ياران انقلاب ! انتحار چرا ؟!
حجه الاسلام والمسلمين محمد تقى رهبر
((امروز دعوا كردن انتحار است, خودكشى است, امروز اختلاف خودكشى است))
((اختلاف از زبان هر كس باشد, از زبان هر موجودى باشد, اين زبان زبان شيطان است))
((من به سراسر كشور, به سراسر ملت هشدار مى دهم: اگر چنانچه از اين اختلاف اندازها پيروى كنند, هر كس باشد, مملكت شما به دامان آمريكا مى افتد))
((بزرگترين معصيت امروز در كشور ما ايجاد اختلاف است, ايجاد نفاق است))
(حضرت امام خمينى((قدس سره)), كلمات قصار, ص110, موسه نشر و تنظيم آثار امام خمينى)
((اسلحه هاى سرد وگرم يعنى قلم و بيان و مسلسل را از نشانه گيرى به روى يكديگر منحرف و به سوى دشمنان انسانيت كه در رإس آنها آمريكاست نشانه برويد)).(حضرت امام خمينى((قدس سره)), كلمات قصار, ص155)
اينها هشدارهاى آن رادمرد بزرگ است كه نه يك بار و دو بار, بلكه صدها بار , با عبارات و تعابير مختلف در بيانات و نامه هاى آن پدر دلسوز و روشن ضمير و آينده نگر, مى توان يافت و تمام نيروهاى خودى كه دعوى پيروى و اطاعت از راه و رهنمودهاى حكيمانه و هشدارهاى بياد ماندى آن رهبر عظيم را دارند خود را ملتزم به رهنمودهاى حضرتش مى دانند. آرى اختلاف و دعوا و كشمكش هايى كه سود آن تنها عايد دشمنان اسلام و انقلاب و ميهن و ملت مى گردد.
از ديدگاه آن حضرت, و به حق و بدون ترديد بزرگترين گناه, يك عمل شيطانى و انتحار و خودكشى است كه سرانجام راه بازگشت دشمن خونخوار و غدارى چون آمريكا را بر مقدرات امت مسلمان و كشور اسلامى هموار مى سازد, و كسانى كه درگير اختلافات شده اند بايد به عواقب اعمال خود توجه داشته و براى عذاب اليم آخرت و نكبت و ذلت در اين جهان آماده باشند و هم بدنامى و حقارت در پيشگاه بندگان خدا, پرونده اى سياه در تاريخ را پيش بينى نمايند!
شايد ذكر اين مطالب از بس تكرار شده براى نيروهاى متخاصم در صحنه سياسى كشور توضيح واضحات باشد و چيزى بر معلومات آنان نيفزايد, اما هنوز جاى اين پرسش باقى است پس چرا با اينكه اين مطلب واضح تر از آن است كه نيازى به تقرير و بيان داشته باشد, آنها از اين امر بديهى و عواقب نامطلوب اختلاف و تفرقه غافل اند و به اندك بهانه اى چهره يكديگر را مى خراشند, همديگر را خراب مى كنند و در صحنه سياسى به تنازع بقا دست مى يازند؟! واقعا دعوا بر سر چيست؟ اگر كسى هدفش خدمت است چه مانعى دارد اين خدمت را با مشاركت ديگران انجام دهد؟ و چه مانعى دارد ديگران توفيق اين خدمت را پيدا كنند؟! آيا دعوا براى به چنگ آوردن كرسى رياست يا نمايندگى, درآمد مادى و حقوق كلان و مزايا و امتيازات براى خود و حواشى خود و مقاصد ديگر دنيوى است؟ آيا اين همه ارزش آن را دارد كه آدمى همه چيز را زير پا بگذارد و در پيشگاه خداوند و خلق سرافكنده و مطرود باشد؟ چرا توجه نمى كنند كه اين ملت با چه مشكلات كمرشكنى روبروست و خون دل مى خورد و حركات عده اى قدرت طلب دردى بر دردهاى آنها مى افزايد, دشمنان را شادمان و دوستان را افسرده و نااميد مى سازد؟ راستى جناح هاى سياسى مثل اينكه در اين كشور حضور ندارند؟! چرا مسووليت اصلى خود را ناديده گرفته و به جنگ قدرت روآورده اند؟! تورم فزاينده, گرانى نكبت بار و روز افزون, مفاسد اخلاقى روبه گسترش و اعتياد و جنايات ناشى از آن را نمى بينند؟!
شادمانى مستانه دشمنان و تهديدهاى خارجى را كه اين روزها بطور مكرر از زبان شيطان بزرگ و نوكرانش شنيده شده نمى شنوند؟!
