شهيد مدرس در سنگر مجلس

 

شهيد مدرس در سنگر مجلس

غلامرضا گلى زواره

 


 

لمعاتى از لياقت
شهيد آيه الله سيد حسن مدرس در زمره نامورانى است كه نسبش به حضرت امام حسن مجتبى (ع) مى رسد. دوران صباوت وى در محيط كويرى زواره و روستاى كوچك سرابه (واقع در شرق اردستان و جنوب زواره) سپرى گشت, جد و پدرش كه از اهل فضل بودند و در محل به پارسايى و نيكوكارى شهرت داشتند به تربيت اين طفل مبادرت ورزيدند. دوران نوجوانى و جوانى اين شخصيت در قمشه, اصفهان و نجف در جهت كسب دانش دين و معارف اسلامى و تحصيل مكارم سپرى گشت. در سنين جوانى به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمى و فقهى شخصيتى نمونه و برجسته و مجتهدى جامع الشرايط, صاحب فتوا و شايسته تقليد بود. هر چند حاضر به طبع و نشر رساله عمليه خود نشد ولى در علوم اسلامى خصوصا فقه و اصول آثارى عميق از خويش برجاى نهاد.
در واقع آن شهيد والامقام تا سن چهل و يك سالگى در حوزه هاى علميه به كسب معرفت و تهذيب نفس و نشر حقايق اسلامى مشغول بود و مشخص مى گردد كه شخصيت ممتازى بوده كه در بين آن همه علماى آن عصر به عنوان طراز اول انتخاب مى شود. تفسير اين انتخاب آن بود كه به موجب فصل دوم از متمم قانون اساسى رسما مقرر شده بود كه براى نظارت بر عدم مغايرت قوانين مصوبه مجلس با موازين شرع پنج مجتهد عادل و آگاه به مقتضيات عصر به عنوان وكيل در مجلس حضور يابند. (1) علماى ايران و نجف تصميم مى گيرند تا از بين خود بيست نفر را برگزيده و طى جلسات بعدى پنج نفر آنان را به عنوان طراز اول به مجلس معرفى كنند عده اى مركب از 68 نفر در جلسه هاى متعدد با هم وارد شور شده و پس از راىگيرى بيست نفر را براى مرحله دوم انتخاب كردند. از ميان اين تعداد, پنج نفر تعيين شدند كه به عنوان علماى طراز اول در دوره دوم مجلس حضور يابند كه يكى از آنان آيه الله مدرس بود.(2) پس از اين انتخاب تلگراف زير از طرف مجلس خطاب به مدرس مخابره شد تا در جلسات حضور يابد: اصفهان. به توسط انجمن محترم ولايتى خدمت جناب مستطاب ملاذالانام آقاميرزا سيد حسن مدرس سلمه الله از جمله منتخبين علماى عظام در مجلس شوراى ملى وجود محترم آن جناب مستطاب عالى است ان شإ الله عاجلا حركت فرموده به تهران تشريف بياوريد كه عموم ملت از سعادت حضور حضرت عالى بهره مند گردند.(3) امام خمينى در اين باره مى فرمايند: ((… مرحوم مدرس (رحمه الله) ـ خوب ـ من ايشان را هم ديده بودم, اين هم يكى از اشخاصى بود كه در مقابل ظلم ايستاد… ايشان را به عنوان طراز اول, علما فرستادند به تهران و ايشان با گارى آمد تهران. از قرارى كه آدم موثقى نقل مى كرد, ايشان يك گارى آنجا خريده بود… تا آمد به تهران…))(4)
بدين گونه علماى دين كه از ويژگى هاى فكرى و علمى مدرس آگاهى داشتند و او را بهترين فردى كه با جان و دل از اسلام دفاع نمايد و روشن بين و با دقت باشد, يافته بودند او را به مجلس شورا فرستادند تا بر قوانين نظارت كند و آنها را با فقه شيعه و موازين دينى مطابقت دهد و اگر خواست قانونى مخالف امور شرعى تصويب گردد مخالفت كند.
