امام امت و امت امام

امام امت و امت امام

غلامرضا گلى زواره


رهبر ستوده خصال
خصال حميده حضرت امام خمينى(قدس سره) ويژگى منحصر به فردى داشت, راستى و درستى در برخوردهاى اخلاقى, صداقت در گفتار و اخلاص در اعمال و كردار, از جمله خلق و خوى آن روح قدسى مى باشد كه بايد وارستگى ناشى از پارسايى و تهذيب نفس را بر آن افزود, ارمغان اين پالايش درون, اعراض از امور فناپذير بود واين كه مال و منال و مقام و جاه براى امام پشيزى ارزش نداشت و همين خصوصيات موجب گرديد كه قلوب امت اسلامى و حتى افراد غير مسلمان متوجه ايشان گردد.
در حقيقت مردم مسلمان و آگاه وقتى مشاهده كردند امام در حد اعلاى كفايت, لياقت, ديانت, بصيرت و معرفت قرار دارد و ضمن آگاهى از معارف اسلامى, مقتضيات زمان و شرايط اجتماعى ـ سياسى را در نظر گرفته و با چنين مشخصاتى به فكر مصالح اسلام و مسلمين است, درك كردند كه اين بزرگوار شريك درد و رنج محرومان صالح است و مى كوشد تا آلام و نگرانى هاى آدميان را برطرف كند و در حد توان تشنگان و شيفتگان حق را به ساحل فلاح و رستگارى برساند و بدون آن كه احساس نياز كنند كه بايد از مقامى ديگر تإكيد يا توصيه اى دريافت كند, امام را به عنوان زعيم, رهبر و مرجع خويش برگزيدند و اكثريت قاطع امت به تقليد از او در مسائل شرعى و پيروى در مسايل سياسى و اجتماعى گردن نهادند و در پيمودن اين مسير با وجود سختى ها و مصائب كه در پى داشت هيچ عاملى موفق نگرديد رشته عشقى را كه بين امام و امت وجود داشت از هم بگسلد بلكه مردمان مشتاق مكارم و فضايل در راه آرمان مشتركى كه با رهبر خويش داشتند كه آن اعتلاى اسلام و گسترش فرهنگ قرآن وعترت و حركت به سوى شرف وكرامت انسانى بود, از هرگونه ايثار و جانبازى و بذل مال مضايقه نكردند و بر اين پيوند هر چه كه مى گذشت به رغم بذرهايى كه تفرقه افكنان, منافقان و افراد خبيث پاشيدند, استوارتر و پايدارتر گرديدند و فروزندگى اين ويژگى در حدى رسيد كه نه تنها دوستان بلكه دشمنان آن را تإييد كردند.
به راستى راز اين پيوند پاك و ارتباط مقدس در چه بود, چه سرى در آن نهفته است؟ در پاسخ بايد خاطر نشان ساخت امام با گام نهادن در مسير حق, سيمايى ملكوتى را به دست آورد كه همه حق جويان را در مقابلش به خضوع وامى داشت و دل هاى صاف و عارى از هرگونه آلودگى شايق شده بود, رمز ديگر اين انس مقدس در آن است كه امام آنچه را در بيانات, سخنرانى ها, مصاحبه ها, مكاتبات, نامه ها, تلگرام ها, هشدارها و پيام ها و حتى نوشته هاى عرفانى و اخلاقى و ساير آثار فقهى و كلامى از مردم خواست بدان عمل كنند نخست خود در زندگى فردى و برخوردهاى اجتماعى خويش به نحو احسن و شكلى مطلوب پياده كرد, براى غواصى در اقيانوس معارف و فضايل, امواج بلا را پذيرفت, تبعيد, زندان, فشار دشمنان, آوارگى, رنج كشيدن, از دست دادن فرزندى دانشمند و حكيم در راه هدفى مقدس ـ كه از نشانه هاى بارز مقاومت بود ومردم نيز پذيراى آن شدند از جمله مرارت هايى بود كه امام آنها را به جان خريد.

موفقيت هاى ملكوتى
حضرت امام خمينى مراحل و درجات عبادى و معنوى زيادى را پشت سر نهادند تا محبوب قلوب و مجذوب دل ها شدند, محور اساسى و مغز نوشته ها, سخنان و موضع گيرىهاى امام و نيز قيام و قعودش در جهت كسب رضايت خداوند متعال بود و بر حسب فرموده هاى قرآنى و مضامين روايى هر كس از روى اخلاص و با رعايت زهد و پارسايى و پرواپيشگى قيام كند و در همه حال خدا را در نظر داشته باشد قدرت الهى با او همراه مى گردد و پروردگار لايزال محبت او را چون جويبارهايى با صفا در اعماق قلب هاى مردم جارى مى سازد.
