يك فرياد تربيتى

 

 

 


يك فرياد تربيتى

سيد محمد خردمند

 

 


 

 

شايد بتوان اذعان نمود كه بسيارى از معلمان و مربيان مدارس و يا حتى اوليإ و اقوام دانش آموزان خود با اين مشكل دست به گريبان بوده اند; به عبارت ديگر يا شاهد شكل گيرى اين مسئله در ميان دوستان همكلاسى خود بوده اند يا خود يكى از افرادى بوده اند كه به خاطر آن زجر كشيده اند.
ماجرا از زمانى آغاز مى شود كه معلم يا والدين يا يكى از اقوام, خصوصيتى را در يكى از عزيزانشان مى بينند, در حالى كه به گمانشان ديگران از آن خصوصيت بى بهره اند.
معلم, در حالى كه شايد سعى مى كند به همه دانش آموزان با يك ديد بنگرد چنان رفتار مى كند كه اين بينش غير يكسان او بر همه, حتى ديگر مربيان مشهود مى گردد.
پدر يا مادرى كه بارها از برقرارى تساوى در رفتار با فرزندانشان شنيده اند و يا خوانده اند توجهشان به يكى از فرزندان معطوف مى شود.
دوستان و آشنايان بدون توجه به چشمان حساس كودكان, از يكى بتى مى سازند, و حاضر نيستند كه ذره اى به ديگران توجه كنند.
من نويسنده دوست مى داشتم كه اگر بنا است در اين مورد قلم فرسايى نمايم و اين مشكل را فرياد كنم لااقل در مورد يكى از اين سه گروه بنويسم, اما چه كنم كه در عين نداشتن انتظار مجبورم از هر سه, گله و شكايت نمايم.