در هر حال اسباب مهاجرت مدرس فراهم گشت و با همان گارى باركشى كه براى جلوگيرى از سرماى سخت فصل زمستان سرپوش پارچه اى بر روى آن كشيده بودند از اصفهان به قصد تهران حركت نمود سرانجام اين كاروان كوچك اما با هدفى بزرگ پس از تحمل سختى و مشقت بسيار به حرم حضرت عبدالعظيم وارد شد و در كوچه باغ سراج الملك خانه اى براى سكونت اجاره نمود. مردم كه از ورود مدرس مطلع شدند وى را به تهران انتقال دادند و آنجا هم شهيد مدرس منزل محقرى را براى خود در نظر گرفت كه اجاره بهاى نازلى برايش پرداخت مى نمود.(5)
اين شخصيت كه از اصفهان فرا خوانده شد تا مسووليت خويش را در سنگر مجلس به انجام برساند ويژگى هايى دارد كه اشاره به آنها حقايقى را روشن مى سازد.
شهيد مدرس علاوه بر آن كه منسوب به خاندان عصمت و طهارت است در زندگى و فضايل اخلاقى نيز وارث راستين آن ستارگان درخشان آسمان امامت بود. او در مسير زندگى خويش ساده زيستى و قناعت را پى گرفت. فروتنى او و كار و تلاش براى معاش همچون ساده ترين كارگران درسى بود كه مدرس از مكتب مولايش حضرت على آموخت و اين شيوه را در تمام مراحل عمر خويش ادامه داد.
در دوران جوانى براى تامين مايحتاج خود به كار يدى مى پرداخت و در طول اقامت در نجف چنين ويژگى را ادامه داد در حالى كه برايش اين امكان وجود داشت كه از وجوه شرعى بتواند استفاده كند ولى براى حفظ استقلال و اين كه ارتباطش با فعاليت هاى مزبور قطع نشود چنين روشى را انتخاب مى كند او مى خواهد با چنين كارهايى هم خود را از تعلقات آزاد كند و هم با مردم عادى دمساز و نزديك باشد. چون براى شركت در مجلس دوم وارد تهران شد دو منزل اجاره اى به وى پيشنهاد گرديد كه يكى از آنها يك تومان از ديگرى ارزان تر بود. او بدون آن كه از ويژگى هاى آن دو خانه سوال كند منزل نازلتر را انتخاب كرد.
هيچ امورى از مسايل دنيوى نتوانست مدرس را در راه هدف عالى خويش بازدارد. دلش به نور ايمان و معنويت روشن شده بود و از اين جهت مقاصد پست و لذايذ فناپذير قادر نبود با ظلمت خود آن فروغ معنوى را خاموش كند. پاكى, درستى و عدم آلودگيش موجب آن گرديد تا آزادانه در مسايل كشور و جهان اسلام موضع گيرى كند, در برابر طاغوت ها و قدرتمندان بايستد و از موضع حق و مصالح كشور و ديانت دفاع كند. امام خمينى پس از وصف قدرت روحى و شجاعت مدرس افزوده اند:
((… (مدرس) يك آدمى بود كه نه به مقام اعتنا مى كرد و نه به دارايى و امثال ذلك, هيچ اعتنا نمى كرد. نه مقامى او را جذبش مى كرد…))(6)
در تاريخ علماى شيعه شخصيت هايى كه در برابر متجاوزين مبارزه مى كردند كم نمى باشند اما كسى را در ميان آنها سراغ نداريم كه تا زمان روى كارآمدن مدرس در زمينه سازندگى و مديريت سياسى ـ اجتماعى از خود تجربه سازنده و ارزنده اى را بروز دهد. اين دانشمند جهان تشيع براى نخستين بار در تاريخ روحانيت با اعمال و رفتار و انديشه هاى مدبرانه خود نشان داد كه يك روحانى لايق آگاه مى تواند در مديريت هم موفق باشد و طرح هايى براى سازندگى ارائه مى دهد كه حتى اعجاب دشمنان را برمى انگيزد.
او به اين نيتجه رسيد كه براى مبارزه با استعمار و استبداد نبايد به مسجد و محراب و منبر كفايت كند, درس در حوزه كافى نيست, مبارزه در خيابانها به آن شكل موثر نيست. بايد مركزى قانونى با پشتوانه اى شرعى و حمايت مردمى باشد تا او آن را به صورت پايگاهى نو عليه ستم (در شكل استعمارى و استبدادى) درآورد و نيز ضمن اين حركت سياسى به سازندگى هم فكر كند و استقلال واقعى مردم را آن چنان تامين كند كه نيازى به اجانب نداشته باشند. مدرس با اين تفكر به مجلس اقتدار داد و به آن حيات بخشيد. شهيد مدرس وقتى احساس كرد اين پايگاه عظيم و قدرتمند را مى تواند در آن روزگار آشفته پديد آورد به پيروى از سيره معصومين محيط فيزيكى و شرايط زندگى را عوض كرد و وطن مإلوف را ترك نمود تا بتواند آنچه را در ذهن داشت از طريق مجلس شورا عملى سازد يا در جهت تحقق آن بكوشد.