امام خمينى نسبت به مردمان مسلمان و محرومان نيكو روش ارادت مى ورزيد و از آغاز نهضت تا زمان رحلت هرگز تفوق طلبى در وجودش ديده نشد و آن همه عواطف شديد, احساسات پاك و حمايت هاى باشكوه و توفيق هاى زياد نتوانست ذره اى روح پاك مصفاى امام را تحت تإثير قرار دهد و جهت گيرىهاى آن بنيان گذار جمهورى اسلامى را از موازين دينى و مفاهيم ارزشى دور كند بلكه امام در اين جهت مصمم تر گرديد و با نهايت صداقت بارها به مردم فرمود: ((به من خدمتگزار بگوئيد بهتر است تا رهبر بگوئيد))
امام قله قبيله قبله بود كه با روشنگرىها و استقامت اعجاب برانگيز خود ناله هاى در گلو خفه شده و ضجه هاى در خون نشسته مردم را در عصر تيرگى ناشى از جور و خفقان فرياد كرد و آنچه را كه مردم توان نداشتند بر زبان جارى سازند و حتى گروههاى سياسى و انقلابى آن دوران تصورش را هم از ذهن خويش عبور نمى دادند با قاطعيت و بدون هراس از بساط ستم و استكبار جهانى گفت.
خشم مقدس و خروش معنوى امام درد و رنج نسلى بود كه ساليان دراز با درد و الم خو گرفته و درين ورطه مهلك چشم به راه روزنه اى نورانى نشسته بود. اين نسل زخم ديده آرمان پاك و ايمان خويش را در امام ديد و چون تشنه اى كه همراه خضر در پى آب حيات در بيابانهاى مخوف است در پى امام در تيرگى جور و شرايط آشفته اى كه استكبار پديد آورده به دنبال جوانه هاى جاويد و جرعه هاى معنويت, روان گرديد و سرانجام به چشمه زلال و مطهرى كه از اقيانوس بى كران يكتاپرستى منشإ مى گرفت رسيد. آرى امام آن دل هاى حيران را تسخير كرد و قلب هاى مشتاق حق را همراه خويش كرد و همه را با هم متحد ساخت و با برافروختن مشعل عشق هرگونه ناخالصى, ريب و ريا را از اين مجموعه دور ساخت.
به همين دليل مقام معظم رهبرى ـ حضرت آيه الله العظمى خامنه اى ـ فرموده اند: ((.. و[ امام] فرهنگ تسليم را در جامعه دگرگون كرد و حصار ترس را فروريخت و ملتى را به سرچشمه پاك و زلال فطرت خدايى رهنمون شد… او احيا كننده بينش زمين و برافروزاننده شعله ايمان و آفريدگار عظيم ترين حماسه مردمى دوران ماست… اقيانوس بى تلاطم و بى هيجان اين ملت را كه در طول ساليان متمادى با تسليم و سكون همچون خصلتى طبيعى خو گرفته بود, هيچ چيز جز اين فرياد شور آفرين نمى توانست چنين متلاطم و خروشان كند… كلام امام ديوار سكوت قرن ها را فروريخت و مرگ را در نظر مردمى كه به او اميد بسته بودند به يك اندازه خوار و بى مقدار كرد. اغراق نيست اگر بگوئيم كه رژيم ددمنش براى خنثى كردن هر جمله از سخن و پيام امام صدها گلوله به سوى پيروان او شليك كرد و ناموفق ماند…))(1)
جاذبه امام به مراتب گسترده تر و فراگيرتر از دافعه ايشان بود, از اين رو حاميان و يارانش افراد شگفتى هستند كه در طول تاريخ كمتر مى توان شبيه آنان را يافت و تنها در ميان اصحاب رسول اكرم(ص) و ائمه طاهرين(ع) مى توان مثل آنان را سراغ گرفت, تحمل سخت ترين شكنجه ها, مقاومت در برابر مصائب توان فرسا, استوارى در راه هدف مقدس و در نهايت رسيدن به فوز عظيم شهادت از مشخصات حاميان امام است.
چه بسيار افرادى كه در حال فرياد شعار ((يا مرگ يا خمينى)) با گلوله هاى دژخيمان در خون خويش غلطيدند و همين شعار كه در قيام خونين پانزده خرداد سال 1342 هـ.ش شكل گرفت گوياترين سند تاريخى در زمينه شدت جاذبه امام است. آن پيشواى پارسا حرف دل مردم را بر زبان جارى مى ساخت و بدون هيچ گونه بيمى براى دفاع از باروى باورها كمر همت بسته بود و مردم نيز جان خويش را براى دفاع از ارزشهاى دينى كه امام از آنها صيانت مى كرد به صحنه آورده بودند. قطرات خون ياران آن مرد خدا و عبد صالح بر در و ديوار شهرها و روستاها از عشق عظيم و عميق مردم نسبت به ايشان حكايت داشت. شگفت آن كه امام در زمانى تا اعماق قلوب مردم نفوذ كردند و امت مسلمان در شرايطى به ايشان ارادت ورزيدند كه ايشان هيچ گونه رسانه خبرى را در اختيار نداشتند و حتى روزنامه ها و نشريات عليه امام مقاله, گزارش, مطلب و خبر و امثال آن درج مى كردند و اين واقعيت مبين آن است كه ارتباط مردم با رهبر متكى بر اعتقادات پاك و موازين دينى بود.
