وصف وارستگى شرح حال شيخ محمد حسين مطهرى پدر استاد شهيد مطهري قسمت اول

وصف وارستگى
شرح حال شيخ محمد حسين مطهرى
پدر استاد شهيد مرتضى مطهرى
قسمت اول

غلامرضا گلى زواره


ميهمان مسجد
شهر فريمان در فاصله 75 كيلومترى جنوب مشهد مقدس بر سر راه ترتب جام, تايباد و مرز افغانستان قرار گرفته است كه تا سال 1313 هـ.ش آبادى كوچكى بود كه محل اسكان طوايف بربرى و تيمورى به شمار مى رفت. توسعه و گسترش اين ديار با شيوه جديد نقشه كشى, شهرسازى و فنون مهندسى از سال 1318 هـ.ش آغاز گرديد و از آن زمان رو به توسعه نهاد. فريمان توسط ارتفاعاتى كه دنباله كوههاى خراسان است احاطه شده و بلندترين آنها در شرق, كوه دال و در مغرب كوه يخ آبى و در جنوب كوههاى وقارى مى باشد.
رودخانه فريمان پس از طى 20 كيلومتر به بند فريمان واقع در يازده كيلومترى آن مى ريزد كه در ارتفاع 1360 مترى از سطح درياى آزاد قرار دارد, از منابع آب ذخيره شده در پشت اين بند براى مشروب كردن اراضى و كشت محصولاتى چون چغندر قند, غلات, سيب زمينى و غيره استفاده مى شود. از زمان احداث كارخانه قند در اين شهر, بر رونق اقتصادى فريمان افزوده شده است.(1)
فريمان از گذشته هاى دور رجال و مشاهيرى را در دامن خويش پروريده يا آن كه ميزبان بسيار خوبى براى علماى مهاجر به اين سامان بوده است.
آخوند ملا محمد على كه مرد پرهيزكار, باسواد و شجاعى بود در يكى از روزهاى ماه ذيحجه سال 1295 هجرى (به نقلى 1300 هجرى) از مشهد مقدس به صوب جنوب اين مكان باقداست مهاجرت نمود و در فريمان توقف نمود و در مسجد قديمى اين شهر كه به مسجد زارعين موسوم است اقامت كرد.
ناگفته نماند كه فريمان از قديم تيول دولت بود و به خاطر يورش اقوام و قبايلى كه در مجاورت خراسان به سر مى بردند از قبيل تركمن ها و ازبك نيروهاى دولتى و سواركاران در اين ديار خود را براى خنثى نمودن تهاجم قبايل مزبور مهيا مى كردند. خان فريمان وقتى مطلع مى شود كه عالمى خداترس اما مقاوم و شجاع در برابر ستمكاران و زورگويان به اين ناحيه آمده و قصد سكونت در فريمان را دارد به وى پيغام مى دهد كه اگر براى روضه خوانى آمده ايد ما به اندازه كافى خودمان روحانى و آخوند داريم, شما از تبليغ باز نمانيد و به جاى ديگرى كه نياز دارند برويد. گويا آن خان با همه قدرتى كه داشت از ابهت و شهامت اين روحانى ترسيده بود و مى خواست او اين ديار را هرچه زودتر ترك كند تا خيال او براى پى گيرى مقاصد باطلش كه زور و اجحاف به مردم بود راحت باشد.
اما محمد على از اين گفته خان بيمى به دل راه نمى دهد چون قلبش مشحون از ايمان است و كسى كه به خداوند توجه دارد خوف و حزنى به خويش راه نمى دهد. پس در جواب وى مى گويد: من به خانه خدا وارد شده ام و مزاحم كسى هم نمى باشم اگر خان از خانه پروردگار هم مضايقه دارد اينجا را ترك مى كنم و با او كارى ندارم!
