شمه اى از خصال ابوالائمه

 

شمه اى از خصال ابوالائمه(ع)

عباسعلى سلطان زاده

 


 

رهبر فرزانه انقلاب اسلامى, سال گذشته را به مناسبت يكصدمين سالگرد ولادت رهبر كبير انقلاب, سال حضرت امام(ره) ناميدند.
متإسفانه با آنكه حضور حضرت امام(ره) هنوز در ميان امت اسلامى احساس مى شود, ليكن رفتار, گفتار و منويات و افكار بلند و ارزشمند آن عزيز سفر كرده, بيشتر در ميان سطور باقى مانده تا اينكه دستورالعمل زندگى افراد جامعه اسلامى قرار گيرد.
شايد نقص اصلى, در عدم درك عميق, و عدم شناخت دقيق و صحيح ويژه گى هاى برجسته روحى و فكرى آن سلاله پاك حضرت زهرا و على(ع) باشد.
البته عيب بزرگ ديگر , از ناحيه وجودى ماست كه از نظر روحى و فكرى, در سطوح مختلفى از معنويت قرار داريم; بدين ترتيب هرچه اين عيب و آن نقيصه بيشتر مى شود, فاصله مراد و مريد و امام و مإموم و رهبر و پيرو افزون تر مى گردد.
حال كه تقارن سال 79 با دو عيدالله الاكبر, امسال از سوى خلف صالح خمينى كبير, به نام نامى مولا اميرالمومنين على بن ابى طالب(ع) مزين گشته است, در لبيك به نداى ولايت امرمان, با توكل به سيد المتوكلين و اقدر القادرين, و با توسل به حبل الله المتين حضرت مولى الموحدين, نورى از آن مصباح الدجى و نمى از يم معارف و عظمت وجودى حضرتشان برگيريم; باشد تا در مسير نيت خالصانه معظم له قرار گيريم و قدمى در اين راه برداريم!
شمه اى از خصال خيرالبريه و ابوالائمه الطاهرين(ع)
مقدمه:
بيان مطالب و موضوعات ساده آسان, و براى مخاطب قابل فهم است, ولى هرچه مطلب و موضوع پيچيده تر و دور از ذهن تر باشد, بيان آن مشكل تر بوده و محتاج به توانايى روحى و فكرى بيشترى است. و البته درك آن نيز آمادگى ذهنى و روحى بيشترى را مى طلبد.
چون كه بحث درباره خيرالاوصيإ و خاتمهم و افضل الناس و اعظمهم بعد النبى(ص), يعنى مولود كعبه حضرت اميرالمومنين على بن ابيطالب(ع) پيش مىآيد, چه كسى توان بحث و سخن در اين باره را دارد؟
و به فرمايش حضرت امام خمينى(ره):
((… ما از اين جهات معنوىاى كه در ايشان بوده, حتى يك جمله موافق با واقع نمى توانيم عرض كنيم, لكن بعضى از جهات كه مربوط به جهت مادى است و جهات اجتماعى است, آن را مى شود گفت.))
ولى امام راحلمان(ره) از برخى تعريف ها ـ درباره حضرت اميرالمومنين(ع) ـ اظهار ناراحتى نموده و مى فرمايند:
((حضرت امير حقيقتا مظلوم است… حتى در بين شيعيان هم مظلوم است. وقتى مى خواهند تعريف كنند از حضرت امير, تعريف مى كنند به چيزهايى كه بر خلاف واقعيت, و توهين به حضرت است… آنها كه عارف لفظى اند (عرفان حقيقى كه كم است در دنيا), آنها هم وقتى مى خواهند از حضرت نقل كنند, يك حرف هاى درويشى نقل مى كنند. آنى كه هست واقعيتش را نمى دانند و اين جهات ظاهرى هم كه حضرت داشته است, به خاطر جهالت هايى كه بوده است منحرف كرده اند از واقعيتش…))(1)حال با اين مقدمه, چه كسى جز وجود پاك و نورانى معصومين(ع) در اين باره مطلبى مى تواند بيان كند؟
تا قيامت وصف آن قامت نگنجد در بيان
ليك مى دانم قيامت مى كند از وى قيام
زان ميان حاشا اگر آرم حديثى در ميان
سر خاص الخاص كى باشد روا در بزم عام؟
وصف آن بالا نباشد كار هر بى پا و سر
من كجا و مدحت آن سرور والامقام؟(2) لذا هرچند الفاظ و كلمات براى به تصوير كشيدن عظمت روحى و معنوى خليفه الله و رسوله قاصر باشند و ما مخاطبان از معنويات و فضائل و كمالات روحى و معنوى به دور باشيم, كمتر از بيان اين فضايل بهره مند مى گرديم. با اين حال, تنها راه مطمئن, گوش دل سپردن به فرمايشات گهربار معصومين(ع) در بيان فضائل و كمالات آن امام معصوم است.
ما در اين راه از كلام وحى و هم چنين از بيانات صديق اكبر و امين الله و رسوله نيز, در وسع خويش بهره خواهيم جست ان شإالله تعالى!
با تذكر به اين نكته مهم كه به فرموده امام خمينى(ره):
((دو جور تعريف داريم: يك وقت اين است كه آدم تعريف مى كند, مى خواهد خودش را نشان بدهد, اين ابليس است! يك وقت از خودش تعريف مى كند, براى اينكه هدايت كند ديگران را. اين نفس رحمان است!
