جوياى جمال حق

 

(ذكر و دعا در انديشه و سيره امام خمينى)
جوياى جمال حق

غلامرضا گلى زواره

 


 

باران روان بخش
درد عشق تو كمند لطف ماست
زير هر يارب تو لبيك ماست
يكى از ارزنده ترين مباحث قرآنى و روايى دعا است, كه وسيله تغذيه روح مى باشد.
هر انسانى در درون خويش تشنه آب حياتى است كه از منبعى ملكوتى و آسمانى بر ذهن و روانش ببارد, دعا مى تواند به چنين نيازى و اين گونه عطش پاسخ گويد. اگر آدمى بخواهد نفس خود را در يك ارتباط مستمر و پيوسته با خداوند پرورش دهد دعا, ذكر و مناجات مى تواند اين برنامه را تحقق بخشد و آرامش باطنى را نويد دهد و در فعاليت هاى فكرى و ذهنى انسان نوع انبساط و سرور و جاذبه پديد آورد. نيايش, استعداد هدايت را در ما تقويت مى كند و تحت اين نيروى عظيم معنوى كه از گنجينه پنهان در عمق سرشت ما حكايت دارد حتى انسان هاى عقب مانده و كم استعداد مى توانند همت خويش را به كار گمارند و از نيروهاى عقلانى و اخلاقى خويش بهتر استفاده كنند. از اين رو دعا قادر است به عنوان نيروى محركه اى شگرف در گردانيدن چرخ هاى عظيم تمدن و سازندگى جوامع بشرى به شمار آيد.
آرى, دعا و راز و نياز با معبود براى اهل دل لذتى روحانى و حلاوتى ويژه و غير قابل وصف و قياس دارد و قرار گرفتن جان در رهگذر جذبه هاى روح انگيز الهى و با كمال انجذاب روح و كنده شدن از زمين و اوج گرفتن آن در اعلاى آسمان و تقرب يافتن به كانون جمال و عرض نياز عاشقانه به درگاه خدا فرصت بسيار مغتنمى است كه بر اثر رهايى از چنگال مشغله هاى مادى به دست مىآيد. تكرار خواست ها و حاجت ها در دعا روان آدمى را از اسارت در بندهاى ابتذال و ماديت مى رهاند. دعا نوعى تلقين و تكرار اعتقادات هم مى باشد و شگفت انگيزترين حالات روحى انسان در موقع دعا حالت معنوى است كه در درونش پديد مىآيد و اگر نيايش كننده از معارف والايى برخوردار باشد آرزو مى كند كه اگر خواسته اش در اين وضع خاص روحانى عملى نمى شد و تنها خود آن حالت به وجود مىآمد پاداش خود را گرفته بود, زيرا از مختصات بسيار با اهميت دعا و ارتباط با خداوند متعال اين است كه بشر خود را تسليم مشيت و حكمت الهى مى نمايد و موجوديت خويش را در آن حال فنا شده مى پندارد و اين لطف و احسانى است كه مقام ربوبى به بنده اش مى نمايد. بايد به اين حقيقت اعتقاد داشت كه در پيرامون جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم, عالمى وجود دارد كه با نيروى فيض بخش خود اين دنياى مادى را حفاظت مى نمايد و اگر ما در حالت دعا روح و روانمان را با اين جهان مرتبط كنيم نيرويى به درونمان وارد مى شود كه مى تواند بسيارى از ضعف ها, مشكلات, نارسايى ها و نگرانى ها را برطرف كند.
حضرت(1) امام خمينى ـ قدس سره ـ در باره دعا فرموده اند: دعاهايى كه از گنجينه وحى و شريعت و حاملان علم و حكمت نقل شده از بزرگ ترين نعمت هاى خداوند بر بندگان و رحمت گسترده حق در دنياست, زيرا دعا رابط معنوى بين خالق و مخلوق و ريسمان پيوند دهنده بين عاشق و معشوق و وسيله ورود در دژ استوار حق تعالى و چنگ زدن به دست آويز پا بر جان و رشته محكم مى باشد. (2)
امام اصرار زيادى بر نقش دعا در شناخت قرآن و پيوند ناگسستنى كلام حق و ادعيه داشته و در آخرين جلسه تفسير سوره حمد فرمودند: ((اين قدر معارف در ادعيه هست و مردم را از اين دارند جدا مى كنند, اين قدر معارف در ادعيه هست, ادعيه لسان قرآن هستند, ادعيه شارح قرآن هستند, راجع به مسائلى كه ديگران دستشان به آن ها نمى رسد. مردم را نبايد از دعا جدا كرد. نبايد گفت حالا كه ما رسيديم كه قرآن را مى خواهيم بخوانيم پس دعا هيچ, خير, قرآن و دعا از هم جدا نيستند مثل اين كه پيغمبر هم از قرآن جدا نيست.)) (3)
در سال 1366 هـ. ش به مناسبت سالروز ولادت با سعادت آخرين فرستاده الهى يعنى حضرت رسول اكرم(ص) نيز بر اين موارد تاكيد فرمودند: ((ادعيه ائمه هدى, دعاهاى اينها همين مسائل را كه كتاب خدا دارد دعاهاى آنها هم دارد با يك زبان ديگر, قرآن يك زبان دارد و يك نحو صحبت مى كند و همه مطالب را دارد منتهى بسيارش در رمز است كه ما نمى توانيم بفهميم و ادعيه ائمه يك وضع ديگرى دارد به تعبير عارف و استاد ما ادعيه كتاب صاعد است ـ قرآن صاعد ـ تعبير مى فرمود به اين كه قرآن كتاب نازل است كه از آن جا نزول كرده است و ادعيه ائمه كتاب صاعد است همان قرآن است رو به بالا مى رود.)) (4)

توشه تهذيب
زيباترين شكل جامعيت شخصيت امام در اين واقعيت نهفته است كه مشاهده مى كنيم از سوئى هيبت و عظمت مقامش چشم جهانيان را خيره كرده و شرق و غرب از اين بابت در تحير بودند و در برابر مسائل گوناگون سياسى ـ اجتماعى چون كوه ايستاده و قاطعانه برخورد مى كند و در برابر بسيارى از مشكلات و مصائب خم به ابرو نمىآورد و اشك نمى ريزد اما از سوى ديگر در برابر اهل بيت (ع) اظهار كوچكى مى نمايد و به ادعيه آن بزرگواران توجه كامل دارد.
