باده جاودانه ازخم غدير خم

 

باده جاودانه از خم غدير خم

استاد سيد محمد جواد مهرى

 


 

روز غدير روز ولايت است. و ولايت تنها راه نجات و رستگارى است.
نور ولايت, نورى است سرمدى كه از روز ازل همراه با نور رسالت, آسمانها وزمين و تمام افلاك را روشن كرد و فروغ جاودانه اش شعاع و تابش را به سايه اى گسترده, فراتر از فلك الافلاك و جهان عالم وجود تبديل نمود كه نسيم عليل دلنوازش عاشقان و محبان ولايت را جملگى فراگرفت. زهى سعادت و خوشبختى!
در سايه اين محراب هميشه سبز است كه سرمستان باده ولايت از خم عشق محمد و على پياله گواراى مإالحياه و آب زندگانى را نوشيده اند تا پيوسته سيراب و در امان باشند.. تشنگى هرگز قلبى را كه ولايت آل محمد در آن نهفته است نمى خشكاند و سراسيمگى در كوبنده ترين و سهمگين ترين امواج بلا و طوفان حوادث او را كه مسلح به سلاح ولايت است از پاى در نمىآورد.
ولايت دلنوازترين و شادمانه ترين نغمه اى است كه فرشتگان در جهان علوى آن را مى نوازند پيش از آن كه بندگان شايسته خداى بر روى زمين آن ترانه هاى دلنشين را تكرار نمايند.
ولايت, مجسمه جاودانگى و الگوى زندگى است و هر كه به آن تسمك جويد, و به ريسمانش دست زند, براى روح و روانش در آسمان, نعيم جاودانه را بنيان مى نهد و رضايت و رضوان حق را به دست مىآورد.
ولايت بالاترين و فروزنده ترين مظهر قدس الهى است.
ولايت مشكات پرفروغى است كه از ابديت و نور لايزالى, پرتو گرفته و تمام اسرار كمال و جمال آن را احاطه كرده است, پس اگر آن را براى خود گزيدى و برنامه زندگيت را با آن آميختى و نشست و برخاستت را و حب و بغضت را در راستاى آن قرار دادى, در گامى بلند تو را به سوى ابديت رهنمون مى سازد تا جهان را از آن سوى بنگرى… آن گاه است كه ديگر زرق و برق دنيا را چيزى جز هلاكت نپندارى و لذات و شهواتش را نمونه هايى از سراب بينى و حيات را به معناى راستينش دريابى كه قرب پروردگار و همنشينى با اوليا و عشق بستن به على خواهد بود. آنجا است كه ديگر درد و لذت, بيمارى و درمان, نادارى و دارايى, رنج و آسايش, ضرإ و سرإ نزد تو يكسان خواهد بود, زيرا در مى يابى كه براى جهانى ديگر آفريده شده اى و اينجا پلى است به سوى جهان ابديت و حيات جاودانه ((و ان الدار الاخره لهى الحيوان)) و تو در خط مستقيم خداى على و بر صراط مستقيم ولايت گام مى گذارى بدون كج شدن به چپ و راست و بدون گرايش به اين گروه و آن گروه, همچنان در صراط مستقيم راهت را راستانه و بى هراس مى پيمايى و هر چند راه بسى دشوار است و تاريك و اولياى خدا همواره از آن مى هراسند, ولى تو در ميان خوف و رجا و با داشتن گذرنامه عبور با امضاى على, با اطمينان به راه خود ادامه مى دهى و بى گمان نورافكن ولايت شعاعى را در قلبت روشن مى سازد و هراس و خوف را از آن مى ربايد.
سرمست عشق على باش و باده جاودانه را از خم غدير خم سركش تا بى نهايت شوى.
و اينك آسوده و مطمئن برو كه تو به ريسمان محكم و ناگسستنى الهى دست زده اى و ولايت را پشتوانه خود ساخته اى و جز عشق نمى بينى; ديگر سختى راه هموار مى گردد و تاريكيها محو و نابود مى شود. برو تا در ايستگاه ولايت, قبسى از انوار الهى بر قلبت بتابد و تو را از فزع و اهوال روز قيامت برهاند.
و ولايت نه تنها درمان درد و چاره بى چارگان و مشكل گشاى دردمندان و نور عظيم و نعيم لايزالى است, بلكه مكمل رسالت و لازم و ملزوم نبوت است يعنى ولايت بى رسالت و رسالت بى ولايت ناقص است و هر دو مكمل يكديگرند. اين را ما ادعا نمى كنيم كه خداوند به صراحت بيان مى دارد: ((يا إيها الرسول بلغ ما إنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس; اى رسول! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده, به مردم برسان كه اگر نكنى رسالتش را ابلاغ نكرده اى و همانا خداوند تو را از (شر و كيد) مردم نگه خواهد داشت.
و آن گاه كه رسول خدا پيام ولايت را از سوى پروردگار به مردم ابلاغ كردو در ميعادگاه غدير, ولايت على را با آن مقدمات و تشريفات تثبيت نمود و مردم را به بيعت با او واداشت, آنجا بود كه خدايش فرمود: اكنون رسالتت را به پايان رساندى.