فراست و فرزانگى
شهيد مدرس مجلس را بالاترين نهادى مى دانست كه مى تواند در مصالح اجتماعى تصميم بگيرد و به نمايندگان اين نكته را گوشزد مى نمود و تإكيد مى كرد بايد در رإى دادن به قوانين بسيار هوشيار و دقيق باشند زيرا با سرنوشت جامعه و كشور ارتباط دارد. علاوه بر آن كه مجلس را درخصوص تصويب قوانين تشكيلات مهمى مى دانست در كنترل رفتار عوامل اجرائى و حتى شخص رئيس الوزرإ و انعقاد قرارداد با دول ديگر نيز چنين تصورى داشت.
در هنگام تصويب قوانين, مدرس با كسانى درگير بود كه آگاهى هايى از معارف دينى داشتند اما در اسارت افكار قديمى بودند و نمى توانستند مقتضيات زمان و مصالح جامعه را درك كنند, اينان موانع بزرگى در مقابلش بودند كه با انديشه هاى منجمد و تحجر فكرى و قدرتى كه داشتند به وسيله عواملى اثر منفى خود را بر امور مهم مى گذاشتند و برخى مسايل حياتى را خدشه دار مى كردند. از ديدگاه مدرس احكام شريعت در قالب قانون تدوين مى شوند به نحوى كه مصالح جامعه و شرايط زمانى در نظر گرفته مى شود. همچنين او موفق گرديد در حد توان مصاديق احكام كلى اسلام را بيابد و با در نظر گرفتن شيوه اجراى آنها در جهت تصويبشان تلاش كند.
رعايت موازين شرع از نكاتى بود كه آيه الله مدرس سخت به آن پاى بند بود و در عملكرد وى نيز چنين نكته اى قابل مشاهده است. فرزانگى او در حدى است كه جامعه را براى اجراى احكام اوليه و اولويت دادن به آنها مهيا كرد و براى از بين بردن موانع آن تلاش نمود. تحولات اجتماعى و مصاديق عرفى نيز از نظرش دور نبود. از دوران قاجاريه كه به دليل ارتباط با اروپا صف بندىها و تقابل هايى بين ديانت و سياست و ايرانى و اسلامى و نيز متجدد و متقدم پديد آمد عوارض زيانبارى را متوجه جامعه كرد. عده اى كوشيدند مفاهيم مذكور را به صورت خصومتآميز و نفرت انگيز در مقابل هم قرار دهند و از همين طريق به مصالح اسلامى و انسجام جامعه خسران وارد كردند اما شهيد مدرس ضمن آن كه احكام شرعى و موازين دينى را چون سرچشمه اى حيات بخش براى سعادت جامعه لازم مى ديد سعى مى كرد از تعارض بين اين مفاهيم بكاهد و ارتباطى بين آنان ايجاد كند و نشان بدهد كه سياست از متن ديانت برمى خيزد و روى آوردن به زندگى جديد با التزام عملى به دستورات دين مبين اسلام منافاتى ندارد و دوست داشتن وطن و علاقه به حفظ آب و خاك با گرايش هاى دينى نه تنها در تباين نيست بلكه مى تواند ارتباط هم داشته باشد. احترام به زبان فارسى و سنت هايى كه در ميان اقوام و جوامع ديده مى شود تا جائى كه دستورات دينى را كم رنگ نكند و ارزشهاى معنوى را تحت تاثير قرار ندهد امر ممدوحى مى باشد. خودش مى گويد در نجف فكر مى كردم چرا ممالك اسلامى رو به ضعف رفته و طريق انحطاط را طى مى كنند بعد از چندين روز فهميدم كه مسايل سياسى