حضرت امير كه مى فرمايد: كه من, قسم مى خورد به اينكه اگر همه دنيا و چه را به من بدهند, من ظلم حتى به آن طور نمى كنم, اين وادار شده است از طرف خداى تبارك و تعالى به اينكه اين را بگويد تا مقام معلوم بشود و مردم تبعيت كنند. او مى خواهد هدايت كند مردم را به راهى كه غير از آن نمى شود. و لهذا در عين حالى كه برايش مشكل است مى گويد…))(3)
فضيلت هاى خاص وجود افضل الوصيين و اميرالمومنين(ع) از نظر قرآن و روايات
1ـ سبقت و برترى در ايمان
((السابقون السابقون اولئك المقربون))(4)آنان كه در ايمان به خداوند بر همه پيشى گرفتند. آنها مقرب درگاه الهى اند! ابن عباس گويد: حضرت على بن ابى طالب(ع) در ايمان به رسول الله(ص) پيشى گرفت.(5)اين امر مهم, به صورت متواتر و بدون ابهام روشن است كه در آغاز, تنها حضرت على(ع) به نبى مكرم اسلام و سيدالمرسلين(ص) ايمان آوردند, لذا حتى در ميان اهل سنت به اقدم الامه سلما (ايمانا) معروفند.(6)و آيات ديگرى بر تقدم ايمان آن حضرت بر ديگران دلالت دارد; همچون آيه شريفه ((السابقون الاولون من المهاجرين والانصار))(7)نان كه ((در ايمان به خداوند سبقت گرفتند و اول ايمان آوردند از مهاجرين و انصار)).
ابن عباس مى گويد: آيه در مورد حضرت على بن ابيطالب(ع) (مهاجر) و سلمان فارسى(رض) (انصار) مى باشد. و آياتى بر برترى ايمان ولى المومنين على(ع) براى اثبات ولايت آن حضرت بر مومنان اشاره دارد كه با ويژه گى خاصى تنها بر آن حضرت صادق است:
((انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكاه و هم راكعون.))(8) همانا تنها خداوند و رسولش و كسانى كه ايمان آوردند, آنان كه نماز را به پا داشتند و در حال ركوع زكات مى دهند, بر شما ولايت دارند.
روايات فراوانى از شيعه و سنى نقل شده است كه آيه در مورد حضرت مولى الموحدين(ع) مى باشد.(9)طبق بعضى از روايات انگشترى كه ابواليتامى والمساكين(ع) به فقير دادند, هم ارزش مادى داشته و هم ارزش معنوى:(10)برو اى گداى مسكين در خانه على زن
كه نگين پادشاهى دهد از كرم گدا را(11)
درباره ايمان سيد المومنين على بن ابيطالب(ع) روايات فراوانى از سيدالمرسلين و سيده نسإ العالمين و ائمه طاهرين(ع) آمده است كه از آن جمله است:
نبى مكرم اسلام مى فرمايند: يا على, تو اولين مسلمان در اسلام آوردن و اولين مومن در ايمان آوردن هستى و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى(12) فرموده اند: اگر آسمان ها و زمين در كفه اى, و ايمان على(ع) در كفه اى ديگر قرار گيرد, ايمان على بن ابيطالب(ع) برترى يابد.(13)
يك سوال و تإمل
هدف از نقل فضايل و ويژه گى هاى خاص امين الله و رسوله(ص) و تشويق بر اعلان و اظهار اين فضايل چيست؟ مسلما مهم ترين امر در بيان فضايل آن حضرت يافتن حق و حركت در مسير حق و صراط مستقيم الهى است كه همانا با خليفه الله و رسوله همراهست.
و لذا بارها حضرت اميرالمومنين(ع) فضايلشان را, بويژه تقدم در ايمان و اطاعتشان از خداوند و رسول خدا را, به مردم گوشزد مى فرمايند كه از آن جمله, خطبه هايى از آن حضرت است:
((إترانى إكذب على رسول الله(ص)؟! والله لانا اول من صدقه فلا اكون اول من كذب عليه.))
آيا مرا تكذيب كننده رسول الله(ص) مى بينيد؟! به خداوند سوگند, هر آينه من اولين كسى هستم كه او را تصديق كرد, پس نمى توانم اولين تكذيب كننده اش باشم؟ (14)و در جاى ديگر مى فرمايند: حافظين از اصحاب محمد(ص) مى دانند كه من حتى يك لحظه از خداوند و رسولش رو برنتافتم و مرتد نگشتم…(15)
و در خطاب به خوارج مى فرمايند: ((إبعد ايمانى بالله و جهادى مع رسوله(ص) اشهد على نفسى بالكفر)) آيا پس از ايمانم به خداوند و جهادهم در ركاب رسول الله(ص) به كفر خويش گواهى دهم؟!(16)
و باز به اين نكته ظريف و مهم امام راحلمان اشاره مى كنيم كه فرموده اند:
((… حضرت امير(ع) در تعريف از خودشان, از طرف خداوند وادار شده اند تا مقام معلوم بشود و مردم تبعيت كنند و هدايت كنند مردم را.))

