سيماى حضرت على عليه السلام در قرآن

 

سيماى حضرت على(ع) در قرآن

حجه الاسلام سعيد عطاريان

 


 

مقدمه
در مختصر تاريخ دمشق از ابن عباس نقل مى كند: ((ما نزل القرآن ((يا إيها الذين آمنوا)) الا على سيدها و شريفها و اميرها و ما إحد من إصحاب رسول الله الا قد عاتبه الله فى القرآن ما خلا على بن إبى طالب فانه لم يعاتبه بشىء… ما نزل فى إحد من كتاب الله ما نزل فى على… نزلت فى على ثلاثمإه آيه.)) در قرآن مجيد, خطاب ((يا إيها الذين آمنوا)) در هيچ آيه اى نازل نشده, مگر اينكه على(ع) سيد و شريف و امير (و مصداق اتم و اكمل) آن است. و احدى از اصحاب رسول خدا(ص) نبود, مگر اينكه خداوند در قرآن به او عتاب كرده, جز على بن ابى طالب كه خدا هرگز در چيزى به او عتاب نكرد… در كتاب خدا (قرآن مجيد) آنچه درباره على نازل شده (از فضايل و مدايح) درباره هيچ كس نازل نشده است… سى صد آيه قرآن مجيد, درباره على نازل شده است.))(1)
امام على بن ابى طالب (ع) كه در اين مجموعه به دنبال شناخت او از منظر قرآنيم, خود از قرآن چنين ياد مى كند:
((ان الله تعالى إنزل كتابا هاديا, بين فيه الخير والشر فخذوا نهج الخير تهتدوا و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا;(2) همانا خداوند متعال كتابى هدايت گر فرو فرستاده كه مرزهاى خير و شر به روشنى در آن بيان شده است, پس سمت و راه خير را پيش بگيريد تا هدايت يابيد و از سمت شر روى برتابيد تا در خط مستقيم و تعادل قرار يابيد.))(3)
و نيز مى فرمايد:
((واعلموا إن هذا القرآن هو الناصح الذى لايغش والهادى الذى لايضل و المحدث الذى لايكذب…;(4) و بدانيد كه شما چراغى چونان قرآن فرا راه داريد كه تنها ناصحى است كه نصيحت خويش را به خيانت نمىآلايد و تنها هدايتگرى است كه هرگز به گمراهى نمى كشاند و تنها سخنگويى است كه هيچگاه سخن به دروغ نمى گويد.))(5)
اين بيان بلند از امير تواناى بيان, امام على بن ابيطالب(ع) در وصف قرآن است.
تبيين ((ثقل اكبر)) توسط ((ثقل اصغر)) و معرفى ((ثقل اصغر)) به وسيله ((ثقل اكبر)) را مى توان مصداقى از وصيت پيامبر بزرگ اسلام(ص) در جدا نشدن اين دو امانت بزرگ و جاودان از همديگر دانست; از آنجا كه اين دو ميراث ارزشمند رسول خدا(ص) در كلام او در كنار همديگر قرار گرفتند و آن دو با هم ميزان هدايت قلمداد شدند و پيامبر از آن دو به ((ثقلين)) تعبير فرمود, پس مى توان وصف يكى را در حق ديگرى به كار برد. پس هنگامى كه درباره قرآن ـ ثقل اكبر ـ در قرآن مى خوانيم: ((لايمسه الا المطهرون))(6) بجز پاكيزگان كسى حق نزديك شدن و شناخت قرآن را ندارد, مى توان به كارگيرى اين وصف را در حق اهل بيت (يا ثقل اصغر) شايسته دانست و گفت كه جز پاكيزگان كسى حق و توان شناخت آنها را ندارد!
حال كه راهى براى شناخت آن بزرگواران جز قرآن وجود ندارد, براى شناخت آنان دست به آستان بلند قرآن دراز كرده وبراى شناخت اولين آنان امام على بن ابيطالب(ع), از آن كتاب بزرگ آسمانى مدد مى جوييم.
در سال اميرالمومنين(ع), گفتگو از على(ع) و شناخت آن حضرت از زبان قرآن, بى شك حال و هوا و شور و صفاى ديگرى دارد.
اگر چه به دلايل خاصى نام على(ع) به صراحت در قرآن نيامده است,(7) ولى به اقرار و اعتراف برخى از بزرگان اهل سنت, آيات بسيارى در منزلت, شإن و جايگاه رفيع على(ع) يا اهل بيت(ع) نازل شده است و جاى هيچ ترديدى نيست كه اين آيات درباره ديگران نازل نشده است. در اين آيات به حوادث و رخدادهايى اشاره شده است كه كسى جز على(ع) يا اهل بيت(ع) مصداق ديگرى ندارند, اگرچه نبايد از اين نكته غفلت نمود كه ممكن است در برخى موارد, معناى آيه معنايى عام باشد و ظاهر آيه, ديگران را نيز شامل شود, ولى به هر صورت, مصداق اكمل و اتم آن اهل بيت(ع) يا شخص على بن ابيطالب(ع) است.
پيش از اين گفته شد كه به نقل ابن عباس, سى صد آيه از قرآن درباره على(ع) و مدح او نازل شده است; ما در اين مجموعه فقط به حدود سى آيه اشاره كرده ايم و بنا بر اين بوده كه آيات روشنتر را گزينش نموده و به شإن نزول آنها اشاره كنيم.
اتفاقا بخش عظيمى از شإن نزول ها را نيز با توجه به منابع معتبر اهل سنت بيان كرده ايم, زيرا بر اين باوريم كه:
خوشتر آن باشد كه سر دلبران
گفته آيد در حديث ديگران

1 ـ آيه تبليغ
((يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس ان الله لايهدى القوم الكافرين; اى پيامبر, آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن كه اگر نكنى پيامش را نرسانده اى و خدا تو را از[ گزند] مردم نگاه مى دارد; آرى, خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.))(8)
به تصريح همه علماى شيعه در كتابهاى تفسير و حديث و تاريخ, و نيز بسيارى از علماى اهل سنت,(9) اين آيه در شإن على بن ابيطالب(ع) نازل شده است.

