مربيان و آموزش و پرورش كودكان

مقدمه
قلّه قبيله ايمان‏
دوازده ارديبهشت مقارن با سالگرد شهادت انديشمند وارسته و متفكر به حق پيوسته شهيد والامقام و فرزند معنوى امام خمينى علامه آيت اللّه مطهرى است، همان فرزانه‏اى كه پيام انبياء را صيانت نمود، دستورات قرآنى و فرهنگ عترت را در زندگى عملى خويش در حد توان پياده نمود و به همين دليل مصداق بارز «العلماء ورثة الانبياء» گشت همو كه مواعظ نهج البلاغه در ژرفاى جانش نشسته و روانش با معنويت اميرمؤمنان پيوند خورده و با صحيفه علوى تنفس مى‏نمود.
انديشمندى سرخ صورت و سبز سيرت كه جويبارهاى با طراوت طهارت در روح و روانش جارى بود، استوارى تفكر و صلابت ايمان را در وجود خويش فراهم ساخت و با چنين كيميايى كرامت گونه تا قلّه قرب و يقين طى طريق نمود و چون رداى شهادت بر تن كرد خون پاكش بر اين صفاى معنوى مهر تأييد زد و آثارش كه از بيان و بنانش تراوش مى‏نمود رايحه چنين روحانيتى را در فضاى اذهان مشتاق معرفت و حقيقت منتشر ساخت.
به همين دليل امام خمينى(ره) در فرازى از پيامشان به مناسبت شهادت اين رادمرد تاريخ معاصر فرمود: «مطهرى كه در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود، رفت و به ملأ اعلاء پيوست لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامى و علمى و فلسفى‏اش نمى‏رود.»(1)
آن حكيم مطهر كه عصاره مؤثر حوزه‏هاى علميه و محصول صدها سال تجارب حاكم بر حوزه‏ها و حاصل عمر با بركت امام امت بود. در ميدان نبرد با مكاتب و مسالك كفر، شرك و نفاق چون ستاره‏اى فروزان درخشيد و جهان را در پرتو اين تشعشع روشن ساخت.
دانشورى از تبار طلايه داران «نهضت اسلامى در صد ساله اخير» كه از نخستين روزهاى صباوت با قرآن آشنا شد و بعد در نهج البلاغه سير نمود و با نگرشى ژرف بر نبوت و امامت، از خرمن حكمت اسلامى خوشه‏ها چيد و در پرتو آن علاقه‏مندان را با علوم اسلامى آشنا ساخت و آنان را به انديشيدن در خاستگاه وجودى خويش و سير آفاقى و انفسى و تأسى از انسان‏هاى كاملى چون حضرت على(ع) با آن جاذبه و دافعه فوق العاده فرا خواند، او عاشق خاندان وحى و نبوت بود و در اين مسير ولاءها و ولايت‏ها را پذيرا گشت و كوشيد تا سيره ائمه اطهار را به نگارش درآورد و از حماسه حسينى سخن گويد و تحريفات عاشورا را روشن كند و فلسفه قيام و انقلاب حضرت مهدى(عج) را براى جهانيان تبيين سازد. گفتارهاى معنوى و مقالات فلسفى اين استاد حوزه و دانشگاه الهام گرفته از جهان بينى توحيدى بود و در توضيح مباحث متنوع دينى مقتضيات زمان را در نظر داشت، آن مشعل فروزان دانش و خرد در صدد بود ايمان و علم را با هم مأنوس سازد و نقش امدادهاى غيبى را در زندگى آدميان مطرح سازد و به آنان تفهيم نمايد كه دنيا را مزرعه آخرت تلقى نموده و خويشتن را براى سراى جاويد مهيا سازند كه اين ويژگى آزادى معنوى را برايشان به ارمغان خواهد آورد.
تربيت مطهر
يكى از فرازهاى مهم در پژوهش‏ها و بررسى‏هاى متفكر شهيد استاد آيت اللّه مطهرى بحث پرورش و تربيت كودكان و نوجوانان مى‏باشد، ايشان عقيده دارد آموزش هدف بعثت است.(2) و تأكيد مى‏نمايند:
«تربيت بايد بر اساس تكوين و استفاده از مقررات دقيق و صراط باريك تكوين و خلقت باشد و به اين ترتيب استعدادها به فعليت مى‏رسد…تربيت شكوفانيدن است، لهذا اطفالى كه از اول بازور و تشر و تشديد روبرو مى‏شوند غنچه‏هايى هستند كه از اول پرپر مى‏شوند بلكه هميشه به حال غنچه بودن مى‏مانند، بلكه آثار سوء روحى و پس رانى‏ها و عقده‏ها در روح آنان پيدا مى‏شود.»(3)
شهيد مطهرى بر اين باور است كه: «…پرورش يا تربيت يعنى مواد خام انسانى را تبديل به ماده مفيد انسان كردن و به اعتبارى انسان مصرفى را تبديل به انسان مولّد كردن.»(4) و خاطر نشان مى‏نمايند: «…تربيت حقيقى عبارت است از فراهم آوردن موجبات تجلّى شخصيت انسان و به فعليت رسيدن استعدادهاى درونى و نهايى انسان و اين (شيوه) با يك تحميل جبرى صورت نمى‏گيرد بلكه با نرمش و تحت مراقبت عالمانه و مهربانانه تولد شخصيت واقعى انسان را فراهم آوردن، عملى مى‏شود.»(5) از اين روى آن متفكر به خون خفته شناخت استعدادها، دقايق ذهن، عواطف و مشاعر انسانى را براى تحقق اين امر ضرورى مى‏داند و اضافه مى‏كند تمام اصول تربيتى بايد از معرفت نفس بدست آيد، همچنين پرورش برخى استعدادها و مهمل گذاشتن برخى ديگر يا مبارزه كردن با آن‏ها عدم تعادل ايجاد مى‏كند و انسان را به صورت موجودى خطرناك درمى‏آورد.
