نقش ورع در مديريت 4

نقش ورع در مديريت
قسمت چهارم

محمد حسن رحيميان


چند نمونه از ساده زيستى پيغمبر(ص)
امام رضا(ع) از پدرانش, از قول على(ع) فرمود: ((كنا مع النبى(ص) فى حفر الخندق, اذجائته فاطمه(س) و معها كسيره من خبز, فدفعتها الى النبى(ص): فقال النبى(ص): ما هذه الكسيره؟ قالت: قرصا خبزته للحسن و الحسين(ع), جئتك منه بهذه الكسيره فقال النبى(ص): اما انه اول طعام دخل فم ابيك منذ ثلاث;(1) در كندن خندق با پيغمبر(ص) بوديم كه فاطمه(س) آمد و با خود پاره نانى داشت و آن را به پيغمبر(ص) داد. پيامبر(ص) گفت: اين چيست؟ گفت: نانى است كه براى حسن و حسين(ع) مى پختم و پاره اى از آن را براى شما آوردم, پيامبر(ص) گفت: نخستين طعامى است كه بعد از سه روز به دهان پدرت وارد مى شود.))
اميرالمومنين(ع) در توصيف زندگى پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: ((ما رفعت له مائده قط و عليها طعام و ما اكل خبز بر قط و لا شبع من خبز شعير ثلاث ليال متواليات قط. توفى و درعه مرهونه عند يهودى باربعه دراهم. ماترك صفرإ ولا بيضإ مع ما وطى له من البلاد و مكن له من غنائم العباد و لقد كان يقسم فى اليوم الواحد الثلاثمائه الف اواربعمائه الف و ياتيه السائل بالعشى فيقول: ((والذى بعث محمدا بالحق, ما امسى فى آل محمد صاع من شعير ولا صاع من بر ولا درهم ولا دينار;(2) هرگز سفره اى از پيش او برچيده نشد كه بر آن طعام باشد (آن قدر طعام سفره حضرتش اندك بود كه چيزى از آن باقى نمى ماند!) و هرگز نان گندم نخورد و هرگز سه شب پياپى از نان جو سير نخورد. در حالى از دنيا رفت كه زره آن حضرت نزد مردى يهودى در برابر چهار درهم به گرو بود با وجود همه سرزمين هايى كه در اختيارش قرار گرفته بود و غنايمى كه از جنگ ها به دست آورده بود, (سكه) زرد و سفيدى از خود برجاى نگذاشت. در يك روز سى صد هزار و چهارصد هزار را تقسيم مى كرد و شبانگاه كه سائلى به نزدش مىآمد و از او چيز مى خواست مى گفت: سوگند به آنكه محمد را به حق مبعوث فرمود, در خاندان محمد پيمانه اى از گندم يا جو يا درهم و دينارى براى شب نمانده است!))
اميرالمومنين(ع) ضمن تإكيد بر اينكه شيوه زندگى و برخورد پيامبر اكرم(ص) نسبت به دنيا سرمشق هر مسلمانى است ـ كه قطعا مديران و پيشوايان جامعه اسلامى بايد در صف اول پيروى و اقتدإ به آن حضرت باشند ـ مى فرمايد: ((و لقد كان فى رسول الله(ص) كاف لك فى الاسوه, و دليل لك على ذم الدنيا و عيبها و كثره مخازيها و مساويها اذقبضت عنه اطرافها و وطئت لغيره اكنافها و فطم عن رضاعها و زوى عن زخارفها;(3) پيامبر(ص) براى نمونه و سرمشق بودن براى تو (اى مسلمان!) كافى است او راهنماى تو است به عيب و نكوهش دنيا و فراوانى بديها و رسوايى هاى آن, زيرا دنيا به خود او وفا نكرد و همه چيز آن براى غير او مهيا گشت. او از پستان دنيا شير نخورد و از بهره گيرى از زينت هاى آن چشم فروبست.))
پيامبر اكرم(ص) در سخنى خطاب به ابوذر غفارى مى فرمايد: ((يا اباذر انى البس الغليظ و العق اصابعى و اركب الحمار بغير سرج و اردف خلفى فمن رغب عن سنتى فليس منى;(4) اى اباذر من لباس درشت مى پوشم و بر زمين مى نشينم و به هنگام غذاخوردن ـ انگشتان را با زبان مى ليسم و بر الاغ بدون پالان سوار مى شوم, و كسى را پشت سر خود سوار مى كنم. پس هر كس از سنت من گريزان شود از من نيست!))

