جلوه هايى از شخصيت امام على عليه السلام در نهج البلاغه

 

جلوه هايى از شخصيت امام على عليه السلام در نهج البلاغه

محمد صفر جبرئيلى

 


 

براى شناخت امام(ع) علاوه بر مطالعه تاريخ و تحليل آن, مى توان به سخنان آن حضرت درباره خودشان يا سخنان كسانى كه حضرت را درك كرده و در مكتبش پرورش يافته اند ـ بى واسطه يا با واسطه ـ و حتى دشمنانش مراجعه كرد.
از آنجا كه امام(ع) از مقام عصمت برخوردار است, شناخت حضرتش براى غير معصوم كارى مشكل و چه بسا غير ممكن است; به همين جهت, شايد بهترين راه شناخت حضرت مراجعه به سخنان معصومان(ع) و از جمله خود ايشان باشد.
لذا در اين نوشتار بنابر آن است كه امام(ع) را از زبان مباركش معرفى كنيم. طبيعى است كه با بضاعت ناچيز نگارنده و محدوديت مقاله, فقط به جلوه هاى اندكى از شخصيت آن بزرگوار پرداخته ايم.

1) على(ع) پرورش يافته مكتب پيامبر اكرم(ص) است.

الف: دوران طفوليت امام (ع)
هنگامى كه امام(ع) نوزاد بود, پيامبر گهواره او را در كنار رختخواب خود قرار مى داد; حتى گاهى بدن او را مى شست و در مواقعى شير در كام او مى ريخت و او را به سينه مى فشرد.(1)
امام(ع) خود در اين باره چنين مى فرمايد:
((و قد علمتم موضعى من رسول الله(ص) بالقرابه القريبه, والمنزله الخصيصه وضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره, و يكنفنى فى فراشه و يمسنى جسده و يشمنى عرفه و كان يمضغ الشىء ثم يلقمنيه))(2)
شما مى دانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است, و خويشاوندىام با او چه در نسبت است. آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويشم جا داد, و مرا در بستر خود مى خوابانيد چنان كه تنم را به تن خويش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بويانيد. و گاه بود كه چيزى را مى جويد, سپس آن را به من مى خوراند.

ب: دوران نوجوانى امام(ع)
در سال خشكسالى مكه, ابوطالب كه بزرگ قريش بود به جهت زيادى عايله خود ـ و شايد رسيدگى به امور ديگران ـ با مشكل اقتصادى شديدى مواجه شد. پيامبر اكرم(ص) از اين فرصت استفاده كرد و براى مساعدت به ابوطالب و به همراه عمويش عباس, كفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتيجه جعفر به كفالت عباس و امام(ع) كه كوچكترين پسر خانواده بود, به كفالت پيامبر اكرم درآمدند و بدين وسيله, حضرت كه هنوز سنين كودكى خود را مى گذرانيد, به طور كامل تحت تربيت پيامبر اكرم(ص) قرار گرفت.(3)
امام(ع) در اين باره مى فرمايد:
((لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه, يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يإمرنى بالاقتدإ به.))(4)
من همچون فرزندى كه همواره همراه مادر است, همواره با پيامبر بودم و به دنبال او حركت مى كردم و او هر روز نكته تازه اى را از اخلاق نيك براى من آشكار مى ساخت و مرا فرمان مى داد كه به او اقتدا كنم.

ج: امام(ع) هنگام بعثت پيامبر اكرم(ص)
حضرت در اين وقت حدود ده سال داشتند, اما شخصيت ذاتى آن بزرگوار و تإثيرات تربيتى مكتب پيامبر اكرم(ص) ايشان را به جايى رسانده بود كه خود مى فرمايند:
((لقد كان(ص) يجاور فى كل سنه بحرإ فاراه, و لايراه غيرى … ارى نور الوحى و الرساله و اشم ريح النبوه.))(5)
پيامبر(ص) مدتى از سال مجاور كوه حرإ مى شد, پس تنها من او را مشاهده مى كردم و كسى جز من او را نمى ديد. من نور وحى و رسالت را مى ديدم و نسيم نبوت را استشمام مى كردم.

2 ) ايمان امام (ع)

الف: اول كسى كه ايمان آورد امام(ع) است
بعد از آن كه پيامبر به رسالت مبعوث شد, اول كسى كه ايمان آورد امام(ع) بود.
چنانكه فرموده است: ((والله لانا اول من صدقه.))(6)
به خدا سوگند! من نخستين كسى هستم كه وى را تصديق كردم.
يا فرموده است:
((انى ولدت على الفطره و سبقت الى الايمان.))(7)
من بر فطرت توحيد تولد يافته ام و در ايمان از همه پيش قدم تر بوده ام.
ابن ابى الحديد معتزلى ـ از بزرگان اهل سنت ـ دلايل زيادى بر اينكه اول كسى كه به پيامبر ايمان آورد امام على(ع) است اقامه مى كند و اشكالاتى را كه به اين ادعا وارد كرده اند جواب مى دهد.(8)

ب: ايمان امام (ع) توإم با يقين بود
حضرت مى فرمايند: ((انى لعلى يقين من ربى و غير شبهه من دينى.))(9)
من به پروردگار خويش يقين دارم و در دين و آيين خود گرفتار شك و ترديد نيستم!
و يا فرموده است: ((ما سككت فى الحق مذ اريته.))(10)
من از زمانى كه حق را يافته ام, در آن ترديد نكرده ام.

3) امام(ع) معيار هدايت و راه نجات است.
امامى كه با حق است و حق هم با اوست: ((على مع الحق والحق مع على.))(11) كسى كه قرآن ناطق است.
پس چراغ هدايت و راه نجات نيز هست.
مى فرمايد: ((انما مثلى بينكم كمثل السراج فى الظلمه, يستضىء بها من ولجها. ))(12)
من در ميان شما همچون چراغى در تاريكى هستم; هر كس به سوى آن چراغ روى آورد و در كنارش بنشيند از نورش بهره مند مى گردد.
امام(ع) چراغ هدايتى است كه هيچ گاه كسى را گمراه نمى كند.
((لا ضللت و لا ضل بى.))(13)
هرگز گمراه نبوده ام و هرگز كسى به وسيله من گمراه نشد.

4) امام(ع) مطيع خدا و رسول اكرم(ص) بود.
يكى از ويژگى هاى امامان(ع) اطاعت از پروردگار متعال است و امام على(ع) نيز در اين ويژگى سرآمد مى باشد. حضرت مى فرمايند:
((انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعه قط و لقد وآسيته بنفسى…))(14)
من حتى يك لحظه به معارضه با (احكام و دستورات) خدا و پيامبر برنخاسته ام.
آرى, ايشان خود را در مقابل پيامبر اكرم مطيع محض مى دانست. چنانكه به مناسبتى كسى به ايشان عرض كرد: ((يا اميرالمومنين فنبى انت؟ قال: ويلك, انما انا عبد من عبيد محمد(ص).))(15)
اى اميرمومنان پس تو پيامبر هستى؟ فرمود: واى بر تو! من بنده اى از بندگان پيامبر اكرم(محمدص) هستم!

