انتظار بشر از دين 2

انتظار بشر از دين(2)

آيه الله جوادى آملى
نگارش و تدوين: حجه الاسلام والمسلمين محمد رضا مصطفى پور


2ـ فوايد دين
يكى از راه هاى تبيين انتظار بشر از دين و نياز انسان به آن, بررسى فوايد دين است كه اين مسئله در كتب كلامى تحت عنوان فوائد بعثت انبيإ بررسى گرديده و در زبان جامعه شناسان از آن به كاركرد دين يا خدمات و حسنات دين ياد مى شود.
مرحوم خواجه نصير طوسى(ره) در دو كتاب كلامى خود تجريد كلام و تلخيص المحصل, جامع ترين بيان را در اين خصوص ارائه كرده است كه در آغاز, سخنان وى از تجريدالكلام نقل و سپس توضيح داده مى شود. البعثه حسنه لاشتمالها على فوائد1 كمعاضده العقل فيما يدل عليه2 و استفاده الحكم فيما لايذل3 و ازاله الخوف4 و استفاده الحسن والقبح5 و النافع والضار6 و حفظ النوع الانسانى7 و تكميل اشخاصه بحسب استعداداتهم المختلفه8 و تعليمهم الصنايع الخفيه9 و الاخلاق والسياسات10 والاخبار بالعقاب والثواب فيحصل اللطف للمكلف(1).
بعثت پيامبران به دليل اشتمال آن بر فوائدى حسن و زيباست بدون آن كه مفسده و ضررى بر آن مترتب شود وآن فوائد عبارتند از:

1ـ تإييد امورى كه عقل مستقلا آن را ادراك مى كند
توضيح مطلب آن كه امور بر دو قسمند: امورى كه عقل مستقلا آن را درك كرده و درباره آن قضاوت مى كند مانند علم انسان به نياز جهان به آفريدگار حكيم و علم و قدرت و حيات و وحدانيت او ومانند آن و امورى كه عقل مستقلا آن ها را درك نمى كند و درباره آن ها مستقلا قضاوت نمى كند مانند بعضى از مسائل اصول دين و احكام فرعى دينى در امورى كه عقل مستقلا آن ها را ادراك كرده و درباره آن ها قضاوت مى كند. نقل آن ها را تإييد و تإكيد خواهد كرد و نيز حجت بر مكلف تمام خواهد شد.
و به عبارت ديگر فايده بعثت انبيإ در آن چه كه عقل مستقلا آن ها را مى يابد تإييد آن ها و اتمام حجت بر مكلفين است.

2ـ استفاده حكم در مواردى كه عقل مستقلا آن ها را ادراك نمى كند
امورى كه عقل مستقل آن ها را ادراك نكرده و درباره آن ها استقلال در قضاوت ندارد فايده بعثت تبيين آن هاست. مثلا عقل بعضى از صفات جزئيه خداوند مانند سمع و بصر وكلام الهى و همچنين حقيقت معادو چگونگى آن و احكام الهى را ادراك نمى كند از اين جهت بايد آن ها را از نقل استفاده كند.

3ـ ازاله خوف و زايل شدن ترس
انسان به دليل عقل دريافت كه وجودش و آن چه كه از تصرف بدست مخلوق و مملوك خداوند جهان آفرين است اگر به اطاعت مشغول شود مى ترسد كه در ملك خداوند بدون اذن او تصرف كرده باشد و اگر به طاعت مشغول نشود ممكن است بر ترك طاعت كيفر ببيند زيرا خوددارى از تصرف احيانا مبغوض خداوند است و به عبارت ديگر اگر بخواهد عملى را انجام دهد بيمناك است از اين كه مجاز نباشد و اگر بخواهد همان عمل را ترك كند بيمناك است از اين كه وظيفه اش را انجام نداده باشد. از اين رو در هر دو حال از خشم خداوند بيمناك است اما بوسيله بعثت انبيإ و بيان حدود فعاليت انسان اين ترس و بيم زايل خواهد شد و او بدون بيم وظايف خود را انجام مى دهد.

4ـ رفع نياز انسان در شناخت حسن و قبح افعال و اشيإ
برخى از افعال زشت و برخى زيباست و عقل در شناخت زيبايى و زشتى پاره اى از آن ها استقلال دارد و در بعضى نيازمند به راهنما است. با بعثت انبيإ و شريعت آن ها اين نيازمندى برطرف مى شود و روشن مى شود چه چيزهايى زيبا و حسن است و چه امورى زشت و قبيح.

