علم و دين

علم و دين

آيه الله جوادى آملى
نگارش و تدوين : حجه الاسلام والمسلمين محمدرضا مصطفى پور

يكى از مباحث حوزه فلسفه دين, رابطه علم و دين است كه در اين مبحث, اين مسئله مطرح مى شود كه آيا علم و دين معاون و معاضد يكديگرند يا معاند و معارض و دشمن همديگرند؟
قبل از بيان مسئله علم و دين و رابطه آنها, مقدمه كوتاهى بيان مى شود تا معلوم گردد در پرتو جهان بينى هاى گوناگون رابطه علم و دين به شكل هاى مختلف قابل تحليل وبررسى است و آن مقدمه اين است كه: گاهى پندار انسان اين است كه وجود مساوى با ماده است و هر موجودى مادى است و ماورإ ماده خرافات است, چيزى كه با ابزار مادى و حس و تجربه قابل شناخت نباشد وجود ندارد قهرا چنين شخصى هستى را همتاى ماده مى داند. شخصى كه جهان بينى و تفكرش مادى بود, دين را كه از ماورإ طبيعت سخن مى گويد, امرى خرافى مى پندارد, مى گويد: دين خرافات است, اگر خرافات بود, علم آن را نمى پذيرد. از اين رو با چنين شخصى نمى توان از رابطه علم و دين سخن گفت.
اما اگر كسى تفكر و جهان بينى او, اين بود كه موجودات بر دو قسمند, بعضى ماديند كه با ابزار مادى و حواس درك مى شوند و بعضى مجردند كه با ابزار عقل درك مى شوند و يا با شهود قلبى ديده مى شوند و دين هم از خدا و غيب سخن مى گويد: و چون موجود بر دو قسم است بعضى محسوس و عادى و برخى معقول و غيب و مجرداند, در چنين فضايى بحث علم و دين و سخن گفتن از رابطه آن ها روا است و در چنين فضايى بحث مى شود كه فرآورده هاى علم و فرآورده هاى دين چه رابطه اى دارند.
براساس مبنا و نگرش اول اصلا جا براى بحث نيست ولى براساس نگرش دوم جاى بحث و گفتگو از رابطه علم و دين وجود دارد.

آرإ در رابطه علم و دين

در بيان رابطه علم و دين سه راه وجود دارد:
1ـ كسى كه مى گويد علم يك سلسله محصولاتى دارد و دين هم محصولات خاص خود را دارد و قلمرو هر كدام جداى از قلمرو ديگرى است, اين دو داراى مرز مشترك نيستند تا بگوييم: فتواى علم چيست و فتواى دين چيست؟ و به عبارت ديگر قلمرو دين ارزشهاست اما قلمرو علم هستها و نيستها است پس قلمرو علم و دين از هم جدا هستند و هيچ اصطكاكى بين آنها نيست.
2ـ علم در عين حال كه درباره مسائل خاص خود سخن مى گويد, و دين هم درباره معارف مخصوص خود بحث مى كند, اما داراى قلمرو مشتركى هستند. در اين صورت كه داراى قلمرو مشترك هستند آيا حرف علم و دين يكى است يا اين كه مخالف همديگرند. در اين جا دو نظر وجود دارد :
الف: نظر اول اين كه: علم مخالف دين است و دين مخالف علم است.
ب: علم و دين هيچ گونه مخالفتى و تعاندى ندارند, بلكه معاضد و هماهنگ با همديگرند.
3ـ با توجه به راه دوم كه به دو نظر منشعب مى شود, راه سوم اين است كه علم و دين هيچ تخالفى با هم ندارند, بلكه معاضد و كمك همديگرند.