ايشان با درك و فهم عميق از محتواى ادعيه خود را ملتزم به قرائت آنها مى دانستند و معتقد بودند هرچه داريم از قرآن و ادعيه است و بر منتقدان خرده مى گرفتند كه: ((اين هايى كه از كتب ادعيه انتقاد مى كنند براى اين است كه نمى دانند اين كتب ادعيه چطور انسان مى سازد, نمى دانند اين دعاهايى كه از ائمه ما وارد شده مثل مناجات شعبانيه, دعاى كميل, دعاى عرفه, سمات و… چه جور انسان درست مى كنند… آنها كه براى دور كردن مردم از ادعيه كتب دعا را آتش مى زدند و روزى را براى آتش سوزى كتاب هاى عرفانى و دعا داشتند. نمى فهميدند دعا يعنى چه. تاثير دعا را در نفوس انسان نمى دانستند, نمى دانستند كه خير و بركت از دعا خوان هاست…(5)))
امام با كتب ادعيه انس فراوان داشتند و از طريق خواندن دعاهاى آن و نيز عمل به مستحبات اين كتاب شريف رحمت الهى را به سوى خويش بهتر و بيشتر جلب مى كردند و چون به تركيه تبعيد شدند در نامه اى كه از آن جا براى ايران نگاشتند, تقاضاى كتاب مفاتيح و صحيفه سجاديه كردند كه نشان دهنده روح عالى و عبادى ايشان در كنار توجه به مسائل سياسى و اجتماعى اسلام بود. اين در حالى است كه شايد بسيارى از شبه روشنفكران به ويژه در دوران قبل از انقلاب اسلامى كه هنوز به عظمت اين رهبر بزرگ الهى پى نبرده بودند, چنين انتظارى را از يك شخصيت بزرگ سياسى كه با اقتدار در مقابل استكبار و قدرت هاى بزرگ ايستاده است نداشتند و در واقع نمى توانستند راز اين خضوع و التجا به پيشگاه خداوند و نيز توسل و توجه به صاحبان ولايت تكوينى (ائمه معصومين ((ع))) از يك سو و قاطعيت و ايستادگى در برابر ابرقدرت ها را از طرف ديگر درك و هضم كنند و به راستى هم جمع بين دو حالت به ظاهر متضاد و درك و فهم اسرار آن بسيار دشوار است و تنها انسان هايى بزرگوارند كه ارزش و تاثير اين ادعيه را فهميده اند امام در خصوص تاثير دعاها فرموده اند: ((همين دعاها, همين توجهات به خدا انسان را به مبدا غيبى متوجه مى كند و نه تنها مانع فعاليت نمى شود بلكه فعاليت هم مىآورد فعاليتى كه براى خودش نيست براى بندگان خداست و مى فهمد براى بندگان خدا, خدمت به خداست… ))(6)
امام در نوشته ها, نامه ها و بيانات خويش بر ادعيه اى كه از ائمه رسيده تإكيد وافرى دارند و مى فرمايند:
((شما در ادعيه اميرالمومنين (ع), خود رسول خدا (ص), حضرت سجاد سلام الله عليه, ساير ائمه (ع) ملاحظه كنيد چه جملاتى هست و ما چطور بعيديم از اين معانى چه معارفى در اين ادعيه هست كه ما محروميم از آن معارف چه سوزى در قلب اين خاصان خدا بوده است كه براى فراق خدا مى سوختند و آتش جهنم را مى گفتند اگر صبر كنيم صبر در فراق را چه كنيم؟ اينها براى ما مثل يك افسانه است لكن واقعيت است واقعيتى كه آنها فهميده اند و ما نفهميده ايم.)) (7) در جاى ديگر خاطر نشان مى سازند: كسى بخواهد بفهمد كه مقامات ائمه چى هست بايد رجوع كند به آثار آنها. آثار آنها ادعيه آنهاست, مهمش ادعيه آنهاست و خطابه هايى كه مى خواندند مثل مناجات شعبانيه, مثل نهج البلاغه, مثل دعاى يوم العرفه و اينهايى كه انسان نمى داند كه چه بگويد درباره آنها. (8)
امام خمينى بر خواندن مناجات شعبانيه ملتزم بودند و ديگران را به استفاده معنوى از اين دعا و مضامين عالى و آموزنده اش توصيه مى نمودند و مى فرمودند: اين مناجات[ شعبانيه] حضرت امير (ع) و فرزندان آن حضرت است و همه ائمه طاهرين (ع) با آن خدا را مى خوانده اند و كمتر دعا و مناجاتى ديده شده كه در باره آن تعبير شده باشد كه همه ائمه (ع) آن را مى خوانده اند و با آن خدا را مناجات مى كرده اند. اين مناجات در حقيقت مقدمه اى جهت تنبيه و آمادگى انسان براى پذيرش وظايف ماه مبارك رمضان مى باشد و شايد براى اين باشد كه به انسان آگاه ملتفت انگيزه روزه و ثمره پرارج آن را تذكر دهد. ائمه طاهرين (ع) بسيارى از مسائل را با لسان ادعيه بيان فرموده اند, لسان ادعيه با لسان هاى عادى كه آن بزرگواران داشتند و احكام را بيان مى فرمودند خيلى فرق دارد. اكثرا مسائل روحانى, مسائل ماورإ طبيعت, مسائل دقيق الهى و آنچه را مربوط به معرفه الله است با لسان ادعيه بيان فرموده اند ولى ما ادعيه را تا آخر مى خوانيم و متإسفانه به اين معانى توجه نداريم و اصولا نمى فهميم چه مى خواهند بفرمايند…(9)
بانو فاطمه طباطبايى (عروس امام) مى گويد: ايشان تإكيد زيادى به اين مناجات داشتند و در باره آن مى فرمودند.: اگر دقت كنيد مى بينيد كه يك كلام از آن دعاها را نمى توانيم بگوييم يعنى جرئت گفتن يكى از آن كلماتى را كه در ادعيه وارد شده نداريم جز اين كه لطف و رحمت خودش بوده كه به ما القا كرده تا از آن طريق بالا رويم. (10)
آقاى توسلى مى گويد: شايد كسى باور نكند كه امام در جايگاه يك رهبر انقلابى سياسى اكثر دعاهاى مفاتيح را خوانده باشند, يادم است يك وقت از من مفاتيح درشت خط خواستند. برايشان تهيه كردم يك روز به رحلتشان مانده بود كه يكى از خواهران گفتند بياييد بالاى سر امام دعا بخوانيد, من هم دعاى عديله را خواندم, يك وقت متوجه شدم كه امام در يك جاى مفاتيح نشانه اى گذاشتند, نگاه كردم ديدم دعاى عهد حضرت مهدى(عج) است كه چون مستحب است چهل روز خوانده شود. ايشان روى كاغذ تاريخ شروع را از هشتم شوال مرقوم فرمودند بودند و تا آن روز خوانده بودند. تا اين اندازه امام نسبت به انجام خصوصيات و شرايط مربوط به دعا تقيد داشتند, دعاى كميل را هم مى خواندند و دليل اين كه امام ملاقات هاى خود را در ماه مبارك رمضان تعطيل مى نمودند توجه به دعا و قرآن بود. آخرين ماه رمضان از ديگر ماه ها متفاوت بود به اين صورت كه ايشان هميشه براى خشك كردن اشك چشمشان دستمالى را همراه داشتند.
