شيرين ترين نـــــــــــــام

شيرين ترين نام

استاد سيد محمد جواد مهرى


على ! اى شيرين ترين نامى كه هنگام رنج, راحت جانى و در تلخى فقر,گنج روانى.
آن كس كه تو را دارد از هيچ دردى ننالد و آن كس كه از تو جداست گر دو صد بار عمر نوح كند و شبهاى يلدا را با پرستش و نيايش به صبح رساند و هر روز را روزه بدارد, پشيزى ارزش ندارد كه تا گذرنامه عبور با امضاى تو نداشته باشد, از پل صراط نگذرد و به بهشت عاشقان راه نيابد.
على ! اى آسايش بخش زندگان و مردگان, صدها هزار جان پيروانت, فداى كلام دلجويت كه گفتى: يا حار همدان من يمت يرنى, كاش روزى هزار مرتبه من مردمى تا بديدمى رويت. جان ما با عشق تو آنچنان گره بسته كه براى لحظه اى ديدارت آرزوى مرگ مى كنيم و براى رسيدن به وصالت, رنج و محنت هاى روزگار را با دل و جان مى خريم, ما را درياب و جرعه اى از شراب طهور كوثرت را به ما بياشامان تا سرمست از عشق ولايتت براى هميشه زنده بمانيم.

O داستان ولادت
هرچند داستان ولادت امير المومنين عليه السلام تكرارى است ولى آنقدر دلربا و زيبا و منحصر به فرد است كه شنيدنش دل را زنده و كام را شيرين مى سازد بويژه اگر امامى معصوم آن را تعريف كند.
على عليه السلام در روز جمعه 13 ماه رجب (30 سال پس از عام الفيل و ولادت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم) در كعبه, خانه خدا, به دنيا آمد هيچ كس نه قبل از او و نه بعد از او به اين شرافت مشرف نشد. اكنون داستان ولادت را از زبان فرزندش امام جعفر صادق عليه السلام بشنويم كه مى فرمايد:
عباس بن عبد المطلب (عموى پيامبر و على) همراه با يزيد بن قعنب, روبروى كعبه نشسته بودند و با هم مشغول صحبت بودند, كه ناگهان فاطمه بنت اسد سلام الله عليها وارد شد و در حالى كه به على عليه السلام باردار بود, دو ديده را به آسمان دوخته و در برابر خانه خدا با قاضى الحاجات راز و نياز مى كرد: ((پروردگارا ! من به تو ايمان دارم و به آنچه از سوى تو بر پيامبرانت نازل فرموده اى و من به تمام پيامبران و كتابهاى آسمانيت مومن هستم. من سخن نيايم حضرت خليل الله را گواهى مى دهم كه خانه عتيقت را بنيان نهاد و آنگاه به اين خانه و به حق بنيانگذارش و به حق اين جنينى كه در شكم من است و با من پيوسته سخن مى گويد و مرا خرسند مى سازد و يقين دارم كه او يكى از آيات و نشانه هاى والا و عظيم تو خواهد بود, كه ولادتش را بر من آسان گردانى)).
عموى پيامبر ادامه مى دهد: دعاى فاطمه پايان نيافته كه ناگهان در كعبه از پشت گشوده شد و فاطمه به درون خانه خدا رفت و شكاف در به اذن خدا بسته شد و ما ديگر او را نديديم. تلاش فراوان كرديم كه در خانه باز شود و برخى از زنانمان به يارى فاطمه بنت اسد بشتابند ولى بى فايده بود. يقين كرديم كه اين امرى است الهى و ما را توان دخالت در آن نمى باشد.