2ـ عصمت, طهارت و دورى از هر پليدى
چه تاج افتخارى برتر و والاتر از آنكه امين وحى نازل مى گردد كه:
((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.))(17)
كه به اتفاق شيعه و سنى آيه شريفه درباره حضرت رسول اكرم(ص), حضرت اميرالمومنين, حضرت فاطمه زهرا و حسنين ـ صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ـ است كه مى فرمايد: همانا خداوند اراده فرموده است كه رجس وپليدى را از شما اهل بيت دور سازد!
از ابن عباس روايت شده كه گفت: از رسول الله(ص) شنيدم كه مى فرمايند: ((إنا و على والحسن والحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون.))
البته روايات متعددى بر عصمت اهل بيت عصمت و طهارت دلالت دارد. در شإن نزول آيه شريفه تطهير هم, حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا(س) به طور قطع واردند.

باز يك نكته و نتيجه
اين همه تإكيد آيات شريفه قرآن بر عظمت روحى و معنوى ذوى القربى و اهل بيت رسول الله الاعظم(ص) و سفارش بر مودت و دوستى با ايشان, بويژه آيات دال بر عظمت روحى امام المتقين و يعسوب المومنين على(ع) و عصمت ايشان براى چيست؟
آيا مسلمين و بويژه شيعيان, قدر و منزلت چنين خاندانى را دانسته اند؟! و آيا مى توان گفت مسلمين بى ولايت و مودت ذوىالقربى عامل به قرآنند؟! و روى آوردن به كسانى كه نص و صراحتى از كتاب آسمانى در موردشان نيامده و اگر آمده, در فضيلتشان نيست! چه عذرى براى پيروان اينها باقى مى گذارد؟!
پس, گرايش به ديگران, خطاى محض و هلاكت ابدى را به دنبال دارد; چه در عصر حضور آن معصومان پاك و چه در عصر غيبتشان; حال به هر عنوان و از سوى هر فرد و گروهى كه باشد, پس دست نياز به سوى آن واسطه هاى فيض الهى آوريم كه:
ياران نظرى كه نيك انديش شوم
بيگانه زقيد هستى خويش شوم
تكبير زنان رو سوى محبوب كنم
از خرقه برون آيم و درويش شوم(18)

