بعثت از ديدگاه على عليه السلام

 

بعثت از ديدگاه على عليه السلام

استاد سيد محمد جواد مهرى

 


 

ماه رجب را ماه اعياد بايد ناميد. درنخستين روز آن, مدينه پيامبر شاهد ولادت با سعادت امام محمد باقر سلام الله عليه در سال 57 هجرى بود.
دومين روز آن به روايتى فرخنده زادروز امام هادى (ع) است.و طبق روايتى دهمين روز ماه رجب,ولادت سراسر نور امام محمد جواد عليه الصلاه و السلام است.و مى توان گفت درخشنده ترين روزهاى اين ماه پر بركت سيزدهم رجب است كه نور تابان على از درون خانه خاص خدا, سرزمين بطحا را روشن و پر فروغ ساخت و همانا در روز بيست و هفتم اين ماه مبارك استاد بزرگ بشريت و اشرف كائنات و برترين انسان كامل, به پيامبرى و نبوت برانگيخته شد. آن هم در چنان محيط خشن و سرتاپا وحشيگرى كه سنگدلان جاهليت, با پنجه هاى درشت خود, پاره هاى تنشان را زنده به گور مى كردند و از منش هاى انسانى هيچ بهره اى نبرده بودند.
در چنان روزگاران سياهى كه انديشه هاى مردم نادان به پائين ترين سطح خود تنـزل كرده بود و به جاى تفكر و انديشه, خيال و وهم حكمفرما بود, به جاى پرستش خالق يكتا, از خاك و شن و يا از خرما بتهاى بى جان و خرد با دست خود مى ساختند و در برابرش تعظيم كرده, خم و راست مى شدند, در آن دوران انحطاط اخلاقى كه تاريخ مانندش را سراغ ندارد, چنان باغبانى به عالم وجود پاى نهاد كه خس و خاشاك را مبدل به گلهائى لطيف و ميوه هائى شيرين كرد و خارهاى دست و پا گير را با سلاح ايمان و توكل از ميان برداشت و به جاى آنها درختانى سرسبز كاشت كه ريشه هايش در اعماق زمين دوانيده و شاخه هايش سر به فلك كشيده ((اصلها ثابت و فرعها فى السمإ)) رسول الله چنان درس رحمت و مهرى به آنان آموخت كه همان عربهاى بيابانى سنگدل وقتى براى فتح مصر وارد آن ديار شدند, در خيابان خيمه زدند (همان جائى كه اكنون فسطاط نام دارد) و پس از چند روز استراحت,هنگامى كه خواستند به سوى آباديهاى مصر حركت كنند, ديدند در يكى از چادرهاى صحرائى, كبوترى لانه گرفته و در آشيانه اش تخم گذارى كرده, به فرمانده سپاه مسلمين مراجعه كردند, او اجازه نداد خيمه را بر سر لانه كبوترى كه به آنجا پناه آورده, ويران كنند.
و بدينسان پيامبر اينچنين خارها را به گل تبديل كرد از بعثت پيامبر و اين راز آفرينش و واسطه وجوب و امكان و انسان كامل چه بگوئيم و چه بنويسيم كه هرچه در لابلاى 32 حرف ابجدى مى نگريم, واژه اى را نمى توان يافت كه آن را بشناساند و يا به زبان آشنا ترجمه كند جز از زبان كسى كه در دامان محمد صلى الله عليه و آله تربيت يافته و در آغوش او درس جاودانه بودن را آموخته و به قول خود رسول الله جز او و خدايش كسى او را نشناخته, على بايد بعثت پيامبر را بيان كند, همو كه كعبه آمال عارفان و قبله پارسايان است, فاتح اقليم عشق و مصباح جمال ازلى, كه كوكب درى وجودش از درون مقدس ترين نقطه روى زمين, خانه خدا و كعبه ناسكان, بر جهان مادى تابيد تا معنويت را در سراسر گيتى بگستراند و جهانيان را به عبادت خداى كعبه و اطاعت رسول خدا دعوت نمايد و بيرق هاى گمراهى و جهالت را از فراز خانه بلند خدا به حضيض اسفل السافلين افكند و رايت سبز هدايت را برافرازد كه راهبرش و برادرش رسول الله فرمود: ((لاعطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرار غير فرار)) و اينسان على با برق ذوالفقارش قلب بت پرستان تاريخ را تا قيام قيامت به لرزه درآورد و خروش رعدآساى شمشيرآخته اش, هراس و رعب را در دل دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا انداخت تا آنجا كه هنوز نام نامى و اسم گراميش مايه اميد و نويد دوستان و پيروانش مى باشد, چنانكه مايه رعب و وحشت اعدإ و دشمنانش است. از مطلب دور نشويم, و فراز سخن را به نخستين استاد سخن و فصاحت بسپاريم كه او خود, بعثت رسول الله را توضيح دهد و از سخنان گرم و دلنشينش دوستان و محبانش را شاد سازد كه سخن معشوق چه دلربا و شيرين است.