سه روز فاطمه بنت اسد مهمان خدا بود و تمام اهل مكه و زنان در چادرها و خانه هايشان در باره اين رويداد شگفت بحث و گفتگو مى كردند. پس از گذشت سه روز, همان ديوار خانه دگر بار گشوده شد و فاطمه بنت اسد در حالى كه نوزادش را در بغل داشت از آن مكان مقدس خارج شد. آنگاه فاطمه خطاب به مردم مكه چنين فرمود: ((انى فضلت على من تقدمنى من النسإ لان آسيه بنت مزاحم عبدت الله عز وجل سرا فى موضع لا يحب ان يعبد الله فيه الا اضطرارا, و ان مريم بنت عمران هزت النخله اليابسه بيدها حتى اكلت منها رطبا جنيا, و انى دخلت البيت الحرام فاكلت من ثمار الجنه و اوراقها, فلما اردت ان اخرج, هتف بى هاتف: يا فاطمه, سميه عليا فهو على, و العلى الاعلى يقول: انى شققت اسمه من اسمى و ادبته بادبى و وقفته على غامض علمى و هو الذى يكسر الاصنام فى بيتى, و هو الذى يوذن فوق ظهر بيتى و يقدسنى و يمجدنى, فطوبى لمن احبه و اطاعه و ويل لمن ابغضه و عصاه))(امالى صدوق / ص80)
اى مردم ! همانا خداوند مرا از ميان برگزبدگانش برگزيد و مرا از زنانى كه قبل از من بودند برتر نمود. اگر خداوند آسيه دختر مزاحم را برگزيد, او در جائى خدا را عبادت و پرستش مى كرد كه جز در حال ضرورت نمى بايست خدا را در آنجا عبادت كند, و اگر مريم دختر عمران درخت خرماى خشكيده را حركت داد تا خرمائى تازه از آن بگيرد و تناول كند, پس به تحقيق خداوند مرا برگزيد و بر آنان فضيلت بخشيد زيرا من در خانه او كودكم را به دنيا آوردم و در خانه اش از ميوه ها و برگهاى بهشتى مى خوردم و هنگامى كه خواستم از خانه خارج شوم مرا ندا داد كه: اى فاطمه! نام فرزندت را على بگذار زيرا كه او على و والا است و خداوند على اعلى مى فرمايد: من نام او را از نام خودم برگرفتم و او را به ادب خود تاديب كردم و بر پنهانيهاى علم و دانشم آگاه ساختم. او كسى است كه در خانه ام بت ها را مى شكند و بر پشت بام خانه ام اذان مى گويد. او كسى است كه مرا بسيار تسبيح و تمجيد و ستايش مى كند, پس خوشا به حال كسى كه او را دوست بدارد و اطاعتش كند (و ولايتش را بپذيرد) و واى به حال كسى كه او را دشمن بدارد و از امر او سرپيچى و با او مخالفت كند.
عباس بن عبد المطلب گويد: هنگامى كه پدرش ابوطالب او را در بر گرفت بسيار خوشحال وبرافروخته شد و خدا را شكر گفت و على عليه السلام به پدرش فرمود: سلام بر تو اى پدر و رحمت و بركات خداوندى بر تو باد. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد. على عليه السلام حركت كرد و به روى حضرت تبسم نمود و عرض كرد: سلام بر تو اى رسول خدا و رحمت و بركات خداوند بر تو باد. آنگاه به اذن خداوند اين آيات را تلاوت كرد: ((بسم الله الرحمن الرحيم قد افلح المومنون الذين هم فى صلاتهم خاشعون…)) پس پيامبر فرمود: آرى ! در راه تو و در پرتو ولايت تو,مومنين رستگار و پيروز مى شوند زيرا به خدا سوگند تو امير و فرمانرواى آنان هستى و تو راهنما و دليلشان مى باشى و بوسيله تو هدايت مى شوند.
راستى اين همه فضيلت و اعجاز در چه كسى جز على يافت مى شود. در خانه خاص خدا زاده شود و در دامن برترين انسان كامل حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله پرورش يابد و خداوند او را با ادب خود تاديب كند ((ادبنى ربى فاحسن تاديبى)) و بشارتش دهد كه تو و شيعيانت رستگاريد. شيعيان على ! به خود بباليد از اين بشارت قدسى و دل خوش داريد به ولايت على.
انس بن مالك گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
((پيش از خلقت آدم به دو هزار سال, من و على بر طرف راست عرش خدا, تسبيح او مى گفتيم. پس هنگامى كه خداوند آدم را آفريد ما را در صلب او قرار داد و همچنان ما در اصلاب پاك و رحمهاى مطهر منتقل مى شديم تا به صلب عبد المطلب رسيديم, سپس ما را دو قسمت كرد, نيمى را در صلب عبدالله قرار داد و نيمى در صلب ابو طالب. و همانا خداوند پيامبرى و رسالت را به من عطا فرمود و جانشينى و وصايت را به على بخشيد, سپس دو نام از نامهاى مبارك خود را براى ما برگزيد, پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند على است و اين على.))(امالى طوسى)
على عليه السلام با آن همه عظمت و مقام كه مردم آن زمان خود شاهد آن بودند و ديدند كه رسول خدا(ص) به مناسبت و بدون مناسبت نام على را مى آوردو از او به عظمت ياد مى كند و در مدح و منقبتش سخنان گهربار مى گويد و پيوسته از مردم مى خواهد از او پيروى و تبعيت كنند كه او از همه والاتر و بالاتر و علم و دانشش افزونتر و مقامش برتر است و از ياران و اصحابش جدا مى خواهد ولايت على را با دل و جان پذيرا باشند كه او خليفه و جانشين و وصى پيامبر است.. با اين حال, چقدر تاريخ سياه و ننگين است كه مى بينيد پس از رحلت رسول خدا تمام وصيت و سفارشهاى آن حضرت را ناديده گرفتند و نه تنها از على دور شدند كه او را خانه نشين كردند و حتى خانه اش را كه خانه رسول الله بود سوزاندند و آنقدر با او و خاندان پاك و مطهرش, دشمنى و عداوت كردند تو گوئى رسول الله امر به دشمنى كرده است نه محبت و خداوند به جاى ((الموده فى القربى)) العداوه فى القربى – و العياذ بالله – در قرآن كريم ذكر كرده است و آنقدر دشمنى و كينه على افزون شد و مخالفت ها بالا گرفت كه حتى در چهار سال خلافت ظاهرى حضرت نيز با او پيكار و كارزار نمودند و لحظه اى او را رها نكردند. و على رغم تمام كينه ها و عداوت ها, زمين و زمان و آفاق و آسمان پر است از فضيلت على و مالامال است از منقبت او, چه با شعر و چه با نثر, چه با تاويل و تفسير آيه و چه با ذكر روايت, چه نزد خواص و چه نزد عوام.
ابن ابى الحديد معتزلى در اين زمينه – در جلد اول شرح نهج البلاغه اش – سخن شيوائى دارد. او مى نويسد:
((قد علمت انه استولى بنو اميه على سلطان الاسلام فى شرق الارض و غربها و اجتهدوا بكل حيله فى اطفإ نور الله و التحريض عليه و وضع المعايب و المثالب له, و لعنوه على جميع المنابر, و توعدوا مادحيه بل حبسوهم و قتلوهم و منعوا من روايه حديث يتضمن له فضيله, او يرفع له ذكرا حتى خطروا ان يسمى احد باسمه, فما زاده ذلك الا رفعه و سموا و كان كالمسك كلما ستر انتشر عرفه)) – همانگونه كه مى دانى بنى اميه بر شرق و غرب جهان اسلام مسلط شدند و با تمام توان, در خاموش كردن نور على عليه السلام و تحريك افكار عمومى بر ضد او تلاش كردند و با دروغ و تزوير, عيبها و نقايصى را به او نسبت دادند و بر فراز تمام منبرها به او ناسزا گفتند و او را لعن كردند و مداحان و دوستانش را تهديد نمودند, بلكه آنان را به حبس كشانده و گاهى به قتل رساندندو از نقل و بازگوئى هر حديث و روايتى كه در تعريف و مدح او بود, مخالفت كردند تا جائى كه كسى توانائى آن را نداشت كه نام على را بر فرزندانش بگذارد ولى تمام اين تلاشها و كوششها به جائى نرسيد بلكه بر بلندى مقام و عظمت او افزود همچون مشك ناب كه اگر سرپوش نيز بر آن نهند, بوى خوشش از هرسوى پراكنده گردد.
و اينك در سالروز ولادت با سعادت على عليه السلام, جشن مى گيريم و به يكديگر تبريك و تهنيت مى گوئيم و خرسنديم از اينكه خداوند ما را جزء پيروان و عاشقان و محبانش قرار داد تا ان شإ الله از شفاعتش در روز رستاخيز بهره مند گرديم كه همانا در صف آراى محشريان, شيعيانش به افتخار ولايتش بر ديگر مردمان به خود مى بالند, به اميد اينكه ما را نيز در جمله شيعيانش بپذيرد و از شفاعتش و شفاعت فرزندانش محروم نگرديم.
آمين رب العالمين.