3ـ عبادت و بندگى خالصانه
بندگى و اطاعت بى چون و چرا در نزد معبود بى همتا آن چنان اهميت دارد كه در معرفى ولى مردم بعد از خداوند و رسول در كنار اصل ايمان, نماز (عبادت بدنى) به همراه زكات (عبادت مالى) مطرح مى گردد(19) اين شاخصه, جز در وجود مقدس امام من اطاع الله تعالى, مولى الموحدين على بن ابيطالب(ع) نمى باشد; (اى شده در نماز بس معروف كه به عبادت بر كسان موصوف)(20)
خداوند متعال در ويژه گى همراهان رسول الله(ص) مى فرمايد:
((… تريهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود…))(21)نان را بسيار در حال ركوع و سجده مى بينى كه فضل و رحمت و خشنودى خداوند را خواستارند, بر رخسارشان از اثر سجده نشان ها پديدار است.
و بر فرض آنكه در شإن نزول اين آيه روايتى هم نباشد, اين صفات بندگى قبل از هر صحابه اى بر اخ الرسول و زوج البتول و اب الائمه الطاهرين(ع) صدق مى كند.
حال آنكه از امام كاظم(ع) روايت شده كه اين آيه در منزلت حضرت اميرالمومنين(ع) نازل گشته است.
امام راحلمان(ره) در پيامشان به اجلاسيه هزاره نهج البلاغه چنين گفته اند:
((اولى آن است كه … بگوييم على بن ابى طالب فقط بنده خدا بود, و اين بزرگترين شاخصه اوست كه مى توان از آن ياد كرد)).(22)
سيد الصديقين, اميرالمومنين على(ع) خود چنين مى فرمايند:
((ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك, لكن وجدتك اهلا للعباده فعبدتك. ))(23)
خدايا, ترا نه به خاطر ترس از آتشت عبادت كردم و نه به خاطر طمع در بهشتت; بلكه ترا سزاوار عبادت و بندگى يافتم!
و باز مى فرمايند: ((اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب. لم يسبقنى الا رسول الله(ص) بالصلاه.))(24)
خداوندا من اولين كسى هستم كه به سوى تو بازگشته و نداى تو را شنيده و پاسخ گفته است. هيچ كس جز رسول الله(ص) در نماز بر من پيشى نگرفت!
نقل است كه نماز شب آن حضرت ترك نگشت; حتى در شب ليله الهرير.(25)
در نبرد صفين روزى كه مشغول پيكار و قتال بودند, توجهشان به خورشيد بود. ابن عباس عرض كرد: يا اميرالمومنين, چرا چنين مى كنيد؟ حضرت فرمودند: به زوال خورشيد نگرم تا نماز (ظهر) بخوانيم. ابن عباس عرض كرد: آيا الان وقت نماز است؟ پس حضرت على(ع) فرمودند: پس به خاطر چه چيز با آنها پيكار مى كنيم؟ همانا به خاطر نماز با آنها پيكار مى كنيم.(26)

يك تإسف عميق!
با توجه به اين فرمايش صريح و سيره قطعى قائد الغر المحجلين(ع) و بسته بودن راه هر گونه توجيه گرى و انحراف, افسوس كه بعضى نويسندگان و گويندگان و تهيه كنندگان برنامه هاى رسانه هاى ارتباط جمعى, به مسايل فرعى و حاشيه اى پرداخته و راه نفوذ انديشه هاى شوم بازمانده است لذا به تدريج كوته فكران و كج انديشان و مغرضان با انواع حيله ها و ترفندها بر فكر و روح نسل پس از انقلاب و ديگر ناآگاهان فرهنگ دينى و سيره معصومين(ع) دست يافته و باعث تشويش فكر و ايجاد شبهات خطرناك در اذهان بى اطلاعان شده اند, و به طور خزنده استحاله فرهنگى را دنبال مى كنند; تا جايى كه نسبت به وجود مقدس دو زوج بى همتا يعنى سيدالاولين والاخرين ما خلا النبيين و سيده نسإ العالمين, آن جسارتها و حداقل بى التفاتى ها گرديده و سيره و روش آن بزرگواران دچار تحريف و انحراف مى گردد.

