پرتوهاى پرهيزگارى2 زندگى شهيد قدوسى

پرتوهاى پرهيزگارى
زندگى انديشه و اخلاق شهيد آيه الله على قدوسى
قسمت دوم

غلامرضا گلى زواره


فضايل و مكارم
شهيد قدوسى با تزكيه و تهذيب نفس و نيز تصفيه درون از طريق عبادت و رعايت موازين شرعى مسير كمالات را طى كرد و بر فراز اين قله رستگارى و پارسايى قرار گرفت و بر اثر اين توفيق بزرگ معنوى, جويبارهاى باطراوتى از فضائل و كرامات را جارى ساخت كه جامعه و نيز مرتبطين با او از اين حالات روحانى بهره مى گرفتند, اهم اين خصال پسنديده را مى توان در امور ذيل بيان نمود:

1 ـ اخلاص:
مهمترين ويژگى كه مورد نظرش بود, اخلاص در عمل و انجام تكاليف براى رضايت خدا بود و نه تنها خودش به اين مهم اهتمام مى ورزيد بلكه از ديگران هم انتظار داشت چنين باشند, يك بار كسى فاميل خود را عوض كرده بود, شهيد قدوسى مى گفت اين معنا كشف مى كند كه وى به دنبال خيالات نفسانى است و از اين جهت از چشم من افتاد, غرضش اين بود كه اعمال و تصميم هاى آدمى هرچقدر هم اندك باشد از مبادى نفسانى منشإ مى گيرد چه بسا يك رفتار كوچكى كه از نفسانيت بزرگى حكايت دارد و اسارت روح را نشان مى دهد, همين اخلاص فوق العاده اش سبب گرديد كه از هرگونه مطرح شدن اجتناب كند و خدمات و افتخارات آن بزرگوار در زمان حياتش و بعد از شهادتش هم آن چنان كه بايد و شايد شناخته نشود, با تشخص و شهرت طلبى ناسازگار بود و آن را منشإ سقوط انسان مى دانست در تمام عمرش حتى يكبار مسووليت امام جماعت را نپذيرفت, آرام و بدون جلب توجه ديگران به مجالس وارد مى شد و در پايين مجلس در بين افراد عادى مى نشست, اهل وعظ و خطابه رسمى جز براساس احساس وظيفه شرعى نبود, كمتر حاضر به مصاحبه با رسانه ها و صدا و سيما مى شد به ويژه اگر بنا بود از عملكردهاى خود دفاع كند و مى گفت: از چشم مردم افتادن بهتر از اين است كه انسان در دام نفس اسير شود.از جاه و مقام ظاهرى نفرت داشت و با برخوردهاى اوليه مى شد اين خصلت را در وى ديد. از اين كه محور قوم, گروه و دسته اى باشد و افرادى دورش جمع شوند و نزد او رفت و آمد كنند منزجر بود و از هر عاملى كه او را به اين وادى بكشاند اجتناب مى كرد, قبل از فرا رسيدن اعياد منزل را ترك مى كرد كه مبادا كسى در اين ديد و بازديد دست او را ببوسد و اگر در مواقعى كسى قصد اين كار را داشت با قدرت جسمى خاصى وى را از اين كار منع مى نمود. از رياكارى نفرت داشت و نمى خواست عملى را كه انجام داده اظهار نمايد و به رخ افراد بكشد و وجهه اى در جامعه بدست آورد, حتى با اشاره و كنايه هم نمى فهمانيد كه چنين و چنان كرده ام و اين را هم نوعى تزوير مى دانست.

2 ـ تقيد و تعهد:
تقواى استوار و تعهد خلل ناپذير خصلتى بود كه هر كس آيه الله قدوسى را مى شناخت اين وصف را در وى مشاهده مى كرد و به راستى آن شهيد مواظبت ها, دقت ها و موشكافى هايى خاص در اين امر از خود بروز مى داد, براى رسيدن به مراحل ايمان و پارسايى انجام مستحبات و پرهيز از مكروهات را امرى ضرورى مى شمرد و ترك واجب و ارتكاب حرام را براى يك مومن امرى محال مى دانست, وظيفه شرعى و تعهد در مقابل قرآن و اسلام برايش يك اصل مسلم بود و هميشه در همه جا كارها را با اين اصل تطبيق و به آن عمل يا آن را رد مى كرد, تب حمايت از محرومين و انقلابى بودن, نمى توانست در او اثرى داشته باشد مگر آنجا كه اسلام اجازه داده بود و چه اتهامات و عكس العمل هايى متوجه اش كردند تا بلكه امورى ديگر به جاى حق براى او اصل گردد ولى قبول نكرد, حاضر نبود حتى براى يك لحظه به اسم مصلحت و اقتضإ سياست بر خلاف مصالح اسلام عمل كند و تنها به قانونى احترام مى گذاشت كه حكم اسلام را در بر داشته باشد و لذا فريب مناديان دروغين آزادى و آزادى خواهى را جهت ميدان دادن به گروههاى محارب و ضد انقلاب نخورد و راه سوء استفاده منحرفين را سد نمود, محبوبيت فرد در بين مردم, سوابق مبارزاتى و علمى و برخى تشخص ها هيچ كدام مجوز اين نمى شد كه قدوسى از تخلف افراد صرف نظر كند يا به اشخاصى مسووليت بدهد چنانچه يك قاضى تخلف مى كرد اگر مردمان ديارى با او مخالف مى شدند او را بركنار مى كرد در عين حال مراقب بود كه مبادا تحت تإثير جوسازىها يا تومار بازىها فرد مخلصى كه مشغول كار است به خاطر عمل كردن به وظيفه اش توبيخ يا تنبيه شود, كمتر مسووليت مى پذيرفت و اين برنامه نيز براساس وظيفه شرعى او بود.
شهيد قدوسى ضمن اين كه تعبد و تقيد نسبت به موازين اسلامى را خودش پياده كرده بود حساسيت شديدى داشت به اين كه شاگردانش چنين باشند و از اين كه طلبه اى زياد بخندد يا وقتش را به باطل و امور بيهوده و غير مربوط صرف نمايد ناراحت مى شد.

