حقيقت هميشه زنده 5 زندگى و انديشه امام خمينى

حقيقت هميشه زنده
(زندگى, انديشه و اخلاق امام خمينى)
قسمت پنجم

غلامرضا گلى زواره

شجاعت, صلابت و قاطعيت

امام خمينى خورشيد قيام در سپهر ولايت بود كه آيات نجات و حيات را بر صحيفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلاب او تشكيلات كفر, شرك و نفاق را سرنگون ساخت و مردمان تشنه حق را از چنگال ظلمت رهانيد و به ديار عزت رسانيد. او به دليل شجاعتى كه در پرتو ايمان و تقوا كسب كرده بود, از هيچ قدرتى جز خداوند نهراسيد و در برابر تمامى كجى ها و انحراف ها با قامتى به صلابت كوه ايستاد و خم به ابرو نياورد و به تعبير مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله العظمى خامنه اى:
((او بت ها را شكست و باورهاى شرك آلود را زدود… و به ملت ها فهمانيد كه قوى شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن, ممكن است.))(1)
بنا به فرمايش حضرت آيه الله جوادى آملى: حضرت امام از هيچ چيز نمى ترسيد و كسى را هم نمى ترسانيد و مى فرمودند: نترسيد, انسان براى اين زنده است كه به لق الله برسد, چه بهتر كه با شهادت به ديدارش نائل گردد.(2)
امام از همان آغاز مبارزه سياسى رس حكومت و اساس سلطنت رژيم پهلوى را هدف قرار داد و فرياد زد: ((هيهات كه خمينى در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد(ص) و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاى ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براى اداى واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.))(3)
در آن روزگار آشفته و پروحشت كه سايه سنگين سر نيزه ها بر قلب ها و ذهن ها حكومت مى كرد و همه از هراس, مهر سكوت بر لب زده بودند, امام نه تنها خود به مبارزه با استبداد و عوامل استكبار پرداخت, بلكه جامعه اسلامى را به ميدان ستيز با ستم بسيج كرد. وقتى على امينى نخست وزير وقت مى خواست به ملاقات امام بيايد; اطرافيان آقا تكيد كردند, هنگامى كه وى آمد به احترامش بلند شوند, ولى آن اسوه شجاعت به توصيه آنان گوش فرا نداد. دكتر على امينى خيلى به كفش خود ور مى رفت (و طول مى داد) تا امام از جاى خود برخيزد, ولى ايشان برنخواستند و در گفت و گوها به وى مجال صحبت ندادند و خودشان زمام سخن را به دست گرفته, وى را نصيحت كرده و به افشاى چهره ستم پرداختند.(4)
رژيم شاه در تاريخ شانزدهم مهر (1341 هـ.ش) با طرح لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى, نمايش ضد ديانت را به اجرا درآورد, زيرا به موجب اين لايحه واژه اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف گرديد و نيز انتخاب شوندگان به جاى آن كه مراسم تحليف را با قرآن به جاى آورند, از اين پس مى توانستند با كتابى آسمانى اين كار را انجام دهند. امام خمينى در تاريخ 28 مهر (1341 هـ.ش) طى تلگرافى مفصل به نخست وزير وقت (علم) رژيم را از اين خلاف دينى و قانونى برحذر داشت و به وى هشدار داد: علما و مسلمانان در اين موارد ساكت نخواهند ماند.(5)
هم چنين امام در تلگرافى ديگر از شاه خواست, دولت را ملزم نمايد تا از قانون اساسى پيروى كند و از جسارت به ساحت مقدس قرآن كريم استغفار نمايد.