كودك عزيز ما, قبل از ورود به مدرسه, آنقدر از اوصاف معلم شنيده كه با ورود به محيط مدرسه سخن مربى خود را بر هر چيز ترجيح مى دهد.
اگر معلم بگويد فلان چيز خوب است در همان عالم بچگى خود حاضر است براى اثبات اين سخن, حرفها تحمل نمايد و اگر معلمى بگويد فلان چيز بد است حاضر است مورد تمسخر قرار گيرد ولى مخالف سخن مربى خود رفتار نكند.
من شخصا شاهد بودم كه كودكى 7 ساله بنا به گفته معلم خود كه گفته بود فقط تا صفحه بهمان كتاب خود را ببينيد, زمانى كه پدر و مادرش صفحات ديگر را مى گشودند چشم مى بست و ديده بر هم مى نهاد تا آن كند كه معلمش از او خواسته است.
اين فرزند عزيز كه به معلم خود به عنوان يك اسوه خوبى مى نگرد زمانى كه به محيط كلاس و مدرسه وارد مى شود به وضوح فرق گذاشتن در رفتار را از او مى بيند.
قصد نداريم كه بحثهاى گسترده روانشناسى و تربيتى را در اين كوتاه بيان كنيم اما همينقدر مى پرسيم كه : آيا ديد دلبند ما نسبت به معلم به عنوان يك خوب, تغيير نمى كند؟!
آيا فرزند عزيز ما با خود نمى انديشد كه اين معلم كه خود از خوبى ها مى گويد, از دوست بودن با همه و محبت كردن به همه, خود به اين حرفها عامل نيست!
آيا در اين حال ديگر سخنهاى معلم از هر باب و مقوله, زير سوال نمى رود؟!
آيا وقتى كودك توجه ظاهرى معلم را به خود مى بيند و محبت باطنى او را به ديگرى, دو رويى و نفاق نمىآموزد؟!
آيا زمانى كه معلم را نسبت به خود بى محبت مى بيند ديگر به سخنهاى او و درسهاى او توجهى دارد؟!
آيا ديگر اين كودكى كه از سوى مربى خود كمبود محبت را احساس مى كند, ميلى به رفتن به مدرسه و كلاس را دارد؟!
به من بگوئيد در حالى كه به كودك گفته اند:
معلم به خاطر خدا زحمت مى كشد, مى خواهد شما را باسواد كند كه بخوانيد و عالم شويد و خدمت به اسلام كنيد; آيا ديد فرزند ما ناخواسته نسبت به اسلام و مسلمان تغيير نمى كند؟!
آيا فرزند ما نسبت به محبوب معلم خود احساس تنفر پيدا نمى كند؟!
آيا در پى تلافى كردن كمبودها بر سر معلم و مدرسه و دوستش برنمىآيد؟!
آيا از خواندن و باسواد شدن بيزار نمى شود؟!
آيا احساس كمبود نسبت به ديگران نمى كند؟!
آيا از آنچه مربوط به معلم و معلمى است زده نمى شود؟!
آيا اعتماد به نفس خود را از دست نمى دهد؟! آيا احساس نمى كند كه نسبت به ديگران عقب مانده است كه چنين دچار بى محبتى است؟!
آيا…
شايد اگر بخواهيم تمامى سخنهاى در اين باب را در قالب سوال مطرح كنيم, دهها سوال ديگر براى طرح باشد و اگر بگويم صدها سوال ديگر, به خلاف نگفته ام, چرا كه اين مسئله ريز موثر در روح پاك فرزندانمان و در يكى از حساسترين ايام زندگانى او مشكلات و مسائلى را پيش مىآورد كه ناخواسته در زندگى آينده عزيزانمان تإثير مى گذارد و اين زمانى است كه بايد به واقع افسوس خورد.
معلم گرانقدر با قصد خالص و پاكى نيت, براى خدمت به سربازان امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف پا در جايگاه والاى معلمى مى نهد و در رسيدن به هدف خود نيز با تمام وجود مى كوشد در حالى كه ناخواسته با يك بى توجهى ظاهرا ساده باعث ويرانى روح يكى از عزيزان و دلبندان خود مى شود و اگر دير متوجه شود ديگر نمى توان كارى كرد.
در اينجا, خاضعانه به معلمان و مربيان عزيز عرض مى كنم كه سروران:
علاقه به بهتر و خوبتر جزء جداناپذير انسان سالم است و در اين شكى نيست.
اما شمايى كه با نيات مقدس و زيبايتان به اين راه وارد شده ايد مى توانيد با قدرى دقت اين مشكل را كه معمولا در همه سطح و همه جا ديده مى شود لااقل در خود و با تذكر در اطرافيان خود بكاهيد. اگر قدرى دقيقتر شويد مشكلات حيرت انگيزى در همين نكته ريز خواهد يافت كه آينده يكى از شاگردان شما را متزلزل خواهد كرد.
اگر نيت ساختن است چرا با يك بى توجهى به جاى ساختن ويران كنيم؟!
شايد بگوئيد ما با توجه بيشتر مى خواهيم آينده او را روشنتر و والاتر سازيم.
اما آيا مى توانيد بگوئيد, مى ارزد كه براى درخشش بيشتر يكى نور را از آينده تعدادى ديگر بگيريم؟!
اگر شما براى خدا به خدمت معلمى قدم نهاده ايد, براى خدا, خدايى كه بهتر خواهى را در نفس انسان قرار داده تا رشد كند, چشم از هوا بربنديد;
آيا اگر ما به خاطر خواسته درونى مان نسبت به شخصى علاقه نشان دهيم و به ديگران كه محتاج محبت و توجه مايند بى عنايتى كنيم, اين هواى نفس نيست؟! آيا خداى سبحان و امام زمان عليه السلام بر اين راضيند؟!
شايد خواننده گرامى بپرسد, چرا بحث رواشناسانه ات را با معنويت و اسلام درآميختى؟!
مى پرسم: آيا محوريت و ستون زندگى ما جز بر پايه اسلام است؟! و آيا ما فرزندانمان را جز براى خدمت به اسلام و يارى امام زمان(عج) تربيت مى كنيم؟!