5ـ رفع نياز انسان در شناخت اشيإ سودمند و زيان مند
اشيايى كه در زمين وجود دارند برخى از آنها خوراكيها و داروهايى هستند كه براى انسان نافع و سودمندند و برخى از آن ها سمومى هستند كه براى انسان زيان آورند و عقل در صورتى سود و زيان آن ها را ادراك مى كند كه تجربه و آزمايش كرده باشد و آزمون و تجربه نيازمند به گذشت زمان هاى طولانى و تحمل زيان هايى است. فايده بعثت آن است كه انسان اشيإ نافع و ضار را مى شناسد بدون اين كه ضرر و خطرى متوجه او شود.

6ـ حفظ نوع انسانى
از آن جايى كه انسان طبعا مدنى و اجتماعى است و اجتماع انسان به دليل برخوردارى افراد انسانى از خودخواهى ها در معرض تنازع آدميان قرار گرفته و در نتيجه دچار هرج و مرج و اختلال نظم مى شود از اين رو نيازمند به سنت و قانونى است كه تمام افراد در مقابل آن تسليم بوده و در پرتو اجراى آن نظم و امنيت در جامعه برقرار و نوع انسانى در آن از هلاكت محفوظ بماند و آن قانون بايد از طرف شخصيت ممتازى كه افراد بشر امتياز او را بپذيرند وضع شود. از اين جهت پيامبران از طرف خداوند مبعوث مى شوند كه بشر را به طاعات ترغيب و از سيئات باز دارند. بنابراين يكى از فوايد بعثت انبيإ حفظ نوع انسانى خواهد بود.

7ـ تربيت و تكميل انسان ها به حسب استعدادهاى آن ها
به لحاظ اين كه افراد بشر از نظر ادراك كمال و تحصيل معارف و اكتساب فضايل گوناگونند, برخى از نفس قوى و قوه ادراكى نيرومندى برخوردارند و برخى از نفس ضعيف و برخى متوسط الحال هستند. فايده بعثت انبيإ آن است كه انسان ها را به حسب استعدادهاى گوناگونشان تربيت و تكميل مى كنند و آن ها را به كمال ممكن آن ها مى رسانند و به عبارت ديگر: چون عقل انسان ها متفاوت است و انسان كامل كمياب و اسرار الهى عزيزالوجود, از اين جهت انبيا مبعوث شدند كه هر مستعدى را به نهايت كمال ممكن او نايل كنند.(2)

8ـ تعليم صنايع و فنون سودمند
نوع انسان در بقاى خود نيازمند به آلات و ابزارى است كه در اثر صنعت پديد مىآيد و صنعت نيازمند به علم و فن مخصوص است كه محتاج به تمرين و تجارب است و تمرين و تجارب تدريجى و نيازمند به مرور زمان است. بنابراين يكى از فوايد بعثت انبيإ تعليم صنايع و فنونى است كه بر بشر پوشيده است, چنان كه به داوود صنعت زره سازى و به نوح صنعت كشتى سازى را آموخته است و آن ها نيز آن را به بشر آموختند.

9ـ تعليم اخلاق و سياسات
انسان در نظام زندگى و معيشت دنيوى نيازمند به علم اخلاق و سياسات است, تا در پرتو آن نفس را تهذيب و اخلاق را تكميل و منزل و شهر را تدبير و اداره نمايد. از اين رو يكى از فوايد بعثت انبيإ آن است كه بشر را به اخلاق فاضله راهنمايى و به تدبير منزل و تنظيم امور اجتماعى آگاه كند و چون تعليم اخلاق و سياست در زندگى انسان از اهميت برخوردار است خدا به پيامبرش فرمود: ((خذ العفو وامر بالعرف واعرض عن الجاهلين))(3) گذشت پيشه كن و به كار پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب و اعراض كن. و فرمود: ((ان الله يإمر بالعدل والاحسان و ايتإ ذى القربى و ينهى عن الفحشإ والمنكر والبغى يعظكم لعلكم ت(4)ذكرون)) در حقيقت خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد به شما اندرز مى دهد باشد كه پند گيريد.