نقد و تحليل اين سه راه

آنها كه مى گويند قلمرو علم و دين از هم جداست در حقيقت و واقع همه ابعاد دين را بررسى نكردند, و الا دين و علم را از هم تفكيك نمى كردند, و چون حقيقت علم را نشناختند, قلمرو آن دو را از هم جدا كردند, زيرا دين اعم از آن چه كه در قرآن كريم آمده و يا در سخنان معصومين(ع) وارد شده, بسيارى از مسائل را به صورت قانون كلى بيان كرده و تشريح و تبيين آن را به اجتهاد كارشناسان واگذار كرد. چنان كه در بحث هاى فقهى و حقوقى و اخلاقى فقط خطوط كلى بيان شده و تفسير و تشريح آن به اجتهاد و استنباط مجتهدان و حقوقدانان و عالمان اخلاق واگذار شده است در مسائل علمى هم, دين خطوط كلى را بيان كرده و تفريع و تفصيل آن را به كارشناسان سپرده است و همان طورى كه اگر كسى يا گروهى در بخش هاى فقهى زحمت مى كشند بعد معلوم مى شود اشتباه كرده اند در مسائل علمى نيز چنين است.
گاهى انسان چيزى را به دين اسناد مى دهد, ولى در حد مظنه است اما بعد معلوم مى شود كه فتواى دين چيز ديگرى است. بنابراين نمى توان گفت محدوده علم غير از محدوده دين ومحدوده دين غير از محدوده علم است.

گستردگى قلمرو دين در بايد و نبايدها و اسمإ حسناى الهى

البته دين چيزهايى دارد كه علم درباره آن سخنى ندارد, بسيارى از مسائل است كه مربوط به بايدها و نبايدهاست و علم درباره آنها نظرى ندارد يا مسائلى مربوط به اسمإ حسناى حق تعالى است ولى علوم تجربى در آن باره كارآمد نيست, ولى در بسيارى از مسائل مشترك هستند, وقتى مرز مشترك داشتند بحث مى شود كه آيا معاند يكديگرند يا معاون همديگر؟
بنابراين در اصل, علم و دين با هم توافق و هماهنگى دارند گرچه ممكن است دليل عقلى با دليل نقلى با هم موافق نباشند, يعنى ممكن است ظاهر يك حديثى مطلبى را بفهماند كه تجارب علمى آن را تإييد نكند يا محصول تجارب علمى چيزى باشد كه ظاهر آيه اى آن را تإييد نكند, در اين صورت نمى توان گفت علم با دين مخالف است بلكه بايد گفت دليل عقلى دين با دليل نقلى دين موافق نيستند.
زيرا دين مجموعه قرآن و سنت و آن چيزى است كه عقل صحيح و مبرهن استنباط مى كند مثلا اگر عقل مى گويد: خيانت قبيح است گرچه آيه اى كه بر حرمت خيانت دلالت كند, وجود نداشته باشد اگر كسى به فتواى عقل توجه نكرد به دوزخ مى رود زيرا عقل چراغ دين است.

دليل هاى هماهنگى علم و دين

دلايل هماهنگى علم و دين عبارت است از :
1ـ دين داراى منابع غنى و قوى است كه از جمله آن منابع كتاب و سنت است و از جمله آن عقل مى باشد و بين منابع دين هماهنگى است و اگر در موردى با هم تعارض كردند بايد بين آن ها جمع كرد.
2ـ معلوم ها با هم, هماهنگند زيرا معلوم در مسائل علمى وفلسفى همان نظام آفرينش يعنى فعل خداست و معلوم در مسائل دينى وحى و قول خداست. فعل خداوند با قول خداوند همانگى دارند, زيرا قول خدا همان است كه انجام داد و فعل خدا همان است كه فرمود, پس بين معلوم در علم و معلوم در دين تعارضى نيست, علم اگر صحيح بود و از معلوم هاى واقعى حكايت كرد, بين علم ها تعارضى نيست, پس علم دين از قول خدا پرده برمى دارد و علوم تجربى از كار خدا پرده برمى دارد اگر فعل خدا با سخن خدا هماهنگ است, پس علوم تجربى كه از كار خدا پرده برمى دارد با علوم دينى كه از كلام خدا پرده برمى دارد با هم هماهنگى دارند.
نتيجه آن كه چون اولا دين وعلم داراى قلمرو مشتركند و ثانيا عقل و نقل دو بازو و منبع قوى دين هستند, عقل و نقل و علم و نقل معاضد همديگرند و نه اين كه معارض هم باشند و لذا اگر بين دليل عقلى و علمى با دليل نقلى تعارضى پيدا شد اگر دين عقلى, قاطع و مبرهن باشد, قرينه اى مى شود كه در ظاهر دليل نقلى تصرف كنيم.
با ملاحظه مقدمه گذشته براى تبيين صحيح رابطه علم و دين بايد حقيقت علم و حقيقت دين با همه ابعاد آن بررسى شود وقتى علم و اقسام آن را بيان كرديم روشن مى شود كه آيا رابطه آنها چگونه است.

تعريف علم و اقسام آن

علم عبارت است از چيزى كه حقيقت و معلومى را براى ما كشف بكند و چون علم با حقيقت ارتباط دارد و مى خواهد معلوم و حقيقت را كشف كند بايد بدانيم حقايق چند قسمند, حقايق و واقعيت در مرحله اول دو قسمند: 1ـ هستى و وجود. 2ـ ماهيت و مفهوم كه از هستى حكايت مى كنند.
با توجه به تقسيم حقايق به دو قسم وجود و ماهيت و مفهوم, علم هم قهرا دو قسم خواهد بود: 1ـ علم حصولى كه علم به معنا و مفهوم اشيإ از قبيل درخت و انسان و مانند آن است 2ـ علم حضورى كه علم به وجود اشيإ است پس چون معلوم دو قسم است علم هم دو قسم خواهد بود.

مراتب علم حصولى
علم حصولى داراى مراتبى است:

الف: علم حسى كه ما از راه حس با ماده خارج ارتباط برقرار مى كنيم و با حواس مى فهميم مثل اين كه با چشم مى بينيم يعنى با صورت محسوس رابطه داريم.
ب: علم خيالى كه با صورت خيالى رابطه داريم يعنى وقتى از شىء بعد از ديدن آن فاصله گرفتيم, صورتى از آن را در خيالمان ترسيم مى كنيم كه به آن صورت خيالى مى گويند.
ج: معانى وهمى: اگر مدركات ما از قبيل صورت ها نبودند, بلكه از قبيل معانى بودند مثل دوستى و محبت پدر به فرزند به آن معانى وهمى گويند.
د: معناى عقلى, اگر حقيقتى كلى وتجريدى محض باشد, آن را معناى عقلى گويند, همان طورى كه علم حصولى داراى مراتبى است, علم حضورى نيز مراتبى دارد, زيرا انسان در علم حضورى وجود را شهود مى كند و آن چه كه موجود است يا از عالم طبيعت است و يا عالم مثال و يا عالم عقل, در نتيجه چيزى را كه انسان شهود مى كند يا از سنخ عالم طبيعت است و يا از سنخ عالم مثال يا عقل, پس علم, شهودى طبيعى و مثالى و عقلى خواهد بود.

تعريف دين:

دين مجموعه اعتقادات و احكام و دستورات اخلاقى و فقهى و مجموعه مقررات حقوقى است كه از طرف خداى سبحان براى هدايت در جهت سعادت همه جانبه انسان, بر او نازل مى شود و به عبارت ديگر: اين مجموعه حقايق و گزاره هايى است كه بخشى از آن مربوط به هست و نيست ها و بخشى از آن مربوط به بايد و نبايدهاست كه اگر انسان به آن هست و نيست ها اعتقاد پيدا كند و به بايد و نبايدها عمل كند, نيازهاى او تإمين و به سعادت دنيوى و اخروى نايل مى شود.
با در نظر گرفتن تعريف علم و دين, مى توان چگونگى رابطه و نسبت علم و دين را بررسى كرد.

1ـ دين مشوق انسان به تحصيل علم

يكى از پيام هاى اساسى دين آن است كه انسان, براى تحصيل علم تلاش كند تا عالم شود. على(ع) فرمود: ((تعلموا العلم فان تعلمه حسنه و مدارسته تسبيح والبحث عنه جهاد وتعليمه لمن لايعلم صدقه))(1) علم را فرا بگيريد كه آموختن آن حسنه و تحقيق وپيگيرى آن تسبيح خدا و بحث از جهاد و فراگرفتن براى كسى كه نمى داند صدقه است و پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((فضل العلم احب الى الله من فضل العباده))(2) ارزش علم نزد خدا محبوب تر از ارزش عبادت وبندگى خداست و چون تحصيل علم براى انسان ارزش مند است, اولا جنسيت در آن دخالت ندارد بلكه تحصيل آن بر مرد و زن مسلمان واجب است و خدا طالبان عالم را دوست دارد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((طلب العلم فريضه على كل مسلم, الا ان الله يحب بغاه العلم))(3) و فرمود: ((طلب العلم فريضه على كل مسلم و مسلمه))(4) و ثانيا تحصيل علم محدود به دوره سنى خاصى نيست, بلكه لازم است انسان در تمام طول عمر در پى تحصيل دانش باشد, پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((اطلبوا العلم من المهد الى اللحد))(5) و ثالثا تحصيل علم محدود به مكان خاصى نيست, بلكه اگر لازم است براى تحصيل دانش به دورترين نقطه عالم سفر كند بايد اين سفر را داشته باشد, پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((اطلبوا العلم بالصين فان طلب العلم فريضه على كل مسلم))(6) براى تحصيل علم به دورترين نقطه عالم سفر كنيد و رابعا انسان مومن انديشه هاى حكيمانه را از هر كه باشد فرا مى گيرد, حتى اگر مشرك يا منافق باشد.
از اين رو پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((الحكمه ضاله المومن يإخذها حيث وجدها))(7) حكمت و دانش حكيمانه گمشده مومن است هر جا كه آن را يافت, دريافت مى كند. على(ع) فرمود: ((خذوا الحكمه ولو من المشركين))(8) حكمت را فرا بگيريد اگرچه از مشركين باشد.
و پيامبراكرم(ص) فرمود: ((الحكمه ضاله المومن فخذ الحكمه ولو من اهل النفاق))(9) حكمت گمشده مومن است پس حكمت را فراگيريد گرچه از اهل نفاق باشد, زيرا ملاك ارزيابى گفته حق و يا باطل بودن آن است كه انسان بايد حق را اقتباس و از باطل پرهيز كند از اين رو فرمود: ((خذوا الحق من اهل الباطل و لا تإخذوا الباطل من اهل الحق, كونوا نقاد الكلام))(10) حق را از اهل باطل اخذ كنيد و باطل را از اهل حق دريافت نكنيد, نقاد سخن باشيد از اين رو فرمودند: ((انظر الى ما قال و لاتنظر الى من قال))(11)
نكته ديگرى كه لازم است در اين جا به آن اشاره شود آن كه در روايات از جمله شرائطى كه براى علم ذكر مى كند نافع بودن است يعنى انسان بايد عمرش را صرف تحصيل علمى نمايد كه براى او و جامعه سودمند باشد و از علمى كه ثمره و نتيجه اى نداشته باشد اجتناب كند, از اين رو حضرت امير(ع) در نهج البلاغه ضمن بيان اوصاف و ويژگى هاى پرهيزكاران فرمود: ((و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم))(12) پرهيزكاران گوش هاى خود را متوجه دانشى مى كنند كه براى آن ها سودمند باشد و پيامبراكرم(ص) فرمودند: از علم بدون سودمندى به خدا پناه ببريم ((نعوذ بالله من علم لاينفع))(13) ((اللهم انى اعوذ بك من علم لاينفع))(14)
نكته ديگرى كه لازم است آن كه ترغيب آدمى براى تحصيل علم در اسلام منحصر به تحصيل علم دين نيست, بلكه علم اديان و هم علم ابدان فراگرفتن آن لازم است پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((العلم علمان: علم الاديان و علم الابدان))(15) و على(ع) نيز در روايتى فرمود: ((العلوم اربعه: الفقه للاديان والطب للابدان و النحو للسان والنجوم لمعرفه الازمان))(16)
علوم چهار دسته اند, علم فقه براى اديان و پزشكى براى درمان بيمارى جسمى و ادبيات براى چگونه سخن گفتن و علم نجوم براى شناخت زمان ها.
با توجه به اين دو نكته روشن مى شود كه تحصيل هر علمى كه براى انسان و جامعه انسانى سودمند باشد, لازم است چه علوم انسانى باشد و چه علوم تجربى باشد.
علاوه بر اين روايات در آيات قرآن انسان را به تفكر و انديشيدن در نظام هستى و موجودات آن فراخوانده است.

پى نوشت ها :
1 . بحارالانوار, ج1, ص166.
2 . همان, ص167.
3 . اصول كافى, ج1, ص30.
4 . بحارالانوار, ج1, ص177.
5 . نهج الفصاحه, ج2, ص665.
6 . بحارالانوار, ج1, ص18.
7 . همان, ج2, ص105.
8 . همان, ص97.
9 . همان, ص99.
10 . همان, ص96.
11 . كنزالعمال, حديث 42218.
12 . نهج البلاغه, خطبه متقين.
13 . بحارالانوار, ج2, ص32.
14 . كنزالعمال, حديث 3609.
15 . بحارالانوار, ج1, ص220.
16 . همان, ص218.