سيماى مديران در آيينه نهج البلاغه

 

سيماى مديران در آيينه نهج البلاغه

مهدى قاسمى

 


 

در جهان متحول و متغير كنونى, حيات ملت ها, بدون اتكا به سلاح تخصص و در رإس آن ((مديريت صحيح و مدرن)) امكان پذير نيست. به نظر مى رسد مسإله نخست انسان امروز در اين جهان متحول توسعه پايدار و همه جانبه و رها ساختن گريبان از جهل و فقر آموزشى و تربيتى است. بديهى است رهايى از مشكلات و دست يابى به سطح قابل قبولى از پيشرفت, امكان پذير نيست مگر با انديشه, تفكر و مديريت صحيح در روابط انسانى. در واقع بدون مديريت صحيح و سرمايه گذارى كافى در آن هرگونه تلاشى بيهوده خواهد بود. امام على(ع) مى فرمايد: ((حسن التدبير ينمى قليل المال و سوء التدبير يفنى كثير المال))(1) تدبير و مديريت خوب سرمايه اندك را افزون مى كند, اما تدبير و مديريت سوء سرمايه انبوه را نابود مى سازد[ .حال چه سرمايه مادى باشد چه سرمايه انسانى] و باز مى فرمايد: ((رجعت و سير قهقرايى چهار علت عمده دارد كه مهم ترين آن عدم مديريت صحيح است)).(2)
آلفرد مارشال اقتصاددان انگليسى نيز در اين مورد مى گويد: ((اگر تمام سرمايه ها و ابزار تكنيكى و وسايل فنى موجود در جهان, يكباره دستخوش تباهى شود, ولى دانايى مديران و سياست گزاران در رده استراتژيك وجود داشته باشد در مدت كوتاهى نظام جامعه پويا مى شود.(3) با توجه به اهميت ذكر شده نگارنده سعى كرده است با استفاده از منابع اصيل اسلامى; به ويژه نهج البلاغه و با تإكيد بر ((عهدنامه مالك اشتر)) ويژگى ها و وظايف مدير و كارگزار نظام اسلامى را به تصوير بكشد.
امام ـ عليه السلام ـ در ابتداى نامه خويش به مالك هدف از گماشتن وى به حكومت مصر را در چهار وظيفه عمده خلاصه مى كند. به عبارت ديگر فلسفه عملى حكومت در اسلام به بيان امام در اين چهار مقوله خلاصه مى شود: ((جبايه خراجها)) فراهم آوردن خراج (ماليات) ((جهاد عدوها)) پيكار با دشمنان ((استصلاح اهلها)) آموزش و تربيت مردم و ((عماره بلادها)) عمران و آبادانى شهرها.(4)
اينك هر يك از موارد فوق را به اختصار مورد بررسى قرار مى دهيم:

فلسفه مديريت كلان:
1ـ جبايه خراجها, اقتصادى پويا
فراهم آوردن ماليات مبتنى بر پيش فرض هاى اساسى است كه بدون در نظر داشتن اصول و مبانى آن جلب ماليات امكان پذير نيست. تلاش هاى اقتصادى انسان همواره براى كسب حداكثر بازده از حداقل منابع موجود است. تمام ابداعات و اختراعات بشر از ابتدايى ترين ابزار تا پيشرفته ترين فن آورى ها براى اين است كه بشر مى خواهد بيشترين بهره ورى را از منابع طبيعى و انسانى داشته باشد. شكوفايى و رشد اقتصادى و به تبع آن, رشد ساير بخش هاى اجتماعى و فرهنگى در گرو بهره ورى بالا از منابع كشور است. در چنين وضعيتى است كه مى توان انتظار داشت ماليات جلب و با طيب خاطر از سوى توليدكنندگان پرداخت گردد به نظر مى رسد آن چه امام بر آن تإكيد دارند تنها جمعآورى ماليات بدون در نظر گرفتن شرايط اقتصادى مردم نيست, زيرا مهم اين است كه مردم توان پرداخت ماليات را داشته باشند و امام(ع) نيز, صراحتا اين مسإله را تإكيد مى كند. نمونه هاى فراوانى وجود دارد كه حاكمان جور, در گذشته بدون در نظر گرفتن شرايط اقتصادى مردم, همت خويش را صرف گرفتن ماليات كرده و البته عواقب سوء اين اقدام نيز گريبانگير خودشان بوده است. امام(ع) با دورانديشى و درايت به مالك توصيه مى كنند: ((وليكن نظرك فى عماره الارض ابلغ من نظرك فى استجلاب الخراج لان ذلك لايدرك الا بالعماره و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد و اهلك العباد و لم يستقم امره الا قليلا))(5) ابتدا بايد در آباد كردن زمين بكوشى تا بتوانى ماليات را دريافت كنى, زيرا ماليات به دست نمىآيد مگر از راه عمران و آبادانى و كسى كه ماليات بگيرد بدون اين كه كشور را آباد كند, مملكت را خراب كرده, بندگان خدا را هلاك ساخته و حكومت او نيز مدت زيادى دوام نخواهد داشت. بديهى است منظور حضرت از آبادانى زمين تنها افزايش توليدات كشاورزى نيست, بلكه اشاره اى است به هر آن چه در زمين وجود دارد از منابع زيرزمينى و روزمينى.
ايشان در جمله شيواى ديگر مى فرمايند: ((فان العمران محتمل ما حملته و انما يوتى خراب الارض من اعواز اهلها و انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع, و سوء ظنهم بالبقإ و قله انتفاعهم بالعبر)).(6)
در كشور آباد و با زيربناى اقتصادى محكم (كشورى كه در آن مردم ثروتمند هستند) هر اندازه ماليات بخواهى مى توانى بگيرى, اما چنان چه مردم فقير باشند و نتوانند در امور اقتصادى سرمايه گذارى كنند, مديريت نظام نيز قادر نخواهد بود چيزى به عنوان ماليات از آن ها دريافت كند. فقر مردم نيز به علت جمعآورى ثروت و پول از سوى زمامداران است علت جمعآورى مال از سوى مديران نيز اين است كه به بقاى خود اميد ندارند و به قول محمد عبده براى روز پس از مسئوليت خود اندوخته مى سازند و نيز به علت اين كه از عبرت ها درس نمى گيرند. بنابراين لازم است مديران جامعه فرصت هايى مناسب براى همه مردم فراهم آورند تا آن ها با تلاش و كوشش سرمايه هاى هر چند اندك خود را به كار اندازند و در جهت پويايى اقتصاد گام بردارند.

2ـ جهاد عدوها, ايجاد امنيت:
نيروهاى مسلح قوى هميشه ضامن استقلال, تماميت ارضى و پشتيبان مستحكم توسعه اقتصادى در جوامع اند. تا در كشورى امنيت وجود نداشته باشد و مرزها تثبيت نشده و ايمن نباشند هيچ گونه سرمايه گذارى قابل درك نيست. مردم در يك محيط ناامن , اقدام به سرمايه گذارى و فعاليت هاى اقتصادى نخواهند كرد بلكه بازار شغل هاى كاذب و سودهاى بادآورده رونق مى گيرد, تا هرگاه امنيت سرمايه به خطر افتد به سرعت قابل جمعآورى باشد.
از آن جا كه دشمن هميشه در كمين تجاوز و دست اندازى به ذخاير مادى و انسانى است هر آينه بايد آماده دفاع و دفع تجاوز بود چرا كه در صورت تجاوز و پيروزى دشمن هر آن چه هست از دست مى رود و…