ولى در آن ماه رمضان حوله اى را نيز همراه برمى داشتند تا در هنگام نماز و دعا (در نيمه شب) از آن هم استفاده كنند.(11)
حجه الاسلام و المسلمين على اكبر آشتيانى اظهار داشته است: صبح همان روزى كه قرار بود امام تحت عمل جراحى قرار بگيرند به خدمتشان رسيدم, ساعت پنج و نيم صبح بود, سلام عرض كردم و حالشان را جويا شدم. كلام الله و مفاتيح در كنار تخت حضرت امام توجه مرا جلب كرد وقتى خوب دقيق شدم ديدم حضرت امام تا قبل از آن مشغول خواندن دعاى عهد بوده اند, ناگهان حالم دگرگون شد ولى با تلاش بسيار بر خودم مسلط شدم. (12)
خانم فاطمه طباطبايى هم مى گويد: يكى از چيزهايى كه امام در آخرين روزهاى عمرشان توصيه مى كردند خواندن دعاى عهد بود كه در انتهاى كتاب مفاتيح آمده است, مى فرمودند صبح ها سعى كن اين دعا را بخوانى چون در سرنوشت دخالت دارد. (13) ياران, همراهان و اهل خانه بارها امام را با همان صداى ملكوتى كه آهنگ تسبيح و تقديس فرشتگان را تداعى مى كرد مشغول خواندن دعاى كميل ديده بودند.

مناجات خاصان
نظر امام در مورد عبادت و دعا اين بود كه براى گام نهادن در اين وادى كمال انقطاع از غير لازم است ; يعنى عاشق واقعى فقط مى خواهد به وصال معشوق حقيقى خود برسد پس لازمه چنين كمالى انقطاع است و اين همان خود سوزى و بريدن از خويش است:
همچو پروانه بسوزم بر شمعش همه عمر
محو چون مى زده از روى نكويش باشم
امام در جايى فرموده اند: كمال انقطاع به اين سادگى حاصل نمى شود, احتياج فوق العاده به تمرين, زحمت, رياضت, استقامت و ممارست دارد تا بتواند با تمام قوى از ما سوى الله منقطع گردد و به غير خدا توجهى نداشته باشد, تمام صفات وارسته انسانى در انقطاع كامل الى الله نهفته است و اگر كسى بدان دست يافت به سعادت بزرگى نائل شده است ليكن با كوچك ترين توجه به دنيا محال است انقطاع الى الله تحقق يابد.
امام (14)در هنگام دعا واقعا خود چنين حالتى داشتند و به هنگام دعا چنان از امور ديگر فارغ مى شدند كه گويى هيچ كار ديگرى ندارند به عنوان مثال وقتى به حرم حضرت سيدالشهدإ (ع) مشرف مى شدند با وجود سن زياد اين دعاى عرفه را كه دو تا سه ساعت طول مى كشيد به حالت ايستاده رو به قبله مى خواندند و اطرافيان را با وجود آن كه جوان بودند و نشسته دعاى مزبور را مى خواندند شرمنده مى كردند.