از ديدگاه آن اسوه مشاهير معرفت هدف معلم بايد اين باشد كه نيروى فكرى متعلّم را پرورش و استقلال دهد و قوه ابتكار او را زنده كند(6) ايشان متذكر مى‏گردد: اين پرورش دادن‏ها به معناى شكوفا كردن استعدادهاى درونى است و تربيت بايد تابع و پيرو فطرت باشد.(7) شهيد مطهرى معتقد است حتى گرايش‏هاى اعتقادى انسان متكى بر ادراك فطرى بوده و اين سرشت درونى انسان را به سوى ديانت سوق مى‏دهد و اگر چنين تمايلات پاك و درونى درست شكوفا گردند، تربيت امر موفقيت‏آميز، با خاصيت و هدف دار خواهد بود.(8)
استاد مطهرى تأكيد مى‏نمايد غايت تربيت و تعليمات نيز تقوا، تزكيه نفس، پرورش اراده و برطرف كردن موانع براى بندگى خداوند و تقويت قلب براى حرارت ايمانى مى‏باشد.(9)
از آنجا كه آموزش و تربيت از شؤون الهى است و تعليم و تزكيه به صورت يكى از سنت‏هاى نيك آفرينش درآمده است و معلمى كرامتى سترگ و تحفه‏اى آسمانى است كه خداوند به آدمى اعطا كرده است فراز زلال وجود مربيان و معلمان نهال‏هاى تشنه كوير جهالت سيراب مى‏گردند و از سويى سالگرد شهادت استاد مطهرى به عنوان روز معلم ناميده شده است. نوشتارى كه پيش روى خوانندگان است بررسى تحليلى دارد در مورد آموزش و پرورش اطفال با تأكيد بر ديدگاههاى اسلامى و نظرات انديشمندان مسلمان و نيز مقايسه با تفكر دانشوران تعليم و تربيت جهانى. اميد آن كه مورد قبول علاقمه‏مندان واقع گردد.
چگونگى تكوين شخصيت كودك‏
كودك به هنگام تولد بذرهايى در زمين وجود خود دارد كه بايد با اتخاذ روش‏هاى مناسب به رشد و شكوفايى آن پرداخت، هر طفلى تحت شرايط و اوضاع مناسب با ويژگى‏هاى خاصى رشد مى‏كند، هرگاه اين زمينه‏ها فراهم گردد، رويش اين نهال نورس انجام مى‏پذيرد، بخش مهمى از سعادت و شقاوت افراد در ادوار مختلف زندگى، در گرو نوع تربيت دوران كودكى است و بر اين اساس اين مقطع از عمر انسان مهم‏ترين زمان براى شكل‏گيرى شخصيت اوست و اگر به طور اصولى و با رعايت موازين ارزشى و پرورشى مرحله مزبور را پشت سر نهند، زمينه‏هاى رسيدن به قلّه كمال و درك و فهم افزونتر بر ايشان فراهم مى‏گردد، از اين رو خاطر نشان ساخته‏اند: درخت زندگى در هنگام كودكى كاشته مى‏شود و مربى آن را پرورش داده و مراقبت مى‏كند، در جوانى به گل مى‏نشيند و در روزگار ميان سالى محصول مى‏دهد.
حضرت على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) فرموده‏اند: قلب كودك نورس مانند زمين خالى از بذر و گياه است، هر تخمى كه در آن افشانده شود به خوبى مى‏پذيرد و در خود مى‏پرورد. فرزندم از دوران كودكى تو استفاده نمودم و خيلى زود در پرورش تو قيام كردم پيش از آن كه دل تربيت پذيرت سخت شود و مطالب گوناگونى عقلت را اشغال نمايد.(10)
البته ناگفته نماند كه زمينه‏هاى تربيت طفل از مراحلى قبل از به دنيا آمدن او آغاز مى‏گردد، بدين معنا كه افكار، عقايد، عادات و خصال و حتى غذايى كه والدين كودك تناول مى‏كنند در آمادگى نوزادى كه از آنها به وجود مى‏آيد تأثيرى آشكار دارد. كودك در روزهاى نخستين زندگيش قابليت شگفتى دارد، او به آسانى شكل مى‏گيرد و براى هر عادتى پذيرش نشان مى‏دهد و مى‏تواند با تربيت‏هاى اصيل و صحيح به سوى فضيلت رهنمودن شود، اين مادران و پدران و مربيان هستند كه مى‏توانند با محبت توأم با تدبير خويش و حسن رفتار و خوش سلوكى خود در پرورش و سازندگى افرادى خيرخواه، آزادمنش، شجاع، مهربان، دانا، شريف و مهمتر از همه مؤمن مؤثر باشند.(11) غزالى دانشمند مسلمان اهل ايران مى‏گويد: «…بدان كه كودك امانتى است در دست مادر و پدر و آن دل پاك وى چون گوهرى نفيس و نقش‏پذير است چون موم و از همه نقش‏ها خالى است، چون زمينى پاك است كه هر تخم كه در وى افكنى برويد، اگر تخم خير افكنى به سعادت دين و دنيا برسد و مادر و هم پدر و استاد در آن ثواب شريك باشند…»(12)
استاد على محمد حسين اديب محقق علاقه‏مند به مكتب اهل بيت و نويسنده لبنانى مى‏نويسد: «…كودكان بسيارى از عادات، اميال و عواطف را از پدران و مادران و خويشان و تمام كسانى كه از روزهاى نخستين زندگيشان با آنها ارتباط دارند مى‏گيرند عادات و اميالى كه گاه آثارش در شخصيت و رفتارهاى كودكان ظاهر نمى‏شود مگر پس از گذشت سال‏ها كه براى خود مردانى و زنانى شده‏اند…كودك به طور طبيعى در صحبت كردن و راه رفتن و اعمال ديگر روزانه از كسى پيروى مى‏كند كه بزرگتر از اوست و بطور طبيعى تحت تأثير آداب و رفتار و روش و زندگى آنها قرار مى‏گيرد».(13)
