اهل بيت عليهم السلام از ديدگاه على عليه السلام

اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از ديدگاه على(ع)

حجه الاسلام مصطفى خليلى

در ميان اقوام و ملت ها, از ابتداى شكل گيرى زندگى اجتماعى انسان, داشتن اسوه و الگوى موفق, امر رايج و مرسومى بوده است. در اين ميان, اصل و قاعده بر اين بود كه پيروان مكاتب و اديان از رهبران خويش الگو مى گرفتند و آنان را سرمشق زندگى فردى و اجتماعى خود قرار مى دادند. حيات انسانى, مادام كه با الگويى عينى و خارجى همراه نباشد, زندگى موفق و با هدفى نخواهد بود و زندگى بى هدف با شإن و مقام انسان سازگار نيست.
پس جستجوى يك الگوى كامل و پيروى كردن ـ در امور فردى و اجتماعى ـ از آن براى رسيدن به حيات مطلوب و زندگى انسانى ـ كه با زندگى حيوانات فرق داشته باشد ـ لازم و ضرورى است.
پيامبران الهى, ائمه معصومين(ع) و اولياى دين معلمانى هستند كه در تمام دوره هاى زندگى انسان, بشريت را به سوى كمال و سعادت راهنمايى و هدايت مى كنند.
اهل بيت(ع) وارثان حضرت رسول(ص), احياكنندگان عقول, مربيان و معلمان بشر, پرچم دين, قرآن ناطق, درخت نبوت, نور هدايت, معدن علم و حكمت و گنج هاى خداوند رحمان هستند.
اهل بيت(ع) با همه كمالاتى كه دارند حتى در ميان پيروان خويش, آن چنان كه بايد, شناخته شده نيستند.
كتب و رسائل زيادى در وصف فضائل ايشان نوشته شده ولى شخصيت واقعى و حقيقى آنان به درستى معرفى نشده است. پيروان اديان الهى, به ويژه انديشمندان مسيحى وقتى در مقابل سخنان گوهربار معصومين(ع) قرار گرفتند, زانوى تواضع و ادب به زمين زدند و آنان را اسرار الهى دانسته و خود را بسيار كوچك يافتند.
در اين نوشتار سعى شده تا با استفاده از بيانات گوهربار اولين مقام ولايت, به معرفى اهل بيت عصمت و طهارت بپردازيم, تا شايد معرفت و شناخت, نسبت به آنان حاصل آيد.

1ـ اهل بيت (ع) اركان دينند

ستون مستحكم دين و ركن ركين علم و يقين, اهل بيت پيامبر(ص) هستند. بدون آن ها دين برپا نمى شود و هيچ كس به مقام معرفت و يقين نمى رسد.
على(ع) در اين رابطه مى فرمايد:
((لايقاس بآل محمد(ص) من هذه الامه احد و لايسوى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا هم اساس الدين و عماد اليقين اليهم يفىء الغالى و بهم يلحق التالى; كسى از اين امت را نمى توان با آل محمد(ص) مقايسه كرد و آنان كه ريزه خوار آل محمدند با فرزندان پيامبر(ص) برابر نخواهند بود. آنان اساس دين و اركان يقين هستند, غلو كننده به سوى آنان بازگردد و عقب مانده بايد به آن ها ملحق شود.))(1)
اهل بيت, قرآن ناطقند و قرآن در شإن و منزلت آنان نازل شده است, آنان گنج هاى علوم خداوند رحمان هستند. اگر سخن بگويند, راست است و اگر سكوت كردند, از آن ها نبايد سبقت گرفته شود.(2)

