كار و كشاورزى در سيره على عليه السلام

 

كار و كشاورزى در سيره على عليه السلام

 


 

اشاره:
بدون ترديد, هر كسى بايد هزينه زندگى خود را تإمين كند و در حد توان, براى تحصيل لوازم زندگى مانند: مسكن, غذا, لباس و ساير نيازها كوشا باشد. تإمين معاش زندگى, نياز به كار و كوشش در ابعاد گوناگون دارد كه از جمله آنها ((كارگرى و كشاورزى)) است كه موجب توليد فرآورده هاى مختلف غذايى شده و كمكى اساسى به حفظ اركان اقتصاد فردى و اجتماعى مى كند.
در اسلام, كاركردن براى تإمين معاش زندگى واجب است(1) و اگر فردى حد لازم نيازهاى زندگى خود را به دست آورد, كار كردن او براى توسعه زندگى خود و ديگران مستحب است.
مسإله كار و كارگرى ـ به معنى وسيع كلمه ـ و تإمين هزينه زندگى از نظر اسلام به قدرى مهم است كه امام صادق(ع) به يكى از يارانش به نام هشام فرمود: ((ان رإيت الصفين قد التقيا فلا تدع طلب الرزق فى ذلك اليوم))(2) هرگاه دو گروه را براى جنگ با هم آماده ديدى, باز هم كسب معاش زندگى را رها نكن.
رسول اكرم(ص) فرمود: ((ملعون من إلقى كله على الناس))(3) آن كس كه (بر اثر تنبلى, و كار نكردن) بار زندگى خود را بر دوش ديگران بياندازد, ملعون و مطرود درگاه خداوند است.
نيز فرمود: ((طلب الحلال فريضه على كل مسلم و مسلمه))(4) كسب رزق حلال (از راه كار و كوشش) بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
اميرمومنان على(ع) به فرزندش حسن(ع) فرمود: ((لا تلم انسانا يطلب قوته, فمن عدم قوته كثر خطاياه))(5) هيچ كس را به خاطر تحصيل معاش زندگى اش سرزنش نكن, چرا كه هرگاه كسى هزينه زندگى اش تإمين نباشد, خطاها و گناهان او بسيار مى شود.
پيامبران و امامان(ع) كه در همه كارهاى نيك پيشرو بودند, در كار و كوشش براى تحصيل معاش زندگى خود نيز چنين بودند; روزى يكى از شيعيان, امام كاظم(ع) را ديد كه با بيل مشغول آماده كردن زمين براى كشت و زرع است, عرض كرد: فدايت گردم! مردان شما كجايند تا عهده دار اين كار شوند و اين زحمت را از دوش شما بردارند. امام كاظم(ع) فرمود: كسانى كه بهتر از من و بهتر از پدرم بودند كار مى كردند. او عرض كرد: آن كسانى كه بهتر از شما شما بودند, كيانند؟ رسول خدا و اميرمومنان و همه پدرانم! سپس افزود: ((كلهم كانوا قد عملوا بايديهم, و هو من عمل النبيين والمرسلين والاوصيإ والصالحين))(6) همه آنها با دست خود كار مى كردند; كار كردن كار پيامبران, رسولان, اوصيإ و صالحان است.
با اين اشاره, به سيره اميرمومنان على(ع) در رابطه با كار و كشاورزى مى پردازيم و با نگاهى به اين بعد از ابعاد زندگى سازنده و بالنده على(ع), به ارزش كار و كشاورزى بيشتر پى مى بريم:

كار در زندگى درخشان على (ع)
حضرت على(ع) از فقر و تهيدستى كه از كار نكردن نشإت مى گرفت, تنفر داشت و مى فرمود: ((الفقر الموت الاكبر))(7) فقر مرگ بزرگ است; چرا كه آن حضرت, شاگرد بزرگ پيامبر(ص) و دست پرورده او بود, و از پيامبر اين مطلب را آموخته بود كه فرمود: ((الفقر سواد الوجه فى الدارى(8)ن)) فقر و تهيدستى, روسياهى دنيا و آخرت است.
بر همين اساس, آن بزرگوار هرگز كار را عار نمى دانست و به آن به عنوان فضيلتى مهم مى نگريست. آن حضرت, براى ديگران (در امور كشاورزى يا كارهاى عمرانى) كار مى كرد, و مزد مى گرفت و آن را در زندگى خود, به مصرف مى رسانيد, در اين راستا نظر شما را به سه نمونه زير جلب مى كنم:

1ـ در آن هنگام كه على(ع) هنوز با حضرت زهرا(س) ازدواج نكرده بود, سخن از ازدواج با حضرت زهرا(س) به ميان آمد, دو نفر از اصحاب پيامبر(ص) دريافتند كه خواستگارانى براى دختر رسول خدا(ص) رفته اند, ولى آن حضرت به آنها جواب منفى داده است. آنها جوياى على(ع) شدند, به آنها خبر دادند كه على(ع) در صحرا مشغول كار است. آنها به محضر على(ع) كه مشغول آبيارى نخلستانى بود آمدند و ماجرا را به عرض او رساندند و از او خواستند تا از دختر رسول خدا(ص) خواستگارى كند. على(ع) نزد پيامبر(ص) آمد از فاطمه زهرا خواستگارى كرد. پيامبر(ص) به او فرمود: ((چه چيز را مهريه دخترم قرار مى دهى؟))
على(ع) عرض كرد: يك شمشير, يك زره, يك اسب و يك شتر آبكش دارم; اينها را به عنوان مهريه مى پردازم. پيامبر(ص) فرمود: شمشير, اسب و شتر آبكش را لازم دارى. فقط زره را به عنوان مهريه زهرا(س) مى پذيرم. زره را پذيرفت و با آن جهيزيه ساده اى فراهم نمود و ازدواج آنها را تحقق بخشيد.(9)
در اين ماجرا دو مطلب را در مورد ((اهميت كار)) مى نگريم: نخست اينكه على(ع) به آبيارى مشغول بود (با توجه به اينكه در آن عصر براى ديگران و اخذ اجرت كار مى كرد). دوم اينكه پيامبر(ص) شتر آبكشى او را به عنوان مهريه نپذيرفت و فرمود: آن را لازم دارى! و با اين برخورد, به كار و ابزار كار ارزش داد, و على(ع) را به كار كردن تشويق نمود.
2ـ روزى در آغاز هجرت, شرايط سخت زندگى مادى, عرصه را بر على(ع) و افراد خانواده آن حضرت به قدرى تنگ كرد كه او و اهل و عيالش در فشار گرسنگى قرار گرفتند. حضرت تصميم گرفت براى پيدا كردن كار به جستجو پردازد. از خانه بيرون آمد و جوياى كار شد, در مدينه كارى نجست; به سوى روستاهاى مدينه حركت كرد. در يكى از روستاها كه در يك فرسخى مدينه قرار داشت, زنى را ديد كه خاك آماده كرده و منتظر يك كارگر است تا آب بياورد و آن را براى تعمير خانه اش گل كند.
حضرت على(ع) با او صحبت كرد و به توافق رسيدند. على(ع) از چاه آب مى كشيد و آن خاك را گل مى نمود و براى تعمير ساختمان آماده مى ساخت. حضرت آن روز را تا پايان كار كرد, آنگاه مزد خود را كه مقدارى خرما بود از آن زن گرفت, به مدينه بازگشت, به محضر رسول خدا(ص) رسيد و ماجرا را به عرض رسانيد. آنگاه پيامبر(ص) با على(ع) نشستند, مقدارى از آن خرما را خوردند و گرسنگى خود را برطرف نمودند.(10)
3ـ روزى ديگر, حضرت على(ع) با ديدن چهره پيامبر(ص) دريافت كه آن حضرت گرسنه است, دلوى برداشت و كمر خود را با ليف خرما بست و به عنوان پيدا كردن كار از خانه بيرون آمد تا اينكه كشاورزى را ديد كه براى آب كشى نياز به كارگر دارد; آن كشاورز على(ع) را به كمك طلبيد و قرار گذاشت كه براى هر دلو آبى كه از چاه بيرون مى كشد, يك عدد خرما به او بدهد. حضرت على(ع) پذيرفت و مشغول كار شد و در پايان كار, مقدارى خرما به عنوان مزد گرفت و آن را به محضر رسول خدا(ص) آورد. (11)
حضرت على(ع) نه تنها در بيرون خانه كار مى كرد, بلكه در خانه نيز, كارهاى خانه را با همسرش حضرت زهرا(س) تقسيم مى كرد; چنانكه امام صادق(ع) فرمود: ((اميرمومنان على(ع) براى آشپزخانه هيزم مىآورد, آب از چاه مى كشيد و خانه را جارو مى كرد; و حضرت زهرا(س) گندم يا جو را (با آسياى دستى) آرد مى كرد و خمير مى نمود و نان مى پخت.))(12)

