بيم و هراس از استحاله تدريجى انقلاب

 

 


بيم و هراس از استحاله تدريجى انقلاب!

حجه الاسلام والمسلمين محمد تقى رهبر

 


 

به يمن سال مبارك اميرمومنان(ع), گفتارمان را با سخنى از آن حضرت آغاز مى كنيم.
سخنى هشدار دهنده, كه از ژرف نگرى حضرتش نسبت به تحولات سياسى و اجتماعى و سرنوشت ملت ها و دولت ها حكايت دارد. امام چنين مى فرمايد:
((يستدل على ادبار الدول باربع: تضييع الاصول و التمسك بالفروع (بالغرور) و تقديم الاراذل و تإخير الافاضل)).(1)
انحطاط دولت ها و حكومت ها را به چهار چيز مى توان شناخت: ضايع كردن مسائل اصولى و پرداختن به مسائل فرعى و گزينش افراد فرومايه و به عقب راندن عناصر لايق و شايسته.
هرگاه دولتمردان, نخبه گان, دست اندركاران امور و آنانكه نقشى در سرنوشت ملت و كشورى دارند به مسائل فرعى و دست چندم سرگرم شوندو سرمايه هاى انسانى را به پاى آنها هدر دهند و مسائل اصلى و سرنوشت ساز را كه حيات مادى و معنوى جامعه بدان وابسته است به دست فراموشى بسپارند و با ندانم كارى و بى توجهى از حل آنها طفره روند و در گزينش ها به افراد دون مايه و بى لياقت رو آورند و افراد باكفايت و لايق و شايسته را از صحنه بيرون كنند اين را زنگ خطرى براى افول ستاره اقبال و غروب اقتدار و سراشيبى انحطاط آن جامعه و نظام بايد دانست!
در اين جا نكته هايى قابل طرح است از جمله:
ـ شناخت و تبيين مفاهيم: ((فروع, اصول, اراذل و افاضل)).
ـ چگونگى ارتباط اين چهار امر و تعامل و تإثير متقابل هر يك از اينها در يكديگر.
ـ ريشه يابى چنين فرايند اجتماعى در سطح حاكميت و ملت.
ـ عواقب و نتائج نامطلوب و نوميدكننده اين جريان در روح و روان جامعه و سرنوشت آينده يك كشور و نظام.
ـ چاره انديشى و پيشگيرى از چنين سرنوشت شوم!
1ـ در بيان مفاهيم ((اصول و فروع و اراذل و افاضل)), چندان نيازى به ريشه يابى لغوى و اصطلاحى نيست. با اين حال اندك توضيحى را بى تناسب نمى داند.
همانگونه كه از واژه اصول متبادر مى گردد, مسائل حياتى, زيربنائى, آرمانى, سياستهاى بنيادين فرهنگى, اجتماعى اقتصادى و برنامه ريزىهاى متناسب با نيازهاى مادى و معنوى يك ملت, دشمن شناسى و چگونگى داشتن رابطه با دوستان و دشمنان و مسائلى از اين قبيل را اصول مى گويند.
مى توان از اين مسائل در اصطلاحات امروزه به مسائل استراتژيك تعبير كرد. حاكميت يك نظام و نيز آحاد ملت بدانند زيربناى تحولات اجتماعى و ايده و آرمانهاى يك ملت يا يك انقلاب چيست و چه بايد باشد و فداكاريهايى كه انجام شده و خون هايى كه ريخته شده به دنبال كدام هدف بوده و شعارهايى كه در روند انقلاب, ملتى را به حركت درآورده اعم از مسائل اعتقادى, سياسى يا فرهنگى و يا اقتصادى چه بوده است؟ و چگونه بايد در حفظ و حراست آن كوشيد؟ مثلا اگر يك ملت در طول نهضت انقلابى خود شعار ((استقلال و آزادى)) را فرياد مى كرد, و در اين راستا خدا و پيامبر(ص) و دين و خدمت به خلق را محور ساخته و استقرار حاكميت الهى و حكومت صالحان و عدالت اجتماعى و اراده ملت و رهايى از بند اسارتهاى استعمار و استبداد, را سرلوحه حركت خود قرار داده است, در زمان استقرار حاكميت نظام به هيچ وجه نمى توان به اين اصول بى اعتنا بود و هرگونه تفسيرى بر خلاف آرمانهاى اوليه آن صورت گيرد, به معناى بازى با اصول و تحريف حقايق و تفسير خلاف واقع و خيانتى آشكار است. مثلا همين كلمه ((آزادى)) كه يكى از شعارهاى اصولى ملت ما بود, از ديدگاه صاحبان اصلى و بنيانگذاران اوليه آن و معمار انقلاب اسلامى, امام راحل, به مفهوم رهايى از سلطه بيگانه و بردگى و استبداد و تن ندادن به زبونى و ذلت و داشتن حق انتخاب سرنوشت و اظهار عقيده در چارچوب شرع و موازين قانونى بود, اما اين واژه مقدس ((مشمول تضييع)) اصول شد و تدريجا مفهوم اوليه خود را از دست داد و به صورت هرج و مرج و لجام گسيختگى درآمد و تفسير كنونى آن اين است كه هر كس هر چه دلش مى خواهد بگويد و بنويسد و حتى بر مقدسات يك ملت و دين و آئين ارزشهاى آن ها بتازد و زير لواى آزادى قلم و عقيده با اصول و آرمان ها بازى كند و عجب آن كه اين تفسيرگران مغلطهآميز به عنوان دست آورد فلان جريان و فلان روز فلان ماه قلمداد مى شود و حتى يك كلمه از بنيانگذاران آزادى كه در خاك و خون بستر گرفتند تا شاهد آزادى و قانون را به ارمغان آوردند سخن به ميان نيايد! و كسى نپرسد آيا اين آزادى همان است كه آن طلايه داران الهى مى خواستند؟! اين قلم بدستان گستاخ و مزدور و بازيگران معركه بايد پاسخ دهند در آن روزهاى آتش و خون و خفقان و اختناق در كدام روزن و سوراخ خزيده بودند كه اينك آفتابى شده, و وارث آن قهرمانان شده و از آزادى كه دست آورد آنهاست چنين ناجوانمردانه بهره كشى مى كنند؟ ! اينجاست كه آن مصرع تداعى مى شود: ((آب ره مى پيمايد و قورباغه خواند شعر تر))!! آزادى را ديگران به بهاى سنگين و تا مرحله شهادت كسب كردند, اما بهره نامشروعش را امروز كسانى ديگر مى برند! و آن را بر وفق مراد خود تفسير مى كنند! و اصول و آرمانها و ارزشها را به بازى مى گيرند.
البته اين ماجرا در تاريخ بى سابقه نبوده است. پيامبر اكرم(ص) آمد و با جهاد مقدس الهى خود و ياران فداكارش امت ها را از يوغ استبداد و كفر جاهلى رهانيدو زنجيرهاى فكرى و اعتقادى ارتجاعى و پوسيده را پاره كرد ((و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم)) اما پس از پيامبر(ص) ديرى نپائيد كه وارثان ابوجهل و ابوسفيان و مسايل ارتباطى آن عصر و قلم ها و زبان ها و حتى منبرها را براى تحريف حقايق و سركوب جبهه حق و طلايه داران عدل و منزوى كردن قطب دائره ولايت ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ به كار گرفتند و چنانكه حضرت سيدالشهدإ(ع) در خطبه روز عاشوراى خود خطاب به كوفيان فرمود: ((شمشيرى را كه اسلام در كف آنها نهاد تا به نبرد با جاهليت و استبداد و جهل و نبرد با دشمنان خدا و خلق بپردازند به سوى اولاد پيغمبر(ص) كشيدند و آتشى را كه بايد بر خرمن كفر وظلم مى افروختند بر خيمه عدالت زدند! ((سللتم علينا سيفا لنا فى ايمانكم و حششتم علينا نارا اقتدحناها على عدونا و عدوكم)) كشتند و سوختند و جارچى هاى آنها شعار خارجى را براى دودمان رسالت فرياد كردند!!
اين غوغا سالارى تبليغاتى و رسانه اى همواره سلاحى بوده در كف خناسان و بدگوهران و آتش بياران بوجهلى و بولهبى كه امروزه نيز در سطح جهان شاهدش هستيم و جامعه ما از آن در امان نمانده است اين يكى از مصاديق تضييع اصول.