2ـ اهل بيت (ع) درب علم پيامبرند

پيشوايان دين و ائمه معصومين(ع) به عنوان خلفاى به حق پيامبر(ص) شهرت يافتند. مبدإ شهرت آنان, پيغمبر(ص) بود كه در احاديث منزلت, سفينه نوح و آيات تطهير و اولى الامر, به معرفى اهل بيت پرداخته بود. آنان نزديك ترين افراد به پيامبر(ص) بودند.
حضرت محمد(ص) فرمود:
((إنا مدينه العلم و على بابها; من شهر علمم و على در آن است.))(3)
و در همين زمينه على(ع) فرمود: ((نحن الشعار والاصحاب والخزنه والابواب و لاتوتى البيوت الا من ابوابها, فمن اتاها من غير إبوابها, سمى سارقا; ما محرم اسرار حق, ياران راستين و گنجينه ها و درهاى علوم پيامبريم و هيچ كس داخل خانه اى نمى شود مگر از درش و كسى كه از غير در وارد خانه شود, سارق ناميده مى شود.))(4)
هر مسيرى براى وصول به حق ـ كه هدف متعالى انسان هاست ـ غير از مسير ولايت و عترت, خطاست. خطى كه انسان را به حق مى رساند و صراطى كه هيچ گونه اعوجاج و انحرافى در آن مشاهده نمى شود, خط اهل بيت و صراط عترت(ع) است, چون آنان تجسم عملى و عينى صراط مستقيمند. على(ع) فرمود:
((به خاندان پيامبرتان بنگريد و همراه آنان باشيد. به هر سمتى كه گام برمى دارند, شما هم به همان سمت گام برداريد, زيرا آن ها هرگز شما را از راه راست خارج نمى كنند و به سستى باز نمى گردانند, اگر سكوت كردند, شما هم سكوت كنيد و اگر قيام كردند, شما هم قيام كنيد و از آن ها پيشى نگيريد, كه گمراه خواهيد شد و از آنان عقب نمانيد, كه هلاك خواهيد شد.))(5)

3ـ هلاكت در تخلف از راه عترت است

تشخيص حق و باطل, براى كسانى كه طالب آن باشند بسيار آسان است, چون مسير حق و باطل در متون روايى ما به خوبى ترسيم شده است. حضرت على(ع) فرمود: ((من تمسك بنا لحق و من تخلف عنا محق; هر كس به ما تمسك نمايد, به ما ملحق مى گردد و هر كس از ما تخلف و نافرمانى نمايد, هلاك گردد. ))(6)
هلاكت آدمى در اين است كه از تعاليم ائمه(ع) و دستورهاى پيشوايان دين فاصله بگيرد و يا با آن تعاليم مخالفت ورزد و سرش اين است كه تعاليم اهل بيت(ع) در راستاى تعاليم الهى و تعليمات انبيإ مى باشد و تعليمات الهى نيز براى احياى شخصيت و كرامت انسانهاست. عمل به تعاليم آنان موجب رشد و تعالى و ترك آن, مايه تنزل مقام انسانى است.

4ـ سنت معصومين(ع) و هدايت انسان ها

گمراهى و هلاكت در دورى از سيره اهل بيت(ع) است و هدات و نجات در پيروى كردن از رفتار آنان. على(ع) مى فرمايد:
((بنا اهتديتم الظلمإ و تسنمتم العليإ و بنا انفجرتم عن السرار; شما به واسطه ما از تاريكى گمراهى, هدايت يافتيد و به مقام والاى انسانيت رسيديد و از شب تيره به صبح روشن وارد شديد.))(7)
عزت و سعادت در گرو پيروى از اهل بيت(ع) است. آنان پيشوايان خلق و راهنمايان به سوى حقند.
((نحن دعاه الحق و ائمه الخلق والسنه الصدق, من اطاعنا ملك و من عصانا هلك; ما دعوت كنندگان به سوى حق و پيشوايان خلق و زبان هاى راست گوى خداونديم هر كس از ما پيروى كند, به ملك و دولت مى رسد و هر كس از ما نافرمانى كند, هلاك مى گردد. (8)
على(ع) اهل بيت عصمت (ع) را بهترين الگوى عملى مى داند كه اطاعت از آنان مى تواند بشريت را از لجن زار فساد اخلاقى نجات دهد و به بالاترين مقام انسانى نايل گرداند. طريقتنا القصد و سنتنا الرشد, راه ما هدايت و سنت ما رشد است.(9)
خداوند اهل بيت را به عنوان امين هاى خود, براى هدايت و نجات خلق فرستاد. دوست داران ايشان اقامه كنندگان حقند و مجريان عدالت به خاطر اجراى حق و عدالت و ايستادگى در مقابل ظلم, نجات يافتگان از عذاب الهى اند: ((نحن امنإ الله سبحانه على عباده و مقيموا الحق فى بلاده بنا ينجوا الموالى و بنا يهلك المعادى; ما امين هاى خداوند سبحان بر بندگانيم و برپادارنده حق در زمين اوييم, دوستان به واسطه ما نجات مى يابند و دشمنان به واسطه ما هلاك مى گردند.(10)
پس نمى توان ادعاى دوست دارى اهل بيت(ع) را داشت و در عين حال از قيام به عدل كوتاهى نمود و در مقابل ظلم مقاومت نكرد, چون مصداق بارز تولى و تبرى, اقامه عدل و دورى از ظلم و بى عدالتى است.

5ـ وجوب دوستى اهل بيت(ع) از جانب خداوند

محبت و دوستى خاندان پيامبر(ص) را خداوند واجب نمود و رسولش را مورد خطاب قرار داد و فرمود: ((قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى; بگو (اى پيامبر) از شما پاداشى نمى خواهم, مگر دوستى و محبت اهل بيت.))(11)
اكثر مفسران شيعه و سنى گفته اند كه منظور از ((قربى)), على(ع) و فاطمه و فرزندان آن هاست.
در روايات آمده است كه دوستى و مودت اهل بيت(ع) از طرف خداوند بر هر مسلمانى واجب است. امام سجاد(ع) فرمود: وقتى اميرمومنان, على(ع) به شهادت رسيد, حسن بن على(ع) در ميان مردم خطبه خواند و فرمود:
((إنا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه(ص) قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البيت; من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آن ها را بر هر مسلمانى واجب كرده است و به پيامبرش فرمود: ((قل لا اسئلكم; منظور خداوند از ((اكتساب حسنه)) دوستى ما, اهل بيت است.))(12)
مفسران بزرگ اهل سنت (زمخشرى, فخر رازى و قرطبى) احاديثى را در اين باب از پيامبر(ص) نقل كردند, كه به چند روايت اشاره مى شود.
پيامبر(ص) فرمود: ((هر كس با محبت آل محمد بميرد, شهيد از دنيا رفته است. ))(13)
((آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد (ص) از دنيا برود, مومن كامل الايمان از دنيا رفته است.))(14)
((آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد(ص) از دنيا برود, در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود.))(15)
((آگاه باشيد! هر كس با عداوت آل محمد(ص) از دنيا برود, بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.))(16)
((آگاه باشيد! هر كس با عداوت آل محمد(ص) از دنيا برود, روز قيامت در حالى كه وارد عرصه محشر مى شود, بر پيشانى او نوشته شده است: مإيوس از رحمت خدا.))(17)
با توجه به اين تإكيدات است كه على(ع) فرمود: ((إحسن الحسنات حبنا و اسوء السيئات بغضنا; بهترين خوبى ها, دوستى ما اهل بيت و بدترين بدىها, بغض و دشمنى با ماست.))(18) پس آن بزرگواران, ملاك و ميزان سنجش خوبى و بدى مى باشند.
هرگاه عملى از بنده اى صادر شود كه در راستاى رضايت آنان باشد, خير و نيك است و هر عملى كه خلاف رضايت اهل بيت(ع) باشد, شر و زشتى است.
بنابراين قرب و نزديكى به آنان, نزديكى به خوبى هاست و حب آنان برترين نيكى هاست. بهترين بنده كسى است كه محبت بيش ترى به خاندان عصمت(ع) داشته باشد و نشانه محبت و دوستى اهل بيت(ع), عمل كردن به سنت و سيره آنان است. على(ع) فرمود:
((بر شما لازم است دوستى و محبت خاندان پيامبرتان, زيرا آن, حق خداست بر شما و واجب كننده حق شماست بر خدا, آيا به سخن خداوند متعال نمى نگريد كه فرمود: (اى پيامبر) بگو: من از شما اجر و مزدى نمى خواهم, مگر محبت ودوستى خاندانم.))(19)