4ـ علم الهى و آگاهى ويژه
قرآن كريم مى فرمايد: ((و تعيها اذن واعيه))(27) پند الهى را گوش شنوا مى پذيرد.
حال چه وجودى پذيراتر از وجود مبارك امين الله والرسول(ص) براى فرمايشات الهى است؟ كه تاريخ خود گواه اين مطلب است و اقرار دشمنان آن حضرت اثبات كننده اين امر!
در رواياتى نقل شده است كه هنگامى كه پيامبر اسلام(ص) علم خود را به حضرت على(ع) تعليم مى فرمودند, اين آيه شريفه در شإن حضرت على(ع) نازل گرديد و اين حاكى از عظمت روحى وارث علم رسول الله(ص) و صاحب سر رسول الله(ص) مى باشد.
در شإن نزول اين آيه در خصوص آن حضرت, رواياتى در حد تواتر معنوى از فريقين نقل شده است.(28)
سروده شاعر ايرانى كسائى مروزى شايسته اين مقام است كه:
اين دين هدى را به مثل دايره اى دان
پيغمبر ما مركز و حيدر خط پرگار
علم همه عالم به على(ع) داد پيمبر(ص)
چون ابر بهارى كه دهد سيل به گلزار
و رواياتى نقل شده كه مراد از ((من عنده علم الكتاب)) در آيه شريفه ((قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب))(29)ارث علم النبيين, حضرت اميرالمومنين(ع) مى باشد.(30)

در نهايت آنكه طبق روايت مشهور, پيامبر اسلام(ص) فرمود: ((إنا مدينه العلم و على بابها)) بدون شرفيابى به پيشگاه مقدس اعلم الناس بعد النبى(ص), دست يافتن به گنجينه علم الهى ممكن نخواهد بود.
در برش پير خرد چون كودكى دانش پژوه
بر درش عقل مجرد همچو پيرى خاكسار(31)
و خلاصه هر آنچه از صفات ذات و كمال الهى او ياد كنيم, عين الله تعالى و باب الله تعالى و صفى رسول الله(ص) آئينه آن صفات الهى بوده و پرتو آن صفات در وجود آن حضرت متجلى است.
همان گونه كه در نامگذارى آن حضرت به هنگام تولد, به مادرشان حضرت فاطمه بنت اسد خطاب شد: نامش را على بگذار كه برگرفته از نام خداى اعلى است.

و بالاخره آنكه فضايل نفسانى اميرالبرره محدود به اين صفات نيست; همان طور كه اين مختصر هم تنها قطره اى از درياى بيكران عظمت وجودى خليفه الله تعالى والرسول(ص) مى باشد.
و صفات نفسانى ديگرى همچون ورع و تقوا, زهد, خبردادن از غيب (كه بخشى از علم آن حضرت است) و… كه تنها جلوه هايى از آن قائد الغر المحجلين است كه بروز نموده, همچنان غير قابل دسترس و ناشناخته و يا در مسير تاريخ و گذشت زمان در هاله اى از ابهام باقى مانده است!
اما آن صفات و فضائلى كه در ارتباط با اجتماع مانند: حسن خلق, سخاوت و كرم, امانت, شجاعت, جهاد و مبارزه عليه شرك و ظلم, مستجاب الدعوه بودن, قضاوت و خوش تدبيرى و حل مشكلات و مسايل مختلف و ديگر فضايلى كه از افضل الوصيين(ع) پرتو افشان گشته و همانند فضايل نفسانى آن حضرت, جاى بحث و تإمل انديشمندان بوده, به نحوى كه آن مولا به جامع صفات متضاد معروف گشته اند. وقت, فرصت, دقت و صاحب نظرى وارسته و توانمند مى طلبد تا در اين زمينه مانند علامه امينى زحمات طاقت فرسايى را متحمل گشته و گنجينه اى گرانبها را به ارمغان گذارد.
و اما نتيجه اى كه از اين مختصر در باب فضايل نفسانى مولايمان و در حد وسع فكرى و روحى, به يارى حق تعالى مى گيريم آن است كه:
1ـ فضايل و ويژه گى هاى يعسوب المله والدين حضرت على(ع) را با خصوصيات و صفات عادى انسانى نسنجيم: بلكه جايگاه ويژه آن حضرت را طبق آيات الهى و روايات نبوى و اهل بيت عصمت و طهارت دريابيم.
چنانچه در زمينه علوم, امام صادق(ع) مى فرمايند: ((ان لله علما لايعلمه الا هو, و له علم يعلم انبيائه و رسله, فنحن نعلمه))(32)درستى كه خداوند علمى دارد كه كسى غير از او آن را نمى داند; و براى او علمى است كه انبيا و فرستادگانش مى دانند. و ما هم اين علم را مى دانيم.
لذا بايد باور داشت كه علم حقيقى از آن خداوند متعال را و انبيا و اولياى الهى است, و با دانسته ها و اكتسابات ما متفاوت است; و چه كسى اعلم الناس بعد الرسول(ص) غير از حضرت على(ع) وجود دارد؟ اتفاقا خود اهل سنت هم بر اين مطلب اذعان داشته و روايت ها و كتاب هاى فراوانى در اين زمينه دارند.
شايد بر اساس اين نكته در ويژه گى هاى خاص اميرمومنين باشد كه شهريار چنين سروده است:
نه خدا توانمش خواند, نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملك لافتى را
2ـ همانطور كه اشاره شد, علم حقيقى نزد اهل بيت نبوت(ع) است, لذا بايد در زمينه هاى مختلف علمى و دينى, و مسايل مختلف فردى و اجتماعى به اين خاندان و بويژه به سيره و فرمايشات خليفه الله بعد الرسول(ص) توجه عميق گردد.
و اين امر, وظيفه اهل علم و متخصصين فن را خطيرتر مى سازد.