5) موقعيت علمى امام (ع)
الف: از محضر پيامبر كمال استفاده را برد.
حضرت كه از طفوليت تا واپسين لحظات عمر پيامبر ملازم ايشان بود, بيشترين بهره علمى را از مكتب عالى نبوت برد. امام(ع) مى فرمايند: ((ليس كل اصحاب رسول الله(ص) من كان يسإله و يستفهمه حتى ان كانوا ليحبون ان يجىء الاعرابى الطارى فيسإله(ع) حتى يسمعوا و كان لا عربى من ذلك شيىء و الا سإلته عنه و حفظته. ))(16)
اين طور نبوده كه همه اصحاب پيامبر(ص) از او پرسش كنند و استفهام نمايند; عده اى دوست داشتند اعرابى يا سائلى بيايد و از آن حضرت چيزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگيرند. اما من هر چه از خاطرم مى گذشت از او مى پرسيدم و حفظ مى نمودم.
ابن ابى الحديد در شرح اين فراز از بيانات امام مى نويسد:
((واعلم ان اميرالمومنين(ع) كان مخصوصا من دون الصحابه رضوان الله عليهم بخلوات كان يخلو بها مع رسول الله(ص) لايطلع احد من الناس على ما يدور بينهما و كان كثير السوال للنبى(ص) عن معانى القرآن و عن معانى كلامه(ص) و اذا لم يسإل ابتدإه النبى(ص) بالتعليم والتثقيف و لم تكن احد من اصحاب النبى(ص) كذلك. بل كانوا اقساما: فمنهم من يهابه ان يسإله و هم الذين يحبون ان يجىء الاعرابى إو الطارى فيسإله و هم يسمعون. و منهم من كان بليدا بعيد الفهم قليل الهمه فى النظر والبعث, و منهم من كان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانى اما بعباده او دنيا, و منهم المقلد يرى ان فرضه السكوت و ترك السوال. و منهم المبغض الشانىء الذى ليس للدين عنده من الموقع ما يضيع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه, وانضاف الى الامر الخاص بعلى(ع) ذكاوه و فطنته و طهاره طينته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا كان المحل قابلا متهيئا. كان الفاعل الموير موجودا, والموانع مرتفعه و حصل الاثر على اتم مايمكن, فلذلك كان على(ع) كما قال الحسن البصرى. ربانى هذه الامه و ذا فضلها, و لذا تسميه الفلاسفه امام الائمه و حكيم العرب. ))(17)
بدان كه اميرمومنان نسبت به پيامبر ويژگى هايى داشت كه ديگر صحابه آن ويژگى ها را نداشتند: او با پيامبر انس و خلوتى داشت كه هيچ كس نمى دانست در آن لحظات بين آن دو چه مى گذرد. از معانى قرآن و كلام پيامبر بسيار از حضرتش مى پرسيد, اگر او سوال نمى كرد, پيامبر خود او را تعليم مى داد و آگاه مى ساخت; در حالى كه هيچ كدام از صحابه پيامبر چنين نبودند. آنان چند گروه بودند:
1ـ گروهى كه خود از پيامبر سوال نمى كردند, ولى دوست داشتند كسى بيايد از پيامبر چيزى بپرسد تا آنها نيز بشنوند و بهره ببرند.
2ـ گروهى از فهم ناچيزى برخوردار بودند و در بحث و كسب علم همتى كم داشتند.
3ـ گروهى نيز عبادت يا ميل به دنيا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4ـ گروهى ديگر نيز وظيفه خود را سكوت و ترك سوال مى دانستند.
5ـ بعضى نيز براى دين آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقت خود را در يادگيرى دقايق و مشكلات آن صرف كنند.
اما امام(ع) كه از ذكاوت, هوش, طهارت باطن و نورانيت نفس برخوردار بود و تمام شرايط آمادگى و قبول معارف الهى را داشت, به نحو تمام و كمال از پيامبر اكرم(ص) بهره گرفت.

ب: دعاى پيامبر در حق امام نسبت به علم و آگاهى او.
امام(ع) مى فرمايد: ((… علم علمه الله نبيه فعلمنيه, و دعالى بان يعيه صدرى و تضطم عليه جوانحى)).(18)
علمى است كه خداوند آن را به پيامبرش تعليم كرد و او نيز به من آموخت و برايم دعا كرد كه خدا آن را در سينه ام جاى دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.