مدير عامل وقت صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران در نخستين روزهاى پيروزى انقلاب اسلامى به امام عرض مى كند: مردم مايلند شما را ببينند, از تلويزيون خبرتان را بشنوند و… امام در جواب وى فرمودند: ما از طريق صدا و سيما با مردم آشنا نشديم آشنائيمان با مردم قبل از اين ها بود, قبل از اين بود كه صدا و سيما در اختيارمان قرار گيرد بنابراين ارتباط مردم با ما و ارتباط ما با مردم به اين مسايل كارى ندارد.
البته امام در تصميم گيرىها و مطرح كردن مواضع خويش خشنودى خداوند را بر رضايت مردم ترجيح مى دادند و اگر تشخيصشان اين بود كه با اجراى كار يا برنامه اى به مقصد الهى نزديك مى شوند ملاحظه خشنودى يا ناراحتى افراد را نمى كردند. ايشان چه قبل و چه بعد از پيروزى و در طول مبارزه به منظور مطرح كردن رهبرى و مرجعيت خويش حتى گامى برنداشت بلكه ملت از آرمان هاى پاك امام استقبال كرد. ويژگى هاى اخلاقى و روشن بينى و ايمان خالصش بر صفحه قلوب مردم نقش بست و اين كشش معنوى از مرزهاى ايران فراتر رفت و ديگر نقاط گيتى را در بر گرفت. بسيارى از قيام ها و نهضت هاى مذهبى كه امروز جهان شاهد شكل گرفتن آنها در سرزمين هاى اسلامى و نواحى مسلمان نشين جهان مى باشد از همين جاذبه نشإت گرفته است.

اعتماد به مردم
امام از آغازين روزهاى نهضت اسلامى به مردم اعتماد نمودند و ظرفيت الهى و گرايش هاى مذهبى آنان را مورد توجه قرار دادند, احترام به مردم و علاقه به افراد جامعه در فرمايشات حضرت امام به وضوح ديده مى شود. آن روح قدسى به احساس مذهبى مردم و امكان بهره بردارى از آن در جهت اهداف مقدس خويش و افزايش مجد و عظمت مسلمين باور داشت و در واقع قطره هاى ناچيز را بهم پيوست و سيل خروشانى فراهم ساخت كه طومار ستم را درهم نورديد و توطئه هاى ابرقدرت ها را خنثى كرد و ارمغان اين تلاش مقدس انقلاب اسلامى بود.
اعتماد امام بر مردم تنها يك تاكتيك لحظه اى براى پيروزى نهضت دينى نبود بلكه در درون آن اهداف مقدسى است كه از ارزشهاى دينى تإثير پذيرفته است. امام در جمع اعضاى هيإت دولت, شوراى نگهبان, شوراى عالى قضايى و ساير مسوولان نظام در عيد فطر سال 1362 هـ.ش به اين حقيقت اشاره اى روشن دارند:
((… انبيإ هم كه مبعوث شدند براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را و آن استعدادها را شكوفا كنند و علاوه بر آن مردم را, ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون آورند. از اول انبيإ اين دو شغل را داشته اند. شغل معنوى كه مردم را از اسارت نفس خارج كنند, از اسارت خويش خارج كنند, كه شيطان بزرگ است و مردم و ضعفا را از گير ستمگران نجات بدهند اين دو شغل, شغل انبياست…))(2)
با نهضتى كه امام برپا كرد تنها تحول سياسى اجتماعى ايجاد نشد بلكه جان هاى آدميان به سوى خويشتن اصيل و سرشت الهى خويش برگشتند و احساس حقارت خودشان را در مقابل استكبار محو كردند و خود را در برابر تهاجم فرهنگ مخرب بيگانه آزاد و رها كردند, روى پاى خويش ايستادند و به هويت اسلامى و انسان سازى كه در متن تاريخشان مى باشد بازگشتند و عزت و عظمت اسلامى را درك نمودند.
رژيم شاه به دليل وابستگى به ابرقدرت ها و اين كه پايگاه حمايتيش خارج از كشور بود مدام به آنان لبخند مى زد و چون در ميان مردم جايگاهى نداشت به آنان (مردم) اخم مى كرد و اعلام مى نمود: هنوز مردم ايران به سطحى نرسيده اند كه دموكراسى را تجربه كنند از اين جهت قيمومت بر آنان امر لازمى است. اما روش امام كاملا عكس اين شيوه مذموم بود و آن روح قدسى استراتژى لبخند به مردم و نفرت از خارج را اتخاذ نمود و تا آخر به آن پاى بند بود. امام مردم را جانشين خدا بر روى زمين مى دانست و بر اين باور بود كه آنان خوب و فداكارند و براى انجام هر تلاش مثبتى, مهيا هستند. نظرات مردم را در امور حكومتى پاس مى داشت.
امام به خلوص و فطرت پاك مردم اعتقاد داشت و با نگرش ژرف خود مى فرمود: از طريق اين سرشت پاك هر كار سختى امكان پذير است و مى توان به وسيله آن مردم را به راهى كه بايد بروند رهنمون ساخت.