بازى با شعارهاى پوچ!
درست در همين زمان خاص گروهى به مسائل فرعى, گول زننده, شعارهاى فريبنده, مسائل جناحى و جريانى پرداخته مسائلى كه جز سرابى بيش نيست نه دردى از دين مردم, كه مورد هجوم است, را درمان مى كند و نه به درد دنياى مردم كه روز به روز بدتر از گذشته است مى خورد!
خانه از پاى بست ويران است
خواجه در بند نقش ايوان است
در چنين شرايطى است كه مسايل اصلى زمين مى ماند و چاره انديشى ها در مسير اصلاح دين و دنياى مردم به بوته فراموشى سپرده مى شود و وعده و وعيدهاى تبليغاتى و شعارهاى دهن پركن,و بحث هاى جنجالى و وقت تلف كن و بيهوده جاى آن را پرمى كند و خيال پردازى فرصت را از واقعيت گرايى مى گيرد. و جنگ و صلح بر سر مسائل خيالى امكانات و استعدادها را هدر مى دهد.
آن وقت نتيجه همان مى شود كه مى بينيم و نگرانى بيشتر از آينده آن!
درسى كه اين تجارب تلخ مىآورد اين است كه هرچند دير شده اما بدون فوت وقت! دست اندركاران امور به فكر مسايل اصولى و حياتى جامعه باشند و از شعارهاى دهن پركن و گمراه كننده و تفرقه انگيز بپرهيزند و دردها را ريشه يابى نموده و درصدد درمان برآيند.
از اصول و آرمان هاى انقلاب اسلامى كه امروزه مورد هجوم قرار گرفته است غافل نشوند.