پدر و مادر عزيزى كه به خاطر مسائل مختلفى چون هوش و جمال و خوشزبانى, محبت خود را به يكى از فرزندان معطوف مى دارند و حتى گاهى از روى بى توجهى محبت ظاهرى خود را از ديگر فرزندانشان مى برند, چگونه با مشاهده تنشهاى روحى و ناهجارىها و بزهكارىها در دلبندانشان متحيرانه فرياد مى كنند؟!
[شايد لازم باشد كه متذكر شويم محبت باطنى پدر و مادر به فرزند عموميت دارد ولى آن محبتى كه كارساز است و موثر, محبت ظاهرى است و ابراز محبت كه كودك و كلا فرزند به آن محتاج است] كمبود محبت فرزند خود داراى مشكلاتى بس عظيم است كه مصيبت زمانى افزون مى شود كه محبت به يكى ديگر از فرزندان معطوف شود.
باز چند سوال مىآوريم, شايد كه والدين قدرى بيشتر به اين مهم توجه نمايند.
پدر گرامى, مادر ارجمند:
آيا فرزند عزيز شما با مشاهده بى مهرى يا كم مهرى شما, در پى ابراز محبت و علاقه نسبت به شما برمىآيد؟
آيا اين محبت ابراز نشده شما در او ايجاد عقده نمى كند؟!
آيا با اين حال نسبت به فرامين شما حرف شنوى لازم را دارد؟!
آيا نسبت به برادر و يا خواهر مورد توجه شما ابراز علاقه نشان مى دهد؟!
آيا در پى كم محبتى و كم توجهى شما با اندكى توجه و محبت از سوى ديگرى خود را نمى بازد و آينده اش تباه نمى شود؟!
آيا ديگر شما همراز و همدم او خواهيد بود؟!
آيا ديگر براى آنچه شما را شادان مى سازد مى كوشد؟!
آيا در پى تلافى كردن در مقابل شما و برادر و يا خواهرش برنمىآيد؟!
آيا به يك فرزند ناهنجار جامعه و بزهكار تبديل نمى شود؟!
آيا اين كمبود محبتهاى او, در اعمال و رفتار و برخوردهاى او در خارج از خانه مشهود نخواهد بود؟!
آيا شما اين امانت الهى را با يك كم توجهى به يك فرد نااهل بدل نخواهيد كرد و او را عقده اى بار نخواهيد آورد؟!
آيا كمبود محبتهاى او را در سن 3 يا 4 سالگى مى توانيد با مشاوره هاى روانشناسى در سن 30 يا 40 سالگى جبران نمائيد؟!
آيا….
و سوالهاى بسيارى كه مطرح است و پاسخ آن را بايد پدران و مادران خود بيابند.
كاش مى شد اين نوشته را همه مى خواندند و يا آنها كه مى خواندند مطالبش را به ديگران منتقل مى ساختند تا ما كمتر شاهد مصيبت هاى جبران ناپذير باشيم كه همه حاصل كمبود محبتها و فرق گذاردنها است… كاش….
از قديم گفته اند: دم دهان مردم را نمى توان بست.
اما من مى گويم نمى توان تمام آنهايى را كه با فرزندان ما ارتباط دارند نسبت به مسائل تربيتى آگاه كرد و از آنها خواست كه اينگونه باشيد و يا اينگونه نباشيد و آنها آنچه بدان عمل مى كنند چه درست و چه غلط, همانگونه كه نسبت به فرزندانشان رفتار كرده اند نسبت به فرزندان ما نيز پيش مى گيرند اما با اين وجود چند كار مى توان انجام داد:
نخست آنكه: همانگونه كه عده اى نسبت به دلبندان ما اقوام و دوستان و آشنايان حساب مى شوند ما نيز نسبت به عده اى ديگر چنين سمتهايى را داريم.
حداقل كار ما اين است كه خود تا آنجا كه در توان داريم نسبت به ديگر كودكان اين مسئله را رعايت كنيم و لااقل ما ايجادكننده مشكل نباشيم.
البته واضح است كه به اين شكل ما و افرادى كه نسبت به اين مسئله و ديگر مسائل تربيتى آگاهى دارند مى توانيم الگويى براى ديگران باشيم.
دوم آنكه: تا آنجا كه مقدور ما است ديگران را در خلوت و جلوت نسبت به نقصهاى رفتارى و اشتباهات آگاه سازيم تا آنان در برخورد با فرزندان ما و عزيزان خودشان به اين نكات توجه كنند و ما را در تربيت بهتر و اسلامى تر فرزندانمان يارى بخشند.
و سومين نكته كه بسيار حايز اهميت است آنكه, اگر من معلم و يا من پدر و مادر و يا حتى برادر يا خواهر بزرگتر و يا فاميل و دوست و آشنا نسبت به مسائل تربيتى مانند اين نكته كه متذكر شديم اشراف داشته باشيم مى توانيم كم لطفى ديگران را جبران كنيم و يا آن را با طرزى براى فرزندانمان طرح كنيم تا مسئله اى كه در اذهانشان ايجاد شده برطرف سازيم.
آخر سخن آنكه, با هر ديدى, چه اسلامى و چه عاطفى و عقلى به مسئله تربيت فرزندانمان بنگريم وظيفه ما آموختن و بكار بردن است براى تربيت بهتر كه البته اسلام و عقل و عاطفه و فطرت همه يك سخن دارند.
و اگر مى دانيم بايد به ديگران هم بياموزيم تا آنها نيز در تربيت سربازان امام عصر(عج) و بازوان اسلام و جامعه اسلامى و انقلاب موفق تر باشند.