نخستين امام از ديدگاه آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم

 

نخستين امام از ديدگاه آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم

غلامرضا گلى زواره

 


 

اگر نيك خواهى به هر دو سراى
به نزد نبى و وصى گير جاى
((فردوسى))

تربيت در دامن نبوت
در آن هنگامه اى كه جهان در آتش جهل, ستم و خرافات مى سوخت و انحطاط اخلاقى سايه شوم خود را بر سراسر گيتى افكنده بود, بعثت حضرت رسول اكرم(ص) همچون آذرخشى كوير منحط و خفقان گرفته انسانيت را روشن نمود و طليعه وحى, با فرمان قاطع ((اقرإ)) نمودار گشت و موجى از نور الوهيت, در حجاز جام جان مصطفاى پيامبران را لبريز از معنويت و روانش را از انوار معرفت مبتهج ساخت ; قرآن كريم بر قلب مبارك آن حضرت نازل گرديد تا از اين طريق, تشنگان حقيقت را به فطرت اصيل خويش بازگرداند و مسير كمال را برايشان روشن سازد.
اما, گويا خاتم انبيا به موازات اين رسالت سترگ, مسووليت ديگرى هم بر عهده دارد و آن تربيت كودكى است كه در نهاد و وجودش استعدادى شگفت و مايه اى الهى نهفته است ; كودكى كه با حمايت هاى پرورشى و توجه ويژه, شايستگى هايش قابل شكوفايى مى باشد.
و بدين گونه, افتخار بزرگى نصيب حضرت على(ع) گرديد تا در دامن آخرين فرستاده الهى تربيت گردد!
اراده خداوند بر اين بود كه اين طفل در خانه خود او, كعبه, ديده به جهان گشايد تا نشانه كمال كرامتش باشد, زيرا چنين رويدادى, براى على(ع) مزيتى بود كه هيچ كس ديگر در آن با او برابر نگرديد.
ابوطالب, در روز جمعه سيزدهم رجب به شتاب در كوچه هاى مكه مى دويد و فرياد مى زد: ((اى مردم, ولى خداوند در كعبه به دنيا آمد!))(1)
پدر با موجى از شادى و شعف به سوى خانه خدا مى دود; به دنبال او محمد امين وارد بيت الله مى گردد, على را در آغوش مى گيرد, در گوش هايش تكبير مى گويد و زمزمه توحيد را با روح و روانش آشنا مى كند; آنگاه او را به سينه مى چسباند و به طرف منزل ابوطالب حركت مى كند, در حالى كه پدر و مادر طفل پشت سر ايشان حركت مى كردند.
((جابربن عبدالله)) مى گويد: من از رسول خدا(ص) در باره ولادت على(ع) پرسيدم, پيامبر فرمود: از من از بهترين نوزادى كه همچون مسيح متولد شده پرسيدى! خداى تبارك و تعالى او را از نور من آفريد و مرا از نور خود و ما هر دو نور واحديم ! آنگاه پروردگار ما را از پشت آدم در پشت هاى طاهر و ارحام مطهر منتقل ساخت . من به هر پشتى منتقل مى شدم, او هم با من انتقال مى يافت. ما پيوسته با هم بوديم تا مرا بهترين رحم ها, يعنى رحم آمنه برداشت و على(ع) را بهترين رحم ها, يعنى رحم فاطمه بنت اسد برگرفت.(2)
تولد اين كودك براى امت اسلامى مايه رحمت بود; او زاده شد تا آيين اسلام را نصرت دهد, براى اعتلاى حق فداكارى كند, براى خاتم پيامبران وصى و جانشينى راستين باشد و با صلابت معنوى خويش, راه مستقيم را به طالبان حقيقت نشان دهد.
مورخان نوشته اند: يك سال قحطى بزرگى در مكه رخ داد . در آن زمان ابوطالب داراى هزينه سنگين و عائله زيادى بود. حضرت محمد(ص) به عموى ديگر خود ـ عباس ـ كه از ثروتمندترين افراد بنى هاشم بود پيشنهادكرد كه ((هر كدام از ما يكى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببريم تا از فشار مالى او كاسته شود!))
هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضوع را با او در ميان نهادند, وى پذيرفت . در نتيجه عباس, جعفرطيار(ع) و رسول اكرم(ص), على(ع) را به خانه خود بردند و على(ع) در خانه آن حضرت بود تا آنكه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود.(3)
در واقع, محمد(ص) نهالى بود كه خداوند از علم و ادب خود پرورشش داد و على(ع) نهالى بود كه با دانش و آداب رسول الله تربيت شد; آنگاه هر دو برومند و بارور و معطر شدند, اولى براى نبوت و دومى جهت امامت برگزيده شد!
اين نزديكى و انس با محمد(ص) در زندگى, گذشته از افتخار بزرگى كه نصيب حضرت على(ع) كرد, در جلب محبت و عواطف رسول خدا(ص) نسبت به آن حضرت موثر بود, چنانچه علاقه على(ع) را نسبت به خاتم رسولان منعكس مى سازد.