استاد شهيد آيه الله مرتضى مطهرى خاطر نشان ساخته است حضرت امام در پاريس در پاسخ به كسانى كه به دليل خسته شدن مردم توصيه به كند كردن حركت نهضت داشتند, مى فرمودند: هى نگوئيد مردم خسته مى شوند, شما مردم را نمى شناسيد, اين مردم تا آخر با ما خواهند آمد هر زمان ما روحانيان به ميدان آمده ايم آنها هم مهيا بوده اند. شهيد مطهرى مى افزايد: من سرگذشت تمام رهبران بزرگ دنيا اعم از مذهبى و غير مذهبى را به طور دقيق مطالعه كرده ام. اما هيچ كدام از آنها را به اندازه امام معتقد به مردم نيافتم, امام ضمن اعتماد و اطمينان به امت مسلمان براى آنان ارزش و احترام قائل بود و مردم را ولى نعمت خود مى دانست.(3)
مهندس مير حسين موسوى مى گويد: هنگامى كه از طرف روزنامه جمهورى اسلامى خدمت امام رسيديم پس از بيانات ايشان عرض كرديم: خيلى تنهائيم, حمله زياد است, زيرا اول انقلاب بود و گروههاى عجيب و غريب صدها نشريه در مىآوردند و دائم در معرض اتهام بوديم, گفتيم در فشاريم, فرمودند: در آينده انقلاب كسى رستگار خواهد شد و با موفقيت پيش خواهد رفت كه با مردم باشد اگر كنار بيفتد قطعا از بين خواهد رفت, شما برويد با مردم باشيد, خط آنها را دنبال كنيد. در واقع شرط پيروزى و استمرار انقلاب را با مردم بودن مى دانستند. حتى مى خواهم از اين هم فراتر بروم: يك شب در منزل مرحوم حاج سيد احمد آقا خدمت امام بوديم, بحث فداكارى مردم پيش آمد امام فرمودند: مردم خيلى جلوند, ما عقبشان داريم مى رويم. يكى از دوستان گفتند خوب حالا ما اگر بگوئيم دنباله رو مردم هستيم برايمان مصداق دارد ولى در مورد شما (يعنى امام) نمى توانيم اين سخن را بگوئيم. شما جلوى مردميد, حداقل در كنارشان هستيد, امام عصبانى شدند و فرمودند: مردم جلو هستند به دولت توصيه مردم را مى كردند و مى فرمودند اين ها بر گردن شما دين دارند. آنها بر گردن ما دين دارند. در بيانات و پيام هاى امام نوعى خوشبينى به روح و جان مردم ديده مى شود. قائل بودن عزت و عظمت براى انسانهايى كه قبل از انقلاب اسلام توسط رژيم و كارگزاران او تحقير مى شدند و به حساب نمىآمدند در رإس برنامه هاى امام بود.(4)

همراهى با حماسه اى مقدس
امام خمينى با تكيه به نيروى ايمان مردم و حمايت افراد جامعه با شكوه ترين تحول انقلابى را بر اساس ارزشهاى قرآنى و روايى به نمايش گذاشت, همواره با مردم سخن گفت و خود را فردى از آنان و همچون مردم دانست و مثل افراد عادى جامعه زندگى كرد و در تمامى موارد اراده و انتخاب مردم برايش اهميت داشت و براى رإى افراد اجتماع ارزش قائل مى گرديد. يك روز مرحوم حاج احمد آقا, پدر دكتر بروجردى (داماد امام) را براى صرف ناهار دعوت كرد, در اين مهمانى عده اى از ياران امام نيز حضور داشتند, امام به احترام پدر دكتر بروجردى پس از اقامه نماز در اين جمع حضور يافتند. ناگفته نماند كه اين گردهمايى با سفر حضرت آيه الله خامنه اى به سازمان ملل متحد واقع در نيويورك مصادف بود, در اين زمان پدر دكتر بروجردى براى سلامتى امام دعا كردو اظهار كرد از بركت وجود رهبر انقلاب اسلامى اينك اسلام عزيز در مجامع بزرگى چون سازمان ملل مطرح مى شود. امام با فروتنى فرمود: اين ملت است كه راه خود را يافته است و مسوولان هم مى دانند كه چه بايد انجام بدهند حال چه من باشم يا نباشم اين راه ادامه خواهد يافت, اين حضور ملت در صحنه است كه براى ما عزت به ارمغان آورده است و افزودند من اطمينان دارم كه ملت ايران در صحنه باقى خواهند ماند و حتى كيفيت حضورشان بهتر از وضع كنونى خواهد شد و بدين گونه با نهايت فروتنى و روح بلندى كه داشتند نقش عمده را به مردم دادند.(5)
از يكى از شخصيت هاى سياسى پرسيدند شما كه در مدت اقامت امام در پاريس ملازم امام بوديد و سخنان ايشان را ترجمه مى كرديد, آخرين لحظه اى كه شب خداحافظى از امام جدا مى شديد و از پاريس به تهران مىآمديد آيا رهبر به شما وعده اى داد؟ در جواب گفت: امام فرمودند من با شما خداحافظى مى كنم و شما به ميان ايرانيان كه همچون موج دريا مى خروشند مى رويد, اگر صادقانه خدمتگزار باشيد مردم شما را مى پذيرند در غير اين صورت مطرود آنان خواهيد شد و از صحنه هاى انقلاب اسلامى بيرون خواهيد رفت, بعدها مشاهده كرديم كه اين فرمايش امام كه رايحه اى غيب گونه داشت صورت عمل به خود گرفت.(6)