 نمونه هايى از ساده زيستى
پيشواى پرهيزگاران
على(ع) مى فرمايد: ((… و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها و لقد قال لى قائل: الا تنبذ ها عنك؟ فقلت: اعزب عنى ((عند الصباح يحمد القوم السرى(5);… به خدا قسم كه چندان پيراهنم را وصله زدم كه از وصله زننده آن شرمسار شدم! يكى به من گفت: چرا آن را دور نمى افكنى؟ در جواب به او گفتم: از من دور شو كه چون صبح شود مردمان قدر راهپيمايى شبانه را بدانند.))
اميرالمومنين(ع):
… فدعونى اكتف من دنياكم بملحى و اقراصى فبتقوىالله ارجو خلاصى. ما لعلى و نعيم يفنى و لذه تنحتها المعاصى؟ سالقى وشيعتى ربنا بعيون ساهره و بطون خماص… ;(6) … مرا به حال خود واگذاريد تا از دنياى شما به نمكى و قرص نانى اكتفإ كنم! زيرا رهايى خود را در ترس از خدا و تقوا اميد بسته ام. على را با نعمتى كه فنا مى شود و لذتى كه از گناه فراهم مىآيد چه كار؟ من و شيعيانم بزودى پروردگارمان را با چشمان شب زنده دار و شكم هاى گرسنه ملاقات خواهيم كرد…!))
ام كلثوم دختر اميرالمومنين(ع) مى گويد: هنگامى كه شب نوزدهم ماه رمضان فرارسيد در وقت افطار طبقى كه در آن دو قرص نان جو و يك كاسه شير و مقدارى نمك بود نزد آن حضرت آوردم. آن گاه كه از نماز فارغ شد و خواست افطار كند, به سينى افطار نگريست و در آن درنگ كرد, سپس سرش را تكان داد و به شدت و با صداى بلند گريه كرد و گفت:
((يابنيه اتقدمين الى ابيك ادامين فى فرد طبق واحد؟ اتريدين ان يطول وقوفى غدا بين يدىالله ـ عز وجل ـ يوم القيامه؟ انا اريد ان اتبع اخى و ابن عمى رسول الله(ص), ما قدم اليه ادامان فى طبق واحد الى ان قبضه الله. يا بنيه! ما من رجل طاب مطعمه و مشربه و ملبسه, الا طال وقوفه بين يدىالله ـ عز و جل ـ يوم القيامه, يا بنيه ان الدنيا فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب;(7) دخترم! آيا در يك سينى براى پدرت دو نان وخورش مىآورى؟ آيا مى خواهى فرداى قيامت ايستادن من در پيشگاه خدا ـ براى حساب پس دادن ـ به درازا كشد؟ من مى خواهم كه از برادرم و پسر عمويم رسول خدا(ص) پيروى كنم, هرگز دو نوع طعام در يك ظرف نزدش گذاشته نشد و چنين بود تا جان به جان آفرين تسليم كرد. دخترم! هيچكس نيست كه خوراك, و پوشاك او پاكيزه و لذت بخش باشد, مگر آنكه در روز قيامت ايستادن او نزد خداى عز و جل طولانى شود. دخترم! در حلال دنيا حساب است و در حرام آن عقاب…!))
عدى بن حاتم طائى, اميرالمومنين(ع) را ديد در حالى كه در برابرش كاسه اى آب و پاره اى نان جو و نمك قرار داشت, پس گفت: اى اميرمومنان, اين روا نيست كه روز را گرسنه و مشغول كار و تلاش به سر برى و شب را بيدار و درگير با رنج ها به روز آورى و با اين حال افطارت اين باشد! اميرالمومنين(ع) فرمود:
((علل النفس بالقنوع و الا
طلبت منك فوق مايكفيها))(8)
((نفس خود را به قناعت عادت ده و گرنه بيش از آنچه براى او كفايت كند از تو طلب خواهد كرد!))

نمونه اى هم از زندگى حضرت زهرا(س)
هنگامى كه اين آيات بر پيغمبر اكرم(ص) نازل شد: ((و ان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعه ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم;(9) جهنم وعده گاه همه مردمان است و آن را هفت در است و براى هر درى بخشى از مردم معين شده اند)), پيامبر(ص) سخت گريست و اصحاب با گريه او گريستند, اصحاب نمى دانستند جبرئيل چه چيزى بر پيامبر نازل كرده است و هيچ يك از اصحاب را نيز ياراى سخن گفتن با آن حضرت نبود.