و امروز كه روز غدير خم است, دين تكميل شد ونعمت خدا بر شما كامل گرديد: ((اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا)).
البته حضرت رسول پيوسته در مناسبتهاى گوناگون, امامت و خلافت على را به مردم گوشزد كرده و بر آن تكيه نموده ولى براى اين امر بسيار مهم و سرنوشت ساز ـ كه سرنوشت امت اسلام به آن گره خورده ـ لازم بود اعلام عمومى شود و در جايى كه تمام مسلمانان گرد هم آمده اند ـ و چه بهتر از دوران حج و برپايى كنگره عمومى اسلام ـ اين مطلب را به آنان برساند, از اين روى در آخرين سال زندگى و در حجه الوداع كه مردم با آن حضرت از زيارت خانه خدا باز مى گشتند و پياده و سواره اطراف ركاب مقدس رسول الله را گرفته بودند (كه طبق برخى روايات بيش از يكصد هزار نفر به آن حضرت پيوسته بودند) در روز هيجدهم ذى حجه الحرام و در سرزمين مشهور غدير خم اين امر به مردم ابلاغ شد.
دستور ايست صادر مى شود. فرمان الهى توسط جبرئيل امين نازل مى گردد: اى فرستاده خدا! آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر اين كار را انجام ندهى رسالتش را انجام نداده اى و خداوند تو را از شر مردم نگه خواهد داشت.
بى گمان منظور از تبليغ, رساندن تمام احكام و تعاليم مقدس اسلام نيست, زيرا در آن صورت جمله تهديد بى معنى خواهد بود و ديگر فرقى ميان شرط و جزا باقى نخواهند ماند. از اين روى قطعا منظور از تبليغ, مطلب بسيار با اهميتى است كه پايه دين بر آن استوار است و تمام احكام را در بر مى گيرد و اين امر چيزى جز تعيين و نصب پيشوايى براى مسلمانان در آينده (و پس از رحلت پيامبر) نخواهد بود.
و اما جمله ((والله يعصمك من الناس)) اشاره به اين است كه تعيين خليفه و جانشين حقدهاى درونى و كينه هاى پيشين و رشكهاى جاهليت را برخواهد انگيخت و برخى را به سوء ظن و يا واكنش خواهد واداشت, زيرا اميرالمومنين عليه السلام كسى بود كه در جنگها و غزوه ها پدران و نياكان بسيارى از اصحاب را با ذوالفقارش به درك فرستاده و گردنكشان را به خاك خوارى كشانده بود و بسيارى از آنان تنها از روى ترس يا به خاطر مصالح و منافع شخصى و مادى يا به طمع جاه و مقام به اسلام گرويده بودند و هرگز ايمان در قلبهايشان راه پيدا نكرده بود و بدون شك پيامبر(ص) مى هراسيد كه چنين امرى پيامدهاى خطرناك و غير قابل پيش بينى در بر خواهد داشت, لذا خداوند با اين جمله كوتاه و رسا او را مطمئن مى سازد كه از شر و كيد بدخواهان نگهش خواهد داشت.
به هر حال رسول خدا دستور داد كه در آن نقطه (كه نقطه عطف تاريخ شد) فرود آيند و فرمان صادر كرد كه از جهاز شتران منبرى را آماده سازند تا مطلب بسيار مهمى را اعلام فرمايد. همه به فكر فرو رفته بودند كه چه خبر است؟! در اين گرماى سوزان كه مردم براى فرار از دماى بالا, خود را در سايه شتران نگه داشته و لباسها را زير پاى خود مى كشند تا از اين شن و ريگهاى تفتيده دور شوند, در اين شرايط رهبر بزرگ اسلام چه مى خواهد به مردم ابلاغ كند؟ همه به انتظار سخنان دلرباى پيامبر نشسته اند و لحظه شمارى مى كنند كه زبان گوياى حضرتش باز شود و در گرانبها در فضاى غدير پخش گردد.
در اينجا رشته سخن را به راويان حديث در كتابهاى معتبر اهل سنت مى دهيم تا بگويند چه شد؟
در مسند احمد بن حنبل آمده است كه برإ بن عازب گفت:
((كنا مع رسول الله(ص) فى سفر, فنزلنا بغدير خم, فنودى فينا الصلاه جامعه و كسح لرسول الله(ص) تحت شجرتين, فصلى الظهر و إخذ بيد على فقال: الستم تعلمون إنى إولى بالمومنين من إنفسهم؟ قالوا: بلى قال: إلستم تعلمون إنى إولى بكل مومن من نفسه؟ قالوا: بلى. قال: فإخذ بيد على فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه, اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. قال فلقيه عمر بعد ذلك فقال: هنيئا يا ابن إبى طالب إصبحت و إمسيت مولى كل مومن و مومنه)).(حديث 17749, مسنداحمد)