را از باورهاى دينى تفكيك كرده اند و افراد متدين از اينكه به جرگه هاى سياسى وارد شوند احتراز مى كنند ناچار اشخاصى امور مزبور را در اختيار مى گيرند كه اعتقاد درستى ندارند و به مصالح جامعه هم فكر نمى كنند و از اين جهت كشورشان از رشد, شكوفايى و اعتلا باز مى ماند بعد مدرس مى افزايد كه با اساتيد بزرگ خود اين موضوع را مطرح كردم كه چنين اختلافى از ميان برداشته شود و هر كس مومن تر مى باشد و نسبت به ديگران فرد امينى است به سياست كشور خدمت كند.(7) در پايان, اين نكته جالب را مطرح مى كند: ((… من و امثال من و بزرگتر از من كه مشروطه را تصديق كرديم براى اين بود كه يك اختلافى از بين برداشته شود. اين معنى ندارد كه دولت و ملت, سياست و ديانت دو تا باشد. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) كه موسس ديانت بود. رئيس سياست بود. از آن وقت كه اختلاف پيدا شد ممالك اسلام رو به ضعف رفت…))(8)
شهيد مدرس به مبانى فقهى قوانين توجه داشت ولى مى خواست نمايندگانى را كه اكثرا با اين مباحث آشنا نبودند, آشنايى دهد و براساس اين مسئله موضع گيرىهاى بسيار جالبى در مجلس داشت و اصولا او به عنوان يك فقيه به نظام امامت معتقد بود و منتظر فرصتى بود تا اين نظر را به نحوى اعمال كند و به همين دليل مبارزه را از درون تشكيلات آغاز كرد تا حداقل از اين طريق به عنوان يك اهرم كنترل نظام را از انحراف مصون نگه دارد. در واقع او به اين باور رسيده بود كه در اسلام يك حكومت مشروع داريم كه ديانت و سياست در آن يكى است و بايد براى استقرار آن كوشيد. تفكر آن شهيد اين بود كه اسلام براى اداره جامعه قوانين لازم را دارد و بايد مصاديق آنها را يافت و اين انديشه اش با آينده نگرى, فكرى جامع, زمان نگر و رعايت مصالح مردم توام بود.
اين كه شخصيت مدرس خورشيد درخشانى چون امام خمينى را تحت تاثير قرار داده جامعيت اوست و اين كه در آن شرايط آشفته و اختناق شديد كه از يك سو قحطى كشور را تهديد مى كند و از سوى ديگر بيگانگان بر آن يورش آورده اند و در نظام حكومتى هم ثبات برقرار نمى باشد شخصى در صحنه سياست بيايد و با اعراض از دنيا به فكر عمران فرهنگى و اجتماعى باشد و با تعقل, بصيرت و درك عالى در اين راه قدم نهد و خطر تهاجم فرهنگى را بفهمد و قبل از آن كه خطرات و تهديدهايى براى كشور رخ دهد از روى قرائن و نشانه ها زودتر از ديگران متوجه شود كه براى كشور اسلامى و ملت ايران چه نقشه هاى مخربى را تدارك مى بينند امر مهمى است مدرس چون به خداوند توكل دارد و متكى به حمايت مردم مسلمان است از هيچ چيزى واهمه ندارد و با شجاعت پيش مى رود و بيمى به دل راه نمى دهد. سعى مى كند با اتكا به تقوا و علمى كه كسب كرده از موارد موجود در احكام شريعت براساس مصلحت جامعه, قانونى را تدوين كند.