((اسدالله علم)) در مقابل اين هشدارها راه بى اعتنايى را پيش گرفت و در پانزدهم آبان (1341 هـ.ش) به جاى عذرخواهى, هرگونه اخلال گرى را محكوم كرد. سرانجام حدود يك هفته بعد, موافقت خود را با خواسته علما و از جمله امام خمينى اعلام داشت, امام با فراستى كه داشت, فرمود: لايحه اى كه به تصويب هيئت دولت رسيده, اين گونه از اعتبار ساقط نمى شود و نخست وزير بايد در روزنامه ها به طور رسمى اعلام كند كه تصويبنامه مذكور لغو گرديده است. از اين رو هيئت دولت پس از 57 روز مقاومت و مخالفت شديد امام و ساير مراجع عظام و امت مسلمان ايران, اين لايحه را غير قابل اجرا دانست و اين ماجرا پايان پذيرفت.(6)
دو ماه پس از اين توطئه, در دى ماه سال 1341 بازى انقلاب شاه و مردم به گوش رسيد و انقلاب سفيد شامل شش اصل اعلام گرديد. در ششم بهمن ـ كه روز رىگيرى براى تثبيت اين حركت مذموم بود ـ شهرهاى قم, تهران, مشهد و بسيارى از نقاط ديگر با درايت علما يكپارچه تعطيل گرديد و مردم به عزاى عمومى نشستند. عصر سالروز شهادت امام صادق(ع) كه با ايام نوروز سال 1342 مقارن بود, مدرسه فيضيه مورد يورش وحشيانه و خونين مموران حكومت پهلوى به فرماندهى سرهنگ مولوى قرار گرفت, چون خبر اين فاجعه به گوش امام رسيد, و به رغم مخالفت برخى از ياران ـ كه مى ترسيدند به آقا آسيبى رسد ـ به سوى مدرسه مذكور حركت كرد و در اين مكان مقدس, ضمن افشاى ماهيت رژيم منحط شاهنشاهى چنين فرمود: ((ناراحت و نگران نشويد, ترس و هراس را از خود دور كنيد… دستگاه حاكم با ارتكاب اين جنايت, خود را رسوا ساخت و ماهيت چنگيزى خود را به خوبى نشان داد, ما پيروز شديم…))(7)
امام در اربعين شهداى فيضيه طى اعلاميه اى خطاب به امت مسلمان ايران, مراتب اندوه خود را از هتك حرمت حوزه هاى علميه و روحانيان اعلام داشت و در پايان تكيد نمود: ((… من مصمم هستم از پاى ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم و در پيشگاه مقدس حق تعالى با عذر وفود كنم. شما هم اى علماى اسلام مصمم شويد و بدانيد پيروزى با شماست.))(8)
ساعت چهار بعد از ظهر عاشوراى سال 1342 كه با سيزدهم خرداد اين سال مصادف بود, امام به سوى مدرسه فيضيه رهسپار گرديد تا بيان هاى تاريخى خود را در اجتماع گروه كثيرى از مردم قم, روحانيان و هيئت هاى عزادار كه از ديگر نقاط به قم آمده بودند, ايراد نمايد. امام در اين سخنان كوبنده و افشا كننده, حمله مموران شاه به فيضيه را به واقعه عاشورا تشبيه كرد; سپس اين توطئه را از نقشه هاى رژيم غاصب صهيونيستى دانست و دستگاه طاغوت را دست نشانده اين غاصبان و اشغالگران قدس معرفى نمود.(9)
اين سخنرانى, رژيم پهلوى را بيش از گذشته نزد مردم حقير و رسوا كرد; از همين رو به دستور شاه, مموران نظامى در نيمه شب پانزدهم خرداد (1342 هـ.ش) از ديوار بالا آمده و وارد منزل امام شدند و آقا را دستگير كردند تا به تهران ببرند. (10)
وحشت و آشفتگى در چهره دژخيمانى كه امام را به تهران مى بردند, به خوبى هويدا بود; به همين دليل ديوانه وار ماشين مى راندند و از توقف در راه احتراز مى كردند. امام در مقام دلدارى به آنان فرمود: اين قدر وحشت زده نباشيد, در اين بيابان كسى نيست كه به شما تعرضى برساند. قوت قلب و شجاعت امام در حدى بود كه كوچك ترين تزلزلى به دل راه نداد, بلكه به ممورانى كه او را مى بردند تسلا مى داد.(11)
مموران و افراد ديگرى كه در زندان بودند از امام مى ترسيدند, چنان كه خودشان فرموده اند:
((در جايى دور از پادگان وضو مى گرفتم, از من خيلى واهمه داشتند و سربازان, افسران و درجه داران مقيد بودند كه مرا نبينند.
در اعتراض به دستگيرى و حبس رهبر انقلاب, مردم مسلمان حماسه خونين قيام پانزدهم خرداد را پديد آوردند كه شعله هاى مقدس آن, حكومت پهلوى را در معرض تهديد قرار داد. به همين دليل بعد از دو ماه, آقا از زندان آزاد شدند. ايشان پس از آمدن به قم در هر فرصتى بر عليه استبداد و فجايع شاه سخن مى گفت. چند ماه پس از رهايى امام از اسارت, اسدالله علم لايحه مصونيت اتباع امريكايى شاغل در ايران را به مجلس سنا برد و پس از عزل او, حسنعلى منصور آن را به دست سناتورهاى مزدور به تصويب رسانيد. وى اين لايحه را كه به ((كاپيتولاسيون)) موسوم است به مجلس شورا برد و در 21 مهر 1342 از تصويب وكلاى وابسته گذرانيد. امام به محض آگاهى از اين خيانت, تلاش گسترده اى را براى خنثى نمودن اين حركت وقيحانه آغاز كرد و در روز بيستم جمادى الثانى سال 1383 هـ.ق (چهارم آبان 1343) به رغم تهديدهاى جدى رژيم با صلابتى خاص, نطق معروف خود را بر عليه اين لايحه ايراد نمود و طى آن ضمن حمله شديد به طرح هاى اسارت بار و ضد اسلامى رژيم و اعلام خطر به علما, مراجع, حوزه هاى علميه, ارتش و مسلمانان ايران با صراحت فرياد زد: رئيس جمهور امريكا بايد بداند كه امروز در پيش ملت ما از منفورترين افراد بشر است. امروز تمام گرفتارىهاى ما از امريكا است.