نفوذ كلام امام به حدى بود كه با يك سخنرانى در سطح جامعه طيفى تقويت و گروهى تضعيف يا منزوى مى شدند, عده اى تإييد و يا طرد مى گشتند, اما در اين ميان آنان كه مورد حمايت قرار مى گرفتند ملت ها و خصوصا مسلمانان و محرومان صالح بودند و درست در مقابل آنان اهل استبداد, زورگويان, نفاق افكنان, غدركنندگان و رفاه زدگان غرق در امور مادى و فناپذير تضعيف مى شدند. امام خمينى در موضع گيرىها, بيانات و سخنان خويش هم مردم را از فشارهاى تحقيرگونه چند صد ساله رهانيدند و هم عزت و عظمت آنان را احيا كرده و هويت معنوى, مذهبى و ارزشى جامعه را مورد توجه قرار داده و با تكيه به اين روان شناسى اجتماعى مردم را براى كارهاى مهم, اساسى و سرنوشت ساز تربيت كردند, فرازهايى از بيانات امام كه مويد اين ادعاست به شرح ذيل مى باشد:
((… مهم اين است كه ايرانى ها بفهمند كه خودشان مى توانند كار بكنند. در طول اين زمان اين معنا را همچو كرده بودند كه ايرانى ها چيزى نيستند. ايران, افرادش, مردمش از ساير افراد كمتر نيستند بلكه از بسيارى نژادها بالاترند.))(7)
((… مردم خيلى خوبند, شايد نظير ملت ايران در هيچ جا نباشد… من گاهى در ذهنم اين معنا مىآيد كه اگر چنانچه در آخرت ـ خودم را مى گويم ـ جهنم بروم و آن كسى كه به خيال اين كه من آدم هستم براى من يك كارى كرده است در بهشت باشد چه جواب بدهم…؟ اين مردم خوبند, اين خوبها را نگه داريد اين مردم خوب را با خودتان همراه كنيد)).(8)
((الفاظ كوتاه هستند كه از شما برادران و از اين چهره هاى نورانى مستعد شهادت مديحه بگويند شماها موجب سرافرازى همه ملت شديد, ما به وجود شما افتخار مى كنيم. ))(9)
و اين گونه ملت ايران را وصف فرموده اند:
((… خداى تعالى از شما[ ملت] راضى است… اسلام از اين پشتيبانى شما كه با فداكارى خود و اهداى خون جوانان پرچم توحيد را به اهتزاز درآورديد قدردانى مى كند, اين جانب با چشمى پراميد ولى فشرده از محبت, از هوادارى شما ملت عزيز از هدف هاى بزرگ كه سرنگونى رژيم شاه و برچيده شدن نظام شاهنشاهى و استقرار حكومت جمهورى اسلامى است احساس غرور مى كنم…))(10)
امام ملت ايران را در ميان مردمان جهان بى نظير مى داند و مى فرمايد: ((… از جمله مسائلى كه بايد به آن توجه كنيم و شكر خداى تبارك و تعالى را بجا بياوريم اينكه ببينيم ملت با ما چه كرده است. شما اگر در تمام ادوار و دنيا بگرديد ملتى را همانند مردم ايران نمى توانيد پيدا كنيد كه در رفع همه مشكلات پيشقدم باشند و هميشه ميزان نوع ملت و توده ها هستند, مردم ما قبل از انقلاب و بعد از آن چنان در صحنه هستند كه انسان متحير مى شود…))(11)

ناصح صالح و نظارت صالحان
امام به اتكإ بسيج توده هاى ميليونى, رژيم استبدادى را سرنگون كرد و ابرقدرت ها را از اين كه بتوانند به نقشه ها و اهداف شوم خويش برسند ناكام و مإيوس كرد, البته بايد متوجه اين واقعيت بود كه برخى رهبران سياسى و حكومت ها در مواقع بحرانى و به هنگام وقوع خطرها از مردم استمداد مى طلبند, از آنان تعريف و تمجيد مى كنند, در شعارها و تبليغات به مردم بها مى دهند و ادعا مى كنند كه براى جامعه ارزش قائل اند اما هدف اصلى آنان اين است كه قدرت خود را حفظ كنند و تشكيلات حكومتى را استحكام بخشند و با برطرف شدن خطرها و تهديدها نقش و اهميت مردم نيز كم رنگ شده و به تدريج ارزش خود را از دست مى دهد. در نظام هاى پارلمانى نيز همين شيوه برخورد با مردم مشاهده مى شود و به مردم به عنوان وسيله اى براى كسب آراى زيادتر نگاه مى كنند و پس از انتخابات فضاى ديگرى بوجود مىآيد كه در اكثر موارد با نيازهاى واقعى و خواست هاى منطقى جامعه در تضاد است و فشارهاى سياسى و اقتصادى وارد شده بر مردم را تشديد مى نمايد. عده اى از رجال سياسى براى جلب حمايت مردم با نيرنگ هاى خاصى خويش را همرنگ جماعت مى كنند, با مردم براى رفع مشكلات همراه و همگام مى شوند و برايشان دل مى سوزانند و براى رفع گرفتارىهاى آنان وعده و وعيد مى دهند و قول مساعد مى دهند كه با روى كار آمدن آنان, مصائب و آشفتگى هاى جامعه به تحليل رفته و ابرهاى تيره و تار حاكم بر آسمان زندگى آنان محو گشته و شرايط بهترى در انتظارشان است اما تمامى اين مسايل ظاهرى و پوسته اى و دروغين است و به هيچ عنوان دغدغه سعادت و نيك بختى آنان را ندارند و از اين جهت براى برطرف كردن نابسامانى هاى جامعه, انحرافات, خرافات و كژروىهايى كه چون علف هاى هرز و آفتهاى مهلك, اجتماع را آسيب پذير مى سازد هيچ گونه تلاشى نمى كنند و بيشتر در فكر آن هستند كه موقعيت خود, حاميان و تشكل هاى مرتبط با خويش را صيانت كنند.
