منظومه منور آخرين قسمت

 

منظومه منور
آخرين قسمت

غلامرضا گلى زواره

 


 

علامه حسن زاده آملى, قبل از 15 خرداد 1342 در تهران مشغول تحصيل و تدريس بود و چون شنيد امام خمينى(ره) مبلغينى را كه براى ايام محرم به نقاط گوناگون براى تبليغ مى روند موظف نموده كه مسايل سياسى اجتماعى جهان اسلام را به گوش مردم برسانند و آنان را از مصائب مسلمين آگاه كنند, از تهران به قم عزيمت نمود و به محضر امام شرفياب گرديد و به ايشان عرض كرد بنده هم مانند ديگران در خدمتم و شما نيز ان شإ الله در اهدافتان موفق خواهيد شد و همه با هم دست به دست هم مى دهيم و ان شإ الله تعالى كشور را از دست فاسقان و فاجران نجات داده و دين خدا را پياده مى نمائيم.))(1)
و در سمينار تعليم و تربيت در اسلام كه در دانشگاه كرمان برگزار گرديد, چنين دعا كرد: خدايا از پيشگاه والاى تو خواهانيم كه اين كشتى انقلاب عظيم اسلامى ما را و اين ملت به حق قيام كرده و رهبر گرامى (امام خمينى) را… در كنف عنايات خود.. . محفوظ فرما.))(2)
حضرت آيت الله جوادى آملى, كه از پرورش يافتگان مكتب امام خمينى است در بيان و بنان به تشريح سيره عملى و نظرى استاد خويش پرداخته, در اظهارات خويش مى گويد: حضرت امام خمينى ـ قدس سره ـ نوآورىهاى فرهنگى و فكرى فراوانى داشت كه در سايه آن ها رهبرى را تصاحب نموده و قافله دل ها را تسخير كرد. امام راحل از فكرى بلند برخوردار بود كه احيانا در
لابه لاى كتب و آثار علمى سلف صالح به چشم مى خورد اما آن ها آن توان را نداشتند كه اين انديشه را از علم به عين آورند, اما او اين انديشه هاى بلند را كاملا ترسيم كرده, عملا پياده نموده و به همگان فهمانيد كه مى توان آن را عينيت بخشيد… امام راحل ـ قدس سره ـ در نهان و نهاد خود دو كار را انجام داد; يعنى همه خواسته ها را بر قرآن درونى عرضه كرد آن گاه عاقل شد و از نظر كارهاى بيرونى نيز سعى كرد كه فرشته خوى شود.(3) عالم محقق حضرت آيت الله سبحانى, كه در جلسات درس امام حضور داشته و از پرتو افكار آن بزرگوار محفوظ بوده در سخنانى گفته است: (امام) در تدريس و سخنرانى استاد بزرگى بود و سخت ترين مسايل را به روشن ترين بيان براى ما مى گفت و در سخنرانى هايى ك براى جامعه مى كرد انديشه هاى عرفانى و اجتماعى را درست روشن مى كرد و داراى قلم بود, هم فارسى و هم عربى, مسايل علمى و انديشه هاى خود را از همان دوران جوانى مى نوشت و ضبط مى كرد و آن چه از ايشان منتشر شده روشن است بنابراين امام در ميان علما ذو رياستين است هم رياست بيان را دارد و هم رياست قلم را و البته در حوزه هم معروف بودند.(4) و طى مصاحبه اى مى گويد: امام خمينى, در روحيه عميق و گسترده خود عناصر دور از هم را جاى داده بود, او مظهر عاطفه و در عين حال قهرمان خرد بود, در برابر ناملايمات سخت متإثر و در برابر گردن كشان مقاوم و سرسخت بود, عارف و سالكى بود كه متجاوز از شصت سال نماز شبش ترك نشد و با معبود خود راز و نيازى داشت و احيانا مناجات هاى خود را در قالب شعر عرفانى ريخته است, غرق در تفكر بود ولى در عين حال سياست مدار عادل, مدبر و رشيدى بود كه با دست آهنين خود سكان كشتى كشور (ايران) را به ساحل نجات رسانيد, فيلسوف موشكافى بود كه به حق الهيات را خوب درك كرده و بلكه چشيده بود, ولى در مجال و قلمرو فقه انسانى عرفى بود كه انديشه خود را به حد يك پرسشگر عادى كه مسإله را از امام مى پرسيد تنزل مى داد.(5)
آيه الله سيد عزالدين زنجانى, كه محضر پرفيض امام را در حكمت و فلسفه درك كرد, اظهار داشته است:
((از ابتداى آشنايى ام با امام خمينى ـ قدس سره ـ يك خلوص نيت عجيبى را در ايشان مشاهده كردم… يكى از عمده ترين موجبات محبوبيت ايشان در بين مردم نوع هدايت و رهبرى آن بزرگوار بود, حضرت امام پيش از هر كس ديگر مردم را شناخته بود و به آنان اطمينان كامل داشت, از جمله مسائل مهمى كه در پيروزى انقلاب موثر بود, بعد از توكل به خدا همين اطمينان ايشان به مردم بود. امام در مقصد خود كه همان اسلام خواهى بود, راست مى گفت و هيچ گونه شائبه ديگرى دخالت نداشت, كاملا خالص بود و اين حقيقت را در سرتاسر زندگى نورانى و آكنده از خير و بركت خود ثابت كرد و امتحان هاى سخت و توانفرسايى را پشت سر گذاشت)) (6)
حضرت آيه الله محمد هادى معرفت, فقه و اصول را از محضر امام خمينى (ره) استفاده نموده و از همان دوران طلبگى با انديشه ها و حالات اخلاقى امام آشنا بود. وى در فرازى از اظهارات خود در خصوص ويژگى هاى آن روح قدسى مى گويد:
((امام رايى (فكرى) را كه انتخاب مى كرد, جوانبش را بررسى مى نمود و با اين سابقه اين تفكر برايش چون كوه صلابت داشت و بر همين اساس براى مخاطبين قاطعيت مىآورد, چون با تعمق و انديشه به آن راى دست يافته از آن برنمى گشت, براى ساختن انسان ها مهارت فوق العاده اى داشت و جامعه را براى پذيرش حرف هاى خودش مهيا مى كرد. در بحث ها سكوت مى كردند و گوش مى دادند و وارد بحث نمى شدند مگر اين كه بگوئيم آقا چه مى فرماييد آن وقت به طور جدى وارد مى شدند نه اين كه بخواهد ما را اقناع كند يا مثلا از بحث دربرود, اين روش هايى كه ايشان داشت برايمان كاملا افتخارآميز, حيات بخش و آموزنده بود.))(7)