10 ـ آگاه كردن بشر به ثواب و عقاب اعمال به منظور مشمول لطف خدا شدن
انبيإ به پاداش و كيفر اعمال از طريق وحى آگاهند و با بيان خودشان بشر را به كيفر و پاداش اعمال مطلع مى سازند و اين اطلاع وسيله نزديكى بشر به طاعت و دورى از گناهان و نافرمانى ها شده و در نتيجه لطف خداوند شامل حال بندگان مى گردد.

11ـ معرفى انسان كامل به عنوان قلب عالم هستى
همان طورى كه انسان قلبى دارد كه حيات و فعاليت همه اعضإ بوسيله آن تإمين مى شود, بشريت نيز احتياج به قلبى دارد كه بر ظاهر و باطن او حكومت كند و او ولى الله خواهد بود. در زمان پيامبر(ص) ولايت الهى از آن پيامبر بود. و بعد از آن حضرت, خليفه اوست كه حجت خدا بر خلق است.(5) و اين خليفه و حجت را پيامبر به مردم معرفى مى كند.

12ـ همبستگى اجتماعى
در كتابهاى جامعه شناسى در بررسى جامعه شناسانه دين, يكى از كاركردهاى دين يا فوايد آن را همبستگى اجتماعى مى دانند.
رابرتسون اسميت ادعا مى كند: دين دو كاركرد دارد, يكى تنظيم كننده رفتار فردى براى خير همگان و ديگرى برانگيزاننده احساس اشتراك و وحدت اجتماعى. از اين رو مناسك دينى بيان تكرارى وحدت و كاركردهايى است كه اشتراك اجتماعى را تحكيم مى بخشد.(6) دوركيم نيز يكى از جامعه شناسانى است كه كاركرد دين را همبستگى مى داند و مى گويد: مناسك دين براى كاركرد درست زندگى اخلاقى ما به همان اندازه ضرورىاند كه خوراك براى نگهداشت زندگى جسمانى ما ضرورت دارد. زيرا از طريق همين مناسك است كه گروه خود را تإييد و حفظ مى كند(7) و براى تإييد اين كاركرد از دين شايد بتوان اين آيه را شاهد آورد كه قرآن مى فرمايد: ((انما الموم(8)نون اخوه)) مومنان با هم برادرند. گرچه برادرى نسبى وجود دارد ولى دايره آن محدود است اما برادرى بر محور دين دارى و ايمان دينى دايره آن وسيع و ثبات آن افزون است زيرا اساس آن بر ايمان به خدايى است كه همه انسان ها را از منشإ واحد آفريده و براساس برنامه واحد براى رسيدن به هدف واحد هدايت كرده است.

13ـ معنابخشى به زندگى
بعضى از جامعه شناسان در تحليل دين مى گويند: جوهر دين را بايد در اين واقعيت جستجو كرد كه دين در واقع واكنشى است در برابر تهديد به بى معنايى در زندگى بشرى و كوششى است براى نگريستن به جهان به صورت يك واقعيت معنادار.(9)
و شايد اين فايده از مهمترين فوايد دين باشد زيرا زمانى زندگى براى انسان معنا پيدا مى كند كه بداند هدف و معناى آن چيست و براى چه آفريده شده است و در واقع اگر ما معناى زندگى را در جهت تإمين جاودانگى و ابديت انسان تبيين كنيم به يكى از عظيم ترين و اصلى ترين فوايد دين دست يافته ايم. از اين روست كه گفته اند سر حاجت انسان به دين, جاودانه بودن و زندگى اخروى اوست و اگر جاودانگى مطرح نباشد زندگى لغو خواهد بود.
البته جامعه شناسان براى دين كاركردهاى اجتماعى ديگرى نيز ذكر كرده اند.(10)

14ـ راهنمايى هايى جهت مطمئن زيستن
يكى از فوايد دين آن است كه راهنمايى هايى را در اختيار انسان مى نهد تا زندگى براى او در مجموعه هستى ميسر و مطبوع شود و به تعبيرى بين آدمى و جهان و زندگى و خويشتن او آشتى برقرار گردد و به همه چيز به ديد مثبت بنگرد. دكتر بيل در پيامى به جهانيان, آن ها را به داشتن قدرت مثبت نگريستن فراخوانده است و گفته است: ((با اطمينان به نفس, شور و حرارت و نگرش مثبت و به كمك پروردگار مى توانى مشكلات شخصى خويش را حل كنى.))(11)
قرآن كريم نيز يكى از پيام هاى دين را اطمينان نفس مى داند و مى فرمايد: ((الا بذكر الله تطمئن القلوب))(12) دل ها با ياد خدا به آرامش مى رسد.