اما امام خمينى نه دنباله رو مردم بود و نه آنان را نردبان ترقى و قدرت خويش مى دانست, دلسوز و خيرخواه مردم بود و گرچه در خطرات و موقعيت هاى ناگوار به آنان تكيه مى كند اما هدف اصلى او اين است كه با برطرف شدن شرايط دشوار و رسيدن به ساحل آرامش زمينه هاى رشد, تعالى و كمال انسانها بيش از گذشته فراهم شود لذا لحظه اى از آموزش, راهنمايى, موعظه و خيرخواهى مردم باز نمى ماند, با اشتباهات و انحرافات جامعه مبارزه مى كرد و هر عاملى را كه مى خواست در ميان اقيانوس خروشان امت جزيره سرگردانى و تفرقه ايجاد كند به مردم معرفى مى نمود, آنجا كه پاى اصول و ارزشهاى دينى به ميان مىآمد قاطعانه مى ايستاد و هر كس در هر مقامى را كه به ديانت يورش مى برد مورد نكوهش و مذمت قرار مى داد و به منظور جلب حمايت هاى مردم در هيچ شرايطى مسايل ديگر را به موازين شرعى و دستورات الهى رجحان نمى داد در عين حالى كه مردم را به پاى بندى به مقدسات مذهبى فرامى خواند براى آنها حق تشخيص و قدرت برگزيدن قائل بود و به نظريات و حتى انتقادات آنان توجه مى كرد. در مقاطع انتخاباتى امام مكررا بر لزوم شركت فعال مردم و هوشيارى آنان تإكيد مى ورزيد و جريان هايى را كه چون باتلاقى مانع حضور فعال مردم مى شد مورد عتاب و خطاب قرار مى داد. امام فراتر از اين موضوع را در نظر داشت و از مردم مى خواست بر عملكرد فرد منتخب نظارت داشته باشند و آنان را موظف مى ساخت جلو تخلفات و لغزش هاى مسوولين را بگيرند: ((…همه ملت موظفند كه نظارت كنند به اين امور… اگر ديدند كه يك كميته اى خداى نخواسته بر خلاف مقررات اسلام دارد عمل مى كند بازارى بايد اعتراض كند. كشاورز بايد اعتراض كند, معلمين و علما بايد اعتراض كنند… تا اين كج را راست كنند…))(12) در بيان ديگرى مردم را به مبارزه با كژ روىها فرا مى خوانند:
((… اگر يك فرد خيلى به نظر مردم مثلا پايين از يك فردى كه به نظر مردم خيلى اعلا مرتبه هم هست, اگر او يك انحرافى ديد اسلام گفته برو به او بگو نهى كن. بايستد در مقابلش بگويد اين كارت انحراف بود نكن…))(13)
در ديدگاه امام هيچ مسووليتى خارج از نظارت مردمان مومن و مشفق نمى باشد و آحاد مردم حق تشخيص و قضاوت درباره رفتار و كارنامه مقامات را دارند: ((.. هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقيما در برابر سايرين, زمامدار مسلمين را استيضاح كند, به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده بدهد, در غير اين صورت اگر بر خلاف وظيفه اسلامى خود عمل كرده باشد خود به خود از مقام زمامدارى معزول است. ))(14)

صفاى صميميت
برخورد گرم, صميمانه و عاشقانه امام خمينى با مردم از فرازهاى مهم در ميان فضايل اخلاقى امام مى باشد كه بعد مهمى از شرح صدر ايشان را به نمايش مى گذارد و البته شرح اشتياق آن روح قدسى چيزى نيست كه در قالب الفاظ گنجانده شود وگمان نمى رود در همدردى و تشخيص زبان واقعى مردم و بيان عمق انديشه هاى آنان كسى چون امام پيدا شود كه چون پدرى رئوف و با سيماى مشحون از محبت و صفا دقيقا خواسته هاى فرزندان خويش را احساس كند و آنها را بهتر و بيشتر از هر كسى مى شناسد و براى غمخوارى آنان سفارش مى نمايد و يا اين كه در مقابل استكبار جهانى و دشمنان داخلى وخارجى دلى به استوارى كوههاى پولادين و بلكه با صلابت تر از آنها دارد ولى همين قلب مقاوم, در برابر مردمان رنج ديده و ستم كشيده چنان خاضع و نرم مى شود كه ديدن مناظر غم آلود و صحنه هاى مصيبت بار مردم, اشك تإثر را بر صورت پرصلابت او جارى مى كند و وسعت اين قلب به اندازه اى مى گردد كه در ملاقات با طبقات و اقشار گوناگون و با توجه به خواسته هايشان و نيز در خدمت بى شائبه به آنها هرگز احساس خستگى نمى كند و چه بسيار اوقاتى كه حتى مسوولين دفترا مام, از سماجت و اصرار برخى مراجعين به تنگ آمده ولى امام در برخورد با آنان با كمال بردبارى و گشاده رويى و نشاط روبرو گرديده است و هيچگاه در ارتباط با كار مردم عصبانى نشده اند.