3ـ با توجه به وجوب مودت و تبعيت نسبت به عترت رسول الله(ص) (و بويژه با تإكيدات الهى و نبوى در اين زمينه) و براساس وحى الهى و سيره نبوى در نشر فضايل, كرامات و جايگاه رفيع علوى, هر مطلع و مبلغى در نهادها و ارگان هاى مختلف فرهنگى و ارتباط جمعى, اين سيره را به عنوان يك تكليف و اصل دنبال نموده و نشر فضايل آن حضرت را به زبان خاص امروزى و مخاطبان ويژه, در حيطه تخصص خويش وظيفه خود بداند (با آنكه با رهنمود رهبر معظم انقلاب در اين امر, اين رسالت سنگين تر گرديده است).
4ـ با اعتقاد به اينكه الگوى كامل بشريت اهل بيت عصمت و طهارتند, و جدا شدن از ايشان هلاكت ابدى را به دنبال دارد, لازم است سيره وفرمايشات مستودع مواريث الانبيإ(ع) حضرت على مرتضى(ع) را به عنوان دستورالعمل مناسب (از سوى خبرگان دينى و علمى) به تمامى نهادها و گروه هاى مختلف در هر سطحى از جامعه اسلامى ابلاغ گشته, قانونمندى, اصلاحات, نظم, تشنج زدايى و… در جامعه اسلامى بر اين اساس باشد.
5ـ احتجاج و اتمام حجت و اعلام خطر به فريب خوردگان و مغروران به بضاعت اندك از اصطلاحات روزمره! كه هر كس جز در خانه اهل بيت نبوت (بويژه خاتم الاوصيإ حضرت على عليه الصلاه والسلام) را بكوبد و تإسى به غير از ايشان بجويد, محكوم به هلاكت و فنا و عاقبت به شرى است.
در روايتى از امام صادق(ع) آمده است كه: ((الصراط المستقيم اميرالمومنين عليه السلام.))(33)
6 ـ و هشدارى براى ما مدعيان تشيع و پيروى از آن امام همام (بويژه كارگزاران نظام مقدس جمهورى اسلامى) كه اعمال و گفتار و طرز فكر و زندگيمان چه مقدار به آن حضرت شباهت دارد؟ آيا حداقل به اين فرمايش حضرت اميرالمومنين(ع) عمل كرده ايم كه به يكى از كارگزاران خويش (پس از پذيرفتن دعوت بر سر سفره رنگين) مى فرمايند:
((… آگاه باش! هر مإمورى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گيرد. بدان امام شما از دنيايش به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است. آگاه باش! شما توانايى آن را نداريد كه چنين باشيد, اما مرا با ورع, تلاش, عفت, پاكى و پيمودن راه صحيح يارى دهيد… . ))
و سپس يادآورى مى فرمايند كه: ((… جايگاه فرداى هر كس قبر اوست كه در تاريكى آن آثارش محو و اخبارش ناپديد مى شود. و قبر حفره اى است كه هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفره كننده بازتر باشد, سرانجام سنگ و كلوخ آن را پر مى كند و جاهاى خالى آن را با خاك هاى انباشته, مسدود مى سازند من نفس سركش را باتقوا تمرين مى دهم و رام مى سازم تا در آن روز بزرگ و خوفناك با ايمنى وارد صحنه قيامت شوم و در آنجا كه همه مى لغزند, من ثابت و بى تزلزل بمانم… .))(34)
7ـ و بالاخره آنكه بايد تإسف بر گذشته بخوريم و قبل از تإثر و پشيمانى ابدى به فكر آينده خويش باشيم با:
الف ـ نظر به اينكه طبق روايات نبوى(ص) حضرت على(ع) با حق و قرآن همراهند; پس كلام آن حضرت و تالى تلو قرآن يعنى نهج البلاغه را از مظلوميت و مهجوريت خارج سازيم!
