پرتوهاى پرهيزگارى زندگى آيت الله شهيد قدوسى

پرتوهاى پرهيزگارى
زندگى انديشه و اخلاق شهيد آيه الله على قدوسى

غلامرضا گلى زواره


تماشاى تزكيه
شهيد آيه الله قدوسى در زمره وارستگانى است كه به دو بال علم و تقوا مجهز بود و با اين توانايى فكرى و معنوى معلم اخلاق, اسوه تعهد, مقاومت و همت براى شاگردان خويش و جامعه اسلامى گرديد. او با ايمانى ناب و اعمالى صالح در بيكرانگى توحيد, آرامش روحى و لذت ملكوتى را احساس مى نمود, ايمان به سراى جاويد و يقين به قيامت در زندگى و اعمالش كاملا مشهود بود و با روى آوردن به مستحبات و ذكر و انس با خداوند و توسل به خاندان عصمت و طهارت به حالات عرفانى و بصيرت باطنى و صفاى درونى دست يافته بود. بارها مى گفت خدا را بايد يافت نه آنكه دانست و اين ويژگى عنايت مى خواهد, عقيده اش بر اين بود كه وقتى خداوند و ارزشهاى توحيدى در ميان آمد بايد تمام علايق خودى و گروهى و منافع فردى به كنار روند و اين حالت به آسانى تحقق نمى يابد و به مواظبت, تزكيه, مراقبت نفس و عبوديت نياز دارد و خودش اين گونه بود و مدام خود را در محضر خدا مى ديد. او استادى وارسته, متفكرى متعهد, آگاه ضميرى مخلص, هدايت كننده اى مدبر و مبارزى قاطع در برابر اهل عناد بود, دانشورى پارسا به شمار مىآمد كه در هاله اى از گمنامى و مظلوميت قرار داشت و البته اين خصوصيت را خود, آگاهانه و قاطعانه برگزيده بود. اصرار وافر داشت كه هرگز خويش را مطرح نكند و حتى در برابر تير تهمت ها و اهانت هايى كه نسبت به ايشان نشانه مى رفت حاضر به دفاع از خود نمى گرديد. در وجود اين مرد خدا صفات و ويژگى هاى برجسته اخلاقى متعددى نهفته بود و مجموعه صفات نيكى كه آن شهيد بزرگوار داشت به گونه اى است كه تك تك آن خصال هم به اين كيفيت در ديگران از نوادر است.
مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله العظمى خامنه اى (دام عمره) خاطر نشان نموده اند ((چند خصوصيت در ايشان وجود داشت كه نه تنها من بلكه همه را جذب مى كرد, يكى از آنها صداقت و صفاى اين مرد بود, مردى بود صريح, صادق, صاف و نسبت به آنچه كه احساس وظيفه مى كرد به شدت پى گير و علاقه مند.))(1)

جويبار ابرار
شهرستان ((نهاوند)) در جنوب همدان واقع است, در اين شهر مسلمانان در برابر ساسانيان به فتح الفتوح رسيدند و توانستند تعليمات پربار مكتب اسلام را در سرزمين ايران منتشر كنند, از آن زمان اين ديار در دل خود ابرارى نيك نهاد را پرورش داد كه به منظور نشر فرهنگ دينى و گسترش تعاليم قرآن و اهل بيت(ع) از خود اهتمامى ويژه بروز دادند و صفحاتى از تاريخ را درخشان و زرين نمودند و از خويشتن نامى نيك بر جاى نهادند.
آخوند ملاحسين در زمره عالمانى است كه از اين ديار برخاست, او را به فضيلت و تقوا مى شناختند, برادرش آخوند ملا على اكبر نيز از عارفان برجسته است كه گرچه در سنين جوانى دارفانى را وداع گفت اما مردم او را به عنوان فردى صاحب كرامات مى شناختند, آيه الله آخوند ملا احمد قدوسى فرزند ملاحسين پس از سپرى كردن دوران كودكى و نوجوانى و پشت سر نهادن تحصيلات مقدماتى به نجف اشرف رهسپار گرديد و به مدت بيست سال در جوار بارگاه اميرمومنان(ع) از محضر اساتيدى چون ميرزاى شيرازى, ميرزا حبيب الله رشتى, آخوند ملامحمد كاظم خراسانى بهره گرفت و پس از احراز مقام شامخ اجتهاد در سال 1277هـ.ش به نهاوند بازگشت, او چندان در تحصيل علوم خود را در فشار و سختى نهاد كه سلامتى خويش را به مخاطره افكند, خودش مى گويد: هنگامى كه در حجره بودم چه بسا شب ها تا صبح مطالعه مى كردم و متوجه نمى شدم در چه ساعتى از شب هستم, ناگهان مشاهده مى كردم سپيده سر زده و غذايى كه براى شام روى چراغ نفتى گذاشته ام سوخته و از بين رفته و بدون شام اين اوقات را سپرى كرده ام وپول ديگرى براى تهيه غذا ندارم و چنين شب هايى را گرسنه مى گذرانيدم. او سال هاى متمادى دور از خانواده و در شرايط مشحون از مشقت تنها به منظور انجام وظيفه دينى به كسب علوم حوزوى پرداخت و با وجود درجه اجتهاد و اين كه قادر بود با چنين مقام علمى در مراكز مهم كشور از موقعيت بسيار بهترى برخوردار شود تنها به منظور اطاعت از امور پدر به زادگاه خويش آمد و تا آخر عمر در آنجا به نشر فرهنگ اسلام و هدايت مردم مشغول بود, وى با وجود تمكن مالى در زندگى شخصى روزگار را با نهايت زهد و ساده زيستى طى مى كرد و در حالى كه انبارهايى از محصولات غذايى گوناگون داشت و خانواده, خويشاوندان, همسايگان و ديگران از آنها استفاده مى كردند به نان و پنيرى اكتفا مى كرد ساعات زندگى او بر دو بخش تقسيم شده بود, بخشى را به اجراى حدود الهى, قضاوت, حل اختلافات و رسيدگى به امور اجتماعى مردم مى پرداخت و قسمتى ديگر از اوقات او صرف مطالعه و عبادت مى گرديد, آنچنان با عبادات و راز و نياز با معبود انس داشت و اين حالت ملكه اش گرديده بود كه گاهى در حالت خواب با صداى بلند نماز مى خواند و كسانى كه در اطرافش بودند صداى قرائت حمد و سوره او را مى شنيدند.(2)
آن اسوه پارسايى سالها مورد توجه اهل فضل و بسيارى از اهالى نهاوند در مسايل شرعى و اجتماعى بود و مرحوم آيه الله بروجردى كه در آن اوقات هنوز در بروجرد اقامت داشت بارها هنگام بروز مشكلات علمى و فرهنگى به نهاوند مسافرت مى نمود تا با بهره گيرى از دانش و بينش آن مرحوم دشوارىهاى پيش آمده را حل و فصل نمايد و اين مطلبى است كه خود آن فقيه فرزانه و مرجع عاليقدر جهان تشيع بدان تصريح فرموده است, يادآور مى شود در نجف اشرف آيه الله بروجردى از هم بحث هاى مرحوم آيه الله شيخ احمد قدوسى بود و در آنجا به مقام علمى و قدرت فكرى و درجه تقواى اين عالم ربانى پى برد.(3)
آيه الله احمد قدوسى به شرايط اجتماعى و مقتضيات زمان واقف بود و با هوشيارى, فراست و دقت ويژه اى مسائل را بررسى مى كرد, در ماجراى مشروطه خيلى زود فهميد كه تقابل قراردادن اسلام و آزادى يك مسئله ظاهرى است و در باطن اين پديده توطئه اى شوم نهفته كه دست استكبار در آن دخالت دارد و ايادى او براى متنفر كردن مردم از ديانت و متدينين در قالب برخى الفاظ و عناوين فريبنده فعاليت مى كنند, خيلى تلاش كرد تا اين واقعيت ها را به آگاهى حاميان مشروطه برساند, اما موفق نگرديد و چون اوضاع آشفته بود و تبليغات مسموم اثر ناگوار خود را ظاهر ساخت كوششهاى او به ثمر ننشست و از سال 1315 هـ.ش تا آخر عمر (سال 1334 هـ.ش) در را به روى خود بست و گوشه نشينى كامل اختيار نمود, البته اين عزلت او بدين معنا نبود كه نسبت به فجايع ستم بى تفاوت باشد و با شجاعت و صلابت با كارگزاران رضاخان به مخالفت برخاست و هرچه عوامل استبداد وى را تحت فشار قرار دادند كه حكومت وقت را تإييد كند او از اين برنامه امتناع كرد و با شهامت كامل نفرت از ستم و بيزارى از خفقان را اعلام نمود.(4)

دوران رشد و بالندگى
در پنجم رجب مقارن با دوازدهم مرداد سال 1306 هـ.ش در چنين خانواده اى كه عطر ايمان و معرفت از آن استشمام مى گرديد كودكى متولد گشت كه او را ((على)) ناميدند, او آخرين فرزند خانواده مزبور به شمار مىآمد اما از همان دوران صباوت از ويژگى هايى برخوردار بود كه او را در بين فرزندان آخوند ملا احمد ممتاز مى كرد. دوران خردسالى على در بوستان معرفت و محبت والدينى وارسته سپرى شد و مشك مشام معنى جان و روحش را نوازش داد و او را به عنوان فرزندى علاقه مند به ارزشها و باورها و خوبى ها پرورش داد, وقتى به دوران نوجوانى پا نهاد روح بزرگ, هوش سرشار و استعداد شگرفش نمى خواست در محدوده اى محقر باقى بماند.
اين ويژگى او را به تحرك فوق العاده و تكاپوى بيش از حد معمول وادار ساخت, برخى اطرافيان وقتى او را با ديگر برادران مقايسه مى كردند به اشتباه تصور مى نمودند او نوجوانى ناآرام و پرهيجان مى باشد و بايد رفتارش كنترل شود و در حد ديگر فرزندان تعديل گردد, اما پدر دانشمندش درك مى كند كه چنين حالاتى از آينده درخشان و دوران سعادت على حكايت مى كند و لذا در پى آن بود كه بى مهرى برخى را در مورد وى خنثى كند و آنان اجازه دهند اين نهال به شكوفايى شكوهمند خود ادامه دهد و مراتب كمال و درجات تعالى را طى كند.
در اين دوران رضاخان كه تازه روى كار آمده بود در آموزش و پرورش دگرگونى ايجاد كرد و مدارس سنتى را به سبك اروپايى و غربى درآورد, خانواده هاى متدين و شخصيت هاى حوزوى چنين تحولات منفى را برنمى تابيدند و ترجيح مى دادند فرزندان خود را به همان مكتب خانه هاى قديمى روانه سازند زيرا آموزشگاههاى جديد بدون عارضه منفى و انحراف نبود, فرزندان ملااحمد به همين دليل راضى نمى شدند به دبيرستان بروند, اما على اين شيوه را برهم زد و ضمن آنكه در محيط آموزشى جديد حضور يافت خود را از انحرافات فكرى و اخلاقى آن برحذر داشت هوش وافرش در محيط دبيرستان نيز آرام و قرار را از معلمان و هم كلاسى ها مى ربود تا جايى كه برخى معلم هاى ناآگاه از اين وضع به خانواده اش شكايت مى كردند, چون دوران ابتدايى و مقطع نخست متوسطه را در نهاوند گذراند و در اين شهر مقاطع بالاتر نبود از پدرش خواست تا به وى اجازه دهد براى ادامه تحصيلات به شهرستان هاى ديگر برود اما اين خواسته با مخالفت پدرش روبرو گرديد, زيرا ملااحمد آرزو داشت اين فرزندش به كسوت روحانيت درآيد و در سنگر حوزه به تلاشهاى علمى و تبليغى بپردازد چنانچه خود آن شهيد مى گويد پدرم سعى بسيار نمود كه يكى از برادران را براى تحصيل علوم دينى آماده نمايد و تا آن زمان موفق نشده بود و من هم به هيچ وجه علاقه اى به اين مسير نداشتم از سويى اوضاع آشفته و جو ضدمذهبى وغربى كه در مدارس جديد راه يافته بود با شئونات خانواده ما در تباين بود در اين حال من با مشقت بسيار بدون در نظر گرفتن اين مسايل به دبيرستان مى رفتم و در اين اوقات بحران هاى فكرى سختى را از ذهن خويش عبور مى دادم.(5)

تحولى شگفت
ماجرايى شگفت پيش آمد كه على جوان را در مسيرى جديد قرار داد و آن اين بود كه يكى از مبلغان كه براى امور تبليغى به نهاوند آمده بود و از افراد مبارز و متدين به شمار مىآمد و سال ها در زندان هاى رژيم رضاخان شكنجه و آزار ديده و به تازه گى از حبس رهايى يافته بود و شناخت چندانى نيست به خانواده ملااحمد قدوسى نداشت, پس از اقامه نماز به منبر مى رود و يك روز در ضمن سخنرانى خويش اظهار مى دارد: در شب گذشته طى رويايى راستين رسول اكرم(ص) را كه به دستان مبارك خود عمامه بر سر پسر كوچك ملااحمد گذاشت اگر ايشان چنين فرزندى دارد و اكنون در مسجد حضور دارد او را به من معرفى كنيد, حاضرين در مسجد او را به اين روحانى معرفى مى كنند, او پس از ختم خطابه اش از منبر پايين آمد و وى را در آغوش گرفت و با او مصافحه كرد و مورد خطابش قرار داد و گفت: مقامى عالى در انتظارت مى باشد, قدرش را بدان, حاضران در مسجد چون پروانه برگرد شمع وجود على قدوسى اجتماع كردند و به او به دليل اين لطف معنوى تبريك گفتند, پس از اين ماجرا تحول عجيبى در فكر و روان فرزند ملااحمد پديد آمد و بلافاصله از پدرش خواست كه زمينه هاى هجرت به قم را براى او فراهم كند.
بدين گونه در سال 1321 هـ.ش در حالى كه پانزده بهار را پشت سر نهاده بود خانواده و زادگاه خويش را ترك گفت و به شهر مقدس قم عزيمت نمود, در بدو ورود به اين ديار با بركت مورد توجه آيه الله صدر كه از گردانندگان حوزه علميه بود و شناختى از مرحوم ملااحمد قدوسى داشت قرار گرفت, اما چون امكانات مربوط به محل سكونت طلاب در آن موقع خيلى ناچيز بود دوران تحصيلى وى در قم با دشوارىها و سختى هاى زيادى توإم گشت, خودش در اين باره مى گويد: بعد از آمدن به قم مشقات زيادى را تحمل كردم, در حالى كه در سن كم در غربت بسيار به من سخت مى گذشت. به علت نبودن جا در حجره اى كوچك همراه با چندين نفر ديگر زندگى مى كردم و مدتى در يك اتاق كوچك كه مقدارى از آن فرش شده, بخشى از آن محل شستشوى ظروف و وضو گرفتن بود بسر بردم و چون از تمامى افرادى كه در اين حجره بودند كوچك تر و تازه كارتر بودم, در پايين اتاق مى خوابيدم و مدام لحاف و تشكم داخل آب مى رفت و خيس مى گرديد با همه اين ها درس را ادامه دادم و از خواب و خوراك خويش كاستم تا بتوانم بيشتر و بهتر درس بخوانم. بسيارى از شب ها آنقدر مطالعه مى كردم كه ديگر توان تدارك غذا نداشتم و گرسنه سر بر بالين مى نهادم, جز دوران كمى در سال, تمام آن را به درس و مباحثه گذرانيدم و حتى در ايام ماه محرم غير از روزهاى تاسوعا و عاشورا تمام وقت خود را صرف فراگيرى متون درسى نمودم. به همين دليل و در اثر مشقات مزبور ضعف هاى بسيارى متوجه وى گرديد و تا آخر عمرش باقى مانده و از آن رنج مى برد.(6) نبودن فردى كه على جوان بتواند دروس خود را با او مباحثه كند نيز چنان به وى فشار مىآورد كه وقتى يك هم مباحثه را مى يافت طى نامه اى شادمانى و سرور خويش را از اين بابت به پدر اطلاع مى داد.

در محضر اساتيد
به رغم اين مشكلات او با اشتياق و اهتمام تمام دروس مقدماتى و سطح را نزد اساتيد وقت و از جمله شهيد محراب آيه الله محمد على صدوقى فراگرفت و به منظور ادامه تحصيل در جلسات درس خارج مرحوم آيه الله بروجردى حاضر گشت, آن مرحوم كه از گذشته با پدر اين طلبه كوشا و با استعداد آشنا بود و علاقه وافرى به وى داشت نسبت به امور تحصيلى و مسايل تربيتى وى شخصا توجه اى ويژه داشت. در دوران تحصيل در قم ايشان آنقدر به نظم در درس مقيد بود كه دوستان ايشان هرگز نديدند كه در يك جلسه هم حاضر نشود, او عادت داشت هر درسى را يك روز بعد مباحثه كرده و شب هنگام مطالب آن را يادداشت كند و اين عمل را هيچ وقت ترك نكرد.
امام خمينى به احترام مقام فقاهت و مرجعيت آيه الله بروجردى حاضر به تدريس دروس عالى حوزه نبود كه با اصرار شاگردان اين مهم را پذيرفت اما زمان تدريس را ساعتى قبل از شروع درس آيه الله بروجردى قرار داد و پس از اتمام همراه با شاگردان خود به درس آن مجتهد عظيم الشإن حضور مى يافت, شهيد آيه الله قدوسى در هر دو درس شركت مى كرد و از آنها بهره مى برد, او كه در محضر امام بحرى از علوم, معارف و حكمت را يافت تمام توان فكرى و روحى خود را در جهت استفاده از اين درياى معرفت به كار برد و كوشيد در ساحل آن از آن توجه به امور ديگر دست بردارد و به مسايل درسى اهتمام افزونترى داشته باشد, به همين دليل با سرعت و در كمترين زمان ـ در سال 1341 هـ.ش ـ به درجه اجتهاد رسيد و دوستان و اساتيد به اين موفقيت علمى او معترف بودند. از سوى ديگر در محضر امام خمينى شهيد قدوسى علاوه بر امور علمى و آموزشى متوجه جنبه هاى معنوى, تقوا, زهد و اخلاص استادش قرار گرفت, وى در وجود امام شخصيتى را مشاهده كرد كه از دنيا و امور فناپذير گذشته و يكپارچه رو به سوى حق دارد و هيچ عاملى نمى تواند سد راهش باشد. روح مشتاق و كمال طلب شهيد قدوسى در محضر امام خمينى آنچه را كه سال ها در پى آن بود, يافت, منبع نورى كه وى پيوسته در طريق حق از آن بهره گرفت در همين دوران بر روح و روان اين مرد بزرگ تإييد و او را به سوى قله كمال, وارستگى و پارسايى سوق داد. (7)
شهيد آيه الله على قدوسى تمام دوره اصول را نزد امام آموخت و نيز خارج مكاسب محرمه و مقدارى از بيع و كتاب الطهاره را از محضر معظم له استفاده نمود. يكى از تربيت يافتگان آن شهيد مى گويد: آقاى قدوسى مى گفت: تا موقعى كه در قم بودم پاى درس امام خمينى مى نشستم و بعد از تبعيد ايشان به درس ديگر آقايان رفتم بطور مقايسه متوجه شدم كه درس ايشان چيز ديگرى است. (8) شاگردى كه استادش را اين گونه درك كرد به او علاقه مند گرديد و تصميم گرفت در حيات علمى, آموزشى, سياسى و اجتماعى او را الگوى خويش قرار دهد لذا اولين روزهايى كه امام نهضت خود را در قم آغاز كرد وى به عنوان يك فرد منظم, برنامه ريز و تشكيلاتى در كنار امام قرار گرفت و بهترين الگويى كه در درس اخلاق به شاگردانش معرفى مى كرد امام خمينى بود. (9) يادآور مى شود حاج آقا بهإالدينى عراقى از شاگردان حوزه درسى امام كه با شهيد قدوسى هم مباحثه بود در سال 1360 هـ.ش به دست منافقين كوردل به شهادت رسيد. (10)
شهيد قدوسى از آغاز طلبگى علاقه و ارتباط خاصى با عارفان و پويندگان مسير معنويت داشت و پيوسته هر كجا نشانى از سراى اهل صفا و اهل سر مى يافت دنبال آن را مى گرفت تا شايد مشخصاتى از نهان خانه يار را به دست آورد و بعدها در دروس اخلاقى خود خاطراتى را از اين افراد ذكر مى كرد اما بسيارى از مسايلى را كه از طريق تزكيه و تهذيب درون بدان رسيده بود ناگفته مى گذاشت و به درستى يكى از خصلت هاى برجسته او اين بود كه وقتى كسى وى را مشاهده مى كرد حدس نمى زد كه اين روحانى كسى است كه سالها در سير و سلوك گام برداشته و طريق عارفان را پيموده و بخش مهمى از عمرش را در تصفيه باطن و فناى فى الله گذرانده است اما گاهى مواقع كه با محرمان خويش نشستى داشت گوشه اى از اين باطن مصفا را نشان مى داد و روزنه اى معنوى را مى گشود,(11) يكى از شخصيت هايى كه موجب گرديد بعد عرفانى شهيد قدوسى را بارور و شكوفا سازد علامه سيد محمد حسين طباطبايى بود او همراه و همسان با شهيد آيه الله مطهرى و آيه الله شهيد دكتر بهشتى همراه با انديشه اى پويا و جوشان به محضر اين عالم ربانى راه مى يافت و از خرمن خودش خوشه ها برمى چيد و جرعه هايى از حكمت و معنويت اين چشمه ملكوتى را به كام ذهن خويش سرازير مى ساخت و به تدريج از شاگردان مشهور و برجسته علامه طباطبايى در مباحث فلسفى, عرفانى و تفسيرى قلمداد گرديد و بعد از سال ها تلمذ نزد آن حكيم عالى قدر چنان مورد توجه ايشان قرار گرفت كه استاد جويبار عطوفت خويش را به سوى او جارى ساخت و وى را به سمت دامادى خود پذيرفت و فرزند محترمه خويش ـ نجمه السادات طباطبايى ـ را به عقد ازدواج وى درآورد.(12)
بنا به اظهارات دختر علامه ـ همسر شهيد قدوسى ـ علامه براى وى احترام خاصى قائل بود و مدام مى گفت خداوند به اين مرد عقل و درايت شگفتى داده است به همين سبب بسيارى از كارهاى مهم را به ايشان مى سپردند و اعتماد عجيبى به شهيد قدوسى داشتند تا جايى كه خاطرنشان نموده اند: هر وقت كارى به او مى سپارم ديگر از آن كار آسوده خاطرم. به هنگام شهادت آقاى قدوسى چون علامه به دليل بيمارى در وضع نگران كننده اى به سر مى برد, اطرافيان به ايشان چيزى نگفتند با اين وجود گويا آن مفسر عاليقدر از طريق فراست باطنى به اين ماجرا پى مى برد كما اين كه از شهادت هفتاد و دو تن از ياران امام خبر داشت با اين كه در اين خصوص كسى چيزى به ايشان نگفته بود. (13)
آيه الله قدوسى به همراه امام موسى صدر در دروس اصول فلسفه و روش رئاليسم استاد علامه طباطبايى شركت داشت و در تدوين و تنظيم اين مباحث در كتابى مفصل كوشيد به همين دليل شهيد مطهرى در مواقعى مقتضى از خدمات علمى ايشان در اين خصوص تقدير مى كرد.(14) علاوه بر آن در جلسات درس اخلاق استادش حضور مستمر داشت و از اين كلاس و روح وارسته و اخلاق والاى علامه استفاده بسيارى نمود و با معاريف و مشاهير بزرگ عرفان از جمله آيه الله حاج ميرزا على آقا قاضى كه از مشايخ سير و سلوك و تقوا در زمان خود بود و از استادان معروف علامه طباطبايى است آشنا گرديد و پيوسته هنگامى كه از اهل تقوا و معرفت و علماى ربانى سخن به ميان مىآمد از اين بزرگوار و كرامت ها و مكارمش ياد مى كرد. (15) آرى شهيد قدوسى كه خود مظهرى از اخلاص بود در علامه طباطبايى گمشده اى يافت كه در جاى ديگر نمى توانست آن را به دست آورد اين ارتباط معنوى در سال 1334 هـ.ش تبديل به يك پيوند عاطفى گرديد زيرا شهيد قدوسى داماد آن بزرگوار شد. (16)
در حدود سال 1340 هـ.ش كه آيه الله قدوسى به مقام اجتهاد نائل آمد, با نوشتن مقالاتى در مجله مكتب تشيع برخى حقايق مسلم قرآنى و روايى را در قالب نوشته هايى روان اما عميق و علمى براى تشنگان معارف ناب تشريح كرد(17) و اعتقاد داشت ايجاد تحول در جامعه بايد از طريق برنامه هاى فرهنگى و اصلاح باورها و اعتقادات صورت گيرد. تحقيقات فقه و اصول ايشان هم كه از زمان شركت در جلسات درس خارج آيه الله بروجردى به نگارش درآورده بود مورد توجه فضلاى حوزه علميه قم قرار گرفت. (18) در برخى منابع آمده است كه آيه الله قدوسى دروس خارج خود را نزد آيه الله العظمى گلپايگانى تكميل نمود.(19)
در ميدان مبارزه
گام نهادن اين شهيد در عرصه هاى علمى و عرفانى و نيز روى آوردن به طريق سير و سلوك با تلاش هاى سياسى ايشان منافاتى نداشت و بلكه او كه به سوى حق و حقيقت قدم برمى داشت با هرگونه آفت يا مانعى كه اين طريق را با دشوارى مواجه مى كرد به مبارزه برخاست, در ماجراى مبارزات امت مسلمان ايران به رهبرى آيه الله كاشانى طى سال هاى 1331 و 1332 هـ.ش اين شهيد در صحنه هاى سياسى حضور يافت و سپس با فدائيان اسلام مرتبط گشت و از ياران نواب صفوى گرديد و با وى همفكرى داشت و در همان سال ها به تمرين با اسلحه در ارتفاعات پرداخت و در تظاهرات فدائيان اسلام نقش فعالى را عهده دار گرديد, (20) در همان زمان حزب توده و جبهه ملى عناد خود را با پايگاه ديانت يعنى حوزه علميه و علماى شيعه آغاز كرد زيرا بعد از فرار رضاخان گروههاى مزبور در شرايط پيش آمده و با اتكا به حمايت ابرقدرت ها احساس نمودند حال كه از فشار حكومت پهلوى رهانيده شده اند مبارزه اى همه جانبه را با روحانيون آغاز كنند در شهر نهاوند تنها كسى كه در مقابل حزب توده و نيروهاى آن مقاومت كرد و امكان پيشرفت را از آنان گرفت شهيد قدوسى بود, او در برابر اين گروه منحط آنقدر مقاومت كرد كه موجب عقب نشينى طرفداران حزب توده در نهاوند گشت و به تدريج دست از مخالفت خود برداشتند. دستگاه ستم نيز براى ضربه زدن به روحانيت يكى از توده اىهاى سابقه دار را كه مدتها از قم بيرون رفته بود با تشريفات و استقبال كم نظيرى به اين شهر برگردانيد, شهيد قدوسى با رهبرى تظاهرات وسيعى كه از سوى طلاب انجام شد بيشترين مبارزه را در جو اختناق و فشار آن روز انجام داد و همزمان با اين تلاش سياسى به تمرين هاى نظامى پرداخت و بدين گونه خود را براى حركت هاى بعدى آماده كرد.(21) شهيد بزرگوار آيه الله قدوسى به عنوان يكى از شاگردان برجسته امام امت در صف پيشتازان نهضت مقدس اسلامى و در شمار آن گروه از اساتيد حوزه بود كه فرياد دشمن كوب آن رهبر والامقام را با تمام وجود لبيك گفتند, در اين دوران علماى حوزه با افشاگرىهاى پى در پى و روشنگرىهاى موثر و اعتراضات شديد خود به شكل هاى گوناگون و از راه نشريات, اعلاميه ها و با خنثى كردن توطئه هاى عوامل استكبار به عنوان بازوى تواناى نهضت اسلامى به رهبرى امام خمينى نقش عمده اى را عهده دار گرديد و شهيد قدوسى از عناصر فعال و موثر اين جمع بود و در انتشار يك نشريه مخفى در زمان بازداشت امام در قيطريه با آقاى هاشمى رفسنجانى همكارى ويژه اى داشت.(22)

تشكيلات مخفى
به دنبال مسئله شوم كاپيتولاسيون و افشاگرى كوبنده امام خمينى در چهارم آبان سال 1343 و دستگيرى ايشان در سيزدهم همين ماه و تبعيد به تركيه, روحانيت با اعتراض شديد به دولت تركيه و انتشار اعلاميه ها و نشريات مخفى حركت خود را در مسير مبارزه اى كه امام ترسيم كرده بود, ادامه داد اما در اين هنگام شدت اختناق و دستگيرى, ضرب و جرح مشتاقان به امام و تبعيد, شكنجه و زندان آنان و ايجاد رعب و وحشت به اوج خويش رسيد و شدت آشفتگى شرايط به حدى بود كه نزديك بود در حوزه هاى علميه نيز سكوت و ركود حاكم گردد و اين ضايعه شاگردان شيفته امام را رنج مى داد, توجه به اين واقعيت تلخ و دشوارى فعاليت هاى علنى عليه دستگاه استبداد جمعى از دوستداران و حاميان دلسوخته امام از جمله شهيد آيه الله قدوسى را بر آن داشت كه متناسب با شرايط اختناق, چگونگى و كيفيت مبارزه را تغيير دهند و همين تفكر مقدمه تشكيل يك گروه سازمان يافته مخفى از اساتيد حوزه علميه به منظور تداوم مبارزه گرديد. اين تشكيلات كه نخستين هسته مبارزاتى مخفى در تاريخ حوزه هاى علميه اسلامى و متشكل از مدرسان عالى مقام حوزه بود, بعدها به گروه يازده نفرى مشهور گرديد. در اين تشكيلات كه يك سلسله جلسات علنى پوششى براى نظم و اصلاح امور حوزه و جلساتى كاملا مخفى و زيرزمينى براى طراحى و برنامه ريزى مبارزه با رژيم داشت چهره هاى محبوب و شخصيت هاى بزرگى چون مقام معظم رهبرى و آيه الله رفسنجانى عضويت داشتند و مرحوم قدوسى مسووليت اطلاعات و اخبار را در اين گروه عهده دار بود, در آن زمان حتى روشنفكران مسلمان با حركت هاى تشكيلاتى كمتر آشنايى داشتند ولى اين جمعيت داراى شاخه هاى منسجم كاملا جديد و بى سابقه در بين روحانيان بود, البته اين تشكيلات مدت زمان زيادى ادامه نيافت و پس از مدتى وقفه در فروردين ماه سال 1345 اساسنامه آن در بازرسى محل كار يكى از اعضإ, به دست ساواك افتاد و در بازجويى از وى حركت مخفى اين مجموعه لو رفت و افراد آن تحت تعقيب مإمورين امنيتى قرار گرفتند, كشف اين جريان براى ساواك آن چنان وحشت آور جلوه كرد و گران تمام شد كه بلافاصله رئيس وقت ساواك قم احضار و مورد توبيخ قرار گرفت و از قم به جاى ديگرى انتقال داده شد, شهيد قدوسى در همين ارتباط تحت تعقيب قرار گرفت و دستگير شد و به همراه مرحوم آيه الله ربانى شيرازى در زندان قزل قلعه زندانى گشت, دژخيمان رژيم به رغم فشارهاى زياد و شكنجه هاى روانى و جسمى نتوانستند از آن شهيد و ديگر هم رزمانش اعتراف بگيرند و پس از بازجويى هاى مكرر, آيه الله قدوسى با زيركى و متانت خاصى آنان را متقاعد ساخت كه اين تشكيلات هدفى غير از تنظيم امور تحصيلى طلاب و تدوين كتب و متون درسى نداشته است! يادآور مى شود شهيد قدوسى در زندان بسيار شكنجه و اذيت شد, اما نتوانستند حتى يك جمله اعتراف از او بگيرند,(23) رئيس زندان گفته بود: شلاق آورديم او را كتك زديم اما اصلا پشتش نلرزيد و با وجود آن كه آزادش كردند هرچند روز يك بار به خانه اش هجوم مىآوردند و در اين يورش ها حتى طلاهاى همسرش را به غارت بردند, اين اذيت ها و تهديدها يك ذره ترس در وجود او پديد نياورد و محكم و استوار ايستاد و تإكيد مى كرد ما پيروز مى شويم و نگرانى ندارد.(24)
شهيد قدوسى پس از رهايى از زندان در تابستان همان سال به نهاوند رفت و در مسجد جامع اين شهر اقامه نماز مى نمود و پس از نماز به منبر مى رفت و حقايقى را براى مستمعين تشريح مى كرد ونام امام خمينى را بر زبان مىآورد.
ساواك و شهربانى از اين وضع بسيار ناراحت بود و مدام تذكر مى داد كه نبايد شما نام امام را ببريد در هيچ جاى ايران چنين برنامه اى متداول نيست و اگر ادامه دهيد شما را دستگير مى كنيم, او اعتنايى نكرد و به همين دليل جلساتش را در نهاوند تعطيل كردند و او بار ديگر به قم عزيمت نمود با اين حال ارتباطش با اقشار مذهبى نهاوند استمرار يافت و بخصوص با مبارزين اين سامان رابطه اى مخفى و پيوسته داشت, از جمله اقدامات آن شهيد در اين شهر تقويت تلاش هاى نيروهاى مبارز و رسيدگى به خانواده هاى زندانيان سياسى بود كه به موجب ارتباط با ايشان يا به سببى ديگر دستگير شده بودند و برخى در زندان به سر برده يا از سوى رژيم به شهادت رسيده بودند.(25)

اصلاحات آموزشى
در آن سال هاى سياه و شرايط آميخته به اختناق شهيد قدوسى اعتقاد داشت حوزه علميه بايد از نظر تلاش هاى سياسى و نوع تشكيلات و دروس و مسايل مطرح شده تحرك جديدى داشته باشد و روحانيان در مجموعه اى منسجم و برنامه ريزى شده و هماهنگ حوزه را براى دنياى امروز و هدايت جامعه آماده نمايند, لذا پس از آزادى از زندان اهداف خود را در مورد اصلاح ساختار حوزه دنبال كرد(26) و با همفكرى و همراهى اساتيد بزرگوار ديگرى همچون شهيد مظلوم آيه الله دكتر بهشتى مبدإ و منشإ يك تحول عميق و اساسى در نظام آموزشى حوزه علميه قم گرديد و كوشيد ضمن حفظ اصالت هاى حوزه و تكيه بر نقاط مثبت و امتيازات نظام آموزشى قديم نظير سيستم مباحثه و انتخاب آزاد درس و استاد, يك سلسله برنامه هاى جديد را طرح ريزى نمايد و در واقع نقاط قوت و موثر نظام آموزشى جديد را به امتيازات قبلى حوزه بيفزايد كه از جمله آنها برنامه ريزى دقيق آموزشى واستفاده ازروش ارزشيابى و آزمون هاى منظم, هدايت ونظارت مستقيم در مواد درسى را مى توان برشمرد.