شإن نزول
اين آيه مربوط به داستان غدير است; علامه امينى(ره) در ((الغدير)), حديث غدير را از 110 نفر از صحابه و ياران پيامبر(ص) با اسناد و مدارك معتبر نقل مى كند كه شإن نزول آن بطور مختصر به اين شرح است:
در آخرين سال عمر پيامبر(ص), مراسم حجه الوداع باشكوه هرچه تمامتر در حضور پيامبر(ص) به پايان رسيد, نزديكيهاى ظهر و در ميان بيابانهاى خشك و سوزان, ((غدير خم)) از دور نمايان شد.
آن روز درست هشت روز از عيد قربان مى گذشت. ناگهان دستور توقف از طرف پيامبر(ص) به همراهان داده شد. آنانى كه پيشاپيش حركت مى كردند به عقب فراخوانده شدند و منتظر رسيدن كسانى شدند كه از كاروان عقب افتاده بودند.
مردم نماز را با رسول خدا(ص) اقامه كردند. در آن گرماى سوزان, سايبانى براى پيامبر(ص) درست كردند و پيامبر(ص) به آنها اطلاع داد كه همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه الهى خود را آماده كنند. چون مردمانى كه در نقاط دورترى بودند, چهره مبارك رسول خدا(ص) را نمى ديدند, براى پيامبر(ص) منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد و پيامبر بر فراز آن قرار گرفت.
پيامبر(ص) پس از حمد و سپاس پروردگار, مردم را مخاطب ساخت و چنين فرمود: ((من به همين زودى دعوت خدا را اجابت كرده و از ميان شما مى روم, من مسوولم و شما هم مسووليد! شما درباره من چگونه شهادت مى دهيد؟ مردم صدا بلند كردند و گفتند: ((نشهد انك قد بلغت و نصحت و حمدت فجزاك الله; ما گواهى مى دهيم كه تو وظيفه رسالت را به انجام رسانيدى و شرط خيرخواهى را به جا آوردى و آخرين تلاش و كوشش خود را در راه هدايت ما نمودى! خداوند تو را جزاى خير دهد!))
سپس پيامبر(ص) از آنان اقرار به يگانگى خدا و رسالت خويش و حقانيت رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان گرفت و فرمود: خداوندا گواه باش! و خطاب به آنان فرمود:
((اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد: اول ثقل اكبر, كتاب خدا و دومين آنها خاندان من!؟ خداوند لطيف به من خبر داده كه اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در بهشت به من بپوندند. از اين دو پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد!
ناگهان مردم ديدند كه پيامبر(ص) با نگاه كردن به اطراف گويى در جستجوى كسى است; همين كه چشمش به على(ع) افتاد, خم شد و دست او را گرفت و بلند كرد, آن چنانكه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد و همه مردم ايشان را ديدند. در اينجا پيامبر(ص) فرمود: ((ايها الناس من اولى الناس بالمومنين من انفسهم; چه كسى از همه مردم نسبت به مومنين از خود آنها سزاوارتر است؟)) گفتند: خدا و پيامبر(ص) داناترند! پيامبر(ص) فرمودند: خدا, مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مومنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم! سپس فرمود: ((فمن كنت مولاه فعلى مولاه)) و سر به آسمان بلند كرد و عرض كرد: ((اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من إحبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و إدر الحق معه حيث دار; خداوندا, دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار! محبوب بدار آن كسى كه او را محبوب دارد و دشمن بدار آن كس كه او را دشمن دارد. يارانش را يارى كن و آنها را كه ترك يارىاش كنند, از يارى خويش محروم ساز و حق را هر جا كه اوست قرار بده!)).
و در پايان تإكيد فرمودند كه حاضران به كسانى كه حضور نداشتند اين مطلب را برسانند. پس از اين, مردم (از جمله ابوبكر و عمر) خطاب به اميرالمومنين(ع) مى گفتند: آفرين بر تو باد! آفرين بر تو باد اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدى.(10)

2ـ آيه ولايت
((انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكاه و هم راكعون; ولى شما, تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند; همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.))(11)
در كتاب شريف ((الغدير)) علامه امينى(ره) نام بخشى از بزرگان اهل سنت را كه شإن نزول اين آيه را درباره على بن ابيطالب(ع) دانسته اند ذكر كرده است.(12) و همه علماى شيعه, شإن نزول اين آيه را درباره على بن ابيطالب(ع) مى دانند.

شإن نزول
سيوطى در ((الدر المنثور)) در ذيل اين آيه از ابن عباس نقل مى كند كه على در ركوع نماز بود كه سألى تقاضاى كمك كرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد. پيامبر(ص) از او پرسيد: چه كسى اين انگشتر را به تو صدقه داد؟ اشاره به على(ع) كرد و گفت: آن مرد كه در حال ركوع است! در اين هنگام آيه ((انما وليكم الله و رسوله…)) نازل شد.(13)

3 ـ آيه إولى الامر
((يا إيها الذين آمنوا إطيعوا الله و إطيعوا الرسول و اولى الامر منكم; اى كسانى كه ايمان آورده ايد, اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الامر (اوصياى پيامبر) را.

شإن نزول
مفسر معروف ((حاكم حسكانى حنفى نيشابورى)), ذيل اين آيه, پنج حديث نقل كرده است كه در همه آنها عنوان ((اولى الامر)) بر على(ع) تطبيق شده است. در نخستين حديث, از خود آن حضرت نقل مى كند كه وقتى پيامبر(ص) فرمود: شركاى من كسانى هستند كه خداوند آنها را قرين خود و من ساخته و درباره آنها آيه ((يا إيها الذين آمنوا إطيعوا الله)) را نازل كرده است, از آن حضرت پرسيدم: ((يا نبى الله من هم; اى پيامبر خدا, إولى الامر كيانند؟)) ((قال: إنت إولهم; فرمود: تو نخستين آنها هستى.))(14)
در بعضى از روايات اهل سنت, نام أمه دوازده گانه اهل بيت(ع) يك به يك آمده است.(15)

4 ـ آيه صادقين
((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين; اى كسانى كه ايمان آورده ايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.))(16)

شإن نزول
مفسر معروف, سيوطى در ((درالمنثور)) از ابن عباس نقل مى كند كه در تفسير آيه ((اتقوا الله و كونوا مع الصادقين)) گفت: ((مع على بن ابى طالب; با على بن ابى طالب باشيد)).(17)
در بيان شإن نزول اين آيه احاديث ديگرى هست كه در كتب هر دو مكتب (اهل بيت و اهل سنت) آمده است.(18)
نكته حايز اهميت در اينجا اين است كه دستور خداوند به اينكه مومنان همواره بايد با صادقان باشند, دستورى است مطلق وبدون هيچ گونه قيد و شرطى, اين معنا جز در مورد معصومين(ع) امكان پذير نيست; زيرا غير معصوم ممكن است خطاكند و در آن حال بايد از او جدا شد. كسى كه در همه حال مى توان در كنار او و پيرو او بود, جز انسان معصوم كسى نخواهد بود. بنابراين منظور از صادقين در اين آيه, هر فرد راستگويى نيست, بلكه صادقانى است كه سخن خلاف ـ نه عمدا و نه از روى سهو ـ در گفتار آنها راه ندارد.
با الهام از اين آيه و تفسير آن به همراهى با على و فرزندان معصوم او, ((دكتر محمد تيجانى)) نام يكى از كتابهاى خود را ((لاكون مع الصادقين)) هدفم اين است كه با صادقان باشم! گذارده كه تإثير عجيبى در بسيارى از مسلمين كرده است.