15 ـ پاسخ به احساس تنهايى
يكى از فوايد دين و باور دينى و ايمان به خدا و معاد اين است كه انسان خدا باور هيچگاه احساس تنهايى نمى كند. توضيح مسإله اين است كه يكى از مسائلى كه از دردهاى هميشگى انسان بوده و پيوسته از آن رنج مى برد, احساس تنهايى است و اين تنهايى انواعى دارد. گاه تنهايى فيزيكى است, يعنى در محيطى قرار گرفته كه كسى با او نيست و گاهى به معنايى است كه ديگران او را درك نمى كنند, گرچه در ميان جمع باشد از آن جهت كه موقعيت او را نمى يابند و آن چنان كه بايد از وجود او بهره نمى برند, احساس تنهايى مى كند و به اين معناست كه گفته مى شود امام تنهاست. و گاه به اين معناست كه ديگران نمى توانند نقائص و ضعف هاى او را برطرف نمايند و عميقتر از آن تنهايى به گونه اى است كه ممكن است ديگران او را درك كنند و درصدد رفع مشكلات او برآيند. اما در واقع كار را براى خود انجام مى دهند و حب الذات و خويشتن دوستى آن ها را وامى دارد تا درصدد جلب منفعت به سوى خود و دفع ضرر از خود باشندو همين كه انسان احساس كند همه به فكر خويشند, احساس تنهايى مى كند.
اما دين و ايمان دينى نقش مهمى در زدودن انواع تنهايى ايفا مى كند. زيرا انسان مومن و خداباور هيچگاه به لحاظ فيزيكى احساس تنهايى نمى كند براى اين كه باور دارد كه خداوند به او نزديك است ((نحن اقرب اليه من حبل الوريد))(13) ما از رگ گردن به او نزديك تريم و هر جا كه باشد خدا با اوست ((هو معكم اينما كنتم))(14) و در دعاها نيز مى خوانيم كه او همنشين هر كسى است كه با خدا همنشين باشد چنان كه به داوود پيامبر فرمود: به زمينيان بگو ((انى جليس من جالسنى و مونس لمن آنسى بذكرى))(15)
و هم چنين تنها موجودى كه انسان را درك مى كند خداست چرا كه ((ان الله يحول بين المرء و قلبه))(16) خدا بين انسان و تمام حقيقت او حائل مى شود ((و يعلم السر و اخفى))(17) خداوند از سر و پنهان تر از سر آگاه است و همچنين خداوند به دليل اين كه داراى علم مطلق و قدرت مطلق و رحمت مطلقه است توانايى از بين بردن نقائص و ضعف هاى انسان را دارد, چرا كه ((ان الله بكل شىء على(18)م)) و ((ان الله على كل شىء قدير))(19) و ((ان الله رووف رحيم))(20) و همچنين خداوند چون غنى مطلق است درصدد رفع مشكلات انسان برمىآيد بدون اينكه از وى توقعى داشته باشد و اگر انسان را به عبادت و اطاعت فرا خوانده و يا هدف آفرينش انسان را عبادت خود قرار داده است نفع آن به خود انسان برمى گردد. چنان كه فرمود: ((و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتين))(21) و جن و انس را نيافريدم جز براى آن كه مرا بپرستند, از آنان هيچ روزى نمى خواهم و نمى خواهم كه مرا خوراك دهند, خداست كه خود روزى بخش, نيرومند استوار است و در جاى ديگر فرمود: ((فان الله غنى عن العال(22)مين)) يقينا خدا از جهانيان بى نياز است.

