حضرت على عليه السلام در سيره نظرى و عملى امام خمينى

 

حضرت على(ع) در سيره نظرى و عملى امام خمينى(قدس سره)
قسمت دوم

غلامرضا گلى زواره

 

 


 

فضيلتى به نام فروتنى و ساده زيستى
حضرت على(ع) مى فرمايند: تواضع درجاتى دارد, از جمله اينكه شخص منزلت و اندازه خود را بشناسد. پس با قلب سالم و آرام, خويش را در همان منزلت خويش نازل كند, دوست نداشته باشد اينكه با احدى رفتار كند مگر آنچه با او رفتار شود, خشم خود را فرو خورد و نسبت به مردم داراى گذشت باشد.(1) حضرت على(ع) خود نمونه نادرى از تواضع بود و در اين خصلت, همچون ديگر فضايل, اسوه انسانيت مى باشد. در خانه اى گلين زيست, همان خانه اى كه گرچه محقر بود, اما چون بوستانى روح افزا شخصيت هايى چون امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و بانويى چون زينب(س) در آن پرورش يافت كه در سير تاريخ اثرى عميق و جاويدان بر جاى نهادند و مشعل فروزان انسانيت را در ظلمت سراى زمان بر دوش كشيدند و مقتداى انسانهاى حقيقت جو قرار گرفتند, آن حضرت زمانى كه خلافت مسلمين را در اختيار داشت از كار و تلاش غفلت نمى كرد و همواره زندگى خود و خانواده اش را با دسترنج خود تإمين مى كرد و هرگز سربار جامعه نبود. حضرت امام خمينى(قدس سره) در اين باره مى فرمايد: ((در عهد حكومت حضرت اميرالمومنين(ع) طرز حكومت اصلاح شد, و رويه و اسلوب حكومت صالح بود. آن حضرت با اينكه بر كشور پهناورى حكومت مى كرد كه ايران, و مصر و حجاز و يمن از استانهاى آن بود, طورى زندگى مى كرد كه يك طلبه فقير هم نمى تواند زندگى كند. به حسب نقل وقتى كه دو پيراهن خريد يكى را كه بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) و پيراهن ديگر را كه آستينش بلند بود براى خود برداشت و زيادى آستين را پاره كرد و پيراهن آستين پاره را بر تن كرد. در صورتى كه بر كشور بزرگ و پرجمعيت و پردرآمدى فرمانروايى مى كرد.))(2)
در جاى ديگر فرموده اند[ …)) :على(ع]( آن شخصى بود كه وقتى به حكومت رسيد, در حال حكومتش زندگيش از جميع زندگى امثال ماها و شماها طلاب علوم دينيه يا امثال اين بقالها و كاسبها زندگى او پست تر[ پايين تر] بود. يك تكه نان جو بود كه در اواخر عمر مباركشان از بس خشك بود با دستشان نمى توانستند بشكنند, با زانو مى شكستند. آن نان را با آب تناول مى كردند. اين حكومت اسلام بود…))(3) امام در خصوص زندگى عادى و مردمى حضرت على(ع) چنين توضيح مى دهد: ((دستگاه و بارگاهش اين مسجد است, توى اين مسجد مىآيد مى نشيند, همه مىآيند حرفهايشان را به او مى زنند. از مسجد هم لشكر درست مى كند و مى فرستد به اين طرف و آن طرف براى پيشرفت اسلام, لكن زندگيش همين است كه عرض كردم كه يك پوست هست)). (4) امام خاطر نشان مى نمايد: ((همان كه بعد از اينكه مقام رياست داشت به حسب اصطلاح شما تمام ايران و عراق و مصر و جاهاى ديگر