او در جنبه زندگى شخصى و استفاده از امكانات دنيايى كاملا استقلال داشت و خود كفايى رويه اش بود و در برابر عواملى كه سياست سالم كشور را مورد خدشه قرار دادند و نيز فشارهاى داخلى و خارجى استقلال خويش را حفظ نمود, در جايگاه قانونگذارى نيز مستقل بود و قدمى فراتر از شريعت و موازين دينى نگذاشت و با پارسايى, پايدارى و فرزانگى احكام قرآنى, روايى و فقهى را در قالب قوانينى كه ابعاد گوناگون مصالح جامعه را تامين كند و آنان را به سوى سعادت, امنيت و استقلال و بازگشت به هويت راستين و اصيل رهنمون سازد ارائه داد و كوشيد تا آنچه تصويب مى شود مطابق شريعت باشد و عوارض سويى براى جامعه در بر نداشته باشد او براى رسيدن به اين مقصد والا و منظور عالى در برابر عواملى كه با شريعت در ستيز بودند يا مصالح فردى را بر مصالح عموم ترجيح مى دهند به مبارزه برخاست. نكته ديگر اين بود كه مدرس در برزخ عرصه بازمانده از سنت گذشته و دنياى در حال توسعه قرار گرفته بود او با ايمان قوى و درايت ژرف بين اين دو حالت پلى ايجاد نمود و راهى منطقى يافت كه هم ارزشها را حفظ كند و هم به پيشرفت جامعه و رشد علمى و فرهنگى و رونق اقتصادى آسيب وارد نكند. از ديدگاه مدرس احكام اصيل اسلامى و موازين مسلم از قرآن و عترت با پيشرفت و شكوفايى جامعه تعارض ندارد اما آن گرايش هاى قومى, قبيله اى و طايفه اى و نيز برخى سنت هاى فرقه اى و نيز سليقه هاى افراد خاص كه در طول تاريخ به جاى موازين اسلام ناب نشسته اند و در هاله اى از تقدس فرو رفته اند و توسط متحجرين صيانت مى شوند نه تنها با اعتلاى جوامع روى خوشى ندارند بلكه با باورهاى اصيل نيز در تزاحمند. مدرس تلاش كرد آن مرواريد گرانبهاى شريعت را از اين سنت هاى موهوم و كهنه و دور از خرد و منطق جدا سازد و بر حسب مقتضيات زمان به جامعه معرفى كند. اين مجتهد ژرف نگر ضمن آن كه فقيه عالى مقامى مى باشد و مقامات علميش مورد تاييد مراجع وقت و اساتيد مشهور فقه مى باشد در عين حال با فراستى كه دارد حتى از زمان هم جلوتر است.

آذرخشى در بيابان ناامنى
گرچه آيه الله مدرس تا قبل از آمدن به تهران موقعيت اجتماعى والايى داشت اما مهمترين حادثه دوران حيات او را بايد قبول پيشنهاد علما به عنوان طراز اول و حضور در مجلس شوراى ملى دانست و در حقيقت افتتاح دوره دوم مجلس مزبور گشايش ميدان مبازره پارلمانى اين شهيد است و اگر او به چنين جايگاهى وارد نشده بود شايد چهره ارزشمندى را كه ما به عنوان مدرس مى شناسيم تا بدين حد در خور توجه و تكريم نبود. افراد حاضر در مجلس وقتى با چهره وى روبرو شدند فكر كردند او يك روحانى عادى است و گر چه تلاشهاى سياسى وى را در اصفهان كمابيش شنيده بودند ولى نمى توانستند بپذيرند كه اين سيد لاغراندام با پيراهنى ساده و لباس كرباسى بتواند لياقت ها و توانايى هاى شگرف خود را در مصاف با استكبار و استبداد و موانع رشد و توسعه معنوى مردم اين گونه به نمايش بگذارد و تمامى عوامل قدرت را به هراس و وحشت افكند.
گرچه اولين جلسه رسمى دوره دوم مجلس روز سه شنبه دوم ذيقعده سال 1328 هـ.ق با حضور 62 نفر از نمايندگان تشكيل شد اما شهيد مدرس پس از 194 جلسه در تاريخ 28 ذيحجه الحرام 1328 هـ.ق در مجلس حضور يافت و رئيس مجلس در جلسه 195 گفت: خدمت آقاى مدرس با كمال مسرت به جهت ورودشان به مجلس شوراى ملى عرض تبريك مى گويم و دعوت مى كنم به موجب قانون اساسى مراسم قسم را به عمل بياورند. مدرس در جواب گفت: بنده هم تشكر مى كنم و حاضر هستم و به محفل نطق آمد و مطابق صورت قسم نامه اصل يازده قانون اساسى قسم ياد نموده, ورقه قسمنامه را امضا نمود.