ماريا مونتسورى مربى ايتاليايى كه روش تربيتى او جايگاه خاصى در دنياى علوم انسانى دارد ضمن آن كه براى كودك هويتى مستقل و سرشتى ويژه قائل است و عقيده دارد اطفال هم صاحب شخصيت مى‏باشند، خاطرنشان مى‏نمايد يك فرد خردسال همچون موم نقش‏پذير است و مى‏تواند شكل مناسب و خوبى به خود بگيرد، اما مربّى بايد اجازه دهد كه كودك فرصت آشكار سازى خود را به دست آورد و از هرگونه دخالت‏هاى حساب نشده، نابجا و غير اصولى اجتناب كنند و تنها بايد به امورى حساسيت نشان دهند كه براى تكوين و شكل‏گيرى شخصيت كودك ضرورت تام و تمام دارد قدم اول اين است كه سعى در فهم و درك بهتر و واقع بينانه‏تر شخصيت كودك داشته باشيم.(14)
اگر در ميان گفتار و كردار مربّى تضاد و اختلافى ديده شود تلاش‏هاى تربيتى دچار خدشه و اختلال مى‏شوند و استمرار اين روند به سرگردانى و بى ايمانى نوآموز منتهى مى‏گردد و نه تنها هدف تربيت تحقق نمى‏پذيرد بلكه نابسامانى و آشفتگى زيان بارى بر روح كودك حكمفرما مى‏گردد.(15)
پس به قول ويل دورانت مربّى بايد نخست خود را تزكيه كند و سپس به پرورش‏هاى اخلاقى كودكان روى آورد.(16)
عده‏اى نيز اولياء و مربيان را به اين نكته توجه داده‏اند كه كودكان آنها همچون آينه هستند كه شخصيت آنان را در خويشتن منعكس مى‏سازند، اگر اين الگوها مطبوع، روشن و دلپسند باشد بينش كودك از دريچه اين نقش‏ها به جهان و مردم مى‏نگرد و در نتيجه روشنى، صفا و طراوت دارد و در غير اين صورت جامعه و پيرامون خويش را با حالتى توأم با نفرت و تيرگى مشاهده مى‏كند كه ميوه آن بدبينى، بدگمانى و خصومت است.(17) به همين دليل ويل دورانت مى‏گويد كه كودكانت را به من بنما تا بگويم چه كاره هستى.(18) دكتر آد.فرير يادآور گرديده است: مسأله تربيت در خانواده به اين نكته بر مى‏خورد كه بايد والدين خودشان از احساسات عالى غنى باشند تا اين صفات(خوب) در وجود آنها به خارج پرتو افكند و كودكشان را گرم و روشن سازد، بايد اين حرارت به كودكان برسد همان گونه كه گياه از پرتو آفتاب نيرو مى‏گيرد…آنگاه به خودى خود احساس شخصى آنان تصفيه مى‏شود، اراده‏شان قوى مى‏گردد و قضاوتشان پيوسته روشن‏تر، درست‏تر و منطقى‏تر مى‏شود.(19)
سرشتى ملكوتى‏
آدمى به جهت دارا بودن اختيار از نظر روحى و معنوى مى‏تواند خود را بر اثر تربيت‏هاى متفاوت به اشكال گوناگون درآورد و ماهيت‏هاى مختلفى بپذيرد اما اين گونه نيست كه نسبت به تمامى حالات بى‏تفاوت باشد، تنها يك فعليت در ميان شكل‏هاى متعدد با ساختمان روحى انسان تناسب دارد و در حقيقت حاصل نشو و نماى همان بذرهاى موجود در مزرعه هستى اوست، از اين هيأت خاص معنوى مى‏توان به ماهيت انسانى تعبير كرد و در نتيجه آن سعادت حقيقى را بدست آورد، اين نيرو و استعداد روانى كه در نهاد آدمى به صورت بالقوّه وجود دارد و او را از درون به سوى مقاصدى والا و مقدّس سوق مى‏دهد سرشت يا فطرت ناميده مى‏شود كه از اركان روان‏شناسى اسلامى محسوب مى‏گردد.
انسان وقتى ديده به جهان مى‏گشايد يك عده تمايلات غريزى دارد كه با رشد كودك، توسعه يافته و متنوع‏تر مى‏شود، اين حالات به رغم تنوع ظاهرى هدفى خاص را تعقيب مى‏كنند و آن حفظ حيات و بقاء خود مى‏باشد، از اين اعمال ناآموخته، ناآگاهانه و غير انتخابى غالباً به غرايز تعبير مى‏گردد كه در اين ويژگى انسان و حيوان مشتركند اما تمامى خصوصيات روحى و روانى انسان در اين اميال خلاصه نمى‏شود و در عمق هستى و ژرفاى وجود او گرايشى به وديعت نهاده شده كه حساب او را از حيوانات منفك مى‏كند، همان حقيقت مقدّسى كه ميل به علو و تعالى را در انسان به وجود مى‏آورد و او را از مرتبه حيوانى و غريزى به رتبه‏هاى بالاتر كه با قداست و جاودانگى توأم است ارتقاء مى‏دهد.
در واقع انسان در وراى پاره‏اى اميال غريزى و طبيعى، خواسته‏ها و كشش هايى دارد كه با حالات حاكم بر غرايز قابل مقايسه نمى‏باشد، اين دست از گرايش‏هاى متعالى و ماوراء حيوانى در آن حدّى هستند كه هويت انسانى در گرو آنهاست و در تمامى اعصار و قرون، در همه جوامع و نيز سرزمين‏ها به عنوان امورى مقدّس، قابل تكريم و در خور تحسين و ستايش وجود داشته و اگرچه آفات و علف‏هاى هرز، كاستى هايى در آن پديد آورده ولى هرگز از بين نرفته است زيرا در نهاد و ضمير انسان ريشه دارد، حقيقت جويى، كمال يابى، دوست داشتن زيبايى‏هاى هستى و نيز رسيدن به ارزش‏هايى چون ايثار،گذشت و نيكوكارى از اين قبيل ارزشهاى والاست كه با حساب‏هاى عادى و مادى قابل توجيه نمى‏باشند و قداست عالم انسانى در گرو اين قبيل تمايلات متعالى است كه در منابع اسلامى از آنها به فطرت تعبير مى‏گردد.
لازم است تربيت كودك بر تمايلات فطرى استوار باشد و پرورش هايى كه بر اين اساس پى‏ريزى مى‏شود صحيح و راه واقعى سعادت انسان است، به علاوه چون هم آهنگ با نداى فطرت است ثابت و پايدار خواهد ماند و چون فطرت كودكان بر توحيد و يكتاپرستى بنيان نهاده شده بايد با اتخاذ روش‏هاى تربيتى صحيح و زبانى ساده و قابل فهم ايمان به خدا را به اطفال آموخت.