3ـ مديريت, نظم و قاطعيت:
مديريت, نظم و قاطعيت, نظم شديد و نمونه شهيد قدوسى, زبانزد خاص و عام بود و مقررات موسسه اى كه او بر آن نظارت داشت, بايد كاملا اجرا شود و تخلف از ضوابط را از هيچ كس قبول نمى كرد, در مقابل بى نظمى هيچ گونه انعطافى از خود نشان نمى داد و اين در حالى بود كه مى گفت اگر من بچه يتيم و يا فرد درمانده اى را ببينم دلم مى خواهد در كنارش به گريه بنشينم و اين رقت قلب و عاطفه شديد چندين بار نمودار گرديد. او نخستين كسى بود كه نظم را در مدارس طلاب مستقر كرد و خود اسوه الگوى نظم در همه امور بود, قبل از ساعت مقرر در مدرسه منتظريه (حقانى) حاضر مى شد و از كوچكترين بى نظمى و تإخير بدون علت شرعى نمى گذشت, تا ديروقت در مدرسه مى ماند و كار امروز را به فردا موكول نمى نمود, درس طلبگى را با سيستم جديد آموزشى تلفيق داد, كلاس هاى مرتب و راحت, تخته و كچ و نقشه, ميز و صندلى, و دفتر حضور و غياب تهيه كرد, در عمل به آنچه كه وظيفه شرعى خود تشخيص مى داد ذره اى مجامله نمى كرد و اصرار و چانه زدن در مقابلش بى فايده بود. در ابتدا جوانب كار را به دقت مى سنجيد سپس تصميم مى گرفت و پس از آن وارد عمل مى شد و در اين وقت بود كه هيچ كس قادر نبود او را از ادامه كار باز دارد.
شهيد قدوسى از تقيدات زننده حاكى از بى شخصيتى و پاى بندى به اوهام و خيالات مانند تقيد به نشستن كنار ديوار در جلسات بيزار بود و مقيد بود هر جا كه فضايى خالى هست بنشيند و با قاطعيت و صلابت در مقابل رسم پوسيده و جاهلى, استقامت نشان مى داد و به آداب متكى به خرافات پشت پا مى زد, دير باور بود و با يك دليل ساده و براساس يك نقل قول ضعيف و يا بى اساس مطلبى را قبول نمى كرد و به زودى قانع نمى شد از اين رو باورهاى خود را هم به سادگى از دست نمى داد, براى رسيدن به اهدافى كه داشت سعى مى كرد كم خطرترين راه را برگزيند, هيچ وقت به شيوه هاى ساده لوحانه, عجولانه كه معمولا ندامت زا و شكست پذير است متوسل نمى گرديد, به همين دليل ساواك نتوانست از او ردپايى يا مدركى به دست آورد و گاه او با اين تدبير و ژرف انديشى, نيروهاى امنيتى را گيج مى كرد, در مدت پانزده سال كه مديريت مدرسه حقانى را عهده دار بود, بحرانهاى مختلفى پيش آمد و موضوعات جنجالى و مسايل اختلاف برانگيز در سطح جامعه و يا ميان حوزويان يا در مورد مدرسه مطرح مى شد و گاه موضع گيرىهاى تندى از سوى بعضى شاگردان موجب تشنج و از هم گسيختگى كارها مى گرديد, اما شهيد قدوسى اين مسايل را به آرامى طى مى كرد و براى رفع بحران ها و ناگوارىها به نحو مطلوبى چاره انديشى مى كرد, وقتى براى كارى مصمم مى گشت از آن افرادى نبود كه سست بشود و مشكلات و دشوارىهاى طريقى را كه انتخاب كرده بود مى پذيرفت و با بردبارى از آنها مى گذشت, حاضر نبود خلاف باورها و اعتقاداتش با خواهش رفقا رفتار كند و اگر چيزى را تشخيص مى داد امكان نداشت خلاف آن را عمل كند, مگر اين كه به باور جديدى برسد, زير بار توقعات بيجا و توصيه ديگران نمى رفت و در حالى كه در مقام صرف بيت المال مو را از ماست مى كشيد قاطعانه جلوى توقيف ها, مصادره ها و بازداشت هاى بى رويه را مى گرفت, هرچند بر عليه او تظاهرات و تبليغ مى كردند, در عين حالى كه براى رشد مردم تلاش مى نمود براى جلوگيرى از نفاق و حفظ امنيت جامعه با تقوا و پارسايى فوق العاده كه از ايشان ملحوظ و محسوس بود احكام قاطع و انقلابى صادر مى كرد و همين برخورد جدى بود كه تا اندازه هاى لجام گسيختگى گروهك هاى مهاجم به جان و مال و دين و آبروى مردم را مهار كرد.
شهيد قدوسى با حساب و كتاب و از روى بصيرت عقلى و باطنى مطلبى را ادعا مى كرد و تا آخر پاى اين ادعا مى ايستاد اگرچه گروهى مخالفش مى شدند, حتى از سلامتى خود در اين راه مايه مى گذاشت.