نخستين بار كه شهيد مدرس به ايراد نطق پرداخت روز شنبه 19 محرم الحرام سال 1329 هـ.ق در جلسه دويستم مجلس بود. اولين نطق او با اين جمله آغاز شد! عاقل تا بصيرت پيدا نكند سخن نمى گويد.(9)
ورود شهيد مدرس به مجلس دوم مصادف با حوادثى بود كه بر امنيت و مصالح ايران تاثير منفى مى نهاد احمد شاه قاجار به جاى پدر مستبد خود بر تخت شاهى تكيه زده و خود را در حلقه هايى رنگارنگ از ارتجاع و سرسپردگى به بيگانگان و تجدد و فرنگى مآبى گرفتار كرده بود, كابينه ها يكى پس از ديگرى مىآمدند, يكى طرفدار روس بود و ديگرى هواخواه انگليس, اولى را استعمار انگلستان برمى انداخت و بساط دومى توسط روسها در هم پيچيده مى شد و در اين ميان مردم لطمات و صدمات سختى را متحمل مى شدند و فريادشان به جايى نمى رسيد, مجلس تنها نشان وجود قانون در كشور بود, كه رجال گوناگون كه هر كدام خيالى را در سر پرورش مى دادند, در آن اجتماع نموده بودند, تركيب آنان شامل گروه معتدل, جماعت دموكرات و طايفه مردد و اهل حزب باد بودند كه به مناسبتى به يكى از دو گروه ياد شده مى پيوستند و اينها نيز در پشت پرده نيز با جايى مرتبط يا به قدرتى وابسته بودند و از سفارتخانه هاى گوناگون مستقر در تهران برنامه مى گرفتند. شهيد مدرس همانگونه كه خودش خاطر نشان نموده همه اين مسايل را دريافت و فهميد كه بايد با اين افراد با نگرش عميق و ديد بالاى سياسى سخن گفت و كسوت ساده انديشى را به دور انداخت و با فراست و هوشيارى به ميدان سياست پا نهاد.(10)
تا چندين ماه مدرس با نظرى دقيق به مطالعه وضع عمومى و سكوت گذرانيد و نمايندگان فكر كردند اين مجتهد كم حرف و آرام برايشان خطرى ندارد و در راه رسيدن به مقاصد پستشان از ناحيه او مانعى ايجاد نخواهد شد. سرانجام مدرس پس از چند ماه, سكوت را شكست و به زودى او را شناختند و از وى حساب بردند. زيرا در مباحثه و استدلال كسى حريفش نمى شد و در مدت كوتاهى مدرس اقتدار معنوى و سياسى خود را به دست آورد و شخصيت بارز خود را با شجاعت ذاتى به ظهور رسانيد.
از جمله مصوبات مجلس در آن زمان استخدام مورگان شوستر امريكايى براى نظم بخشيدن به امور اقتصادى ايران بود كه وضع آشفته و نگران كننده اى داشت. در اين وقت آمريكا آن روح سلطه جويى كنونى را نداشت و شوستر هم خيلى خوب كار كرد و در اخذ ماليات هاى به تعويق افتاده سخت از خود پافشارى نشان داد و حتى در پى ضبط اموال برادر شاه مخلوع يعنى شعاع السلطنه برآمد, اين برنامه بهانه اى به دست روس ها داد كه مخالفت خود با حضور مورگان شوستر را علنى و عملى سازند و بلافاصله روسيه از دولت ايران خواست نامبرده را از سرزمين خود خارج كند و چون جوابى نشنيد اولتيماتومى چهل و هشت ساعته به ايران داد. دولت وقت از مجلس براى عملى ساختن نظر دولت روس درخواست اختيار نمود. در مجلس دونفر بيش از همه در مقابل تهديد روس ها مقاومت كردند. شهيد خيابانى و آيه الله مدرس. (11) پس از نطق شديد اين دو بزرگوار و مخالفت مردم, دولت موفق نشد براى پاسخ دادن به روس ها تصميمى اتخاذ كند و مهاجمين روس از اقتدار مجلس نگران شدند و مخالفت خويش را چنين اظهار كردند: ((مسيو نراتوف جانشين وزير خارجه روس با مستر اوبرون نماينده سياسى انگليس در پطرزبورگ در باره كارهاى ايران گفتگو كرده و از نيرومندى مجلس شوراى ايران و بيدارى كارهاى سياسى رنجيدگى نموده, مى گفت بايد مجلس انجمنى باشد كه به كار قانونگذارى بپردازد (از سياست برحذر باشد) و نيز مى گفت: بايد مجلس سنا باز نمود. اختيار نايب السلطنه (ناصر الملك) را بايد بيشتر گردانيد. فرياد اين دو روحانى به مجلس جان داد و تمامى نمايندگان به جز يازده نفر با اولتيماتوم مخالفت كردند و قرار شد كميسيونى منتخب از نمايندگان تشكيل شود كه متإسفانه به گونه اى انتخاب شدند كه اكثر برگزيدگان حامى روس و انگليس بودند. ناصرالملك وقتى اين وضع را مشاهده كرد در روز سوم دى ماه سال 1290 هـ.ش (سوم محرم سال 1330هـ.ق) دستور انحلال مجلس را صادر نمود و اولتيماتوم را پذيرفت و شوستر ايران را ترك نمود.(12)

دعوت به وحدت
در ايام تعطيلى مجلس تمام وقت مدرس با تدريس در مدرسه سپهسالار سپرى شد و در همين زمان تفسيرى از قرآن مجيد تهيه نمود.