رواق عشق
دانشوران شهيد كاروانى شكوهمند از انسان هاى رشد يافته اند كه از دنياى لرزان و فريبنده ((من)) و ((ما)) رها گشته و با خويشتنى اصيل و راستين بر قله عشق هستى آفرين صعود نموده اند. آنان در طول حيات با بركت خويش با قلم, بيان و قدم ارزش هاى والاى انسانى را از چنگال خون بار درندگان انسانيت رهانيدند و از صدق و اخلاص كه توسط مبتلايان به بيمارى مهلك خودخواهى زير پا گذاشته شده بود, دفاع كردند. اين پروانه هاى شمع فروزان ملكوت, درخشش انوار معنوى و فروغ هاى ربانى را بر آدميان نويد دادند و در اقيانوس حيات طيبه, كشتى نشينانى بودند كه در ساحل آرام بخش نفس مطمئنه لقاى الهى را مشاهده مى كردند; مسير حق را طى طريق كردند و كمال برين را دريافتند و به دشتى رسيدند كه رايحه روان بخش توحيد در فضايش پيچيده بود, در آن جا گوش دل را باز كردند و نغمه هاى قدسى و طنين لبيك هاى پروردگار فياض و هستى بخش را شنيدند. مبارزان ميدان حق با باطل كه خويش را آماج تيرهاى ستم, قدرت و نفاق نمودند و در حالى كه ذكر حق بر زبان داشتند و هيچ فكرى جز اعتلاى اسلام و تقويت ولايت در سر نمى پرورانيدند به قربان گاه عشق شتافتند, ببينيم اين قهرمانان ميدان معرفت و معنويت درخصوص رهبرى كه مردى از سلاله حماسه آفرين كربلاست چه گفته اند و معلم آگاه خود; يعنى امام خمينى (ره) را در چه مضامينى وصف كرده اند.
متفكر به خون خفته شهيد آيه الله مرتضى مطهرى, كه در درس اخلاق و عرفان امام شركت مى نمود مى نويسد: ((… اگرچه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شايستگى ورود در معقولات را نداشتم اما درس اخلاقى كه وسيله شخصيت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مى شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمى, مرا سرمست مى كرد, بدون هيچ اغراق و مبالغه اى اين درس مرا آن چنان به وجد مىآورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديدا تحت تاثير آن مى يافتم. بخش مهمى از شخصيت فكرى و روحى من در آن درس و سپس در درس هاى ديگرى ـ كه در طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم ـ انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مى دانم راستى كه او روح قدس الهى بود.(8)
در جاى ديگر مى گويد: ((من نسبت به امام حالتى چون مولوى به شمس دارم. (9) آن سفر كرده كه صدها قافله دل همراه اوست نام او, ياد او, شنيدن سخنان او, روح گرم و پرخروش او, اراده و عزم آهنين او, استقامت او, شجاعت او, روشن بينى او, ايمان جوشان او, زبانزد خاص و عام است يعنى جان جانان, قهرمان قهرمانان, نور چشم و عزيز روح ملت ايران, استاد عالى قدر و بزرگوار ما حضرت آيه الله العظمى خمينى… حسنه اى است كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنايت فرموده است…. قلم بى تابى مى كند كه به پاس دوازده سال فيض گيرى از محضر آن استاد بزرگوار و به شكرانه بهره هاى روحى و معنوى كه از بركت نزديك بودن با آن منبع فضيلت و مكرمت كسب كرده ام, اندكى از بسيار را بازگو كنم.)) (10)
وقتى حضرت امام خمينى به تركيه تبعيد گرديد, شهيد آيه الله سيد محمد باقر صدر, كه به قيام ايران به رهبرى آن بزرگوار اميدوار بود, اندوهگين شد, در سال 1344 در نامه اى به يكى از دوستان خود نوشت: ((اما در مورد ايران وضع هم چنان است كه بود و آقاى خمينى از سوى مزدوران امريكا در ايران, به تركيه تبعيد شده است, اين بار آقاى خمينى توانست دهان شاه را ببندد كه همواره جنبش مخالف خود را در ايران به ارتجاع و عقب ماندگى متهم كند و در تاريخ نهم جمادى الثانى 1385 هـ.ق كه امام به نجف آمد, آيه الله صدر با اشتياق تمام به همراه علماى ديگر در مراسم استقبال و پيشواز از امام شركت و شاگردان و هم فكرانش را نيز به اين مراسم دعوت كرد و عظمت معنوى امام را برايشان بيان كرد و در طول چهارده سال اقامت رهبر كبير انقلاب در نجف با او ارتباط نزديكى داشت و به وى عشق مى ورزيد.))(11)
هنگامى كه امام در پاريس اقامت داشت, ضمن تجليل از قيام پرشكوه امت مسلمان ايران به رهبرى ايشان آمادگى خود را براى هرگونه همكارى اعلام كرد و پيامى خطاب به شاگردان و علاقه مندان خود در ايران فرستاد و در آن خاطر نشان ساخت هم چنان از فداكارى در راه پيروزى انقلاب اسلامى ايران دريغ نورزند, در اين پيام آمده است: در وجود امام خمينى ذوب شويد. همان گونه كه او در اهداف الهى و اسلامى خود ذوب گرديد.)) (12) او در سخنى ديگر اظهار داشته است: ((امام خمينى در طرح شعار جمهورى اسلامى تجلى گر تداوم دعوت انبيإ و استمرار حضور حضرت محمد(ص) و على (ع) در برپايى حكومت الهى در زمين بوده است, مرجعيت امام خمينى امروزه اميدهاى اسلام را در ايران تجسم بخشيده است.))