4ـ رعايت امور بيت المال و صرفه جويى:
آيه الله قدوسى در دو امر, بيت المال و حق الناس, بسيار دقت مى كرد, از چاى, نهار و امكانات اوليه هر فرد مسوول استفاده نمى كرد و تمام حساب هاى دادستانى را به منزل مى برد و شخصا به آنها رسيدگى مى كرد و معتقد بود يك ريال اگر اشتباه شود بايد در روز قيامت پاسخگو باشد, در حق الناس هم بسيار حساس بود تا جايى كه دستور داده بود مشروبات توقيف شده را خالى كرده و شيشه هاى آنها را به صاحبانشان برگردانند چون خريد و فروش و استفاده از مشروبات الكلى حرام است و مى توان آن را توقيف كرد, اما شيشه هاى آنها شامل حال اين حكم نمى شود, براى اين كه ذره اى از راه حق منحرف نشود با احتياط بسيار هر نوع راهى را كه امكان داشت غير حق باشد سد مى كرد و به همين دليل از پذيرفتن هر نوع هديه اى امتناع مى نمود, يكى از همسايگان ايشان نقل مى كند يك بار مشاهده كردم شهيد قدوسى از منزل بيرون آمد و باعجله در كوچه مى دود و همراه ايشان فرزندش در حالى كه پتويى در دست دارد حركت مى كند! پرسيدم چه شده است؟ گفت: يكى از خانواده هاى زندانيان اين را در منزل گذاشته و رفته است و مى خواهم سريعا آن را پس دهم تا اين اعمال ديگر تكرار نشود. در طول مدت تصدى دادستانى انقلاب هرگز حقوقى براى خود منظور نداشت و از امكانات ومزاياى مالى كه حق او بود, استفاده نكرد با اين كه جواز استفاده مشروع از اين امكانات را خود به بسيارى از افراد مى داد, كاملا مراقب بود كه اموال شخصى با امور بيت المال مخلوط نگردد. وقتى به سمت دادستانى منصوب شد به تهران آمد, و چون در اين شهر منزلى نداشت خانه يكى از روحانيون را اجاره كرده حاضر نشد در منازل مصادره اى سكونت اختيار كند, سياست ايشان در حفظ و نگهدارى اموال و امكانات بيت المال موجب شد كه بسيارى از اموال مربوط به دولت در نهايت مراقبت جمع آورى و نگهدارى شود و مإموران مى دانستند در صورتى كه كوچكترين بى توجهى در اين باره بكنند به سختى مورد اعتراض و توبيخ آن قاضى به خون خفته قرار مى گيرند. اصرار زيادى بر نفى رفاه طلبى و از بين بردن احساس راحتى داشت و كاملا مواظب بود افرادى را مسوول بيت المال كند كه كاملا فهميده اند آنچه زير دست آنهاست مربوط به محرومان است و هر ذره اى از آنها حساب و كتاب دارد و به شدت با اسراف و مصارف بيمورد و بيهوده مخالف بود يكى از اساتيد دانشگاه اصفهان نقل مى كرد شهيد قدوسى در پايان سال تحصيلى مدرسه حقانى پولى در پاكت گذاشت تا من به عنوان حق التدرس بدهد, هرچه اصرار كرد نپذيرفتم و درخواست يك قطعه پارچه براى كفن نمودم, گفت آن را از مال خودم مى دهم و اى دريغ كه من لايق اين موهبت و محبت نبودم. بعد از تجديد بناى مدرسه و نصب شوفاژ كلاسها گرم و راحت بود اما دفتر كار قدوسى سرد بود وقتى علت را پرسيدم گفت: در مواقع تنهايى ضرورت ندارد براى من تنها يك اتاق به اين بزرگى گرم باشد, اگر از تلفن مدرسه استفاده مى كرد از جيب خودش وجه آن را مى پرداخت, آيه الله گيلانى خاطرنشان نموده است شهيد قدوسى در مصرف بيت المال خيلى محتاط بود اما در مواقعى كه قرار بود از مال خودش براى دوستان خرج كند نهايت سخاوت و صفت كريم بودن خود را نشان مى داد يكى از افرادى كه كارهاى چاپى و تايپى مدرسه حقانى را انجام مى داد نقل كرده است روزى در آن اتاقى كه مشغول كار بودم پاكت نامه اى را كه روى زمين افتاده و له شده و آسيب ديده بود برداشتم تا داخل سطل زباله بيندازم, ايشان آن را از من گرفت وگفت: اين كه پشتش سفيد است, يعنى يك بار ديگر مى توان از آن استفاده كرد!
بيشتر و يا تمام كارهايى را كه يك يا چند كارمند ساده و معمولى مى توانستند انجام دهند خود شخصا انجام مى داد, از هر قلم و برگ كاغذى حداكثر استفاده را مى نمود و غالبا يادداشت هاى موقتى را با مداد مى نوشت تا پس از رفع نياز آنها را پاك كند و از كاغذ آن مجددا بهره گيرد, هنگام غروب و حتى اگر شب ها مشغول نوشتن نبود و با كسى صحبت مى كرد از روشن كردن چراغ و مصرف برق خوددارى مى كرد در عين حال از تمام امكانات و آنات زندگى خود در رسيدن به هدف استفاده مى نمود و از برخوردهاى زودگذر با اشخاص و فرصت هاى آن نيز به نحوى در جهت منظورهاى عالى كه در ذهن داشت بهره بردارى مى كرد, اوقاتش را به طرز مدبرانه اى براى كارهايى كه داشت تقسيم كرده بود و به همين دليل گاهى فرصت نمى كرد با همسايه اى كه از دوستان طلبگى و از مدرسان معروف حوزه بود حتى يك رفت و آمد كوتاه داشته باشد, اوقاتش به امور اجتماعى تعلق داشت, مصرف وقت از سوى او بسيار دقيق و حساب شده بود, صرفه جويى در زمان نيز از خصال بارز او به شمار مى رفت, ورع و پارسايى ايشان به امور مالى و اوقات عمر منحصر نمى گرديد بلكه در گفتار كمال احتياط را مى نمود كه مبادا مرتكب غيبت و يا بهتان شود و حقوق اجتماعى و اخلاقى افراد ناديده گرفته شود.