5 ـ آيه قربى
((قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى; بگو: من هيچ پاداشى از شما براى رسالتم درخواست نمى كنم, جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم).))(19)
در ذيل اين آيه, روايات فراوانى, در منابع اهل سنت و شيعه نقل شده است كه در تفسير و تبيين مفهوم آيه شريفه مى توان از آنها كمك گرفت.

شإن نزول
((حاكم حسكانى)) كه از دانشمندان معروف قرن پنجم هجرى است, در شواهد التنزيل از ((سعيد بن جبير)) از ابن عباس چنين نقل مى كند:
((لما نزلت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى قالوا يا رسول الله من هولإ الذين امرنا الله بمودتهم! قال: على و فاطمه و ولدهما; هنگامى كه اين آيه نازل شد اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا, اينها كيستند كه خداوند ما را به محبت آنها امر كرده است؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندان آن دو مى باشند.))(20)

نكته:
قرآن در سوره شعرا به نقل از پنج نفر از پيامبران الهى (نوح, هود, صالح, لوط و شعيب) مى فرمايد: ((و ما اسئلكم عليه من اجر ان إجرى الا على رب العالمين)) و از سوى ديگر در مورد شخص پيامبر مى فرمايد: من از شما پاداشى تقاضا نمى كنم, مگر دوستى خويشاوندانم را!
از طرفى, در آيه 57 سوره فرقان باز در مورد پيامبر مى خوانيم: ((قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شإ ان يتخذ الى ربه سبيلا; بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچ گونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم, مگر كسانى كه بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند)). و باز در سوره سبإ آيه 47 در مورد پيامبر اسلام آمده است: ((قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله)).
سوال اين است كه جمع كردن اين آيات چهارگانه چگونه ممكن است؟
آيا بين آيات مربوط به پيامبر اسلام و آيه مربوط به پيامبران پنجگانه تعارض و تنافيى وجود دارد يا نه؟
در جواب بايد گفت: از ضميمه كردن اين آيات به يكديگر, به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه پيامبر اسلام نيز مانند ساير پيامبران الهى, اجر و پاداشى براى شخص خود از مردم نخواسته است; بلكه مودت ذوى القرباى او راهى به سوى خداست و چيزى است صد در صد به نفع مردم; چرا كه اين مودت, دريچه اى به سوى مسإله امامت و خلافت و جانشينى پيامبر اسلام(ص) است. و در حقيقت ادامه خط رسول الله(ص) در امت و هدايت مردم در پرتو آن محسوب مى گردد.

6 ـ آيه تطهير
((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا; خداوند مى خواهد هرگونه پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. ))(21)
آيه تطهير چون ستاره اى بر تارك آيات فضايل اهل بيت مى درخشد. و مطالب بلند ونكته هاى پر از فأده اى در آن هست كه توجه هر انديشمند عميقى را به سوى خود جلب مى نمايد و در اينجا به ذكر قطره اى از آنها اكتفا مى كنيم.

شإن نزول
علامه طباطبايى(ره) در الميزان مى فرمايد: بيش از هفتاد روايت دلالت دارند بر اينكه اين آيه مربوط به پيامبر(ص) و على(ع) و فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) است وغير اينها را شامل نمى شود; اين روايات از طريق اهل سنت (به طريق مختلف) و اماميه (به طرق گوناگون) نقل شده اند و آنچه از طرق اهل سنت در اين زمينه نقل شده, بيش از آن است كه از طريق شيعه وارد شده است!(22)
((دكتر تيجانى)) در كتاب ((فسئلوا إهل الذكر)), سى منبع از منابع معتبر اهل سنت (از تفسير و حديث و تاريخ) را ذكر مى كند كه نزول آيه تطهير را درباره اهل بيت پيامبر, يعنى شخص پيامبر(ص), على بن ابى طالب(ع), فاطمه زهرا(س), امام حسن(ع) و امام حسين(ع) مى دانند, و در پايان اضافه مى كند كه علماى اهل سنت كه اين آيه را درباره اهل بيت پيامبر مى دانند زيادند و ما به همين مقدار اكتفا مى كنيم.(23)
آلوسى, عالم سنى متعصبى كه هر جا آيه اى را در شإن و فضايل على و اهل بيت(ع) ديده به لطايف الحيلى آن را كم رنگ كرده است, در اين باره مى گويد:
((اينكه مراد از اهل بيت در اين آيه كسانى بودند كه پيامبر آنها را زير كسإ قرار داد و درباره آنها فرمود: ((اللهم هولإ إهل بيتى فاجعل صلواتك و بركاتك على آل محمد كما جعلتها على آل ابراهيم انك حميد مجيد; بار خدايا! اينان اهل بيت منند, پس درودها و بركاتت را همان گونه كه بر خاندان ابراهيم نازل فرمودى, بر خاندان محمد هم نازل فرما كه تو خداوند ستوده و بلند مرتبه هستى, خارج از حد شمارش است.))(24)
رواياتى كه در اين باره در كتب حديث و تفسير نقل شده اند, به چهار دسته تقسيم مى شوند:
1ـ رواياتى كه برخى از همسران پيامبر نقل كرده اند و مفاد آن اين است كه پيامبر آنان را از شمول آيه تطهير خارج كرده است.(25)
2ـ رواياتى كه مربوط به حديث كسإ است.(26)
3ـ رواياتى كه مى گويند پيامبر تا مدتى (شش ماه يا بيشتر) پس از نزول آيه تطهير, به در خانه على و فاطمه و فرزندانش مى رفت و مى فرمود: ((الصلوه! يا اهل البيت! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا; هنگام نماز است اى اهل بيت! خداوند تنها مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاك كند!)).(27)
4ـ رواياتى كه از ابوسعيد خدرى رسيده است كه مى گويد, اين آيه درباره رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين(ع) نازل شده است: ((نزلت فى خمسه: فى رسول الله و على و فاطمه والحسن والحسين(ع).))(28)
در اينجا با ذكر يك جمله از عايشه ـ به نقل از ثعلبى در تفسيرش ـ سخن را به پايان مى بريم:
ثعلبى مى گويد: هنگامى كه از عايشه درباره جنگ جمل و دخالتش در آن جنگ ويرانگر سوال كردند, (با تإسف) گفت: اين يك تقدير الهى بود! و هنگامى كه درباره على(ع) سوال كردند, چنين گفت:
((تسإلنى عن احب الناس كان الى رسول الله و زوج احب الناس كان الى رسول الله, لقد رإيت عليا و فاطمه و حسنا و حسينا و جمع رسول الله بثوب عليهم. ثم قال: اللهم هولإ إهل بيتى و حامتى فإذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. قالت: فقلت: يا رسول الله إنا من إهلك؟ فقال: تنحى فانك الى خير; آيا از من درباره كسى سوال مى كنى كه محبوبترين مردم نزد پيامبر(ص) بود و از كسى مى پرسى كه همسر محبوبترين مردم نزد رسول خدا(ص) بود. من با چشم خود ديدم على و فاطمه و حسن و حسين(ع) را كه پيامبر(ص) آنها را در زير پارچه اى جمع كرده بود و فرمود: خداوندا! اينها خاندان منند و حاميان من, رجس و پليدى را از آنها ببر و از آلودگيها پاكشان فرما! من گفتم: اى رسول خدا آيا من نيز از آنها هستم؟ فرمود: دور باش! تو بر خير و نيكى هستى (اما جزء اين جمع نمى باشى).))(29)