3ـ استصلاح اهلها, آموزش:
اصلاح آموزش و تربيت نيروى انسانى, يكى از ضرورت هاى تكنولوژى مديريت است. يكى از مهم ترين منابع در هر كشور منابع انسانى آن است. هرگونه تغيير و تحول كيفى منوط به كارآمدى نيروى انسانى جامعه است. نيروهاى انسانى مهم ترين جزء از اجزاى هر سيستم اند, تنها منبع پايان ناپذير, انسان و ظرفيت هاى بالقوه او در امر خلاقيت و نوآورى است. هر معدنى هر قدر بزرگ و باارزش هم باشد سرانجام به پايان مى رسد. تنها منبع پايان ناپذير, عقل و انديشه انسان است. معدن انديشه انسان هرقدر بيشتر استخراج گردد, خلاق تر مى گردد, لذا با ارزش ترين سرمايه گذارى براى يك كشور يا سازمان, تربيت نيروى انسانى است. مردم كشورهاى صنعتى امروز, افرادى استثنايى نيستند و داراى ويژگى هاى خاص فطرى نمى باشند, بلكه مديران و رهبران آن جامعه ها با برنامه ريزىهاى دقيق توانسته اند استعدادها و نيروهاى انسانى خود را بهتر تربيت نموده و از ظرفيت هاى پايان ناپذير انسان ها بهتر استفاده كنند. كشور ژاپن معادن زيرزمينى مهمى ندارد, تنها منبع پايان ناپذير آن , نيروى انسانى كارآمد آن است. در بعد سياسى اجتماعى نيز انسانى كه آموزش نديده باشد داراى افكارى محدود است و عموما قشرى مى انديشد, او معمولا جزء را مى بيند و مى پندارد كه بر كل مسلط است. انسان آموزش نديده و تربيت نشده, در برابر تغييرات مقاومت مى كند و معمولا طالب وضع موجود است. هر قدر سطح آموزش بالاتر رود مردم بيشتر در تعيين سرنوشت خويش دخالت مفيد خواهند كرد و بهتر مى توانند براى خود تصميم بگيرند. در نتيجه مشاركت سياسى و اجتماعى افزايش مى يابد و ضريب امنيتى كشور و يا سازمان بالا مى رود. احترام به حقوق ديگران و رعايت قوانين و مقررات اجتماعى افزايش مى يابد. سخن چينى و عيب جويى و بهانه جويى هاى بى اساس كمتر مى شود. اعتماد به نفس بيشتر و آمادگى افراد براى انجام كارهاى بزرگ افزايش مى يابد, تعصبات كور و خشك كم مى شود. كم كارى و خيانت به حداقل مى رسد. انسان به جاى احساسى بودن, عقلى و منطقى مى شود, استفاده از استبداد و زور كاهش مى يابد و افراد خود وظايف خويش را بهتر انجام مى دهند.(7)
نكته مهم ديگر در امر آموزش و تعليم و تربيت عدم به كارگيرى زور است, با زور هيچ چيز عوض نمى شود. اگر هم تغييرى حاصل شود موقتى است و با از بين رفتن عامل زور, همه چيز به جاى اول برمى گردد. علاوه بر اين انسان در مقابل عامل زور واكنش منفى نشان مى دهد امام((ع)) به مالك توصيه مى كند: ((ولا تسر عن الى بادره وجدت منها مندوحه…))(8) تا راه ديگرى به جز خشم وجود دارد به خشونت و زور متوسل نشو.

4ـ عماره بلادها, فرآيند توسعه:
يكى از شبهات مطرح شده در جامعه ما طى دوره اخير, تضاد بين توسعه و دين است. مسإله فوق اين گونه مطرح مى گردد كه مردم در يك جامعه دينى و مذهبى بيشتر به دنياى آخرت وپاداش معنوى فكر مى كنند و كمتر به مسائل مادى و دنيايى توجه دارند و همين گرايش, مانع بسيار بزرگى در راه توسعه است. همچنان كه در اروپا برخورد خشك و متعصبانه ارباب كليسا با هرگونه علم و نوآورى و تغيير, باعث شد فرآيند توسعه بسيار كند و عملا متوقف گردد و تا زمانى كه بازنگرى در مذهب مطرح نگرديد توسعه, به توفيق قابل توجهى دست نيافت.
به نظر نگارنده نه تنها بين اسلام وتوسعه هيچ گونه مغايرتى وجود ندارد بلكه شاخص ها و متغيرهاى اصلى توسعه را در يك تعريف امروزى, در كلام و پيام امام على(ع) نيز به خوبى مى توان مشاهده كرد. در يك تعريف از توسعه مى خوانيم: ((بهينه سازى در استفاده از نيروهاى بالقوه مادى و انسانى يك اجتماع)).(9) گرفتن ماليات آن هم بر اساس وضعيت خوب اقتصادى جامعه, ايجاد امنيت و آرامش فردى و اجتماعى, آموزش و تربيت انسان ها و بالاخره عمران و آبادانى شهرها كداميك با مقوله توسعه ناسازگارند و آيا تعريف بسيار مناسبى از توسعه را به دست نمى دهند؟