16ـ دين و تمدن
يكى از آثار و فوايد دين شكوفايى تمدن است و هر جا دين حضور پيدا كرد, تمدن جلوه هاى بيشترى از خود ارائه كرده است.
براى اين كه نقش دين در شكوفايى تمدن روشن شود, لازم است در آغاز تمدن تعريف شده و مشخصه هاى آن بيان گردد و سپس رابطه آن با دين بيان شود آن گاه مشخص شود كه نقش دين در تمدن چگونه است.
در تعريف تمدن گفته اند: تمدن عبارت است از نظم اجتماعى كه در نتيجه وجود آن خلاقيت فرهنگى امكان پذير گرديده و جريان مى يابد و امورى از قبيل پيش بينى و احتياط در امور اقتصادى, سازمان سياسى, سنن اخلاقى و كوشش در راه معرفت و بسط هنر را به عنوان عناصر و اركان تمدن شمرده اند. و گفته اند تمدن در شرايطى ظهور مى كند كه هرج و مرج و ناامنى پايان پذيرفته باشد و به جاى آن نظم و امنيت حاكم شده و در نتيجه با حاكميت نظم و امنيت, انسان مى تواند در راه كسب علم و معرفت و تهيه وسايل بهبود زندگى سير كند.
علاوه بر عوامل جغرافيايى از قبيل آب و مواد معدنى و محصولات غذايى و شرائط آب و هوايى مناسب, عوامل و اوضاع و احوال اقتصادى از قبيل كشاورزى و تجارت و صنعت و عوامل سياسى از قبيل حكومت و دولت و قانون و عوامل اخلاقى و عوامل عقلى و روحى به عنوان عوامل تمدن ياد مى شود.(23)
بعد از تعريف تمدن و مشخصه ها و عوامل آن بايد به دين و حقيقت آن توجه شود و آن اين كه دين مجموعه اى از عقايد و احكام و مقررات و اخلاق است كه براى راهنمايى انسان در جهت تحصيل سعادت واقعى در اختيار او قرار گرفته است كه در مرتبه اول انسان را از توحش حيوانيت خارج و او را به وادى حريم انسانيت وارد مى كند و با پذيرش حيات انسانى و رعايت قوانين الهى و عمل به آن چه از طريق وحى آسمانى در دسترس او قرار گرفته و كمالات عقلى و اغراض فطرى را تإمين و به سعادت ابدى بار مى يابد.
انسانى كه از حيوانيت گذر كرده و به تعقل مى رسد, عقل زمام رفتار و كردار او را به عهده مى گيرد و انسانى كه زمام رفتار و كردار او به عهده عقل او باشد, امنيت و نظم را حاكم مى كند و به دنبال حاكميت امنيت و نظم, عناصر و عوامل تمدن در چهارچوب برنامه الهى شكل مى گيرد و در واقع انسان متمدن در اين معنا انسان الهى است كه در اعمال و رفتار اجتماعى و فردى خود جز با خدا زيست نمى كند.
در بين اديان موجود, دين اسلام به لحاظ داشتن تاريخ مشخص و روشن در آفرينش تمدن نقش فوق العاده اى ايفا كرده است و كتاب هاى مختلفى در زمينه تمدن اسلامى به نگارش درآمده است.(24)
با توجه به آن چه كه در فوائد و نقش دين از ديدگاه كلامى و جامعه شناختى و تاريخى و روانشناسى مطرح شد, روشن مى شود كه از دين مى توان انتظار اين فوائد را داشت, زيرا اگر دين اين قابليت را نداشته باشد تا اين كاركردها و فوايد را داشته باشد, نمى توانست اين آثار از او بروز كند, خصوصا دينى مثل اسلام كه جامعه جاهلى زمان خود را متحول ساخته و او را در جهت علم و عقل و تفكر و رشد قرار داده است و چون اسلام چنين تإثيرى را در جامعه بشرى داشته است و اين عملكردها از او بروز كرده و مى كند شايسته است براى بيان قابليت آن به بعضى فوائد بعثت انبيإ از ديدگاه قرآن اشاره شود.