در زير سلطه او بود, رفتارش با مردم آن طور بود كه هيچ كس نمى تواند آن رفتار را داشته باشد, در خطبه جمعه گاهى كه يك وقتى در خطبه جمعه آمده بودند دامنشان را حركت مى دادند; براى اينكه پيراهن را شسته بودند و پيراهن عوضى نداشتند…))(5) امام خمينى پارسايى, ساده زيستى و زهد حضرت على(ع) را اين گونه وصف مى كند: ((دوم شخص اسلام, على بن ابى طالب ـ سلام الله عليه ـ, ايشان خودش يك كارگر بود, يعنى قنات حفر مى كرده, مى رفته است قنات مى كنده است. آب بيرون مىآورده, لكن براى خودش نه, بعد از اينكه بيرون مىآمده, وقف مى كرده براى مستمندان. براى آنها يك نفر كارگر بوده است كه براى اعاشه خودش هم كار مى كرده و در عين حال كه آن طور قناتها كنده با دست خودش و همان روزى كه بيعت به امامت كردند براى او, به خلافت, وقتى بيعت تمام شد, همان روز, بيل و كلنگ خودش را برداشت دنبال كار… اين دو نفر شخص اول اسلام[ حضرت محمد(ص) و حضرت على(ع]( كه كارشان بايد سرمشق باشد براى همه ما.))(6) وارستگى امام على از دنيا و مظاهر دنيوى و بى اعتنايى به حكومت, خود نشانه اى از زهد, پارسايى و فروتنى اين شخصيت بى بديل است. آن شخصى كه زمام امور مسلمين را در قلمروى وسيع از مصر تا حجاز در اختيار دارد, قدرت روحى و معنوى وى به حدى است كه خود را تا سطح افراد عادى و مردمان كوچه و بازار تنزل مى دهد, و چنين مسووليتى به هيچ عنوان در روحش تإثير نكرده, زيرا مقام والاى على(ع) از اين آلايشها تجرد پيدا كرده است, به همين دليل در ميان مردم مىآمد و به حرفهاى آنان گوش مى كرد. حتى اگر يكى از افراد طبقات پايين جامعه به او به عنوان شخص اول مملكت ادعايى داشت, پيش قاضى مى رفت و قاضى وى را فرا مى خواند و او هم حاضر مى شد. امام خمينى در اين زمينه ياد آور شده اند: ((حضرت امير سلام الله عليه آن وقت كه حكومت يك مملكتى بود كه چندين مقابل ايران بود, مثل ساير مردم مىآمد, با مردم مى نشست و معاشرت مى كرد, براى اينكه از مردم نمى ترسيد, ظلم نكرده بود به مردم تا بترسد, خلافى نكرده بود كه از مردم بترسد, براى مردم بود و او را حامى خودشان مى دانستند.))(7)
همان گونه كه جاه و مقام هيچ گونه تإثيرى در تواضع حضرت على (ع) نداشت. اين فروتنى تا حدود زيادى در وجود امام خمينى قابل مشاهده بود, تواضعى كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در طرز برخورد, نحوه بيان, گوش دادن به سخنان ديگران ديده مى شد با حالت امام خمينى در دوران قبل از پيروزى يا زمانى كه به مرجعيت و رهبرى امت رسيد تفاوتى نداشت.(8) ساده زيستى و زهد امام زبانزد همه بود. از تشريفات رنج مى برد و مدام افراد را در خصوص پرهيز از رفاه و دل بستن به دنيا نصيحت مى كرد. همواره در زندگى ساده مى پوشيد و از مصرف غذاهاى الوان اجتناب مى كرد و راضى نبود شرايطى متفاوت از اوضاع زندگى اقشار محروم داشته باشد.
