حكمت هاى دهگانه لقمان در قرآن

حكمت هاى دهگانه لقمان در قرآن (1)
توحيد و خداشناسى

حجه الاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى


لقمان در نخستين پند خود به فرزندش چنين مى فرمايد: ((يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم; اى پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك, ظلم بزرگى است))(1) لقمان نخستين سخن خود را از نخستين سخن همه پيامبران(ع) قرار داده كه در سرلوحه تبليغات و برنامه هاى پيامبران(ع) و مكاتب آسمانى مى درخشيد و مى درخشد و آن يكتايى پرستى و پرهيز از هرگونه شرك است, لقمان پس از اين نصيحت بزرگ كه ريشه و اساس همه نصايح است, به ذكر علت آن پرداخته و آن اين كه شرك و انحراف از صراط توحيد و يكتاپرستى, ظلم بزرگ است. در اين نصيحت دو مطلب مورد توجه قرار گرفته: نخست اين كه از شرك بايد پرهيز كرد. يعنى خدا را يافت, و او را به عنوان يكتا و بى همتا شناخت, مطلب دوم اين كه شرك ظلم بزرگ است.
در مورد مطلب اول يعنى اعتقاد به اين كه جهان سازنده و آفريدگار دارد, انسان نبايد بى تفاوت باشد, فطرت و نهاد انسان و قانون عليت و براهين ديگر بيانگر آن است كه جهان را ذات پاك خدا آفريده چرا كه ممكن نيست با ديدن آن همه نقش عجب بر در و ديوار وجود, فكر او را نكرد و به او اعتقاد نيافت.
بعد از خدايابى, بايد خدا را شناخت و در شناخت خدا نخستين چيزى كه مطرح مى شود يكتايى و بى همتايى خدا است, او ذات پاك و بسيط و يكتا است و غبار شرك, هرگز بر دامن كبريايى او نخواهد نشست. بر همين اساس صفات او عين ذات او است, زيرا خداوند وجودى است كه از هر جهت بى نهايت است, به همين دليل هيچ صفت كمالى در بيرون ذات او وجود ندارد, چرا كه او كمال مطلق است, بنابراين نمى توان صفت كمالى را خارج از وجود او تصور كرد.