اتحاد دشمنان و اختلاف دوستان؟!
چيزى كه مايه شگفتى است اينكه ما به رإى العين وحدت جبهه كفر و جهان استكبارى را مى نگريم و همصدايى بوقهاى سامعه خراش غربى و عمله و كارگزارانشان را در داخل و خارج مشاهده مى كنيم, حملات تبليغى و رسانه اى و تهمت ها و ناسزاهايى كه نثار ما مى كنند را ناظريم. اما همچنان غفلت زده به اختلافات دامن مى زنيم در حالى كه در اصول مشترك انقلاب وحدت نظر داريم و ((جبهه چپ و راست)) و جناح راديكال و اصلاح طلب و محافظه كار مى تراشيم بدون اينكه به مفاهيم اين واژه ها و مصاديق آنها و صحت و عدم استعمال آن واقف باشيم و به تقليد بيگانگان در نامگذارى جناح ها تن داده ايم و در نفى يكديگر مى كوشيم و آيه كريمه قرآن را كه مكرر خوانده ايم به دست فراموشى سپرده ايم كه مى فرمايد: ((والذين كفروا بعضهم اوليإ بعض الا تفعلوه تكن فتنه فى الارض و فساد كبير))
(سوره انفال, آيه73)
((و آنان كه كافر شدند برخى دوستان و ياوران يكديگرند, اگر شما چنين نكنيد (با يكديگر صميمى نباشيد) عامل فتنه و فسادى بزرگ در زمين شده ايد)).
از اين هشدار قرآنى معلوم مى شود كه اين مصيبت از آغاز در كار مسلمانان وجود داشته و يا پيش بينى مى شده كه با وجود جبهه كفر و شرك و وحدت احزاب و تشكل هاى چند مليتى در رويارويى با نهضت اسلامى, مسلمانان دستخوش تفرقه و اختلاف بوده و با بهانه هاى ناچيز و انگيزه هاى نژادى و قبيله اى و موهومات ديگر, به جبهه گيرى و جناح بندى رو آورده اند و آن همه مصيبت كه از آغاز تاكنون بر سر مسلمين آمده ريشه در همين اختلافات داشته است كه استبداد و حاكميت وارثان شرك جاهلى امثال معاويه و يزيد و هارون و منصور و ديكتاتورهاى فاسد و مفسد را طى چندين دوره از تاريخ اسلام پديد آورده است و اگر نبود مكتب نورانى اهلبيت ـ عليهم السلام ـ كه از پس ابرهاى تيره فتنه و فساد و نفاق و در شرايط خفقان و اختناق درخشيده و حق و حقيقت را هرچند در افقى تيره و تار به نمايش گذاشته, امروزه ((نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان)) و اسلام ناب محمدى(ص) در گردونه حوادث نابود و مضمحل شده بود.
جنود ابليس!
امروز نيز بر انقلاب اسلامى همين ماجرا مى رود, تشتت و تفرق و تكثرگرايى و فضاسازى براى دشمنان به اوج خود رسيده و اين همان چيزى است كه حضرت امام آن را ((خودكشى و انتحار و عمل شيطانى و بزرگترين معصيت)) ناميده است و در يكى از سخنان ديگر, تفرقه اندازان را ((جنود ابليس)) ناميده اند, هرچند نماز شبشان ترك نشود! چرا كه اين ماجرا زمينه بازگشت مجدد دشمن و سلطه استكبارى آمريكا را فراهم مى سازد.
در جنگ حق و باطل
آنچه در اينجا بايد مورد تإكيد قرار گيرد اين است كه عامل تفرقه و جنود ابليس كيانند؟ آيا مى توان همه طرف هاى اختلاف را يكسره نكوهش كرد بدون اينكه به حق و باطل موضوع مورد اختلاف توجه شود؟ بديهى است كه جواب منفى باشد چرا كه بالاخره در جنگ حق و باطل معيارى براى شناخت وجود دارد. اگر قرار بود در همه موارد اختلاف طرفين را محكوم كنند پس تفاوت حق وباطل چه مى شود؟! بگذريم از اينكه نوع طرح مسائل خلافى و رد و ايرادها, فرهنگ ويژه خود را مى طلبد و اگر آداب و فرهنگ بحث و گفتگو رعايت نشود حق نيز قربانى ناشى گرى و جدل و مغالطه و سفسطه ها خواهد گشت و اين چيزى است كه جناح ها و جريان ها بايد توجه داشته باشند اما در هر حال اگر به عمق مسائل بنگريم هرگز نمى توان اختلاف جناح ها را در همه موارد سطحى انگاشت بالاخره اختلاف از نقطه اى آغاز مى شود و گسترش پيدا مى كند اگر اين نقطه اختلاف يك مطلب اصولى و بنيادين باشد ديگر سخن گفتن از وحدت نظر امرى خلاف واقع و انتظار است.