((فضل بن عباس)) مى گويد از پدرم(عباس) پرسيدم: رسول اكرم(ص) كداميك از فرزندان پسر خود را بيشتر دوست مى داشت؟ گفت: على بن ابى طالب را ! گفتم: از پسران آن حضرت پرسيدم؟ او افزود: پدرم به من گفت: رسول خدا(ص) على را از همه بيشتر دوست مى داشت و از همه آنها نسبت به او مهربان تر بود; هيچ گاه نشد كه على را در طفوليت از خود جدا كند, مگر در سفرى كه با خديجه بود.
سپس به سخنان خود ادامه داد و خاطر نشان ساخت: ما هيچ پدرى را نسبت به فرزند, مهربان تر از رسول اكرم(ص) نسبت به على نديديم ! و هيچ فرزندى را فرمانبردارتر نسبت به پدر خود, از على در ارتباط با حضرت محمد(ص) مشاهده ننموديم !(4)
((زيد)) فرزند على بن حسين(ع) از پدرش روايت كرده كه آن حضرت فرمود: حضرت على(ع) در دوران كودكى, در دامان پيامبر مى نشست ; رسول خدا گوشت و خرما را مى جويد و چون نرم مى شد, در دهان او قرار مى داد!
از ((جبيربن مطعم)) نيز روايت شده است كه گفت: در ايام كودكى در مكه بوديم, پدرم خطاب به ما مى گفت: آيا محبت اين نوجوان(على) را نسبت به محمد و فرمانبردارى وى را از محمد بيش از پدر خودش مشاهده مى كنيد؟! (5)
در حديث ديگرى آمده است كه رسول اكرم(ص) در باره على (ع) فرمود: على از من است و من از او هستم ! (6)
حضرت على(ع) خود در يكى از خطبه هايشان, از مهر محمدى و عواطف نبوى ـ كه عظمت علوى را آشكار مى كند ـ چنين ياد مى كند: ((و شما منزلت مرا نزد رسول خدا به سبب خويشاوندى نزديك و مرتبه ويژه ام مى دانيد: در هنگامى كه كودك بودم, مرا در دامن خود مى پروريد و به سينه مى چسبانيد و در بسترش به آغوش مى كشيد و تنش را به تن من مى ماليد, در حالى كه من عطر آن جناب را احساس مى كردم, حضرت خوردنى ها را در دهان خود جويده به دهانم مى گذاشت .
خداوند از وقتى پيامبر از شير گرفته شد, بزرگترين فرشته خود را ملازم او قرار داد تا شب و روز او را به راه بزرگوارى هدايت نمايد . من به راه خوىهاى نيك جهان, به دنبال او مى رفتم, همچون شترى كه در پى مادرش مى رود, و او هر روز از خوىهاى خود بر من نشانه اى مى افراشت و مرا به پيروى از خود دستور مى داد; حضرت هر سال مدتى را در كوه حرا مى گذراند در حالى كه غير از من كسى او را مشاهده نمى كرد, در آن زمان اسلام در خانه اى جز خانه رسول اكرم و خديجه و من كه سومى بودم راه نيافته بود. من نور وحى را مى ديدم و بوى نبوت را استشمام مى كردم. ))(7)

در فضيلت و مرتبت والاى اين انسان والا همين بس كه نهالش را خداوند در خانه رسول خويش نشاند و پيامبر خود را مسوول پرورش او قرار داد تا شكوفا گردد و ميوه اى پر فيض و بركت و مشحون از علم و حكمت و آغشته به مهر و محبت دهد.

فرازهاى فضيلت
مردم حضرت على(ع) را ((ابوالحسن)) و ((ابوالسبطين)) خواندند, ولى رسول اكرم او را به ((ابى الريحانتين)) كنيه نهاد كه مقصود از دو ريحانه حسن و حسين(ع) مى باشد; كنيه ((ابوتراب)) نيز ارمغان پيامبر است . پيامبر(ص) مى خواهد با اين تعبير, به فروتنى, عبادت و راز و نياز فراوان على(ع) با خدا اشاره كند, زيرا حضرت على(ع) از كثرت سجده پيشانى گردآلودى داشت. معروف است كه اميرمومنان(ع) اين لفظ را از هر عنوان ديگرى
بيشتر دوست داشت و به تحقيق امتيازى در اين نام بود كه پيامبر و امام, بدان عنايت و اهتمام داشته اند!؟(8)
((ابن ابى الحديد)) مى گويد: رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود: ((اجلس انما إنت ابوتراب))(9) بنشين كه تنها تو ابوتراب هستى . تعبير ((انما)) ارزش انحصارى و امتياز ويژه اين كنيه را به اثبات مى رساند.
حضرت على(ع) را القاب فراوانى بود كه همگى نشانه ارجمندى مقام و مرتبت او هستند, اما رسول اكرم(ص) خطاب به وى فرمود: ((تويى صديق اكبر و تويى جدا كننده بين حق و باطل (فاروق) و تويى بزرگ و پيشواى دين(يعسوب )(10))) از القاب ديگر امام, اميرالمومنين(ع) است كه آن را نيز پيامبر(ص) به او داد, زيرا خطاب به وى فرمود: ((تو امير دين هستى!)) (11)
ابن عباس روايت كرده كه پيامبر فرمود: خداوند آيه اى با تعبير ((يا ايهاالذين آمنوا)) در قرآن نازل نفرمود, مگر آنكه على رئيس و امير آنان است . در حديث ديگرى به نقل از ((انس بن مالك)) تصريح گرديده كه ((رسول خدا(ص) خلافت را در انحصار حضرت على(ع) قرار داد, و او تنها كسى است كه مى تواند امانت پيامبر را ادا كند, صدايش را پس از او به گوش جهانيان برساند و اختلافشان را حل و فصل كند. ))(12) اينها صفاتى است كه ملازمت كامل با مقام امامت دارد و به هيچ وجه قابل تفكيك از آن نمى باشد.