آيه الله سيد محمد موسوى بجنوردى مى گويد: به همين دليل در هنگام خواندن اين دعا از جاى خود بلند مى شديم و ما هم به تبعيت از امام به حالت ايستاده مى خوانديم.(15)
حضرت امام دعا را به عنوان عامل موثر در تهذيب نفس مى دانستند و به اين ويژگى اعتقاد راسخ داشتند و مى فرمودند: در اين حالت اگر انسان داراى معرفت و بصيرت باشد حقايقى را درك مى كند و به مقام و عظمت الهى در حد توان خويش توجه پيدا مى كند, همچنين در ضمن اين برنامه آدمى به اين حقيقت پى مى برد كه او از خويشتن چيزى ندارد و توانائى هاى وى از پرتو انوار الهى است, ايشان در بيانى گفته اند: ((ائمه هدى (ع) و انبياى عظام در مناجات خود تمناى فضل را داشته اند و از عدل و مناقشه در حساب خوفناك بوده اند مناجات خاصان درگاه حق و ائمه معصومين ـ صلوات الله عليهم ـ مشحون به اعتراف به تقصير و عجز از قيام به عبوديت جايى كه افضل موجودات و ممكن اقرب, اعلان ((ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك)) دهد حال ساير مردم چه خواهد بود؟ آرى آنها عارف اند به عظمت حق تعالى و نسبت ممكن به واجب را مى دانند. آنها مى دانند كه اگر تمام عمر دنيا را به عبادت, اطاعت و تحميد و تسبيح بگذرانند شكر نعمت حق نكرده اند تا چه رسد به آن كه حق ثناى ذات و صفات را به جا آورده باشند, آنها مى دانند كه هيچ موجودى از خود چيزى ندارد. حيات و قدرت, علم و قوت[ و] ساير كمالات, ظل كمالات اوست و ممكن, فقير, بلكه فقر محض و مستظل است نه مستقل… ))(16)
مطالعه در ادعيه معصومين ـ عليهم السلام ـ و نيز سوز و گداز آن بزرگواران از خوف حق و عذاب او سرلوحه افكار و رفتار امام بود و اين حالت را به ديگران توصيه مى فرمود و نيز حاج احمد آقا را مخاطب قرار دادند كه چنين روشى را در مسير زندگى پيش گيرد.(17)
در نامه اى عرفانى به مرحوم حاج سيداحمد خمينى, امام چنين مى نويسند: ((… پسرم دعاها و مناجات هايى كه از ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ به ما رسيده است بزرگ ترين راهنماهاى آشنايى با او ـ جل و علا ـ است و والاترين راه گشاى عبوديت و رابطه بين حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهى و وسيله انس با اوست و ره آورد خاندان وحى است و نمونه اى از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوك است. وسوسه هاى بى خبران تو را از تمسك به آنها و اگر توانى از انس با آنها غافل نكند. ما اگر تمام عمر به شكرانه آن كه اين وارستگان و واصلان به حق ائمه ما و راه نمايان مايند به نيايش برخيزيم از عهده برنخواهيم آمد…))(18)
امام در باره ناله هاى ائمه و گريستن آن ستارگان درخشان به هنگام راز و نياز با خداوند مى فرمايد:
((شما خيال مى كنيد گريه هاى ائمه طاهرين و ناله هاى حضرت سجاد (ع) براى تعليم بوده و مى خواسته اند به ديگران بياموزند؟ آنان با تمام آن معنويات و مقام شامخى كه داشتند از خوف خدا مى گريستند و مى دانستند راهى كه در پيش دارند پيمودنش چه قدر مشكل و خطرناك است…)) (19) و در جاى ديگر يادآور شده اند: ((… مقام بشر هرچه باشد, مقام خاتم النبيين بالاترين مقام, لكن وقتى كه اين مقام را با مقام الوهيت ملاحظه بكنيم كه خود آنها مى بينند هيچ است در مقابل همه چيز. آنى كه آنها فهميدند از عظمت خدا, آنها را وادار كرده است آن طور راز و نياز كنند و اعتراف به تقصير…)) (20)
امام خمينى ضمن آن كه در تمام دوران زندگى به دعا و انجام مستحبات اهميت مى دادند و در اين امور اهتمام مى ورزيدند, همچون اجداد خويش دعا و نيايش ايشان با تضرع و اشك توام بود و اين انسان سازش ناپذير تاريخ معاصر چنان در مقابل پروردگار به راز و نياز و الحاح و التجإ مى پرداخت كه انسان را به ياد ائمه معصومين (ع) مى انداخت, اغلب دعاها را مى خواندند و ضمن آن مى گريستند. حجه الاسلام والمسلمين احمد صابرى همدانى مى گويد: يكى از بستگان كه از متدينين و علماى بزرگ حوزه علميه بود, نقل مى كرد, دعايى است كه خواندنش بعد از نماز صبح مستحب است كه سلام به انبيإ و ملائكه مى باشد, من حدود بيست و چهار سال است كه اين تعقيبات را مى خوانم, امام خمينى بيست و چهار سال قبل به من فرمودند: به اين دعا مداومت كن كه سال هاست آن را مى خوانم; يعنى آن آقا به مدت بيست و چهار سال مدام اين دعا را مى خواند و تإكيد مى كرد امام بيست و چهار سال قبل به من توصيه كردند آن را بخوان.(21) اعتقاد امام به دعا در آن حد بود كه وقتى حال دخترش رو به وخامت گرائيد و نيز پزشكان از درمانش نااميد شدند ختم ((امن يجيب)) برگزار نمود و به همين دليل صبيه ايشان به طور معجزه آسايى شفا يافت.(22)
او لحظه اى به خود نينديشيد تا مبادا از معبودش جدا بيفتد و هيچ گاه از ياد خدا غافل نماند هم چون طلبه اى مبتدى و بسيار فروتن به دعا و اعمال مستحب مى پرداخت و با اين روحيه زيست و آن را حفظ كرد و با خود به پيشگاه رب جليل برد. حجه الاسلام والمسلمين مجتبى عراقى گفته است: ساليانى قبل در سومين صف نماز جماعت كه به امامت آيه الله خوانسارى اقامه مى گرديد در خدمت امام نشسته بودم, نيمه شعبان بود دعاى مخصوص اين شب نقل شده است, البته اين دعا در مفاتيح نمى باشد و سينه به سينه نقل كرده اند, بعد از نماز مغرب و عشا قبل از تكلم بايد بيست و يك مرتبه خوانده شود و چند سطرى بيشتر نيست چون از روى كاغذى شروع به خواندن اين دعا نمودم, ايشان فرمودند: چه مى خوانى؟ چون نمى خواستم در ضمن دعا سخن بگويم كاغذ را به امام نشان دادم, فرمودند: بلند بخوان تا من هم بخوانم, با هم آن دعا را خوانديم, در اوج قدرت هم اين روحيه يا حضرت امام بود و همان گونه كه به قرآن استدلال مى كردند فرازهايى از ادعيه را هم قابل استدلال و استناد مى دانستند.(23) خانم ربابه بافقى اظهار داشته است: وقتى شام حضرت امام را مى داديم گاهى قبل از ترك آن جا داخل اتاق را نگاه مى كردم تا اگر چيزى جا گذاشته باشم زود برگردم در آن هنگام مى ديدم كه حضرت امام هنگام غذا خوردن يك لقمه را كه برمى داشتند درنگ مى كردند و بعد از خواندن دعايى لقمه اى را در دهان مى نهادند و بعد لقمه اى ديگر برمى داشتند.(24)
اهتمام امام به دعا و زيارت موجب آن نمى گرديد كه از برنامه هاى ديگر غافل شوند. حجه الاسلام والمسلمين سيد حميد روحانى خاطر نشان ساخته است: يك سال در تابستان به اتفاق حضرت امام و چند تن ديگر از روحانيان به مشهد مشرف شديم و در خانه اى اقامت گزيديم, برنامه ما اين گونه بود كه بعدازظهرها پس از يكى دو ساعت استراحت از خواب بلند مى شديم و به طور دسته جمعى به حرم مطهر مى رفتيم و پس از زيارت و نماز و دعا به خانه برمى گشتيم و در ايوان باصفاى آن منزل مى نشستيم و چاى مى خورديم اما برنامه حضرت امام به اين صورت بود كه با جمع به حرم مىآمدند, ولى دعا و زيارت خود را خيلى مختصر مى كردند و تنها به منزل برمى گشتند, در خانه ايوان را آب و جارو مى كردند و بعد از پهن نمودن فرش, سماور را روشن مى كردند و چاى را آماده مى ساختند و وقتى ما از حرم برمى گشتيم برايمان چاى مى ريختند. يك روز از ايشان سوال كردند: اين چه كارى است كه شما به خاطر دوستان چايى درست كنيد زيارت و دعا را كوتاه كنيد و با عجله به خانه بازگرديد. حضرت امام فرمودند: من ثواب اين را كمتر از دعا و زيارت نمى دانم.(25)
امام توصيه مى نمودند كه براى فقرا و تهيدستان دعا كنيد و از خداوند بخواهيد آنان را يارى كند و خود در دعاهاى نيمه شب به مردم دعا مى نمودند و برايشان خير و رحمت طلب مى كردند به رزمندگان مى فرمودند من هميشه به شما دعا مى كنم و در آن لحظات عرفانى به ياد سلحشوران مومن كه در جبهه هاى جنگ براى دفع تجاوز مى جنگيدند بودند.