زندگى ساده و بىآلايش ايشان, گواهى زنده و گويا بر روح مردمى اوست و همان گونه كه حضرت على(ع) مى فرمود سر قلم ها را نازك بگيريد و خطها را به هم نزديك بنويسيد. امام اين نكته را در زندگى خويش پياده مى نمود; به عنوان نمونه از قسمتهاى سفيد كاغذهاى نامه ها و پاكتهايى كه براى ايشان مى فرستادند استفاده مى نمود و پيش نويس نكته هاى علمى را بر روى آنها مى نوشت.(9)

صيانت از ديانت
حضرت على(ع) پس از 25 سال بركنارى از رهبرى سياسى مسلمين, به اصرار و پافشارى مردم خليفه شد و در رإس جامعه اسلامى قرار گرفت, آن امام در زمامدارى, روش رسول اكرم(ص) را به كار بست و غالب تغييراتى را كه پس از پيامبر پيدا شده بود به حال اول برگردانيد. كارگزاران نالايق را كه زمام امور را به دست گرفته بودند از كار بركنار كرد. در نخستين روزهاى خلافت امام طى سخنانى خطاب به مردم فرمود: ((آگاه باشيد گرفتارى كه شما مردم هنگام بعثت پيغمبر خدا داشتيد, امروز دوباره به سويتان برگشته و دامن گيرتان شده است, بايد درست زيرو رو شويد تا صاحبان فضيلت كه عقب افتاده اند پيش افتند و آنان كه به ناروا پيشى مى گرفتندعقب افتند… ))(10) امام به حكومت راستين خود ادامه داد, عناصر مخالف كه منافعشان به خطر افتاده بود از هر سوى سر به مخالفت برافراشتند و به بهانه خونخواهى خليفه سوم جنگهاى خونينى برپا كردند كه تقريبا در تمام مدت زمامدارى على(ع) ادامه داشت. مسببين اين منازعات جز منافع شخصى منظور ديگرى نداشتند و خونخواهى خليفه سوم دستاويز عوام فريبانه اى بيش نبود. سبب نخستين جنگ كه جمل نام داشت و در سال 36 هجرت روى داد,(11) غائله اختلاف طبقاتى بود. طلحه و زبير دو شخصيت معروف و سياستمدار بودند كه از سوى برخى از خواص در رديف حضرت على(ع) محسوب مى شدند, تا جايى كه وقتى دومين خليفه تصميم گرفت شش نفر از برجستگان اصحاب رسول اكرم(ص) را انتخاب كند تا در مورد خلافت نظر دهند, طلحه و زبير در ميان آنان بودند ; همانها كه عثمان را به جانشينى عمر برگزيدند.
در هر حال, اين دو رجل سياسى كه با حضرت على(ع) بيعت كرده بودند, از وى وقت خواستند تا ملاقاتى خصوصى را ترتيب دهد, حضرت قبول كرد و آنان با اميرمومنان ديدار كردند, اما مشاهده كردند حضرت كه مشغول نوشتن حسابهاى بيت المال است, به محض ورود آنان شمع را خاموش كرد و شمع يا چراغ ديگرى روشن نمود! وقتى متوجه فلسفه اين كار از سوى حضرت شدند, به يكديگر نگاه كردند و گفتند نزد چه كسى آمده ايم!؟ و از همانجا طرح جنگ جمل را ريختند و بعد عايشه را تحريك نموده و به سوى بصره حركت دادند و خواستند با اين جنگ تحميلى, حكومت بصره و كوفه را از على(ع) بگيرند و عراق را از حيطه قدرت مولا على(ع) خارج كنند. برخى مى گويند قاطعيت حضرت اين تنشهاى سياسى را پديد آورد و اگر رضايت اين افراد را جلب مى نمود كشت و كشتار كمتر مى شد و جامعه به سوى آرامش پيش مى رفت!! اما بايد گفت: اگر حضرت اين گونه رفتار مى كرد, حكومت اسلامى با خلافت سلاطين چه فرقى داشت؟ اصولا فضيلت حضرت على(ع) به اين است كه خواست ارزشهاى الهى استقرار يابد, نه تقاضاهاى اشخاص, گروهها و جناحها, او درصدد بود كه معيارهاى حق را كه در قرآن مطرح بود و رسول اكرم(ص) بر آن اصرار مى ورزيد در جامعه تحقق بخشد و طبيعى است كه پيمودن راه درست و پيروى از پايه هاى دينى و التزام به امور مقدس با دشوارى, زحمت و مشقت توإم است و بر برخى گران مىآيد و چون نمى توانند اين شرايط را تحمل كنند, به حيله و تزوير روى مىآورند, دردسر درست مى كنند, جنجال و آشوب برپا مى نمايند و از شعارهايى كه مردم خوششان مىآيد دم مى زنند و تبليغ مى كنند, و با اين مكايد و نقشه ها مى خواهند فضيلتها را نابود كنند, ايمان مردم را سست نمايند, در بنيانهاى اصيل و باورهاى اساسى جامعه اسلامى شبهه هايى پديد آورند و عوامل وحدت آفرين اجتماعى را متزلزل كنند, و حضرت با آن بصيرتى كه ريشه در ايمان و تقوايش داشت, اين ترفندها را تشخيص داد و مداهنه با اهل خدعه و گفتمان با خفاش صفتان را روا ندانست و حتى براى لحظه اى خلاف را تحمل نكرد و بر خود فرض ديد كه نمونه اى از حكومت راستين اسلامى را بر مردم عرضه كند و اسلام ناب را در عمل نشان دهد. وقتى از امام خمينى پرسيدند كه شما چه نوع حكومتى مى خواهيد تشكيل دهيد, مى فرمايد: حكومتى مثل على(ع), الگوى ما اميرالمومنين(ع) است, مى خواهيم آن گونه بشويم, هر اندازه كه شرايط اقتضا كند. در واقع حضرت على(ع) در دوران كوتاه حكومت خود توانست عليرغم آن همه فشار و جنگ كه بر وى تحميل كردند, الگوى ارزنده اى از نظام اسلامى ارائه دهد تا بشريت بفهمد يك نوع حكومت به نام حكومت اسلامى وجود دارد و آن هم توسط على(ع) بنيان نهاده شد و آن پيشواى پارسايان براى اينكه بتواند چنين الگويى را نشان دهد, بايد مصلحت سنجيهاى موقتى و زودگذر و منافع اشخاص سياسى و خواص را رها مى كرد و مسايل دراز مدت اسلام و بشريت را مد نظر قرار مى داد. اگر او مى خواست مراعات امور اشخاص و برخى هواداران را بكند, در اين صورت بايد حكم خدا را تعطيل مى كرد. امام خمينى هم در جهت حفظ شئونات اسلامى و احياى فرهنگ محمدى و سيره علوى اين گونه بود و در سخنى فرمود: ((با خداى خود پيمان بسته ام كه رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان عليه من قيام كنند, دست از حق و حقيقت برنمى دارم. من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مى افتد ندارم, من تنها بايد به وظيفه شرعى خود عمل كنم.))(12) و در بيان ديگرى تإكيد نمود: ((دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نيست و در صورت تخطى, هر كس در هر موقعيت, بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد))(13) و خاطر نشان ساخت: ((من بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس در هر مرتبه اى كه باشد عقد اخوت نبسته ام, چهار چوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است.))(14)

واپس گرايان مقدس نما
حضرت على(ع) در راه احياى حق و به اهتزاز درآوردن لواى فضيلت رنجهاى فراوانى ديد و سختيهاى طاقت فرسايى تحمل كرد. رفتار اهل زمانش آنگاه كه ناجوانمردانه از تسليم به حق و فضيلت سر بر مى تافتند و در اجراى فرمانش سستى نشان مى دادند, قلب آن حضرت را مشحون از درد و الم مى ساخت و در واقع, در محيط خود غريب و تنها بود. بيش از همه, گروهى مقدس نما با ظواهر فريبنده خويش آن وجود بزرگوار را آزرده ساختند. آنان در شهرهاى اسلامى به آشوبگرى پرداختند و هر جا حاميان حضرت على(ع) را مى ديدند مى كشتند. اگرچه آن حضرت اين متحجران دور از خرد و فرورفته در خمود و جمود را در نبرد نهروان سركوب نمود, ولى در مسجد كوفه به هنگام نماز, برخى از آنان امام را به شهادت رسانيدند. امام خمينى به مبارزه حضرت على(ع) با اين فرقه منحط اشاره اى آشكار دارند: ((… اميرالمومنين ـ سلام الله عليه ـ با آن همه عطوفت, با آن همه رحمت, وقتى كه ملاحظه فرمود خوارج مردمى هستند كه فاسد و مفسد هستند, شمشير كشيد و تمام آنها را الا بعضى كه فرار كردند از دم شمشير گذراند.))