5ـ فروتنى, زهد و ساده زيستى:
آيه الله قدوسى نهايت فروتنى را نسبت به دوستان و آشنايان و نيز مردمان عادى داشت, هميشه به همه پيش سلام بود و از تبختر و كبر و غرور بيزارى مى جست. با وجود آن كه به درجه اجتهاد رسيده بود همچون يك انسان عادى پشت ميز و يا روى زمين مى نشست, به همه سلام مى نمود و جلوى پاى هر استاد و طلبه اى بلند مى شد, در مدرسه حقانى با آن درجه علمى دروس در سطوح پايين را تدريس مى نمود به عنوان مثال رساله توضيح المسائل و گلستان سعدى را درس مى داد و چه موشكافيها و دقت كه در همين دروس داشت مفاهيمى چون شهرت اجتماعى, مريد داشتن, رياست و تقدم و تإخر و امثال اين ها امورى بود كه استاد قدوسى به آن ها مى خنديد و اگر مى ديد كسى از هم لباسهاى او گرفتار اين اوهام است جدا رنج مى برد با اين وصف تإكيد مى كرد گاهى وظيفه شرعى ايجاب مى كند كه آدمى موقعيتى را بدست آورد يا در حفظ موقعيتى كوشا باشد.
يكى از اساتيد گروه علوم تربيتى دانشگاه اصفهان نقل مى كرد وقتى به مدرسه اى كه مديريت آن به عهده شهيد قدوسى بود آمدم تا به تدريس مسايل تربيتى و روان شناختى بپردازم مردمى را ديدم با لباس ساده و بى پيرايه, چهره اى گشاده, چشمانى درشت و نافذ و صبور و بردبار و دوست داشتنى, كمتر گوينده است و بيشتر شنونده, به تلفن ها مختصر و مفيد جواب مى دهد, نيازمندىهاى استادان و شاگردان را گوش مى دهد و يادداشت مى كند و براى بر آوردن آنها در اسرع اوقات اقدام مى كند.
او چنان در دوران طلبگى زاهدانه زندگى مى نمود كه گاهى قرصى نان را به دو نيم مى كرد و از خوردن بيشتر از نصف آن خوددارى مى نمود و زمانى لباسى نسبتا گرانبها را به سائل رهگذر مى داد و اين در حالى بود كه از لحاظ امكانات مالى و اوضاع خانوادگى در وضع مناسبى بسر مى برد. يك بار كه به مشهد مقدس مشرف شده بود, سختى هاى بسيارى را تحمل كرد خودش مى گويد يكبار كه حدود دو الى سه ماه در آنجا بودم تنها وسيله اى كه داشتم يك جاجيم بود كه شبها در حرم روى آن مى خوابيدم و غذايم نان خالى و هلوى مشهدى بود. طورى كه بعد از مدتى يكى از دوستانم مرا ديد و گفت اگر وضع تو به اين شكل ادامه يابد ديگر به قم برنخواهى گشت. در كيفيت لباس پوشيدن و اصلاح سر و صورت ظاهر خود را همچون طلبه اى معمولى مىآراست, دقت داشت حجم عمامه اش بزرگ نباشد و محاسنش از حد خاصى بلندتر نگردد. هر كس با او مإنوس بود اخلاص و بى تكلفى و تخلق وى را به فضايل اسلامى مى ديد در همان اوقاتى كه دادستان كل انقلاب اسلامى و عضو شوراى عالى قضايى بود, تنها و بدون هيچ پيرايه اى در خيابانهاى قم حركت مى كرد يكى از يارانش مى گويد در روز جمعه اى كه فردايش (روز شنبه) به شهادت رسيد براى صرف ناهار افتخار ميزبانى او را داشتم با كمال صفا و اخلاص و بدون هيچ پيرايه و تكلف پس از آن كه غذايش را خورد روى فرش اتاق خوابيد و پس از كمى استراحت آخرين خداحافظى را با ما كرد.
از پذيرفتن هر نوع امتياز مالى اجتناب مى كرد و در تمام مدتى كه در مدرسه حقانى مشغول انجام وظيفه بود حقوق و پولى دريافت ننمود حتى در موارد بسيارى از اموال شخصى در راه بهبود امكانات مدرسه خرج مى كرد افراد پولدار و كسانى كه براى كمك به اين مدرسه نزد ايشان مى رفتند با شخصيت بى نياز و مستقل او روبرو مى شدند و او هرگز در مقابل اين افراد خود را كوچك نمى كرد و ترجيح مى داد مدرسه در سختى هاى مالى بماند زيرا معتقد بود برخى كمكها عوارض دارد و انتظارات نابجا به دنبال مىآورد.

6ـ كمك به محرومين:
آن شهيد والامقام در جهت انجام حوائج مومنين و حل مشكلات برادران مسلمان نهايت سعى را مى نمود, كسى نبود كه مشكلاتى داشته باشد و به ايشان مراجعه نمايد, مگر اين كه آيه الله قدوسى در حل آن مى كوشيد با اين كه در اثر ازدحام و كثرت مسائل روز و پيش آمد دشوارىها و زيادى كار كسالت پيدا كرده بود در اين خصوص وظايفى را كه عهده دار شده بود به خوبى و در كمال دلسوزى انجام مى داد. فعاليت زيادى در كمك مادى به افراد مستمند از جهات مختلف مى نمود اما كسى مطلع نمى شد, حتى گاه مهريه تزويج بعضى را شخصا مى پرداخت, برخى را صاحب و مالك خانه مسكونى مى كرد و تمامى اين مساعدت ها را در پنهانى و خفا انجام مى داد چون متوجه بود طبق آيات و روايات هيچ عملى بدون اخلاص در نزد پروردگار پذيرفته نمى باشد. عجيب علاقه داشت كه به محرومين كمك كند, براى يك عده اى در آستانه فرارسيدن عيد, لباس تهيه مى نمود و از زندگى خودش مقدارى كسر مى كرد و به نيازمندان مى داد و مى گفت اين درست نيست كه ما در رفاه باشيم و عده اى از افراد جامعه به لحاظ معيشت در تنگنا و سختى بسر برند.

7 ـ ايثار و فداكارى:
مرحوم شهيد قدوسى بر حسب تعبد, تقوا و ايمانى كه داشت به منظور انجام وظيفه شرعى و احساس تكليف دينى سهم رشد علمى خود را كم نمود و تمام توان خود را براى تعليم و تربيت طلاب بكار گرفت, عقيده داشت اين درست نيست كه عده اى در بى سامانى و بى نظمى جلو بروند و با ركود و ايستايى مواجه گردند بايد براى اعتلاى فكرى و علمى جامعه تدابيرى انديشيد و زمينه هاى رشد انسانها را فراهم ساخت و ترجيح داد به منظور تحقق اين هدف مقدس خود را فدا كند, نه تنها در اعطاى مال و امكانات به ديگران از حق خود صرف نظر مى كرد بلكه در دانش و بينش و موقعيت علمى و اجتماعى از خويشتن صرف نظر مى كرد و ديگران را در نظر داشت اين دلاورى در حركت علمى است كه آدمى خود را از درجه علمى تنزل دهد براى رشد ديگران, و اين خصلت بسيار برجسته او در شاگردانش نيز اثر بخشيد و آنان نيز چون ستارگانى درخشيدند و خود را محو كردند تا ديگران را از تيرگى و ضلالت برهانند, شهيد قدوسى با آن توانايى ذاتى و حافظه و استعداد اگر درجات علمى را ادامه مى داد مى توانست آثار مهم و سودمندى در زمينه هاى فقهى و فلسفى به يادگار بگذارد ولى چون تشخيص داد يك كار منظم و منسجم براى تربيت طلاب ضرورت دارد كارهاى علمى خود را رها كرد و مديريت مدرسه منتظريه را عهده دار گرديد تا طلاب را از طريق شيوه هاى جديد مديريت و تعليم و تربيت به سوى رشد و كمال ارتقا دهد.

8 ـ اهتمام و جديت وافر در امور:
آن شهيد وقتى كارى يا برنامه اى را به عنوان وظيفه خود تلقى مى كرد با جديت و پشتكار وصف ناپذيرى آن را انجام مى داد بىآنكه توجهى به خود و اوقات ادارى داشته باشد, زمان مديريت مدرسه حقانى قبل از طلوع آفتاب در محل كار خويش حاضر مى گرديد و تا پاسى از شب در مدرسه مى ماند بدون اينكه فصول سال برايش تفاوتى داشته باشد در دادستانى كل انقلاب اسلامى نيز تا نيمه هاى شب به رفع و رجوع كار مردم مى پرداخت و حتى گاهى فرصت غذاخوردن نمى يافت و همين كار مداوم و پرفشار بدنش را بيمار و روحش را خسته نمود ولى باز ذره اى از جديت اوليه نكاست. تلاش هاى عاشقانه او در جهت هدف مقدسى كه داشت با معيارهاى عادى تطبيق نمى كرد مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله خامنه اى در اين مورد فرموده اند: ((هم پر كار بود و خسته نمى شد هم پشتكار داشت و اين طور نبود كه يك كارى را رها كند و دنبال كار ديگرى برود نمونه آن مدرسه حقانى است اگر رياست مدرسه حقانى با كسى غير از آقاى قدوسى بود من باور نمى كنم كه اين مدرسه به اين اندازه از ارزش و آثار مى رسيد, اين مرد بود كه نشست آنجا حواسش را جمع كرد و از همه كارهاى حوزه بريد و به هيچ كار ديگر نپرداخت تا اين مدرسه را به اين رونق رسانيد.))

9 ـ استقامت و بردبارى:
شهيد قدوسى بر نفس خود تسلط كامل داشت و كسى از ايشان عصبانيت و خشم نديد, ذره اى حسد نداشت بلكه از شنيدن و ديدن كمالات ديگران خوشحال مى شد, بسيار شجاع و با شهامت بود و در يورش هاى وحشيانه اى كه هر چند وقت يك بار قواى امنيتى رژيم استبدادى به مدرسه داشتند او از جاى خود تكان نمى خورد و آنها را به هيچ مى گرفت. در برابر مشكلات و مصايب چون كوه استوار مى ايستاد, در ماجراى شهادت جوان برومند و با لياقتش مرحوم محمد حسن قدوسى خم به ابرو نياورد و چون خانواده اش خواستند به اين مناسبت مجلس روضه اى در منزل برقرار كنند اجازه نداد و گفت: شما مى خواهيد به اين عنوان براى فرزند خودتان بگرييد. شهيد قدوسى در بيان حقايق صراحت داشت و چيزى كه به نظرش حق بود مى گفت, اگرچه براى خودش زيان داشت, در حوادث گوناگون آرامش روحى و اطمينان از خود بروز مى داد, مثبت انديش و خوش بين بود, آن حالت هاى منفى گرايى و منفى سرايى كه در خيلى ها وجود دارد در ايشان ديده نمى شد. استقامت فوق العاده اى در برابر موانع و گرفتارىها داشت و مى كوشيد در تلاشهاى شبانه روزى بر مشكلات فائق آيد, امام خمينى در پيامى به مناسبت شهادت ايشان فرمود: ((اين جانب ساليان طولانى از نزديك با او سابقه داشتم و آن بزرگوار را به تقوا و حسن عمل و استقامت و تعهد در راه هدف مى شناختم)), تمام همش مصروف اين مى شد كه در شاگردانش حس مسووليت و تعهد پديد آورد تا خود را انتخاب كنند, كوشش مى كرد تا موانع شكوفايى كمالات در افراد را نابود سازد و لذا پيش از هر چيز در جهت محو خصلت هاى انحرافى تلاش مى كرد كه در افرادى به صورت عادت درآمده و به آن توجهى نمى كردند, شجاع ترين فرد نزد وى كسى بود كه از غير خدا نترسد, در قاموس او رودربايستى و مصلحت انديشى جايى نداشت, پيوسته از اين كه مى ديد خصلت توجيه اشتباهات و خطاها در ميان طلاب جا افتاده است شديدا رنج مى برد زيرا وارد شدن به اين امور صداقت و صراحت را از انسان گرفته و پنجره شبهات را به وادى هلاكت مى گشايد, با گتره اى كار كردن و افراط و تفريط نمودن مخالف بود و مى گفت از روى متانت و صبر بايد از طرق عادى به كسب كمالات پرداخت و مشقت و رنج اين راه را پذيرفت, در برخورد با تخلفات و انتقادهاى تند و برخى سوء رفتارهاى عده اى از مخالفين دستخوش احساسات نمى شد, همه حرف ها را مى شنيد و به آرامى جواب مى داد يا سوال هاى جديد مطرح مى كرد و حرمت افراد را در گفتگوها رعايت مى نمود.

10 ـ اهل مشورت و انتقادپذيرى بود:
آن مجتهد ژرف انديش اصل شورايى را در امورى كه عهده دارش بود, رعايت مى كرد, با اهل نظر تبادل افكار مى نمود و چون نظرات آنان را دريافت مى نمود, تصميم مى گرفت و روى آن مى ايستاد ولو اين كه به هر كجا بكشد, در واقع افكار صاحبان انديشه را روى هم مى ريخت, جرح و تعديل مى كرد و در آنها اجتهاد موضوعى مى نمود و آنچه را به مرحله اجرا مى گذاشت قابل برگشت و تغيير نبود, زيرا در موقع تصميم به خدا توكل و اعتماد مى كرد. در جهت وحدت فكرى مسوولين و دست اندركاران تلاش مى كرد, و با هرگونه تكروى مخالف بود, به نظرات ديگران احترام مى گذاشت و درباره گروهك هاى مسلح گرچه اعتقاد داشت بايد شدت عمل بيشترى اعمال گردد, ولى چون مسوولين ديگر مخالف بودند به احترام آنها از اين رويه خوددارى كرد, خودش در سمينار قضات (در سال 1360) خاطر نشان ساخت در عين اين كه اگر به طرز فكر خودم عمل مى كردم سردسته اصلى گروهك ها زودتر دستگير مى شدند اما بنده معتقدم نتيجه اى كه وحدت فكرى براى انقلاب اسلامى دارد خيلى عميق تر است, خودبرتر بينى و استبداد رإى را از شاگردانش دور نگه مى داشت و به آنها تإكيد مى نمود تا براى حقيقت بيش از خود و افكار خويش ارزش قائل باشند و به آنان درس فدا شدن فرد در برابر جمع را مىآموخت, برايش رنج آور بود كه افرادى نسبت به فكر و نظر ديگران بى اعتنا بودند و همه را نيازمند خود و خويش را بى نياز از همه مى دانند, بر اين باور بود كه اگر جامعه بخواهد اصلاح شود بايد از افراد شروع كرد و به دوستان و شاگردان تذكر مى داد بيائيد اصلاحات را از خودمان و افرادى كه سرپرستى آنها را عهده دار شده ايم آغاز كنيم و از زير بار مسووليتى كه در برابر حق و حقيقت قبول كرده ايم شانه خالى نكنيم, زيرا انسان گاهى به آسانى و به سادگى بر آنچه واجب و حتمى است خود را به غفلت و بى بصيرتى مى زند و سكوت مى نمايد, غافل از اين كه آلودگى اجتماع افراد درست را هم خراب مى كند, تإثير محيط, معنايى جز اين ندارد, عده اى مى گفتند انسان از نظر مصلحت انديشى و رعايت روابط دوستى حتى الامكان بايد از برخورد منفى با افراد پرهيز كند كه جاذبه كم نشود, ولى شهيد قدوسى باكى نداشت و مى گفت انتقاد سازنده اگرچه دافعه هم دارد لازم است. و خود آن را انجام مى داد و اعتقادش بر اين بود كه اگر قرار است جامعه اصلاح شود, اگر دوست صميمى من عمل را آن طور كه بر او تكليف بوده انجام نداده بايد از او انتقاد كنم تا به اصلاح رفتارش دست بزند و بداند كه روش گذشته او نه مطلوب است و نه مورد تإييد ما مى باشد و ميزان روابط دوستانه بايد براساس موازين حقيقى و ضوابط ارزشى باشد.
كاملا آماده بود كه انتقادهاى اطراف را بپذيرد و در جهت رفع عيوب و كاستى ها بكوشد, اما مى گفت انتقاد كردن شروطى دارد, نخست اين كه فرد منتقد انسانى مهذب, خوش نيت باشد و قصد خيرخواهى و اصلاح در او مشاهده شود و غرض هاى شخصى و گروهى وى را وادار به انتقاد نكرده باشد, دوم انتقادش حاوى رشد و سازندگى و حركت از نقائص به سوى درستى و راستى باشد و عيوب را برطرف نمايد, سوم اين كه نقاد بر آنچه كه مى خواهد انتقاد كند آگاهى كامل و احاطه كافى داشته باشد و چهارم آن كه شرايط و امكانات و مقتضياتى كه طى آنها كارى انجام شده در نظر بگيرد و با ملاحظات مربوط به توانايى ها و مقدورات, كاستى هاى موجود را در قالب انتقاد مشخص كند و راه حل بهتر و مفيدتر و كم عارضه تر ارائه دهد.

11 ـ دوستى مشفق و صديق:
شهيد قدوسى در برخوردهاى شخصى و مسايل خصوصى بيش از حد دوست و صميمى بود براى آشنايان و شاگردانش انيس و غمخوار و محرم راز بود و در نشست هاى خصوصى كه افراد با او داشتند و گاه از شب تا به صبح طول مى كشيد كسى احساس خستگى و افسردگى نمى كرد, به آداب اجتماعى و مسايل تربيتى اهميت زيادى مى داد و رعايت كننده اخلاق اسلامى در برخورد با دوستان بود, در عين حال كه متواضع و دوستانه رفتار مى كرد وقار و هيبت خاصى داشت و خداوند متعال محبت او را در دل ها قرار داده بود. در مقابل اهانت ها كريمانه مى گذشت و هرگز قصد مقابله به مثل و انتقام گرفتن نداشت, از چاپلوسى نفرت خود را اعلام مى كرد, و تعريف ديگران از خود را منفى مى دانست و در عين حال روى تعريفى كه از ديگران نزد او مى شد حساب مى نمود و از افرادى كه از خودشان نزد او تعريف مى كردند بدش مىآمد, در عين حال دوستى ها در ضوابطى كه وى قبول داشت و اجرا مى كرد تإثيرى نداشت و برخى ضعف هاى دوستان كه در نظر خودشان و يا اشخاص ديگر ناچيز جلوه مى كرد برايش غير قابل تحمل بود, هرگز حاضر نمى شد به خاطر آشنايى با كسى يا سفارش دوستان در مدرسه به كسى حجره تنهايى بدهد. سينه اش براى دوستان صندوق اسرار بود, عالم متين و موقرى بود كه هرگز در طول معاشرت با او كسى از وى سخن مبتذل و يا حركتى ناهنجار نمى ديد, در هيچ مجلسى هرچند خصوصى و در هيچ حالتى هرچند مواقع تفريح و اوقات فراغت, بذله گويى و شوخى هاى ركيك از او شنيده نمى شد.
منفى ترين حالات يك فرد را جلسات و نشستن هاى دور هم بيهوده را كه باعث اتلاف وقت مى شود مى دانست و كرارا افراد را از اين امور عبث منع مى نمود و عقيده داشت اجتماعاتى اين گونه زمينه ساز غيبت و تهمت و تحقير افراد است و اشخاص را نسبت به هم بدبين مى كند, او معتقد بود يك دوست واقعى و باايمان كسى است كه بتواند رازدارى را در خود زنده كند, چه در اين صورت از خيلى از گناهان مصون خواهد بود و در زير شكنجه هاى طاغوت بيشتر دوام مىآورد و از گناه لو دادن دوستان و ياران در امان مى ماند.