O شاخه هاى توحيد و شرك
براى اين كه در صراط توحيد قدم برداريم, و از هرگونه شرك پاك باشيم, بايد بدانيم كه توحيد شاخه هاى متعددى دارد, چنان كه به همين مناسبت شرك داراى شاخه هاى مختلفى است. در ميان دانشمندان عقايد معروف است كه توحيد داراى چهار شاخه اصلى است كه عبارتند از: 1ـ توحيد ذات
2 ـ توحيد صفات
3ـ توحيد عبادت (يعنى پرستش تنها شايسته ذات پاك خدا است)
4ـ توحيد افعال. هر يك از اين شاخه ها نيز به شاخه هاى ديگر تقسيم مى شوند. به همين نسبت, شرك نيز داراى شاخه هاى گوناگون است, مانند: شرك در ذات به اين معنى كه معتقد باشيم خدا در ذاتش بيش از يكى است, مثل عقيده دوگانه پرستان كه اعتقاد به اهريمن خداى شرور و بدىها, و يزدان خداى خير و نيكى ها است, و مثل عقيده تثليث مسيحيان كه معتقدند كه خدا همان ((اب, ابن و روح القدس)) است و اين سه در عين آن كه سه است, يكى شده و درهم آميخته شده اند. و مانند شرك در صفات كه بگوييم, صفات خدا جداى از ذات خدا است. و مانند شرك در عبادت, يعنى در پرستش براى خدا شريك قايل شويم, كه غالبا مبارزه پيامبران با مشركان, در مورد همين شرك بود, كه آنها در پرستش, چيزهاى ديگر را نيز مى پرستيدند, و آن را شريك خدا قرار مى دادند. و مانند شرك افعالى كه در مقابل توحيد افعالى قرار گرفته, به اين معنى كه اعتقاد داشته باشيم موجود ديگرى در آفرينش پديده ها, يا در ربوبيت و اداره و تدبير نظام جهان با خدا شركت دارد. و هم چنين در مالكيت و حاكميت جهان. بنابراين بايد از هرگونه قياس و شرك پرهيز نمود, تا بتوان در پرتو توحيد ناب حركت كرد.
شرك به قدرى مورد نفرت است كه به طور جدى بايد از آن ـ حتى به اندازه يك لحظه ـ پرهيز كرد, چنان كه پيامبر(ص) به يكى از يارانش به نام عبدالله بن مسعود فرمود: ((اياك ان تشرك بالله طرفه عين, و ان نشزت بالمنشار إو قطعت او صلبت او احرقت بالنار; از همتا قراردادن براى خدا حتى به اندازه يك چشم به هم زدن اجتناب كن, هرچند با اره تو را بريده بريده كنند, يا تو را قطعه قطعه نمايند, يا به دار آويزند و يا در آتش بسوزانند.))(2)
خداوند در قرآن, در مورد بيچارگى و كيفر و بدبختى مشرك و باطن هولناك شرك, مثالى زده و مى فرمايد:
((ومن يشرك بالله فكانما خر من السمإ فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق; هر كس براى خدا همتايى قرار دهد, گويى از آسمان سقوط نموده,و پرندگان (در وسط هوا) او را مى ربايند, و يا تندباد, او را به جاى دور دستى پرتاب مى كند. ))(3)
در تاريخ درخشان صدر اسلام آمده, در سال هشتم طايفه ثقيف مى زيستند, مشرك بودند, به مدينه به محضر پيامبر اسلام(ص) آمده و گفتند: 1ـ ما حاضر شده ايم اسلام را بپذيريم, مشروط بر اين كه دو پيشنهاد ما را بپذيريد: به ما اجازه دهيد تا سه سال پرستش بت ((لات)) را ادامه دهيم
2 ـ دستور دهيد كه نماز را از ما برداريد.
پيامبر(ص) هر دو پيشنهاد را به طور قاطع رد كرد, چرا كه اولى اثبات شرك, و دومى ترك نشانه توحيد خالص بود, و در مورد نماز فرمود: ((لا خير فى دين لا صلاه فيه; دينى كه داراى نماز نباشد خير ندارد.))(4)
شرك و بت پرستى بزرگترين آفت براى انسانيت, و آتش شعله ور براى سوزاندن كرامت و كمالات انسانى است, موضع گيرى پيامبر اسلام(ص) در برابر شرك, به قدرى قاطع و شكننده بود, كه در سخت ترين شرايط, سران شرك پيشنهاد سازش كردند, كه پيامبر(ص) با آنها مماشات كند, آنها گفتند: يك سال ما آيين تو را مى پذيريم, يك سال تو آيين ما را بپذير, در اين صورت بهترين امتياز را به تو خواهيم داد, پيامبر(ص) در پاسخ آنها فرمود: ((معاذ الله ان اشرك به غيره; پناه مى برم به خدا كه من چيزى را همتا و شريك خدا قرار دهم.))
آنها گفتند: تو بيا فقط بعضى از خدايان ما را لمس كن و دستى بر آنها بكش و از آنها تبرك بجوى, آنگاه ما تو را تصديق كرده و خدايت را مى پرستيم, پيامبر(ص) اين جواب را به آنها داد و گفت من منتظر فرمان پروردگارم هستم, در اين هنگام سوره كافرون (صد و نهمين سوره قرآن) نازل شد, كه پيامبر(ص) طبق آن, به طور تإكيد و قاطع فرمود: من هرگز معبود شما را نمى پرستم.(5)
در حديثى از پيامبر(ص) نقل شده: ((كسى كه سوره قل يا ايها الكافرون را بخواند گويى يك چهارم قرآن را خوانده, و موجب دور شدن شياطين طغيانگر از او مى شوند))(6)
گويى اين تعبير اشاره به آن است كه يك چهارم قرآن بيانگر مبارزه با شرك و بت پرستى است. و عصاره آن در اين سوره آمده است, و پرهيز از شرك و موضع گيرى قاطع در برابر آن, شيطان هاى سركش را منكوب و مغلوب كرده و از تسلط بر انسان دور مى سازد.
جالب اين كه در قرآن در ظاهر بيش از دويست بار, سخن از زشتى شرك و نفى گرايش هاى غير توحيدى به ميان آمده ـ جز آنچه در معنى, از شرك نهى شده است ـ و اعلام شده كه عذاب شديد در كمين مشركان است به عنوان نمونه مى فرمايد: ((انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام; مشركان پليد و ناپاكند, بايد نزديك مسجدالحرام (كعبه) نشوند))(7)
و در مورد ديگر مى فرمايد: ((من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما; آن كس كه براى خدا شريك قرار دهد, گناه بزرگى مرتكب شده است.))(8)

O توحيد ناب در سخن پيامبر(ص) و على(ع)
براى تكميل اين بحث نظر شما را به دو سخن از پيامبر(ص) و على(ع) جلب مى كنيم:
1ـ مردى به محضر رسول خدا(ص) آمد و پرسيد: بالاترين مرحله علم چيست؟ پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: ((شناخت خدا آن گونه كه شايسته او است)) آنگاه در توضيح افزود: ((اين كه بدانى خدا نه مثلى دارد, نه شبيهى, و او را به عنوان معبود واحد, خالق, قادر, اول, آخر, ظاهر و باطن بشناسى, كه نه همتايى دارد و نه مانندى, اين است حقيقت معرفت خدا.))(9)
2ـ هنگام جنگ جمل كه آتش جنگ به شدت شعله ور بود, مردى جلو آمد و گفت: ((اى اميرمومنان! آيا تو مى گويى خداوند واحد است؟)) در اين هنگام سپاهيان به او حمله و انتقاد كردند كه اكنون چه وقت اين سوال است, حضرت على(ع) به سپاهيان فرمود: او را به حالش بگذاريد, آنچه كه اين عرب از ما مى خواهد, ما از گروه دشمن مى خواهيم (و به خاطر آن مى جنگيم). سپس فرمود: اى اعرابى! اين كه مى گوييم خدا واحد است چهار معنى دارد كه دو معنى آن ناروا, و دو معنى آن صحيح و ثابت است, اما آن دو معنى ناروا: 1ـ اين كه كسى بگويد خدا واحد است و مقصودش واحد عددى باشد, يعنى يكى كه دو ندارد, در صورتى كه خدا يكتايى است كه نداشتن دومى براى او تصور ندارد, بنابراين داخل در اعداد نمى شود 2ـ كسى بگويد خدا واحد است و منظورش از واحد, نوعى از جنس باشد, اين نيز درست نيست, زيرا مفهومش شبيه تراشى براى خدا است, اما آن دو معنى صحيح, يكى اين است كه او يكتا است و هيچ گونه شبيه ندارد, دوم اين كه بگويى او ((احدى المعنى)) است, يعنى ذات او نه در وجود خارجى و نه عقل و وهم قابل تقسيم و تجزيه نيست.(10)

ظلم بزرگ بودن شرك
دلايل بر بطلان شرك بسيار است, لقمان در بخش ديگر نصيحت خود, به يك دليل از دلايل بطلان شرك كه قدر جامع دلايل ديگر است اشاره كرده و مى فرمايد: ((شرك, ظلم بزرگى است.))
شرك هم ظلم است و هم ظلم بزرگ, زيرا از يك جهت ظلم به خداى بزرگ است, از اين رو كه موجود بى ارزشى همچون بت و انواع موجودات زبون ديگر, همتاى خدا قرار گرفته است, به عنوان مثال اگر بگوييم مورچه سياه حقير, همتاى سليمان(ع) است, آيا چنين مقايسه اى ظلم به سليمان(ع) نيست؟ و از جهت ديگر ظلم به خلق خدا است چرا كه عظمت فكرى او را لگدكوب كرده و او را بنده و دلبسته امور ناچيز و ناتوان خواهد كرد, و موجب سقوط و انحطاط فكرى او مى شود, زيرا موجودى پست تر از خود را همتاى خداى خود گردانده است و از سوى سوم شرك باعث آن مى شود كه انسان از اوج عزت عبوديت خداوند بزرگ به قعر دره ذلت پرستش غير خدا ساقط مى گردد, چه ظلمى بالاتر از اين. سخن لقمان بيانگر آن است كه همواره در همه چيز خط عدالت و انصاف پيموده شود, عدالت به معنى آن است كه هر چيزى در جاى صحيح خود قرار گيرد, و ظلم ضد آن است.
در اينجا بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه شرك, معنى و دامنه گسترده و شاخ و برگ هاى گوناگون دارد, پند لقمان به پيروى از پيامبران(ع) پرهيز شديد از هر گونه شرك است, كه اين پرهيز سنگ زيرين و خشت نخستين ترقى و تعالى معنوى است. بنابراين شامل شرك آشكار (بت پرستى و…) و شرك خفى (ريا و خودنمايى) نيز خواهد شد. امام صادق(ع) فرمود: ((شرك پنهان تر از حركت مورچه در شب ظلمانى بر روى لباس موئين سياه رنگ است, و يكى از اقسام آن اين است كه انسان انگشتر خود را براى طلب حاجت از خدا, در انگشتش گردش دهد.))(11)
يكى از شاخه هاى توحيد, تسليم محض در برابر خدا است, و ضد آن حالت ترديد در دستورهاى الهى است كه يك نوع شرك است, بر همين اساس امام صادق(ع) فرمود: اگر مومنى در مورد چيزى كه خدا و رسولش تشريع كرده بگويد چرا بر خلاف آن را تشريع نكرده؟ يا چنين حالتى در روح و روانش حاكم شود, بىآنكه به زبان آورد, دستخوش شرك شده است.)) سپس امام (ع) آيه 64 نسإ را به عنوان شاهد تلاوت فرمود.(12)

پى نوشت ها:
1 . لقمان (31) آيه13.
2 . علامه مجلسى, بحارالانوار, ج77, ص107.
3 . حج (23) آيه 31, و در آيه 41 سوره عنكبوت نيز نظير اين تشبيه آمده است.
4 . كامل ابن اثير, ج2, ص542.
5 . تفسير مجمع البيان, ج10,ص552.
6 . همان, ص551.
7 . توبه (9) آيه28.
8 . نسإ (4) آيه 48.
9 . بحار, ج3, ص14.
10 . بحار, ج3, ص206 و 207.
11 . همان, ج72, ص92.
12 . اصول كافى, ج2, ص398.