پيامبر اكرم(ص) لقب وصى را نيز براى مولاى متقيان وضع نمود(13) تا مردم بر اين حقيقت انكار ناپذير و مسلم واقف گردند كه او جانشين واقعى پس از پيامبر است ; ((بريد)) مى گويد: پيامبر فرمود: ((هر پيغمبرى را وصى و وارثى است و على وصى و وارث من است!))(14)
لقب ((ولى)) نيز از كتاب خدا و سنت پيامبر گرفته شده است, زيرا مفسران اتفاق نظر دارند كه آيه كريمه ((انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و هم راكعون))(15) در حق حضرت على(ع) نازل شده است . از ديگر القاب آن حضرت كه پيامبر بر او نهاد ((امين)) است, زيرا خطاب به وى فرمود: ((اما انت يا على انت صفيى و امينى.))(16)
پيامبر(ص) مى خواست با اعطاى اين لقب, درجه وثوق و اعتمادش را به نخستين امام پس از خود نشان دهد.
همچنين در قرآن كريم مى خوانيم: ((انما انت منذر و لكل قوم هاد.))(17)
(اى پيامبر) تو بيم دهنده و ترساننده مردم از عذاب خدا هستى, و براى هر قومى هدايت كننده اى است .
رسول اكرم(ص) در باره اين آيه فرمود: ((بيم دهنده از عذاب الهى من هستم و على هادى است و توسط او مومنان هدايت مى شوند.))(18)
على(ع) را به ((صاحب گوش شنوا)) لقب داده اند, چون مصداق اين آيه است: ((و تعيها اذن واعيه.))(19) پيامبر هنگام نزول اين آيه على را فرا خواند و گفت: از خدا خواسته ام كه آن گوش شنوا تو باشى! حضرت على(ع) مى گويد: ديگر چيزى را فراموش نكردم و نتوانستم از ياد ببرم. (20)

جويبارهاى عطوفت
رسول اكرم(ص) اميرمومنان(ع) را بسيار دوست مى داشت, در كودكى عزيزترين فرزندان و افراد خانواده اش بود و در جوانى, او را از همه ياران و اصحاب محبوب تر مى داشت ; مقام على(ع) نزد خاتم رسولان(ص) از همه والاتر, كلامش از همه برتر, نزديكى اش با رسول الله از همه افزون تر, پيوستگى اش شديدتر و مهرش بر دل پيامبر از همه فزون تر بود. وقتى نزد عايشه از على سخن گفتند, در جواب گفت: من مردى را مشاهده نكردم كه پيامبر او را بيش از على دوست داشته باشد.(21)
البته, محبت پيامبراكرم(ص) نسبت به على(ع), از حالت يك دوستى عادى استحبابى فراتر است و بالجمله اين حقيقت را نشان مى دهد كه ارتباط و انس با على(ع) براى آحاد جامعه اسلامى امرى لازم است و هر كس دلش از مهر اين بزرگوار عارى است, به طريق ضلالت نزديكتر است . پيامبر در يك سفارش عمومى, محبت على را به هر مسلمانى توصيه مى نمايد; عمار ياسر مى گويد پيامبر فرمود: ((هر كس به من ايمان آورده و تصديقم كرده است را به دوستى و ولايت على سفارش مى كنم ; زيرا هر كس او را دوست بدارد, مرا دوست داشته و هر كس مرا به عنوان دوست انتخاب كند, خدا را دوست خويش گرفته است.))(22)
در نخستين روزهاى دعوت به اسلام, پيامبراكرم(ص) خطاب به بزرگان قومش فرمود: ((اين است برادر, وصى و جانشين من در بين شما! فرمانش را بشنويد و از او پيروى كنيد!))
اين سخن, نخستين حديث نبوى, در نخستين واقعه تاريخى پس از بعثت مى باشد. به راستى دقت در اين عبارت, چه بسيار حقايقى را روشن مى كند: چرا پيامبر خدا در اولين روزهاى دعوت به دين اسلام و در زمانى كه هنوز مردم رسالتش را نپذيرفته اند, از حاضران چنين چيزى ـ كه براى آنان غيرقابل تحمل هم بود ـ را مى خواهد و از آنان خواستار مى شود كه وصايت على(ع) را بپذيرند؟! چرا اين كار را به موقع ديگرى موكول نساخت !؟
اين ماجرا هم يكى از جنبه هاى اعجاز رسول اكرم(ص) را به اثبات مى رساند و آن آماده ساختن على(ع) از دوران كودكى براى مقام خلافت و امامت است ; اين چنين بود كه دعوت اسلام با فراخواندن مردم به امامت آغاز شد و نبوت و امامت در يك مجلس مورد توجه پيامبر قرار گرفت !