قوت روحى و قدرت بدنى
يكى از جنبه هايى كه در مضامين و عبارات دعاها نهفته است تقويت روحيه مبارزاتى مردم مى باشد, زيرا اختناق امويان و عباسيان اجازه نمى داد ائمه معصومين برخى واقعيت هاى سياسى اجتماعى را به صراحت بيان كنند و به طور علنى مردم را براى ستيز با استبداد فرا بخوانند و لذا سلاح آنان دعا بود و امام به اين موضوع مهم اشاراتى روشن دارند: ((اين ادعيه اى است كه از ائمه ما وارد شده اند, ائمه ما ـ عليهم صلوات الله ـ كه تقريبا همه شان گرفتار يك ابرقدرت هايى بودند كه نمى توانستند يك كارى را انجام بدهند شخص علاوه بر آن هدايت هاى زيرزمينى كه مى كردند, اين ادعيه براى تجهيز مردم بود, برخلاف آن دولت هاى قاهرى كه بودند. همين ادعيه بودند كه اشخاص وقتى كه ادعيه را مى خواندند قوت روحى پيدا مى كردند و سبكبار مى شدند و شهادت براى آنها هين و آسان مى شد.))(26)
در بيان ديگر به اين جنبه تصريح دارند: ((بايد متشبث به آن سيره اى بشويد كه پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اسلام بين ما گذاشته است كه حتى آن روزى كه دست هايشان بسته بود و نمى توانستند يك كلمه برخلاف سياست دولت وقت بگويند با ادعيه شان مردم را دعوت مى كردند, دعا مى كردند, با دعا مردم را دعوت مى كردند و هر روز كه فرصت مى كردند, در هر فرصتى دعوت را تصريحا مى كردند ما بايد به آنها تشبث پيدا بكنيم. ))(27)
امام خمينى بر اين نكته تإكيد دارند كه دعا به معناى عزلت گزينى و كناره گرفتن از حيات سياسى اجتماعى جامعه نمى باشد و ائمه با دعا مردم را به لحاظ روابط اجتماعى و اخلاقى پرورش مى داده اند و خودشان نيز اين گونه نبودند كه از امور مسلمانان غفلت بورزند: ((بعد از رسول خدا(ص) ما ملاحظه مى كنيم كه در زمان هايى كه ائمه مسلمين(ع) در فشار سخت بنى اميه و بنى العباس بودند مطالب خودشان را آن طور كه ممكن بود به مردم مى رساندند. حتى در ادعيه آنها شما اگر ادعيه امام سجاد و ساير ائمه را ملاحظه بفرمائيد مشحون است از اين كه مردم را بسازند براى يك امر بالاتر از آن چيزى كه مردم عادى تصور مى كنند دعوت به توحيد دعوت به تهذيب نفس, دعوت به اعراض از دنيا, دعوت به خلوت با خداى تبارك و تعالى, معنيش اين نبوده است كه مردم توى خانه هايشان بنشينند و از مصالح مسلمين غفلت كنند و مشغول ذكر و دعا باشند چنانچه خود آنها كه ملاحظه مى كنيد اين طور نبودند.))(28)
امامان معصوم(ع) ضمن آن كه رهبرى فكرى, سياسى و مسووليت زندگى فردى و امور جامعه را در اختيار داشتند و زندگيشان وقت ارشاد و هدايت مردم و مسائل اجتماعى آنان بود براى تداوم و تقويت برنامه هاى علمى وفرهنگى و پرورش هاى اخلاقى اين گونه دعا مى كردند, آن بزرگواران كه متون دعا را براى ما به عنوان مواريث ارزشمند معنوى باقى گذاشته اند فروغ هاى فروزانى هستند كه در ستيز با دشمن و تلاش براى سعادتمند شدن اقتدار و استقلال و كوشش براى نابودى همه عوامل خطر هميشه بيدار بودند و به عنوان انسان هايى متعهد و اهل كرامت ضمن آن كه دعا مى كردند در متن اجتماع حضور چند جانبه داشتند و به گاه نبرد پيشتاز پيكار با پليدى به شمار مى رفتند و ما نيز در تبعيت از سيره عملى و نظرى آن بزرگواران بايد متوجه اين واقعيت باشيم كه در هيچ عصرى از دعا بى نياز نخواهيم بود و اين سخن معقول و منطقى نيست كه به بهانه پرداختن به علوم روز و پيش رفتن, هماهنگ با ديگران, از دعا و مستحبات دست برداريم و چنين بارقه معنوى را فراموش كنيم. امام خمينى در وصيت نامه سياسى الهى خويش نوشته اند: ((…ما مفتخريم كه ادعيه حيات بخش كه او را قرآن صاعد مى خوانند از ائمه معصومين ما است.))