با رسول خدا همسفر بوديم, پس در غدير خم فرود آمديم. ندا داده شد كه نماز را با پيامبر به جماعت مى خوانيم و در زير دو درخت جايى براى رسول خدا تهيه شد. حضرت نماز ظهر را برگزار كرد و سپس دست على را گرفت و گفت: اى مردم! آيا نمى دانيد كه من از خود مردم به آنان سزوارترم؟ (اشاره به آيه شريفه اى است كه مى فرمايد: ((النبى إولى بالمومنين من إنفسهم)) و اين آيه دلالت بر ولايت مطلقه رسول خدا دارد) گفتند: مى دانيم. فرمود: آيا نمى دانيد من از هر مومنى به خود او سزاوارترم؟ گفتند: آرى, مى دانيم. پس دست حضرت على را بلند كرد و فرمود: هر كه من مولا و سرور اويم, پس على مولاى او است. خداوندا! دوست بدار هر كه ولايت على را بپذيرد و دشمن بدار هر كه با او دشمنى كند. راوى گويد: سپس عمر رو به على كرد و گفت: مبارك باد بر تو اى فرزند ابوطالب, تو مولاى هر مومن و مومنه اى در هر صبح و شام شدى.
و در سنن ترمذى و بسيارى ديگر از صحاح و تفاسير از زيد بن ارقم نقل شده كه گفت: ((لما رجع رسول الله من حجه الوداع و نزل غدير خم إمر بدوحات فقممن فقال: كإنى قد دعيت فإجبت انى تارك فيكم الثقلين إحدهما إكبر من الاخر كتاب الله و عترتى فانظروا كيف تخلفونى فيهما فانهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض ثم قال: ان الله عزوجل مولاى و إنا مولى كل مومن ثم إخذ بيد على رضى الله عنه فقال: من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. (مستدرك حاكم, ج3, ص109)
هنگامى كه رسول خدا از حجه الوداع باز مى گشت در غدير خم فرود آمد و دستور داد از خارها و تپه هاى صحرا سايبان هايى تهيه كنند سپس فرمود: گويا نزديك است كه دعوت حق را اجابت كنم.همانا دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم كه يكى از ديگرى بزرگتر است, كتاب خداى متعال و عترتم اهل بيتم, پس توجه كنيد چه رفتارى با اين دو خواهيد داشت و همانا اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا در حوض بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداى عزوجل مولاى من و من مولاى هر مومنى هستم. آنگاه دست على را گرفت و فرمود: هر كه من مولاى او هستم پس على مولاى اوست. خدايا! هر كه ياريش كند او را يارى فرما و هر كه او را واگذارد او را واگذار.
اين روايت در كتابهاى اهل بيت به تواتر رسيده و با الفاظ گوناگون ذكر شده و هيچ جاى انكار نيست. ما فقط براى تبرك خلاصه دو روايت را در اينجا آورده ايم وگرنه كتابهاى سنى و شيعه مالامال از حديث مهم غدير است.
آنچه شايان توجه است روايت جالبى است كه در تاريخ خطيب بغدادى نقل شده و شايد كمتر خوانندگان, آن را شنيده باشند كه اين روايت بسيار زيبا اشاره به عيد غدير و ثواب روزه آن روز در يكى از معتبرترين كتابهاى اهل سنت دارد.
در تاريخ خطيب بغدادى از ابوهريره نقل شده كه گفت:
((من صام يوم ثمان عشر من ذى الحجه كتب له صيام ستين شهرا و هو يوم غدير خم, لما إخذ النبى(ص) بيد على بن ابى طالب فقال: الست اولى بالمومنين؟ قالوا بلى يا رسول الله قال: من كنت مولاه فعلى مولاه فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا ابن ابى طالب اصبحت مولاى ومولى كل مسلم فإنزل الله عزوجل: اليوم اكملت لكم دينكم…; هر كه روز هيجدهم ذى حجه را روزه بدارد, ثواب روزه شصت ماه براى او نوشته خواهد شد. و اين روز غدير خم است كه پيامبر دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: آيا من اولى به مومنين از خود آنها نيستم؟
گفتند: آرى يا رسول الله!
فرمود: هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست. پس عمر بن خطاب برخاست و گفت: مبارك باد بر تو اى فرزند ابوطالب تو امروز مولا و پيشواى من و هر مسلمانى شدى. آن گاه اين آيه مباركه نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم.))
اين روايت را همچنين حافظ ابن عساكر از ابن الجوزى نقل كرده و حافظ حسكانى در شواهد التنزيل و خطيب خوارزمى در مناقبش و حافظ جوينى در فرأد السمطين و بلاذرى در انساب الاشراف و طبرانى در معجم اوسط و معجم صغيرش نقل نموده اند.
آيا از اين روايت روشن تر و واضح تر ديده مى شود؟ پس چرا ديده ها را بر هم مى گذارند و به اين دستور مهم خدا از زبان رسول گراميش سر نمى نهند؟ روز قيامت چه جوابى خواهند داشت؟ خداوند همه را هدايت فرمايد.
حسان بن ثابت, شاعر معروف رسول الله در آن روز تاريخى قصيده اى سرود كه در تاريخ براى هميشه حفظ شده است و يكى از شعراى ايرانى آن را ترجمه كرده و ما نيز براى تبرك, ترجمه آن ابيات را در اينجا مىآوريم: