نقش ورع در مديريت آخرين قسمت

نقش ورع در مديريت
((آخرين قسمت))
ساده زيستى زمامداران

محمد حسن رحيميان


انفاق دارايى شخصى در زمان مسئوليت
پيشوايان الهى علاوه بر آن كه هرگز با استفاده از موقعيت و امتيازات مربوط به حوزه رهبرى و مديريت در راه مال اندوزى قدم نمى گذارند بلكه آنچه را نيز كه شخصا از راههاى مشروع به دست مىآورند, در جهت كمك به مردم مستمند انفاق مى كنند.
درباره اميرالمومنين(ع) اينگونه روايت شده است:
((باع علىد (ع) حديقته التى غرسها له النذبىد(ص) و سقاها هو بيده باثنى عشر الف درهم و راح الى عياله و قد تصدذق باجمعها فقالت له فاطمه(س) تعلذم انذ لنا اياما لم نذق فيها طعاما و قد بلغ بنا الجوع و ما اظندإ الا كاحدنا فهلا تركت لنا من ذلإ قوتا؟ فقال.
منعنى أ من ذلإ وجوهٌ اشفقت ان ارى عليها ذلذ السدوال(1) على (ع) باغچه اى را كه پيامبر اكرم(ص) براى او كاشته بود و با دست خود آن را آبيارى كرده بود به دوازده هزار درهم فروخت و به سوى خانواده اش روانه شد در حالى كه تمام آن مبلغ را صدقه داده بود! فاطمه(س) به على(ع) گفت: تو مى دانى كه چند روز است ما طعامى نچشيده ايم و در نهايت گرسنگى به سر مى بريم و جز اين گمان نمى برم كه تو نيز همانند هر يك از ما هستى چگونه از اين به اندازه قوتى براى ما وانگذاشتى ؟ على(ع) گفت:
((مانع من از اين كار چهره هايى بود كه نخواستم ذلت درخواست را بر آنها ببينم!)).
باغى كه درختهاى آن را پيامبر خدا(ص) كاشته و آن را آبيارى كرده است يقينا از نظر هر مسلمانى بخصوص براى حضرت على(ع) بسى ارزشمند و گرانبها است و گذشته از ارزش مادى آن, چه بسا از جهت معنوى, دل كندن و از دست دادن چنين يادگارى بسيار مشكل است.
طرف ديگر قضيه, اهل خانه آن حضرت است با ويژگى ها و منزلت بى نظيرشان كه خود گرسنه هستند و حضرت امير(ع) علاوه بر مسئوليتى كه نسبت به آنها دارد, احترام و محبتش به حضرت زهرا(س) و حسنين(ع) فوق تصور است, اما مسئوليتى كه در جايگاه اهل بيت و رهبرى بر دوش دارند كه آيه مباهله با تعبير ((انفسنا)), ((نسائنا)) و ((آبنائنا)) از آنها ياد مى كند, ايجاب مى كند كه همچون رهبر و كانون مديريت نظام اسلامى يعنى پيامبر اكرم(ص) ايثار كنند و چه بسا برخلاف وظيفه مردم عادى, سايرين را حتى بر خانواده خود, مقدم دارند و با سخت گيرى و گذشت از نياز مبرم و گرسنگى خود و خانواده خود, هر آنچه دارند را در طبق اخلاص نهاده و به مستمندان پيشكش دارند(2) همانگونه كه داستان ايثار همين جمع را به مسكين و يتيم و اسير خداوند متعال در سوره ((هل اتى)) بيان فرموده و زيباترين سيماى خلقت و پرشكوه ترين جلوه كمال هستى را به نمايش جاودانه گذاشته است.(3) در اين مقام سخن از تقسيم بيت المال و رساندن آن به صاحبان اصلى آن يعنى مردم نيست, سخن از دارايى خصوصى است كه آن هم نه با استفاده از امتيازها و موقعيت هاى مديريت و رهبرى بلكه با تلاش شخصى خودشان در صحنه كشاورزى و توليد مايحتاج جامعه فراهم كرده اند كه آن را نيز براى خود و خانواده خود اندوخته نمى كنند و مشفقانه براى زدودن غبار فقر و تنگدستى مردم و پيشگيرى از ذلت ناشى از درخواست كمك, به مستمندان مى بخشند و سرانجام آنگونه از دنياى فانى مى روند كه هيچ چيز از خود باقى نمى گذارند!
اين ويژگى برجسته و نورانى همواه در آسمان زندگى همه رهبران الهى مى درخشد. امام خمينى به عنوان امتداد همين رهبرى و مديريت و پرتوى از خورشيد ولايت در اين مكتب الهى, در عصر ما, نمونه اى آشكار و دليلى روشن بر اين مدعا است.
بى گمان, منابع عظيمى كه از وجوه شرعيه در جايگاه مرجعيت و انفال, اموال و دارائيهاى بسيار زيادى كه در جايگاه ولايت و رهبرى نظام اسلامى در اختيار امام قرار گرفت و همچنين انبوه بى شمار وجوه نقدى, املاك و اموالى كه به عنوان هديه و نذر براى شخص امام از سوى علاقمندان تقديم ايشان گرديد, در طول تاريخ مرجعيت و رهبرى اسلامى بى نظير بود. با اينحال امام از منبع عظيم بيت المال و اموال عمومى به اندازه سر سوزنى براى زندگى شخصى خود نيندوخت و از انبوه نذورات و هداياى شخصى نيز بيش از حد ضرورت و در حد يك زندگى ساده بهره نگرفت و بقيه را در راه خدا انفاق كرد.
نقطه اوج وارستگى امام آنگاه تجلى كرد كه حتى قطعه زمين كشاورزى در خمين را كه ارثيه و يادگار پدر شهيدش بود, به هنگامى كه مسئوليت رهبرى جامعه اسلامى بر عهده اش قرار گرفت به مستمندان بخشيد و تنها خانه اى كه در يخچال قاضى قم در دوران طلبگى خود براى زندگى خود فراهم كرده بود يعنى همان خانه اى كه در سحرگاه 13 آبان 1343 در آن دستگير و تبعيد شدند را نيز در اختيار امور مردم قرار دادند و بعد از رحلت ايشان براى همين منظور به خلف صالحشان مقام معظم رهبرى واگذار شد و به اين ترتيب همگان در عصر حاضر نيز شاهد بودند كه رهبرى و ولايت الهى نه آن كه در زمان مسئوليت خويش هيچ چيز براى خود نيندوخت بلكه اموال محدود شخصى و موروثى خود را نيز در راه خدا تقديم كردو هيچگونه ارث و ميراثى براى بازماندگان باقى نگذاشت. و در حقيقت به هر نعمت و مكنتى كه دست يافت با تقديم به پيشگاه خداوند آن را براى زندگى جاودانه خود ذخيره ساخت.

بزرگترين پيشوايى كه مقروض از دنيا رفت
درباره پيغمبر اكرم(ص) روايات فراوانى از طرق مختلف به ويژه از ائمه اطهار نقل شده است كه آن حضرت در حالى از دنيا رفت كه درهم و دينار و… به ارث نگذاشت و علاوه بر آن در احاديث متعددى آمده است كه رسول اكرم(ص) به هنگام رحلت مقروض بوده است.
عن الصادق(ع): ((مات رسول الله(ص) و عليه دينٌ(4) پيامبر خدا(ص) در حالى از دنيا رفت كه بدهكار بود.))
از امام باقر(ع) درباره رسول خدا(ص) نقل شده است كه فرمود: پيامبر خدا(ص) درهم و دينارى را بر جاى نگذاشت و در ادامه فرمود: ((و لقد قبض(ص) و انذ درعه مرهونهٌ عند يهودى من يهود مديأنه بعشرين صاعا من شعير استلفها نفقهٌ لاهله(5) پيامبر خدا(ص) در حالى جان به جان آفرين تسليم كرد كه زره اش پيش يكى از يهود مدينه در گرو بود در برابر بيست صاع جويى كه براى روزى خانواده اش نسيه گرفته بود.
داستان پيشوايان دينى, مراجع تقليد و عالمان بزرگى كه مقروض از دنيا رفتند نيز بسى آموزنده و عبرت انگيز است كه اميد است مورد پژوهش قرار گيرد.

همنشينى با فقرا يا اغنيا؟
دوستى و همنشينى يكى از عوامل سرنوشت ساز در زندگى انسان است, قرآن مى فرمايد:
((ويوم يعضد الظذالم على يديه يقول يا ليتنى؟ اتذخذت مع الرذسول سبيلا
يا ويلتى ليتنى؟ لم اتذخذ فلانا خليلا
لقد اضلذنى؟ عن الذكر بعد اسذ جانى؟ وكان الشذيطان للاسنسان خذولا
وقال الرذسول يا رب اسنذ قومى؟ اتذخذوا هذا القرآن مهجورا;(6)
و ـ به ياد آور ـ روزى را كه ستمكار ـ از شدت حسرت ـ دو دست خود را گاز مى گيرد و مى گويد: اى كاش راه پيغمبر(ص) را پيش گرفته بودم. اى واى بر من, كاش فلانى را به دوستى نگرفته بودم او مرا از ياد ـ حق ـ گمراه ساخت بعد از آن كه ـ ياد حق به سراغم آمده بود و شيطان همواره مايه خذلان انسان است و پيامبر(ص) گويد پروردگارا قوم من قرآن را مهجور داشتند.))
در همين دنيا نيز يكى از ملاكهاى شناخت افراد و گرايشهاى آنان چگونگى همنشينان آنها است و مى توان چهره واقعى هر فرد را در آئينه دوستان و معاشران او مشاهده كرد. حضرت اميرالمومنين(ع) مى فرمايد: ((فمن اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه…(7) هر كس را كه امرش بر شما مشتبه بود ودينداريش را نشناختيد, پس به همنشينان او نگاه كنيد.))
در حالى كه نوع همنشينانى كه فرد براى خود برمى گزيند نشانگر نوع گرايش ها و زمينه هاى درونى او است, استمرار معاشرت و مجالست با آنها به نوبه خود عامل فعليت يافتن زمينه ها و گرايشهاى مزبور مى شودو آنچنان را آنچنان تر مى كند.
و همانگونه كه همنشينى با انسانهاى خدايى شخص را به سوى خدا رهنمون و نزديك تر مى سازد, مجالست با اهل دنيا و آلودگان به گناه, لغزشگاه خطرناكى است كه مى تواند انسان را در كام جهنم فرو بلعد و اين يكى از مهمترين دامهاى شيطان است و جمله ((كان الشيطان للانسان خذولا)) در ادامه ((ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا)) اشاره به همين نكته مهم است.
در آيات و روايات معصومين(ع) به طور گسترده ضمن بيان آثار همنشينى, به معرفى كسانى كه همنشينى با آنها مفيد و سازنده است و همچنين افرادى كه مجالست با آنها تباه كننده انسان است, پرداخته شده است ودر اين ميان بر همنشينى با فقرا و اجتناب از مجالست با اغنيا تاكيد شده است.
همنشينى با اغنيا براى مسئولان و زمامداران بسيار خطرناك تر و ناپسندتر است و صرف نظر از اين كه اغنيا, دارائى شان را از راه حلال به دست آورده باشند يا از راه حرام و صرف نظر از اين كه آنها در همنشينى با مسئولان اهداف پليدى از قبيل سو استفاده ها براى دفع ضرر يا جلب منفعت شخصى داشته باشند يا نه, همنشينى مسئولان با اغنيا به شدت مورد نهى قرار گرفته است تا چه رسد به آن كه مال آنها حرام باشد يا آن كه بخواهند با نمك گير كردن مسئول و نزديك شدن به او به انواع سو استفاده دست يازند و تا چه رسد به آن كه با دامهاى شيطانى و شگردهاى پليد خود تدريجا يك مسئول و مدير را به سوى رفاه زدگى, تجمل گرايى, شكم پرورى بكشانند و آرام آرام او را در گناهان و انواع آلودگيهاى مهلك فرو غلتانند و نابود سازند.
آن همه سوز و گداز اميرالمومنين (ع) در نامه به عثمان بن حنيف(8) به خاطر اين نبوده است كه فرماندار بصره بر سفره حرام يا نجس نشسته و گوشت خوك خورده يا مشروب نوشيده است. بلكه همانگونه كه در آغاز نامه به آن تصريح فرموده است تخلف عثمان اين بوده كه اولا دعوت يك پولدار را پذيرفته است ثانيا بر سفره اى كه غذاى رنگارنگ داشته, نشسته است ثالثا ساير مدعوين همگى از اغنيا بوده اند و جاى مستمندان خالى بوده است! و سرانجام اين كه معلوم نبوده است كه پشت اين پرده رنگارنگ كدام نيرنگى نهفته است و اين آغاز به كدام فرجامى مى رسد!
خداوند متعال خطاب به پيامبرش مى فرمايد:
((واصبر نفسإ مع الذذين يدعون ربذهم بالغدوه والعشى يريدون وجهه و لا تعد عيناإ عنهم تريد زيأنه الحيوه الددنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا واتذبع هواه و كان امره فرطا;(9) با شكيبايى قرين كسانى باش كه بامداد و شبانگاه پروردگار خويش را مى خوانند و چشمانت را به خاطر زيور زندگى دنيا از آنها برمگير و از كسى كه دل او را از ياد خويش غافل كرده ايم و از هواى نفس پيروى كرده و كارش زياده روى است, پيروى مكن.
در اين مختصر, به ذكر احاديثى چند در اين زمينه بسنده مى كنيم باشد تا دلهاى پاك و جويندگان حقيقت ناب خود به تفسير و نتيجه گيرى از اين سخنان گهربار دست يابند.))
حضرت رسول(ص) فرموده است:
((الفقر فقران فقر الددنيا و فقر الاذخره ففقر الددنيا غنى الاذخره و غنى الددنيا فقر الاذخره و ذلإ الهلاإ;(10) فقر دو گونه است فقر دنيا و فقر آخرت, پس فقر دنيا غناى آخرت است و غناى دنيا فقر آخرت است و اين است هلاكت.))
عن الباقر(ع):
((لاتجالس الاغنيا فانذ العبد يجالسهم و هو يرى انذ لله عليه نعمه فما يقوم حتى يرى انذ ليس لله عليه نعمه;(11) با اغنيا مجالست مكن زيرا بنده خدا در حالى كه خود را در نعمت خدا مى بيند بعد از مجالست با اغنيا خود را از نعمت خدا محروم مى پندارد.))
حضرت رسول اكرم(ص) فرموده است:
((اربعٌ يمتن القلب: الذذنب على الذذنب و كثره مناقشه النسا يعنى أ محادثتهنذ و مماراه الاحمق تقول و يقول و لايرجع الى خير و مجالسه الموتى فقيل له يا رسول الله و ما الموتى؟ قال كلد غنى؟ مترف;(12) چهار چيز قلب را مى ميراند: گناه روى گناه و مناقشه زياد با زنان يعنى گفتگو با آنان و مجادله با احمق تو بگويى و او بگويد و به خيرى عايد نگردد و همنشينى با مردگان. گفته شد اى رسول خدا منظور از مردگان چيست؟ فرمود: اغنيا خوشگذران!))
پيغمبر اكرم (ص) فرمود:
((ثلاثهٌ مجالستهم تميت القلب: الجلوس مع الانذال و الحديث مع النسا والجلوس مع الاغنيا;(13) همنشينى سه گروه قلب را مى ميراند: همنشينى با افراد دون مايه و مكالمه با زنان و مجالست با اغنيا.))
در حديث قدسى خطاب به رسول اكرم(ص) آمده است:
((يا احمد محبذتى؟ محبذهٌ للفقرا فادن الفقرا و قرب مجلسهم منإ ادنإ و بعد الاغنيا و بعد مجلسهم منإ فانذ الفقرا احبايى؟;(14) اى احمد, دوست داشتن من, دوست داشتن فقرا است پس با فقرا نزديك شو و با آنان همنشينى نزديك داشته باش تا من با تو نزديك شوم و از اغنيا و همنشينى با آنان دور شو كه فقرا دوستان من اند.))
و رسول گرامى اسلام اينگونه دعا مى كند:
((اللهمذ احينى؟ مسكينا و امتنى؟ مسكينا و احشرنى؟ فى؟ زمره المساكين;(15) خدايا مرا مسكين زنده دار و مسكين بميران و در زمره مساكين محشور فرما!))
حضرت اميرالمومنين(ع) مى فرمايد:
((و كان سليمان اسذا اصبح تصفح وجوه الاغنيا والاشراف حتى يجأى اسلى المساكين و يقعد معهم و يقول: مسكينٌ مع المساكين;(16)
سليمان همواره هنگامى كه صبح فرا مى رسيد از بزرگان و اغنيا و اشراف مى گذشت تا نزد مساكين مىآمد و با آنها مى نشست و مى گفت: مسكينى با مساكين!))
با اين حال امام صادق(ع) مى فرمايد:
((و انذ آخر الانبيا دخولا الى الجنذه سليمان و ذلإ لما اعطى من الددنيا;(17) آخرين پيامبرى كه به بهشت داخل مى شود سليمان است و اين به خاطر آن چيزى است كه از دنيا به او عطا شده بود!))
امام صادق(ع) از اميرالمومنين(ع) نقل مى كند كه پيامبر اكرم(ص) خطاب به آن حضرت فرمود:
((يا على انذ الله وهب لإ حبذ المساكين والمستضعفين فى الارض فرضيت لهم اخوانا و رضوا بإ اماما;(18) اى على همانا خداوند دوستى مساكين و مستضعفين را به تو عطا فرمود پس تو به برادرى آنان خوشنود شدى وآنان به امامت تو خوشنود شدند.))
ابوذر غفارى مى گويد:
((اوصانى؟ رسول الله(ص) بسبع اوصانى؟ ان انظر الى من هو دونى و لا انظر الى من هو فوقى؟ و اوصانى؟ بحب المساكين والددنو منهم…;(19) پيامبر خدا(ص) مرا به هفت چيز وصيت فرمود: مرا وصيت فرمود كه ـ در زندگى مادى ـ به كسى كه پايين تر از من است نگاه كنم و به آن كس كه بالاتر از من باشد نگاه نكنم و مرا وصيت كرد به دوستى مساكين و نزديك شدن به آنان…))
حضرت اميرالمومنين(ع) مى فرمايد:
((جالسوا الفقرا تزدادوا شكرا;(20) با فقرا مجالست كنيد تا سپاسگزاريتان فزونى يابد.))
پيغمبر اكرم(ص) فرموده است:
((سائلوا العلما و حاطبوا الحكما و جالسوا الفقرا;(21) از دانشمندان بپرسيد و با حكما گفتگو كنيد و با مستمندان مجالست نماييد.))
از جمله وصاياى اميرالمومنين(ع) در آخرين لحظات زندگى اين بود:
((اوصيإ بحب المساكين و مجالستهم;(22) تو را وصيت مى كنم به دوستى بى نوايان و همنشينى آنان.))

پى نوشت ها:
1ـ سفينه البحار, ج2 / 24.
2- و يوثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصه (سوره حشر / 9).
3- و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزا و لا شكورا (سوره انسان / 9 ـ 8)
4- فروع كافى, ج5 / 93.
5- بحارالانوار ج 16 / 219.
6- فرقان, 30 ـ 27.
7- بحارالانوار, ج71 ـ 197.
8- نهج البلاغه, نامه 45.
9- كهف / 28.
10- بحارالانوار, ج69 / 47.
11- بحارالانوار, ج71 , 194 ـ امالى صدوق / 153.
12- بحارالانوار, ج71 ـ 195 ـ الخصال ج1 / 108.
13- بحارالانوار, ج74, 155, و كافى ج2 , 141.
14- بحارالانوار, ج74, 23.
15- المستدرإ , ج1, ص538 ـ الحياه ج2 ـ 50.
16- بحارالانوار, ج14 ـ 83 .
17- بحارالانوار, ج69 ـ 52 .
18- بحارالانوار, ج39 ـ 306.
19- بحارالانوار, ج69 ـ 388. 20- غرر الحكم.
21- بحارالانوار, ج69 ـ 56.
22- بحارالانوار, ج69 ـ 41 ـ امالى طوسى ج1 ـ 8.