(15) و در سخنان ديگر يادآور شدند: ((… يوم خوارج, روزى كه اميرالمومنين ـ سلام الله عليه ـ شمشير كشيد و اين فاسدها را, اين غده هاى سرطانى را درو كرد اين هم يوم الله بود. اين مقدسهايى كه پينه بسته بودند پيشانيشان, لكن خدا را نمى شناختند. همين ها بودند كه كشتند اميرالمومنين(ع) را, قيام كردند در مقابل اميرالمومنين… و امام (ع) ديد كه اگر اينها باقى باشند فاسد مى كنند ملت را, تمامشان را كشت, الا بعضى كه فرار كردند…))(16) و اين نكته را متذكر گرديدند كه: ((.. آن قدر كه اسلام از اين مقدسين روحانى نما ضربه خورده است, از هيچ قشر ديگرى نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمومنين(ع), كه در تاريخ روشن است… .))(17)
امام خمينى نيز از آغاز نهضت تحت فشار و تهديدهاى افراد مقدس نما و جاهلان متنسك بود. ترويج تفكر شاه سايه خداست, اينكه با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانك ايستاد, و از همه مخرب تر شعار توإم با ضلالت حكومت قبل از ظهور امام زمان (عج) باطل مى باشد, مشكلات بزرگى بودند كه نمى شد با نصيحت و مبارزه منفى و تبليغات, آنها را خنثى كرد. امام خمينى در پيامى كه در سوم اسفند 1367 هـ.ش به حوزه هاى علميه دادند, اين واقعيت را مطرح كردند: ((آنان كه قبل از پيروزى انقلاب اسلامى)) دين را منفك از سياست تلقى مى كردند و سر به آستان دربار شاه مى سائيدند, بعد از پيروزى متدين شده و به عالمان مبارز تهمتهاى ديگرى زدند.))(18)
در هنگام تدريس حكمت و فلسفه نيز, امام از سوى كژانديشان تحت فشار بود; حاج سيد احمد خمينى مى گويد: ((مقدس مآبها در زمينه دروس عرفان و فلسفه تحمل بينش امام را نداشتند و شرايط را به گونه اى مهيا ساختند كه وقتى مى خواستند كتاب منظومه را از جايى بلند كنند, از انبر استفاده مى كردند, يا اگر كسى درس حكمت مى خواند او را بى دين مى دانستند. امام خمينى اين جو متحجر را در نخستين قدم مبارزه تشخيص داد و امداد خداوند به همراه توان علمى و روحيه مبارزاتى ايشان, موجب گرديد تا آن روح قدسى در مقابل جمود فكرى اين طايفه پيروز شود(19) و بر گروهى كه مى خواستند با درك ناقص خود, يافته هاى غلط و باورهاى موهوم خويش را به جاى زلال حقيقت و مطلق ديانت بنشانند فائق آيد و فرياد زد: ((اى حوزه هاى علميه, دانشگاههاى اهل تحقيق! به پاخيزيد و قرآن كريم را از شر جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از سوى علم و عمد به سوى قرآن تاخته و مى تازند نجات دهيد.))(20)

نظم و برنامه ريزى