گزينش و انتخاب !
مطلب اساسى ديگرى كه در سخن حضرت اميرالمومنين(ع) آمده است و براى هر عصر درسآموز است ((تقديم الاراذل و تإخير الافاضل)) است, يعنى جلو انداختن افراد دون مايه بى كفايت و بى لياقت و بى اصل و ريشه و به عقب راندن افراد لايق, شايسته, معتقد و امتحان شده و تجربه ديده و ريشه دار.
امام در سخن و عبارتى ديگر نيز به اين نوع گزينش و انتخاب پرداخته و آن را دليل زوال يك حكومت دانسته و مى فرمايد: ((تولى الاراذل و الاحداث الدول دليل انحلالها و ادبارها)).(2)
روى كارآمدن افراد فرومايه و تازه به دوران رسيده نشانه انحلال و انحطاط يك حكومت است. چرا كه آنها درد و رنج ملت ها و مصلحت دين و دولت را نمى دانند.
و در جاى ديگر مى فرمايد: ((زوال الدوله باصطناع السفل))(3) زوال دولت به گزينش سفله گان است كه از آن بايد پرهيز كرد.
و در سخن ديگر در خصوص تعامل دو عامل ياد شده در يكديگر و هدررفتن و نابود شدن افراد صالح و شايسته در رهگذر خودنمائى و ظهور فرومايگان مى فرمايد: ((اذا ملك الاراذل هلك الافاضل))(4) هرگاه فرومايگان روى كار آيند نيكان برتر نابود مى شوند.
و در چنين شرايطى همه آمال و آرمان ها بر باد مى رود و باطل جاى حق را مى گيرد همانگونه كه حضرت مى فرمايد ((اذا ساد السفل خاب الامل)) هرگاه(5) سفله گان سالارى كنند آمال و آرمان ها به شكست و نوميدى مبدل مى شود.
مصداق بارز سخنان مولا(ع) اوضاع زمان آن حضرت و دوران امامت فرزندانش بود كه در نتيجه روى كارآمدن احزاب اموى, مروانى و عباسى و سردمدارى اراذل آن خاندان ها و اتباع و اذنابشان, طلايه داران وحى و نبوت و زمامداران ولايت و امامت از صحنه هدايت و مديريت اجتماع منزوى شدند و كار به دست نااهلان افتاد. افراد بى هويت و تبهكار بر جان و مال و دين و ناموس مردم مسلمان مسلط گشته و هرآنچه خواستند عمل كردند. آزادمردان را سر و دست و زبان بريدند و به چوبه هاى دار زدند و در زندان ها شكنجه و اعدام نمودند و چنانكه مى دانيم تاريخ پرماجراى اسلام با گذشت ربع قرن از رحلت پيامبر اكرم(ص) و بعد از آن ننگين ترين و زشت ترين صفحات تاريخ حاكميت جباران روزگار شد و تإسف آنكه اينهمه زير لواى خلافت اسلامى و به نام اسلام صورت مى گرفت.
چرا چنين شد؟
جاى يك سوال اساسى باقى است كه عامل اين دگرگونى ها چيست؟ چرا حاكميت صالحان منزوى مى شود و كار به حاكميت جباران و فاسقان مى انجامد؟ در تحليل دينى و اجتماعى براى اين سوال پاسخى بايد يافت. قرآن كريم مى فرمايد: خداوند سرنوشت ملتى را تغيير نمى هد تا اينكه آن ملت خود را اصلاح كنند و متحول شوند. ((ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم)) براين اساس مردم هر زمان و گرايش و گزينش آنها در نوع حكومت و سيره حكام نقش تعيين كننده دارند.
يكى از دلائل روى كارآمدن ناصالحان و نااهلان فساد و جهل و انحراف و گناه ملت هاست.
امام على(ع) مى فرمايد: ((اذا فسد الزمان ساد اللئام))(6) هرگاه زمانه فاسد شود فرومايگان سيادت و آقايى مى كنند و حاكميت را به دست گيرند. فساد زمان چيزى جز به معناى فساد اهل زمان نيست هرگاه مردم ميان على(ع) و معاويه تفاوتى قائل نشوند و جباران هوسباز قصرهاى شام و بغداد را يارى دهند به كام يزيديان شمشير بر فرزندان پيامبر(ص) بكشند, در چنين زمانى است كه حكومت هاى جائر و فاسد بر سر كار مىآيند و دمار از روزگار مردم برمىآورند. و تمامى آمال را بر باد مى دهند. بنابراين شعور سياسى توده ها و درك و فهم و اراده آنها در اينجا نقش اساسى دارد. اين است كه مردم هر زمان بايد با هوشمندى و انسان شناسى سرنوشت خود را رقم زنند زيرا آنها هستند كه حكومت ها را بر سر كار مىآورند و اگر قصور كنند و به اشتباه بيفتند, ناگزير غرامت عمل خود را بايد بپردازند.