فرازهايى از بيانات شهيد مظلوم دكتر بهشتى درباره امام خمينى: سخن امام اين بود و لو سركوب كنند, همه ما را بگيرند و بكشند و نابود كنند براى اين كه ما مى ميريم اما آرمانمان زنده خواهد بود… امام در ميان فقهاى گران قدر عالم تشيع يكى از ويژگى هايش همين چند بعدى بودن است. از نظر وسعت نظر امام هم فلسفه, هم عرفان, هم فقه, هم اصول, هم حديث, هم قرآن, همه اين ها در دوران خود سازى خود را ساخته و پرداخته و چند رشته از اين ها را سال ها در قم تدريس فرموده, به همين دليل خيلى باز و وسيع مى نگرد…)) (13)
همه هستى شهيد آيه الله سعيدى, در امام خلاصه شده و او زندگى بدون خمينى را بيهوده مى دانست و هيچ روزى را بى زمزمه نام او سپرى نمى كرد, گزيده اى از سخنان آن شهيد در باره امام چنين است: ((… حضرت آيه الله خمينى نمونه بزرگى است كه نظيرى براى او نيست… من افتخار مى كنم كه مداح ايشانم و تا جان در بدن دارم از آيت الله خمينى سخن خواهم گفت… آنچه امام خمينى را پيشواى امت قرار داد غير از علم و تقوا و شجاعت… ساده زيستى و غم محرومين خوردن او بود…)) (14)
شهيد آيه الله غفارى, خالصانه در راه اهداف امام گام برداشت و در زندان شاه با فرياد رسا گفت: دشمن خمينى كافر است و چون به او گفتند بيا و دست از تبعيت امام بردار, در جواب خاطر نشان ساخت: خداوند همه شماها را ريشه كن كند, من بيايم و دست از مرد شريفى مثل او بردارم كه حيثيتم محفوظ باشد و بتوانم چهار صباحى يك لقمه نانى بخورم و بعد دست به محاسنش برد گفت: اين محاسنى كه در اثر مخالفت با آقاى خمينى ـ مرجع تقليد من ـ باقى باشد محاسن نيست و به همين دليل پاهايش را با مته سوراخ كردند و تا زانو در روغن زيتون جوش گذاشتند و با اين شكنجه ها وى را شهيد كردند.)) (15)
شهيد محراب آيه الله شهيد صدوقى گفته است: ((ما هرچه داريم قبل از پيروزى و بعد از آن از اين مرد شريف و بزرگوار حضرت امام هست كه مرده بوديم و زنده مان كرد حياتى نداشتيم و او به ما حيات اسلامى و سياسى داد… (16) پوشيده نيست كه اگر رهبرىهاى داهيانه آن حضرت نمى بود دشمنان انقلاب خاصه امريكاى مكار و خيانت پيشه مى توانستند به مقاصد شوم و استعمارى خود نائل آيند. شكر خدا را كه با توجهات و عنايات خود امام را براى رهبرى امت اسلامى و نجات مسلمين از تحت سلطه استعمار و استثمار بيگانگان براى ما حفظ فرمود.)) (17)
شهيد آيت الله سيد اسدالله مدنى, با آن همه مقام و لياقت شخصى خويشتن را در امام فانى مى دانست و بى نهايت به آن وجود مبارك عشق مى ورزيد و هر موقع مى خواست از تبريز خارج شود از رهبر كبير انقلاب اجازه مى گرفت, با وجود آن كه به درجه اجتهاد رسيده بود به خود اجازه نمى داد تبليغ از خويشتن نمايد و مى گفت: ((كسانى كه مرا مى شناسند مى دانند براى مثل من به اصطلاح كسرشان است كه از شخص ديگرى غير از خود ترويج كنم. قاعدتا بايد از خود بگويم, ولى چه كنم دينم به من مى گويد بايد امروز خودت را فراموش كنى و خود را زير پاى اين مرد (امام خمينى) بگذارى تا يك قدم بالا بيايد و به دنبال ايشان حركت كنى و عده اى از من مى پرسند و خواسته اند كه چرا رساله نمى نويسى؟ وقتى مرجعى چون حضرت آيت الله العظمى خمينى ـ روحى له الفدا ـ وجود دارد ما بايد همه مروج چنين مرجعى باشيم. شهيد مدنى بارها مى گفت: امام هر فرمانى بدهند بايد بدون چون و چرا آن را اطاعت كنيم, حتى اگر به ضرر جانمان هم باشد.)) (18)
آن شهيد در تمام مراحل قدم به قدم از حركت و رهنمودهاى امام پيروى مى كرد و در نجف هميشه در نماز جماعت امام شركت مى نمود و به حضورش شرفياب مى گرديد و از محضرش استفاده مى كرد. (19)
شهيد محراب آيه الله اشرفى اصفهانى, در وصف امام گفته است: ((كسى كه در تمام عمرش يك ترك اولايى از او صادر نشده امام امت است, ديگران را با امام خمينى نمى شود مقايسه كرد. امروز خداوند به ما لطف كرده كه نه تنها يك رهبر بلكه مجتهد جامع الشرايط اعلم و افقه و اورع به ما عنايت كرده وظيفه ما همه اين است كه بايد از ايشان تبعيت كنيم. در زمان غيبت (امام زمان) مانند امام امت ما ديگر نديده ايم كسى را, امام امت نظير ندارد. (20)