يك بار عده زيادى از مردم به انتظار ديدن آن قائد بزرگ از داخل حياط تا راه درازى صف كشيده بودند در اين لحظه حضرت امام از جا برخاستند و بعد از قرار گرفتن در مقابل مردم, دستشان را بلند كردند و به احساسات پرشور آنان كه با صلوات فرستادن توإم گرديده بود, پاسخ دادند, دقايقى بعد كه به جايگاه خود بازگشتند فرمودند: آخر من با اين احساسات مردم چه كنم آنگاه چهره خود را ميان دستمالى فرو بردند و به شدت گريستند.(15)
در دوازدهم بهمن 1357 در فرودگاه تهران به منظور استقبال از امام, اجتماع عظيمى ديده مى شد, در آنجا رهبر كبير انقلاب مختصر صحبتى كردند و قرار بود در جلو دانشگاه بياناتى داشته باشند و بعد به سوى بهشت زهرا بروند, اما جمعيت عاشق و ذوق زده آنقدر در آن محوطه جمع شده بودند كه برخى دست اندركاران متوجه عبور ماشين امام نشده بودند. در واقع امام زمانى پا به خاك ايران نهاد كه شور و شعف فراوان بر مردم حاكم گرديده بود, بعد از سخنرانى در بهشت زهرا امام اظهار تمايل كردند كه به داخل جمعيت بروند در آن زمان به قدرى اجتماع حاضران فشرده بود كه ايشان فرموده بودند: احساس كردم دارم قبض روح مى شوم و عكسى از ايشان موجود مى باشد كه نه عمامه دارند ونه عبا و ميان جمعيت گير افتاده اند و تعبير خودشان اين بود: بهترين لحظاتم همان موقعى بود كه زير دست و پاى مردم داشتم از بين مى رفتم و در آن روز نمونه بارز عشق مردم نسبت به رهبرشان و نيز خالصانه ترين عواطف امام نسبت به امت, به نمايش گذاشته شد. حضرت امام پس از سخنرانى در بهشت زهرا فرموده بودند: امروز به خاطر محبت مردم نزديك بود از بين بروم يك وقت متوجه شدم كه عمامه ندارم, كفش و عبايم نيست و دارم از بين مى روم و در مرز بيهوش شدن بودم. ظاهرا اطرافيانم متوجه اين مسايل مى شوند و خيلى هم فرياد مى زنند كه: فشار نياوريد ولى فايده نداشت و جمعيت مرا روى دستان خويش بلند كردند و بعد به آمبولانس منتقلم كردند.(16)
همين جويبار احساسات و عواطف پاك بود كه كار را در قم و تهران (جماران) در روزهاى اول به جايى رساند كه برخى از مجاورين و همسايگان محل اقامت امام از كثرت جمعيت مشتاق نمى توانستند به خانه هاى خود بروند و برخى توسط نردبان رفت و آمد مى كردند. يك روز در اثر ازدحام افراد در قم چندين نفر زير دست و پاى مردم مجروح و يك نفر كشته شد, امام با شنيدن اين خبر به حدى نگران شدند كه فرمودند ديگر به محل ديدار عمومى (فيضيه) نمىآيم و همين ماجرا با ابعاد وسيع ترى در جماران تكرار شد, سه نفر كشته و چندين نفر مجروح شدند و حتى آن روز پاسداران براى رهانيدن خود از ميان سيل جمعيت تلاش مى كردند همه اين ها به خاطر آن است كه دريافته بودند كه امام به آنان عشق مى ورزيد و براى نجات و هدايت آنان به سوى نور و روشنايى چه خطرهايى را متحمل گرديده است.(17)
خاطره ذيل كه مربوط به سال 1343 هـ.ش است ارتباط صميمانه امام با مردم را به خوبى نشان مى دهد. پس از اين كه امام از زندان آزاد شدند و به قم برگشتند عده زيادى براى ديدار با ايشان مىآمدند, امام به تمامى علاقه مندان محبت مى كردند. روزى مردى روستايى كه از روستاهاى مشهد آمده بود به محل اقامت امام وارد گرديد, حالش منقلب بود و با شور و اشتياقى خاص اشك شوق مى ريخت امام با عنايت خاصى او را نزد خود نشانيدند و توصيه كردند يك استكان آب جوش يا چاى برايش بياورند. عين دو برادر كنار هم نشسته بودند, مرد روستايى با توجه به التهاب و هيجانى كه داشت ساكت بود امام كه كم حرفى ناشى از نگرانى و تشويش او را مشاهده كردند از يك خصوصيت روان شناسى استفاده كردند, زبان به سخن گشودند و از او پرسيدند كارت چيست؟ و چند سوال ديگر از وى كردند تا دغدغه خاطرش تسكين يابد و حالش به وضع عادى برگردد و اين رفتار امام يادآور سيره رسول اكرم(ص) مى باشد كه در منابع روايى و تاريخى آمده است: يكى از ايرانيان با شوق و ذوق به ديدار آن خاتم رسولان رفته بود و تصور مى كرد كه شكوه و جلال پيامبر بايد به قدرت سلاطين شبيه باشدولى چون به حضور حضرت محمد رسيد و در كنار آن وجود مبارك نشست و پيامبر با او شروع به صحبت كردند فهميد كه شكوه و جلال در اينجا وجود دارد اما معنويت بر آن حاكم است.(18)