وانگهى على آينه تمام نماى محمد است كه تمام اشعه تابناك علم و عمل و اخلاق و منش پيامبر در وجودش كاملا منعكس شده است.(1)
1 ـ ((و اشهد ان محمدا عبده و رسوله, ابتعثه و الناس يضربون فى غمره, و يموجون فى حيره, قد قادتهم ازمه الحين, و استغلقت على افئدتهم اقفال الرين)) و گواهى مى دهم كه محمد, بنده و فرستاده او است, او را در حالى برانگيخت كه مردم در گرداب جهل فرو رفته بودند و در گمراهى و سردرگمى غوطه ور بودند.
خداوند در حالى رسولش را مبعوث كرد كه مردم از شدت جهل و نادانى در گردابى از گرفتاريها و بدبختى ها به سر مى بردند, در حيرت و سردرگمى غرق شده بودند. از سويى جهالت و گمراهى آنان را احاطه كرده و از سويى ديگر جنگ ها و حق كشى ها زندگى را بر آنان تلخ كرده بود.
در تاريخ بسيار ديده شده كه همين جاهلان تند خوى بر سر يك مد طعام, سالهاى متمادى به جنگ و خونريزى مى پرداختند و با بهانه اى سست و واهى, دو طايفه بزرگ روبروى يكديگر صف آرايى مى كردند و آنقدر كشتار و خونريزى زياد مى شد تا آنكه از جنگ خسته شوند و دست از كارزار بردارند! حضرت امير(ع) مردم آن دوران را به شترهايى تشبيه كرده است كه افسارشان در دست ديگران است و آنان را به كشتارگاه مى كشانند, زيرا هيچ فسادى در جهان مادى زيانبارتر از گمراهى و جهالت نيست و حضرت ادامه مى دهد كه بر دلهاى تاريكشان چنان قفلى از زنگار گناه و گمراهى زده شده بود كه راه حق را هرگز نمى يافتند تا جايى كه فطرت انسانى خويش را نيز از ياد برده بودند, در چنين اوضاع و احوالى لازم بود كه خداوند به حسب لطفش, رسولى را بفرستد تا مردم را به فطرت اوليه خود بازگرداند و آنان را از منجلاب گرفتاريها و جهالت ها برهاند و پرده را از جلوى ديدگانشان بردارد و راه مستقيم خدا را به آنان بنماياند.
2ـ ((ارسله على حين فتره من الرسل و طول هجعه من الامم, و اعتزام من الفتن و انتشار من الامور, و تلظ من الحروب و الدنيا كاسفه النور ظاهره الغرور, على حين اصفرار من ورقها و اياس من ثمرها, و اغورار من مائها.
قد درست منار الهدى, و ظهرت اعلام الردى, فهى متجهمه لاهلها عابسه فى وجه طالبها, ثمرها الفتنه و طعامها الجيفه و شعارها الخوف و دثارها السيف))
(خطبه 89 نهج البلاغه)
پيامبرش را هنگامى به سوى مردم فرستاد كه ديگر پيامبران نبودند و مردم در خوابى دراز مى غنودند.
اسب فتنه در جولان,كارها پريشان, آتش جنگها فروزان ,جهان تيره و تار, فريب دنيا بر همگان چيره, باغ آن افسرده, برگ آن پژمرده, از ميوه اش نوميد, آبش در دل زمين ناپديد, نشانه هاى رستگارى ناپيدا, علامتهاى گمراهى نمايان, دنيا با مردم خود ناخوش روى و با خواهنده خويش ترشروى, بارش محنت و آزار و خوردنيهاى دنيا مردار, درونش بيم و خوف و بيرونش شمشير آخته.
دراين فراز حضرت امير (ع) وضعيت بسيار هولناك و تاريك آن روزگار جاهلى را ترسيم مى كند كه مردم عبرت بگيرند و از خود وى كه جانشين پيامبر است فاصله نگيرند ولى چه بايد كرد؟ با اينكه چند صباحى از رحلت پيامبر نگذشته بود جاهليت به آن مردم بازگشت و بسيارى على را رها كردند و به سوى ديگران شتافتند.
