تفاوت دو انتفاضه

 

تفاوت دو انتفاضه

استاد سيد محمد جواد مهرى

 


 

خدا چنين خواست كه يادبود سيزدهمين سال انتفاضه 1987 با خون نگاشته شود. زيرا چنان كه مى بينيد هر روز فلسطين شهيد مى دهد و تا كنون ده ها شهيد و صدها مجروح در سراسر فلسطين از قدس گرفته تا ((جنين)) و تا ((بيت لحم)) به جاى گذاشته است و روزانه شهيدان تازه اى سرزمين مقدس را خون رنگ مى كنند. و اين سرزندگى و شادابى شهادت, رنگ و رونق ديگرى به انتفاضه بخشيده و آن را از انتفاضه 87 متمايز و جدا مى سازد. و هرچند دوران آن انتفاضه سپرى شده ولى انتفاضه دوم همچنان در حال حركت و خروش است و حال كه بيش از سه ماه از انتفاضه نوين مى گذرد, جا دارد مقايسه اى ميان دو انتفاضه شود تا اوضاع روشن تر گردد.

اوج وحشيگرى اسراييل
در آغاز آنچه ما را به شگفتى وا مى دارد, مقدار خونى است كه در هفته هاى اخير سرزمين مقدس فلسطين را رنگين كرده است, و چه شده كه امروزه وحشيگرى اسراييل به اوج خود رسيده تا جايى كه از سلاحهاى سنگين از قبيل موشك و هليكوپتر و تانك و توپهاى دوربرد و همچنين از انواع بمبهاى خطرناك استفاده مى شود كه نه تنها باعث كشته شدن افراد مى شود بلكه بدنها را قطعه قطعه مى سازد. و با زبان آمار معدل شهداى انتفاضه 1987 در حدود 25 نفر در ماه بود ولى اكنون بيش از 150 نفر در ماه مى رسد يعنى شش برابر شده و اين امر نياز به توضيح دارد. زيرا در پاسخ سنگ يا حد اكثر سلاحهاى سبك, هيچ نيازى به سلاحهاى سنگين و خانمان برانداز نيست ولى مشاهده مى شود كه اسراييل نه تنها افراد را نشانه رفته بلكه اين بار با ضربه هاى سهمگين قصد براندازى تمام مردم فلسطين را دارد همچنان كه خانه ها و ما يملك آنان را نيز آماج سنگين ترين ضربه هاى هولناك قرار داده است.و اين هجوم گسترده و بى سابقه از سوى اسراييل هرگز تصادفى نيست بلكه بدون شك, عمدى و با كمال دقت پى ريزى شده است. و گويا پيغامى است براى هركس كه مسإله فلسطين را به نحوى دنبال مى كند.
و اگر گفتگوى يكى از روزنامه نگاران زن اسراييلى را با يك تك تيرانداز صهيونيست ـ كه پيش از چندى در روزنامه هاى اسراييل به چاپ رسيد ـ مطالعه كنيم, در مى يابيم كه هر تيرى با حساب و با انگيزه مشخص, به سوى هدف از پيش تعيين شده شليك مى شود مثلا گاهى دستور داده مى شود كه از بمب هاى اشك آور استفاده شود و گاهى دستور تيرهايى داده مى شود كه بايد به قسمت پاها اصابت كند نه سر و سينه ولى گاهى دستور به عكس اين است و اصرار مى شود كه حتما بايد تير به قسمت هاى سر و سينه بدن برخورد كند و يا مستقيما سر را نشانه رود و اى بسا دستور داده شود كه چشمها و ديدگان را هدف مستقيم خود قرار دهيد!!
اسراييل با اين حركت وحشيانه و سركوبگرانه چه پيامى دارد؟ البته نبايد از ياد برد كه نخست وزير اسراييل (باراك)خود يك نظامى است بلكه اگر دقت بيشترى داشته باشيم او يك قاتل حرفه اى است و درك چندانى از سياست و كار سياسى ندارد, بلكه با سياست تا اندازه اى بيگانه است و به عكس او اسحاق شامير كه در سال 1987 نخست وزير بود, هرچند قاتل بود ولى حرفه اى نبود بلكه تنها از خونريزى لذت مى برد! و انگهى از نظر سياسى كارآزموده و كاردان بود و لذا هر يك با زبان و ايده خود, هجومش را آغاز و دنبال مى كند.
از آن گذشته ممكن است كه باراك مى خواست بر رقباى خود پيشى و سبقت بگيرد و به ملت اسراييل ثابت كند كه او آنچنان قدرتمند و توانمند است كه پاسخ فلسطينى ها را ده به يك مى دهد زيرا ـ متإسفانه ـ يكى از معيارهاى قدرت و همچنين محبوبيت و پيشرفت سياسى در اسراييل با مقدار خونريزى بيشتر نسبت به فلسطينى ها قياس مى شود. و حتما از ياد نبرده ايم كه شيمون پريز در ((قانا)) چه جنايتهايى مرتكب شد.
و شايد باراك مى خواست رهبران فلسطين را بترساند زيرا او مى داند كه قريب چهل هزار پليس مسلح فلسطينى در داخل فلسطين وجود دارد و از اين راه مى خواست آنها را سر جايشان بنشاند و به آنها بفهماند كه:هان ! خود مى بينيد در برابرسنگهاى جوانانتان چگونه پاسخ مى دهيم پس اگر روزى ژاندارمهاى فلسطينى بخواهند در كنار تظاهركنندگان وارد كارزار شوند دمار از روزگارشان بر مىآوريم, پس بهتر است كه دور از جريانات بمانند و از ميدان نبرد جدا كناره گيرى كنند.
و شايد هم مى خواست سردمداران فلسطينى را در تنگنا قرار دهد زيرا همواره شاهد نابودى ملتشان هستند و از هر عكس العملى عاجز و ناتوانند. و بدينسان مردم فلسطين را وادار مى سازد كه در برابر مسئولين خود قيام كنند و مقدارى از جام خشمشان بر سر آنان بريزند و از آن سوى, رهبران فلسطينى ناچار به كنار آمدن با اسراييل گردند و به سرعت موافقت خود را با طرحهاى صلح آميز و خبيثانه اسراييل ـ كه همه به نفع آنها است و هيچ سودى براى فلسطينى ها ندارد ـ اعلام نمايند و بدينسان باراك از محبوبيت بيشترى در ميان ملت خود برخوردار شود و تا اندازه اى هم آبروى باقيمانده رهبران فلسطينى را نگهدارد !