مدتى سپرى مى شود و ماه محرم فرا مى رسد با نزديك شدن عاشورا و سالروز شهادت امام حسين(ع) و ياران باوفايش مسجد مزبور را سياه پوش نموده, كتيبه و پرچم مى زنند و از نخستين شب ماه محرم روضه خوانى آغاز مى شود. متداول بود كه اول مداحان و آخوندهاى معمولى به منبر بروند و براى ختم مجلس ملاى محل كه از همه باسوادتر بود به منبر مى رفت. اين فرد شيخ مهدى نام داشت كه پس از يك ساعت روضه خوانى به آن ملاى تازه وارد و غريب تعارف مى كند و با اشاره مى گويد: آيا شما نمى خواهيد به منبر برويد و او هم جواب مى دهد: نه چنين قصدى ندارم. محمد على تعريف كرده بود كه ديدم خان محل در كنار منبر نشست و عده اى از رجال شهر نيز در مجاورت او نشسته بودند در سوى ديگر هم مردمان عادى و كشاورزان و دامداران پرتلاش ديده مى شدند, شب دوم اين ماجرا تكرار مى شود و در سومين شب كه شيخ مهدى تعارف خود را خطاب به آن آخوند غريب تكرار مى كند ملامحمد على به وى مى گويد دو شب قبل كه از من خواستيد به منبر بروم و نپذيرفتم و جواب منفى دادم, چرا اين قدر اصرار مى كنيد؟ خان در اين ميان لب به سخن مى گشايد و خطاب به ملاى تعيين شده از طرف خودش مى گويد: آقا اين همه خواهش چه لزومى دارد شايد صاحب مجلس راضى نباشد.
چون خان اين گونه سخن مى گويد, آخوند محمد على از جاى خويش برمى خيزد و با نهايت آرامش و شجاعت بر فراز منبر مى رود و خطاب به مستمعين چنين مى گويد: شما در دو شب گذشته مشاهده كرديد كه اين آقا از من خواست برايتان روضه بخوانم كه به دلايلى قبول نكردم, اكنون كه آمده ام به خاطر اين است كه اين فرد دخالت كرده است مى خواهم به وى بگويم اگر مجلس از آن توست. پس اين علم هاى سياه و اسامى مبارك حضرت اباعبدالله(ع) بر در و ديوار چيست و اگر اين تشكيلات به امام حسين(ع) اختصاص دارد تو چه كاره اى كه در اين امور مداخله مى نمايى؟
در واقع او با اين عبارات خان شهر را سخت مورد نكوهش قرار مى دهد و پس از آن روضه اى پر هيجان براى مردم مى خواند و از منبر پايين مىآيد. مردمان زحمت كش فريمان كه از ستم خان و دار و دسته اش به ستوه آمده بودند از اين نحوه برخورد او شادمان مى شوند و از اظهاراتش نهايت استفاده را مى كنند, پس پروانه وار گرد ملا محمد على اجتماع مى كنند و از او مى خواهند: آقا شما بايد هر شب به منبر برويد, چگونه آموزنده و نزديك به دل سخن مى گويى. خيلى استفاده كرديم. شرايط به گونه اى مى شود كه خان ناگزير تسليم خواسته مردم شود و از او بخواهد خواهش اهالى را برآورده كند, همچنين از بابت آن سخن پوزش مى طلبد.
عاشورا به پايان مى رسد و در اين ميان آخوند ملا محمد على خواستار آن است كه به مشهد برگردد, عده اى از رجال شهر اجازه نمى دهند و مى گويند آقا نمى گذاريم, آخوند مى پرسد چرا؟ جواب مى دهند: وجود شما براى اين منطقه مفيد است و به دنبال آن قطار شترى به مشهد مى فرستند و تمامى لوازم زندگى وى را همراه با زن و بچه اش به فريمان مىآورند. بدين گونه آخوند ملا محمد على براى ايفاى مسووليت جديد در فريمان مى ماند و به سرعت در آنجا موقعيت خوبى به دست مىآورد و مردم به او علاقه پيدا مى كنند.(2)

توشه انديشه
نقل كرده اند شخصى كه ادعاى فضل مى كرد و خود را در منطقه فريمان باسوادترين فرد مى دانست و به خويش لقب عالم الشريعه داده بود در نامه اى خطاب به آخوند محمد على نوشت: شريعتمدارا مجلدات شرع لمعه را برايم بفرستيد تا قرائت نمايم. وى براى اين كه برترىطلبى بى مورد او را تعديل نمايد و او را متنبه كند در جوابش مى نويسد: مجلدات نيست مجلدين است, شرح لمعه است نه شرع لمعه, مطالعه نمايم, نه قرائت نمايم و در پايان نامه مى نويسد: ويل للشريعه التى انت عالمها و انا مدارها.(3)
مرحوم آخوند ملا محمد على بدان سبب اين عبارت را آورد كه آن فرد در آغاز نامه نوشته بود: شريعتمدارا وى از علماى زمان خود بود و پدرش محمد رضا نيز اهل علم و معرفت بوده است و بنا به اظهارات محمد مطهرى (فرزند شهيد مطهرى) از اجداد شهيد مطهرى چند نسخه خطى به ايشان رسيده است كه برخى از آنها عبارتند از جامع السعادات, مفتاح الفلاح, يك قرآن خطى و چند كتاب ديگر.(4)
مرحوم آخوند ملا محمد على كتابى به نام وقايع الايام به نگارش درآورده كه به خط خودش موجود مى باشد وى در آغاز اين اثر چنين نوشته است: ((هذا الكتاب المسمى بوقايع الايام فى احوال الانام و به نستعين بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذى جعل وقايع الايام تبصره لاولى الافهام و صير احوال الانام تذكره لذوى الاوهام و ابلى عباده بالبدإ للانام و الانتقام فى انإ السنين و الشهور والصلوه والسلام على محمد صاحب الوحى والالهام و على آله مصابيح الظلام و مفاتيح الكلام… و بعد چنين گويد بنده عاصى و غريق بحر معاصى ابن محمد رضا محمد على حشرهما الله مع النبى والولى كه اين مختصرى است از احوال انام و وقايع ليالى و ايام از بدو عالم تا هبوط آدم و از آدم تا ظهور خاتم و از خاتم تا نفخه دم. از آنچه به نظر قاصر و خاطر فاتر رسيده از كتاب متقدمين و متإخرين, از مورخين و محدثين و مفسرين, تذكره للخواص و تبصره للعوام بعون الملك العلام…
در اين كتاب مولف مطالبى به زبان فارسى و عربى دارد كه در 1004 صفحه تنظيم شده است. در خاتمه آن, پديد آورنده چند بيت شعرى را كه خود سروده آورده است:
اين رنج در اين كنج كشيديم از آن
تا در ورق دهر بماند چندان
هم تذكره اى براى خوبان گردد
هم باعث تكميل شود در ايمان
دين آيينه عيب نماى دهر است
شايد كه زغفلت برهند اهل جهان
در پايان مرحوم شيخ محمد حسين مطهرى تاريخ فوت پدر خود (محمد على) را چنين ذكر كرده است:
وفات مرحوم مولف جنت مكان يوم بيست و دوم شهر رمضان المبارك سنه هزار و سيصد و سى و چهار از هجرت نبويه.(5)
از آخوند ملا محمد على سه پسر به نام هاى شيخ مهدى, شيخ محسن و شيخ محمد حسين باقى ماند كه فرزند اول در مشهد ماند, دومين فرزند به روستايى به نام عبدل در حوالى فريمان آمد و همانجا ساكن گرديد و سومين فرزند همراه با پدر در فريمان بود و در وقت مهاجرت محمد على به اين شهر نه ساله بود.(6)

هجرت به نجف
شيخ محمد حسين در سال 1249 هـ.ش در مشهد ديده به جهان گشود و در سنين كودكى همراه پدر به فريمان مهاجرت كرد. وى مقدمات علوم حوزوى را نزد پدر و مكتب خانه هاى محل آموخت و سپس در زمان آخوند ملا محمد كاظم خراسانى از فريمان به نجف رفت و با توجه به اين كه خودش خاطر نشان نموده است: در تشييع جنازه مرحوم ميرزاى شيرازى حضور داشتم و نامبرده در سال 1312 هـ.ق رحلت كرده, مشخص مى گردد هجرت نامبرده به عتبات عاليات عراق قبل از اين سال بوده است.
همچنين شيخ محمدحسين زمان رحلت مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى را خوب به خاطر داشت كه معروف بود از طرف حضرت امام حسين(ع) به وى عنايتى شده بود, منبرهاى آموزنده, ارزنده و موثرى داشت به طورى كه در مردم تحول ايجاد مى كرد و افراد مستعد و فطرت هاى پاك با گوش دادن به سخنان وى عوض مى شدند و به سوى معارف قرآن و اهل بيت(ع) گرايش پيدا مى كردند, حتى مرحوم ميرزاى شيرازى در مواقعى از منبرهاى اين شيخ دانشمند استفاده مى كرد.(7)
يكى از شخصيت هايى كه شيخ محمد حسين محضرش را دريافت آيه الله حاج ميرزا على آقا شيرازى (1287 ـ 1355 هـ.ق) فرزند برومند ميرزاى شيرازى معروف مى باشد كه در حجر تربيت والد ماجدش پرورش يافت و پس از آن كه مراتب علمى خويش را متقن ساخت, لياقت شركت در حوزه درسى پدر را به دست آورد و سرانجام در سن بيست سالگى اجتهادش از سوى پدرش تصديق گرديد و بعد از وفات او مشغول تدريس گرديد. مراتب علمى و فقهى اين فقيه بزرگوار از سوى آخوند خراسانى و ديگر مشاهير علما تإييد گرديد و آوازه او در جهان انتشار يافت و در رديف مراجع بزرگ شيعه محسوب گشت. وى علاوه بر تبحر در فقه, اصول و كلام, در حكمت, طب, تاريخ و ادبيات مهارت داشت و مهمتر از اين مسايل, تقوا, زهد, اخلاق خوش, رفتار كريمانه و احتياطهاى او مشهور مى باشد. علو همت و شهامت هاشمى و قناعت مرتضوى او موجب گرديد كه حتى تحف و هداياى حاكمان و سلاطين را قبول نكند و بدين گونه عزت وارستگى از دنيا و مظاهرش و نيز استقلال نفس را بر تمامى امور فناپذير دنيا رجحان داد.(8)
سيد محسن امين خاطر نشان مى نمايد مرحوم ميرزا على آقا شيرازى(9) در مكتب متجاوز از پنجاه مجتهد تربيت يافت و در حوزه درسى پدر و ديگران همراه با اشخاصى چون سيد اسماعيل صدر, آيه الله سيد محمد شفيع كازرونى, آيه الله حاج شيخ عبدالنبى نورى, آيه الله شهيد سيد حسن مدرس حاضر مى گرديد.(10)
آيات بزرگى چون سيد عبدالهادى شيرازى, آقا ميرزا مهدى شيرازى, سيد هادى ميلانى و سيد ابوالقاسم خوئى از شاگردان او هستند و كتاب بيع المبهم از تإليفات گران سنگ اوست.(11)
مرحوم شيخ محمد حسين مطهرى رسائل و مكاسب را نزد آيه الله ميرزا على آقاى شيرازى مورد اشاره در سامرا آموخت.(12) آن مرحوم تحصيلات علوم دينى را در نجف و سامرا به پايان رسانيد و پس از مدت ها سكونت در عراق, عربستان و مصر به زادگاه خويش در شهرستان فريمان بازگشت و عمر با بركت خويش را در ترويج و نشر دين مبين اسلام و فرهنگ اهل بيت(ع) صرف نمود.(13)
آقانجفى قوچانى در كتاب سياحت شرق از دوستى ياد مى نمايد كه گويا مى گويد رفيق سرخسى شهيد مطهرى اظهار مى داشت احتمالا اين دوست وى پدر من است و آقانجفى مزبور با آن مقام علمى و اعتبار اجتماعى در حدود سال هاى 1316 هـ.ش يا 1318 هـ.ش به قم مىآمد و در مدرسه دارالشفا با شهيد مطهرى هم حجره مى گرديد.(14)

صيانت از ارزشهاى دينى
شيخ محمد حسين در صيانت از ارزشهاى اسلامى و باورهاى مذهبى سخت استقامت مى ورزيد و اجازه نمى داد مغرضان و جاهلان به فرهنگ دينى يورش ببرند و در اين راه ضمن بهره گيرى از معارفى كه نزد اساتيد خويش كسب كرده و خود به تقويت و غنا بخشى آن اهتمام ورزيده بود از افق وارستگى, تقوا, صداقت و فروتنى به مسايل مى نگريست و مى كوشيد خالصانه در دفع آفات عقيدتى گام بردارد.