روزى كه پيامبر بين مهاجران پيمان برادرى برقرار مى ساخت يا زمانى كه مهاجر را با انصار برادر قرار مى داد, در هر دو نوبت, على(ع) را از ميان ديگر افراد خاندانش به برادرى برگزيد و خطاب به اميرمومنان(ع) فرمود: ((انت اخى فى الدنيإ والاخره))!
على(ع) اين پيمان برادرى را اين چنين شرح مى دهد: ((پيامبر ميان مردم قرار برادرى منعقد ساخت و در مورد من هيچ سخنى نگفت, عرض كردم: يا رسول الله, ميان همه اصحاب پيمان اخوت برقرار نمودى و مرا رها كردى !؟ فرمود: من تورا براى خودم نگهداشته ام, تو برادر منى و من برادر تو; اگر كسى در اين باره با تو به نزاع برخاست بگو: منم بنده خدا و برادر فرستاده اش ! هر كس جز تو آن را به خود بندد كذاب است.))(23)
بدون شك اين اظهار محبت ها, ارتباطى با خويشاوندى پيامبر و على(ع) نداشته است,زيرا اگر دليل اين پيمان قرابت بود, پيامبر(ص) بايد عمويش حمزه را ـ با آن مقام شامخ كه داشت ـ انتخاب مى كرد. اين پيوند برادرى نشان عظمت على و برهان قاطعى بر پايگاه بلند اوست ; نيز ثابت كننده مقام خلافت و ولايت او مى باشد!
پيامبر عظيم الشان با بيانى دلنشين, مهر تاييد ديگرى بر اين حقيقت مى زند, هر گونه شك و ترديدى را از اذهان مى زدايد. پرده هاى ابهام را برمى افكند و مى فرمايد: ((فانت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى)) آنگاه فرمود: ((اخوانا على سرر متقابلين .)) (24)
اين حديث از درجه اعتبار و ارزش والايى برخوردار است: متجاوز از شصت نفر از صحابه درجه اول پيامبر و افزون بر پنجاه نفر از تابعين آن را روايت نموده و بالغ بر پانصد نفر از بزرگترين حفاظ حديث, مفسران, فقيهان, اهل كلام و مورخان (از اهل تسنن) آن را در مصادر خود آورده اند و اصالت آن را ـ از ديدگاه فنون حديث شناسى ـ تاييد كرده اند; نكته مهم و جالب توجه اينكه رسول خدا(ص) از آغاز دوران نبوت (يوم الدار يا يوم العشيره) تا ماجراى مباهله, حداقل بيست و يك مرتبه به مناسبت هاى گوناگون در جمع مسلمانان اين حديث را ايراد و اعلام نموده اند!(25)
در اين حديث آمده است:
((إنا مدينه العلم و على بابها و من اراد العلم فلياتها من بابها.)) من شهر علم هستم و على دروازه آن است. هر كس خواستار دانش باشد بايد از درش وارد گردد. (26)
((احمد بن حنبل)) وقتى مى خواست به وصف حضرت على(ع) بپردازد چنين مى گفت: ((براى هيچ كدام از صحابه به اندازه على(ع) با اسناد و طرق صحيح از پيامبراكرم(ص) فضيلت نقل نشده است.))
((محمدبن منصور الطوسى)) مى گويد: نزد احمد بن حنبل بوديم ; فردى از وى پرسيد: در باره اينكه روايت كه على(ع) فرمود: ((انا قسيم النار)) چه مى گويى؟ احمد گفت: چرا انكار مى كنيد؟ مگر ما روايت نكرده ايم كه رسول اكرم(ص) به حضرت على(ع) فرمود: تو را جز مومن دوست ندارد و كسى جز منافق با تو خصومت نخواهد ورزيد؟ گفت: آرى ! ادامه داد: جايگاه مومن كجاست؟ پاسخ داديم: بهشت ! پرسيد: منافق چطور؟ گفتيم: در جهنم ! گفت: پس على تقسيم كننده بهشت و جهنم است !(27)
از ((سلمان فارسى)) روايت شده است كه گفت:
من از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: اول كسى كه بر كنار حوض در روز قيامت بر من وارد مى شود, على(ع) خواهد بود, زيرا او اولين نفرى است كه مرا تصديق كرد.(28)
و نيز ((محمدبن ايمن يا محمدابن اسحاق)) از ابن عباس روايت كرده كه رسول الله هفت خصلت را براى على(ع) ذكر كرده است: نخستين ايمان آورنده, بزرگترين جهادكننده, داناى به آيات الهى, وفاكننده به عهد خداوند, مهربان با مردم, عدالت و مساوات, و كسى كه مقام بزرگ و با فضيلتى نزد پروردگار دارد.(29)
آرى, على(ع) داراى چنان مقام بزرگى است كه فراتر از آن براى كسى قابل تصور نمى باشد و داراى چنان فضيلتى است كه هيچ يك از گذشتگان و آيندگان قادر نيستنداين همه فضايل و مكارم را در خود جمع كنند; او ابر مردى است جاويدان كه پيامبر از وى به عظمت ياد كرده و فرموده است: شبى كه خداوند مرا به اوج آسمان ها برد, در مقام معراج به لقاى حق نايل شدم . خداوند در باره على(ع) با سه عنوان بر من وحى فرستاد: سيد مسلمانان, ولى پرهيزگاران و رهبرى كه افراد را پيشوايى مى كند; و بايد برادر پيامبر چنين باشد.