فوايد بعثت انبيإ در قرآن
گرچه قرآن كتاب هدايت است و نزول آن براى هدايت و راهيابى انسان به سعادت حقيقى نازل شده است, اما در بسيارى از آيات به فوايد خاصى اشاره مى كند كه شايسته توجه و دقت است و آن فوايد عبارتند از:
1ـ تعليم حقايقى كه انسان بدون وحى به آنها آگاهى پيدا نمى كند چنان كه مى فرمايد: ((كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب والحكمه و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون.))(25)
همان طور كه در ميان شما فرستاده اى از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مى خواند و شما را پاك مى گرداند و به شما كتاب و حكمت مىآموزد و آن چه را نمى دانستيد به شما ياد مى دهد.
از جمله پايانى آيه استفاده مى شود كه پيامبران علومى را به انسان ها تعليم مى دهند كه آگاهى به آن از غير طريق وحى امكان پذير نبوده و انسان نمى توانست از غير راه وحى و نبوت به آن آگاه شود.
در واقع قرآن داراى دو بخش از علوم است. بخشى از معارف كه مى توان از راه استدلالات عقلى به آن دسترسى پيدا كرد و بخشى از آن از غير طريق وحى ممكن نبوده است مانند بسيارى از حقايق جهان بعد از مرگ و قيامت.

2ـ تزكيه و تربيت
در آيات قرآن يكى از فوائد بعثت را تربيت و تزكيه انسان ها مى داند چنان كه در آيات متعددى فرمود ((و يزكيهم)).(26)
مسئله تربيت انسان بيش از آن چه كه جنبه علمى دارد داراى جنبه عملى است. مربى در صورتى در كار خود موفق مى شود كه علاوه بر آموزشهاى لازم بتواند عملا الگوى كاملى براى تعليمات خود باشد و با صفات و اخلاق و اعمال خود تمام مسائل تربيتى را نشان دهد و اين در صورتى ميسر است كه پيامبرانى از جنس بشر به صورت الگوها و اسوه هايى برگزيده شوند و صفات و برنامه هاى يك انسان كامل را در عمل نشان دهند تا انسان ها به آن ها تإسى جويند و قدم در جاى قدم هاى آن ها نهند و اين مسير پر پيچ و خم را به رهبرى آن ها به پيمايند از اين رو در قرآن فرمود: ((لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه))(27) براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بوده است.

3ـ اقامه قسط و عدل
در قرآن كريم يكى از فوايد بعثت انبيإ را برقرارى عدالت اجتماعى مى داند و نزول كتاب و ميزان را مقدمه اى براى آن مى شمارد چنان كه فرمود: ((و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط)) ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم و همراه آن ها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.

4ـ آزادى انسان ها
يكى از فوائد بعثت در قرآن كريم نجات انسان ها از چنگال اسارت ها است زيرا هميشه زمامداران مادى براى تثبيت موقعيت خود انسان ها را به غل و زنجير كشيده اند و امورى را بر آن ها تحميل كرده اند اما انبيإ آمده اند تا به انسان آزادى ببخشند و از بارهاى سنگينى كه بر دوش آن ها سنگينى مى كند آزاد كنند چنان كه فرمود: ((و يضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم))(28) يعنى پيامبر بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آن ها بود برمى دارد.
اين بار سنگين و زنجيرها عبارتند از زنجير بت پرستى و خرافات وت عادات و رسوم غلط و جهل و نادانى و قوانين نادرست و اسارت و استبداد طاغوتيان و مانند آن و انبيإ مبعوث مى شوند تا انسان ها را از انواع قيد و بند و اسارت نجات دهند.

5ـ رفع اختلاف
هميشه انسان ها از اختلاف رنج برده و جوامع بشرى در اختلاف مى سوزند و نيروهاى عظيم و امكانات فراوان به خاطر آن بر باد مى رود و اگر اختلافات در بين انسان ها از بين برود نيرو و امكانات به جا به كار گرفته مى شود و با مصرف به جاى امكانات و نيروها جهان به سوى ترقى و تكامل گام برمى دارد از اين در جهت قرآن يكى از فوائد انبيإ را رفع اختلاف معرفى كرده است و فرمود: ((كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه))(29) مردم امتى يگانه بودند پس خدا پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان كتاب خود را به حق فروفرستاد تا ميان مردم در آن چه كه با هم اختلاف داشتند داورى كند.