شهيد آيه الله دستغيب, در ميعادگاه عبادى ـ سياسى نمازجمعه در دفاع از رهبرى و ولايت فقيه اظهار داشت: ((واجب است در هر دوره اى مسلمين دور يك محور باشند, يك رهبر الهى داشته باشند… در زمان غيبت مهدى (عج) فقيه عادل زمان و امروز حضرت آيت الله العظمى امام خمينى (رهبر) است و هر كس در مقابل او ايستاد قانون خدا را شكسته است. ولايت فقيه ; يعنى حكومت خدا, حكومت رسول خدا(ص), رسول خدا (ص) ولايت كرد سرپرستى كرده لشكركشى كرد و تمام امور مسلمين را به عهده داشت, حال امام هم دنباله آن راگرفته اند, بزرگ ترين گناه يك قوم كه داراى يك رهبر الهى است, مخالفت بااين رهبر است و بزرگترين عبادت جهت آن قوم اطاعت از چنين رهبرى است و بزرگ ترين دام شيطان جدايى ملت مسلمان از رهبر الهى است.(21) شهيد دستغيب از آن جايى كه به امام خمينى, عشق مى ورزيد يكى از مساجدى را كه در شيراز بنا نهاد, روح الله ناميد, مثل اين كه در امام امت بيش تر محو مى شد و مى خواست نام او تا ابد زنده تر بماند, هرچه مى پرسند نام فلان مسجد يا مكان را چه بگذاريم مى فرمود: خمينى روح الله.(22)
شهيد آيت الله قاضى طباطبايى, پس از تحمل زندان و مدتى بسترى شدن در بيماستان در اواخر سال 1343هـ.ش به عراق تبعيد گرديد, در اين مدت با امام خمينى كه مدتى قبل از ايشان به نجف تبعيد گرديده بود, ارتباطى نزديك پيدا كرد. و چون به ايران بازگشت منزلش يكى از عمده محل هاى توزيع بيانيه ها, نوارها و رساله امام بود, او كه سال ها نزد امام تلمذ كرده و از انوار وجودى بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران بهره برده بود عشق و علاقه عميقى به امام داشت و حتى در سال هايى كه نام بردن از امام بزرگوار ممنوع بود, علنا در منابر از ايشان اسم برده و خود را شاگرد او مى خواند و براين امر افتخار مى نمود.(23) شهيد آيت الله دكتر مفتح, عرفان و دروس خارج فقه و اصول را در عالى ترين سطح نزد رهبر كبير انقلاب آموخت و علاوه بر روابط شاگردى و استادى با امام پيوندى صميمانه داشت, وى در سخنان پرشورى كه در سيزدهم بهمن 1357 ايراد نمود خاطر نشان ساخت: تشريف فرمايى رهبر بزرگ, با اين شوكت و عظمت و هيجان بار ديگر اين آيه كريمه ((قل جإالحق و زهق للباطل ان الباطل كان زهوقا)) را مصداق عملى داد, واقعا چنين هيجانى در تاريخ بى سابقه بوده است. اين همه شور و احساس نشان دهنده عشق و علاقه به حقيقت است… بدون علت نيست كه يك فرد اين قدر در دنيا عظمت پيدا مى كند اين نمودار همان آيه كريمه حق پايدار است همين سخن معروف ((ان الباطل جوله و للحق دوله)) باطل يك چند روزى جولان دارد و نابود مى شود و حق ثبات دارد.(24) و در سخن ديگرى مى گويد: ((مردم به اين دليل قانون اساسى را تصويب كردند كه امام تصويب كرده بود و اين يك امر موقت و زود گذر نيست مردم به اين دليل از امام حمايت مى كنند چون به صداقت و رهبرى ايشان اعتقاد دارند.))(25)
شهيد آيه الله قدوسى, در محضر امام خمينى دريايى از علوم, دقت و قدرت علمى يافت و در مكتب آن رهبر فرزانه علاوه بر مسائل درسى جنبه هاى معنوى, تقوا و زهد و اخلاص امام خمينى به شدت مورد توجه او قرار گرفت و در وجود آن بزرگوار شخصيتى را مشاهده كرد كه از مرز هوى و هوس و مسايل دنيايى گذشته و چنان محو در انجام وظيفه و متوجه به خداوند است كه كوچك ترين لغزشى در مسائل از او سر نمى زند, جنبه هاى معنوى امام تاثيرى شگرف و عظيم در روح شهيد قدوسى باقى گذاشت كه تا آخر عمر نه تنها اثر آن باقى ماند, بلكه آن شهيد پيوسته از اين تاثيرات و از عجايب و شگفتى هايى كه از امام ديده بود با احترام, تكريم و تجليل سخن مى گفت. (26)
شهيد دكتر محمد جواد باهنر, در مصاحبه با حامد الگار براى معرفى امام و تاريخ آشنايى خود با رهبر انقلاب اظهار داشت: ((از سال هاى 1333تا 1341 به مدت هشت سال به عنوان يك طلبه در كلاس درس ايشان شركت مى كردم, بهتر از اين نمى توان گفت كه امام خمينى يك انسان اسلامى است با همه ابعادش, بدون اين كه اظهار تعجبى در اين قضاوت بشود… هميشه حالتى از وارستگى, غناى فكرى و حالت عهد در وجودشان ديده مى شود. در درس عرفان چنان اوج روحى به انسان مى داد كه احساس مى كرديم ديگر تهى از تمامى اين متعلقات مادى مى باشيم و پروازى روحى به ما دست مى داد. امام خمينى در برخوردهاى شخصى خود هميشه همراه با قاطعيت و پاسخ هاى كوتاه مى باشد و از اتلاف وقت و بيهودگى جلوگيرى مى كنند ولى در عين حال انسان احساس انس مى كند و هيچ وحشتى از تماس نيست.)) (27)