رسول (30)خدا(ص) در روايتى گرانسنگ فرمود: ((الحق مع على و على مع الحق, يدورالحق مع على كيف ما دار.)) حق با على است و على با حق است, حق با على مى گردد به هر صورتى كه او بگردد.(31) اين روايت نيز در منابع گوناگون شيعه و سنى نقل گرديده(32) است.

شكوه شايستگى
در سراسر دورانى كه رسول اكرم(ص) به تبليغ رسالت خويش مبادرت مى ورزيد, حضرت على(ع) مى كوشيد تا ياورى فداكار براى او باشد. وقتى فرمان انذار علنى از سوى خداوند به رسول الله ابلاغ گرديد و خواست خويشاوندان رابه دين مبين اسلام فراخواند, آن حضرت به عنوان يارى صميمى مقدمات مجلس را تدارك ديد و خود در ميان آن جمع بر وفادارى خويش نسبت به حضرت محمد(ص) اصرار ورزيد:
بر طبق نصوص اصيل و مسلم تاريخى و روايى, ((نخستين فرد مومن به پيامبر, اميرمومنان بود)),(33) و پيشگام بودن در پذيرش دين, خود ارزشى است كه قرآن كريم بر آن تكيه كرده و با صراحت اعلام نموده است: كسانى كه در گرايش به اسلام پيشقدم بوده اند, نزد خداوند ارزش والايى دارند: ((السابقون السابقون اولئك المقربون)). (34)
على(ع) را چهار خصلت است كه احدى را آن خصايل نيست: اولين شخصى است كه با پيامبر به نماز ايستاد, پرچم پيروزى را در هر فتحى به دوش گرفت و وقتى همه متوارى شدند, او شكيبا و استوار به يارى رسول خدا برخاست بالاخره, تنها كسى است كه پيامبر را غسل داد و دفن نمود.(35)
اين ويژگى ها و ساير امتيازات است كه وى را شايسته همرازى با رسول خدا مى نمايد: جاى على در سنين كودكى بر فراز سينه پيامبر و در نوجوانى در بين خانواده و فرزندانش بود به جوانى كه رسيد, داماد پيامبر گرديد. تا بدين وسيله پشتش را محكم سازد و در كار پيامبر سهيم گردد.
به اتفاق كلمه, همه اصحاب و ياران حضرت مى دانستند كه تنها فردى كه شايستگى ازدواج با فاطمه زهرا(س) را دارد, على است; زيرا على(ع) از همه به پيامبر نزديكتر, اسلامش زودتر, علمش افزون تر, فداكاريش زيادتر و اخلاصش نسبت به خدا و پيامبر و دين شديدتر است. كسى كه داراى همه اين صفات و امتيازات باشد, مشخص است كه در بين داوطلبين, بيش از همه نام او به ذهن مى رسد.
امام به خدمت پيامبر شرفياب گرديد و رو به رويش قرار گرفت, اما قدرت سخن گفتن نداشت. رسول اكرم(ص) پرسيد: نيازت چيست؟ على دم فرو بست, حال آنكه هيچگاه سكوت نمى كرد و از سخن گفتن باز نمى ماند.
پيامبر مى دانست كه او براى خواستگارى زهرا آمده است و شرم و آزرم او را از سخن گفتن بازداشته است. پيامبر بار ديگر سوال خود را تكرار كرد و فرمود: چه مى خواهى يا على؟ امام گفت: به ياد فاطمه, دخت پيامبر خدا, افتادم! پيامبر بلافاصله فرمود: خوش آمدى! مقدمت گرامى باد! چون امام از نزد پيامبر به سوى گروه انصار كه انتظارش را مى كشيدند بيرون رفت, گفتند: چه خبر آوردى؟ امام سخن رسول خدا(ص) را بازگو كرد. اصحاب گفتند: يكى از اين دو جمله كافى بود; آنگاه پيامبر بزرگان و برگزيدگان اصحابش از مهاجر و انصار را نزد خود فراخواند, وقتى همه گردآمدند, پس از حمد خداوند و اشاره به پيوند و ازدواج فرمود: خداوند تبارك و تعالى به من امر فرموده تا فاطمه دخت خديجه را به على بن ابى طالب(ع) تزويج كنم! شما همه گواه باشيد! من وى را با چهار صد مثقال نقره – اگر راضى باشد – به ازدواج دخترم درآوردم! آنگاه فرمود تا طبقى از خرماى نورس بياورند. ((انس بن مالك)) مى گويد: چون طبق خرما در برابرمان نهاده شد, حضرت محمد(ص) فرمود: برگيريد! ما برگرفتيم. وى مى افزايد: همان وقتى كه رطب ها را برمى گرفتيم, على(ع) بر پيامبر وارد گرديد.