ج: گستره علم امام(ع)
از آن جايى كه امام(ع) از دو منبع لايزال قرآن و پيامبر(ص) بهره گرفته و مشمول دعاى خاص پيامبراكرم(ص) قرار گرفته بود, از گستردگى علمى فوق العاده اى برخوردار بود.
چنان كه فرمود: ((ايها الناس, سلونى قبل ان تفقدونى, فلانا بطرق السمإ اعلم منى بطرق الارض)). (19)
اى مردم, پيش از آن كه مرا نيابيد آنچه مى خواهيد بپرسيد, زيرا من به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آشناترم!
ابن ابى الحديد در اين باره مى نويسد:
((اجمع الناس كلهم على انه لم يقل احد من الصحابه و لا احد من العلمإ (سلونى) غير على بن ابيطالب.))(20)
همه مردم اتفاق دارند كه هيچ كدام از صحابه پيامبر و هم چنين از دانشمندان چنين ادعاى (سلونى قبل ان تفقدونى) نكردند, غير از على بن ابى طالب!
امام(ع) در جاى ديگر فرموده اند: ((فو الذى نفسى بيده لاتسإلونى عن شيىء فيما بينكم و بين الساعه, و لا عن فئه تهدى مئه و تضل مئه الا انبإتكم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ ركابها و محط رحالها…))(21)
سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت او است ممكن نيست از آنچه بين امروز تا قيامت واقع مى شود يا درباره گروهى كه صد نفر را هدايت و يا صد نفر را گمراه كنند از من پرستش كنيد جز آنكه از دعوت كننده و رهبر و آن كسى كه زمام اين گروه را به دست دارد و جايگاه خيمه و خرگاه و محل اجتماع آنها شما را آگاه مى سازم!
امام(ع) عامل به علم بود:
امام مى فرمايد: ((ايها الناس انى والله ما احثكم على طاعه الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصيه الا واتناهى قبلكم عنها.))(22)
اى مردم, به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتى وادار نمى كنم مگر اين كه پيش از شما خودم به آن عمل مى كنم و شما را از معصيتى نهى نمى كنم, مگر اينكه خودم پيش از شما (از آن) كناره گيرى مى كنم.

د: كمبود ظرفيت ها براى استفاده از علم امام
عليرغم اين گستره بى نهايت علمى, امام(ع) به خاطر شرايط نامساعد آن روزگار, فرصت تعليم اين علوم را به جامعه نيافت. عواملى مانع كسب فيض از محضر امام(ع) شد از جمله:
1ـ نبود افراد شايسته
امام(ع) خطاب به كميل بن زياد فرمود:
((ها ان هاهنا لعلما جما (و اشار بيده الى صدره) لو اصبت له حمله! بلى اصبت لقنا غير مإمون عليه.))(23)
(بدان) در اينجا علم فراوانى است. (با دستش اشاره به سينه مباركش كرد) اگر افراد لايقى مى يافتم به آنها تعليم مى دادم. آرى تنها كسى را مى يابم كه زود درك مى كند, ولى قابل اطمينان نيست.
2ـ نبود ظرفيت مناسب در افراد
امام(ع) چنين فرموده اند:
((والله لو شئت ان إخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شإنه لفعلت ولكن اخاف ان تكفروا فى برسول الله(ص) الا و انى مقضيه الى الخاصه ممن يومن ذلك منه. ))(24)
به خدا سوگند, اگر بخواهم, مى توانم هر كدام شما را از آغاز و پايان كارش و از تمام شوون زندگى اش آگاه سازم, ولى از آن مى ترسم كه اين كار موجب كافر شدن شما به پيامبر گردد (درباره ام غلو كنيد)!
آگاه باشيد من اين اسرار را به خاصانى كه مورد اطمينان هستند خواهم سپرد.

6) امام(ع) شريك غم و همراه سختى هاى مردم
امام(ع) در نامه اى كه خطاب به ((عثمان بن حنيف)) فرماندار بصره نوشته اند فرموده اند:
((إ اقنع من نفسى بان يقال هذا اميرالمومنين؟ و لا اشاركهم فى مكاره الدهر او اكون اسوه لهم فى جشوبه العيش.))(25)
آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود: من اميرمومنانم! اما با آنان در سختى هاى روزگار شركت نكنم؟ و پيشوا و مقتداى آنان در تلخى هاى زندگى شان نباشم؟

7) امام و ساده زيستى
عثمان بن حنيف, در بصره به مهمانى يكى از سرمايه داران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود.
امام بعد از شنيدن اين خبر در نامه اى, ضمن توبيخ او, شيوه خود را نيز بيان كرد وفرمود: ((الا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه… فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالى ثوبى طمرا و لا حزت من ارضها شبرا, و لا اخذت منه الا كقوت آتان دبره.))(26)
به خدا سوگند من از دنياى شما طلا و نقره اى نيندوخته ام. و از غنايم و ثروت هاى آن مالى ذخيره نكرده ام و براى اين لباس كهنه ام بدلى مهيا نيساخته ام و از زمين آن حتى يك وجب در اختيار نگرفته ام و از اين دنيا بيش از خوراك مختصر و ناچيزى بهره نبرده ام.