آغاز دو انتفاضه
انتفاضه سال 1987 با يك حركت آتشين آغاز شد كه هفت كارگر فلسطينى در مسير راه ((ايريز)) در شمال ((غزه)) به قتل رسيدند ولى انتفاضه كنونى با ديدار اريل شارون رييس حزب ليكود از حرم مطهر مسجد اقصى آغاز شد و در هر دو مورد روشن است كه آتش خشم در زير خاكستر پنهان بود و منتظر فرصتى براى برافروخته شدن و آنچنان وسايل انفجار عمومىآماده بود كه با يك چوب كبريت, آتش كارزار افق را تيره و تار كرد.

مقايسه دو خشم عمومى
و على رغم شباهت دو حالت ولى مصدر خشم فرق مى كند و بر اين پندارم كه خشم سال 2000 بسيار شديدتر و سهمگين تر از خشم 1987 است. چرا؟
در سال 1987 خشم ملى عليه ادامه اشغال بود كه اين مستلزم پذيرش ذلت و خوارى مى باشد و لذا پيامش بيشتر جنبه محكوميت و اعتراض داشت و شايد از اين روى بود كه آن اعتراض از سنگ پرانى تجاوز نمى كرد. و از سوى ديگر يك حالت سكوت مرگبار بر تمام جهان عرب حكمفرما بود كه در كنفرانس سران در عمان تجلى يافت زيرا در همان سال, اين كنفرانس برگزار شد و هيچ نامى از اشغال فلسطين در قطعنامه برده نشد و لذا آن انتفاضه در حقيقت پاسخى اعتراض آميز به آن بى اعتنايى سران بود و بدينسان آن انتفاضه را مى توان چنين بيان كرد كه انگيزه اش فقط اظهار وجود بودو لا غير.
اما در سال 2000 مطلب كاملا عوض شد زيرا از سويى جهان به سوى تك قطبى پيش مى رود و پس از پايان جنگ سرد, آمريكا تنها قطب قدرت در ميدان است و تمام نقشه ها و توطئه هاى اسراييل در آنجا پى ريزى و دنبال مى شود و از سويى ديگر, در منطقه عربى نيز تحول مهمى به چشم مى خورد و آن برنامه صلح و سازش با اسراييل است و هرچند آمريكا سرمايه زيادى براى پيشبرد اين صلح ننگين اندوخته ولى ثابت شد كه نتيجه اى جز شكست ندارد و براى همگان روشن شد كه انگيزه سازش چيزى جز قانونى جلوه دادن اشغال فلسطين نمى باشد. و نه تنها مى خواهند با اين برنامه ذلت بار, اشغال فلسطين را قانونى جلوه دهند بلكه فلسطينى ها هر بار شاهد خوارى و ذلت بيشتر از سوى اسراييل بوده و هستند.
در اين ميان بسيارى از گروه هاى فلسطينى از سردمداران خويش اعلام انزجار كردند و از كارهاى ناشايست مسئولين فلسطينى تبرى جستند, زيرا نه تنها به ذلت تن دادند بلكه به خاطر رسيدن به قدرتى موهوم و خيالى, به فساد كشيده شدند و در بسيارى از موارد مبارزان هم كيش و هم وطن خود را سركوب كردند, تا جايى كه جوانان ليستى تهيه كردند كه نام پنجاه نفر از عناصر حكومتى فلسطين در آن نوشته شده و نشان مى دهد كه اينان از فساد سياسى و مالى روشنى برخوردارند ! در غزه شايع شده بود كه اين حكمفرمايان, خانواده هاى خود را به خارج فرستاده اند تا از دست تظاهركنندگان خشمگين انتفاضه, در امان باشند. و آنچه بيشتر مردم را عصبانى كرد اين بود كه برادرزاده يكى از مسئولين امنيتى فلسطين در روزهاى گرم انتفاضه, زخمى شد و او را براى درمان به بيمارستان ((هداسا)) در ((تل اويو)) فرستادند و مردم پس از مرگ آن جوان, از قضيه با خبر شدند.