مجلس دوم اگر چه براى آن مجتهد والامقام عمر كوتاهى داشت ولى مدرس در همين دوران نيز تلاشهاى شايسته اى را انجام داد در شعبان سال 1329 هـ.ق اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و صلحيه را كه توسط مقامات قضايى كشور تهيه شده بود پس از ملاحظه و تطبيق با شرع تائيد و تصديق مى كند.(13)
در همان دوره عضو كميسيون برنامه و بودجه شد و دقت زيادى روى مسايل مالى داشت و مى گفت در لايحه بودجه ارسالى به مجلس در صورتى كه يك دينار بده و نپرس وجود داشته باشد و از محل خرچ آن مطلع نباشيم امكان ندارد تصويب كنيم, او معتقد بود استقراض خارجى كار درستى نمى باشد و كشور بايد خود را بدون دست دراز كردن به سوى اجانب تإمين كند, هر گونه انعقاد قرارداد با خارجى ها را بدون تصويب مجلس غير قانونى مى دانست. به نمايندگان توصيه مى نمود عايدات و درآمدها را زياد كنيد و از بالارفتن هزينه ها احتراز نمائيد. (14) با بررسى صورت جلسات مجلس دوم شوراى ملى مشخص مى گردد كه مدرس در حدود 56 جلسه به ايراد سخن, اظهار نظرات و يادآورى برخى نكات مبادرت نموده است.
در جلسه اى از اين كه نمايندگان بدون تعمق ونگرش همه جانبه به تصويب قانونى اقدام مى كنند گلايه مى نمايد و مى گويد: ((خوب است در مطلب قانونى مداقه و تإمل شود براى اين كه جعل قانونى كه مى شود براى يك مملكتى مى شود.)) آنگاه در اعتراض به تصويب سريع مصوبات آن هم بدون دقت در مواد آن مى افزايد: ((به بعضى موضوعات اطلاع كامل نداشتن و در عرض پنج دقيقه هى برخاستن و نشستن اين طريق وضع قانون مملكت نيست بايد اطرافش را تإمل كرد و بى دليل رإى نداد.)) اين بيانات نشانگر آن است كه مدرس با آن درايت و هوشيارى كه دارد از بى دقتى نمايندگان در به تصويب رسانيدن قوانينى كه با حيات كشور و مردمانش ارتباط دارد نگران است. (15)
مدرس به عنوان يك مجتهد طراز اول در فرصت هاى مقتضى جامعه و نمايندگان آنان را به پرهيز از تفرقه و دسته بندىهاى سياسى و باندبازى دعوت مى كند و اجتماع و خصوصا نخبگان و خواص را به وحدت اصولى فرا مى خواند, البته او در لسان و گفتار اين گونه نبود بلكه در طى حيات پربار فكرى سياسى خود و در عرصه عمل سخت پاى بند مسايل مذكور بود, در جلسه 202 حفظ كشور را از هر گونه آشفتگى, ناامنى منوط بر اتحاد افراد جامعه دانست و تاكيد نمود منظور از اين وحدت آن نيست كه اهل فكر و نظر از اظهارات خويش دست بردارند و همه سليقه ها يكى شود: ((البته جماعتى از عقلا سليقه شان در مطالب مختلف است اما در غرض يكى است بايد حفظ آن مرتبه را كرد.)) در ادامه حاضران در مجلس شوراى ملى را از اغراض شخصى و تمايلات نفسانى پرهيز داده و مى گويد: ((شان وكلا… اجل از اين است كه از روى غرض و خدا نخواسته از روى عمد اقدامى كه موجب ضعف و سستى اين اساس (وحدت) باشد بكنند)) و از نمايندگان مى خواهد با نهايت اخوت از اختلاف دست بردارند و اين گونه نباشد كه بر اثر پرداختن به امور جزئى و غيرمهم از مقصد اصلى كه براى افزايش عزت و عظمت مسلمانان است دست بردارند.(16) در جلسه 309 نيز هر عملى را كه موجب تجزيه نيروها و تفرقه ميان آحاد ملت شود مورد ملامت قرار داد و از نامگذارى هايى كه جامعه را شعبه شعبه مى نمايد به عنوان عوامل بازدارنده اتحاد جامعه سخن گفت.