7ـ آيه مباهله
((فمن حاجك فيه من بعد ما جأك من العلم فقل تعالوا ندع ابنأنا و ابنأكم و نسأنا و نسأكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله على الكاذبين; هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تو رسيده, (باز) كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند, به آنها بگو: ((بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم, شما هم فرزندان خود را; ما زنان خويش را دعوت نماييم, شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت كنيم, شما هم از نفوس خود, آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.))(30)
((ابتهال)) در لغت به معناى واگذارى فرد يا حيوان به خودش است و در اصطلاح به معناى نفرين كردن; مباهله به معنى نفرين كردن دو نفر بر همديگر است, به اين ترتيب كه وقتى استدلالات منطقى سودى نبخشيد, افرادى كه با هم درباره يك مسإله مهم دينى گفتگو دارند, در يكجا جمع مى شوند و به درگاه خدا تضرع مى كنند و از او مى خواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.(31)

شإن نزول
در روايات اسلامى كه مفسران و محدثان نقل كرده اند آمده است: ((هنگامى كه آيه مورد بحث نازل شد, پيامبر به مسيحيان نجران پيشنهاد مباهله داد. بزرگان مسيحى از پيامبر يك روز مهلت خواستند تا در اين باره به شور بنشينند. اسقف به آنها گفت: نگاه كنيد! اگر فردا محمد(ص) با فرزند و خانواده اش براى مباهله آمد, از مباهله با او بپرهيزيد و اگر اصحاب و يارانش را همراه آورد, با او مباهله كنيد كه او پايه و اساسى ندارد!
فردا كه شد پيامبر آمد در حالى كه دست على(ع) را گرفته و حسن وحسين پيش روى او حركت مى كردند و فاطمه پشت سر او بود, مسيحيان و در پيشاپيش آنها اسقف اعظم آنان نيز بيرون آمدند. هنگامى كه او پيامبر را با همراهانش مشاهده كرد, پرسيد: اينها كيانند؟ گفتند: اين يكى پسر عمو و داماد او و اين دو دختر زاده هاى او و اين بانو دختر اوست كه از همه نزد او گرامى تر است. اسقف نگاهى كرد و گفت: من مردى را مى بينم كه مصمم و با جرإت در مباهله است و مى ترسم او راستگو باشد و اگر راستگو باشد, بلاى عظيمى بر ما وارد خواهد شد. سپس گفت: اى اباالقاسم, ما با تو مباهله نخواهيم كرد! بيا با هم صلح كنيم و در بعضى روايات آمده است كه اسقف اعظم گفت: من صورتهايى را مى نگرم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جا بركند چنين خواهد شد; پس مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد!(32)
در صحيح مسلم چنين آمده است: معاويه از سعد بن ابى وقاص سوال كرد: چرا تو لعن و سب على بن ابيطالب نمى كنى؟ در جواب گفت: به خاطر سه امر: حديث منزلت در جنگ تبوك, داستان پرچم در جنگ خيبر و داستان مباهله; وقتى كه آيه ((قل تعالوا ندع ابنأنا و ابنأكم)) نازل شد, پيامبر(ص) على, فاطمه, حسن و حسين(ع) را فراخواند و گفت: بارخدايا, اينها اهل منند (اهل بيت من هستند).(33)

8ـ آيه خير البريه
((ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه جزأهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه; كسانى كه ايمان آوردند و اعمال نيك انجام دادند, بهترين مخلوقات خدايند, پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن مى مانند. (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند و اين (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.))(34)
در اين آيه درست است كه آيه, مفهوم وسيع و گسترده اى دارد و منحصر به شخص يا اشخاص معينى نمى باشد, ولى در روايات متعدد اسلامى كه در منابع حديث اهل سنت و شيعه آمده است, انگشت بر روى مصاديق و اشخاصى گذارده شده كه در صف اول از صفوف ((خيرالبريه)) و در صدر بهترين مخلوقات خدا قرار دارند.

شإن نزول
سيوطى از مفسرين معروف اهل سنت در ((الدر المنثور)) و حاكم حسكانى عالم بزرگ حنفى در كتاب معروف ومعتبر ((شواهد التنزيل)) احاديثى نقل كرده اند كه مصداق بارز و اتم ((خير البريه)) را على بن ابى طالب دانسته اند:
الف) سيوطى از ابن عساكر از جابر بن عبدالله نقل مى كند كه ما خدمت پيامبر بوديم كه على(ع) به سوى ما آمد. هنگامى كه چشم پيامبر(ص) به او افتاد فرمود: ((والذى نفسى بيده ان هذا و شيعته لهم الفأزون يوم القيامه)) و جابر مى افزايد: ((نزلت ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه. فكان إصحاب النبى(ص) اذا إقبل على(ع) قالوا جإ خير البريه; پيامبر فرمود: قسم به كسى كه جان من به دست اوست, اين مرد و شيعيان او رستگاران روز قيامتند; جابر مى افزايد: در اين هنگام آيه ((ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه)) نازل شد. از اين رو اصحاب پيامبر(ص) هنگامى كه على(ع) مىآمد مى گفتند: خيرالبريه آمد.(35)
ب) حاكم حسكانى علاوه بر حديث فوق, حديث ديگرى را به نقل از ابن عباس نقل مى كند; ابن عباس مى گويد: هنگامى كه آيه ((ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه)) نازل شد, پيامبراكرم(ص) به على(ع) فرمود: ((هو انت و شيعتك, تإتى إنت و شيعتك يوم القيامه راضين مرضيين و يإتى عدوك غضبانا مقمحين; تو و شيعيانت در روز قيامت خيرالبريه هستيد; هم خدا از شما راضى است و هم شما از خدا راضى هستيد; ولى دشمن تو خشمگين و در زحمت (و عذاب) است.))(36)

نكته:
نامگذارى پيروان على به ((شيعه)) امرى است كه در زمان پيامبر اكرم(ص) اتفاق افتاده و اين نامگذارى اولين بار توسط شخص پيامبر اسلام(ص) صورت گرفته است و ريشه در كلام پيامبر دارد و شكل گيرى گروهى به نام ((شيعيان على(ع))) بى شك پس از اين اشاره و كلمه نغز رسول خدا روى داده است. لذا تلاش كسانى كه سعى در تراشيدن و خلق و جعل بنيانگذارانى براى شيعه هستند, خواب و خيالى بيش نيست و البته, دشمنى با اين عنوان و شر پنداشتن آن, دشمنى و عناد و شر دانستن پيامبر و نامگذارى اوست! با توجه به اينكه پيامبر اسلام (ص) در قرآن توسط خداوند توصيف به ((و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى)) شده است و به قول مولوى:
زانك ما ينطق رسول بالهوى
كى هوا زايد ز معصوم خدا(37)
بى شك نامگذارى پيروان على(ع) به ((شيعه)) امرى است كه از جانب خداوند صورت گرفته است و صرفا خواسته شخصى پيامبر نيست.

9ـ آيه ليله المبيت
((و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضات الله والله روف بالعباد; بعضى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.))(38)
در شإن نزول اين آيه, روايات زيادى در منابع معروف اسلامى آمده است; از جمله ثعلبى در تفسيرش و حاكم حسكانى در شواهد التنزيل از دو طريق (ابو سعيد خدرى و ابن عباس) حديثى را نقل مى كنند كه ما كلام ثعلبى را به خاطر كامل بودن آن نقل مى كنيم.(39)

شإن نزول
ثعلبى مى گويد: پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه تصميم به هجرت به سوى مدينه گرفت, على بن ابى طالب(ع) را در مكه براى إداى ديون و امانتهاى مردم كه نزد او بود گذارد و آن شب كه به سوى غار حركت مى كرد, در حالى كه مشركين اطراف خانه او را گرفته بودند, دستور داد على(ع) در بستر او بخوابد و به او فرمود: پارچه سبز رنگى كه من دارم (و به هنگام خواب روى خود مى كشم), به روى خود بينداز و در بستر من بخواب! ان شإ الله هيچ مكروهى به تو نمى رسد!
على(ع) اين كار را انجام داد; در اين موقع خداوند به جبرئيل و ميكأيل وحى فرستاد كه من در ميان شما پيمان برادرى ايجاد كردم و عمر يكى را طولانى تر از ديگرى قرار دادم. كدام يك از شما زندگى ديگرى را بر خود مقدم مى شمريد؟ هر يك از آن دو, حيات خويش را برگزيدند. در اين هنگام خداوند به آنها وحى فرستاد: چرا شما همانند على بن ابى طالب(ع) نبوديد؟ من ميان او و محمد برادرى برقرار ساختم و او در بستر پيامبر خوابيد و جان او را بر جان خويش مقدم شمرد! به زمين فرود آييد و او را از دشمنان حفظ كنيد. آنها فرود آمدند, جبرئيل بالاى سرش و ميكأيل پايين پايش بود و جبرئيل صدا مى زد: آفرين, آفرين! چه كسى همانند تو است اى على؟ ! خداوند به تو نزد فرشتگان مباهات كرد.
در اين هنگام كه پيامبر(ص) به سوى مدينه در حركت بود, اين آيه در شإن على(ع) نازل شد: ((و من الناس من يشرى…))(40)
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه از ابوجعفر اسكافى نقل مى كند: ((حديث الفراش قد ثبت بالتواتر فلايجحده الا مجنون إو … و قد روى المفسرون كلهم, ان قول الله تعالى: و من الناس من يشرى الايه نزلت فى على ليله المبيت على الفراش; داستان خوابيدن على در رختخواب پيامبر به تواتر اثبات شده است, لذا كسى جز ديوانه يا… منكر آن نيست و تمام مفسران نقل كرده اند كه آيه ((من يشرى…)) در شإن على بن ابيطالب, در شبى كه در رختخواب پيامبر خوابيد, نازل شده است. ))(41)
حاكم نيشابورى در كتاب ((مستدرك الصحيحين)), داستان ليله المبيت را به نقل از ابن عباس نقل مى كند و تصريح مى كند كه ((هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه; اين حديث معتبرى است, هرچند بخارى و مسلم در كتاب خود آن را نياورده اند.))(42)

10 ـ آيات برأت
((برإه من الله و رسوله الى الذين عاهدتم من المشركين…; (اين, اعلام) بيزارى از سوى خدا و پيامبر او, به كسانى از مشركان كه با آنها عهد بسته ايد!))(43)
مورخان و مفسران و محدثان بسيارى از عامه و تمامى خاصه تصريح نموده اند كه پيامبر(ص) ابتدا وظيفه ابلاغ آيات ابتدايى سوره برأت را به ابوبكر داد, ولى بعدا على(ع) را به دنبال او فرستاد تا آيات را از او گرفته و خودش به مكه رفته و آنها را ابلاغ كند. در اين باره به نقل احمد بن حنبل در مسند (از كتب معروف حديثى اهل سنت) اكتفا مى شود.

شإن نزول
احمد حنبل در مسند مى گويد: پيامبر اكرم(ص) سوره برأت را با ابوبكر به سوى اهل مكه فرستاد تا اعلام كند كه بعد از آن سال, هيچ مشركى حق حج خانه خدا را ندارد و هيچ كس نبايد به صورت عريان و برهنه خانه را طواف كند. سپس پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: خود را به ابوبكر (در وسط راه مكه و مدينه) برسان, ابوبكر را به سوى من بازگردان و خود سوره برأت را ابلاغ كن! على(ع) چنين كرد. در آخر حديث هنگامى كه ابوبكر سوال مى كند: آيا چيزى بر ضد من نازل شده كه من نبايد سوره را ابلاغ كنم؟ پيامبر مى فرمايد: ((امرت ان لايبلغه الا إنا إو رجل منى; من مإمور شده ام كه اين سوره را مگر من يا مردى كه از من است ابلاغ نكند.))(44)
ترمذى در سنن معروف خود (كه از منابع اصلى حديث اهل سنت محسوب مى شود) همين حديث را به تعبير ديگرى از ((انس بن مالك)) نقل مى كند كه پيامبر(ص) سوره برأت را با ابوبكر فرستاد, سپس او را خواند و فرمود: ((لاينبغى لاحد إن يبلغ هذا الا رجل من إهلى فدعا عليا فإعطاه اياه; سزاوار نيست براى احدى كه اين سوره را ابلاغ كند. مگر مردى از خاندانم! سپس على را فرا خواند و سوره را به او داد. ))(45)

11 ـ آيه سقايه الحاج
((إجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الاخر و جاهد فى سبيل الله لايستوون عند الله و الله لايهدى القوم الظالمين; آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) كسى قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو) نزد خدا مساوى نيستند و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند!))(46)
حاكم حسكانى يكى از كسانى است كه شإن نزول اين آيه را درباره على مى داند. او خود در شواهد التنزيل در ذيل اين آيه بيش از ده روايت از طرق مختلف آورده است كه اين مطلب را به خوبى اثبات مى نمايد.

شإن نزول
حاكم در يكى از روايات از انس بن مالك نقل مى كند كه عباس بن عبدالمطلب و شيبه ـ كليد دار خانه خدا ـ بر يكديگر تفاخر مى كردند كه على(ع) فرا رسيد; عباس عرض كرد: فرزند برادر! توقف كن سخنى با تو دارم! على(ع) ايستاد. عباس گفت: شيبه بر من افتخار مى كند و گمان مى كند از من شريفتر و برتر است! على(ع) فرمود: اى عمو, تو در جواب او چه گفتى؟ عرض كرد گفتم: من عموى رسول خدايم و وصى پدر او وسيراب كننده حاجيان مى باشم. من از تو شريفترم! على(ع) به شيبه گفت: تو در برابر او چه گفتى؟ عرض كرد: من گفتم از تو شريفترم, من امين خدا نسبت به خانه او هستم و كليددار او مى باشم. چرا تو را امين خود نشمرده, آن گونه كه مرا امين شمرده است؟ ! على(ع) فرمود: افتخار من اين است كه من نخستين كسى از مردان اين امتم كه به پيامبر خدا(ص) ايمان آورده و هجرت و جهاد نموده است! سپس هر سه نفر نزد پيامبر آمده و هر كدام سخن خود را گفت: پيامبر(ص) چيزى نفرمود. بعد از چند روز وحى درباره آنها نازل شد. پيامبر(ص) به سراغ هر سه فرستاد, خدمتش آمدند و آيه ((إجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام)) و ما بعد آن را بر آنها تلاوت فرمود.(47) همين مضمون با اختلاف اندكى در روايات ديگرى آمده است.

12 ـ آيه و كفى الله المومنين القتال
((و رد الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا و كفى الله المومنين القتال و كان الله قويا عزيزا; و خدا كافران را با دلى پر از خشم بازگرداند, بىآنكه نتيجه اى از كار خود گرفته باشند و خداوند (در اين ميدان) مومنان را از جنگ بى نياز ساخت (و پيروزى را نصيبشان كرد) و خدا قوى و شكست ناپذير است.))(48)
بسيارى از محدثين و مفسرين گفته اند كه: ((و كفى الله المومنين القتال)) اشاره به على(ع) و ضربه بسيار موثرى است كه بر پيكر ((عمرو بن عبدود)) زد و مسلمانان را از جنگ با كفار بى نياز نمود.
حاكم حسكانى چندين حديث به چند طريق نقل كرده است كه ما نقل او از ((حذيفه))ـ صحابى بزرگ و معروف ـ را ذكر مى كنيم:

شإن نزول
حذيفه حديث مفصلى درباره پيكار على(ع) با عمرو بن عبدود و كشتن او نقل كرده است. او مى گويد, پيامبر(ص) فرمود: ((ابشر يا على! فلو وزن اليوم عملك بعمل إمه محمد(ص) لرجح عملك بعملهم و ذلك إنه لم يبق بيت من بيوت المسلمين الا و قد دخله عز بقتل عمرو; بشارت باد بر تو اى على! اگر اين كار تو را با عمل امت محمد(ص) مقايسه كنند, عمل تو بر اعمال آنها برترى خواهد داشت; زيرا خانه اى از خانه هاى مسلمانان نبود, مگر اينكه به خاطر قتل عمرو بن عبدود عزتى در آن وارد شد. ))(49)

13ـ آيه صديقون
((والذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون والشهدإ عند ربهم لهم اجرهم و نورهم والذين كفروا و كذبوا بآياتنا اولئك اصحاب الجحيم; كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند, آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشانند, براى آنان است پاداش (اعمال) شان و نور (ايمان)شان و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند, آنها دوزخيانند.))(50)
حاكم در شواهد التنزيل, پنج حديث به طرق مختلف در ذيل اين آيه نقل مى كند كه به نقل او از ((ابن ابى ليلى)) اكتفا مى شود:

شإن نزول
از ابن ابى ليلى از پدرش: ((قال رسول الله: الصديقون ثلاثه حبيب النجار مومن آل ياسين و حزبيل (حزقيل) مومن آل فرعون و على بن ابى طالب الثالث و هو افضلهم. ))(51)

14 ـ آيه نور
((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به و يغفر لكم والله غفور رحيم; اى كسانى كه ايمان آورديد, تقواى الهى پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براى شما نورى قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد وگناهان شما را ببخشد. و خداوند آمرزنده مهربان است.))(52)

شإن نزول
شواهد التنزيل از ابن عباس نقل مى كند كه مراد از جمله ((يوتكم كفلين من رحمته)) حسن و حسين(ع) است و منظور از ((يجعل لكم نورا تمشون)) على بن ابى طالب(ع) است.(53)
در حديث ديگرى در همان كتاب, با سند خود از جابر بن عبدالله از پيامبر نقل كرده كه در تفسير ((يوتكم كفلين من رحمته)) فرمود: منظور حسن و حسين است و در تفسير ((و يجعل لكم نورا…)) فرمود: منظور على بن ابى طالب است. و حاكم در همان كتاب از امام باقر(ع) در تفسير همين آيه نقل مى كند كه فرمود: ((من تمسك بولايه على فله نور; براى كسى كه به ولايت على بن ابى طالب تمسك جويد, نورى وجود دارد!))(54)

15ـ آيه انفاق
((الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار سرا و علانيه فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون; آنها كه اموال خود را شب و روز, پنهان و آشكار, انفاق كنند, مزدشان نزد پروردگارشان است; نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند. ))(55)
بى شك مفهوم اين آيه, كلى و جامع است و مفهوم آن تشويق به انفاق در راه خدا در اشكال مختلف است. آشكارا و پنهان, در شب و روز; اين آيه به كسانى كه انفاق مى كنند بشارت عظيمى مى دهد, ولى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه مصداق شاخص اين آيه على(ع) است.