كشاورزى در سيره على(ع)
در اين مورد سخن را از اينجا آغاز مى كنيم كه حضرت على(ع) فرمود: ((من وجد مإ و ترابا ثم افتقر فابعده الله))(13) كسى كه آب و خاك داشته باشد و در عين حال فقير زندگى كند, خداوند او را از رحمتش دور مى كند. و امام صادق(ع) فرمود: ((اذا دعوا واغرسوا والله ما عمل الناس عملا اجل و لا اطيب منه))(14) زراعت كنيد و درخت بكاريد, سوگند به خدا براى مردم كارى ارجمندتر و پاكتر از آن نيست!
حضرت على(ع) به امر كشاورزى و توسعه آن و احداث چشمه ها, قنات ها و مزارع, بسيار اهميت مى داد, به طورى كه مى توان گفت: در ميان اولياى خدا, در اين مورد نظيرى براى آن حضرت ديده نشده است!
آن حضرت در اين جهت كوشش فراوانى داشت, بويژه هنگامى كه خلفاى بعد از رسول خدا(ص) مقام آن حضرت را غصب نمودند, آن بزرگوار به آباد كردن اراضى و احداث نخلستان ها و قنات ها پرداخت و در پايان, درآمد سرشار آن باغ ها را وقف فقرا و تإمين نيازهاى جامعه نمود; در اين راستا كافى است كه نظر شما را به چند نمونه جلب كنم:

1ـ مردى اميرمومنان على(ع) را ديد كه سوار بر شتر شده است. و بارهايى از هسته خرما بر پشت شتر خود دارد پرسيد: اى ابوالحسن, اين بارها چيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ((مإه الف عذق ان شإ الله))(15) اگر خدا بخواهد صد هزار درخت خرما!
آن حضرت به صحرا رفت و آن هسته ها را در زمين مساعدى كاشت و سال ها آبيارى و مراقبت نمود; در نتيجه نخلستان هايى كه در مجموع داراى صدهزار درخت خرما بودند به وجود آمد.

2ـ اميرمومنان على(ع) در اطراف مدينه قنات ها و چشمه سارهاى متعددى احداث كرد كه در ميان آنها باغ ((ابونيزر)) و باغ ((بغيبغه)) را مى توان نام برد. على(ع) شخصى به نام ابونيزر را سرپرست اين دو باغ قرار داد و سپس اين دو باغ را وقف نمود تا درآمد آنها در راستاى تإمين هزينه زندگى نيازمندان به مصرف برسد.
اين دو باغ پس از على(ع) در دست امام حسن(ع) بود. پس از امام حسن(ع) نيز در اختيار امام حسين(ع) قرار داشت و به مصرف نيازمندان مى رسيد. روزى معاويه در زمان امامت امام حسين(ع) براى آن حضرت پيام فرستاد كه ((من حاضرم اين دو باغ را به دويست هزار دينار خريدارى كنم.)) امام حسين(ع) در پاسخ فرمود: ((اين دو مزرعه فروشى نيست! پدرم آن را براى عموم فقرا و بينوايان وقف نموده است تا چهره اش از حرارت آتش دوزخ محفوظ بماند; بنابراين من آنها را به هيچ قيمتى نمى فروشم!))(16)

3ـ در عصر رسول خدا(ص) در يكى از جنگ ها, لشگر اسلام پيروز شد و اراضى وسيعى در اختيار حكومت اسلامى قرار گرفت. پيامبر(ص) آن اراضى را به عنوان ((فىء)) بين مسلمانان تقسيم نمود; قطعه اى از آن هم به عنوان سهميه على(ع) در اختيار آن حضرت قرار گرفت. على(ع) در آن قطعه چاهى حفر كرد و چشمه اى پديدار ساخت. آب آن چشمه به قدرى فراوان شد كه آن حضرت آن را ((عين ينبع)) (چشمه جوشان) ناميد. شخصى در اين مورد به آن حضرت تبريك گفت و بشارت داد. اميرمومنان(ع) به او فرمود: ((بشر الوارث, هى صدقه بتا فى حجيج بيت الله, و عابر سبيله…))(17) به وارث مژده بده, زيرا اين چشمه وقف گرديد تا درآمد آن در راه تإمين مخارج زائران خانه خدا و مسافران در راه خدا به مصرف برسد; فروختن, بخشيدن و به ارث بردن آن جايز نيست; هر كس آنها را بفروشد يا ببخشد, لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد!