بنا بر اين انتفاضه سال 2000 را مى توان جنبشى عليه اشغالگران و عليه سازشكاران و عليه آمريكا به شمار آورد. و همچنين نهضت و حركتى است عليه فساد برخى عناصر حكومتى فلسطين. به عبارت ديگر مى توان گفت: پس از هفت سال از گذشت قرارداد ((اوسلو)) ملت فلسطين ديگر توانايى تحمل ذلت را نداشت و مى خواست سازشكاران را درسى عملى بدهد و لذا عليه تمام صلح مداران اعلام خشم و عصيان نمود و اكنون كه مى بيند از هر سوى مورد شكست و زيان هاى جبران ناپذير قرار گرفته ديگر حاضر نيست ضررهاى بعدى را تحمل كند پس ناچار بايد اعلام عصيان و قانون شكنى كند و در برابر سازشكاران و خودفروختگان, آزادانه و مردانه قيام نمايد تا پس از شكست ظاهرى و مادى, معنويت و هويتش را پايدار بدارد.

انتفاضه و رهبريت فلسطين
در سال 1987 رهبران فلسطينى در تونس (كه در آن زمان مركزشان در تونس بود) انتفاضه را پشتيبانى مى كردند و گام به گام با آنها پيش مىآمدند و لذا در هر دو طرف, سقف خشم يكسان بود. در انتفاضه سال 2000 رهبريت فلسطينى عقب نشينى كرد ولى ملت پيش تاز شد تا جايى كه رهبرى هنوز هم در محدوده سازش حركت مى كند بلكه در ميان آنان كسانى مانند ابو مازن پيدا مى شوند كه اصلا انتفاضه را بى فايده و پوچ مى دانند و معتقدند كه بايد انتفاضه به سرعت پايان پذيرد و برخى ديگر معتقدند كه وجود انتفاضه لازم است زيرا مسير حركت به سوى صلح را سريعتر و شتابانه تر مى سازد!
حال خود مى توانيم تصور كنيم چه مسافتى ميان اين دو طرز تفكر وجود دارد: تفكرى كه انتفاضه را يا اصلا نمى خواهد و يا تنها به خاطر ابزارى براى پيشبرد صلح قبول دارد و از آن سوى تفكرى كه سازش را مخالف حيات و وجود خود مى داند و آن را وسيله اى براى تقويت اسراييل و نابودى فلسطين به حساب مىآورد و اصلا مبناى انتفاضه و انگيزه اش اين است كه صلح و سازش را به كلى براندازد و از ميان بردارد. و هرچند در ميان نيروهاى ملى و اسلامى اختلافهايى وجود دارد ولى محكوم كردن سازش, كمترين چيزى است كه تمام گروه هاى ملى و اسلامى خواهان آن هستند و بر آن اتفاق نظر دارند.
شايان ذكر است كه اجماع ملى فلسطين در انتفاضه 2000 خيلى گسترده تر از انتفاضه 87 است زيرا در سال 1987 نيروهاى فلسطينى به تنهايى قيام كرده بودند و هريك جداى از ديگرى اظهار وجود مى كرد و پيامهاى خود را صادر مى نمود و هر يك به طور مستقل عمل مى كرد و هر گروهى طبق دلخواه خويش روزى را براى تظاهرات يا اعتصاب بر مى گزيد ولى در انتفاضه كنونى همه با هم وارد عمل شده و متحدانه پيكار مى كنند.
حال با چنين انگيزه اى مى توان مقدار خشم و غضب ملى را برآورد كرد هنگامى كه مردم با خبر شوند كه ياسر عرفات محرمانه با اسراييليها نشست و برخاست مى كند و تماس هاى سرى با سرانشان برقرار مى نمايد و گفته مى شود كه از راه چهار كانال ارتباطى اين تماس هاى محرمانه برگزار مى شود.