اين تفكر اصلاحى منجر به تإسيس مدرسه منتظريه (حقانى) گرديد كه به رغم مشكلات فراوان و كارشكنى هاى نظام ستم شاهى به حول و قوه الهى و در اثر اهتمام وافر و پشتكار و دلسوزى شهيد قدوسى اين طرح موفق شد و شاگردانى كه طى اين برنامه پرورش يافتند به عنوان كادرهاى ورزيده قابل اعتمادى در نهضت اسلامى و بعد از آن توانستند مسووليت هاى حساسى را به دوش گيرند.
بديهى است خصايص ممتاز, فكر عالى, وارستگى, مراتب علمى و اخلاقى شهيد قدوسى سبب شد كه اين تجربه آموزشى و تربيتى به شكوفايى برسد و در سازندگى اخلاقى وفرهنگى حوزه و جذب بهترين, زبده ترين و برگزيده ترين استعدادهايى كه به حوزه روى آوردند گامهاى اساسى برداشته شود, تإسيس و اداره اين مدرسه تنها يك حركت فرهنگى پرورشى نبود و همانگونه كه بعدها روشن گرديد يك برنامه حساب شده سياسى اجتماعى هم به شمار مىآمد كه گسترش آن مى توانست پشتوانه عظيم نيروى انسانى را براى تإمين نيازهاى انقلاب اسلامى فراهم آورد, وقتى شهيد قدوسى به پيشنهاد شهيد بهشتى اداره اين مدرسه را عهده دارشد او تمام نيروها و همت خود را صرف اصلاحاتى در اين مسير كرد و بر اين باور رسيد كه بايد براى احياى فرهنگ تشيع تمام كارهاى ديگر را رها و صرفا به مديريت اين مركز آموزشى مبادرت ورزد, پذيرفتن مسووليت يك مدرسه نوپا براى دانشمندى كه موقعيت هاى بالاتر علمى و اجتماعى برايش فراهم بود خود يك گذشت بزرگ به شمار مىآمد هرچند كه اين مدرسه تبديل به يك مركز علمى و اجتماعى مشهور شد و خود شهيد قدوسى به خاطر مديريتى عالى و طرحهاى ابتكارى ارزنده به توفيق هايى دست يافت البته ايشان عشق به مطالعه و پژوهش هاى علمى را ترك نكرد, مسووليت مزبور آن چنان اين شهيد را تحت تإثير قرار داد كه تمام هم و غم خود را در راه رشد و شكوفايى مدرسه و برنامه طلاب به كار گرفت و اغلب اوقات در شبانه روز هيجده ساعت كار مى كرد(27) در منزل نيز مسايل مدرسه را مورد بررسى قرار مى داد. در طول سال تحصيلى هيچ گونه مسافرت و رفت و آمدى نداشت و ميهمانى ها و ارتباط با دوستان را به نحو قابل ملاحظه اى كاهش داده بود, او بدون غرور و از روى فروتنى به دنبال اساتيد مى رفت و گاهى براى راضى كردن استادى چندين بار به وى مراجعه مى نمود. كارهاى وامانده را مى پذيرفت و راههاى نرفته را مى رفت و سختى هاى آن را به جان مى خريد و به قيمت عمر و زندگى و از دست دادن موقعيت و مقام ظاهرى و حتى سلامتى بدنى با اشتياق وصف ناپذيرى تلاش مى كرد و اهتمامش بر اين بود كه برنامه درسى و تربيتى مدرسه به گونه اى تدوين و پياده شود كه كاستى ها برطرف گردد و بر محتواى كار و كيفيت آموزشى افزوده شود.