8) سياست امام(ع)
امام(ع) در هيچ شرايطى حاضر به عدول از مبانى قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم(ص) نشدند, حتى زمانى كه به خلافت رسيدند, عليرغم اينكه بعضى دوستان حضرت توصيه هايى ـ كه در ظاهر با حسن نيت و در نظر گرفتن مصالح امام و حكومت همراه بود ـ به ايشان مى نمودند, اما آن بزرگوار از هر گونه مصلحت انديشى و ظاهرنگرى پرهيز مى كردندو در جواب اين قبيل پيشنهادات مى فرمودند:
((إتإمرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه, والله لا اطور به ما سمر سمير. و ما ام نجم فى السمإ نجما.))(27)
آيا به من دستور مى دهيد كه براى پيروزى خود, از جور و ستم, در حق كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم استمداد جويم. به خدا سوگند تا عمر من باقى است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى كنند, هرگز چنين كارى نخواهم كرد!
ابن ابى الحديد مى گويد:
((سياست امام عليه السلام در واقع همان سياست پيامبر اكرم(ص) بوده است.)) سپس وجوه تشابه سياست امام(ع) با پيامبر اكرم(ص) را ذكر مى كند; در ادامه نيز ميان سياست خليفه دوم و امام(ع) مقايسه مى كند و سياست امام را از هر جهت مقدم بر سياست عمر مى داند.(28)
امام (ع) خود نيز نسبت به سياست معاويه مى فرمايد:
((والله ما معاويه بادهى منى, ولكنه يغدر و يفجر و لولا كراهيه الغدر لكنت من ادهى الناس ولكن كل غدره فجره و كل فجره كفره.))(29)
سوگند به خدا معاويه از من سياستمدارتر نيست; اما او نيرنگ مى زند و مرتكب انواع گناهان مى شود. اگر نيرنگ ناپسند و ناشايسته نبود, من سياستمدارترين مردم بودم, ولى هر نيرنگى گناه است و هر گناهى يك نوع كفر!
ابن ابى الحديد مى گويد:
((كان على لايستعمل فى حربه الا ما وافق الكتاب والسنه و كان (معاويه) يستعمل خلاف الكتاب والسنه و يستعمل جميع المكايد حلالها و حرامها.))(30)
امام(ع) در جنگ ها از چيزهايى كه با كتاب و سنت پيامبر موافق نبود استفاده نمى كرد, ولى معاويه علاوه بر اينكه از امور مخالف قرآن و سنت بهره مى گرفت, تمام مكر و حيله ها را خواه حلال يا حرام به كار مى بست.

9) شجاعت امام (ع)
امام(ع) در تمام عمر شريف خود از شجاعت فوق العاده اى برخوردار بودند. ايشان درباره نوجوانى خود مى فرمايد:
((انا وضعت فى الصغر بكلاكل العرب و كسرت نواجم قرون ربيعه و مضر.))(31)
من در دوران نوجوانى, بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخه هاى بلند درخت قبيله ربيعه و مضر را درهم شكستم.
امام(ع) در جاى ديگر مى فرمايد: آن ويژگى كه در جوانى داشتم, در سن كهولت به همان صورت باقى است:
((إما والله ان كنت لفى ساقتها حتى تولت بحذافيرها: ما عجزت (ضعفت) و لا جبنت (وهنت) و ان مسيرى هذا لمثلها فلانقبن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه.))(32)
به خدا سوگند, من در دنبال اين لشكر بودم و آنها را به پيشروى وامى داشتم تا باطل به كلى عقب نشينى كرد و حق ظاهر گشت; در اين راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نكرد. هم اكنون نيز به دنبال همان راه مى روم و پرده باطل را مى شكافم تا حق از درون آن خارج گردد.
در جواب نامه معاويه نيز مى فرمايد:
((إنا ابوحسن قاتل جدك و اخيك و خالك شدخا يوم بدر و ذلك السيف معى و بذلك القلب القى عدوى.))(33)
من ابوالحسن, درهم كوبنده جد و برادر و دايى تو در روز بدرم اكنون همان شمشير با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو مى شوم!

