علــى كعبه آمال حق جويان

 

علــى كعبه آمال حق جويان

 


 

((اى فاطمه بنت اسد! آن نوزاد را ((على)) نام گذار زيرا او والا و برتر است و خداى على اعلى مى فرمايد: من نامش را از نام خودم برگرفتم و به ادب خود او را ادب كردم و بر دشوارىهاى علمم آگاهش ساختم. اوست كه بت ها را در خانه ام (كعبه) خواهد شكست و اوست كه بر فراز خانه ام بالا رفته اذان خواهد گفت و اوست كه مرا بسيار تقديس و تمجيد كند, پس خوشا به سعادت كسى كه او را دوست بدارد و اطاعتش كند و واى به حال كسى كه او را دشمن بدارد و نافرمانيش كند.))
اين سخن دلنشين, نداى هاتف غيبى بود كه روز 13 رجب در درون خانه (كعبه) فاطمه بنت اسد را مخاطب قرار داد; همو كه سه روز مهمان خدا بود و ميوه هاى بهشتى را تناول مى كرد, چرا كه آبستن نور مبينى بود كه با زاده شدنش تاريكى هاى جهالت و ضلالت را از بين برد و جهان را پر از فروغ طلعت زيبا و دلربايش ساخت و اينك فاطمه وارد خانه خدا شده بود كه نور خدا را به دنيا آورد و پس از سه روز مهمانى بر سر سفره اى كه خداى على براى مادر على گسترده بود, سرانجام او را به دنيا آورد و نام على را چنان كه على اعلى دستور داده بود بر او گذاشت.
و چه خوش مى سرايد مرحوم مولى محمد طاهر قمى:
دليل رفعت شإن على اگر خواهى
به اين كلام دمى گوش خويشتن مى دار
چو خواست مادرش از بهر زادنش جايى
درون خانه خاصش بداد جا ستار
پس آن مطهره با احترام داخل شد
در آن مقام مقدس بزاد مريم وار
برون چو خواست كه آيد پس از چهارم روز
ندا شنيد كه نامش برو على بگذار
فداى نام چنين زاده اى بود جانم
چنين امام گزينيد يا اولى الابصار
على زاده كعبه,خود كعبه آرزوهاى تمام حق جويان و حقيقت خواهان است. على قبله عارفان و ناسكان و خداپرستان است. على مصباح جمال ازلى و گوهر تابناك الهى است كه از درون خانه خدا پا به عرصه وجود گذاشت تا همگان را به پرستش خداى كعبه فراخواند و پرچم هاى ضلالت و سيه روزى را از فراز كعبه بر زمين افكند و بيرق هدايت جهانيان را دوش به دوش رسول خدا و همراه او و پس از او برافرازد و هم چنان كه نام ناميش مايه اميد و نويد علاقمندان و شيعيان و محبانش است, بى گمان خروش رعدآساى ذوالفقارش پيوسته دل دشمنان خدا را به لرزه درمىآورد و مايه رعب و وحشت آنان خواهد بود تا روزى كه به اقتضاى اراده الهى, وارث به حق على, از پشت پرده غيبت به درآيد و با همان ذوالفقار على, باقيماندگان شيطان پرستان و مستكبران و دشمنان على را به دوزخ فرستد و جهان را پس از قرن ها بى دادگرى, پر از عدل و داد سازد.
على آن كوكب درى وجود, آن مقدس ترين و تابناك ترين انسان روى زمين پس از رسول الله(ص) از چنان مقامى برخوردار است كه هرگز حكيمان و فقيهان و خداشناسان و عارفان با هرچه گفته اند و نوشته اند نتوانسته و نخواهند توانست او را بشناسند و بشناسانند و هرچه از فضيلت و منقبت او با شعر و نثر بسرايند و رقم بزنند و بر فراز منبرها بيان كنند, جز نمى از يم و قطره اى از اقيانوس فضايل على نخواهد بود, همين بس كه پيامبر, اين اشرف مخلوقات به او گويد: ((يا على هيچ كس خدا را نشناخت جز من و تو و هيچ كس مرا نشناخت جز خدا و تو و هيچ كس تو را نشناخت جز خدا و من)).
و در جايى ديگر مى فرمايد:
((يا على! اگر نه اين بود كه مى ترسيدم مردم درباره ات سخنى بگويند كه نصارى درباره عيسى بن مريم گفتند, هرآينه مطلبى درباره ات مى گفتم كه بر هر كس بگذرى, خاك زير پايت را براى تبرك بردارد)).
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملك لافتى را
و باز هم على را از زبان سرورش, برادرش, پسر عمويش و مربيش رسول الله بشنويم كه خطاب به ياران باوفايش همچون سلمان و مقداد و عمار و ابوذر و حذيفه و خزيمه مى فرمايد:
((همه شما مى دانيد كه خداى عزوجل من و على را از يك نور آفريد. ما در صلب آدم تسبيح خداى عزوجل مى كرديم, سپس با هم در اصلاب مردان و ارحام زنان پاك منتقل شديم كه در هر زمانى, نداى تسبيح ما از درون رحم ها شنيده مى شد و نور وجود ما دو نفر در سيماى پدران و مادران و نياكان هويدا بود تا آن جا كه نام ما با نور در رخساره پدرانمان نوشته شده بود, سپس نور ما دو نيمه شد, نيمى در عبدالله و نيمى در ابوطالب. هرگاه پدر و عمويم در ميان جمعى از قريش مى نشستند, نورى در پيشانى آنها ظاهر مى شد كه حتى جانوران و درندگان نيز ـ به خاطر آن نورـ بر آن دو بزرگوار سلام مى كردند و درود مى فرستادند تا آن كه از صلب دو پدر و رحم دو مادر به دنيا آمديم. آن گاه كه على به دنيا آمد, حبيبم جبرئيل نازل شد و به من گفت: اى حيبب خدا! على اعلى سلامت مى رساند و تو را به ولادت برادرت على, تبريك و تهنيت مى گويد و مى فرمايد: اين آغاز هويدا شدن نبوتت و اعلام وحى و رسالتت مى باشد كه همانا تو را به وجود برادرت, خليفه ات و جانشينت تإييد نمودم و نامت را بالا بردم و به وسيله او تو را تقويت كردم. پس برخيز و با دست راستت او را در آغوش بگير زيرا او از اصحاب يمين است و شيعيان و پيروانش مهتران سفيدروىاند…))
آرى! على از همان كودكى در آغوش پاك پيامبر رشد و نمو كرد و با جان و دل مهرانگيزش تربيت گشت. علم و حكمت را از او فراگرفت و راه و روش زندگى را مو به مو از او آموخت. خود در دوران كودكيش چنين مى فرمايد:
((و قد علمتم موضعى من رسول الله(ص) بالقرابه القريبه و المنزله الخصيصه, وضعنى فى حجره و انا وليد, يضمنى الى صدره و يكنفنى فى فراشه, و يمسنى جسده, و يشمنى عرفه و كان يمضغ الشىء ثم يلقمنيه و ما وجد لى كذبه فى قول و لا خطله فى فعل… و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر إمه, يرفع لى فى كل يوم من إخلاقه علما و يإمرنى بالاقتدإ به و لقد كان يجاور فى كل سنه بحرإ, فإراه و لايراه غيرى, و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله صلى الله عليه و آله و خديجه و إنا ثالثهما, إرى نور الوحى والرساله و إشم ريح النبوه و لقد سمعت رنه الشيطان حين ينزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله, فقلت: يا رسول الله! ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قد إيس من عبادته, انك تسمع ما اسمع و ترى ما إرى الا انك لست بنبى ولكنك لوزير و انك لعلى خير)).
(نهج البلاغه, خطبه224)
و همانا شما منزلت و مكانت مرا از رسول خدا به خويشى نزديك و جايگاهى ويژه ـ كه ديگران از آن برخوردار نيستند ـ دانستيد. آن حضرت مرا در كنار خود در آغوش خويش مى گذاشت آن هنگام كه كودكى خردسال بودم. مرا به سينه خود مى چسباند و در رختخواب خود, در آغوشم مى گرفت و بدن مباركش را به من مى ماليد بوى عطر آگين خود را به من مى بويانيد و پيوسته خوراكى را مى جويد و در دهانم مى گذاشت و او هرگز نيافت كه من دروغى بگويم يا اشتباهى از من سر بزند و همانا من هميشه از پى او مى رفتم مانند بچه شترى از پشت سر مادرش و پيامبر هر روز از براى من نشانه اى از اخلاق و منش خود مى افراشت و مرا دستور مى داد كه به او اقتدا و از او پيروى كنم.
من هميشه و هر سال آن حضرت را در كنار كوه حرا مى ديدم (كه عبادت مى كرد) و غير از من احدى او را نمى ديد و در آن روزگار, اسلام در خانه اى نيامده بود جز خانه اى كه پيامبر و خديجه در آن بودند و من سوميشان بودم; من خود نور وحى را مى ديدم و بوى نبوت را استشمام مى كردم و همانا فرياد شيطان را شنيدم هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد, پس به پيامبر عرض كردم: اين چه آوازى است؟ فرمود: اين صداى شيطان است كه از عبادت خود نوميد گشت. همانا كه تو ـ اى على ـ مى شنوى آن چه را من مى شنوم و مى بينى آن چه را من مى بينم جز آن كه تو پيغمبر نيستى ولى تو وزير و جانشين من مى باشى و تو همواره بر خير خواهى بود.
فرا رسيدن اين عيد سعيد را به تمام عاشقان درگاهش تهنيت و تبريك عرض مى كنيم و اميدواريم خداوند ما را جزء شيعيان و پيروان واقعيش قرار دهد و با دست مباركش از حوض كوثر بنوشاند و ذريه ما را پيوسته افتخار پيرويش را عطا فرمايد.آمين رب العالمين.