پيامبر(ص) چنان بود كه هرگاه فاطمه(س) را مى ديد شادمان مى شد, به همين جهت يكى از اصحاب به سوى در خانه فاطمه(س) شتافت… پس بر او سلام داد و گريستن پيامبر(ص) را به ايشان خبر داد; ((… فنهضت والتفت بشمله لها خلقه قد خيطت اثنا عشر مكانا بسعف النخل فلما خرجت نظر سلمان الفارسى الى الشمله و بكى و قال: واحزناه ان ـ بنات ـ قيصر و كسرى لفى السندس و الحرير, و ابنه محمد(ص) عليها شمله صوف خلقه قدخيطت فى اثنى عشر مكانا فلما دخل فاطمه(س) على النبى(ص) قالت: يا رسول الله ان سلمان تعجب من لباسى فوالذى بعثك بالحق مالى و لعلى منذ خمس سنين الا مسك كبش نعلف عليها بالنهار بعيرنا فاذا كان الليل افترشناه. و ان مرفقنا لمن ادم حشوها ليف. فقال النبى(ص): يا سلمان: ان ابنتى لفى الخيل السوابق;(10) حضرت فاطمه(س) به پاخاست و با چادر كهنه اى كه داشت خود را پوشاند; چادرى كه دوازده جاى آن با ليف خرما وصله شده بود! هنگامى كه از خانه بيرون آمد, سلمان فارسى به چادر نگاه كرد و گريست و گفت: و احزناه! دختران قيصر و كسرى در سندس و حريرند و دختر محمد(ص) روپوشى كهنه بر تن دارد كه دوازده جاى آن وصله شده است! هنگامى كه فاطمه(س) بر پيامبر(ص) وارد شد گفت: يارسول الله(ص), سلمان از پوشش من تعجب كرده است, قسم به آنكه تو را به حق مبعوث فرمود, پنج سال است كه من و على جز يك پوست گوسفند نداريم كه روزها بر روى آن به شترمان علف مى دهيم و چون شب فرامى رسد آن را فرش مى كنيم! و بالش ما از پوستى است كه درون آن از ليف خرما پر شده است.! پيامبر(ص) فرمود: دختر من در رده پيشتازان است.))
از سياق روايت و بخصوص مطالبى كه حضرت فاطمه زهرا(س) در محضر رسول الله(ص) عرضه مى دارد, بخوبى مى توان دريافت كه همين وارستگى و ساده زيستى حضرت زهرا(س) است كه به پيغمبر عظيم الشإن(ص) اسلام, آرامش و انبساط خاطر مى دهد و لذا در پايان اين حديث, ديگر سخنى از گريه آن حضرت نيست! خوشا به حال كسانى كه آسايش و آرامش خود را با دلبستن با اين الگوى وارستگى و پيوستن به قافله وارستگان جستجو مى كنند!

ساده زيستى در جايگاه رهبرى و مديريت
نمونه هايى كه ذكر شد, بيشتر حاكى از اصل نگرش پيشوايان الهى نسبت به مظاهر دنيا و بهره گيرى از آن بود. در عين حال باعنايت به عمق درستى اين نگرش و ضرورت پيروى همه آحاد جامعه اسلامى از پيشوايان راستين ـ بخصوص آنان كه از جايگاه اجتماعى و فرهنگى برخوردارند ـ , همواره بايد اين ويژگى مهم نصب العين همگان بوده و هر چه بيشتر تلاش كنند از اين زاويه خود را به آنان شبيه تر و نزديك تر نمايند.