يك بار فردى هتاك با ناسزاگويى هاى خود به مذهب شيعه اثنى عشرى اهانت كرده بود كه اين انسان صديق وقتى چنين تحريكات شيطانى را شنيد به شدت برآشفت و بر عليه اين علف هرز كه مى خواست در بوستان اهل بيت(ع) گلهاى معطر را تحت الشعاع قرار دهد و مردم را در خصوص رايحه روحنواز آنها در دالان شك و ترديد فرو ببرد, قيام كرد و احساسات پاك خويش را در قالب سرودن هزار بيت شعر بروز داد كه نسخه مخطوطى از اين اشعار در كتابخانه شهيد آيه الله مطهرى موجود است, چند نمونه از ابيات اين منظومه منور چنين است:
غيرت مرتضى به جوش آمد
تيغ بگرفت و در خروش آمد
گفت: بالله اگر به صورت قبر
دستى آيد رود زدستم صبر
بكشم ذوالفقار كافر كش
بكشم هر منافق سركش
بگرفتند راه خانه خويش
خجل و شرمسار و سر در پيش(15)
شيخ محمد حسين مطهرى از خطى خوش و نيكو برخوردار بود و اين هنر را در جهت حفظ ميراث دينى بكار برد ونمونه هاى زيادى از خط ايشان موجود است از آن جمله كتاب ((قطر الندا))ى ابن هشام را با حوصله و دقت فراوان نوشته كه اين اثر از نامبرده به عنوان نسخه اى نفيس به يادگار مانده است.

معلم مرتضى
محمد تقى مطهرى ـ برادر استاد شهيد مرتضى مطهرى ـ مى گويد: پدرم شيخ محمد حسين ـ خيلى كتاب داشت و آنها را با سليقه خاصى طبقه بندى كرده بود و اگر نظم آنها به هم مى خورد ناراحت مى شد از آن سوى برادرم مرتضى در سن پنج سالگى به كتاب علاقه داشت و به كتابخانه پدرم مى رفت و چون اغلب كتب بزرگ و نسبتا سنگين بودند و او قدرت جابجايى آنها را نداشت كتابها روى زمين مى افتادند, پدر عصبانى مى شد و مى گفت جلو اين بچه را بگيريد و مادرم مى گفت بچه به كتاب علاقه دارد او را به مكتب بفرست, پدر مى گفت: آخر سنش اقتضا نمى كند. سرانجام وى را به مكتب فرستادند, صاحب مكتب خانه شيخ على قلى نام داشت.(16)
شهيد مطهرى تا سن دوازده يا سيزده سالگى نزد پدر مقدمات را آموخت و دو سال هم به اتفاق برادرش آقا محمد على مطهرى در مدرسه ابدالخان مشهد تحصيل مى نمودند كه ماجرايى آن دو را به فريمان بازگرداند. در سال 1312 هـ.ش بين مالكان اختلاف افتاد و رضاخان اين شهر را تصرف كرد. بلافاصله شروع به خيابان كشى كردند و در سال 1314 كه رضاشاه به مشهد آمد او را براى ديدن فريمان آوردند. او با همان عصا و شنل در فلكه اى ايستاده بود و وزرا و مردم نيز همه در اطراف بودند كه ناگهان زنبورى درشت و قرمز در يقه او افتاد و نيشش زد, معالجات اطبا فايده اى نبخشيد و قرار بود براى ناهار در فريمان بماند ولى به خاطر همين ماجرا از اين برنامه صرف نظر كرد سپس دستور دادند كه آن فلكه را وسيع كنند, منزل شيخ محمد حسين مطهرى پشت همان فلكه افتاد و در سال 1314 كه مرتضى و برادرش در مشهد مشغول تحصيل بودند خبر دادند كه منزلشان را خراب كرده اند و اسباب و اثاثيه آن را بيرون ريخته اند, به همين خاطر آندو نتوانستند ادامه تحصيل دهند و مجبور شدند يكى دو سال در فريمان و قلندرآباد كتابهاى پدر را مطالعه كنند.(17)