6ـ تذكر و يادآورى نسبت به فطريات و مستقلات عقليه
انسان بسيارى از حقايق موجود عالم هستى و همچنين بسيارى از بايدها و نبايدها را با عقلش درك مى كند ولى هميشه وسوسه هايى در اين ادراك عقلى نهفته است. اينجاست كه لطف خدا ايجاب مى كند پيامبرانى را مبعوث كند تا ضمن دعوت به سوى خدا بر اين ادراكات عقلى صحه بگذارند و يا فتنه هاى واقعى خرد انسانى را با بيان خود كه از وحى آسمانى سرچشمه مى گيرد تإييد و تإكيد كند و اين چيزى است كه قرآن از آن به تذكر ياد مى كند و فرموده است: ((هذا بلاغ للناس و لينذروا وليعلموا انما هو اله واحد و ليتذكر اولوا الالباب))(30) اين قرآن ابلاغى است به همه مردم تا با آن انذار شوند و بدانند كه او معبود واحدى است و تا صاحبان مغز و انديشه متذكر شوند.

7ـ دعوت به حيات و زندگانى
از بعضى آيات قرآن استفاده مى شود كه انبيإ افراد بشر را به يك حيات جامع و كامل واقعى دعوت مى كنند چنان كه فرمود: ((يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم))(31) اى كسانى كه ايمان آورده ايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را زنده مى كند.
از مطالب گذشته مى توان نتيجه گرفت كه دين و مذهب برخلاف پندار بسيارى از ساده انديشان يك مسإله شخصى و خصوصى نيست بلكه حقيقتى است كه در تمام زندگى انسان ها حضور دارد و تمام شئون زندگى را به رنگ الهى و انسانى در مىآورد.
مخالفان بعثت انبيإ و وحى الهى
چنان كه گفته شد متكلمان در بيان ضرورت بعثت انبيإ از فوائد بعثت سخن گفته اند اما در برابر اين ها گروهى نيز با بعثت انبيإ مخالفت كرده و در برابر دين الهى ايستادگى كرده و از دين نفى فايده نموده اند و اين ها خود دو دسته هستند : عده اى عالمانه به مخالفت با دين برخاسته و آن را نفى كرده اند و عده اى نيز به خاطر عدم مبالات و براى رهايى خود دين را انكار مى كنند بدون اين كه داراى مكتبى باشند كه برخى از آنان به اوباش تعبير كرده اند.(32) طبيعى است در برابر دسته دوم نمى توان بحث علمى كرد وبا بحث علمى آنان را متقاعد ساخت اما در برابر دسته اول كه شبهات عالمانه دارند مى توان شبهات آنان را ديد و شنيد وسپس به پاسخ آن پرداخت.
يكى از شبهاتى كه پيوسته در بين متكلمين مطرح بوده و آن را جواب داده اند, شبهه براهمه است, و ما هم اين شبهه را به دليل اين كه اكنون نيز آن را مطرح مى كنند, طرح و به جواب آن مى پردازيم.
1ـ براهمه مى گويند: تعليمات پيامبر از دو حال خارج نيست يا موافق عقل است يا مخالف و اگر موافق عقل باشد, نيازى به تعليمات وى نداريم, زيرا عقل ما خود قادر به ادراك و وصول به آن تعليمات خواهد بود و چنان چه مخالف عقل باشد پذيرفتن آن ها سزاوار مقام انسانيت نيست, زيرا پذيريش خلاف عقل تجاوز از حدود انسانيت و ورود در حريم بهيميت و حيوانيت است.
در پاسخ اين شبهه گفته شد اولا در مواردى كه عقل قادر به ادراك و قضاوت باشد, تعليمات انبيإ مفيد تإييد و تإكيد حكم عقل است و با بيان پيامبران اهتمام انسان به رعايت احكام عقليه بيشتر مى شود و ثانيا چه دليلى بر حصر تعليمات انبيإ در موافق عقل و مخالف عقل و به عبارت ديگر در مسائل عقل پذير و عقل ستيز اقامه شده است, زيرا امكان دارد شق سومى محقق باشد يعنى غالب تعاليم انبيإ موافق با احكام قطعى عقل نيست و مخالف با قضاوت قطعى عقل نيز نيست, بلكه عبارت است از عقايد و احكامى كه هرچند عقل به تنهايى قادر به ادراك و صدور حكم درباره آن ها نيست, ليكن آن را تجويز مى كند و دليلى براى استحاله آن ارائه نمى دهد مانند بسيارى از جزئيات اصول دين و احكام عبادات, چنان كه قرآن كريم در بيان رسالت انبيإ فرمود: پيامبران علاوه بر تلاوت آيات و تزكيه نفوس و تعليم كتاب و حكمت , حقايقى را به انسان تعليم مى دهند كه خود به تنهايى قادر بر ادراك آن ها نيست ((و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون))(33)