در آن زمان كه امام از تهران به قم مهاجرت نمودند اكثر روزها مردم به ديدارشان مىآمدند و ابراز احساسات مى كردند, جمعيت در فضاى نسبتا وسيع جلوى محل اقامت امام و آن سوى خشك رود قم موج مى زد امام به پشت بام مىآمدند و به ابراز احساسات مردم پاسخ مى دادند بعضى به ايشان مى گفتند به پشت بام نياييد خطر دارد. مردم بسته هايى را براى تبرك كردن به سوى رهبرشان پرتاب مى نمودند و اين وضع خالى از خطر نبود لكن امام مى فرمودند: اينها با علاقه به اينجا آمده اند.
يك بار عده اى از اقشار مردم به مناسبتى به ديدار امام آمده بودند و حدود دو ساعت ابراز احساسات مى كردند و شخصى مى خواست با بلندگو آنان را آرام نمايد تا امام سخنرانى كنند در تمام مدتى كه برخى مى گريستند, عده اى ذوق مى كردند و گروهى حاجت هاى خود را مى خواستند و جمعى التماس دعا داشتند دستان امام بالا بود. به راستى هيچ عاملى جز علاقه عميق امام به مردم نمى تواند آفريننده چنين صحنه هايى باشد. در همان ايام عده اى مى گفتند اگر خواستيد به پشت بام برويد اجازه دهيد ما نخست برويم اوضاع را بررسى كنيم سپس شما تشريف ببريد, لكن امام اعتنايى نمى كردند و تا سر و صداى مردم را از كوچه مى شنيدند همان لحظه عمامه را بر سر نهاده, نعلين را به پا كرده و از پله ها بالا مى رفتند و گاهى اطرافيان بعد از اين كه امام به پشت بام مى رفتند, از حضور مردم مطلع مى شدند آرى امام دوست داشت به مردمى كه با اشتياق به ديدارش آماده اند احترام بگذارد.(19)
در لحظات آخر زندگى دنيوى, حضرت امام به يكى از ياران خويش مى فرمايند به مردم بگويند دعا كنند كه خداوند مرا بپذيرد, مرحوم حاج احمد آقا عرض مى كنند گفتن اين عبارت مشكل است و مردم تحمل شنيدن اين كلام را كه بوى فراق و هجران دارد, ندارند, اجازه دهيد يا اين سخن را به مردم نگوييم يا در كنارش سخنى بگوئيم كه آنان را از حزن و اندوه بيرون بياورد مثلا به آنان بگوئيم امام مى فرمايند اگر من برگشتم در خدمت شما خواهم بود, امام براى شادى دل مردم فرمودند اگر با اين كلمه راضى مى شوند حرفى ندارم.(20)
پى نوشت ها:
1. مقدمه صحيفه نور, به قلم حضرت آيه الله خامنه اى.
2. ويژه نامه سومين سالگرد رحلت امام خمينى, روزنامه جمهورى اسلامى (بدون تاريخ)
3. مجله حضور, شماره 19, ص60 ـ 61.
4. همان نشريه, شماره اول, خرداد 1370, ص;37 پا به پاى آفتاب, ج4, ص173 ـ 174.
5. پا به پاى آفتاب, ج اول, ص251.
6. اظهارات حجه الاسلام والمسلمين سيد جواد علم الهدى, صحيفه دل, ص91.
7. صحيفه نور, ج13, ص50.
8. همان, ص19.
9. همان, ج17, ص185.
10. در جستجوى راه از كلام امام, دفتر نهم(ملت امت), ص644 ـ 645.
11. همان, ص661.
12. صحيفه نور, ج7, ص32 ـ34.
13. همان, ج9, ص194 ـ 195.
14. همان, ج4, ص190.
15. گل هاى باغ خاطره, ص42.
16. پابه پاى آفتاب, ج 1, ص124 ـ 125, ج2, ص245.
17. ويژگى هايى از زندگى امام خمينى, ص50 ـ ;51 سرگذشت هاى ويژه, ج2, ص80 ـ 81.
18. پا به پاى آفتاب, ج4, ص110.
19. همان, ج1, ص146 ـ 147.
20. برگرفته از سخنرانى حاج آقا محمد على انصارى در كنگره بين المللى بررسى ابعادى چند از شخصيت امام خمينى(تير 1368).