كوشش هاى پى گير آن بزرگ مرد در زمانى پى ريزى گرديد كه از يك سو حوزه هاى علميه مورد هجوم افكار روشنگر مآبان نوگراى قرار گرفت كه قصد داشتند با الفاظ پر طمطراق خود طلاب علوم دينى را از تحصيل فقه آل محمد و اصول و مبانى و معارف اسلام و آموزش هاى متكى بر قرآن و حديث باز دارند و از طرفى عالم نمايان ناآگاه و بى خبر و احتمالا وابسته اى وجود داشتند كه به جز يك رشته دروس خاص هر نوع حركت جديد, مبارزه سياسى و فعاليت اجتماعى را تخطئه مى نمودند و از جانب ديگر جوانانى به مبارزات سياسى صرف روى آورده و از فعاليت هاى فقهى و علمى بازمانده بودند در چنين اوضاع و احوال نگران كننده و تيره و تارى بود كه آيه الله قدوسى با همكارى دو يار صادق خويش ـ شهيد مظلوم دكتر بهشتى و شهيد آيه الله مطهرى ـ دست به كارى بزرگ زدند و سنگ مدرسه اى را بنا نهادند كه در آن اسلام با تمامى ابعادش به شكلى متناسب با مقتضيات زمان و نيازهاى جديد مورد تدريس و بحث قرار گرفت. مدرسه مزبور از ابتدا با مخالفت جو عمومى حوزه روبرو شد بسيارى از افراد در موفقيت اين شيوه جديد ترديد داشتند بلكه عده اى با اصرار مى گفتند اين حركت در حوزه نامطلوب است, نبايد امتحان, كلاس رسمى و ميز و صندلى, برنامه و ساعت شروع و خاتمه درس باشد, شهرت و موقعيت بعدى مدرسه نيز موج مخالفت ها را افزايش داد, استقلال فكرى و سازش ناپذيرى شهيد قدوسى در مقابل انحرافات و توطئه ها و برخى افكار منجمد عامل ديگرى بود كه بر اين دشوارىها مى افزود, در همين موقعيت ساواك به اين مدرسه به عنوان يك پايگاه چريكى مى نگريست و نظرش اين بود كه تشكيلاتى با آن دقت و مديريت و سازماندهى شده نمى تواند صرفا كارش آموزش فقه و اصول باشد, حتى يك بار به مدرسه يورش بردند و پنجاه نفر طلبه را بازداشت كردند و اعلام نمودند تا يكايك آجرهاى مدرسه را از جا نكنيم دست بردار نخواهيم بود و اين فشارها در حالى صورت مى گرفت كه افراد خودى از شهيد قدوسى حمايت چندانى نمى كردند. (28)
با اين وجود شهيد قدوسى و همكارانش با تيزبينى و آينده نگرى ضرورتى مهم را درك كردند و انتقادها و خرده گيرىها را با شرح صدر پذيرفتند و با تحمل شدائد به راه مقدس خويش ادامه دادند و از تهاجم هاى غير معقول و جاهلانه نهراسيدند, اين خيلى مهم و شگفت انگيز است كه شهيد قدوسى در يك قدم اساسى در سنگر مدرسه و در قالب فعاليت هاى آموزشى و تربيتى چند صد نفر طلبه مومن, باسواد, انقلابى, مطيع رهبر و مخالف استبداد بار بياورد و ساواك هم بدين دليل مدرسه حقانى را سنگر انقلاب اسلامى ناميد, لذا بارها بدان يورش برد, مإموران ساواك و پليس علاوه بر تعقيب و مراقبت طلاب در بيرون از مدرسه افرادى را دستگير كرده و مورد بازجويى قرار مى دادند, در طول يورشهاى نيروهاى امنيتى رژيم شهيد قدوسى با قدرت و جرإت فراوان زيركى خود را به كار مى گرفت و از موفقيت آنها جلوگيرى مى كرد در عين حال به گونه اى عمل مى نمود كه آنان مدرك جرمى به دست نياورند يك بار رئيس ساواك وقت قم به شهيد قدوسى گفته بود. من تمام مطالب پرونده شما را خوانده ام چيزى در آن نيست ولى نوشته اند صاحبش آدم زرنگى است! اگرچه ساواك دستگاههاى تايپ و تكثير مدرسه را مصادره كرد ولى در ادامه مبارزات خللى وارد نشد و پس از آن همه محدوديت هاى شديد باز هم ايشان در تربيت نيروهاى سازنده و انقلابى مى كوشيد.(29) ادامه دارد
پى نوشت ها:
1- مصاحبه با حضرت آيه الله خامنه اى, يادنامه شهيد قدوسى, ص153.
2- ديدار با ابرار, ج79, پژوهشكده باقرالعلوم, ص20.
3-يادنامه شهيد قدوسى, ص54.
4- همان, ص75.
5- از سجاده نمازهاى عارفانه شب تا مبارزه در متن مردم (سيرى در زندگى مبارزات شهيد قدوسى, روزنامه اطلاعات, شماره 18555, ص6.
6- يادنامه شهيد آيه الله قدوسى, ص24.
7- ديدار با ابرار, ج79, ص34 ـ 35.
8- عدالت در خون, گروهى از نويسندگان, ص98.
9- مجله پيام انقلاب, شماره 92, ص43.
10- گفتگو با حجه الاسلام والمسلمين محمدى عراقى, مجله پيام انقلاب, شماره118, ص41.
11- جرعه هاى جانبخش, از نگارنده, ص121.
12-يادها و يادگارها, تهيه وتنظيم على تاج دينى, ص51.
13- گفتگو با نجمه السادات طباطبايى, مجله زن روز, شماره 892.
14- مجله پيام انقلاب, شماره 92, ص44.
15- روزنامه اطلاعات, 15 شهريور 1367 (شماره 18555) ص6.
16- ديدار با ابرار, ج79, ص35.
17- پيشتازان شهادت در انقلاب سوم, ص66.
18- پيام انقلاب, شماره 92, ص44.
19- بنا به اظهارات استاد حسينى تقوى اشتهاردى (نك: يادنامه قدوسى, ص55).
20- پيشتازات شهادت… ص65.
21- ديدار با ابرار, ج79, ص30 ـ 31.
22- سيرى در زندگى و مبارزات استاد شهيد آيه الله قدوسى, روزنامه اطلاعات شماره 18555, ص6.
23- مجله پيام انقلاب, شماره 112, ص43.
24- مجله شاهد بانوان, شماره 12, 15 آبان 1360, ص12.
25- ديدار با ابرار, ج79, ص54 ـ 55, عدالت در خون, ص96.
26- پيشتازان شهادت در انقلاب سوم, ص66.
27- آيه الله قدوسى شهيد راه عدالت, مجله پيام انقلاب, ششم شهريور سال 1361, شماره 66 ص8.
28- ديدار با ابرار, همان, ص73 ـ 74.
29- روزنامه جمهورى اسلامى, ويژه نامه شهيد قدوسى, ص5.