در اسلام پس از رحلت نبى معظم(ص) اختلاف و تفرق پيش آمد و اين چيزى بود كه پيامبر اكرم(ص) پيش بينى كرده بودند و مضمون سخن معروف آن حضرت است كه: از هفتاد و سه فرقه كه در اسلام پديد مىآيد يكى بر حق و بقيه باطل و انحراف از حق و راهى عذاب آخرت است.
بدون ترديد آن راه حق جز طريقه امامت و ولايت نبود. و آن جبهه حق و فرقه ناجيه ياران اهلبيت و ائمه معصومين بودند كه سالها و قرن ها مورد هجوم كفر و شرك قرار داشتند. مظلوميت على(ع) و فرزندانش و شهادت ها و اسارتها و تبعيدها براى آن رهبران الهى و ياران مظلومشان زير برق قدرت و شمشير و سلطه جابرانه حاكمان و غوغاى تبليغاتى كه از منبرها و مناره ها بود كه به گوش مى رسيد و در سايه زر و زور و تزوير, قدرت تشخيص و انتخاب را از مردم مى گرفت و همانگونه كه اميرالمومنين(ع) فرمود: ((اسلام را پوستين وارونه پوشانده بودند)). حال آيا قابل قبول است آن همه جر و بحث و تشتت و تفرق را يك دعواى لفظى و غير اصولى بدانيم؟! قطعا پاسخ منفى است.
اين ماجرا در روزگار ما نيز قابل تطبيق و در حال وقوع است, گروه ها و جريان ها و خودى و غيرخودى را بالاخره با يك معيار و مقياس مى توان به سنجش نهاد. كدام جريان در خط راستين اسلام است؟ و كدام جريان خواسته يا ناخواسته به بيراهه مى رود؟ و دشمن از او سود مى برد؟ بدون مجامله و تعارف بايد بگوئيم: تنها و تنها جريانى حق است كه در خط امام راحل و امروز در خط ولايت و رهبرى باشد. همانگونه كه در صدر نخستين اسلام و پس از رحلت پيامبر همين امر معيار و ملاك حقانيت بود. چرا كه ولايت محور اصلى حق است. به فرموده نبى اكرم(ص) ((على مع الحق والحق مع على(ع))) و اين راه حق على(ع) است كه در ولايت فقيه مان استمرار دارد, همان چيزى كه امروزه مورد حمله دشمنان سوگند خورده اسلام و قدرت هاى استكبارى است و لب تيز حملات خود را بدانسوى متوجه كرده اند.
و ولايت دينى را كه برگرفته از ولايت الهى است به عنوان استبداد فقيه! مى كوبند و آن را منافى با آزادى و دموكراسى مى دانند و برخى عناصر به اصطلاح خودى ابلهانه يا مغرضانه در دام استكبار افتاده و هر از چندگاه جر و بحث را به حوزه ولايت فقيه و اختيارات آن مى كشانند, هر انسان با شعورى مى فهمد كه اين جريان يعنى هجوم بر ولايت فقيه كه به فرموده حضرت امام(قدس سره) بهترين اصل در قانون اساسى, و مانع ديكتاتورى و هديه خداوندى براى مسلمين است)) جريانى است هدايت شده از سوى دشمنان انقلاب چرا كه ولايت فقيه خار چشم استكبار است, قدرتى كه تاكنون اجازه نداده و نخواهد داد سلطه استكبارى به سردمدارى شيطان بزرگ به كشور برگردد ولايت فقيه بوده كه از سوى دولت و ملت پشتيبانى شده است… خوب, اين خود يك معيار روشن براى تشخيص جبهه حق از باطل.
دشمن از كدام قشر حمايت مى كند؟!
موارد ديگرى را نيز مى توان برشمرد كه از جمله است حمايت دشمن و اشك تمساح ريختن او براى مظلوميت و محكوميت فلان فرد به دليل حركت برخلاف مشى نظام و انقلاب يا به خطر افتادن آزادى و دموكراسى در توقيف فلان نشريه و روزنامه و تحت فشار گرفتن اصلاح طلبان و تعابيرى از اين قبيل كه در ماه هاى اخير شاهد و ناظر آن بوده ايم.