از زمانى كه دستگاه درك طفل شروع به فعاليت مى‏كند و حس كنجكاوى در او بيدار مى‏شود و پيوسته از منشأ و علل اشياء سؤال مى‏كند روان پاك و بدون آلايش او براى پذيرفتن خالق جهان مهياست و اين طبيعى‏ترين حالتى است كه خداوند در نهاد هر كودكى خلق كرده است. مربى لايق و آگاه بايد از اين سرمايه فطرى به نحوى مطلوب استفاده كند و به اطفال بفهماند آن كس كه ما را آفريده و به ما رزق و روزى مى‏دهد، آن كه گل و گياه،
پرنده و حيوان را خلق كرده و خالق شب و روز مى‏باشد خداست، او در تمامى لحظات ناظر اعمال ماست. خوبى‏ها را پاداش داده و بدى‏ها را مجازات مى‏كند، اين سخن در ذهن كودك قابل قبول است و در مدت كمى به خداوند دل بسته و با ايجاد اين باور مقدماتى، مى‏توان سنگ بناى سعادت بشر را بنيان نهاد و كودك را خيلى زود به درستى تربيت نمود و سجاياى اخلاقى و صفات انسانى را به تدريج در وى پرورش داد زيرا ايمان به خدا كه در واقع شكوفايى فطرت است آثار و نتايج مهمى در زنده نمودن فضايل انسانى دارد به عبارت روشن‏تر ايمان به حقيقت هستى فطرت توحيدى را احيا مى‏كند و سعادت راستين بشر را پى‏ريزى مى‏نمايد و در پرتو اين درخشندگى جانبخش، خصال پسنديده و رفتار مطلوب در شخص جامه عمل مى‏پوشد.(20) مربى وظيفه شناس كسى است كه در همان دوران صباوت طفل را به خداوند عالم متوجه كند و با زبانى ساده و در خور استعداد و توانايى روحى كودك به وى درس ايمان بدهد و به پيروى از قرآن شريف با او از رحمت نامحدود پروردگار سخن گويد و از نخستين سال‏هاى زندگى بذر اميد را در دل كودك بريزد.(21)
كودك امانتى الهى و وديعه‏اى آسمانى است كه قلب پاكش گوهر گرانمايه و نفيس و آينه مصفايى است و در عين حال قابليت پذيرش نقش‏هاى گوناگون را دارد و به هر چيزى كه نظرش را جلب كند متمايل مى‏شود و بايد بر طبق اصول تعليم و تربيت وى را به عادات و صفات نيك پرورش دهند و عملى ساختن اين شيوه جز از طريق پرورش مذهبى كودكان ميسّر نمى‏باشد و اطفال بر حسب گرايش‏هاى فطرى براى فراگيرى مسايل دينى آمادگى بيشترى دارند زيرا قرآن مى‏فرمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرت اللّه التى فطر الناس
عليها…؛(22) مربيان بايد كودكان را با بينش قرآنى بار آورند و به آنان بفهمانند كه جهان را آفريدگارى است كه دانا و توانا بوده و در همه جا حاضر و ناظر بر احوال موجودات عالم است. در اين مورد بايد بيشتر از عواطف و احساسات ظريف كودك بهره گرفت و از زيبايى‏هاى جهان هستى برايش سخن گفت و او را از اين طريق به سوى خداى مهربان راهنمايى كرد اگر كودك با قرآن مأنوس گردد و با آيات اين معجزه جاويدان خو گيرد رفته رفته آرامشى ملكوتى آسمان ذهنش را فرا مى‏گيرد و چنين ويژگى وى را براى آينده‏اى توأم با سعادت مهيّا مى‏نمايد كه همواره در برابر خالق خود خاضع و در مقابل بندگان پروردگار مهربان و فروتن مى‏شود، هر كارى را با نام خدا شروع مى‏كند و جز راه حقّ مسير ديگرى را نمى‏پويد، از اين رو مربى مى‏تواند از هر فرصتى و در خلال هر برنامه و فعاليتى براى پرورش مذهبى كودك استفاده نمايد.(23)
«جان لاك»(johnlocke) در مورد كودك نظريه «صفحه پاك ذهن» را ارائه داده است، به عقيده وى در امر تعليم و تربيت عوامل محيطى بر امور وراثتى رجحان دارد، مربيان اسلامى هم معتقدند كه كودك در آغاز مانند لوح سفيدى است اما نه آن كه هيچ مايه‏اى براى شناخت يا رفتار نداشته باشد بلكه بر اين اساس صفات بالفعل خاصى ندارد بر اساس اين نظريه، كودك داراى سجايا و صفاتى است كه قابل رشد و نمو است و در صورتى كه شرايط تربيت فراهم باشد اين خصال از قوه به فعل مى‏رسد. ابن مقفّع مى‏گويد: براى عقل‏ها غرائزى است كه توسط آنها ادب را مى‏پذيرد و بدين وسيله خِرَدها رشد مى‏كند و تزكيه مى‏شود، همين عقل در مركز خود كه قلب است پنهان مى‏باشد و نيرو و حياتى از خود ظاهر نمى‏سازد مگر پس از آن كه تربيت ميوه و شاخ و برگ آن را نمودار سازد.(24)
غزالى هم مانند وى مى‏گويد: در نهاد كودك قوّه و قابليتى وجود دارد كه مى‏تواند كمال بعدى را بپذيرد.(25)
در واقع كودك نقش‏هاى گوناگون را به سهولت قبول مى‏كند و به هر سويى كه او را سوق دهند متمايل مى‏شود و اگر از هنگام خردسالى او را به صفات و رفتارهاى خوب عادت دهند به آنها خو مى‏گيرد اما اگر در پرورش او اهمال شود به رفتارهايى ناروا روى مى‏آورد و چنان اين عادات به صورت ملكه راسخى در مى‏آيد كه از ميان بردن آن دشوار مى‏گردد.(26) عدّه‏اى اين برنامه را چنين تفسير كرده‏اند كه اخلاق با تعليم و عادات به دست مى‏آيد چنانكه بدن آدمى در آغاز كامل آفريده نشده است و به تدريج رشد يافته و كامل مى‏گردد، نقس انسانى نيز با تمرين‏ها و تزكيه‏ها كمال مى‏يابد.(27)
با الهام از بيانات معصومين چنين استنباط مى‏گردد كه هر كسى بر اساس سرشتى الهى ديده به جهان مى‏گشايد و احتمال دارد اولياء او يا عوامل تأثير گذار ديگر وى را از صراط مستقيم منحرف سازند. رسول اكرم(ص) فرموده‏اند: «كلّ مولودٍ يولد على الفطرة حتّى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه و يمجّسانه؛(28) هر فرزندى بر اساس فطرت مذهبى و معرفت الهى متولد گردد، اين پدر و مادرند كه او را به يهوديت، نصرانيت و مجوسيّت سوق مى‏دهند(و او را از راه فطرت دور مى‏سازند) اصولاً يكى از وظايف بزرگ فرستادگان الهى بيدار كردن فطرت بشر و بكار انداختن سرمايه‏هاى الهامى و معنوى درونى آنها بوده است چنانكه حضرت على(ع) اين موضوع را متذكر گرديده‏اند: خداوند پيامبران خود را برانگيخت و پياپى بين مردم فرستاد تا بشر را به اداى پيمان فطرت وا دارند و نعمت‏هاى فراموش شده خداوند را يادآورى كنند و با تلاش‏هاى تبليغى خود نيروهاى نهفته عقل مردم را برانگيخته و بكار اندازند.(29) و چون يكى از اصحاب امام باقر(ع) از آن حضرت در خصوص دين حنيف سؤال كرد، امام پنجم فرمود: فطرت است كه خداوند در نهاد تمام آحاد بشر آفريده است، پروردگار متعال انسان را با سرشت معرفت خويش خلق كرده است.(30)
امام صادق(ع) نيز در تفسير آيه فطرت (آيه 30، از سوره روم) فرموده‏اند خداوند بشر را با فطرت خدا پرستى آفريده است.(31) مقام معظم رهبرى حضرت آية اللّه خامنه‏اى در فرازى از پيام به سمينار علمى و آموزشى كودكان زير شش سال خاطر نشان ساخته‏اند:
«…كودكان جهان همچون جوانه‏هاى اميد بخشى هستند كه دستمايه حياتشان بذر پاكيزه فطرت است و بستر رشدشان زمين مستعد خانواده و سپس جامعه مسأله تعليم و تربيت مفيد و سالم در فضاى مساعد رشد مى‏تواند نقشى مطلوب بر لوح فطرت كودك بنگارد و زمينه كمال وى را فراهم سازد و از اين راه آينده‏اى روشن را براى ملت‏ها تضمين كند. در نظر داشته باشيم كه همه كودكان بر فطرتى پاك و كمال جو متولد مى‏شوند و اين تربيت خانواده و اجتماع است كه از آنان انسان‏هايى برومند و شايسته يا پژمرده و فاسد مى‏سازند.