ويژگى هاى مديران اسلامى
1ـ رعايت تقوا, ((امره بتقوى الله)),(10) تقوا عبارت است از امتثال اوامر حق تعالى و اجتناب از نواهى او. تقوا از تجليات ايمان و از لوازمات اصلى مناسبات صحيح انسانى است. تقوا حالت مراقبت و نگهدارى از خود مى باشد و در اثر آن انسان از افتادن در ورطه هاى خطرناك گناه نجات مى يابد. در مسير زندگى انسان همواره سختى ها و دشوارىهايى نمايان مى شود, و اين تنها تقواى الهى است كه انسان را در برابر سختى ها مقاوم مى سازد. ((و من يتق الله يجعل له من امره يسرا))(11) كسى كه تقوا پيشه كند خداوند سختى هايى كه براى او پيش مىآيد آسان مى سازد. مديريت جامعه نيز بنابر وظيفه اى كه بر دوش اوست سختى ها و تنگناهاى بيشترى پيش رو دارد, لذا هر اندازه درجه تقواى او بيشتر باشد, استوارتر و موفق تر خواهد بود. از طرفى تقوا براى مديران به ويژه مديران سياسى حياتى تر است. دانشمندان علوم سياسى, سياست را علم قدرت, علم اقتدار و علم فرماندهى در جامعه هاى انسانى مى دانند.(12) قدرت ابزارهايى را در اختيار صاحبان آن قرار مى دهد كه در صورت نداشتن تقوا بندگان خدا را به بردگى مى كشانند و رياست خود را ميدانى جهت انواع سوء استفاده ها قرار مى دهند. برخى از متفكران, ريشه قدرت طلبى را در نهاد انسان مى دانند و معتقدند انسان موجود نيازمندى است كه خواهش ها و آرزوهاى بى پايانى دارد. اين خواهش ها و نيازها به دو دسته تقسيم مى شوند:
الف) نيازهاى اوليه يا نيازهاى زيستى كه فورى ترين نيازهاى انسان است.
ب) نيازهاى ثانويه يا نيازهاى اجتماعى مانند نياز به مقام و موقعيت, نياز به قدر و منزلت, نياز به عشق و محبت, نياز به دانش و آگاهى.
نيازهاى اوليه گرچه براى انسان از اولويت برخوردارند ولى محدودند; مثلا انسان در هر وعده غذا قادر است مقدار معينى غذا بخورد, اما ارضاى نيازهاى روحى و معنوى و اجتماعى انسان حد و مرزى ندارد و هيچ وقت به طور كامل ارضا نمى شود. امام خمينى(ره) در نامه تاريخى خود به ((گورباچف)) رهبر شوروى سابق با ديدگاهى مثبت, قدرت طلبى انسان را به تصوير مى كشد: ((انسان در فطرت خود هر كمالى را به طور مطلق مى خواهد و شما خوب مى دانيد انسان مى خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتى كه ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگرى هم هست, فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. ))(13)
انديشمند ديگرى معتقد است: ((به نظر من تمايل عمومى آدميان در درجه اول خواهشى است دايم و بى قرار در جست و جوى قدرت و در پى قدرت. و اين ميل فقط با مرگ فرو مى نشيند.))(14), برتر آندراسل مى گويد: ((از مهم ترين آرزوهاى بى انتهاى بشرى, عشق به قدرت و شكوه و جلال است.))
بنابراين انسان با اين خواهش ها و نيازهاى قوى, وقتى به قدرت دست يابد و ابزار آن را هم در اختيار داشته باشد, اگر به وسيله راه كارهاى بيرونى و درونى مهار نشود, هيچ حد و مرزى براى خود قائل نيست و براى حفظ و نگهدارى و گسترش دامنه قدرت خود دست به هر كارى مى زند. البته عقلاى جهان با ديدن مفاسد بزرگى كه به دست قدرت مداران صورت گرفته راه كارهايى را پيش بينى و ارائه كرده اند. از جمله ((منتسكيو)) طرح تفكيك قوا را ارايه داد. كسان ديگرى ايجاد نهادهاى نظارتى بر كار مسئولين و مديران را پيشنهاد كردند, امروزه افكار عمومى وسايل ارتباط جمعى و… نيز اهرم هاى قابل قبولى به شمار مى روند اما در كنار همه اين ها به نظر مى رسد چنان چه تقوا به معناى واقعى آن در جان مسئولى رخنه كرد بهترين ترمز براى جلوگيرى از سوء استفاده ظلم و بى عدالتى و حيف و ميل اموال عمومى محسوب مى گردد.
2ـ برخوردارى از تجربه و تخصص ((و توخ منهم اهل التجربه))(15): يكى از مهم ترين ويژگى هاى مديران در دو سطح خرد و كلان , تعهد و تخصص, يعنى امانت دارى و كاردانى است. پس از تعهد و تخصص, كفايت است; يعنى داشتن توان انجام كار. دانش مديريت به تنهايى كافى نيست, بينش و بصيرت نيز لازمه آن است. بينش و بصيرت نيرويى است كه مديران را قادر مى سازد, حوزه مسئوليت خود را درست هدايت كنند. اصولا علم و عمل مكمل يكديگرند. چه خوب است مديران تجربه ها را ثبت و ضبط كنند. اگر هرگونه اخبار و اطلاعات جمع آورى گردد در واقع دست آوردها جمع آورى شده است و اين امر سبب مى شود تا آيندگان از تجربيات امروز استفاده كنند.
3ـ با حيا باشد ((والحيإ))(16): يكى ديگر از ويژگى هاى مديران جامعه اسلامى اين است كه باحيا باشند.
4ـ داشتن اصالت خانوادگى ((اهل البيوتات الصالحه))(17): در خانواده هاى اصيل نجيب و باشخصيت فرزندان عقده اى و نامتعادل كمتر تربيت مى شوند هرگونه كمبود روحى و روانى از درون خانواده بر شخصيت انسان تإثير دارد. با توجه به اين كه شخصيت روحى ـ روانى انسانى را دو عامل محيط و وراثت تعيين مى كنند, اصولا خانواده هاى اصيل داراى آداب و اخلاقى هستند كه فرزندان آن ها كمتر دچار لغزش و انحراف مى شوند.
5ـ پيشگامى در دين ((والقدم فى الاسلام))(18): سابقه و تجربه در هر كارى ملاك مهمى براى تعيين مهارت انسان در امور مربوطه است. براى به كارگيرى افراد متخصص در شغل معينى, سابقه كار آنان حتما لحاظ مى شود. مديريت در يك نظام دينى نيز سابقه وتجربه در آموزه هاى دينى را مى طلبد.