اما, آيات و روايات بسيارى نيز داريم كه در آنها اين ويژگى (ساده زيستى و وارستگى از دلبستگى ها و تمتعات مادى) درارتباط با جايگاه رهبرى و مديريت مورد توجه و تإكيد قرار گرفته است و تعميم آن نسبت به همه مديران يا به روشنى گوشزد شده است يا با كنايه كه ((ابلغ من التصريح)) است بيان گرديده است. ما نمونه هايى از آن را در اينجا يادآور مى شويم:
حضرت اميرالمومنين(ع) طى خطابه اى ضمن اشاره به تمكن خود در استفاده از بهترين امكانات زندگى با قاطعيت تمام روش و منش خود را در جايگاه رهبرى و مسئوليتى كه نسبت به مردم دارد اينگونه بيان مى فرمايد: ((ولوشئت لاهتديت الطريق الى مصفى هذا العسل, و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز. و لكن هيهات ان يغلبنى هواى, و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمه و لعل بالحجاز او اليمامه من لا طمع له فى القرص, ولا عهد له بالشبع! او ابيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اكباد حرى اواكون كما قال القائل:
((و حسبك دإ ان تبيت ببطنه
و حولك اكباد تحن الى القد))
إاقنع من نفسى بان يقال هذا اميرالمومنين ولا اشاركهم فى مكاره الدهر, او اكون اسوه لهم فى جشوبه العيش))(11)
اگر مى خواستم, به پالوده اين عسل و مغز اين گندم و بافته هاى اين ابريشم راه مى يافتم, ولى هيهات كه هواى نفس بتواند بر من غلبه كند و شدت حرص بتواند مرا وادارد كه طعامهاى لذيذ برگزينم در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى باشد كه به قرص نانى اميد نداشته باشد و هيچ گاه غذاى سير نخورده باشد! هيهات كه من با شكم سير بخوابم و در پيرامون من شكم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه يافت شوند يا چنان باشد كه شاعر گفته است: ((اين درد تو را بس كه شبانگاه با شكم پر بخوابى در حالى كه در اطراف تو جگر سوختگانى در آرزوى ديدن كاسه اى به سر مى برند!)) آيا بايد تنها به اين خرسند باشم كه مرا اميرالمومنين بخوانند و در ناخوشى هاى روزگار شريك مردم نباشم؟ و نتوانم در تحمل خشونت زندگى سرمشق مردم باشم؟!

 زندگى خانواده مديران
وضعيت كلى اهل بيت مديران ـ همانند سايرين ـ ممكن است الزاما در همه موارد منطبق با منش و روش رهبران و زمامداران نباشد; و حتى امكان دارد كه در برخى موارد, فرزندان و همسران مديران در جهت خلاف آنان باشند و به هر حال, اگر اين تخلف معلول كوتاهى مديران نباشد ـ همان گونه كه در قرآن كريم در مورد فرزند نوح و همسر لوط تصريح شده است ـ نمى توان بر آنها عيب گرفت; اما آنچه مسلم است اين است كه اولا زمامداران بايد مراقبت لازم را در تربيت صحيح همسر و فرزندان خود داشته باشند و نبايد در اثر عمل زدگى از آنها غافل شوند; همان طور كه در اين سال ها شاهد مديرانى بوديم كه خود متدين بوده اند, ولى با قطع ارتباط آنان از مسجد و نمازجماعت و جمعه و محافل و مجالس مذهبى و دعا و… و از سوى ديگر همنشينى با اهل دنيا و غرق شدن در تجملات و پيوند تدريجى با عوامل غفلت زا و موانع ياد خدا و معنويت, زن و فرزندان آنها در تباهى از آنها پيشى گرفته و نه فقط به لكه ننگى بر دامن مديريت نظام تبديل شده اند كه حتى براى اولياى خودشان باعث دردسر و آبروريزى گرديده اند.
اما به هرحال امكان دارد با همه تلاشى كه پدر انجام مى دهد, باز هم در موارد معدودى زن و فرزند تحت تإثير عوامل ديگر به راه خلاف كشيده شوند و با سوءاستفاده از ظرفيت هايى كه پدر با خوبى و مجاهدت و خدمت خود به دست آورده است, گوى سبقت را در فساد مالى يا اخلاقى يا… از همگنان بربايند. باتوجه به اينكه نزديكان مديران ـ بخصوص مديران عالى رتبه ـ زير ذره بين مردم هستند, دشمنان نيز ضمن ايفاى نقش براى فريب آنها به بزرگنمايى انحراف آنان پرداخته و از اين نقطه ضعف به عنوان چماقى براى كوبيدن بر سر نظام و مديريت آن بهره بردارى مى كنند.
در اين نوع موارد مى بينيم كه قرآن بدون مجامله ـ مانند آنچه درباره فرزند نوح و همسر لوط آمده ـ به افشاى چهره انحرافى آنان پرداخته و رهبران ذيربط را نيز به تسليم در برابر همين شيوه وادار كرده است; و حتى در مورد خاتم پيامبران(ص) در قرآن يك سوره كامل با ذكر نام, در افشاى شخصيت منفى آنان آمده است كه مربوط به ابولهب عموى پيامبر و همسر او مى باشد. از سوى ديگر براى پيشگيرى از نفوذ آلودگى هاى دنياگرايى در داخل خانه پيامبر اكرم(ص) قرآن در مورد همسران آن حضرت مى فرمايد:
((يا ايها النبى قل لا زواجك ان كنتن تردن الحيوه الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا;(12) اى پيامبر, به همسرانت بگو: اگر شما خواستار زندگى دنيا و زينت و زرق و برق آن هستيد, بياييد با هديه اى شما را بهره مند كنم و به شيوه نيكويى رهايتان سازم!))