ويژگيهاى انتفاضه 2000
در انتفاضه كنونى مسايل ديگرى نيز به چشم مى خورد كه در سال 87 وجود نداشته است:
1ـ در سال 87 تنها راه ابراز خشم و نفرت عليه اشغالگران, پرتاب سنگ به سوى اسراييلى ها بود ولى در سال 2000 كم و بيش سلاحهايى در دست جوانان فلسطينى پيدا مى شود.
2ـ يكى از اهداف انتفاضه, يهوديانى هستند كه در شهركهاى يهودى نشين احداث شده, سكونت گزيده اند و اين معنى در سال 87 وجود نداشت اما اكنون وجود اين شهركها كه در سرزمينهاى اشغالى يا دولت احتمالى فلسطين, احداث مى شود, رمزى است براى به ذلت كشاندن مردم بومى اين سرزمين اشغال شده و رازى است براى به خوارى كشاندن آزادگان اين ديار مقدس. لازم به يادآورى است كه بيشتر يهوديان ساكن در اين مناطق, از دشمنان سرسخت اعراب و مسلمانان مى باشند كه پيوسته با آنان درگير بوده و صاحبان اصلى اين ديار را به خاك و خون مى كشند.
3ـ انتفاضه 1987 در ميان اعراب فلسطين (كه از سال 1948 يعنى آغاز اشغال فلسطين در آنجا به سر مى برند و اسراييل آنان را جزء ملت خودش به حساب مىآورد) چندان تإثيرى نداشت ولى اين امر اكنون رنگ ديگرى به خود گرفته و اعراب فلسطين در اين انتفاضه خشم خود را از دولت اسراييل پنهان نمى كنند بلكه با برادران خود همگام وارد صحنه نبرد شده اند كه باعث شد بيش از 15 نفر از آنان ـ تا كنون ـ توسط نيروهاى اسراييلى به شهادت برسند. پوشيده نيست كه اين اعراب فلسطينى ـ كه بيش از يك ميليون نفر هستند ـ نسبت به رهبران فلسطينى دل خوشى ندارند و معتقدند كه ياسر عرفات در قرارداد اوسلو با اسراييل آنها را به حساب نياورد و به بيگانه فروخت. و از اين روى, هم نسبت به اسراييل و هم نسبت به سران فلسطين اعلام دشمنى و انزجار كرده اند.
4ـ استمرار انتفاضه 2000 و شجاعت و قهرمانى جوانان فلسطينى كه از مرگ نهراسيدند و با روى گشاده و آغوش باز از شهادت استقبال كردند يكى از عوامل مهمى بود كه نخست وزير اسراييل را وادار به بركنارى و استعفا كرد, و بى گمان دلاورى و مقاومت ملت فلسطين, تمام نقشه هاى دشمن را نقش بر آب كرد و اينك نه ارعاب و نه كشتن او را از فرياد آزاديخواهى و طرد اشغالگران باز نمى دارد.و اينك ديگر راهى براى فريب دادن و به سر ميز كشاندن ذلت بار نيست چرا كه هنوز خون تازه از سرزمين فلسطين مى جوشد و ذلت پذيران را غرق مى كند, هر چند شنيده مى شود كه بازهم ديدارهاى سران فلسطينى و اسراييلى به سركردگى آمريكا از سر گرفته مى شود اما ملت را ديگر نمى توان فريب داد.
5ـ اسراييل در سال 2000 بيت المقدس را مورد هتك و اهانت قرار داد چه با ديدار شارون از حرم مقدس باشد و چه با تحت كنترل قرار دادن مسجد اقصى و اعلام اينكه بيت المقدس پايتخت هميشگى اسراييل است. و بدينسان سوخت تازه اى بر خشم ملت افزود تا بيشتر برافروخته شود و انتفاضه پا بر جاتر گردد, بلكه اين كار محدوده خشم را گسترده تر و فراتر كرد تا جايى كه كل جهان اسلام را در برگرفت و اين امر آمريكاى جنايتكار را بسيار نگران و سراسيمه ساخت و آن را وادار كرد تا 21 سفارت خود را در دنيا تعطيل كند و نه تنها سفارت هاى آمريكا مورد خطر جدى قرار گرفت كه حتى مردم آمريكا نيز در سراسر دنيا به سختى افتادند و مجبورند كمتر آفتابى شوند و دولتشان از آنان خواسته كه تا حد مقدور از خانه هاى خود بيرون نروند و مواظب امنيت و جان خويش باشند, زيرا خشم مقدس, تمام جهان اسلام را فرا گرفته و ممكن است براى آنان اسباب زحمت درست كند!! و اين خشم مقدس در موارد متعددى به چشم مى خورد از جمله غرق شدن زير دريايى آمريكا و تحريم كالاهاى آمريكايى در سراسر كشورهاى اسلامى و عربى.
6ـ در سال حاضر آنچنان اسراييل ـ از نظر تبليغاتى ـ مفتضح و رسوا شد كه در تاريخ اسراييل بى سابقه است و هرچند جنايتهاى اسراييل نسبت به مردم بى گناه و كودكان معصوم در طول بيش از نيم قرن, سابقه دارد و چيز تازه اى نيست ولى پيشرفتى كه در زمينه مخابرات جهانى شده است خشم جهانيان را نسبت به جنايتهاى اسراييل دوچندان كرد چرا كه همگان با ديدگان خود شاهد جنايتهاى بى رحمانه اسراييل در سال جارى بودند. و اين وضعيت هرگز در گذشته نبوده است لذا جاى شگفتى نيست اگر يكى از سردمداران اسراييلى اعلام كند كه اگر اين ماهواره ها در سال 1948 وجود داشت, اسراييل نمى توانست تشكيل شود و بر پا گردد.