4ـ حضرت على(ع) در عين آنكه با دسترنج خود از ثروتمندان درجه يك عصر خود شده بود,ساده مى زيست و دوست داشت همچون فقرا زندگى كند تا با آنها همدردى كرده و از غم و اندوه آنها كاسته باشد. اما بعضى از افراد مغرض, مانند طلحه و زبير و…, بر آن حضرت خرده مى گرفتند و آن حضرت را فقير و بى كفايت مى خواندند. حضرت على(ع) براى اينكه به آنها و كسانى كه فريب آنها را خورده بودند بفهماند كه چنين نيست, تصميم گرفت محصول باغ هاى احداثى خود را به صورت نقدينه درآورد و سپس پول ها را بين تهيدستان تقسيم كند. وقتى اين كار انجام شد, حضرت على(ع) طلحه و زبير و امثال آنها را طلبيد و آن پول ها را به آنها نشان داد و فرمود: ((هذا المال والله لى, ليس لاحد فيه شىء)) سوگند به خدا اين پول ها مال شخصى من است (كه از دسترنج خود به دست آورده ام نه از بيت المال) و هيچ كس در آن حقى ندارد! سپس آن پول ها را بين فقرا تقسيم كرد.(18)
بدين ترتيب براى همگان روشن شد كه حضرت على(ع) داراى ثروت كلان است و ساده زيستى او, نه به خاطر فقر, بلكه به خاطر رسيدگى به فقرا و همدردى با آنها است.

5ـ روزى امام صادق(ع) از اميرمومنان على(ع) ياد كرد و فرمود: ((كان اميرالمومنين صلوات الله عليه, يضرب بالمر, و يستخرج الارضين.. و ان اميرالمومنين اعتق الف مملوك من ماله و كد يده))(19) اميرمومنان على(ع) ـ صلوات خدا بر او باد ـ در زمين بيل مى زد و مواهب زمين را (با كشاورزى و رنج و زحمت) خارج مى نمود. همانا اميرمومنان(ع) هزار برده از مال شخصى خود و از حاصل دسترنج خود خريد و آزاد كرد.
در روايت ديگر آمده: آن حضرت از دسترنج خود در عصر رسول خدا(ص) هزار برده خريد و آزاد نمود.(20)

كوتاه سخن آنكه اميرمومنان على(ع) مرد كار و تلاش در همه عرصه ها از جمله در عرصه اقتصاد و كشاورزى بود, ايشان از تن پرورى و بيكارى و از هرگونه عجز و كسالت بيزارى مى جست, و مى فرمود: ((ان الاشيإ لما ازدوجت ازدواج الكسل والعجز فنتجا بينهما الفقر))(21) نتيجه خو كردن به كسالت و عجز فقر و بيچارگى است.
جالب اينكه آن بزرگوار با آن همه امكانات, بسيار ساده مى زيست و همانند يك فقير, در پايين ترين سطح زندگانى به سر مى برد; يكى از شيعيان مى گويد: در كوفه على(ع) را ديدم كه بارى بر دوش گرفته و عبور مى كند. سلام كردم و عرض نمودم: آن بار را به من بده تا به خانه ات برسانم! فرمود:
((إبو العيال إحق بحمله)) پدر اهل خانه سزاوارتر است كه آذوقه خانه را حمل كند. آنگاه فرمود: از اين خرماها بخور. گفتم ميل ندارم! آن حضرت به خانه رفت و سپس براى اداى نماز جمعه به مسجد بازگشت; ديدم همان عبايى كه خرما با آن حمل مى كرد را بر دوش افكنده است. حضرت با همان عبا در حالى كه هنوز پوست خرما به آن چسبيده بود و با همان وضع ساده, نماز جمعه را خواند.(22)
پى نوشت ها:
1. امام خمينى, تحريرالوسيله, ج2, ص321.
2. ابومحمد حسن بن على حرانى, تحف العقول, ص489.
3. همان, ص37.
4. علامه مجلسى, بحار, ج103, ص9.
5. همان, ج72, ص47.
6. شيخ حر عاملى, وسائل الشيعه, ج12, ص23.
7. سيد رضى, نهج البلاغه, حكمت 163.
8. شيخ حر عاملى, المواعظ العدديه, ص110.
9. محدث اربلى, كشف الغمه, ج1, ص497.
10. علامه مجلسى, بحار, ج41, ص33 (به طور اقتباس).
11. همان, ص39.
12. شيخ كلينى فروع كافى, ج5, ص86.
13. علامه مجلسى, بحار, ج103, ص65.
14. همان, ص68.
15. شيخ كلينى, فروع كافى, ج5, ص75.
16. علامه نورى, مستدرك الوسائل, ج2, ص514, معجم البلدان, ج4, ص176.
17. شيخ حر عاملى, وسائل الشيعه, ج13, ص303.
18. شيخ كلينى , فروع كافى, ج6, ص440.
19. همان, ج5, ص74.
20. بحارالانوار , ج41, ص139.
21. فروع كافى, ج5, ص86.
22. علامه مجلسى, بحار, ج41, ص138.