على (ع) آنها را يادآورى مى كند كه شما در چنان وضعيت فلاكت بارى به سر مى برديد ولى پيامبر شما را به آغوش اسلام راهنمايى كرد و از منجلاب هلاكت ها نجات داد ((و كنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها)) ولى چه شده است كه امروز داريد همانند ديروز عمل مى كنيد ؟ اكنون فتنه بر شما فرود آمده همچون شترى كه مهارش جنبان است و ميانش سست و نااستوار.
از اين دامى كه دنيا برايتان گسترده خود را برهانيد و بسوى وحى و وارث و جانشين به حق رسول (ص) بازگرديد ! ولى چه شود كه دگر بار ابرهاى تيره ضلالت بر سر آنان سايه افكند و پرده هاى گمراهى ديده گانشان را از ديدن حق باز داشت تا آنجا كه در روايت آمده است : ((ارتد الناس بعد الرسول الا خمسه او سبعه)).
مردم پس از رسول خدا به قهقرا باز گشتند (به جاهليت پيوستند) جز پنج نفر يا هفت نفر.
3ـ ((ان الله بعث محمدا (ص) و ليس احد من العرب يقرإ كتابا و لا يدعى نبوه, فساق الناس حتى بواهم محلتهم و بلغهم منجاتهم, فاستقامت قناتهم و اطمإنت صفاتهم.
اما و الله ان كنت لفى ساقتها حتى تولت بحذافيرها ما ضعفت و لا جبنت و ان مسيرى هذا كمثلها, فلانقبن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه))(خطبه 33)
خدا محمد را بر انگيخت در حالى كه از عرب كسى كتابى نخوانده بود و كسى ادعاى پيامبرى نكرده بود. محمد مردم را به راه راست دعوت كرد و آنان را به آن سوى كشاند و به رستگارى رساند تا آنكه كارشان استوار و جمعيتشان بر قرار گرديد.
به خدا قسم من همواره در صف پيكار بودم تا سپاه جاهليت از پاى در آمد و روى برگرداند.
نه ضعيف بودم و نه هراس داشتم امروز هم همانگونه ام و آنان هم همان. باطل را چنان مى شكافم تا حق از كنار آن آشكار گردد.
راستى چقدر اين جاهلان نادان و اين وارثان مشركان درد به دل على كردند كه پيوسته از آنان مى نالد و گله مى كند.
چه شد كه يك باره به ياد گذشته خويش افتادند و از اسلام على دورى جستند و به جاهليت خود بازگشتند و دست از كينه نكشيدند و كار را به جائى رساندند كه در صحنه عاشورا به فرزند على به صراحت و با كمال جسارت مى گويند: ما به خاطردشمنى با پدرت تو را مى كشيم !
4 ـ ((… ان الله بعث رسولا هاديا بكتاب ناطق و امر قائم, لا يهلك عنه الا هالك. ان المبتدعات المشبهات هن المهلكات الا ما حفظ الله منها. و ان فى سلطان الله عصمه لامركم فاعطوه طاعتكم غير ملومه و لا مستكره بها))(خطبه 169)
همانا خداوند پيامبرى راهنما را برانگيخت با كتابى كه به حق گويا بود و شريعتى برپا داشت هر كه با او است بى گمان رستگار و پيروز است ولى آن كس كه از پيامبر روى برگرداند, هلاك است و تبهكار. همانا آنچه در دين نبود و تازه پيدا شده و پديد آمده است و آنچه سنت نيست ولى شكل و شمايل سنت را دارد موجب تباهى است جز آنكه خدا رحم كند و بندگان را از آن برهاند. حكومتى كه از جانب خدا برپا شده نگهبان كارهاى شماست. پس اطاعت كنيد و فرمانش را گردن نهيد بدون كراهت و با طيب خاطر.
5 ـ ((و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ارسله بالدين المشهور و العلم المإثور و الكتاب المسطور و النور الساطع و الضيإ اللامع و الامر الصادع, ازاحه للشبهات و احتجاجا بالبينات و تحذيرا بالايات و تخويفا بالمثلات و الناس فى فتن انجذم فيهاحبل الدين و تزعزعت سوارى اليقين و اختلف النجر و تشتت الامر و ضاق المخرج و عمى المصدر فالهدى خامل و العمى شامل, عصى الرحمن و نصر الشيطان و خذل الايمان, فانهارت دعائمه و تنكرت معالمه و درست سبله و عفت شركه.