6ـ داشتن خلق نيكو ((اكرم اخلاقا))(19): از ويژگى هاى خوب هر مدير, حسن خلق است. خوش خلقى در ناملايمات و مشكلات, سبب مى شود تا معضل بهتر و سريع تر حل و فصل شود. در حالت عادى بشاش بودن كار سختى نيست در ناملايمات است كه اخلاق حسنه زايل مى شود. يك مدير بدخلق به هنگام بروز ناملايمات, همكاران و مشاوران خود را نيز دچار ناهنجارى مى كند. خداوند در قرآن كريم به حضرت رسول(ص) مى فرمايد: ((ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك;(20) اى پيامبر اگر تو خشن بودى مردم از اطراف تو پراكنده مى شدند)). در حالى كه فبما رحمه من الله لنت لهم. اين لطف و رحمت الهى است كه سبب شده تو با مردم مهربان باشى. بنابراين مهربانى و حسن خلق يكى از الطاف الهى است كه خداوند به عده اى اعطا مى كند. در حقيقت قدرت, ناشى از پول و اسلحه نيست بلكه غالبا از اخلاق حسنه است كه به آن اقتدار مى گويند. اقتدار يعنى حاكميت بر دل ها. به دست آوردن دل ها با زور ميسر نمى شود. در اثر اخلاق خوب است كه نيروهاى خوب جذب مى شوند. نيروهاى ناشايست نيز يا اصلاح مى شوند و يا دفع. موارد بسيار زيادى در روايات وجود دارد كه پيامبر گرامى اسلام(ص) و ائمه هدى ـ عليهم السلام ـ با اخلاق و رفتار نيكو و پسنديده معاندين را به دوستان و پيروان خويش تبديل كرده اند و در برخى موارد غلامان آن بزرگواران حاضر نبودند آزادى خود را به قيمت از دست دادن امامشان به دست آورند.
7ـ داراى حيثيت و آبرو ((واصح اعراضا))(21): يعنى اين كه مدير مسلمان داراى حسن شهرت باشد, بدنام نباشد. انسان بدنام مى تواند سازمان, موسسه و حتى كشورى را در نظر مردم بى ارزش نشان دهد.
8ـ دورى از طمع ((و اقل فى المطامع اشرافا)) حرص و طمع از خصوصيات مذموم و ناپسند انسانى است و اين اخلاق زشت اگر دامن مديران را بگيرد, زيان آن به مراتب بيشتر از سايرين است, زيرا امكاناتى در اختيار مديران قرار دارد كه مى تواند منبع سوء استفاده براى آنان باشد.زمامداران و مديران بى تقوا اگر طماع هم باشند رياست و مديريت را فرصت مناسبى جهت جمعآورى حطام دنيا مى دانند و براى روزى كه در آن مقام نيستند ذخيره مى سازند. امام(ع) مى فرمايند: ((فان البخل والجبن والحرص غرائز شتى يجمعها سوء الظن بالله;(22) بخل و ترس و حرص گرچه غريزه هاى متفاوتى هستند اما جملگى يك ريشه دارند و آن سوء ظن به فضل و كرم الهى است.))
اگر چنين افراد بى تقوايى بر مديريت جامعه حاكم باشند, بيت المال مسلمين را مورد تاخت و تاز خود قرار مى دهند: ((انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع;(23) همانا فقر مردم به خاطر مال اندوزى واليان و مديران است.)), لذا به مالك توصيه مى فرمايند: ((ولاتكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم; تو همانند جانور حريص و درنده اى نباش كه به بيت المال مردم چشم دوخته باشى.)), يعنى مسئوليت و زمامدارى را فرصتى نشمارى كه به مال و منال برسى.
9 ـ دورانديشى ((… و ابلغ فى عواقب الامور نظرا))(24): انسان ها به خاطر آينده تلاش مى كنند اگر آينده را از قاموس انسان ها بردارند همه حركت ها و بالندگى ها به سكون و سكوت مبدل مى شود هر سازمانى داراى اهدافى است اين اهداف در آينده محقق مى شوند بنابراين برنامه ريزى و آينده نگرى از اصول مديريت است. حضرت يوسف(ع) وقتى خواب پادشاه مصر را تعبير كرد دستور داد هفت سال اول كه نعمت فراوان بود براى هفت سال بعد كه قحطى پيش مىآيد غله ذخير سازند.
10 ـ تواضع و فروتنى: ((و اذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهه او مخيله فانظر الى عظم ملك الله فوقك و قدرته منك)).(25)
تواضع و فروتنى از خصلت هاى نيكو و پسنديده در هر انسانى است اما ممكن است كسانى در اثر به دست آوردن مقام و موقعيت مغرور شده و از حالت تواضع و فروتنى خارج شوند. از اين رو امام به مالك توصيه مى كنند كه هرگاه مسئوليت و ولايت تو سبب غرور و تكبر گرديد نگاه كن به صنعت عظيم خداوند كه بالاتر از توست و قدرتش كه فوق توست.
11ـ پاك دامنى ((و انقاهم جيبا))(26) والى و حاكم بايد دامنش از فساد مالى پاك باشد و در بيت المال امانت دارى را مد نظر داشته باشد.
12ـ بردبارى ((وافضلهم حلما))(27): يكى از صفات اساسى و لازم براى مديريت, بردبارى و سعه صدر است. سعه صدر يعنى داشتن ظرفيت هاى فكرى و روحى لازم براى برخورد با كارهاى بزرگ و آمادگى براى پذيرش حق. حلم سبب بزرگى روح, همت عالى و انديشه هاى بلند است. حلم و شرح صدر, بى حوصلگى و بى صبرى را كه سبب خرابى كارهاست, از روح انسان مى زدايد و در عوض گشادگى و بلند فكرى را به ارمغان مىآورد. اين خصيصه براى مديران ابزار رياست است. امام على(ع) مى فرمايد: ((آله الرياسه سعه الصدر)) انسان در هر حال بايد بر خود مسلط باشد, تنگ نظرى, كينه توزى, دستپاچگى, زودرنجى, سنگدلى, سستى, عصبى بودن و خشمگين شدن از حالاتى هستند كه در افراد حليم و بردبار كمتر پيدا مى شود.

