انسان و دين

 

انسان و دين

آيه الله جوادى آملى

 


 

تذكر:
مجموعه مباحثى كه از اين پس از حضرت آيه الله جوادى آملى تحت عنوان ((انسان و دين)) منتشر مى شود, مسألى است كه حضرت استاد پيرامون موضوعاتى همچون, تعريف دين, منشا دين, زبان دين و انتظار بشر از دين و… كه در حوزه علميه قم در جمع فضلإ و دانشجويان ايراد كرده اند. اين مباحث ضمن برخوردارى از استقلال, پاسخگوى بسيارى از سئوالات و شبهات روز در رابطه با دين است. اين مجموعه پس از تنظيم و طرح آن در محضر استاد و دريافت نظر تكميلى ايشان نگارش يافته و اكنون جهت استفاده همگان به صورت سلسله مقالات در مجله پاسدار اسلام منتشر مى شود. اميد است كه اين مجموعه با نظر نهايى حضرت استاد به صورت كتاب مدون انتشار يابد.

بسم الله الرحمن الرحيم
انسان و دين
يكى از مباحث مهم فلسفه دين, موضوع انسان و دين و چگونگى رابطه آنها است. رابطه انسان و دين زمانى درست ترسيم مى شود كه حقيقت دين و حقيقت انسان به خوبى شناخته شود, وقتى حقيقت دين و انسان, درست تبيين گرديد, پيوند انسان و دين نيز به خوبى روشن مى شود.
سر اينكه در آغاز بحث بايد حقيقت دين وانسان تبيين شود آن است كه اولا شناخت هر مركبى متفرع بر شناخت اجزإ آن مركب است و ثانيا با شناخت طرفين ارتباط روشن مى شود كه دين چگونه انواع روابط انسان, يعنى رابطه انسان با خدا, رابطه انسان با انسان هاى ديگر, رابطه انسان با طبيعت و جهان آفرينش و رابطه انسان با خود را تنظيم كند. از اين رو در آغاز اين مباحث لازم است به تعريف دين پرداخته و حقيقت دين تبيين گردد.

تعريف دين
آنچه كه امروز به نام دين شناخته مى شود از تنوع فراوانى برخوردار است, توحيد و يكتاپرستى, اعتقاد به قدرتهاى جادويى, اعتقاد به تقدس برخى حيوانات و اشيإ و اشكال گوناگون بت پرستى و حتى مكاتبى چون ماركسيسم و اومانيسم را دين مى نامند و در شاخه هاى مختلف علوم, نظير فلسفه دين, جامعه شناسى دين و روان شناسى دين مورد بررسى و كاوش قرار مى گيرند. اين تنوع و گستردگى موجب شد تا عده اى مدعى شوند امكان تعريف واحدى از دين ممكن نيست و ارأه تعريفى كه جامع افراد و مانع اغيار باشد امكان پذير نباشد به لحاظ اينكه زمينه تعريف دين را فراهم كنيم تذكر نكاتى چند لازم و ضرورى است.
1ـ مراد ما از دين, دين وحيانى و الهى است نه هر چه كه نام دين بر او نهاده مى شود. توضيح مطلب آن كه در يك تقسيم بندى كلى دين را به دو دسته الهى و وحيانى و بشرى تقسيم مى كنند. اديانى كه ساخته انسان است و ريشه در نيازهاى آدمى دارد و انسان به دليل برخى نيازهاى روانى يا اجتماعى به پيروى از باورها و عقايد و رفتارهايى, كشانده شده است. دينى كه بر پايه بت پرستى يا اعتقاد به نيروهاى جادويى و مانند آن تشكيل شده است دينى بشرى است. اما اديان الهى و وحيانى, اديانى هستند كه ريشه در غيب دارند پايه و اساس آنها بر وحى و پيام الهى استوار است, و انسان نه سازنده دين بلكه دريافت كننده پيام الهى است كه بايد به آن اعتقاد پيدا كرده و به محتواى وحى ملتزم شده و سلوك فردى و اجتماعى خود را بر آن اساس تنظيم كند. مراد ما در اين نوشتار, دين الهى و وحيانى است نه دين بشرى. 2ـ در تعريف دين بايد از خلط بين دين و تدين, دين و ايمان اجتناب كرده چنانكه در نوشته ها گاهى دين را به باور و اعتقاد تعريف كرده اند كه نمونه اى از آنها از باب مثال نقل مى شود. بعضى در تعريف دين گفته اند: دين اعتقاد به هستيهاى روحانى است (1) و يا گفته اند: دين نظام يك پارچه اى از باورداشتها و عملكردهاى مرتبط به چيزهاى مقدس (2) است كه از طريق آنها گروهى از آدمها با مسأل غايى زندگى بشرى كلنجار مى روند(3) و يا برخى گفته اند: دين اعتقاد به خدايى سرمدى است. يعنى, اعتقاد به اين كه حكومت و اراده اى الهى بر جهان حكم مى راند, خدايى كه با بشر داراى مناسبات اخلاقى است (4) و بعضى مى گويند: جوهر دين عبارت است از احساس وابستگى مطلق (5). در اين گونه از تعاريف بين ايمان و دين, تدين و دين دارى با دين خلط شده است در حالى كه ايمان و تدين با دين متفاوت است. زيرا تدين و ايمان وصف انسان است در حالى كه دين حقيقتى است كه خداوند آن را به صورت پيام در اختيار انسان قرار مى دهد.