باور داشته باشيم كه كودكان ما بسيارى از مسايل معنوى را درك مى‏كنند و آموزش آنان در اين سنين با روش‏هاى مناسب نه تنها مقدور و معقول بلكه واجب و اساسى است.»(32)
در حقيقت نخستين شرط تربيت كودك همان خردسالى اوست‏زيرا هنوز عادات مانع اطاعت در او پديد نيامده است و نيز اراده قوى ندارد تا او را از پيروى باز دارد، سرمايه جاودانى فطرت هم در وجودش نهاده شده است. بنابراين اگر به عادتى نيكو و خصال عالى خو بگيرد به آسانى خلل‏پذير نمى‏باشد و با انس به روش‏هاى نيكو و رفتارهاى خوب اين عادت در او استمرار يافته و بلكه رو به شدّت و افزايش است، قرآن كريم مى‏فرمايد: «ولو ردوالعادوا لما نهوا عنه؛(33) هرگاه برگردانيده مى‏شدند به آنچه كه از آن نهى شدند دوباره به آن دچار مى‏گشتند» با برداشت از اين آيه چنين استفاده مى‏شود كه بايد از راه تعليم و تلقين، كودكان را به فضيلت عادت دهيم، اين يك اشتباه محض است كه عدّه‏اى مى‏گويند كودكان را بايد به حال خود رها كرد تا از تمايلات و شهوات خويش پيروى كنند و دليل اين اظهارات آن است كه بايد طفل بر اساس آزادى و استقلال پرورش يابد، البته آزادى در مسير تربيت تا حدودى مطلوب مى‏باشد اما كمتر كسى را مى‏توان يافت كه در دوران صباوت از تمايلات خود متابعت كرده و در هنگامى كه به رشد و بزرگسالى مى‏رسد قادر باشد تمايلات خود را تعديل و تنظيم نمايد، در اشعار منسوب به حضرت على(ع) آمده است: فرزندان خود را به آداب و آئين‏هاى (نيكو) در خردسالى برانگيز تا دو ديده تو بوسيله آن در بزرگ سالى روشن گردد، مثال آدابى كه در اوان كودكى در وجود خود جمع مى‏كنى همچون نقش بر سنگ است، آن سنت‏هاى آموخته شده در سنين طفوليت همچون گنج هايى است كه بر ذخائر آن افزوده مى‏شود و حوادث روزگار آن را دگرگون نمى‏كند و از اين بابت نبايد بيمى به دل راه داد.(34)
«ژان ژاك رسو» اعتقاد دارد كه تكوين عادات در كودكان حتى پس از تولد شروع مى‏شود و اطفال قبل از آن كه سخن گويند و چيزى را بشنوند به يادگيرى مشغول هستند، وى مى‏گويد در صورتى كه مشهودات كودك در ترس يا شهامت او دخالت دارد چگونه مى‏توان گفت كه تربيت طفل قبل از حرف زدن يا شنيدن شروع نمى‏شود.(35)
«ماريا مونتسورى» حيات روحانى و معنوى كودك را كه اسلام از آن به فطرت تعبير مى‏نمايد قبول مى‏كند و مى‏گويد ادعاى مذهبى مبنى بر اين كه نوعى شخصيت انسانى قبلاً در نهاد طفل شكل گرفته گزاف نمى‏باشد.(36) وى در جاى ديگر خاطرنشان مى‏نمايد:هر كس بخواهد براى حقوق، امتيازات و آزادى‏هاى كودك ارزش و احترام قائل شود بايد زمينه لازم جهت رشد توانايى‏ها و نيروهاى باطنى و درونى او را فراهم آورد.(37) اين كاوشگر مسايل تربيتى مى‏نويسد:
«…كودك جديد، حتى در همان ماههاى اول زندگى خودش را نشان مى‏دهد، كسانى كه معتقدند كيفيت‏ها و امور روان شناختى مفيد صرفاً متعلق به افرادى است كه آگاهى و بصيرت داشته و از توان تكلّم برخوردار باشند نتيجتاً به طور كامل كودكان كم سن و سال را به بوته فراموشى مى‏سپارند. اعتقاد و اطمينان نسبت به اين طرز فكر كه جز مراقبت‏هاى فيزيكى و جسمانى هيچ چيز ديگر را نمى‏توان به اطفال عرضه داشت، بدين معناست كه مهمترين حقايق از نظر دور داشته مى‏شود.حال اگر بزرگسالان نمودها و جلوه‏هاى روانى كودك را باور داشته باشند به وضوح مشاهده خواهند كرد كه حيات درونى او به سرعت رشد كرده و وسعت خواهد يافت. در حال حاضر اين مسأله به اثبات رسيده است كه حتى كم سن و سال‏ترين بچه‏ها قادر است خود را با محيط وفق دهد، اين سازگارى و توافق بر رشد حركتى او تقدّم دارد. او از روح برخوردار است و لذا نيازمند كمك‏ها و مراقبت‏هاى معنوى است حتى اگر از رشد زبانى و حركتى بهره‏مند نباشد…كودك در مقياسى به مراتب وسيع‏تر از آنچه تصور مى‏شود از جنبه‏هاى متعالى روحى و روانى برخوردار است، او در اكثر اوقات در رنج و عذاب است البته نه از كار زياد بلكه از كارهايى كه براى او شايسته و مناسب نيست، علاقه و رغبت كودك به كارهايى گره مى‏خورد كه براى استعدادها و توانايى‏هاى عقلانى و حصول عظمت انسانى او مناسب باشد…»(38)