براى يك انسان كه مختصر شم سياسى داشته باشد جاى اين سوال جدى باقى است كه چرا هرگاه يك فرد كج انديش يا فريب خورده در كسوت روحانى يا غير روحانى حركتى برخلاف آرمان هاى امام و انقلاب مى كند و يا مثلا روزنامه اى راه مى اندازد كه تريبون براى ضد انقلاب و ليبرالها مى شود و تحت تإثير عناصر شناخته شده و اغواگرى آنان جامعه و افكار عمومى را به تشنج مى كشاند آن گاه كه از سوى دادگاه مطبوعات يا دادگاه ويژه روحانيت تعقيب و زندانى يا ممنوع از فعاليت سياسى, مطبوعاتى مى شود, بوق ها و خبرگزارىها و راديوهاى امريكا, اسرائيل, انگليس و فرانسه و كلن و ضد انقلاب هاى فرارى همچون بنى صدر و سر كرده منافقين به صدا درمىآيند و به حمايت برمى خيزند؟ و از او قهرمان مى سازند؟ آيا اينها واقعا طرفدار فلان فرد يا قشر از روحانيت اند؟ آيا اينها دلشان براى آزادى در كشور ما سوخته است؟! آيا اينها طرفدار به اصطلاح اصلاحات در كشورند؟!
اينجا تذكر حضرت امام را به ياد آوريم كه هرگاه دشمنان ما راضى به عمل ما بودند آن وقت است كه بايد در راه خود و حقانيت خود شك و ترديد كنيم! ((آن روز كه امريكا از ما تعريف كند بايد عزا گرفت)).(كلمات قصار, ص157)
اين معيار دشمن شناسى است. و دوستان انقلاب و دشمنان يا فريب خوردگان را از همين جا مى توان شناخت. همان گونه كه قرآن رهنمود مى دهد: ((و لن ترضى منك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم)) (سوره بقره, آيه120)
((اى پيامبر يهود و نصارى از تو راضى نشوند مگر آنكه از آئين آنها پيروى كنى)).
اين همان مسإله روز ماست. ببينيم جبهه كفر و جهان استكبارى و استقلال آنها از كدامين عمل ما اظهار رضايت مى كنند؟ كدام جبهه و جناح را مى كوبند؟ از محاكمه كدام شخص و نويسنده و توقيف كدام مجله يا روزنامه ناراضى اند؟ و مدافع كدام آزادى و دموكراسى اند؟ همين را معيار شناخت حق و باطل بايد قرار داد, از سوى ديگر كدام فرد يا افرادند كه از عادىسازى روابط با آمريكا ـ كه به معناى مرگ تمام ارزش ها و آرمان هاى انقلاب است ـ سخن مى گويند و حتى در دادگاه و در جلسه محاكمه از ايده رابطه با آمريكا دفاع مى كنند؟! آيا اينها واقعا داراى فهم سياسى اند؟ پس آن همه سوابق و ادعا بيش از حد و بزرگ نمايى به اينان اين مقدار درك و شعور نداده كه در پيشگاه ملت از چنين ايده ها كه در تضاد با آرمان هاى امام و انقلاب است سخن نگويند؟ آيا اينها قابل اعتمادند؟! مظلوم نمايى هاى اينان نبايد موجب گمراهى افكار عمومى و دلسوزىهاى بى جا و داورىهاى نابخردانه برخى افراد خودى قرار گيرد!
خلاصه آن كه در مورد اختلاف گذشته از جنجال هاى سياسى و تبليغاتى و انتخاباتى كه مع الاسف سخن روز ما شده است: نبايد از حق و باطل غفلت ورزيد و هر دو را يكسان كوبيد و مورد انتقاد قرار داد كه اين يك سفسطه كارى بيش نيست. البته جناح ها مى بايست از آنچه جو جامعه را متشنج مى كند و براى دشمن فضاسازى مى كند جدا بپرهيزند اما در اين ميان نبايد قدرت تشخيص را تعطيل يا متهم كرد و در شناخت خط امام و جريان اصيل انقلاب ترديد نمود.
باز تإكيد مى ورزد كه اگر در فضاى سياسى كشور ده ها و صدها جريان و تشكل وجود داشته باشد تنها جريانى در مسير حق است كه قولا و عملا و در گفتار و كردار خالصانه و نه رياكارانه, پاسدار اصول انقلاب, طرفدار خط امام و در مسير ولايت فقيه باشد و دشمن ستيزى و قاطعيت در حق را در خط مشى خود به طور جدى لحاظ كند و امتحان هاو فراز و نشيب هاى چند ساله اين واقعيت را براى همه روشن ساخته و مردم مسلمان و هوشمند ما خود قدرت تشخيص دارند كه اين موارد را بفهمند. والسلام