3ـ عدم امكان تعريف ماهوى از دين
تعريف ماهوى از دين ميسر نيست زيرا تعريف ماهوى از چيزى به بيان ماهيات و ذاتيات آن چيز است. حقايقى كه به جنس و فصل يا جنس و رسم, به حد تام يا حد ناقص تعريف مى شوند تعريفشان تعريف ماهوى است اما دين به دليل اين كه ماهيت ندارد و چيزى كه ماهيت ندارد جنس و فصل ندارد پس تعريف دين به حد تام يا ناقص امكان پذير نيست. اما به لحاظ اينكه دين مفهوم است مى توان تعريف مفهومى از آن ارأه داد. و به عبارت ديگر براى دين نمى توان تعريف منطقى كه مركب از جنس و فصل باشد ارأه داد, اما ارأه تعريف مفهومى از آن ممكن است و لذا در تعريف دين مى گوييم: مجموعه عقايد و قوانين و مقرراتى كه هم به اصول فكرى بشر نظر دارد و هم در باره اصول گرايشى وى سخن مى گويد و هم اخلاق و شئون زندگى او را تحت پوشش قرار مى دهد و به ديگر سخن, دين مجموعه عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتى است كه براى اداره جامعه انسانى و پرورش انسان ها در اختيار انسان قرار دارد.
با توجه به تعريف فوق روشن مى شود دينى كه مبتنى بر وحى است از بخشهاى گوناگون تشكيل مى شود يك بخش آن عقايد است يعنى حقايق و واقعياتى كه باور و اعتقاد به آنها از مسلمانان خواسته شده است مانند خدا, وجود قيامت و معاد, نبوت و بهشت و دوزخ و امثال آن ها.
بخش ديگر آن اخلاقيات است يعنى تعاليمى كه فضأل و رذايل اخلاقى را به انسان شناسانده و راه تهذيب نفس از رذايل و تخلق به فضأل را به وى ارأه داده است.
بخش ديگر آن شريعت و مناسك و احكام و مقررات است كه چگونگى تنظيم روابط اجتماعى حقوقى و مدنى و سلوك اجتماعى و كيفيت روابط اقتصادى و سياسى و نظامى در اين بخش قرار مى گيرد.

