دانستنى هايى از قرآن؛ ولايت ، مكمل رسالت

دانستنى هايى از قرآن ولايت, مكمل رسالت

 


 

((يا إيها الرسول بلغ ما إنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين))(سوره مأده67/)
اى پيام آور خدا آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده, به مردم برسان, پس اگر اين كار را انجام ندادى رسالت خدا را ابلاغ نكرده اى و همانا خداوند تو را از (شر و كيد) مردم نگه خواهد داشت و بى گمان خداوند كافران را هدايت نخواهد كرد.
يا إيها الرسول: در قرآن سيزده بار خطاب به پيامبر با جمله يا إيها النبى آمده است كه اين موارد در سوره هاى انفال – توبه – احزاب – ممتحنه و تحريم ديده مى شود و منحصرا تمام موارد, مربوط مى شود به جهاد در راه خدا و يا سفارشهأى در باره همسران رسول الله. وتنها در دو مورد – كه هر دو در سوره مأده است – خطاب يا إيها الرسول به پيامبر صلى الله عليه و آله شده است. جالب اينجا است كه هر دو مورد نيز در باره ولايت است.
يكى از آن موارد همين آيه مورد بحث است و آيه دوم كه بى ارتباط با اين نيست اين آيه مى باشد: ((يا إيها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا بإفواههم و لم تومن قلوبهم)) اى رسول تو را نگران نسازد آنانكه به سرعت كافر مى شوند از آنان كه در زبان گفتند ما ايمان آورديم ولى هرگز قلبهايشان ايمان نياورد. چه بسيار از همين به ظاهر اصحاب پيامبر بودند كه در روز غدير خم پس از اعلام رسمى نصب جانشين از سوى رسول الله و به فرمان خداوند, تبريك و تهنيت به امير المومنين گفتند و رسما اعلام داشتند كه پس از پيامبر تو ولى و پيشواى هر مرد و زن مسلمان هستى ولى هنوز آب كفن پيامبر خشك نشده بود كه سقيفه را تشكيل دادند و از اين امر قطعى كه خود نيز بر آن صحه گذاشته بودند سرباز زدند و انكار كردند و خلافت را غصب نمودند و چه بسيار آنهأى كه در روز غدير خم شاهد آن واقعه تاريخى بودند ولى پس از رحلت پيامبر بلافاصله از على فاصله گرفتند.
اينها قطعا شامل همين آيه هستند كه در ظاهر ايمان آوردند ولى ايمانشان حقيقى نبود بلكه بيشتر به خاطر مصالح خود در زبان ايمان آوردند.
در اين زمينه روايتى در تفسير على بن ابراهيم از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده كه گفت: شخصى نزد امام باقرعليه السلام اين آيه را خواند: ((و اسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه)) حضرت فرمود: ((إما النعمه الظاهره فهى النبى صلى الله عليه و آله و سلم و ما جإ به من معرفه الله عزوجل و توحيده و إما النعمه الباطنه ولايتنا إهل البيت و عقد مودتنا فاعتقد و الله قوم هذه النعمه الظاهره و الباطنه و اعتقدها قوم ظاهره و لم يعتقدوها باطنه فإنزل الله:يا إيها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر… ففرح رسول الله (ص) عند نزولها اذ لم يقبل الله تبارك و تعالى ايمانهم الا بعقد ولايتنا و محبتنا)) نعمت آشكار و ظاهر وجود رسول خدا است و آنچه از شناخت خداى عزوجل و توحيد آورد و اما نعمت پنهانى و باطنى ولايت ما اهل بيت است و پيمان محبت با ما بستن. به خدا سوگند برخى از مردم به هردو نعمت ظاهرى و باطنى معتقد شدند ولى گروهى تنها به نعمت ظاهرى ايمان آوردند و نعمت پنهانى را نپذيرفتند پس خداى متعال اين آيه را نازل فرمود:
((يا إيها الرسول لا يحزنك الذين…)) آنگاه رسول خدا با نزول اين آيه خوشحال شد زيرا خداوند تبارك و تعالى ايمان آنان را نمى پذيرد جز با پيمان ولايت و محبت ما اهل بيت.
و شايد در اين دو آيه واژه يا ايها الرسول آمده است براى اينكه ولايت مكمل رسالت و مهمترين انگيزه هاى آن است پس رسالت تو – اى رسول – كامل نمى شود و انجام نمى پذيرد جز با تبيين ولايت و امامت.
نكته مهمى كه در اين آيه وجود دارد قسمت آخر آن است كه مى فرمايد: ((والله لا يهدى القوم الكافرين)) يعنى خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند. از اين آيه بر مىآيد كه گويا منكر ولايت همگام با كافران حركت مى كند. بگذريم كه هيچ عملى از منكرين ولايت پذيرفته نيست هرچند شبها را تا به صبح به عبادت و پرستش بگذرانند و روزها را روزه بدارند و هرچند كنار مسجد الحرام به عبادت و شب زنده دارى بپردازند. اين امر معلوم و معين است ولى طبق اين آيه منكر ولايت در زمره كافران است زيرا ولايت چنانكه بيان شد مكمل رسالت است.
و الله يعصمك من الناس: از اين فراز معلوم مى شود پيامبر هراسى داشته است كه خداوند او را تسلى مى دهد و مى فرمايد كه خدا تو را از شر و كيد مردمان نگه مى دارد. پر واضح است هراس رسول خدا براى جان خويش نمى باشد زيرا او الگوى شهامت و شجاعت و قهرمان ميدان نبرد است. حضرت امير عليه السلام مى فرمايد: ((كنا اذا احمر البإس اتقينا برسول الله صلى الله عليه و آله فلم يكن إحد منا إقرب الى العدو منه))
(بحار, ج19, ص191)

هرگاه آتش جنگ برافروخته مى شد خودمان را در پناه رسول الله قرار مى داديم زيرا هيچ كس از آن حضرت به صف دشمن نزديكتر نبود.تازه اين موضوع مربوط مى شود به قبل از فتح مكه وگرنه پس از آن آنقدر شوكت و عظمت اسلام گسترده و فراگير شده بود و حكومت حضرت تمام جهان آن روز را در بر گرفته بود كه هيچ جاى هراس نبود ولى هراس پيامبر از اين بود كه مى دانست منافقان و فرصت طلبان در صدد انتقام از على عليه السلام هستند, كينه هاى بدرى و خيبرى فراموش نشده بود و هنوز خون سران و گردنكشان قريش از شمشير على مى چكيد و چشم ديدن على را نداشتند. پس پيامبر براى جان اسلام هراس داشت نه جان خويشتن. او مى هراسيد كه اينان با نقشه هاى موذيانه خود, اسلام را نابود نمايند ولى خداوند او را تسلى مى دهد كه مطمئن باش خداوند نقشه هايشان را نقش بر آب مى كند. البته پس از رحلت رسول الله (ص) انتقام خود را از او و عموزاده اش گرفتند و مسير اسلام را به انحراف كشاندند, كه اميدواريم دوباره ذو الفقار على در دست فرزند خلفش ابا صالح عجل الله فرجه انتقام ازآنان بگيرد و اسلام را نيرو و قدرت بخشد و يكون الدين كله لله. آمين رب العالمين.