انتفاضه و سازمان ملل
و شايد بتوان گفت كه حتى اوضاع بين المللى از انتفاضه 87 ـ از نقطه نظر فلسطينى ها ـ بهتر از اين بود زيرا پرونده فلسطين ـ در آن زمان ـ بين المللى مى نمود زيرا اتحاد جماهير شوروى در برابر قطب ديگر قدرت وجود داشت ولى امروز تنها آمريكاست كه در اين پرونده اظهار نظر مى كند و رهبران فلسطين ظاهرا چاره اى جز تسليم ندارند !
از اين روست كه مى بينيم سازمان ملل متحد در سال 88 نشست خاصى را براى بررسى مسإله فلسطين اختصاص داد زيرا آمريكا اجازه نداد كه هيئت عمومى سازمان ملل ـ با اين انگيزه ـ وارد آمريكا شود. تنها كارى كه آمريكا در انتفاضه 1987 انجام داد اين بود كه اجازه داد سفير آمريكا در تونس با رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين تماس بر قرار كند! و حتى اين تماسها هم به زودى قطع شد.
در انتفاضه كنونى ملاحظه مى شود كه سازمان ملل چندان نقشى ندارد و حتى اروپا نيز نسبت به اسراييل عاطفه بيشترى نشان مى دهد و هم اكنون آمريكا به تنهايى وارد صحنه شده و به دلخواه خود, تمام برنامه ها را به نفع اسراييل انجام مى دهد و بر تمام جنايات بى سابقه اسراييل صحه مى گذارد وفلسطينى ها را به ذلت مى كشاند و هيچ قدرتى هم در برابرش نيست كه قد علم كند و آن را سر جايش بنشاند خصوصا كه الآن پرونده فلسطين و خاور ميانه كلا در دست صهيونيستهاست تا ديگر چه نقشه اى در سر پرورانده باشند !
و سر انجام در انتفاضه 1987 اعراب هيچ نقش موثرى نداشتند و حركتى ديده نشد اما در انتفاضه كنونى بالاخره در اثر فشار عمومى ناچار به بر گزارى كنفرانس سران شدند و سوالى كه اينك مطرح است اين است كه:
آيا اين حضور اعراب در اين سطح براى بررسى و حل مشكل فلسطين و سر نوشت انتفاضه كافى است يا خير ؟!