مرتضى در دامان پر مهر مادرى مهربان و تحت تربيت پدرى فاضل و اهل فضيلت رشد كرد, نعمت زيستن در خانه اى آكنده از راستى, درستى, دانايى اثرى بس خجسته بر اين نوباوه گذاشت و نقش پدرش يعنى عالم روحانى حاج شيخ محمد حسين در تربيت روحى و معنوى او بسيار مفيد و سازنده بود.(18) استاد شهيد در ابتداى كتاب ((داستان راستان)) چنين نوشته است: ((اين اثر ناچيز را به پدر بزرگوارم آقاى حاج شيخ محمد حسين مطهرى ـ دامت بركاته ـ كه اولين بار ايمان و تقوا و عمل و راستى معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا مى كنم. مرتضى مط(19)هرى.))

مربى معنوى
استاد مطهرى در يادداشت هاى خود مى نويسد: يكى از علل عدم موفقيت در تزكيه نفس اين است كه تعليم اخلاق در ميان ما به صورت تعليم و تدريس وجود دارد نه به صورت سازندگى و درمانگرى. به گفته بزرگان احتياج به معلم و دليل راه را در زندگى حضرت موسى(ع) به خوبى مى بينيم آن حضرت در ابتدا مإمور مى شود كه در خدمت شعيب پيامبر چند سالى را بگذراند تا آماده آن شود كه در وادى دين قدم نهاده شنواى نداى جانبخش ((انى انا الله)) حضرت حق شود و در آخر كار كه مقتدا و صاحب تورات مى شود مإموريت مى يابد كه از حضرت خضر(ع) علم لدنى فرا بگيرد:
قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
مولوى هم مى گويد:
پير را بگزين كه بى پير, اين سفر
هست بس پر آفت و خوف وخطر
هر كه او بى مرشدى در راه شد
او زغولان گمره و در چاه شد
گر نباشد سايه مير اى فضول
بس تو را سرگشته دارد بانگ غول
ديگرى مى گويد:
من به سر منزل عنقا به خود بردم راه
قطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم.
امام سجاد(ع) در دعاى مكارم الاخلاق فرموده اند: ((و وفقنى لطاعه من سددنى و متابعه من ارشدنى)) يعنى: خدايا مرا به فرمانبردارى آن كه به راه راستم آورد و پيروى آن كه راهنماييم كرد توفيق ده.(20)
استاد مطهرى خود از جمله شخصيت هاى موفقى بود كه در زندگى از دلالت عالمان ربانى و مربيان الهى برخوردار بوده است. اگر ملاحظه مى كنيم كه لحظات گوناگون حيات پربركتش با ياد خدا و ذكر حق عجين بوده و سرانجام به فوز بزرگ شهادت و لقاى محبوب نائل شده است از آن روست كه با اخلاص تمام در مسير تزكيه و تهذيب نفس تلاش كرده و خداوند نيز در يافتن معلمان ربانى موفقش داشته است. معلمانى كه با همراهى آنان قطع مراحل سلوك را كرده و با ارشادشان به كوى عشق جانان گام نهاده است, از نوشته ها و سخنان آن شهيد بزرگوار برمىآيد كه پدر پرهيزگار و بزرگوارشان كه تا آخر عمر بيدار دلى مجتهد و شب زنده دار بودند نياى استوار شخصيت ربانى او را پى ريزى كرده اند و پس از پرورش هاى اخلاقى آن مرد بزرگ موفق شده محضر يازده نفر از علماى راستين را درك كند.
مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله العظمى خامنه اى در تاريخ15 ارديبهشت 1378 در ديدار با معلمان و كارگران خاطر نشان نموده اند: ((… مطهرى (رضوان الله تعالى عليه) در دامان چند معلم خوب پرورش يافته بود كه اولش پدر خودش بود. بعضى پدرها معلمند. بهترين معلمند. آن معلم خوب اين مرد بزرگ را پديد آورد. شهيد مطهرى از پدر خود خيلى بالاتر و بزرگ تر بود. من پدر بزرگوار ايشان را هم زيارت كرده بودم. مطهرى انسان استثنايى برجسته اى در زمان خودش بود كه از مقام پدر خيلى بالاتر بود اما آن پدر بود كه اين مرد بزرگ را توانست بوجود بياورد و در دامان خود تربيت كند.))(21)
در مصاحبه اى از حضرت آيه الله العظمى خامنه اى پرسيده بودند: استاد مطهرى چرا استاد مطهرى شد, ويژگى ها و خصوصيات برجسته اى كه استاد را از ديگران ممتاز مى كند چيست و چه عواملى در تكوين شخصيت اين شهيد بزرگوار و اين حاصل عمر امام موثر بوده است؟ ايشان در پاسخ فرموده اند:
((.. اولا محيط خانوادگى آقاى مطهرى يك محيط ممتاز بود, پدر ايشان جزو روحانيونى بود كه از جنبه هاى معنوى و زهدو تقوا يك فرد ممتاز بود, خود مرحوم مطهرى عميقا به پدرشان ارادت مى ورزيد و احترام پدرش را در حد زياد و كم نظير نگه مى داشت. ايشان جلوى پدرش هرگز من نديده بودم شوخى كند بارها اتفاق افتاده بود در جلساتى كه ما در مشهد با آقاى مطهرى داشتيم پدر ايشان هم حضور داشت ايشان در مقابل پدرشان بقدرى مودب برخورد مى كرد اين حاكى از اين بود كه عميقا براى پدرشان احترام قائل بودند, خود ايشان هم بارها مى گفت من انس به عبادت و ذكر و اخلاق اسلامى را از پدرم ياد گرفتم. اين يكى از عوامل موثر در شخصيت ايشان [بود]… بنابراين شخصيت ايشان از فريمان و در خدمت پدر مومن ربانى آگاهش آغاز شد… و همه اين عناصر مختلف محيط خانوادگى پدر, محيط حوزه علميه قم, استادانى مثل امام خمينى و علامه طباطبايى در تكوين اين شخصيت موثر بود…))(22)
حضرت آيه الله خامنه اى در جاى ديگر اشاره فرموده اند كه: ((.. از جمله خصوصياتى كه در اين مورد در ايشان[ شهيد مطهرى] مشاهده كردم و خيلى هم براى من جالب بود, احترام عجيبى بود كه ايشان براى پدرشان قائل بود. پدرش روحانى محترمى در فريمان بود, آدم خوبى بود اما ساكت با اين كه شايد ساعت هاى متمادى من با ايشان در مشهد در منزل مرحوم آيه الله مطهرى (رضوان الله تعالى عليه) هم مجلس شده بودم و نيز هر وقت ايشان مىآمدند پدر ايشان را در رفت و آمدها و جلسات مى ديدم هيچ وقت صحبت كردن ايشان را نديده و نشنيده بودم, اما مرحوم مطهرى عجيب براى ايشان احترام قائل بود در حالى كه قطعا مرحوم مطهرى رتبه فكرى بالاترى داشتند, اما به قدرى در مقابل پدر خاضع بودند كه حد نداشت علت اين بود كه مى گفتند: اول كسى كه مرا به مسايل معنوى و حال و عبادت هدايت كرد پدرم بود. مى گفتند پدرشان از دوران كودكى و نوجوانى ايشان را به قرآن خواندن وادار كرده بود….)).(23)