عشق شهيد هاشمى نژاد, به رهبرى در اطاعت از ولى فقيه جلوه مى كرد, خانه دلش با ياد امام مصفا مى گشت و گفتار و كردارش آئينه قلب امام بود و در صحبت از آن رهبر فرزانه مى گفت: ((اگر روزى خطر متوجه امام شود و ما به قيمت از دست دادن جان خود توان رفع خطر را داشته باشيم در آن صورت چقدر از سرو جان گذشتن آسان است. شكر نعمت ولايت فقيه بر زبان ودلش جارى بود وبا شناخت كامل امام را صاحب كرامت مى دانست.)) (28)
شهيد آيه الله محلاتى, در خصوص نقش شگفت انگيز امام در محو استبداد و استكبار مى گويد: ((نامه هايى از چهل سال قبل, پنجاه سال قبل از امام مانده كه از روحيه امام حكايت دارد كه از همان وقت در مقام اين بود كه در حوزه افرادى را تربيت كند و يك قدرتى براى روحانيت به وجود بياورد تا بتواند اين قدرت استبداد كه وابسته به استعمار خارجى است درهم بكوبد و اسلام را حاكم كند. اگر كسى با تفكر امام آشنا باشد مى داند در درس هايشان هم مباحثى كه نقل مى كردند مثلا در درس اصولشان, مبحث اجتهاد و تحقيق, مباحث ولايت را تشريح مى كردند در آن جا عنوان را ريشه اى بحث مى كردند كه اصلا يك مجتهد در زمان غيبت چه اختيارى دارد. اين را روى ادله, روايات, آيات قران, اصول و مسايل عقلى مورد بررسى قرار مى دادند… شاگردهايى كه امام تربيت كرده بود به او اعتقاد داشتند و مراتب علم, تقوا و طرز تفكر امام را درك كرده بودند. (29) همسر شهيد محلاتى, مى گويد: آن شهيد متجاوز از چهل سال با حضرت امام آشنايى داشت و يك روز را بدون رهبر نزيست و رهرو واقعى, مومن و شجاع حضرت امام بود تا به محبوب خود رسيد, نسبت به امام عشق مى ورزيد و ايشان را در وصيت نامه خود شفيع قيامت قرار داد.)) (30)

جامعيت در انديشه و عرصه عمل
استاد محمد رضا حكيمى, يكى از عناصر برجسته و والايى را كه در ساختن انقلاب اسلامى نقشى شگرف داشت ويژگى هاى شخص رهبر مى داند و مى افزايد: امام خمينى از نظر عمل و علم, درك وسيع اسلامى, تقواى اصولى و مراحل باطنى در حد يكى از بزرگ ترين شخصيت هاى اسلامى در ميان عالمان بزرگ اسلام, در طول قرون تاريخ اين دين مى باشد و به نظر وى جامعيت امام خمينى در علوم اسلامى, تهذيب نفس, پاكى اخلاقى, شور و شوق مناجات, سلوك قلبى, زهد و اعراض از دنيا و شجاعت كم مانند, هوش بيكران در شناخت دسيسه ها و نيرنگ ها, قطع علاقه از هر چه غير از حكمت و حقيقت است, دلنشين بودن سيما و حسن هيئت ظاهر, نفوذ عميق و خدانگاهى كه حاكى از صدق و پاكى عميق قلب است, اين ها همه (پس از مقام نيل ناپذير پيامبران وامامان) بدانگونه كه در امام خمينى است در كمتر كسى به هم مى رسد و اين حاكى است از عنايت خاص ازلى و زمينه تقدير كه خداوند براى اين برهه از تاريخ اسلام, و حفظ دين و دفاع از حقوق محرومين حضور اين انسان بزرگ را در حيات بشرى مقدر كرده است.)) (31)
آيه الله ربانى املشى, از تاثير نفس امام در درس اخلاق سخن گفته و خاطر نشان ساخته: براى ما همه چيز امام آموزنده بود, همه خوبى ها را داشت, شهامت, شجاعت و صراحت لازم رهبرى را دارا بود. افكار سياسى خيلى عالى و بلندى داشت, ولى مسئله اى كه برايم خيلى مهم بود و بيش از همه چيز جلب توجه مى كرد, تقوا و تارك هوى بودن امام بود, اين خصلت هاى برجسته بود كه مرا و عده كثيرى را فريفته امام ساخته بود به طورى كه از جان و دل او را دوست مى داشتيم. در وجنات امام هميشه آينده درخشان را مشاهده مى كردم و بعدها معلوم شد كه نظرم صائب بود. خيلى وقت ها در كارهاى ايشان نصرت وامداد الهى را مى بينم.)) (32)
علامه محمد تقى جعفرى, طى بياناتى به تشريح ابعاد گوناگون عرفان مثبت پرداخته و در فرازى از سخنان خود اين حقيقت را مطرح كرده كه شخص عارف قدرت را در مسير حيات معقول به كار مى اندازد و به اين اعتقاد رسيده كه مقدس ترين تجلى قدرت در مهاركردن, تعديل و تنظيم آن در مسير جاذبه كمال مى باشد و اين تجلى مقدس قدرت الهى در دست اميرالمومنين(ع) بود كه هرگز جز در احياى حق و امحاى باطل به كار نيفتاد, هماهنگى عرفان با قدرت همان فرو رفتن در قدرت الهى است و به نفس مطمئنه رسيدن چون در جلسه اى از هر درى درباره قدرت هاى بزرگ دنيا سخن مى رفت, حضرت امام خمينى فرمود: تاكنون به ياد ندارم از چيزى يا كسى ترسيده باشم, جز خداوند متعال در سال 1343 بعد از آن كه آزاد شدند و در مسجد اعظم قم سخنرانى نمودند, گفتند: ((والله من به عمرم نترسيدم, آن شبى هم كه آن ها مرا مى بردند, من آن ها را دلدارى مى دادم, آرى قدرت علمى و معرفتى گاهى به درجه اى مى رسد كه شخص عالمى چون امام خمينى اين قدر قدرت ها را ناچيز مى بيند و گامى فراتر نهاده از بالا به امور مى نگرد. (33)
امام خمينى, از نظر عرفان عملى نيز انديشه هايى والا و تفكرات ارزشمندى داشت و كتاب مصباح الهدايه الى الخلافه والولايه از جمله آثار قلمى آن انسان سترگ در عرصه عرفان است كه استاد سيد جلال الدين آشتيانى در معرفى آن چنين مى نگارد: ((يكى از آثار نفيس در مبحث نبوت و ولايت به طريقه محققان از عرفا و كمل از حكماى اسلامى رساله ((مصباح الهدايه الى الخلافه والولايه)) اثر سيد سادات و اماجد العرفإ والفقها قدوه الحكمإ المتالهين استاد محقق در حكمت متعاليه, مرحوم مبرور حضرت امام خمينى سقى الله تربته مى باشد, مرحوم امام خمينى كتاب سرالصلوه كه به حق اثرى است بى نظير و شرح دعإ السحر و اثر حاضر را به زبان عرفان تصنيف فرموده اند… مصنف همه جا به لسان خواص از عرفا با عبارات پرمعنا سخن مى گويد و سعى فرموده كه اثر خود را از صورت رساله در حليات كتاب مبسوط در نياورد و از تعرض به مسايل غيرنافع احتراز نموده است…)) (34)
آيه الله عميد زنجانى, كه از دومين سال ورود به حوزه علميه قم در سال 1331 هـ. ش با نام و شخصيت امام آشنا شده است, طى خاطراتى مى گويد: ((آن چه در اولين برخورد در خود احساس نمودم با توجه به سابقه ذهنى كه از شخصى به نام حاج آقا روح الله داشتم جلوه اى از علم امام صادق (ع) و شجاعت و وقار جدش على (ع) و شمايى از شخصيت جامع پيامبر (ص) بود. در آن روزها طلبه هيجده ساله اى بودم كه مى خواستم از همه حالات امام براى خود اسوه و الگو بگيرم, علم جامع, اخلاق, عرفان, وقار و تعبد و حتى پاكيزگى ظاهرى امام برايم الگو بود.)) (35)
خطيب مشهور مرحوم حجه الاسلام فلسفى, خاطر نشان ساخته است: ((من از همان اوايل آشنايى با حضرت امام يك ايمان قوى و ثابت در او ديدم, به علاوه فهميدم كه او مردى فقيه, مجتهد, آگاه به دقايق احكام اسلام است, از اين گذشته او را داراى عزمى آهنين يافتم. من مى دانستم هدف او خيلى بلند است, ولى نيل به آن مستلزم پيمودن اين راه پرخطر است. او اين گونه نبود كه در راه رسيدن به هدف دو دل و مردد باشد و يا حرفش را پس بگيرد و عقب برود. (36)
حضرت آيه الله سيد مصطفى خوانسارى, كه با حضرت امام ارتباط زيادى داشته, مى گويد: هرگاه از ايشان صحبت به ميان مىآيد متإثر مى شوم, واقع مطلب اين است كه منقلب مى گردم شايد باور نكنيد اگر بگويم كمتر كسى را سراغ دارم كه مانند ايشان اهل عبادت و تهجد باشد, در امام عبادت و تهجد اگر بى نظير نبود يقينا كم نظير بود, آن شخصيت بزرگ داراى ابعاد گوناگونى بود, فضائل علمى و عملى داشت كه منحصر در خودش بود و با خودش هم برد و به هيچ كس نداد. تهجدات, گريه ها و حالت فوق العاده اى كه داشت منحصر به فرد بود, ايشان استعداد ذاتى منحصر به خودش داشت, مجمع الفضايل و ذخيره الهى براى اسلام و مسلمانان بودند.(37)
حضرت آيه الله سيد محمد حسينى همدانى (ازشاگردان مرحوم آيه الله ميرزا حسين نائينى) حضرت امام خمينى را به عنوان نابغه جهان اسلام معرفى كرده و افزوده است: امام خمينى (ره) به راستى لقمان علماست, (او) به گونه اى استقامت ورزيد و بخشيد كه هيچ كس نمى تواند منكر شود مگر كسى بخواهد امور بديهى را انكار كند, ما در گذشته عرفا, فقهاو علماى بزرگى داشتيم اما تاريخ هيچ نشان نمى دهد كه آن بزرگان به جز در رشته خودشان در زمينه ديگرى كار فوق العاده اى داشته باشند, در مدت كمى واقعا تمام مردم را به صورت يك عده فدايى اسلام درآوردند, اين امر فوق العاده نيست؟ اين يك كرامت بزرگ و درخور تحسين نيست؟ من نمى دانم چگونه كسانى مى توانند منكر اين حقايق شوند؟(38)
حجه الاسلام والمسلمين سيد عباس مهرى, عقيده دارد: ((هيچ كس نمى تواند امام را مدح كند, به علاوه مادح بايد بر ممدوح استيلا داشته باشد, ما واقعا معتقديم كه او انسانى عالى است, خيلى از علما و بزرگان را ديده ام تاكنون مثل ايشان را نديده ام و اين يك اعتقاد واقعى است, آن چه را كه خودم پيدا كردم و يقين حاصل كردم اين بزرگوار مافوق همه رجال عادى است.)) (39)
آيه الله محمدى گيلانى, امام را وارث راستين انبيا دانسته و مى افزايد: در فصل جوانى پيام حماسه آفرين و حيات بخش سيدالشهدإ(ع) صورت جوهريه نفس زكيه اش گرديد و تكيه گاه بسيارى از خطابه ها و پيام هاى آينده وى شد, وى اعتقاد دارد آن شجاع و بت شكن كه ترس و جبن از ترس او از دل هاى اهل ايمان پا به فرار مى گذاشت همواره پيامش اين بود كه دل سراپرده محبت خداى متعال است… آن وارسته از غير خدا در پرتو الزام شديد به شريعت و تعاليم الهى دل ها را به هم پيوست و مغناطيس قلوب شد و پيروز گرديد.)) (40)
وى در كلام ديگرى امام را چنين معرفى مى كند: ((رهبر عظيم الشان انقلاب اسلامى اجتماعى در فرد بوده است آن هم نه هر اجتماعى فشرده شده در فرد بلكه اجتماع انوار انبيإ (س) و حكما و اوليإ پاك و بى باك در مسائل الهى و به يك كلام او وارث حسين(ع) بوده است.))(41)
آيه الله محمد مومن, از سال 1337هـ.ش با شركت در درس هاى خارج فقه و اصول حضرت امام با آن بزرگوار آشنا شد وى بى توجهى به دنيا و تسليم در برابر وظيفه و مسووليت را از ويژگى هاى امام خمينى برشمرده و گفته است: ((از امورى كه در رفتار و گفتار حضرت امام به وضوح مشهود بود, اعتقاد ايشان به توحيد افعالى حق متعال بود كه همه چيز را از ناحيه او و در يد قدرت او مى دانستند و وجود و بيانات ايشان در حوزه مباركه, طلاب را به همين توحيد افعالى و در عين حال مبارزه دعوت مى كردند به طورى كه واقعا مبارزه با طاغوت وجهه عبادتى بزرگ به خود گرفته بود. ))(42)
آيه الله امامى كاشانى, گفته است: ((در مدت هفت سالى كه در جلسات درس امام بودم نكاتى به چشمم مى خورد كه عبارت است از جنبه معنوى و روحانى ايشان كه وقتى جايى وارد مى شدند, حتى اگر كسى شاگرد ايشان نبود به طرف امام جذب مى شدند, ايشان توحيد عجيبى داشتند, نصايحى مى كردند كه از آن توحيد مى باريد, حضرت امام در احترام نسبت به بزرگان از علما و فقها تكريم خاصى داشتند و بزرگان را با عظمت ياد مى كردند, در عين قاطعيت مهربان و دلسوز بودند, تمام وجودش بركت و بهره رساندن بود ولى در عين حال كم مصرف بود.)) (43)
آيه الله حسين مظاهرى, در سال 1332 ش. براى تحصيل علوم دينى به قم عزيمت نمود و چون مقدمات و سطح را در اصفهان به پايان رسانيده بود از همان بدو ورود به قم در درس امام خمينى حضور يافت. و پس از چند ماه از خواص ايشان گرديد و متجاوز از سى سال از محضر امام استفاده نمود, وى طى خاطراتى مى گويد: ((درس ايشان (امام) فقط تعليم و تعلم نبود بلكه مقيد بودند در ضمن تعلم, تهذيب هم باشد, آنچه براى ما اعجاب انگيز و از الطاف بزرگ ايشان بود, تهذيب عملى بود, آنچه من فراموش نمى كنم ابهتى بود كه از معظم له در مجالس حكمفرما مى شد و محبتى بود كه در دل همگى رسوخ داشت.)) (44)
آيه الله ابراهيم امينى مى گويد: ((خصوصيات اخلاقى و مراتب اخلاص و ايثار و استقامت و قاطعيت و صفاى باطنى امام خمينى در اين زمان بر كسى پوشيده نيست, يكى از ويژگى هاى امام مبارزه با خواسته ها و هواهاى نفسانى و كوشش براى اخلاص بود از مناظره, جدال و خودنمايى در بحث اجتناب مى كرد, از مجموع حالات امام استنباط مى كردم كه مراقب و مواظب نفس خودش مى باشد و با تمايلات مبارزه مى كند و به همين جهت از عمق جان دوستش مى داشتم.)) (45)

پى نوشت ها:
1) جرعه هاى جانبخش, از نگارنده, ص158.
2) مجموعه مقالات, علامه حسن زاده آملى, ص86.
3) بنيان مرصوص امام خمينى در بيان و بنان حضرت آيه الله جوادى آملى, ص37 و ص107.
4) رئيس قلم و بيان (سخنرانى حضرت آيه الله سبحانى در باره امام خمينى), مجله حضور, بهار 76, ش 19, ص42ـ43.
5) مصاحبه با حضرت آيه الله سبحانى, مجله حوزه, سال ششم, شماره 32, ص122ـ123.
6) همان مجله, مصاحبه با حضرت آيه الله سيد عزالدين زنجانى, ص72, 81, 85 ـ86.
7) همان مجله, ماخوذ از مصاحبه با حضرت آيه الله محمد هادى معرفت.
8) علل گرايش به مادى گرى, شهيد مطهرى, ص10.
9) ياد يار, ص 63.
10) پرتوى از خورشيد, ص4.
11) شهيد صدر بر بلنداى انديشه و جهاد, مصطفى قليزاده, ص37,39.
12) زندگى نامه شهيد آيه الله صدر, سيدمحمد موسوى, ص20.
13) ياد يار, ص 64.
14) شهيد سعيدى فريادى در سكوت, سيد محمد سعيدى ـ حسن ابراهيم زاده ,ص 87ـ 88.
15) سرگذشت هاى ويژه از زندگى حضرت امام خمينى, ج 3, اظهارات شهيد صدوقى ,ص 138.
16) ياد يار, ص 63.
17) پرتوى از خورشيد ,ص 4.
18) يادواره شهيد مدنى, على شيرازى, ص 39ـ 40.
19) شهيد مدنى جلوه اخلاص, سعيد عباس زاده, ص 66.
20) ياد يار, ص 64, پرتوى از خورشيد, ص 5.
21) يادواره شهيد محراب (دستغيب) و يارانش, سپاه پاسداران انقلاب اسلامى, ص 21.
22) يادواره شهيد محراب (بخش سوم), ضميمه كتاب ((نبوت)) شهيد دستغيب ,ص 79.
23) مجلس نشين قدس, على اصغر شعر دوست ,ص 32ـ 33.
24) شهيد مفتح تكبير وحدت, از نگارنده, ص 150ـ 151.
25) ياد يار, ص 65.
26) شهيد قدوسى پارساى پرتلاش, محمد حسين قدوسى, ص 32ـ 33.
27) شهيد دكتر باهنر الگوى هنر مقاومت (دفتر اول), واحد فرهنگى بنياد شهيد انقلاب اسلامى, ص 352ـ 353.
28)شهيد هاشمى نژاد فرياد فضيلت, مرتضى بذر افشان, ص 101ـ 102.
29) سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج 4, ص 84.
30) صحيفه دل, واحد خاطرات موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى, ص 127.
31) تفسير آفتاب, محمد رضا حكيمى, ص 143ـ 144.
32) سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج 3,ص 19ـ 20.
33) مجموعه مقالات و سخنرانى هاى كنگره بين المللى بررسى ابعادى چند از شخصيت امام خمينى (تير 1368), ص 60.
34) با تو چشم انداز روشن خدا (ويژه نامه به مناسبت پنجمين سالگرد ارتحال امام خمينى قدس سره), همشهرى 12خرداد 73, ص8.
35) صحيفه دل, ص 101, سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج 5, ص 135 ـ136.
36) پرتوى از خورشيد, ص 32.
37) ماخوذ از اظهارات آيه الله خوانسارى در مصاحبه با مجله حوزه, ش 32,ص 53ـ 54.
38) مصاحبه با حضرت آيه الله سيدمحمد حسينى همدانى, مجله حوزه, ش 32, ص 6ـ 7.
39) سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج 6, ص162.
40) فصلنامه ندا, شماره اول, ص79.
41) مجموعه مقالات و سخنرانى هاى كنگره بين المللى بررسى ابعادى چند از شخصيت حضرت امام خمينى, ص 28.
42) صحيفه دل, ص 139.
43) فصلنامه ندإ, شماره اول, ص20ـ21, سرگذشت هاى ويژه… ج6, ص19.
44) سرگذشت هاى ويژه, ج5, ص169.
45) همان, ج 4, ص 112 ـ 113.