اطاعوا الشيطان فسلكوا مسالكه و وردوا مناهله, بهم سارت اعلامه و قام لواوه فى فتن داستهم باخفافها و وطاتهم باظلافها و قامت على سنابكها فهم فبها تائهون حائرون جاهلون مفتونون فى خير دار و شر جيران)) (خطبه 2 نهج البلاغه)
و گواهى مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله نبى او و پيامبر اوست. او را فرستاد با دين آشكار و نشانه هاى پديدار و قرآنى روشن, كه نورى است درخشنده و چراغى است فروزنده. دستورهايش روشن است و عيان, تا گرد دودلى از دلها بزدايد و با حجت و برهان مردم را ملزم گرداند.
نشانه هايش را ببينند و بيش از اين با يكديگر نستيزند و از گناه بر خويشتن بترسند و پارسا گردند و اين در حالى بود كه مردم گرفتار بلاها بودند.
رشته دين سست بود و نا استوار و پايه هاى ايمان ناپايدار. حقيقت با خيال به هم آميخته و تمام كارها آشفته, چراغ هدايت بى فروغ, ديدگان حقيقت بين كور, همگى از خدا روى بر گرفته و به سوى شيطان شتافته بودند.
پايه هاى دين ويران و شريعت بى نام و نشان بود چرا كه راههايش پوشيده و ناهموار, شيطان را مى پرستيدند و از او رهنمايى مى جستند و همچون گله اى كه به آبشخور رود در پى او مى رفتند, تخم دوستى شيطان را در دل خويش كاشتند و پرچمش را برافراشتند و فتنه همواره آنان را پايمال مى كرد و ناخن هاى تيزش را در بدنشان فرومى برد و آنان در منجلاب فتنه سرگردان و درمانده بودند و به نادانى فريب شيطان مى خوردند…
6ـ ((… الى ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته, ماخوذا على النبيين ميثاقه, مشهوره سماته, كريما ميلاده و اهل الارض يومئذ ملل متفرقه و اهوإ منتشره و طوائف متشتته, بين مشبه لله بخلقه او ملحد فى اسمه او مشير الى غيره, فهداهم به من الضلاله و انقذهم بمكانه من الجهاله)) پس خداى متعال براى اينكه وعده خود را (كه توسط پيامبران گذشته به مردم داده بود) محقق سازد در حالى كه از پيامبران پيمان گرفته شده بود, محمد بن عبدالله(ص) را مبعوث كرد.
زادروزش فرخنده و نشانه هايش شهرت يافته بود. و مردم در آن زمان از گروههاى مختلف و نژادهاى گوناگون تشكيل يافته بودند, گروهى خدا را به مخلوقاتش تشبيه مى كردند و گروهى در نام خدا تصرف مى نمودند (نام بتها را به نام خدايان مى خواندند) و برخى از بردن نامش خوددارى مى نمودند, پس خداى متعال به وسيله آن حضرت, مردم را از گمراهى درآورد و از كژى و جهالت رهانيد و باسستى و درستى رهنمون ساخت.
اميدواريم همچنانكه پيامبر مردم را در آن دوران جاهليت زا انسانهايى خداشناس تربيت كرد, اكنون نيز رهنمودهاى او و قرآنش و پيام رسانانش ما را به راه راست هدايت كند و از تيرگى هاى ظلمت آساى جاهليت كنونى برهاند.
آمين يا رب العالمين
فرارسيدن ماه فرخنده و مبارك رجب و اعياد شيرين اسلامى و زادروز با سعادت مولاى متقيان و مبعث گرامى پيامبر اسلام را به مقام والاى ولى الله الاعظم إرواحنا فداه, رهبر عزيز انقلاب و تمام شيعيان جهان بويژه پيروان به حقش ملت مسلمان ايران تبريك و تهنيت عرض مى كنيم.
پى نوشت:
1 . حضرت امير در اين باره مى فرمايد: ((و شما منزلت مرا نزد رسول خدا مى دانيد و از نسبت و خويشاونديم را با آن حضرت آگاهيد. آنگاه كه كودكى بودم, مرا در آغوش خود مى گرفت و بر سينه خويش جاى مى داد. مرا در بستر خويش مى خوابانيد چنانكه تنم به تن او مى چسبيد و بوى خوش و معطرش را به من مى بويانيد. و گاهى غذاى خود را مى جويد, سپس آن را به من مى خورانيد. از من هرگز دروغى در گفتار نشنيد و در كردار خطائى نيافت.))
(از خطبه قاصعه نهج البلاغه)