6ـ اهل بيت(ع) مانع عذاب الهى

اهل بيت(ع) عامل امنيت و آرامش اهل زمين هستند. پيامبر عظيم الشإن اسلام(ص) فرمود: ((النجوم امان لاهل السمإ و إهل بيتى إمان لامتى; ستارگان موجب امنيت براى اهل آسمان هستند و اهل بيت من مايه امنيت امت من.))(20)
امامان معصوم(ع) شبيه همين عبارت را در بيانات خويش متذكر شده اند, آخرين پيشواى دين, حضرت حجت(عج) فرمود:
((انى لامان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السمإ; همانا من امان براى اهل زمين هستم, چنان چه ستارگان, امانى براى اهل آسمان مى باشند.))(21)
على(ع) فرمود: ((إنا و ا هل بيتى امان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السمإ; من و خاندانم براى اهل زمين, مايه ايمنى از عذابيم, همان گونه كه ستارگان امان براى اهل آسمانند.))(22)
نقش ائمه معصومين و پيشوايان دين در زمين همانند نقش ستارگان در آسمان است, يعنى همان گونه كه ستارگان در آسمان عامل استقرار و پايدارى و نگه دارى و مانع متلاشى شدن آسمانند, اهل بيت(ع) عامل ثبات و آرامش زمين و مانع عذاب الهى براى زمينيان مى باشند. قطعا اگر وجود با بركت اهل بيت(ع) نمى بود, زمين اهلش را مى بلعيد.
حفظ و امنيت انسان ها در زمين و عدم نزول عذاب الهى با توجه به كثرت گناهان و بى عدالتى هايى كه انجام مى گيرد مرهون وجود مقدس آخرين ذخيره الهى از خاندان اهل بيت(ع) است, چون با وجود او الطاف الهى بر بندگان جارى مى شود و حضرت مهدى(عج) واسطه فيض الهى و منشإ بركات خداوندى است.

7ـ اهل بيت (ع) ميزان حق و باطل و معيار عدالت

شايد براى عده اى شناخت حق از باطل مشكل باشد و ندانند كه حق كدام است و باطل كدام؟ اين مشكل از آن جا نشإت مى گيرد كه ما نسبت به سنت و سيره اهل بيت(ع) آگاهى كافى نداريم. هرگاه نسبت به تعاليم ائمه(ع) و سنت و سيره آنان معرفت پيدا شود, حق وباطل از هم جدا مى شود. على(ع) فرمود: اهل بيت پيامبر(ص) ستون هاى اسلام و پناهگاه چنگ زنندگان به دامان شان هستند. به واسطه آنان است كه حق در مدار خود و باطل از جايش ريشه كن و زبانش از بيخ قطع مى گردد. آنان كسانى هستند كه دين را يافتند از روى نگه داشتن و به گوش دل گرفتن, نه از روى شنيدن و روايت كردن. آنان گنج هاى ايمان و معدن هاى احسانند. اگر داورى كنند به عدالت باشد و اگر دليل و برهان آورند مورد دشمنى قرار گيرند.(23)

8ـ عمل به دستورهاى اهل بيت (ع) ضامن سعادت است

سعادت انسان در عمل كردن به دستورهاى ائمه(ع) است. همه بدبختى هاى بشر در فاصله گرفتن از آن تعاليم مى باشد. شناخت اوصاف و فضائل آنان و تعهد عملى به آن نكات اخلاقى, سعادت و كمال را براى بشريت به ارمغان خواهد آورد.
همه مشكلات فردى و خانوادگى و معضلات اجتماعى مسلمانان از آن جا ناشى مى شود كه ما خود را در مقام ادعا, پيرو سنت معصومين(ع) مى دانيم وليكن در مقام عمل چندان پاىبندى از خود نشان نمى دهيم. به عنوان مثال حجاب, عفت و پاك دامنى, صداقت و راستگويى, خدمت به خلق و امانت دارى از دستورهاى موكد اهل بيت(ع) است كه اكثر مسلمانان فقط شعارش را مى دهند ولى در مقام عمل… .
ما مسلمان هستيم, ولى احكام اسلامى بر زندگى ما حاكم نيست. به همين جهت, توسعه و تعالى و سعادت و خوشبختى در زندگى ما كم تر به چشم مى خورد. جامعه اسلامى و اجتماع مسلمين بايد برترين و پيش رفته ترين جوامع بشرى باشد. فرزندان و جوانان آن بايد كم ترين مشكلات روحى و روانى را داشته باشند. تشكيلات خانوادگى بايد منسجم ترين و منضبطترين تشكل باشد تا مايه سعادت جامعه باشد, ولى متإسفانه… .
اين از شيواترين كلام امير بيان على(ع) است كه فرمود: خوشبخت ترين مردم كسى است كه برترى و فضيلت ما را بشناسد و به وسيله ما در پيشگاه الهى تقرب جويد, خالصانه ما را دوست داشته باشد و به دستورهاى ما عمل كند و از آن چه نهى كرديم, دورى نمايد. چنين كسى از ماست و در سراى جاويد با ما خواهد بود.(24)
هر كس به اهل بيت(ع) تمسك كرد و به تعاليم آنان عمل نمود, رستگار گرديد ((و فاز من تمسك بكم))(25) و هر كه به دوستى آنان رسيد به سعادت و خوشبختى دست يافت. ((سعد من والاكم.))(26)