امير مومنان (ع) در توصيه اى فرموده اند: ((اوصيكما جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم))(21) امام خمينى كه در نسب و سيره, وارث راستين انبيإ و اوليإ بود, اين دو توصيه را به تمام معنا در زندگى فردى, اجتماعى, سياسى و علمى خويش پياده نمود و براى تمامى ساعات شبانه روز, برنامه اى مشخص داشت و اين برنامه ريزى و اغتنام از فرصتها موجب شده بود تا امام از تمامى ساعات عمر خود به نحو احسن بهره گيرد. آن قدر امام دقيق و منظم بود كه اگر مى خواستند در ساعت معينى براى صرف غذا بر سر سفره حاضر شود و پنج دقيقه تإخير مى نمود, اهل خانه نگران مى شدند! از آن ساعت كه امام از خواب برمى خاست, هيچ وقت بدون برنامه زندگى نكرد, پياده روى منظم كه يك فعاليت جزيى به نظر مى رسيد, اما ضمن آن چند كار ديگر انجام مى گرفت; در اين موقع امام به سلامتى خود كمك مى نمود, تجديد قوا مى كرد, برخى روزنامه ها و جرايد را مورد بررسى قرار مى داد, ذكر مى گفت و براى برخى امور انديشه نموده و برنامه ريزى مى كرد. همين رعايت نظم و داشتن برنامه, موجب گرديد كه امام بتواند در كمترين زمانها بيشترين فعاليتها را انجام دهد. مهمتر از آن اينكه چون ايشان به برنامه هاى خود در زندگى نظم بخشيده بود, وجودش نظم پيدا كرده بود و اين حقيقت در سيره امام مشاهده گرديد كه بايد انجام هرگونه تلاش بيهوده, سخن بيجا و امورى كه بعدا موجب ندامت مى شود از زندگى حذف گردد.(22)
حضرت على(ع) خطاب به مالك اشتر مى فرمايند: كار هر روز را در همان روز انجام بده, زيرا اگر آن را براى روز بعد گذاشتى, با كار فردا دو تا كار مى شود. براين اساس امام از فرصتهاى پيش آمده استفاده مى كرد و اجازه نمى داد فرصتها از دست بروند, به شاگردان تإكيد مى نمود كه امورى چون نگارش, مطالعه, تحقيق, عبادت و كسب كمالات معنوى را به دوران جوانى اختصاص بدهند خود امام وقتى در كارى وارد مى گرديد مثل اين بود كه محدوده حيات همين يك ساعت است, و به اين نحو در استفاده از اوقات ساعى بود. ايشان در ايامى كه در تركيه به سر مى برد, تحريرالوسيله را به نگارش درآورد و اگر از آن فرصت پيش آمده استفاده نمى كرد, چنين اثر گرانبهايى در دسترس مشتاقان قرار نمى گرفت.
در حديث است كه حضرت على(ع) آئينه و شانه و قيچى و پارچه اى (حوله اى) داشتند كه هميشه آن را در جاى بلندى مى گذاشتند و پس از شستشوى دست و صورت و موقع وضو در فصل زمستان دست و چهره را با آن خشك مى كردند (در فصل تابستان آب وضو را خشك نمى نمودند), سپس حوله را به ميخى كه به ديوار كوبيده بودند مىآويختند. پيوسته مانند پيامبر دندانها را مسواك مى كردند, يعنى موقع وضو گرفتن و قبل و بعد از خواب و بيدارى و موقع عادى به طورى كه دندانهاى ايشان مى درخشيد. هرچند روز يكبار آئينه به دست مى گرفتند و با قيچى موى شارب و زيادى محاسن را مى گرفتند در اواخر عمر كه طبق معمول اغلب انسانها در نقاطى از گوشها موى نرم مى رويد و بدنماست آن را مى چيدند و مواظب بودند كه موى بينى را بگيرند و بدين وسيله, چيزى كه باعث ديد نامطلوب بينندگان باشد, در بدن و لباس حضرت نبود و امام خمينى نيز چنين بودند.(23) امام هرچند بسيار نظيف و مرتب بودند, ولى در كمال اقتصاد و صرفه جويى زندگى مى كردند, هميشه دوست داشتند كه رويشان آراسته و سيمايشان تميز باشد, در نجف وقتى مى خواستند به حرم مشرف شوند, كفشها را دستمال مى كشيدند, جلو آينه رفته, محاسن را شانه مى زدند و سپس عطر استعمال مى نمودند.(24)

صفاى زيارت