اگر دنياگرايى و دلبستگى به زرق و برق و تجملات زندگى در خانه زمامداران نفوذ كند, علاوه بر آنكه زمامداران و مديران را از مسير ساده زيستى خارج مى نمايد, جامعه را نيز به شدت تحت تإثير پيامدهاى منفى آن قرار مى دهد و هم نظام را تدريجا به تباهى مى كشد و هم جامعه را و لذا پيغمبر اكرم(ص) با همه علاقه و مودتى كه نسبت به حضرت زهرا(س) دارد, باتوجه به نقش الگويى آن حضرت به عنوان دختر پيامبر و همسر على(ع) معمولى ترين مظاهر تجمل دنيا را براى او نمى پسندد; نمونه آن در حديث ذيل است كه پيامبر اكرم(ص) شخصا روى قضاوت مردم و افكار عمومى تكيه مى كند و با ظرافت, پاره تنش را از آراستن خود به طلا بازمى دارد:
امام زين العابدين(ع) از اسمإ بنت عميس نقل مى كند كه مى گويد: ((كنت عند فاطمه اذ دخل عليها رسول الله(ص) و فى عنقها قلاده من ذهب كان اشتراها لها على بن ابيطالب(ع) من فىء فقال لها رسول الله(ص) يا فاطمه لا يقول الناس ان فاطمه بنت محمد تلبس لباس الجبابره فقطعها و باعتها و اشترت بها رقبه فاعتقها فسر بذلك رسول الله(ص);(13) در محضر فاطمه زهرا(س) بودم كه رسول خدا(ص) بر او وارد شد, در حالى كه گردنبندى از طلا كه على(ع) از غنيمت برايش فراهم كرده بود برگردن داشت. پيامبر اكرم(ص) خطاب به فاطمه(س) فرمود: مبادا كه مردم بگويند فاطمه دختر محمد پوشش جباران را مى پوشد. پس فاطمه گردن بند را كند و آن را فروخت و با آن برده اى خريد و در راه خدا آزاد كرد و بدين گونه رسول الله(ص) شادمان شد!))
در روايتى ديگر آمده است : يكبار كه فاطمه زهرا(س) به شكرانه و شادمانى بازگشت پيروزمندانه پدر و شوهرش از جنگ, دست بند و گوشواره اى براى خود فراهم ساخته و پرده اى نو بر در خانه خانه اش آويخته بود, پيامبر گرامى(ص) ـ كه همواره ديدار حضرت زهرا(س) برايش روح انگيز و دلگشا بود و هرگاه به خانه او مى رفت توقف طولانى داشت ـ به خانه زهرا(س) وارد شد, اما اين بار برخلاف هميشه خيلى زود با چهره اى گرفته و ناخرسند از خانه حضرت زهرا(س) خارج شد و به مسجد رفت. بازگشت سريع آن حضرت از خانه زهرا(س) آن هم با چهره اى درهم كشيده, شاهدان صحنه را در حيرت فرو برد, اما فاطمه زهرا(س) كه خود در اوج معرفت به خدا و رسول خدا بود پيش از همه, علت را دريافت. و لحظاتى بعد با رسيدن پيك حضرت زهرا(س) به مسجد, همه چيز روشن شد, فرستاده زهرا(س) دستبند و گوشواره و پرده را تقديم رسول خدا(ص) كرد و عرضه داشت كه دخترت گفت به مسجد برو و بگو: ((تقرإ عليك ابنتك السلام و تقول: اجعل هذا فى سبيل الله; دخترت برتو سلام داد و گفت: اينها را در راه خدا صرف نما!)) پيامبر اكرم(ص) شكفته شد و سه بار تكرار نمود: ((فعلت فداها ابوها; پدرش فدايت باد آنچه را بايد انجام مى داد, انجام داد.))