9ـ كورى دل در دشمنان اهل بيت(ع)

بينايى ظاهرى با روشنايى باطنى تفاوت دارد, بسا افرادى كه بينايى ظاهرى دارند, ولى بسيارى از حقايق را نمى بينند و بر عكس, بينايى ظاهرى ندارند وليكن حقايق را مى بينند, چون ميان بصر (چشم سر) و بصيرت(چشم دل) فرق است.
در روايات وارد شده است كه بينايى دل مهم تر از بينايى ظاهر است. بسيارى از آنان كه فجايع مىآفرينند و در زمين فساد و تباهى مى كنند و انسانيت خويش را به كلى فراموش كرده اند, كسانى هستند كه از نعمت بينايى برخوردارند. ولى برخى از نابينايان ظاهرى (روشن دلان واقعى) وجود دارند كه از خوشبخت ترين و موفق ترين انسان ها مى باشند.
حضرت على(ع) فرمود:
((كور باطن ترين مردم كسى است كه در دوستى و فضيلت ما, اهل بيت(ع) كور و در دشمنى با ما پافشارى كند, با آن كه گناهى از ما به وى نرسيده است; مگر آن كه ما او را به سوى حق فراخوانده ايم و ديگران او را به فتنه و ظواهر دنيا دعوت نموده اند. او دعوت ديگران را پذيرفته است و در دشمنى با ما اصرار مى ورزد. ))(27)

10ـ خاندان رسالت, بهترين الگوى عملى

زندگى اجتماعى و حيات خانواده زمانى موفق است كه داراى الگوى عملى موفق باشد, بايد در همه عرصه هاى زندگى از آن الگوى موفق پيروى نمود.
ترديدى نيست در اينكه محبوب ترين و مقرب ترين خاندان به خداوند, خاندان اهل بيت عصمت و طهارتند, چون هم از گناه و اشتباه مصون و محفوظند و هم از هر پليدى و رجسى پاك و طاهر.
على(ع) در اين باره مى فرمايد:
خداوند پيامبر(ص) را به رسالت مبعوث كرد, با نور روشنايى بخش و برهان آشكار و راه هويدا و كتاب راهنماينده. خاندانش, بهترين خاندان هاست و درخت نسبش, بهترين درختان, كه شاخه هايش راست است و ميوه هايش در دسترس.(28)