شإن نزول
از جمله كسانى كه اين آيه را در شإن على(ع) دانسته اند سيوطى است. او از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: اين آيه درباره على بن ابى طالب نازل شده; به اين صورت كه چهار درهم داشت, درهمى را در شب و درهمى را در روز, درهمى را پنهانى و درهمى را آشكار انفاق كرد; آنگاه اين آيه نازل شد.(56)
ابن ابى الحديد به هنگام برشمردن صفات والاى على(ع), هنگامى كه به مسإله جود و سخاوت مى رسد, بعد از اشاره به آيات سوره ((هل إتى)) مى گويد:
((روى المفسرون انه لم يملك الا إربعه دراهم, فتصدق بدرهم ليلا و بدرهم نهارا و بدرهم سرا و بدرهم علانيه. فانزل فيه الذين ينفقون اموالهم)).
مفسران نقل كرده اند كه على(ع) فقط چهار درهم داشت, درهمى را شب و درهمى را در روز, درهمى را پنهانى و درهمى را آشكارا انفاق كرد و خداوند اين آيه را درباره او نازل فرمود.(57)
از نقل ابن ابى الحديد, اين گونه برداشت مى شود كه اين مسإله در ميان مفسران مورد اتفاق يا لااقل مشهور است.

16 ـ آيه محبت
((يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يإتى الله بقوم يحبهم و يحبونه…; اى كسانى كه ايمان آورده ايد, هر كس از شما از آيين خود بازگردد (به خدا زيانى نمى رساند), خداوند گروهى را مىآورد كه آنها را دوست دارد وآنان (نيز) او را دوست دارند.))(58)
اين آيه بروشنى مى فرمايد كه پشت كردن گروهى از تازه مسلمانان به اسلام, لطمه اى بر اساس آن وارد نمى كند. خداوند به گروهى از اهل ايمان كه داراى چند ويژگى هستند, مإموريت دفاع از آيين مقدس را سپرده است; كسانى كه هم خدا را دوست مى دارند و هم خدا آنها را دوست مى دارد. جمع شدن صفات مذكور در آيه, در يك فرد يا بعض افراد يك فضل الهى است كه هر كس شايسته آن نيست.
مفهوم اين آيه مانند بسيارى از آيات گذشته وسيع و گسترده است, ولى از روايات اسلامى كه از طرق شيعه و اهل سنت نقل شده است به خوبى استفاده مى شود كه على(ع) برترين و بالاترين مصداق اين آيه است.

شإن نزول
((فخر رازى)) هنگامى كه به تفسير اين آيه مى رسد, اقوالى از مفسران در مورد تطبيق اين آيه نقل مى كند و در پايان بحث مى گويد: جماعتى گفته اند كه اين آيه درباره على(ع) نازل شده است. سپس به دو دليل براى تقويت اين قول استدلال مى كند: نخست اينكه هنگامى كه پيامبر(ص) در روز خيبر پرچم را به دست على(ع) داد, فرمود:
((لادفعن الرايه غدا الى رجل يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله; من فردا پرچم را به دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند.))
سپس مى گويد: اين همان صفتى است كه در آيه بالا به آن اشاره شد.
و دليل ديگر اينكه بعد از آن آيه, آيه ((انما وليكم الله و رسوله)) است كه در حق على(ع) نازل شده است; بنابراين سزاوارتر اين است كه بگوييم آيه ماقبل نيز در حق اوست.(59)

17 ـ آيه مسوولون
((وقفوهم انهم مسوولون; آنها را نگهداريد كه بايد بازپرسى شوند.))(60)

شإن نزول
در روايات متعدد وارد شده است كه منظور, سوال از ولايت على بن ابى طالب است. شمارى از علماى بزرگ اهل سنت منظور از سوال را سوال از ولايت على بن ابى طالب دانسته اند; از جمله آنها حاكم حسكانى است كه در ((شواهد التنزيل)) از ابوسعيد خدرى به دو طريق نقل مى كند كه پيغمبر اكرم(ص) در تفسير اين آيه فرمود: ((عن ولايه على بن ابى طالب)) منظور سوال از ولايت على بن ابى طالب است.
او حديث ديگرى از سعيد بن جبير, از ابن عباس نقل مى كند كه پيغمبر اكرم(ص) فرمود: ((اذا كان يوم القيامه إوقف إنا و على على الصراط فما يمر بنا احد الا سئلناه عن ولايه على, فمن كانت معه و الا القيناه فى النار و ذلك قوله: ((وقفوهم انهم مسوولون)); هنگامى كه روز قيامت مى شود, من و على بر صراط متوقف مى شويم; هر كس از كنار ما مى گذرد از ولايت على از او سوال مى كنيم; هر كس كه داراى اين ولايت باشد,[ از صراط مى گذرد] و الا او را در آتش مى افكنيم و اين است معنى آيه ((وقفوهم انهم مسوولون)).))(61)
نكته جالب اينكه ((آلوسى)) كه به عداوت و بغض نسبت به اهل بيت(ع) معروف است, و هر آيه اى را كه درباره فضايل على(ع) و اهل بيت(ع) باشد به هر صورت ممكن كم رنگ مى نمايد, با ناديده گرفتن منابع اهل سنت مى گويد: بعضى از اماميه اين آيه را در شإن على بن ابى طالب مى دانند. او در آخر, از پيش خود ولايت ساير خلفا را نيز اضافه مى كند!(62)