از استاد شهيد بيش از هفتاد نامه به پدرشان ـ در ايام طلبگى و پس از آن ـ به يادگار مانده كه در تمامى آنها پدر خويش را با عبارت ((روحى فداك)) مورد خطاب قرار داده اند. متن يكى از اين نامه ها به شرح ذيل است: ((روحى فداك, اميد و آرزو و درخواستم از درگاه خداوند متعال همواره اين بوده و هست كه سايه مبارك آن قبله مكرم معظم را بر سر همه ما باقى بدارد و به همه ما توفيق دهد كه مشمول دعوات خيريه شما بوده باشيم و به لطف و عنايات خود آن دعاها را درباره ما با همه عدم قابليت مستجاب فرمايد بمحمد و آله الطاهرين… خدا را شكر مى كنم كه در زندگى محتاج نيستم, روزى كفاف دارم, به سلامتى و بهداشت خودم و فرزندانم مى رسم وظايف دينى خود را به لطف خدا انجام مى دهم. به كار و تحصيل و تربيت فرزندانم رسيدگى مى كنم. من بر كار مسلطم نه كار بر من. على الظاهر در جريان زندگى مظالمى به گردنم نمىآيد. نانى كه مى خورم نان كار و زحمت است, آبرو و احترامم محفوظ است. مرتضى مطهرى 1344/7/5))(24)
ادامه دارد.
پى نوشت ها:
1 . جغرافياى كامل ايران, گروهى از مولفان, ج1, ص631, سرزمين و مردم ايران, عبدالحسين سعيديان, ص802 .
2 . مصاحبه اختصاصى با محمد تقى مطهرى (برادر شهيد مرتضى مطهرى) در تاريخ 15 بهمن 1376 و 19 اسفند 1376, پاره خورشيد, ص67 ـ 69.
3 . سرگذشت هاى ويژه از زندگى استاد شهيد مرتضى مطهرى, ج 3, ص161.
4 . همان, ص173.
5 . لمعاتى از شيخ شهيد, ص31.
6 . پاره خورشيد, ص69.
7 . همان.
8 . گنجينه دانشمندان, محمد شريف رازى, ج5, ص434, ريحانه الادب, مدرس تبريزى, ج6, ص68.
9 . وى را نبايد با حاج ميرزا آقا شيرازى كه استاد آيه الله مطهرى در اخلاق است اشتباه گرفت.
10 . ناصح صالح, از نگارنده, ص345.
11 . مصاحبه با آيه الله سيد رضى شيرازى, مجله حوزه, شماره50 ـ 51, ص17.
12 . همان, ص26.
13 . ويژه نامه استاد شهيد مرتضى مطهرى, مقاله مجتبى مطهرى, ص14.
14 . سرگذشت هاى ويژه از زندگى شهيد مطهرى, ج 1, ص63.
15 . لمعاتى از شيخ شهيد, ص31.
16 . پاره خورشيد, ص75.
17 . همان, ص51.
18 . شهيد مطهرى مرزبان بيدار, محمد خردمند, ص21.
19 . نك: مقدمه كتاب داستان راستان.
20 . از يادداشت هاى شهيد مطهرى, دفتر 89, به نقل از جلوه هاى معلمى استاد, ص24 ـ 25.
21 . روزنامه جمهورى اسلامى, شماره 5762 (16 / 2 / 1378)
22 . مصاحبه با حضرت آيه الله خامنه اى, مجله پيام انقلاب شماره 30, (12 / 2 / 1360) ص32.
23 . نك مجله عروه الوثقى, نهم ارديبهشت 1361 و نيز ويژه نامه كيهان 12 / 2 / 61.
24 . متن اين نامه در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد آمده است. (نك: ص22)