گفته ها و نوشته ها حكايات خواندني

 

گفته هاو نوشته ها

 


 

حكومت امام على (ع)
براى همين 5 سال و 5 روز حكومتش[ حكومت امام على(ع]( بايد جشن بگيرند, جشن براى عدالت, جشن براى خدا, جشن براى اين كه حاكم, حاكمى است كه با ملت يك رنگ است, بلكه سطحش پأين تر است در زندگى, سطح روحيش بالاتر از همه آفاق است وسطح زندگيش پايين تر است از همه ملت.
(امام خمينى(ره), صحيفه نور, ج1, ص166)

بشريت مرهون اميرالمومنين
اگر شما ملاحظه مى كنيد كه امروز, مفاهيم حق و عدل و انسانيت, و مفاهيمى كه براى انسانهاى هوشمند در دنيا با ارزش است و اين مفاهيم, مانده و روز به روز قوىتر و راسخ تر شده است, به خاطر همان مجاهدتها و فداكاريهاست. اگر امثال على بن ابيطالب ـ كه در طول تاريخ بشر نادرند ـ نمى بودند, امروز ارزشهاى انسانى, وجود نداشت, عنوانهاى جذاب, براى بشريت جذابيت نداشت. بشر زندگى و تمدن و فرهنگ و آمال و آرمان و اهداف والا نداشت. و بشريت به يك حيوانيت وحشى و درنده تبديل مى شد.
بشريت به خاطر حفظ آرمانهاى والا, مرهون اميرالمومنين و انسانهاى والايى در حد اوست. آن جهادها اين اثرها را داشت.
(مقام معظم رهبرى, حديث ولايت, ج6, ص198)

سوداى على
سوداى على(ع), سوداى باخداست. قرآن كريم مى گويد: ((و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضات الله)) (بقره, 207)
در مردم كسى است كه جان خود را مى فروشد, تا خشنودى خداى را به دست آورد.
مفسرين مى گويند: اين آيه در ليله المبيت هنگامى كه على(ع) جان خود را فداى رسولخدا كرد نازل شده.
معامله بر چهار پايه قرار دارد: خريدار, فروشنده, كالا و بهاى كالا.
در اين سودا خريدار خدا, فروشنده على(ع), كالا جان على و بها خشنودى خداست.

دعاى شگفت
اميرمومنان فرمود:
هم اينك مطلبى مى گويم كه تا به حال به كسى نگفته ام:
يك بار از پيامبر خدا(ص) خواستم تا از خدا برايم طلب مغفرت كند.
فرمود: (بسيار خوب) چنين خواهم كرد.
سپس برخاست و نماز گزارد. آنگاه دستهايش را به دعا گشود و من به دعاى او گوش مى كردم.
شنيدم كه گفت: ((پروردگارا! تو را به مقام قرب و منزلت ((على)) سوگند مى دهم كه ((على)) را مشمول عفو و غفران خود سازى!))
گفتم: اى فرستاده خدا! اين چه دعايى است؟
فرمود: ((مگر كسى هم گراميتر از تو در پيشگاه الهى هست تا او را شفيع درگاهش نمايم))؟
(شرح نهج البلاغه, ج20, ص316)

برادر پيامبر
رسول خدا فرمود: اى على تو برادر من در اين جهان و سراى ديگر هستى به خدايى كه من را به حق برانگيخته است من كار برادرى تو را به عقب انداختم (هنگامى كه پيامبر براى افراد در مسجد برادر تعيين نمود) كه تو را براى خود برادر انتخاب كنم اخوتى كه دامنه آن هر دو جهان را فرا گيرد.
(مستدرك حاكم, ج3, ص14)

خاك زير پا
على(ع) فرمود:
روزى كه قلعه ((خيبر)) را فتح كردم و دروازه آن را گشودم, رسول خدا(ص) به من فرمود:
((اگر خوف آن نبود كه گروهى از امت من, مطلبى را كه مسيحيان درباره حضرت مسيح(ع) گفته اند, درباره تو نيز بگويند, در حق تو سخنى مى گفتم كه از جايى عبور نمى كردى مگر اينكه خاك زير پاى تو را براى تبرك برمى گرفتند و از باقيمانده آب وضو و طهارتت استشفا مى نمودند.
اما براى تو همين افتخار بس, كه تو از منى و من از توام تو ميراث بر من هستى و من نيز از تو, ارث مى برم. مقام و منزلت تو نزد من همچون هارون نسبت به موسى است, جز اينكه رشته نبوت پس از من بريده است. تو آن كسى هستى كه ديون مرا ادا خواهى كرد و بر سنت و شيوه من (با منافقان) به پيكارپردازى و در روز واپسين از همگان به من نزديكتر خواهى بود)).
(بحارالانوار, ج38, ص247)

محبت على(ع)
در مدينه كنيز سياه و كورى بود كه كارش آب دادن بود. سپس او را در مكه ديدند در حالى كه چشمش باز بود و آب مى داد و مى گفت بياشاميد در راه دوستى كسى كه خدا به سبب او چشمم را به من برگردانيد. احوالش را پرسيدند گفت: مردى به من رسيد و گفت اى جاريه تويى كنيز و دوستدار على(ع)؟
گفتم: آرى, گفت: خدايا اگر اين جاريه در دوستى على راستگوست چشمش را به او بازگردان.
به خدا سوگند در آن حال چشمم روشن شد. گفتم تو كيستى؟ فرمود: منم خضر, و منم شيعه على(ع)
(سفينه البحار, ج1, ص391)

حكم على
اميرمومنان مى فرمايد: به هر كس مى خواهى نيكى كن تا امير او شوى, از هر كس مى خواهى بى نياز شو تا همانند او شوى, و به هر كس مى خواهى محتاج شو تا اسير او گردى.