رسول خدا(ص) تبسمى نمود و فرمود: خداوند مرا امر فرموده تا فاطمه(س) را به ازدواج تو درآورم, امام گفت: راضى هستم يا رسول الله! پيامبر دعا كرده و افزودند: ((پروردگار شما را همبستگى بخشد و تلاش هر دو را به سعادت منتهى سازد و بر هر دو مبارك گرداند و از شما فرزندان زياد و پاكيزه به وجود آورد!))(36)
اين انتخاب آسمانى, اعلانى براى فضيلت على(ع) و برترى او بر ديگران است. همچنين, نزول وحى براى ازدواج دختر پيامبر(ص) نيز دليلى بر منزلت بانوى دوسرا ـ حضرت فاطمه زهرا(س) ـ مى باشد; زيرا سابقه نداشت كه پيامبر اكرم(ص) در مورد مواصلت ديگر دخترانش منتظر وحى بماند.
گذشته از اين, رسول اكرم(ص) مى دانست كه نسل او از اين فرزند عزيز خواهد بود; از اين رو پيوسته در انتظار همسرى شايسته براى او به سر مى برد كه از او فرزندانى صالح, طيب و طاهر پديد آيند. و خداوند به اين منظور على(ع) را برگزيد.
پيامبر اكرم(ص) در پاسخ به سوال عمويش كه آيا على را دوست دارى؟ فرمود: ((يا عم! به خدا سوگند پروردگار متعال او را بيشتر از من دوست دارد! خداوند نسل هر پيغمبرى را از پشت خود او قرار داد, ولى نسل مرا از اين شخصيت مقرر فرموده است!))(37)
پيامبر اكرم(ص) خطاب به دخترش زهرا(س) فرمود: على نزد من از همه افراد خانواده محبوبتر است! و بار ديگر به وى گفت: دخترم! به خدا سوگند نخواستم تو را جز با بهترين فرد از خاندانم به ازدواج درآورم! و براى اينكه بيشتر مقام حضرت على(ع) را بيان كند در سومين بار فرمود: تو را به ازدواج آقايى در دنيا و آخرت درآوردم كه اول مسلمان در ميان اصحابم و داناترين و بردبارترين آنان است!(38)
در فرمايش ديگرى رسول خدا مى فرمايند: دخترم! خداوند بر روى زمين نظر افكند و از بين آنان پدرت را به نبوت برگزيد; آنگاه شوهرت را انتخاب كرد و به من وحى فرمود تا تو را به ازدواج او درآورم و وى را وصى خويش قرار دهم!(39)
على(ع) در اين ازدواج ضمن احساس امتياز و پى بردن به مقام خويش نزد پيامبر خدا, حالت غبطه اى هم داشت; از اين حيث پرسيد: يا رسول الله, او را بيشتر دوست دارى يا مرا؟ پيامبر فرمود: محبتم به او و احترامم از تو افزونتر است!
آرى, هرچند زهرا داراى فضايل و مكارم فراوانى است و پيامبر از روى عاطفه پدرى بيشتر دوستش دارد, ولى امام شايستگى هاى خاصى دارد كه نزد پيامبر عزيز گرديده است. به هر صورت پيامبر با اين عبارت كوتاه, توجه اين دو زوج ملكوتى را به خود جلب كرده و آن دو را در رقابت عواطف و شفقت قرار مى دهد.
ثمره اين ازدواج ميمون فرزندانى بودند كه پيامبر با تمام وجود دوستشان داشت و آنها را اولاد خويش مى خواند; انسان هاى پاك و برجسته اى كه نسل امامت در آنان استمرار يافت و شجره طيبه اى كه جهان را از رايحه روانبخش خويش برخوردار ساخت; مردمانى كه در دفاع از حق و ستيز با باطل لحظه اى غفلت نكردند.
خانه اى كه على(ع) و فاطمه(س) در آن زندگى مشترك خويش را آغاز كردند, به محل زندگى رسول اكرم(ص) نزديك بود. ميان اين دو خانه چند پنجره وجود داشت تا هر وقت پيامبر مشتاق ديدار پاره تن خويش يا برادرش مى گردد, بتواند از آنجا نظر افكند. نيز درى در وسط داشت كه احيانا پيامبر از آن عبور مى كرد و ملاقات با عروس و داماد را همواره ميسر مى گردانيد. آن دو نيز هر وقت مايل به زيارت نبى اكرم(ص) بودند, مانعى برايشان وجود نداشت.
همانگونه كه اين خانه در مجاورت بيت رسول اكرم(ص) بود, در همسايگى خانه خدا(مسجد) هم بود; و از اين قرابت و نزديكى بود كه مردم مقام والاى على را شناختند.
روزى پيامبر دستور داد كه اصحاب درهاى خانه خود را كه به مسجد گشوده مى شد مسدود كنند, ولى در خانه على را استثنا فرمود. ((زيد بن ارقم)) روايت كرده است: به دستور حضرت محمد(ص) تمام درهاى مشرف به مسجد بسته شد جز در خانه على(ع)! برخى از مردم به سخن درآمدند, پيامبر برخاست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اما بعد, من مإموريت پيدا كردم جز در خانه على ديگر درها را ببندم! برخى از شما حرفهايى زده ايد! به خداوند سوگند, در بستن يا گشودن در خانه ها سخنى از پيش خود ندارم, بلكه مإموريتى دارم كه بايد انجام دهم!