انس مقدّس‏
اشاره شد كه در اعماق قلوب كودكان بذرهايى معنوى و ملكوتى نهفته است كه شكوفايى آنها اطفال را به سوى خصال پسنديده و فضايل عالى سوق مى‏دهد و سرشت والاى فرزندان به كمال و تعالى رغبت دارد و روشن گشت كه كودك در سنين خردسالى (حتى از زمان تولد تا قبل از دبستان) قدرت يادگيرى دارد، از سوى ديگر تعليم دادن كودكان پايدارى دارد و آموخته‏هاى آنان در اين سنين تا ژرفاى روح و روانشان رسوخ مى‏كند و با توجه به فطرت توحيدى و حالات متمايل به حقيقت جويى و اين كه روان شناسان اسلامى و حتى روان كاوان اروپايى تأييد كرده‏اند كودك داراى هدايتى است كه بايد در تثبيت آن يا آموزش و تربيت كوشيد چه نيكوست كه كتاب آسمانى واپسين پيامبر خاتم رسولان الهى به اطفال بياموزيم زيرا انسان با مضامينى كه از عالم ملكوت و خزانه غيب صادر شده بهتر مى‏تواند انس بگيرد و آيات قرآن نيز فرهنگ توحيد و حقيقت جويى را ترويج مى‏كنند و با گرايش‏هاى عالى كودكان سازگارى دارند. البته اين احتمال وجود دارد كه اطفال معانى كلمات و جمله‏هاى قرآنى را نفهمند اما اصوات و آهنگ‏هاى ملكوتى را مى‏شنوند و اين صوت فرحزاى توحيدى روانشان را تحت تأثير قرار مى‏دهد و روحشان با قداست قرآنى انس پيدا مى‏كند و چنين آشنايى در پرورش‏هاى پرمايه آينده كودك به عنوان انسانى ستوده خصال مؤثر است، كودكى كه در يك محيط دينى پرورش مى‏يابد و صدها مرتبه آهنگ دلرباى تلاوت قرآن و لفظ زيباى اللّه را مى‏شنود و منظره نماز خواندن، ذكر گفتن و…اطرافيان را مى‏بيند با طفلى كه در محيطى نامطلوب رشد يافته و چشمانش با ديدن مناظر زشت خو گرفته يكسان نمى‏باشد، والدين و مربيان براى تربيت فرزندان خويش نبايد از هيچ فرصتى حتى مأنوس ساختن آنان با صداها و منظره‏هاى نيك غفلت بورزند. رسول اكرم(ص) به پيروانش دستور مى‏دهد به محض اين كه بچه ديده به جهان گشود در گوش راست او اذان گويند و در گوش چپش اقامه زمزمه كنند. به فرمايش حضرت على(ع) اين روش، كودك را از شرارت‏هاى شيطان مصون مى‏نمايد، پيامبر اكرم(ص) دستور داد اين سنت مقدّس درباره امام حسن(ع) و امام حسين(ع) به اجرا درآيد به علاوه توصيه نمودند سوره‏هاى اخلاص، حمد، ناس، فلق، آية الكرسى و آيات آخر سوره حشر در گوش اين دو كودك زمزمه گردد.(39)
و در برخى روايات آمده است شخص پيامبر در گوش امام حسن و امام حسين(ع) اذان و اقامه گفت.(40) كودكى كه در نخستين سالهاى رشد با طنين يكتاپرستى آشنا مى‏گردد راه حق را ادامه مى‏دهد و به خداجويان و پويندگان طريق توحيد ملحق مى‏گردد.
رسول اكرم(ص) در روايتى حقوق پسران و دختران را كه بر دوش والدين آنهاست بر شمرده و افزوده‏اند: از حقوقى كه پسر نسبت به پدر خود دارد اين است كه مادر وى را احترام كند، براى كودك نام خوب انتخاب نمايد، به كودك قرآن بياموزد و او را به پاكى و سلامت نفس پرورش دهد.(41)
حضرت على(ع) فرموده‏اند: «و حقّ الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلّمه القرآن؛(42) حق فرزند بر پدرش اين است كه او را به اسم نيك نامگذارى كند و به خوبى تربيتش نمايد و به وى قرآن مجيد را تعليم دهد.»
غايت مسلمانان از تعليم فراگيرى مفاهيم دينى بوده است و بسيارى از متفكران مسلمان بر آن بوده‏اند كه مقصود از علم همان معرفت به قرآن و سنت است كه دو اصل مسلّم موازين شرعى و سرچشمه سعادت و رستگارى جامعه اسلامى مى‏باشد.(43) و اين كه امام حسن مجتبى(ع) خطاب به فرزندان و برادرزادگان خود فرمود: شما كودكان امروز و بزرگان اجتماع آينده هستيد بر شما لازم است كه تحصيل علم كنيد.(44) منظور فراگيرى قرآن و دانش‏هاى وابسته به آن است.
رسول خدا(ص) فرمود: حق دختر بر پدر اين است كه سوره نور را برايش انتخاب كند.(45) در اين سوره احكام و دستوراتى از قبيل تشويق به پاكدامنى، حفظ عفت و نيز امور مربوط به خانواده آمده است كه اگر به دختران تعليم داده شود آمادگى كامل براى تشكيل يك خانواده سالم پيدا مى‏كنند.