رحمت الهى
مولاى متقيان فرمود:
پيامبر خدا(ص) در مسجد قبا نشسته بود و جمعى از اصحاب گرد او حلقه زده بودند. در اين حال من وارد مسجد شدم, تا نگاه رسول خدا(ص) به من افتاد, چهره اش شكفته گشت و تبسم بر لبهايش نقش بست! طورى كه برق سفيدى دندانهايش را ديدم. سپس فرمود:
على نزد من بيا… على نزديكتر بيا!
و پيوسته از من مى خواست تا هر چه بيشتر به او نزديك شوم. من هم آنقدر پيش رفتم كه زانوهايم به زانوى مبارك او چسبيد. سپس رو به ياران خود كرد و فرمود:
((اى گروه اصحاب! با آمدن برادرم على بن ابى طالب, لطف و رحمت الهى شامل حال شما گشته است, على از من است و من از على ام, جان او جان من و سرشت او از سرشت من است. او برادر من و وصى و جانشين من در حيات و ممات است, هر كس از او اطاعت كند, از من اطاعت كرده و هر كه با او همراهى و همدلى نمايد, با من چنان كرده و هر كس با او مخالفت پردازد با من مخالفت كرده است.))(غايه المرام, ص293)

مانند من هستى
حضرت امير فرمود: كه حضرت رسول اكرم(ص) به من فرمودند تو مى شنوى آنچه را كه من مى شنوم و تو مى بينى آنچه را كه من مى بينم ولكن پيامبر نيستى بلكه وزير و پشتيبان من هستى.
(نهج البلاغه, خ192)

جايگاه من
اميرمومنان فرمود: جايگاه من در چرخش نظام دين همانند محور سنگ آسياب است از درياى وجودم سيل فضأل و كمالات نشإت مى گيرد و قله مقام و مرتبه ام چنان است كه هيچ پرنده اى را يارى پرگشودن بر اوج رفيع آن نيست.
(نهج البلاغه, خطبه3)

كلام على
امام على بن ابيطالب امام اهل فصاحت و بزرگ اهل بلاغت است و راجع به كلام او گفته شده است كه از كلام خدا پايين تر و از كلام همه مخلوق بالاتر است و مردم روش خطابه و نوشتن را از او آموختند.
(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج1, ص24)

بردبارى و سادگى
اميرمومنان فرمود: بردبارى و استقامت مركب راهوارى است كه هرگز به زمين نمى خورد و ساده بودن زندگى شمشيرى است كه هرگز كند نمى شود.
(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد)

نهج البلاغه
آن روز كه نهج البلاغه على ابن ابيطالب (ع) بيطرفانه و با دقت رسيدگى شود, از تمامى مكتب هاى اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى و فلسفى بى نياز خواهيم شد.
(مرحوم علامه محمد تقى جعفرى, كتاب امام على((ع)))

بخل از هديه
روزى اميرالمومنين(ع) پنج وسق (هر وسق شصت صاع است) خرما از باغ هاى بغيبغه براى شخصى فرستاد. در هنگام ارسال خرما كسى كه نزد حضرت بود گفت يا على فلانى كه از تو سوال نكرده چرا خرما برايش مى فرستى؟
حضرت فرمود: خداوند امثال تو را در مومنين زياد نكند من مى دهم, تو بخل مى ورزى, اگر اين خرماها را پس از سوال و درخواست كردن او بفرستم, در مقابل قيمتى مبادله نموده ام, زيرا او مجبور شده آبروى خود را در معرض مبادله گذارد, آن رويى كه تنها بايد در مقابل خداى من و او به خاك آلوده شود.
(علامه جعفرى, از كتاب على((ع)))

على(ع)
امام على بن ابى طالب(ع) بزرگ بزرگان و يگانه نسخه اى است كه با اصل خود (پيامبر اسلام((ص))) مطابق است و هرگز شرق و غرب نسخه اى مطابق او در گذشته و حال نديده است.
(شبلى شميل)

على در روزگار
چه مى شد اى روزگار قدرتها و نيروهاى خود را بسيج مى كردى و در هر دوره اى انسانى مانند على از نظر عقل و خرد, روح و روان, سخن و بيان, قدرت و شجاعت به جامعه بشرى تحويل مى دادى؟
(جرج جرداق مسيحى)