10) شخصيت منحصر به فرد امام در نگاه ديگران
الف: امام حسن مجتبى(ع) پس از شهادت امام(ع) فرمود:
((إلا انه قد مضى فى هذه الليله رجل لم يدركه الاولون و لن يرى مثله الاخرون. ))(34)
امشب مردى درگذشت كه پيشينيان به حقيقت او نرسيدند و آيندگان هرگز مانند او را نخواهند ديد. ب: تعقاع بن زراره درباره امام گفت:
((رضوان الله عليك يا اميرالمومنين فوالله لقد كانت حياتك مفتاح خير ولو ان الناس قبلوك لاكلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم ولكنهم غمطوا النعمه و آثروا الدنيا على الاخره.))(35)
رضوان خدا بر تو باد اى اميرمومنان! به خداسوگند زندگى ات كليد هر خير بود و اگر مردم تو را مى پذيرفتنتد, از بالاى سر وزير پاى خود مى خوردند ونعمت خدا آنان را فرا مى گرفت; لكن اينان نعمت را ناسپاسى كردند و دنيا را بر آخرت برگزيدند.
آرى, امام(ع) شخصيتى است كه در كعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسيد. شخصيتى كه بعد از پيامبر اكرم(ص) همتا و همانندى نداشت, داراى خصوصيات و ويژگى هاى منحصر به فردى مى بود و وجود مباركش مجموعه اى از اضداد مى نمود.
جمعت فى صفاتك الاضداد
فلهذا عزت لك الافداد
زاهد حاكم حليم شجاع
فاتك ناميك فقير جواد(36)
براى تو صفات گوناگون گرد آمده است و از اين رو براى تو همتايى نمى توان يافت: تو انسانى وارسته, سياستمدار, بردبار, شجاع, عابد, جرىء, تهيدست, سخاوتمند و ايثارگر هستى!
پى نوشت ها:
1. فروغ ولايت, ص17.
2. نهج البلاغه, خطبه 192 (قاصعه)
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج13, ص198 و 199. تاريخ طبرى, 2 / 313.
4. نهج البلاغه, خطبه 192 (قاصعه)
5. همان.
6. همان, خطبه 37 و 71.
7. همان, خطبه57.
8. ر.ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, 4 / 116 ـ 125 و 224/13 ـ 240.
9. نهج البلاغه, خطبه22.
10. همان, خطبه4.
11. الغدير, ج3.
12. نهج البلاغه, خطبه187.
13. همان, حكمت 185.
14. همان, خطبه197.
15. ميزان الحكمه (ترجمه فارسى), 1 / 268.
16. نهج البلاغه, خطبه 210.
17. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, 11 / 48.
18. نهج البلاغه, خطبه 128.
19. همان, خطبه189.
20. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, 7 / 46 و 13 / 106.
21. نهج البلاغه, خطبه 93.
22. همان, خطبه175.
23. همان, حكمت147.
24. همان, خطبه 175.
25. همان, نامه 45.
26. همان.
27. همان, خطبه126.
28. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, 10 / 212 ـ 222.
29. نهج البلاغه, خطبه 200.
30. شرح نهج البلاغه, 10 / 228 ـ 232.
31. نهج البلاغه, خطبه192.
32. همان, خطبه 34.
33. همان, نامه 10.
34. تاريخ يعقوبى, 2 / 213.
35. همان.
36. فروغ ولايت, استاد جعفر سبحانى, موسسه امام صادق(ع) 785/.