اقسام دين
دين در يك تقسيم ابتدايى به دو قسم حق و باطل منقسم مى شود. زيرا مجموعه عقايد و مقررات اخلاقى يا حق است و يا باطل و يا ممزوج از حق و باطل است. ناگفته نماند اگر مجموعه عقايد و اخلاق و مقررات حق باشد آن را دين حق مى گويند و در غير اين صورت آن را دين باطل گويند. چه اينكه دينى كه مجموعه حق و باطل باشد, دينى باطل است قرآن كريم ره آورد انبيإ را دين حق مى داند چرا كه عقايد و اخلاق و مقررات آن مطابق با حق است زيرا آن چه كه مطابق نظام هستى و محصول خداى سبحان است, حق است. قرآن مى فرمايد: ((الحق من ربك))(6) حق از پروردگار سرچشمه مى گيرد و در جاى ديگر فرمود: ((ولايدينون دين الحق)).(7)
به دينى كه دين حق است متدين نمى شوند. دين الهى كه ره آورد همه انبياست, اسلام است چنان كه فرمود: ((ان الدين عندالله الاسلام))(8) و اسلام دين حقى است كه غير آن دين از كسى مقبول نيست ((و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه))(9) هر كس آئينى غير از اسلام را انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد.
اما دين باطل ره آورد طاغوت و طاغوتيان است, قرآن وقتى از فرعون سخن مى گويد مى فرمايد: فرعون به قومش گفت: ((انى اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر فى الارض الفساد))(10) من مى ترسم موسى كليم (ع) دين شما را عوض كرده يا در سرزمين شما فساد ايجاد كند و لذا بايد او را بكشيم. يعنى موسى مى خواهد آيينى كه در كشور مصر حكومت مى كند و بر افكار و انديشه مردم سايه افكنده, دگرگون سازد. آنچه كه بر مردم مصر حكومت مى كرد مجموعه عقايد و اخلاق و قواعد و مقررات اجتماعى و نظامى و سياسى بود و محصول انديشه بشر طاغى كه قرآن از آن به دين ياد مى كند. گرچه دين باطل است.