11ـ اهل بيت(ع) و حق حكومت

حق حكومت و حاكميت در جوامع انسانى از آن كسانى است كه قادر باشند اقامه عدل نموده و حقوق مظلوم را از ظالم بستانند, جلوى طمع نفس خود را گرفته و از حرص و ولع دنيوى در امان باشند, حقوق ديگران را بر حقوق خويش ترجيح دهند, در مقابل تعدى و تجاوز ظالمين مقاومت نمايند و در يك كلام, از خدا و آخرت و عذاب الهى, خوف داشته باشند.
از ديدگاه على(ع) حق ولايت در زمان حضور معصوم(ع) از آن ائمه (ع) و در زمان غيبت براى نايبان آنان مى باشد, ((و لهم خصائص حق الولايه و فيهم الوصيه والوراثه الان اذ رجع الحق الى اهله و نقل الى منتقله; و ويژگى هاى ولايت و حكومت در آنان است و وصيت پيامبر(ص) و وراثت او در ميان آنان است, هم اكنون حق به اهلش (على((ع))) بازگشت و دوباره به جايى كه از آن جا منتقل شده بود, بازگشته است. (29)
پس يكى از حقوق مسلم ائمه(ع) حق ولايت بر مردم است. خداوند ائمه(ع) را موظف و مكلف نموده است كه ولايت وپيشوايى جامعه اسلامى را بر عهده گيرند و به مردم تكليف كرده است كه از آنان طاعت نمايند. ((لنا على الناس حق الطاعه والولايه و لهم من الله حسن الجزإ; حق ما بر مردم, اطاعت و ولايت است و حق آن ها از خداوند, پاداش نيكو گرفتن است.(30)
حاصل كلام اين كه اهل بيت رسول خدا(ص) از نگاه على(ع) داراى برترين كرامت و عزت هستند و اساس و اركان دين, استوانه هاى علم و يقين, حجت هاى بالغه الهى در زمين, مانع عذاب الهى, در علم نبوى, ضامن كمال و سعادت بشرى, مخزن اسرار خداوندى, تجلى اسمإ و صفات كمال الهى, ميزان و معيار سعادت و نيكبختى, عصاره نظام هستى, حلقه اتصال خالق و خلق و هدف نهايى خلقت هستند.
خداوند متعال به وسيله اهل بيت(ع) فيض و بركتش را بر خلق عنايت فرمود و به واسطه آنان, انسان ها را به قله كمال نائل نمود.
اگر پرسش شود كه قبل از خلقت معصومين(ع) پيامبران زيادى وجود داشتند كه صاحبان كمال و كرامت بودند پس لازمه رسيدن به كمال, منوط به اين نيست كه حتما از اهل بيت پيامبر(ص) پيروى نمود, چون در زمان پيامبران قبل از پيامبر اسلام(ص) كه ائمه خلق نشده بودند تا الگوى آنان باشند.
پاسخ اين است كه آرى ائمه(ع) نبودند وليكن خداوند پيامبران و انبياى خويش را در همان مسيرى هدايت فرمود كه اهل بيت(ع) را براى تكميل همان مسير آفريد, يعنى خلقت همه انبيإ و پيامبران مقدمه اى براى پيامبر اسلام(ص) و ائمه دين(ع) بود و اگر اين هدف متعالى نمى بود, آن مقدمات در خلقت لازم نمىآمد.
بنابراين آخرين مرحله كمال انسانى پس از خلقت پيامبر اسلام(ص) و ائمه معصومين(ع) مقدور مى باشد. و در حقيقت همه انبياى الهى وپيشوايان دين, نور واحدى هستند كه در طول تاريخ بشريت انسان ها را به كمال و سعادت رهنمون مى سازند.
پس اگر هدايت و كمال و سعادتى براى انسان است در پرتو سيره عملى آنان است. باشد كه ان شإ الله بتوانيم با چنگ زدن به سنت و سيره آنان, به مقام والاى انسانى كه همان مقام خليفه اللهى است واصل گرديم.
نسإل الله منازل الشهدإ و معايشه الشهدإ و مرافقه الانبيإ; مقام شهيدان و زندگى با نيك بختان و همنشينى با انبيإ را از خداوند مسإلت داريم.))(31)

پى نوشت ها:
1 . نهج البلاغه, خطبه2.
2 . نهج البلاغه, خطبه 154.
3 . بحارالانوار, ج10, ص120, ح;1 ج24, ص;107 ج40, ص87.
4 . نهج البلاغه, خطبه 154.
5 . همان, خطبه97.
6 . غرر الحكم, ج2, ص161.
7 . همان, ج1, ص308.
8 . همان, ج2, ص299.
9 . همان, ص11.
10 . همان, ص299.
11 . شورى, آيه22.
12 . تفسير نمونه, ج20, ص411.
13 . من مات على حب آل محمد مات شهيدا, تفسير كشاف, ج4, ص220, تفسير فخر رازى, ج27, ص165.
14 . الا و من مات على حب آل محمد مات مومنا مستكمل الايمان, همان.
15 . الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنه, همان.
16 . الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحه الجنه, همان.
17 . الا و من مات على بغض آل محمد جإ يوم القيامه مكتوب بين عينيه آيس من رحمه الله, همان.
18 . غرر الحكم, ج1, ص211.
19 . همان, ج2, ص26.
20 . شيخ عباس قمى, سفينه البحار, ج1, ص42.
21 . بحارالانوار, ج52, ص92, ح7.
22 . غرر الحكم, ج1, ص256.
23 . همان, ج2, ص316.
24 . همان, ج1, ص206.
25 . زيارت جامعه.
26 . همان.
27 . غرر الحكم, ج1, ص206.
28 . نهج البلاغه, خطبه160
29 . همان, خطبه2 و غرر الحكم, ج2, ص368.
30 . غرر الحكم, ج2, ص148.
31 . نهج البلاغه, خطبه23.