پى نوشت ها:
1 ) عليرضا على آبادى, مديران جامعه اسلامى (نشر رامين, چاپ سوم 1372) ص7.
2 ) همان.
3 ) حسام الدين بيان, نقش سياستگزارى استراتژيك در مديريت دولتى, مجله مديريت دولتى, ش11, زمستان 69.
4 ) محمد عبده, شرح نهج البلاغه (مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامى, چاپ اول 1371) ص599.
5 ) همان, ص612.
6 ) همان, ص613.
7 ) ر. ك به: عليرضا علىآبادى, همان ص182 ـ 162.
8 ) محمد عبده, ص601.
9 ) محمود سريع القلم, توسعه جهان سوم و نظام بين الملل, ص84.
10 ) عبده, همان, ص599.
11 ) طلاق (65), آيه4.
12 ) موريس دورژه, جامعه شناسى سياسى, ص26.
13 ) صحيفه نور, ج21, ص68.
14 ) جان كنت گالبرايت, كالبد شكافى قدرت.
15 ) عبده, همان, ص611.
16 ) همان.
17 ) همان.
18 ) همان.
19 ) همان.
20 ) آل عمران (3) آيه159.
21 ) عبده, همان, ص611.
22 ) همان.
23 ) همان.
24 ) همان.
25 ) همان, ص601.
26 ) همان, ص607.
27 ) همان.