از مجموع آيات و روايات در زمينه زندگى مسئولان, استنباط مى شود كه برخلاف برداشت غلط برخى از ناآگاهان, بسيارى از امورى كه براى مردم عادى مباح يا مكروه است, براى مديران حرام و ممنوع است و چه بسا آنچه براى ديگران حسنه محسوب مى شود, براى مديران سيئه به شمار آيد.(14)

 عدم افزايش امكانات زندگى
در زمان مديريت
در دوران تصدى مديريت و مسئوليت, نبايد هيچ گونه تغييرى در امكانات زندگى مدير به وجود بيايد; زيرا مدير باتوجه به دسترسى به امكانات بيت المال و اموال عمومى و در پرتو جايگاه اجتماعى و امكان بده بستان ها و برخوردارى از انواع امتيازات همراه با تسويلات شيطانى براحتى و آرام, آرام در باتلاق تمتعات مادى غرق مى شود. بدين ترتيب در درازمدت همه چيز در مسير زندگى مدير واژگونه مى گردد و به تبعاتى گرفتار مى شود كه دنيا و آخرت او را به تباهى مى كشاند. لذا عزم قطعى مديران در دوره مديريت, بايد بر اين تعلق گيرد كه هيچ گونه امكانات و تسهيلاتى را به زندگى خود اضافه نكنند.
حضرت اميرالمومنين(ع) در حديثى ضمن اين كه هرگونه افزايش را در امكانات مادى در دوره رهبرى خيانت مى شمارد, آشكارا دارايى اندك خود را كه در يك دستمال و به اصطلاح امروزى در يك چمدان و ساك جا داده در آغاز كار به مردم نشان مى دهد و مى فرمايد: ((دخلت بلادكم باشمالى هذه! و رحلتى و راحلتى ها هى, فان خرجت من بلادكم بغير مادخلت, فاننى من الخائنين;(15) با اين جامه ها (ى مندرس) به سرزمين شما آمدم و بار و بنه ام همين است كه مى بينيد, اكنون اگر از بلاد شما با چيزى جز آنچه آمده بودم, بيرون روم از خيانتكاران خواهم بود!))
پس واى بر ما كه ما يا بايد اين نوع احاديث را انكار كنيم و يا خودمان را!
امام باقر(ع) در وصف اميرالمومنين(ع) در دوره امامت ظاهرى آن حضرت مى فرمايد: ((لقد ولى (على) خمس سنين و ما وضع آجره على آجره ولا لبنه و لا اقطع قطيعا و لا اورث بيضإ و لا حمرإ;(16) على(ع) مدت پنج سال ولايت كرد, در حالى كه آجرى بر آجرى يا خشتى بر خشتى نگذاشت و تيولى به خود اختصاص نداد و سرخ و سفيدى (زر و سيمى) به ميراث بر جاى ننهاد!))
در روايتى ديگر آمده است كه قنبر در ((رحبه)) چند جام طلا و نقره نزد اميرالمومنين(ع) آورد و گفت: تو هر چه به دستت مىآيد را با ديگران تقسيم مى كنى! من اينها را برايت پنهان كرده ام! آن حضرت شمشير بركشيد و فرمود: ((ويحك! لقد احببت ان تدخل بيتى نارا!؟)) ثم استعرضها بسيفه فضربها حتى انتثرت من بين انإ مقطوع بضعه و ثلاثين و قال ((على بالعرفإ!)) فجإوا. فقال: هذا بالحصص…;(17) واى بر تو! مى خواهى آتش به خانه من داخل كنى؟ سپس چنان با شمشير به آنها ضربه زد كه سى و چند پاره شد, آن گاه فرمود: داروغه ها را حاضركنيد! آنها آمدند آن گاه گفت: اينها را (ميان مردم) تقسيم كنيد…))(18)
پى نوشت ها:
1ـ بحارالانوار ج 20 / 245
2ـ احتجاج 1 / 335
3ـ نهج البلاغه / 507
4ـ مكارم الاخلاق / 545
5ـ نهج البلاغه دشتى / 302.
6ـ بحارالانوار 77 / 395 و امالى صدوق / 368
7ـ بحارالانوار 42 / 276
8ـ المناقب ج 2 / 98
9ـ سوره حجر آيات 44 و 43
10ـ بحارالانوار ج 8 / 303 به نقل از الدروع الواقيه, تإليف سيد ابن طاووس حسنى.
11ـ نهج البلاغه / دشتى نامه 45 صفحه 554
12ـ احزاب / 28
13ـ بحارالانوار ج 43 / 81
14ـ حسنات الابرار سيئات المقربين
15ـ المناقب ج 2 / 98
16ـ امالى صدوق / 250
17ـ المناقب, ج 2 / 108
18ـ شايد دليل خردكردن جام ها حرمت استفاده از ظروف طلا و نقره بوده و لذا آنها را خرد كرده تا هم از ظرف بودن خارج شود و هم قابل تقسيم به افراد بيشترباشد.