تبيين دين به علل چهارگانه
براى تبيين بهتر دين خوب است كه آن را به علل اربعه آن بيان كرد. چنان كه هرچيزى را اگر بخواهيم به طور كامل تبيين كنيم بايد علل چهارگانه آن را تبيين كرد.
مراد از علل اربعه تبيين شيئى به علت فاعلى و علت غايى و علت صورى و علت مادى است. بنابراين در بيان علل اربعه دين مى توان گفت: مبدء فاعلى دين خداست . يعنى تنظيم كننده اصول اعتقادى و اخلاقى و عملى آن خداوند است و مبدء غايى آن به دو غايت متوسط و نهايى منشعب مى شود كه جامع آن تحقق سعادت دنيا و آخرت است هدف متوسط آن, قيام مردم به قسط و عدل است و هدف نهايى آن نورانى شدن انسان به نور الهى, مبدء صورى دين به صورت كتاب و سنت و مبانى عقلى جلوه مى كند و موضوع و ماده و محل آن هم, حقيقت آن انسانيت است چه به لحاظ فردى و چه به لحاظ اجتماعى.
توضيح آن كه خداوند مجموعه دين را به صورت پيام در اختيار انسان قرار مى دهد كه وى مى تواند از راه وحى و عقل به آن پيام دست يابد و هدف و غايت آن را به صورت هدف متوسط و نهايى تبيين كرده است تا در پرتو تحقق اين هدف سعادت دنيا و آخرت او تامين شود. در بيان هدف متوسط فرمود: ((و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط))(11) خداوند رسولان خود را با دلايل روشن فرستاده و با آن ها كتاب و ميزان نازل كرده تا مردم به قسط و عدالت قيام كنند يعنى توده مردم به قسط و عدل قيام كرده و قيام و قعود و همه فعاليتهاى فردى و اجتماعى آن ها براساس قسط و عدل باشد. نه تنها انديشه و حركات افراد بر اساس قسط و عدل باشد بلكه جامعه نيز بايد بر اساس قسط و عدل بينديشد و حركت كند.
در بيان هدف نهايى فرمود: ((كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد))(12) كتابى كه بر تو نازل كرديم براى آن است كه مردم را از تاريكى ها به سوى روشنايى به اذن پروردگارشان در آورى. به سوى راه خداوند عزيز حميد. اين آيه مى فرمايد: انسان نه تنها بايد در مقام فعل اهل قسط و عدل باشد, بلكه در مقام يافته هاى قلبى و عقلى نيز اهل معرفت و شهود بوده و نورانى شود.
نورانى شدن انسان در مرحله فعل به صورت قسط و عدل تجلى مى كند و در مرحله قلب به صورت شهود كامل و ادراك صحيح محقق مى شود. اگر كسى حق را درست مشاهده كرد و فهميد و اين حق درست مشاهده شده و فهميده را به طور صحيح پذيرفت و صحنه زندگى او جز ظهور و حضور نور الهى نبود, از ديدگاه قرآن آن كس نور جامعه است كه در بين مردم با نور مشى مى كند.
((او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها))(13)
آيا كسى كه مرده بوده سپس او را زنده كرديم و نورى(14) برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد.
بنابراين هدف نهايى دين الهى نورانى شدن انسان است. انسانى كه ((نورالسموات والارض)) را مشاهده كند و به اندازه سعه هستى خود مظهر ((نورالسموات والارض)) مى شود به طورى كه اگر هستى او وسيع بود مظهر اسم اعظم مى شود و اگر محدود بود مظهر ساير اسمإ الهى خواهد شد و انسانى كه نورانى شد سعادت دنيا و آخرت او تامين است.
مبدء صورى دين مجموعه اصول و فروعى است كه از منابع دين استخراج مى شود و اين منابع مجموعه نقل و عقل است يعنى صورت دين را هم با نقل و وحى مى توان شناخت هم با عقل, خصوصا در ارتباط با بخش عقايد نظير وجود خداوند و نبوت و پيامبر و اصل ضرورت معاد و مانند آن. عقل برهانى اساسى ترين و روشن ترين منبع دين است و آن چه كه از مجموعه منابع دين استخراج و استنباط مى شود همه شئون فردى و اجتماعى انسان را تحت پوشش قرار مى دهد.
اما مبدء مادى و محل و موضوع دين غير از انسان چيزى نيست. زيرا انسان موجودى است كه به دليل برخوردارى از قدرت تفكر و شناخت و اختيار و انتخاب اين استعداد را دارد كه ظرف تحقق دين الهى باشد.
بنابر اين در دين حق ضمن اينكه بايد به مبدء الهى آن توجه شود بايد به غايت آن كه تامين سعادت دنيا و آخرت انسان باشد توجه شود و صورت آن نيز به گونه اى تنظيم شده باشد كه توان تامين آن هدف را داشته باشد. نكته اى كه شايان توجه است: اين كه تعريفهايى كه در كتب غربيان آمده برخى از آن ها به بيان مبدء حقيقى توجه نكرده اند و در غالب آن ها از غايت نهايى يعنى ابديت انسان غفلت شده است.(15)