تجارب تلخ تاريخ راهگشا براى آيندگان است
اكنون كه بحمدالله نظام اسلامى ما در سايه امام زمان(عج) و تحت رهبرى ولايت امر مستقر گشته و نهادهاى سه گانه ((قانونگذارى و قضائى و اجرائى)) با خلوص نيت, همشان دفاع از آرمان هاى اسلام و انقلاب و اداى وظيفه در برابر خلق و خالق است بى ترديد از اين نكته غافل نيستند كه دشمنان سوگند خورده و زخم ديده ما از پاى ننشسته و با گشودن عرصه هاى جديدى براى هجوم, لحظه اى را از توطئه فروگذار نمى كنند و استكبار جهانى و در رإس آنها شيطان بزرگ خصومت و كينه خود را پنهان نمى دارند, هرچند لبخندهاى گول زننده اى كه براى ساده دلان فريبنده است گاهى بر لب دارند!!
در چنين شرايطى حساس, توجه به اصول و ارزشهاى نظام مقدس از اهم امور است و كوتاه كردن دست عناصر ناصالح از دامن فرهنگ و مطبوعات و رسانه ها و جلوگيرى از نفوذ در سياست و سرنوشت جامعه فريضه اى است كه از اولويت و اوليت برخوردار است, بدون ترديد عناصر نفوذى در هرقالب و هر نهاد مى توانند غده سرطانى براى نظام باشد وپيكره حاكميت را كه يكى از مهمترين عمودهاى كشور است و بايد استوار بماند متزلزل كند.
در چنين شرايطى سهل انگارى و ساده انديشى و حقير شمردن دشمن و ايادى نفوذىاش و گشودن در به روى عناصر مشكوك و بدسابقه و سپردن پست هاى كليدى به دست نااهلان انتحار است! چنانكه ترور معنوى شخصيت هاى دلسوز و خدوم و آزموده شده بدون جرم و تقصير,چيزى است كه در تاريخ ملت ها سابقه بدفرجامى داشته است. مسئولان بايد به هوش باشند اين تجربه شوم دامنگيرمان نشود و سخنان مولاى متقين كه نمونه آن را ديديم خداى ناخواسته درباره ما صدق نكند, كه اين آفت بزرگ امروزه چنگ و دندان نشان داده و از عواقب آن بايد هراسيد, كه سرانجام آن استحاله تدريجى انقلاب و نابودى همه ارزشها خواهد بود.
با خدا باشيم تا دولت پايدار از آن ما باشد. ((والعاقبه للمتقين))

پى نوشتها:
1) تصنيف غرر الحكم, ص242.
2) تصنيف غرر الحكم, ص345.
3) همان, 343.
4) همان, 348.
5) غرر الحكم, ص347.