با اين برنامه نيز خداوند خواست عظمت مقام على(ع) را به مردم نشان دهد و توسط آخرين سفير خود, مقام ويژه اش را به مردم معرفى كند, لذا او را به امرى اختصاص داد كه هيچ كس جز رسول خدا در آن حق شركت نداشت و فقط نظير آن در اين امت موسى و هارون ديده شده بود. رسول اكرم(ص) فرمود: خداوند به پيامبرش(موسى) وحى نمود كه براى من مسجد پاكى بساز كه جز خودت و هارون كسى در آن سكونت نكند! و خداوند به من وحى نمود كه برايم مسجد پاكى احداث كن كه جز من(پيامبر) و برادرم على(ع) احدى در آن اقامت ننمايد.(40)

سلحشورى ثابت قدم
حضرت على(ع) در هر جهادى كه شركت مى نمود, برجستگى و امتياز خويش را بروز مى داد.
در نبرد بدر كه تعداد ياران پيامبر 313 نفر بود, على(ع) در پيشاپيش جمعيت پرچمدار پيامبر بود و فضيلت پيروزى بر مخالفان در اين جنگ به نام على(ع) ثبت گرديد.
در غزوه احد على(ع) آنقدر رشادت از خود نشان داد كه جبرئيل ندا داد: ((لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على))(41)
در نبرد احزاب مبارزات امام على(ع) باعث استحكام بنياد اسلام گرديد, دين عزيز گشت و پيامبر اكرم(ص) فرمود: كشتن عمروبن عبدود توسط على(ع) با عبادت جن و انس برابر است.(42)
در جنگ خيبر, برخى از افراد پرچم جنگ را به دوش گرفتند, اما چون با يهوديان مسلح مواجه شدند وحشت زده بازگشتند, روزها به همين منوال مى گذشت, تا آنكه رسول اكرم(ص) فرمود: فردا پرچم را به دست كسى مى دهم كه خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسولش را دوست مى دارد.
ياران پيامبر در تمام طول شب در اين انديشه بودند كه آن كس كه خدا وپيامبرش را دوست دارد و او هم پروردگار و فرستاده اش را دوست دارد كيست؟
فرداى آن روز پيامبر على(ع) را فراخواند و پرچم را به وى داد و فرمود: نبرد خود را آغاز كن و تا پيروز نشده اى روى بازنگردان!
على در همان لحظه حركت كرد, آنگاه فرياد كشيد: يا رسول الله , نبرد خود را بر چه بنيادى استوار سازم و تا چه اندازه تداوم دهم؟ فرمود: تا آنجا كه كفار به شهادتين گواهى دهند! در اين غزوه نيز حضرت على(ع) شاهد پيروزى را در آغوش كشيد.(43)
در نبرد حنين, مسلمانان با وجود كثرت نضرات, بدون اينكه حتى شمشيرى زده باشند, از نزد پيامبر گريختند! فقط ده نفر از بنى هاشم گرداگرد آن حضرت باقى ماندند كه در اين ميان على(ع) چون فروغى فروزان مى درخشيد.
خداوند به پيامبر و على(ع) و ساير آن سلحشوران آرامش عطا نمود تا دين خدا را يارى كنند ـ بر اساس روايت مقريزى, حضرت در آن جنگ چهل نفر از دشمنان را بر خاك هلاكت افكند ـ .

تثبيت امامت, تكميل ديانت
سال دهم هجرت فرا رسيد. در اين زمان دين اسلام ريشه هاى خود را در نواحى گوناگون جزيره العرب و نقاط مجاور آن دوانيده و به صورت تشكيلات محكم و با اقتدارى درآمده بود و هر روز بر قلمرو و تعداد مسلمين افزوده مى شد.
در اين سال, رسول اكرم(ص) مصمم گرديد به سوى مكه رهسپار گردد. بانگ حركت به سوى بيت الله الحرام, براى اداى وظيفه حج برخاست و مسلمانان از هر سو به طرف مدينه آمدند تا تحت امر خاتم انبيا اين عمل عبادى ـ سياسى را به نحو احسن انجام دهند.
در آن هنگام كه پيامبر عازم سفر مذكور بود, حضرت على(ع) را به صوب يمن فرستاد, تا حله هايى كه نصاراى نجران به وى وعده داده بودند را دريافت كند و پس از پايان كارش در مكه به وى ملحق شود.
پيامبر در قربانى هايى كه با خود آورده بود على(ع) را شريك ساخت, زيرا رسول اكرم(ص) خيلى مشتاق بود شركت كنندگان در حج بدانند كه على(ع) برتر از ساير مردم است و امتيازهاى غير قابل رقابت دارد. آخر على(ع) وصى پيامبر است و بايد به زودى جانشين ايشان گردد!!
مقدمات ايراد نص و تصريح به امر خلافت على(ع) در زمان اعمال حج فراهم گرديد: مردم مشاهده مى كردند كه على همچون پيامبر نيت حج كرده و مانند او از احرام بيرون مىآيد و از غذاى خاص پيامبر تناول مى كند و با او در يك ظرف آب مى نوشد؟!