12 ـ هوش سرشار و فطانت:
در حالى كه مرحوم شهيد قدوسى كمال تقوا و تقدس را داشت از فطانت و زيركى خاص برخوردار بود, چندين مرتبه ساواك, مدرسه منتظريه را محاصره كرد, ولى در مقابل زيركى ايشان تمام فعاليت هاى آنان خنثى گرديد, ضمن برخوردارى از هوش و استعداد سرشار و ذكاوت فوق العاده از روان شناسى و قيافه شناسى نيز بهره داشت, با يك برخورد و ملاقات طرف مقابل را مى شناخت و غالب پيش بينى هايش درباره افراد درست از آب درمىآمد, حافظه اش بسيار قوى و قدرتش براى كارهاى علمى و پژوهشى زياد بود و به امور تحقيقاتى علاقه داشت به همين دليل اشتغالات غير علمى برايش سنگين و ناگوار بود, او با قدرت تفكر عالى و انديشه نيرومندى كه خداوند به وى عطا كرده بود به مراحل عالى علمى در فقه, اصول و فلسفه نائل گرديد و در شمار كسانى بود كه در جلسات پژوهشى و بحث هاى تحقيقى علامه طباطبايى حضور يافت, قدرت علمى و فكريش اقتضا مى كرد كه به عنوان يك متفكر و محقق و استادى برجسته و صاحب نظر در حوزه علميه به اشغال كرسى استادى و تحقيق و تتبع و تإليف و تدريس بپردازد, اما به رغم توانايى كافى و كامل كه براى اين پيشرفت علمى داشت در يك مقطع مهمى از عمر خويش امور تحقيقى و تدريس و كاوشهاى علمى را رها كرد و با تمام وجود نيروى خويش را براى راه اندازى يك موسسه آموزشى و دانشگاهى اسلامى به كار گرفت, او معلمى دانا, مربى ورزيده و كاردان بود و شيوه هاى ابتكارى و توإم با خلاقيت و نبوغ را چه در امر مديريت و چه در مسايل تربيتى از خود بروز داد.(1)

ميهمان قدسيان
آيه الله قدوسى داراى شش فرزند بود كه چهار نفر آنان ذكور و بقيه اناث هستند, فرزند ارشد ايشان محمد حسن قدوسى در جبهه هاى نبرد در منطقه هويزه به شهادت رسيد, شهيد قدوسى در شهادت اين فرزند لايق و ممتاز, بردبارى فوق العاده اى از خود نشان داد,(2) خودش نيز به لقاى حق و آرميدن در بارگاه قدسيان از طريق شهادت اشتياق داشت و گاهى مى گفت: به علت خستگى زيادى كه از كارها دارم وقتى كه مى خوابم با تمام قدرت بلند مى شوم و مجددا مى افتم, پس چرا اين موتورسوارها به سراغ ما نمىآيند.(3) پس از شهادت آيه الله دكتر بهشتى گفته بود: چون امام به من دستور داده است از خود حفاظت كنم مى ترسم كه اگر چنين نكنم و كشته شوم در مخالفت فرمان ولى فقيه كشته شوم و بروم به جهنم و روزهاى آخر حياتش يك حالت عرفانى و ملكوتى خاص داشت و دائما در انتظار شهادت به سر مى برد.(4)
او از اين كه در جمع شهداى هفتم تير 1360 نبوده و آن سعادت شامل حالش نشده اظهار تإسف و شكوه مى كرد و اين فوز عظيم را براى خود آرزو مى نمود و در روزهاى آخر عمرش همچون عاشقى كه او را به محضر يار مى برند به شور و هيجان افتاده و از تمام تعلقات دنيايى بريده و در شادى زايدالوصفى بسر مى برد و اين حالات را كسى در تمام عمرش از او نديده بود.(5)
فردى نفوذى از كارمندان دادستانى زير اتاق آيه الله قدوسى بمبى تعبيه نموده و از اين مكان خارج مى شود تا آن كه در ساعت 40 / 8 روز شنبه 14شهريور 1360 انفجار مهيبى رخ مى دهد به نحوى كه ديوار پشت سر آن شهيد جدا شده و ايشان از اتاق خويش كه در طبقه دوم بود به كف حيات پرتاپ شده بود, نخست آن قاضى وارسته را به بيمارستان 501 ارتش انتقال دادند و سپس براى معالجه دقيق تر به بيمارستان شهدا انتقال يافت و تحت عمل جراحى قرار گرفت اما اقدام پزشكان به نتيجه نرسيد و ضربه و خونريزى مغزى سبب شهادت اين مرد بزرگ و اسوه اخلاص گرديد, در روز بعد پيكر پاك آن شهيد به دوش مردم مسلمان قرار گرفت و پس از آن كه مسافتى را در ميان اندوه و خشم مردم طى كرد, با شكوه خاصى به سوى شهر مقدس قم حمل شد تا در جوار بارگاه مطهر حضرت فاطمه معصومه جاى گيرد.(6) امام خمينى در پيامى كه به مناسبت شهادت او صادر نمود, خاطر نشان ساخت: ((شهادت بر او مبارك و وفود الى الله و خروج از ظلمات به سوى نور بر او ارزانى باد.))(7)
آرى:
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
روبه صفتان زشت خو را نكشند
گر عاشق صادقى زكشتن مهراس
مرده است هر آن كه او را نكشند

پى نوشت ها:
1 . خصوصيات اخلاقى را كه در اين نوشتار برشمرديم تمامى شاگردان ,ياران و آشنايان ايشان طى مصاحبه ها و خاطراتى يادآور شده اند و در كتب و مقالاتى كه به شرح حال ايشان اختصاص دارد و نيز ويژه نامه ها و يادنامه ها مى توان اين نكات را يافت.
2 . يادنامه شهيد قدوسى, ص58 و ;158 ديدار با ابرار, همان, ص;139 عدالت در خون ص26 و ص;99 يادها و يادگارها, ص49.
3 . عدالت در خون, ص99.
4 . همان, ص97.
5 . يادنامه شهيد قدوسى, ص82.
6 . مجله سروش, سال سوم, شماره 113, 28 شهريور 1360, ص10 ـ 11.
7 . صحيفه نور, ج15 ص122.