حضرت امام خمينى عقيده داشت كه تمام اسمإ و صفات الهى در ظهور و در بروز, در دنيا و در عالم, باواسطه رسول اكرم(ص) در حضرت على(ع) ظهور كرده است و ابعاد ناشناخته او بيش از جنبه هاى آشكارش مى باشد.(25) امام مى فرمود: ((ملائكه بالشان را زير پاى اميرالمومنين(ع) پهن مى كنند… ملائكه براى حضرتش خضوع مى كنند و همه براى او خضوع و خشوع مى كنند…))(26) با اين وجود امام اجازه نمى داد در خصوص حضرت على(ع) و ساير ائمه غلو بشود و اگر كسى هم در حضور ايشان مطالب يا اشعارى مى خواند كه بوى افراط و گزافه گويى مى داد, او را نهى مى كرد و تذكر مى داد كه ادامه ندهد.(27)
جلوه پرجاذبه علاقه قلبى برخاسته از معرفت عميق امام خمينى نسبت به ساحت مقدس حضرت على(ع) زيارت اوست; ايشان در مدت 15 سالى كه در نجف بودند, هر شب در ساعتى خاص به كنار مرقد حضرت على(ع) آمده و زيارت جامعه كبيره را مى خواندند. زيارتى كه دست كم يك ساعت وقت مى خواهد, ولى انسان با خواندن مفاهيم و الفاظ آن احساس مى كند كه واقعا در برابر امامان معصوم آنچه را كه حق آنان است بازگو مى كند. در سرماى زمستان و گرماى تابستان و شبهاى بارانى امام مرتب در حرم مطهر حضرت على(ع), سر ساعت سه بعد از نيمه شب حضور مى يافت. فرزند امام مى گويد: شبى در عراق كودتا شد و عبور و مرور را ممنوع كردند, موقع زيارت امام نبودند, دلواپس شدم هر اتاقى را گشتم, ايشان را نيافتم, رفتم پشت بام, ديدم رو به مرقد مطهر مولا على(ع) مشغول زيارت هستند.(28) در حرم مطهر حضرت على(ع) گاهى در ميان انبوه جمعيت بدن آن بزرگوار تحت فشار زياد قرار مى گرفت, ولى به كسى اجازه نمى داد زوار را كنار بزنند و براى ايشان راه باز كنند.
تشرف امام خمينى به حرم مطهر حضرت على(ع) با آن آداب خاص زيارت نيز شايان توجه است. با كمال متانت و ادب اذن دخول مى خواندند, بعد از طرف پايين پاى مبارك وارد حرم مى شدند و مقيد بودند چنانكه در روايت وارد شده از بالاى سر مطهر عبور نكنند. هنگامى كه مقابل ضريح مى رسيدند, زيارت امين الله يا زيارت ديگرى را با نهايت اخلاص مى خواندند. بعد دوباره به سوى پايين پا برگشته در گوشه اى از حرم نماز مستحبى و زيارت و دعا به حال نشسته مى خواندند, سپس دو ركعت نماز خوانده و با رعايت آداب و اخلاص تمام حرم را ترك مى نمودند.(29)
پى نوشت ها:
1. وسايل الشيعه, شيخ حر عاملى, ج2, ص456.
2. ولايت فقيه, ص35 ـ 36.
3. صحيفه نور, ج1, ص166.
4. تبيان, ج12, ص236.
5. همان, ص240.
6. همان.
7. صحيفه نور, ج7, ص260.
8. پا به پاى آفتاب, ج4, ص161.
9. روزنامه اطلاعات, ش16462.
10. نهج البلاغه, خطبه 16.
11. مروج الذهب, مسعودى, ج1, ص708.
12. روزنامه كيهان, ش16647.
13. خاطرات سياسى, محمدى رى شهرى, ص294.
14. همان, ص289.
15. تبيان, ج12, ص269.
16. همان.
17. صحيفه نور, ج21, ص92
18. فرازهاى فروزان, ص146.
19. امام حوزه و سياست, سيد احمد خمينى, مجله حضور, ش1, خرداد 1370, ص9.
20. مجله آينه پژوهش, سال دهم, ش58, ص3.
21. نهج البلاغه, نامه 47.
22. مجله سروش, شماره مسلسل 476, روزنامه اطلاعات, ش21745, كيهان 16568.
23 . سرگذشتهاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج1, ص51.
24. مجله نور علم, دوره سوم, ش7, ص;103 معيارهاى شناخت امام, ص178 و نيز روزنامه اطلاعات, ش29658.
25. صحيفه نور, ج19, ص60 ـ 61.
26. ولايت فقيه, ص133.
27. صحيفه دل, ص55.
28. مجله تربيت, سال 15, ش 1, ص44.
29. سرگذشتهاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج1, ص103 ـ 104.