تبيين دين باطل به علل چهارگانه
چنان كه دين حق را به علل اربعه تبيين كرده ايم, دين باطل را نيز مى توان به همان صورت تبيين كرد. اگر چه وجود باطل وجود بالعرض است و ظهور و حضور آن در صحنه هستى بالعرض زوال پذير خواهد بود و اگر ظهور مى كند در پرتو حق, ظهور مى كند, دين باطل نيز بالعرض خواهد بود. و لذا تبيين دين باطل به اعتبار هستى بالعرض اوست علل اربع دين باطل عبارت است از: مبدء فاعلى او كه هوى و هوس انسان است. قرآن فرمود: ((إفرإيت من اتخذ الهه هويه))(16) و مبدء صورى آن عقايد و اخلاق و مقررات وهمى و خيالى است نه حقايق و مقررات عقلى, زيرا هوى و هوس هرگز با عقل و قلب كار ندارد و حتى راه چشم و گوش را كه به سوى حق باز مى شود مى بندد و به عبارت ديگر دين باطل از نظر علمى به محدوده وهم و خيال وابسته است و از جهت گرايش عملى به شهوت و غضب ارتباط دارد. موضوع و محل آن انسانى است كه به تباهى تن داده و هدف غايى او نيز سقوط در جهنم است و به عبارت ديگر: محصول دين باطل سقوط انسان در جهنم است كه براى ابد در آن معذب خواهد بود.((و لقد ذرآنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس))(17)
اينكه گفته شد: غايت دين باطل سقوط در جهنم است بايد توجه داشت كه اين غايت بالعرض است و گرنه غايت عملى بالذات نظام آفرينش عبادت است كه در سوره ذاريات به آن اشاره شده است ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون))(18) و غايت علمى و قلبى و عقلى را علم قرار داده و فرمود: ((الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شىء قدير و ان الله قد احاط بكل شىء علما))(19) هدف آفرينش نظام كيهانى آن است كه شما به عليم بودن و قدير بودن خداوند عالم شويد و اگر كسى خدا را به علم و قدرت شناخت به حيات هم مى شناسد زيرا آنكه عليم و قدير است حى است و اگر خداوند به حيات شناخته شود به ساير اسمإ حسنا نيز شناخته مى شود.
ناگفته نماند آنچه كه در اين جا به عنوان هدف آفرينش مطرح شده, هدف آفريدگار و خالق نيست بلكه هدف مخلوق و آفريده است. زيرا خداوند كمال مطلق و غنى بالذات است و لذا هدفى براى ذات خود ندارد, اما چون حكيم است به مقتضاى حكمت قطعا آفرينش هدفى دارد كه هدف مخلوق است و هدف مخلوق آن است كه به علم صحيح و ايمان كامل و عمل صالح نايل شده و در نتيجه به سعادت برسد.

دين حق واحد است و دين باطل متعدد
مطلب ديگرى كه در پايان اين مقال توجه به آن لازم است اينكه چون مبدء فاعلى دين باطل هوى و هوس است و هوسها متفرقند, از اين رو اديان باطل متفرق و پراكنده اند و چون پراكنده اند منحصر و محصور نخواهد بود. زيرا هوس انسان محصور نيست. از اين رو خداوند در قرآن در برابر صراط مستقيم كه واحد است از راههاى پراكنده سخن مى گويد و مى فرمايد: (( و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله))(20) انسانى كه از راه الهى و دين حق فاصله گرفت گرفتار راههاى باطل و گوناگون خواهد شد.(21) ادامه دارد

1. هميلتون, ملكلم, جامعه شناسى دين, ترجمه محسن ثلاثى ص21.
2. همان, ص 22.
3. همان, ص 31.
4. همان, ص 22.
5. رابرت هيوم, اديان زنده جهان, ترجمه عبدالرحيم گواهى, ص22.
6. سوره آل عمران 60/.
7. سوره توبه / 29.
8. سوره آل عمران / 18.
9. همان / 85.
10. سوره مومن / 29.
11. سوره حديد / 25.
12. سوره ابراهيم / 2.
13. سوره انعام / 122.
14. حقيقت نور آن است كه خود ظاهر بوده و مظهر ديگرى باشد. انسان نورانى, حق براى او ظاهر است و وى آن حق را براى ديگران اظهار مى كند.
15.جهت اطلاع رجوع شود به كتابهاى ذيل :
1ـ اديان زنده جهان, نوشته رابرت هيوم, غلامحسين توكلى ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهى 2ـ جامعه شناسى دين, ملكلم هميلتون, ترجمه محسن ثلاثى 3ـ دين پژوهشى, نوشته ميرچا الياده ترجمه بهإالدين خرمشاهى 4ـ دين و چشم اندازهاى نوين.
16. سوره جاثيه / 23.
17. سوره اعراف / 179.
18. سوره ذاريات / 56.
19. سوره طلاق / 12.
20. سوره انعام / 153.
21. ناگفته نماند: بحث پلوراليزم و تكثر دينى از مسألى است كه در ادامه اين سلسله مباحث به آن پرداخته مى شود.