خاتم رسولان و مصطفاى پيامبران در روايتى درخشان چنين مژده‏اى به اولياء و مربيان داده‏اند: هنگامى كه معلم به كودك نام خدا را بياموزد خداوند او و والدين كودك را از عذاب مصون مى‏دارد.(46)
حضرت على(ع) در خصوص فراگيرى قرآن در سنين صباوت و انس گرفتن با اين اقيانوس بى كران الهى نويد ديگرى داده‏اند:
«هر كس فرزندش را ببوسد برايش حسنه‏اى است و هر كس او را شاد كند خدا هم روز قيامت وى را مسرور مى‏نمايد و هر كس به فرزندش قرآن بياموزد پدر و مادرش فراخوانده مى‏شوند و دو حلّه بر آنان كنند كه سيماى بهشتيان از نور آن دو حله تابان شود».(47)
حضرت امام حسين(ع) در جهت تربيت حضرت على اكبر(ع) دقت‏هاى ويژه‏اى داشت و اهتمام آن حضرت در اين جهت بود كه وى از همان دوران كودكى ارزش‏ها را تقديس كند و تمام وجودش را نور معنويت فرا گيرد و دريافت و ادراكهايش به نيكى و خوش خويى گرايش يابد تا آن كه جوانه‏هاى مقدّس از سرچشمه زلال وجود درخشانى چون امام حسين(ع) فطرت اين جوان هاشمى را در دوران كودكى شكوفا ساخت و او را به سوى كمال مطلوب سوق داد، در همين دوران بود كه امام زمينه هايى را فراهم ساخت تا فرزندش قرآن را بياموزد.(48) عبدالرحمن سلمى به حضرت على اكبر(ع) سوره حمد را مى‏آموخت، وقتى طفل تمام سوره را ياد گرفت و آن را در حضور پدر بزرگوارش قرائت كرد، امام به مربى على اكبر(ع) هداياى قابل توجهى اعطا فرمود و دهانش را از مرواريد پر نمود، برخى از اين رفتار امام شگفت زده شدند و چنين عطايى را براى معلمى كه سوره حمد را به كودكى ياد داده بود، بزرگ دانستند و دليل آن را از امام جويا شدند، حضرت فرمودند: اين هدايا كجا مى‏تواند با عطاى سلمى يعنى تعليم قرآن برابرى كند كه هرچه به ازاء آن داده شود اندك است.(49)
حضرت امام حسن عسكرى(ع) فرمودند: خداوند به پدر و مادر پاداش عنايت مى‏فرمايد و آنان در برابر اين نعمت مى‏گويند: پروردگارا اين همه تفضّل درباره ما از كجاست؟ اعمال ما كه شايسته چنين پاداشى نبوده است، در جواب آنان گفته مى‏شود: اين همه عنايت و نعمت پاداش آن است كه به فرزند خود كتاب خدا(قرآن) را ياد داديد و او را نسبت به اسلام بينا كرديد.(50)
اساس تربيت دينى كودك در دوران قبل از دبستان انس يافتن با قرآن و ذكر و دعاست و همين انس زمينه را براى پيدايش عادات و انجام فرايض دينى در مراحل بعدى فراهم مى‏آورد باتوجه به حسن تقليد در كودك معمولاً مشاهده مى‏شود كه كودك از سال دوم از حركات پدر و مادر در حال نماز و دعا و تلاوت قرآن تقليد مى‏كند و برخى كلمات و اذكار را با حالت كودكى تكرار مى‏كند، اين حركت به تدريج كاملتر مى‏شود و طفل گاهى كنار والدين خود به نماز مى‏ايستد، اگر اين رفتار با نوازش و تشويق والدين همراه شود بر رغبت كودك نسبت به مضامين قرآنى و روايى و تعاليم دينى افزوده مى‏شود و خاطرات بسيار با حلاوتى در ذهن و روان او از اذكار و ادعيه كه برگرفته از قرآن هستند و سرود توحيدى به شمار مى‏آيند در ذهن و روان او باقى مى‏ماند همين حالات روحى و خاطرات شيرين در آينده كودك و جهت‏گيرى‏هاى بعدى او مؤثر است و سنگ بناى تربيت دينى و الهى كودك را درهمين سالها مى‏گذارد، چنين فرصت هايى از نظر ايجاد آمادگى روحى براى شكوفايى ايمان در نهاد كودك بسيار ارزش دارد و نبايد چنين مقتضياتى را از دست داد اما نبايد در علايق دينى اطفال زياده روى شود و بچه‏ها به انجام تكاليف دينى و فراگيرى متون مذهبى ملزم گردند بلكه بايد زمينه را براى انجام اين امور به صورت داوطلبانه فراهم نمود،(51) نكته ديگر اين كه كودكان بايد به تدريج با مضامين دينى آشنا شوند چنانكه در تعاليم اهل بيت در اين خصوص توصيه هايى وجود دارد. عبداللّه قضاله از امام پنجم و امام ششم نقل كرده كه يكى از آن دو ستاره درخشان آسمان امامت فرموده‏اند:
«هنگامى كه كودك سه ساله شد او را وادار كن تا هفت بار «لااله الّا اللّه» بگويد در اين وقت كودك را به حال خود واگذار تا به سن سه سال و هفت ماه و بيست روز برسد در چنين مرحله‏اى بايد به كودك گفته شود كه هفت بار بگويد: «محمد رسول اللّه» سپس بايد او را آزاد گذاشت تا به سن چهار سالگى برسد، پس از آن به او گفته شود كه هفت مرتبه «صلى اللّه على محمد و آل محمد» را تكرار كند از آن پس بايد درنگ كرد تا به سن پنج سالگى برسد پس از آن بايد از وى پرسيده شود: جانب راست و چپ كدام است؟ و پس از آشنايى طرف راست و چپ بايد او را به سوى قبله قرار داد و به وى توصيه نمود در برابر پروردگارش سجده نمايد. سپس بايد او را به حال خود رها كرد تا به سن شش سالگى برسد. از سن شش سالگى بايد او را وادار به نماز كرد و ركوع، سجود و جزئيات ديگر نماز را به وى آموخت تا به سن هفت سالگى برسد…»(52)
دكتر محمدرضا شرفى خاطرنشان مى‏نمايد: حديث فوق روشن مى‏سازد كه توجه به وضع فكرى و روانى كودك در هر مرحله از رشد يك الزام تربيتى است و در هيچ مرحله‏اى نبايد همه مسائل را بر وى تحميل نمود بلكه تدريجى بودن يك اصل تربيتى در ارائه مطالب و موضوعات است.(53)
ائمه بزرگوار در آموزش قرآن و واجبات دينى به ويژگى‏هاى سنّى و شرايط كودكان توجه داشته‏اند و از امام باقر(ع) در اين باره روايتى جالب نقل گرديده است: ما كودكانمان را از سن پنج سالگى به خواندن نماز وادار مى‏كنيم ولى شما از سن هفت سالگى آنها را به اقامه نماز امر كنيد.(54)
معاوية بن وهب از امام صادق(ع) پرسيد در چه سنى كودك به نماز وادار مى‏شود، حضرت فرمود: بين شش و هفت سالگى.(55) رعايت اصل تدريج و توجه به جنبه‏هاى رشد و ميزان توانايى كودكان در آموزش مفاهيم دينى امر ضرورى و اجتناب‏ناپذير است اما بايد اين نكته را به خاطر داشت كه بايد در فرصت‏هاى مقتضى دل كودك را به حبّ خداوند و مهر پيشوايان الهى و رهبران الهى متوجه كرد و آموزش قرآن و احاديث منقول از معصومين به آنان بايد هرچه زودتر صورت گيرد امام صادق(ع) فرموده‏اند به فرزندان خود احاديث (متون دينى) را بياموزيد قبل از آن كه مخالفان بر شما سبقت گيرند و دل‏هاى اطفال شما را با سخنان نادرست (منحرف) اشغال نمايند.(56)
حفظ و فراگيرى اشعارى كه به طرزى زيبا و لطيف مضامين دينى را در بر مى‏گيرند و گوش دادن به آيات قرآنى كه با صوت و آهنگ زيبايى خوانده شده باشد و نيز حفظ سوره‏هاى كوتاه قرآن با توجه به قدرت حافظه كودك در پرورش روحيه وى مؤثرند و اگر فضاى خانه با ارزش‏هاى معنوى آميخته باشد و والدين موازين دينى و تكاليف مذهبى را در زندگى خويش جدى بگيرند، كودكان به طور غير مستقيم و به صورت مشاهده‏اى از اين جوّ روحانى متأثر مى‏شوند و عواطف دينى آنان به طور طبيعى پرورش مى‏يابد، با توجه به تأكيد مكرر اهل بيت(ع) به پيروان خويش بايد كوشيد تا كودكان در دوران قبل از دبستان پيوند روحى و قلبى خود را با قرآن و عترت محكم كنند و انس و گرايش افزونترى به اين مضامين مقدّس پيدا نمايند اما بايد از سخت‏گيرى‏هاى نابجا به شدت پرهيز كرد و با آنان به نرمى و ملايمت رفتار نمود، تلفيق عطوفت با عبادت انجام تكاليف دينى را در كام كودكان شيرين مى‏كند و آنان را شادمان مى‏سازد.(57)
كودكى كه حافظ قرآن است يا با خواندن آن انس دارد در حد درك خويش خوبى و بدى را مى‏فهمد و آيات خير و سعادت را به حافظه خويش مى‏سپارد، او كه در شبانه روز از طريق نماز، ذكر و دعا چندين مرتبه متوجه خالق هستى مى‏گردد و خويشتن را همواره نزد پروردگار خويش مى‏بيند و ذهن و فكرش با كلام حق مأنوس مى‏باشد از انحرافات مصون است.(58) ادامه دارد.