در جلسه 217 مدرس اعزام محصلين را به خارج براى فراگيرى دانش مورد نياز كشور تجربه مفيدى ندانست و به دفاع از آوردن معلمان و استادان خارجى به ايران براى آموزش دادن دانش رايج به جوانان شد.
(( در اين مدت عمرى كه داشته ايم خيلى شاگردها رفتند به اروپا و خيلى از پول هاى اين مملكت را در آن جا خرج كرده اند لكن نقص مملكت ما كم نشده است بايد نحوى كرد كه… علم را به مملكت خودمان بياوريم… اگر ممكن نشود كه معلم بياوريم بايد شاگرد براى معلمى فرستاد…))(17) در زمان رياست وزرايى علإ السلطنه كه ايران مجلس شوراى ملى نداشت دولت تصميم گرفت كه انتخابات مجلس سوم را براى مدت سه ماه به تعويق اندازد و چون به عقب انداختن انتخابات به تصويب مجلس وابسته بود دولت از ميان برخى نمايندگان دوره اول و دوم و عده اى رجال مورد تاييد خود ((مجلس مشاوره عالى)) تشكيل داد تا تصميم خود را اعلام كند و اجازه تعويق انتخابات را از اين طريق بدست آورد. در اين جلسه مدرس به شدت با اين برنامه دولت به مبارزه برخاست و ضمن اعلام مخالفت با آن گفت:
((مجلس شوراى ملى به هيچ وجه جزئا و كلا تعطيل بردار نيست و اين مجلس مشاوره عالى هم نمى تواند تصميم دولت را جايز بشمارد بايد هر چه زودتر انتخاب شروع و زمام كشور به دست مجلس سوم سپرده شود.))
بدين ترتيب مجلس مشاوره عالى بدون اخذ نتيجه اى به هم خورد ولى دولت مستبدانه انتخابات را تا صفر سال 1331 هـ.ق به تعويق انداخت. با اين وجود نطق كوبنده مدرس و حملاتش به نايب السلطنه زبان به زبان گشت و هر كس آن را شنيد به شهامت, شجاعت و صراحت لهجه اين عالم والامقام آفرين گفت و نام و آوازه او آن چنان بر سر زبانها افتاد كه مردم تهران تصميم گرفتند وى را براى نمايندگى دوره سوم انتخاب كنند. (18)

پى نوشت ها:
1. اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطيت اين بود: كليه مصوبات مجلس بايد مخالف با موازين اسلام نباشد و حضور 5 نفر از علماى طراز اول اين مساله را تضمين مى كند.
2. شهيد مدرس ماه مجلس, از نگارنده, ص 89.
3. مدرس طراز اول علما, دكتر على مدرسى, مجله مجلس و پژوهش, شماره مسلسل 5.
4. صحيفه نور, ج اول ,ص 260ـ 261 و نيز نك به همان ماخذ, ج 13, ص 187ـ188.
5. مدرس, بنياد تاريخ انقلاب اسلامى, ج اول ,ص 33.
6. صحيفه نور, ج 16,ص 269.
7. مدرس, تاريخ و سياست, گروهى از نويسندگان ,ص 148.
8. مدرس در پنج دوره تقنينيه, ج اول, محمد تركمان ,ص 232.
9. مرد روزگاران, دكتر على مدرسى, ص 63.
10. حكايت مرد تنها, حميد رضا شاه آبادى ,ص 42.
11. تاريخ هيجده ساله آذربايجان, احمد كسروى, ص 488.
12. شهيد مدرس ماه مجلس, ص 100ـ101.
13. آرإ انديشه ها و فلسفه سياسى مدرس, محمد تركمان ,ص19.
14. مدرس تاريخ و سياست ,ص 24ـ25 .
15. مدرس در پنج دوره تقنينيه, محمد تركمان, ج اول ,ص 6 و 8.
16. ماخذ قبل, ص 10ـ 11.
17. همان ,ص 16ـ 17.
18. شهيد مدرس ماه مجلس, ص 102.