2ـ به دليل عقلى ثابت شده است كه خداوند حكيم است و حكيم از بندگان خود عباداتى را كه عقل بر آن دلالت نكند طلب نمى كند و از سوى ديگر دلايل عقلى بشر را هدايت مى كند به اين كه جهان آفريننده حكيم و توانايى دارد كه به بندگان خود نعمت هايى ارزانى داشته و سپاسگزارى آن نعمت ها بر آنان لازم است, از اين رو هنگامى كه خدا را با عقل و مشاهده نشانه هاى او در مخلوق شناختيم, در مقابل نعمت هاى او سپاسگزارى مى نماييم و كسى كه خدا را شناخت و شكر نعمتش را به جا آورد استحقاق پاداش الهى را خواهد داشت و اگر خدا را انكار كرده و در مقابل نعمت ها ناسپاسى كند استحقاق كيفر دارد. بنابراين لزومى ندارد كه انسان از بشرى مثل خود پيروى كند. زيرا عقل او را به معرفت خدا و سپاسگزارى او وادار مى كند, پس نياز به پيامبر و تعليمات او ندارد.(34)
پاسخ: حكم عقل به لزوم معرفت پروردگار و شكر نعمت هاى او خود دليل لزوم بعثت انبيإ است. زيرا عقل در شناخت اوصاف و كمالات خداوند و عملى كه بدان شكر منعم محقق مى شود از جهت كميت و كيفيت آن نيازمند به راهنما است و آن راهنما پيامبرانند و پيامبر اگرچه به ظاهر مانند ديگر انسان ها هستند ليكن در كمالات معنوى و اخلاق الهى از ديگران ممتازند و به خاطر همين امتياز لايق وحى الهى شده و مإمور راهنمايى ديگران گشته اند.
اما اين كه بشر در شناخت اوصاف و كمالات الهى و كميت و كيفيت سپاسگزارى به معلم و راهنما نيازمند است به دليل وجود اختلاف عقلا در آن هاست و خداوند از بندگان خود نخواسته است كه از انبيإ تعاليمى را دريافت كنند كه مخالف حكم عقل باشد, بلكه بندگان را به امورى متعبد ساخته كه عقل به تنهايى قادر به كشف آن ها نيست و در عين حال حكم به امتناع تعبد به آن امور را نمى كند.
پى نوشت ها:
1. كشف المراد, تصحيح حسن زاده آملى, ص346.
2. تلخيص المحصل, ص363.
3. سوره اعراف, 199.
4. سوره نحل, 90.
5. تلخيص المحصل, ص364.
6. جامعه شناسى دين, ملكم هميلتون ترجمه محسن ثلاثى, ص170.
7. همان, ص179.
8. سوره حجرات, 10.
9. جامعه شناسى دينى, ص239, وفصل 14 همان, ص273.
10. جامعه شناسى دين, ص210 ـ 213.
11. دين و چشم اندازهاى نو, ص127 ـ 128.
12. سوره رعد, 28.
13. سوره ق, 16.
14. سوره حديد, 4.
15. بحارالانوار, ج67, ص26.
16. سوره انفال, 24.
17. سوره طه, 7.
18. سوره مجادله, 7.
19. سوره بقره, 106.
20. سوره نور, 20.
21. سوره ذاريات, آيات 56 ـ 58.
22. سوره آل عمران, 97.
23. تاريخ تمدن ويل دورانت ج1, عوامل كلى تمدن, از ص3 تا ص136.
24. محققان به كتاب هايى چون تاريخ تمدن اسلام نوشته جرجى زيدان و علم و تمدن در اسلام, نوشته دكتر سيد حسين نصر و تمدن اسلام و عرب نوشته گوستاولوبون فرانسوى و ترجمه فخر داعى گيلانى و مانند آن مراجعه كنند.
25. سوره بقره, 151.
26. سوره جمعه, ;2 سوره بقره, 129.
27. سوره احزاب, 21.
28. سوره حديد, 25.
29. سوره اعراف, 157.
30. سوره بقره, 213.
31. ابراهيم, 52.
32. انفال, 24.
33. شرح المقاصد, ج5, ص9 ـ 10.
34. سوره بقره, 151.
35. ملل و نحل شهرستانى, ج 21, ص602.