پى‏نوشت‏ها: –
1. صحيفه نور، ج 4، ص 104.
2. يادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 2، ص 168.
3. همان، ص 88.
4. همان، ص 170.
5. همان، ص 173.
6. تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهرى، ص 18.
7. همان، ص 57.
8. فطرت، شهيد مطهرى، ص 260 و 261.
9. يادداشت‏هاى مطهرى، ج 2، ص 158.
10. نهج البلاغه، نامه 31.
11. راه و روش تربيت از ديدگاه امام على(ع) على محمد حسين اديب، ترجمه دكتر سيد محمد رادمنش، ص 19.
12. كيمياى سعادت، امام محمد غزالى، ج 2، ص 27؛ آراء مربيان بزرگ مسلمان درباره تربيت كودك، محود عطاران، ص 25.
13. راه و روش تربيت از ديدگاه امام على(ع)، ص 299.
14. كودك در خانواده، ماريا مونتسورى، ترجمه سعيد بهشتى، ص 65 – 66.
15. روح بشر، دكتر ناصرالدين صاحب الرحمانى، ج 2، ص 250.
16. لذات فلسفه، ويلدورانت، ترجمه عباس زرياب خويى، ص 199.
17. فرزند خوشبخت گلى از گلهاى بهشت، محسن كتابچى، ص 41.
18. لذات فلسفه، ص 199.
19. ما و فرزندان ما، ريموند بيچ، ترجمه منيروران، ص 5.
20. كودك از نظر وراثت و تربيت، استاد محمد تقى فلسفى(ره)، ج 1، ص 430.
21. مأخذ پيشين، ص 460.
22. سوره روم، آيه 29.
23. روش و محتواى آموزش در مراكز آموزش قبل از دبستان، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزش دفتر تحقيقات و برنامه ريزى و تأليف كتب درسى، ج 1، ص 103 – 102.
24. ادب الصغير، ابن مقفع، ص 5 – 6.
25. ميزان العمل، امام محمد غزالى، ص 68.
26. اسلام و تعليم و تربيت، ج 1، دكتر سيد محمد باقر حجتى، به نقل از تهذيب الاخلاق ابن مسكويه، ص 77، احياء علوم الدين غزالى، ج 3، ص 66 – 69؛ الشجرة الالهية، شهرزورى، ص 267.
27. ميزان العمل، ص 78.
28. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 2، ص 87 – 88؛ سفينة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 373؛ احياء العلوم، غزالى، ج 3، ص‏69.
29. الحديث (روايات تربيتى از مكتب اهل بيت(ع)) گردآورنده مرتضى فريد، ج 2، ص 376.
30. بحارالانوار، ج 2، ص 87.
31. همان، ص 88.
32. چهارساله دوم(گزارشى از دومين دوره رياست جمهورى حضرت آية اللّه خامنه‏اى، ص 223).
33. سوره انعام، آيه 28.
34. ديوان منسوب به اميرمؤمنان، ترجمه مصطفى زمانى، ص 182.
35. اسلام و تعليم و تربيت، دكتر سيد محمد باقر حجتى، ج 1، ص 265؛ به نقل از مجله بهار، ج 2، ص 283 – 284.
36. كودك در خانواده، ص 64.
37. همان، ص 128.
38. همان، ص 161 – 162.
39. مستدرك الوسايل، ميرزا حسين نورى، ج 2، ص 619.
40. آيين تربيت، ابراهيم امينى، ص 108.
41. كافى، ج 6، ص 49، الحديث، ج 3، ص 85.
42. نهج البلاغه (فيض الاسلام)، ص 1264.
43. كيمياى سعادت، ص 122.
44. بحارالانوار، ج 2، ص 152.
45. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 15، ص 199.
46. مستدرك الوسايل، ج 2، ص 625.
47. فروع كافى، شيخ كلينى، ص 49.
48. حضرت على اكبر(ع) شبيه پيامبر شهيد ولايت، از نگارنده، ص 64 – 65.
49. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66؛ راز خوشبختى فرزندان،
محمد الكاتب، ترجمه محمد صادق پارسا، ص 189؛ لؤلؤ مرجان، محدث نورى، ص 44 – 45 ؛ مأخذ قبل، ص 65.
50. مستدرك الوسايل، ج 1، ص 290.
51. رفتار والدين با فرزندان، محمد على سادات، ص 77 – 78.
52. وسائل الشيعه، ج 15، ص 193؛ بحارالانوار، ج 23، ص 113 – 114، ضمناً اين روايت در برخى منابع با اندكى تفاوت از حضرت على(ع) نيز نقل گرديده است (نك: مكارم الاخلاق، ص 254).
53. مراحل رشد و تحوّل انسان، محمد رضا شرفى، ص 198.
54. وسايل الشيعه، ج 3، ص 12.
55. همان، ج 2، ص 3 و نيز الحديث، ج 3، ص 82.
56. كودك از نظر وراثت و تربيت، ج 2، ص 192؛ به نقل از كافى، ج 6، ص 47.
57. رفتار والدين با فرزندان، ص 81 – 82.
58. اسلام و تعليم و تربيت، ج 1، ص 256 – 257.