روز نهم ذى حجه, مصطفاى فرستادگان الهى رو به سوى عرفات نهاد; در آنجا خطبه بليغ و شيواى خود را ايراد كرد و در پايان خاطر نشان ساخت:
پس از من كفر نورزيد و در گرداب ضلالت غرق نشويد… آنچه من بين شما گذاشتم هر كس بدان چنگ زند گمراه نخواهد شد. كتاب خدا و اهل بيتم! توجه كنيد: آيا من پيام خود را به شما رسانيدم؟ حاضران پاسخ مثبت دادند; آنگاه رسول اكرم(ص) افزودند: خدايا تو گواه باش! و خطاب به حاجيان فرمودند: شما مسووليد, حاضران به غايبان برسانند!(44)
بدين ترتيب, زائران كعبه توحيد همراه با رسول خدا(ص) مراسم شكوهمند حج را انجام دادند و در حالى كه مسرور از حج با نبى اكرم بودند و قلب ها مشحون از اظهار ارادت به وى بود به سوى موطن خويش بازگشتند.
پى نوشت ها:
1. كفايه الطالب, گنجى شافعى, ص260.
2. مإخذ قبل و نيز نك: ينابيع الموده قندوزى حنفى, احقاق الحق, ج5, ص253.
3.الكامل, ابن اثير, ج2, ص;58 السيره النبويه ابن هشام, ج اول, ص;262 تاريخ طبرى, ج2, ص;213 شرح نهج البلاغه, ج13, ص;119 كشف الغمه فى معرفه الائمه, على بن عيسى اربلى, ترجمه على بن حسن زوارى (به نام ترجمه المناقب), ج اول, ص104.
4. شرح نهج البلاغه, ج3, ص370.
5. زندگانى اميرالمومنين(ع), سيد هاشم رسولى محلاتى, ص39 ـ 40.
6. احقاق الحق, ج5, ص228, بحارالانوار, علامه مجلسى, ج38, ص325.
7. نهج البلاغه, خطبه 192 (قاصعه).
8. اميرالمومنين(ع) در عهد پيامبر, محمد صادق الصدر, ترجمه سيد جمال موسوى, ص40.
9. شرح نهج البلاغه, ج اول, ص4.
10. ذخائر العقبى, ص;56 نزهه المجالس, ص205.
11. شرح نهج البلاغه, ج اول, ص4.
12. حليه الاوليا, حافظ ابونعيم, ج اول, ص63.
13. در فرهنگ تاج العروس (ج10, ص392) آمده است وصى مانند غنى لقب على(ع) است و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه نيز به اين مهم اشاره مى كند.
14. ذخائر العقبى, محب الدين طبرى, ص71.
15. سوره مائده آيه55.
16. اميرالمومنين در عهد پيامبر, ص46.
17. سوره رعد, آيه7.
18. در اين مورد نك: فصول المهمه, ابن صباغ مالكى ص ;232 ينابيع الموده, ص99.
19. سوره الحاقه, آيه12.
20. در كتاب كفايه الطالب مطالب زيادى درباره نزول اين آيه در شإن حضرت على(ع) نقل شده است.
21. ذخائر العقبى, ص62.
22. كفايه الطالب, ص154.
23. اميرمومنان در عهد پيامبر, ص141.
24. سوره حجر, آيه47.
25. ميرحامد حسين در جلد دوم كتاب عبقات الانوار كه در حدود هزار صفحه مى باشد سند و دلالت حديث منزلت را مورد بررسى قرار داده است.
26. جلد ششم عبقات الانوار به نقل مستندات اين حديث پرداخته است.
27. حيات فكرى و سياسى امامان شيعه, رسول جعفريان, ج اول, ص49.
28. كشف الغمه, ج اول, ص108.
29. الارشاد, شيخ مفيد, ج اول, ص38, بحارالانوار, ج40, ص17, حديث 35.
30. اميرالمومنين (ع) در عهد پيامبر, ص144.
31. مناقب خوارزمى, ص223.
32. در اين مورد بنگريد به كتاب حق با على است اثر مهدى فقيه ايمانى.
33. جهت آگاهى با دهها مصادر حديثى و تاريخى در پيشقدمى على(ع) در گرايش به اسلام نگاه كنيد به الغدير, علامه امينى, ج3, ص221 ـ ;247 ملحقات احقاق الحق, ج4, ص150, ج7, ص492 ـ 512 و ج17, ص372 ـ 397.
34. سوره واقعه, آيه11 ـ 12.
35. ذخائر العقبى, ص86.
36. تاريخ يعقوبى, ج2, ص31.
37. بك خصائص نسائى ص32, ذخائر العقبى ص;28 كفايه الطالب, ص169.
38. اميرالمومنين در عهد پيامبر, ص207.
38. همان مإخذ.
39. ينابيع الموده, ج اول, (ترجمه فارسى), ص87.
40. شرح نهج البلاغه, ج3, ص372.
41. اميرالمومنين در عهد پيامبر, ص293.
42. طبقات, ابن سعد, ج3, ص156 ـ 158.
43. اين ماجرا در اغلب منابع روايى شيعه و سنى به تفصيل و با تشريح آمده است (نك: صحيح مسلم, ج اول, ص467 ـ 476, تاريخ طبرى, ج2, ص;401 تاريخ يعقوبى, ج2, ص92.