رزمندگان مسلمان در جبهه هاى نبرد حق عليه باطل در ايران اسلامى به راستى تجسم واقعى دعا بودند و مناجات را در متن جهاد و مبارزه خود پياده كردند و آنها بودند كه ادعيه را به عرصه هاى دل مردمان كشاندند و چون به ميادين سازندگى و توسعه آمدند گوهر درخشان دعا تلاش هاى علمى و فعاليت هاى اجتماعى آنان را تابناك تر مى نمود.
همچنين شايسته نيست گروهى به بهانه هاى واهى و به اصطلاح عقب نماندن از كاروان علم و توسعه دعا را مربوط به دوران كهن سالى و پيرى بدانند, حضرت امام خمينى از دوران نوجوانى با دعا, عبادت و نيايش به تزكيه نفس و تصفيه درون پرداخت و در همين سنين جوانى به افق هاى معنوى راه يافت و براى همين برنامه خودسازى بود كه تا آخرين لحظات حيات شريفش با وجود آن كه در موقعيت هاى حساس قرار گرفت هرگز پايش نلغزيد و قطعا آن پاكسازى باطنى و تقويت روحى در دوران جوانى بزرگ ترين سرمايه ايشان تا آخرين روزهاى حيات دنيويش بود. امام به اطرافيان و برخى آشنايان وقتى مى خواستند نصيحتى بكنند مى فرمودند: قدر دوران جوانى را بدانيد كه وقتى به سنين پيرى رسيديد نمى توانيد عبادتى همچون اين دوران انجام دهيد و قادر نخواهيد بود نشاط دعا و نيايش را درك كنيد. شخصى نقل كرده است اواخر سال 1363 ش. مقارن با آغاز ماه شعبان خدمت امام خمينى رسيديم, مفاتيح دستشان بود و مى خواستند دعاهاى مخصوص ماه شعبان را بخوانند تا رفتم دست ايشان را ببوسم كه مرخص شوم فرمودند: هر كارى مى خواهى بكنى در جوانى بكن در پيرى بايد بخوابى و ناله كنى.(29) در سال 1365ش. حال امام مساعد نبود و در بيمارستان بسترى شدند پس از اين كه حالشان رو به بهبودى رفت و به منزل انتقال يافتند, ساعت سه نيمه شب با آن وضع جسمانى و كسالت از خواب برخاسته و آماده وضو گرفتن شدند اما به حدى ضعف داشتند كه قادر نبودند خم شوند و مسح پا كنند يكى از اطرافيان ايشان مى گويد: امام دستشان را روى شانه من گذاشتند و به من يك سفارش كردند و فرمودند: تا جوان هستى خدا را عبادت كن چون اگر پير شدى مثل من ديگر نمى توانى با اين كه ما شاهد بوديم و در طول اوقاتى كه خدمتشان بوديم از امام پركارتر نمى توان كسى را يافت و اگر پيدا شود به اين سن و سال نيست.
امام در خصوص ارزش و تإثير ادعيه فرموده اند: همين دعاها, همين توجهات به خدا انسان را به مبدإ غيبى متوجه مى كند و نه تنها مانع فعاليت نمى شود بلكه فعاليت هم مىآورد.))(30) و به همين دليل جدا نمودن مردم را از دعا روا نمى دانند: ((… مردم بايد با دعا انس به خدا پيدا كنند, آنهايى كه انس با خدا دارند و دنيا پيش آنها اين طور جلوه ندارد آنهايى هستند كه براى خودشان ارزش ندارند. براى خدا مشغول به كار مى شو(31)ند…))
حضرت امام در نامه اى كه به فرزند جوانش (حاج احمد آقا) نگاشت نكات جالبى را يادآور شدند:
((عزيزم از جوانى به اندازه اى كه باقى است استفاده كن كه در پيرى همه چيز از دست مى رود حتى توجه به آخرت و خداىتعالى. از مكايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است كه جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پيرى مى دهد تا جوانى با غفلت از دست برود و به پيران وعده طول عمر مى دهد و تا لحظه آخر با وعده هاى پوچ انسان را از ذكر خدا و اخلاص براى او باز مى دارد تا مرگ برسد و در آن حال ايمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد مى گيرد…))(32)
و در جاى ديگر خاطر نشان فرموده اند: ((… و تو اى فرزندم از جوانى خود استفاده كن و با ياد او جل علا و محبت به او رجوع به فطرالله بزيست و عمر را بگذران و اين ياد محبوب هيچ منافات با فعاليت هاى سياسى و اجتماعى در خدمت به دين او و بندگان او ندارد و بلكه تو را در راه او اعانت مى كند…))(33)

طلب محبوب يا حصول مطلوب؟
حضرت امام خمينى ذكر و به ياد خدا بودن را از تفكر بالاتر مى دانند; زيرا اولى را طلب محبوب و دومى را حصول مطلوب مى داند و مى افزايند تا وقتى آدمى در حال طلب و جست وجو مى باشد از مطلوب, محجوب است البته قوت و كمال در ذكر گفتن را به كمال تفكر مربوط مى دانند و مى افزايند آن انديشه اى كه نتيجه اش ياد خداست در ميزان ساير اعمال نيايد و با آن ها در فضيلت, طرف مقايسه نشود و به همين دليل ساعتى تفكر را از سال ها عبادات در روايات برتر شمرده اند; زيرا غايت و نتيجه مهم عبادات كسب معارف و به ياد حق بودن است و اين خاصيت از تفكر صحيح بهتر به دست مىآيد و احتمال دارد لحظاتى انديشه و فكر درهايى از معارف را به روى سالك طريق حقيقت بگشايد كه عبادت سال هاى متمادى قادر به تحقق آن نباشد يا انسان را چنان به ياد محبوب بيندازد كه او را از زحمات و صعوبت هاى چندين ساله اين حالت به دست نيايد. امام خمينى در تإثير ذكر و به ياد خدا بودن مى نويسند:
((… تذكر از محبوب و به ياد محبوب به سر بردن نتيجه هاى بسيارى براى عموم طبقات دارد اما براى كمل و اوليإ و عرفا, كه خود آن غايت آمال آن هاست و در سايه آن به وصال جمال محبوب خود رسند هنيئا لهم و اما براى عامه و متوسطين بهترين مصلحات اخلاقى و اعمال و ظاهرى و باطنى است. انسان اگر در جميع احوال و پيش آمدها به ياد حق تعالى باشد و خود را در پيشگاه آن ذات مقدس حاضر ببيند. البته از امورى كه خلاف رضاى اوست خوددارى كند و نفس را از سركشى جلوگيرى كند… غفلت از حق, كدورت قلب را زياد كند و نفس و شيطان را بر انسان چيره كند و مفاسد را روزافزون كند و تذكر و يادآورى از حق, دل را صفا دهد و قلب را صيقلى نمايد و جلوه گاه محبوب كند و روح را تصفيه نمايد و خالص كند… پس اى عزيز! در راه ذكر وياد محبوب, تحمل مشاق هرچه بكنى كم كرده اى. دل را عادت بده به ياد محبوب بلكه به خواست خدا صورت قلب, صورت ذكر حق شود و كلمه طيبه ((لا اله الا الله)) صورت اخيره و كمال اقصاى نفس گردد… پس اگر طالب كمالات صوريه و معنويه هستى و سالك طريق آخرت و مسافر و مهاجر الى الله هستى قلب را عادت بده به تذكر محبوب و دل را عجين كن با ياد حق تبارك و تعالى…))(34)
امام خمينى با الهام از قرآن و كلام معصومين(ع) مى فرمايد: وقتى بنده اى ذكر خداوند را بگويد موجب مى شود كه خداوند به يادش باشد, همچنين ذكر و يادآورى حق و جمال و جلال او بصيرت باطن را قوت مى دهد و رفع حجاب مى دهد و باعث نورانيت آدمى خواهد شد چنان چه انسان اهل ذكر جلوه جمال حق را در آيات مشاهده كند و حق را در تجليات اسمى و صفاتى شهود نمايد و يار بى پرده تجلى كند. امام تإكيد مى نمايد كه گاهى بايد نزد غافلين, ذاكرين ياد خدا را تذكر دهند تا تنبه و آگاهى در آنان تقويت شود.
امام خمينى مى فرمايند: انسان ذاكر حق بايد بر اثر جارى نمودن اذكار بر زبان خود نور ايمان را در قلب خويش افزايش دهد: ((… ممكن نيست قلب نورانى باشد و زبان و كلام و چشم و نظر و گوش و استماع نورانى نباشد. بشر نورانى آن است كه تمام قواى ملكيه و ملكوتيه اش نوربخش باشد و علاوه بر آن كه خود او را هدايت به سعادت و طريق مستقيم كند به ديگران نورافشانى كند و آن ها را به راه انسانيت هدايت كند…))(35)
حقيقت ذكر آن است كه در جميع ابعاد وجودى عبد جارى و سارى شود و صفات كمال و جلال الهى بر جان او پرتو افشانى نمايد و چنين هويتى به ذاكر حيات, علم و شعور مى بخشد.(36)
امام خمينى بنا به اعتراف بسيارى از صاحب نظران متعهدى كه با ايشان ساليان درازى از نزديك ارتباط داشته اند دائم الذكر بودند و پيوسته قلبشان به ياد خدا مى تپيد لكن كمتر ديده شده كه تسبيح بگرداند و ظاهر خويش را به عنوان ذاكر به حاضران معرفى كند, كمتر لحظه اى بود كه به ياد خدا نباشد و ذكر نگويد و شكر الهى را به جاى نياورد ولى خدا را خواندن و تسبيح و تقديس پروردگار را گفتن با معركه گيرى و رياكارى و مانند آن كه برخى به آن مبتلايند فرق مى كند و امام از تظاهر به حالات عبادى به شدت بيزار بود. توجه به مسائل عبادى, دعا و ذكر و توسلات هيچ گاه موجب آن نشد كه امام به گوشه اى بنشيند و انزواطلبى اختيار كند و تنها به ذكر و گردانيدن تسبيح سرگرم شود و از امور ديگر غافل شود و بر خلافى كه ايشان به زيارت, دعا و ذكر و ثنا اهتمام داشت از خدمت به جامعه لحظه اى آرام نبود و اين گونه نبود كه فكر كند اگر مفاتيح به دست گرفت و بالاى سر مرقد مطهر بزرگوارى نشست و به ذكر و دعا مشغول شد ديگر بايد همه چيز را فراموش نمايد و هيچ احساس مسووليتى نكند و حتى كار شخصى و امور زندگى خود را بر ديگرى تحميل كند و دل خوش نمايد كه اهل ذكر است.(37)
در هر كار و هر حالى امام به ياد خدا بودند, ذكر و دعا, مناجات و ناله هاى شبانه ايشان هرگز قطع نشد, بعد از ظهر آن روز آخر كه بيمارى ايشان منجر به رحلتشان شد با اين كه حالشان به وخامت گرائيده بود باز هم لحظه اى از ذكر خداوند غفلت نكردند, حتى در مواردى كه به هوش مىآمدند لب هايشان تكان مى خورد چون پزشك معالج گوشش را جلو برد, شنيد كه امام, ((الله اكبر)) مى گويند و در همان حال ذكر گويى به سوى ملكوت اعلى پركشيدند.(38)