ب ـ ملاك عمل خويش را پس از قرآن, سيره اهل بيت(ع) و بويژه روش, منش و گفتار امام المتقين(ع) قرار دهيم; زيرا حضرت اميرالمومنين(ع) به دليل قول پروردگار متعال در قرآن كريم: …ندع… انفسنا…))(35)فس رسول الله(ص) بوده, و رسول الله(ص) هم به دليل ((و لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه…))(36)لگوى ما مى باشند; لذا وصى رسول الله ـ صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ـ به دليل نفس پيامبر بودن الگوى ما مى باشد.
ج ـ پس از عمل خويش ملاك ارزشها را براساس قرآن و گفتار معصومين و سيره ايشان قرار داده و مشوق ديگران باشيم. البته بهترين و موثرترين شيوه : ((كونوا دعاه للناس بغير السنتكم))(37)مى باشد.
اميد است خداوند متعال ما را در تإسى و تبعيت از مولايمان موفق بفرمايد, و اميد آنكه طبق وصيت امام راحلمان(ره) افتخارمان به نهج البلاغه باشد, و طبق فرموده خلف صالح امام راحلمان حضرت آيت الله العظمى خامنه اى ـ مدظله العالى ـ :
((من از بسيجيان اين كشور علوى و فاطمى مى خواهم كه على(ع) را الگوى خود قرار دهند)) ما خواسته شان را بكار بنديم, ان شإالله تعالى!
آرى! آنجا كه
ريزه خوار خوان او ميكال با حفظ ادب
حامل فرمان او جبريل با شرط قبول(38)
ما چه ادعا كنيم؟!
مفتقر به صد خجلت مدحت و ثنا آورد
وز فريضه ذمت شمه اى به جا آورد
در بر ولى نعمت تحفه گدا آورد
بر در فلك حشمت مورى التجا آورد(39)
والحمد لله رب العالمين.
پى نوشت ها:
1 . صحيفه نور, ج20, ص 6 ـ 185.
2 . ديوان كمپانى, مرحوم شيخ محمد حسين غروى اصفهانى.
3 . صحيفه نور, ج20, ص73.
4 . واقعه, آيه10 و 11.
5 . الغدير, ج2, ص306, چاپ اسلاميه.
6 . كتاب كشف اليقين فى فضايل اميرالمومنين(ع), ص39, تإليف حسن بن يوسف بن مطهر الحلى.
7 . توبه, آيه100.
8 . مائده, آيه55.
9 . تفاسير روايى مانند البرهان (ج1, ص485 ـ 479).
10 . همان, ص480, ح4, و ص485.
11 . قصيده معروف مرحوم شهريار.
12 . احقاق الحق, ج4, ص218.
13 . الحكم الزاهره, ج1, ص81.
14 . نهج البلاغه, خطبه37.
15 . همان, خطبه 196.
16 . همان, خطبه 58.
17 . احزاب, آيه33.
18 . ديوان حضرت امام(ره), ص225.
19 . مائده, آيه55.
20 . از سنائى (شاعر قرن پنجم).
21 . الفتح, آيه آخر.
22 . صحيفه نور, ج14, ص 225.
23 . الحكم الزاهره, ج2, ص102.
24 . نهج البلاغه, خطبه 131.
25 . شب جنگ خونين بين حضرت امير(ع) و معاويه لع.
26 . كشف اليقين, ص122.
27 . سوره الحاقه, آيه12.
28 . كتب تفسيرى و روائى شيعه و سنى (به فرموده بعضى مفسرين روايات متواتر معنوى است).
29 . الرعد, آيه42.
30 . كتب روايى و تفسيرى من جمله: البرهان, ج2, ص4ـ302.
31 . ديوان كمپانى.
32 . الحكم الزاهره, ج1, ص56.
33 . البرهان, ج1, ص50, ح22.
34 . نهج البلاغه, نامه 45.
35 . آل عمران, آيه61.
36 . الاحزاب, آيه21.
37 . بحارالانوار, ج70, ص303.
38 و 39 . ديوان كمپانى.