سخن آخر
خيرالختام اين مجموعه را حديثى از رسول خدا كه فريقين آن را به طرق مختلف نقل كرده اند قرار مى دهيم.
رسول خدا(ص) آن برترين بنده خدا فرمودند, ((على مع القرآن والقرآن مع على; على با قرآن است و قرآن با على است.))
شايد در روزگارى كه رسول خدا(ص) اين كلام نورانى را فرمودند, كمتر كسى يافت مى شد كه به كنه اين كلام نغز بار يابد, ولى امروز فهم و هضم اين كلمه نغز, آسانتر و امكان پذيرتر گشته است; اگر در اين كلام بلند, غرض رسول خدا(ص) صرفا بيان معيت و همراهى با على با قرآن بود, اين هدف به وسيله بخش نخست حديث افاده شده بود و نيازى به اضافه كردن بخش دوم نبود; آنچه كه درك آن, حكمت و دقت مى طلبد, اين است كه پيامبر(ص) در بخش دوم مى فرمايد: ((والقرآن مع على)) افاده تإكيد در اين كلام قطعى و مسلم است, ولى آن نكته باريكتر زموى, معيت تنها نيست; بلكه همرديفى على(ع) با قرآن است, چرا كه على(ع), قرآن مجسم و به تعبيرى وجود عينى قرآن است. قرآن و على يك وجودند, قرآن وجود قطعى و على(ع) وجود عينى همان قرآن است. قضاوت در اين باره را بر عهده صاحبان فهم و نكته دانان و آشنايان با حكمت الهى مى گذاريم!

پى نوشت ها:
1 . مختصر تاريخ دمشق, ج18, ص11.
2 . نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه167.
3 . نهج البلاغه, سيد جعفر شهيدى, خطبه167.
4 . همان, خطبه176.
5 . واقعه, آيه79.
6 . در اين باره در شواهد التنزيل حديثى ذكر شده است كه بيانگر دليل عدم ذكر نام على و أمه هدى(ع) در قرآن است: ابوبصير نقل مى كند كه از امام باقر(ع) درباره آيه ((إطيعوا الله و إطيعوا الرسول و إولى الامر منكم)) سوال كردم, امام(ع) فرمودند: درباره على بن ابيطالب نازل شده است. گفتم: مردم مى گويند كه چه مانعى از نام بردن صريح بوده است كه خداوند نام على و اهل بيت او را در قرآن نياورده است؟ امام باقر(ع) فرمودند: خداوند پيامبر را در قرآن به نماز امر فرمود, ولى تعداد ركعات را ذكر نكرد و هم چنين مسلمانان را امر به حج كرد, ولى نفرمود كه هفت بار به دور خانه كعبه طواف بجا بياوريد; براى اينكه پيامبر اين امور را براى مردم تفسير كند. در اين باره هم همين طور است; بعد از نزول اين آيه درباره على و حسن و حسين(ع), پيامبر(ص) فرمودند: ((اوصيكم بكتاب الله و اهل بيتى)); شواهد التنزيل, ج1, ص148.
7 . مأده, آيه67.
8 . بيش از بيست منبع از منابع معتبر اهل سنت اين آيه را در شإن على بن ابيطالب و منصوب شدن او به عنوان خليفه پيامبر مى دانند; از جمله آنها: حاكم در شواهد التنزيل, سيوطى در الدرالمنثور, فخر رازى در تفسير كبير و رشيد رضا در المنار و… مى باشند در اين باره رجوع شود به الغدير, ج1, ص223 ـ 214 و لاكون مع الصادقين, تيجانى, ص51 و 52.
9 . با تلخيص و برگرفته از پيام قرآن, ج9, ص187 ـ 184.
10 . مأده, آيه55.
11 . الغدير, علامه امينى, ج2, ص53 و ;52 مع الصادقين, تيجانى, ص47 ـ 46.
12 . الدر المنثور, ج2, ص293.
13 . نسإ, آيه59.
14 . شواهد التنزيل, ج1, ص148. لازم به ذكر است كه تفسير شواهد التنزيل بسيار كاملتر از تفاسير ديگر, روايات و شإن نزولها را ذكر كرده است, و بدين جهت از منابع اصلى در اين مجموعه به حساب مىآيد.
15 . تفسير برهان, ج1, ص381 تا 387.
16 . توبه, آيه 119.
17 . الميزان, ج9, ص408 به نقل از درالمنثور.
18 . براى آگاهى بيشتر ر.ك به احقاق الحق, ج14, ص274 و ;275 و الغدير, ج2, ص277.
19 . شورى, آيه23.
20 . احزاب, آيه33.
21 . الميزان, ج16, ص311.
22 . فسئلوا اهل الذكر, ص71.
23 . روح المعانى, ج22, ص14 و 15.
24 . مجمع البيان, ج 7 و 8 ص 559 و شواهد التنزيل, ج2, ص56.
25 . صحيح مسلم, ج4, ص1883.
26 . شواهد التنزيل, ج2, از ص11 تا 15 و ص92 كه به طرق مختلف نقل مى كند.
27 . شواهد التنزيل, ج2, از ص24 تا ص27.
28 . مجمع البيان, ج 7 و 8 ص 559 .
29 . آل عمران, آيه61.
30 . تلخيص از مطالب پيام قرآن, ج9, ص242.
31 . مجمع البيان, ج 1 و 2 ص452 با اندكى تلخيص.
32 . صحيح مسلم, ج4, ص1871.
33 . بينه, آيه 7 و 8.
34 . الدر المنثور, ج6, ص;379 والغدير, ج2, ص58.
35 . شواهد التنزيل, ج2, ص357 و صواعق, ص96.
36 . نجم, آيه 3 و 4.
37 . مثنوى معنوى, دفتر ششم, بيت 1602.
38 . بقره, آيه 207.
39 . نقل حاكم حسكانى از طريق ابوسعيد خدرى با اندك اختلافى مانند نقل ثعلبى در تفسير است.
40 . الغدير, ج2, ص48.
41 . شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج3, ص270 و الغدير, ج2, ص47 و ص48.
42. مستدرك الصحيحين, ج3, ص4.
43 . توبه, آيه1 به بعد.
44 . مسند احمد, ج1, ص3.
45 . سنن ترمذى, ج5, ص275.
46 . توبه, آيه19.
47 . شواهد التنزيل, ج1, ص249.
48 . احزاب, آيه25.
49 . شواهد التنزيل, ج2, ص7.
50 . حديد, آيه19.
51 . شواهد التنزيل, ج2, ص223.
52 . حديد, آيه28.
53 . شواهد التنزيل, ج2, ص227.
54 . همان, ج2, ص228.
55 . بقره, آيه274.
56 . الدر المنثور, ج1, ص363.
57 . شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج1, ص21.
58 . مأده, آيه54.
59 . تفسير كبير, ج12, ص20.
60 . صافات, آيه24.
61 . شواهد التنزيل, ج2, ص106 و 107.
62 . روح المعانى, ج23, ص74.