بعد از نماز مغرب و عشا در حالى كه با انگشت به سوى قبله اشاره مى كردند اين ذكر را زمزمه مى نمودند: تحصنت بدار سقفها لا اله الا الله و نورها محمد رسول الله و بابها على ولى الله و اركانها لا حول و لا قوه الا بالله.(39) و اين ذكر حاوى عبارت ((لا اله الا الله)) مى باشد كه ارباب حال در ميان اذكار آن را اختيار كرده اند و اين برنامه چند وجه دارد: نخست آن كه اشتغال به آن موجب درآمدن به حصن الهى و رستگارى از عذاب اوست: لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى إمن من عذابى, دوم حروف اشرف اسمإ كه لفظ الله است تركيب يافته و حروف بيگانه در آن نيامده است, سوم ذكر خفى كه امام را نهايت اهتمام به آن بود و با ذكر ((لا اله الا الله)) بيشتر محقق مى گردد, زيرا حروفى كه محتاج به حركت لب باشد در آن نيست و مى توان در ميان مردم بر وجهى به آن قيام نمود كه كسى را اطلاع حاصل نشود برخلاف اذكار ديگر كه اين وجه را ندارد.(40)
از حضرت امام نقل شده است كه ذكر ((اللهم صل على محمد و آل محمد وادفع عنا البلإ المبرم من السمإ انك على كل شىء قدير)) هفت مرتبه در ساعات آخر روز جمعه خوانده شود.(41) ذكرهاى امام با برنامه راه رفتنشان تنظيم شده بود و مثلا اگر مى خواستند نيم ساعت قدم بزنند, اين مدت را به ذكر گفتن مشغول بودند و چون ذكرشان به پايان مى رسيد از حركت كردن باز مى ايستادند, يعنى نيم ساعت راه رفتن ايشان با ساعت تنظيم نمى گرديد بلكه به ذكرگويى امام مربوط بود.(42)
ذكر امام خمينى شعار توإم با شعورى بود كه شايد همه رازهاى ناگشوده وجود آن بزرگ در آن نهفته باشد, بلندى مقام و منزلت شامخ او از جهت راز و نياز حقيقى با معبود و ذكر پروردگار و به دليل كلمه توحيد است كه در جان و دلش ريشه دوانيده بود. امام بر به جاى آوردن اذكار مإثوره از ائمه هدى(س) تقيد داشت و بر آن مواظبت مى فرمود و با همين ذكرها انواع زنگارها را از وجود خويش زدود.
امام خمينى بعد از سلام نماز و ذكر سه تكبير به تعقيبات مشتركه مى پرداختند, ابتدا تسبيحات حضرت زهرا را بر زبان جارى مى نمودند كه معمولا با انگشتان مباركشان شماره مى كردند. سپس با ذكر اعوذ بالله من الشيطان الرجيم, به تلاوت سوره مباركه حمد مشغول مى شدند و به خوبى مشهود بود كه آن معظم له قبل از تلاوت اين سوره استعاذه مى فرمودند, بعد از قرائت سوره حمد, آيه 255 از سوره بقره, آيات 18 , 26 ـ 27 از سوره آل عمران را تلاوت كرده و بعد از آن سه مرتبه با ذكر ذيل كه از امام صادق(ع) روايت شده, استغفار مى نمودند:
((إستغفر الله الذى لا اله الا هو ذوالجلال والاكرام و اتوب اليه)) بعد از نماز مغرب و تعقيباتى كه بدان ها اشاره شد, هفت مرتبه مى گفتند: بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم كه در گفتن آن در واقع به روايت امام ششم و هفتم در اين مورد عمل مى فرمودند.(43)

پى نوشت ها:
1 ) ناصح صالح, غلامرضا گلى زواره, ص164 و 165 و نيز بنگريد به كتاب غواص اقيانوس انديشه, ص361 ـ 362.
2 ) شرح دعاى سحر, ص5.
3 ) تفسير سوره حمد, ص77.
4 ) آن موج آرام, ص101.
5 ) سيماى فرزانگان, ص209.
6 ) مجله تربيت, سال پانزدهم, مهر 1378, ص45.
7 ) صحيفه نور, ج20, ص4.
8 ) همان, ص157.
9 ) مبارزه با نفس يا جهاد اكبر, ص59.
10 ) پا به پاى آفتاب, ج اول, ص182.
11 ) همان , ص286, روزنامه كيهان, شماره 16607.
12 ) همان, ص256.
13 ) شاهد بانوان, شماره ;168 خلوتى با خويشتن, ص130, پا به پاى آفتاب, ج اول, ص;183 روزنامه اطلاعات, شماره 21593, مجله تربيت, سال 15, مهر 1378, ص44.
14 ) حكومت اسلامى (ولايت فقيه) و جهاد اكبر, ص234.
15 ) مجله دانشگاه انقلاب, شماره 75, خرداد 1369.
16 ) چهل حديث , ص70.
17 ) نقطه عطف, ص42.
18 ) جلوه هاى رحمانى, ص26.
19 ) جهاد اكبر, ص57.
20 ) تبيان (دفتر دوازدهم) سيماى معصومين در انديشه امام خمينى, ص190.
21 ) پا به پاى آفتاب, ج3, ص269.
22 ) همان, ص280.
23 ) مصاحبه با استاد حاج شيخ مجتبى عراقى, مجله حوزه, شماره36, ص55 ـ 56.
24 ) گل هاى باغ خاطره, ص133.
25 ) همان, ص12 ـ 13.
26 ) صحيفه نور, ج12, ص241.
27 ) تبيان, دفتر دوازدهم, ص191.
28 ) همان, ص191.
29 ) مجله تربيت, سال 15, مهر 1378, ص51.
30 ) همان, ص45 و 51.
31 ) مجله پيام انقلاب, شماره دهم, تير 1359, ص24.
32 ) روزنامه جمهورى اسلامى, شماره 5905, ص12.
33 ) جلوه هاى رحمانى, ص40.
34 ) چهل حديث, امام خمينى, حديث هيجدهم, ص249.
35 ) قرآن باب معرفه الله, ص78.
36 ) نك: رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور, علامه حسن زادهآملى, ص47 ـ 51.
37 ) سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج اول, ص97 ـ 98.
38 ) پا به پاى آفتاب, ج اول, ص265, 270, 288 و 289.
39 ) همان, ص247.
40 ) رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور, ص51.
41 ) پا به پاى آفتاب, ج اول, ص 248.
42 ) همان, ص270.
43 ) فصلنامه ندإ, سال اول, شماره اول, ص45 ـ 46.