امام علاوه بر سخنرانى, بيانيه اى كوبنده عليه لايحه مزبور صادر نمود كه در سراسر كشور بازتاب وسيعى داشت. مردم با اين افشاگرى بيش از گذشته از امريكا و رژيم شاه (به خاطر حمايت از بيگانگان و تحقير ملت ايران) تنفر پيدا كردند. رژيم چاره كار را در تبعيد امام از ايران ديد و منزل آقا در سحرگاه سيزدهم آبان 1343 به محاصره صدها كماندوى چترباز درآمد. رهبر انقلاب اسلامى دستگير و از طريق فرودگاه مهرآباد تهران به بورساى تركيه تبعيد شد. امام پس از يك سال تبعيد, به نجف اشرف انتقال يافت,(12) اما اين برنامه ها در مجاهدت ها و تلاش هاى مبارزاتى آن روح قدسى, نه تنها هيچ گونه اثرى منفى نداشت, بلكه ايشان در ادامه مبارزه, مخالفت با امريكا را به طور گسترده تر, جدىتر و عميق تر در برنامه هاى سياسى خود قرار دادند و مردم مسلمان ايران و حتى مسلمانان جهان را نسبت به اين جرثومه فساد و تباهى, آن چنان عصبانى ساختند كه در سراسر جهان اسلام نفرت به امريكا چون موجى بزرگ درآمد و شعار مرگ بر امريكا همه گير شد.
وقتى رژيم پهلوى طرح سپاه دين را مطرح كرد, تا به بهانه اعزام سپاه دين, روحانيان را از حوزه ها جدا كند و آن ها را به سوى نقاط دورافتاده و مرزى روانه سازد. امام طى پيامى خطاب به طلاب علوم دينى فرمود: ((نگران نباشيد, تزلزل به خود راه ندهيد, تعليمات نظامى را با كمال جديت دنبال كنيد. باشد كه چون حضرت موسى(ع) كه در آغوش فرعون بزرگ شد و اساس ظلم و جور را درهم پيچيد, شما هم ريشه هاى فساد و ظلم را از بيخ و بن درآوريد.))(13)
چون در سال 1350 هـ.ش, بار ديگر از سوى نظام طاغوتى طرح ((سپاه دين)) به اجرا درآمد, امام در پيامى آتشين و هشدار دهنده, فرمودند: ((نغمه سپاه دين در شرايطى ساز مى شود كه دستگاه جبار, دست جنايت كار اسرائيل را در تمام شئون اقتصادى, سياسى و نظامى ايران باز گذاشته است, بسيارى از علماى اعلام و ملت شريف ايران در زندان, تبعيد و تحت شكنجه به سر مى برند و جوانان غيور وطن خواه, اعدام و تيرباران مى شوند… اين جانب اعلام خطر مى كنم.))(14)
در سال 1350 هـ.ش امام وقتى متوجه گرديد كارگزاران رژيم منحوس پهلوى, مى خواهند جشن هاى 2500 ساله برگزار كنند, در پيامى فرمود: ((از جمله مصيبت ها, برگزارى جشن منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى است كه خدا مى داند چه مصيبت و سيه روزى به بار مىآورد.))(15)
از اين زمان تاريخ ايران كه بر مبناى هجرت حضرت رسول اكرم(ص) بود به سال شاهنشاهى تغيير كرد. امام در برابر اين بى حرمتى موضع گيرى شديد نمودند و در پيامى رژيم پهلوى را از ننگين ترين حكومت ها معرفى كردند و فرمودند: ((مسلمين براى مجد و عظمت اسلام و آزادى فلسطين در خاك و خون مى غلتند, ولى شاه ايران براى رژيم مبتذل شاهنشاهى جشن و سرور به پا مى كند.))(16)
در سال 1352 هـ.ش در حالى كه اختناق بسيار شديدى بر ايران حاكم بود, امام اين گونه افشاگرى كرد:
((… در اين دهه سياهى كه گذشت جز فقر و ذلت و اختناق, قتل هاى دسته جمعى, تيرباران و اعدام هاى غير قانونى و انباشتن زندان ها از علم روحانيون و جوانان ملت اسلامى چيزى عايد ملت ستم ديده ايران نگرديده… اكنون سكوت در مقابل اين نقشه ها و فجايع در حكم انتحار است ((استقبال از مرگ سياه و سقوط يك ملت بزرگ مى باشد.))(17)
در اسفند ماه سال 1353, شاه كه به تصورى باطل خود را در اوج قدرت مى ديد, موجوديت حزب رستاخيز را اعلام كرد و عوامل رژيم, مردم را تهديد كردند كه اگر در اين حزب ثبت نام نكنند, دستگير و زندانى مى شوند.(18)
امام فرياد زدند: ((شركت در حزب رستاخيز حرام و كمك به ظلم و استيصال و از بين بردن مسلمين است و مخالفت با آن از روشن ترين موارد نهى از منكر است. اين حزب تحميلى مخالف قانون اساسى و موازين بين المللى است.))(19)
به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت پهلوى در سال 1355 هـ.ش جشن هايى در ايران برپا گرديد كه با عيد سعيد فطر هم زمان بود. امام با صلابت و شجاعتى خاص در پيامى خاطرنشان ساخت: ((براى مسلمين در وضع حاضر عيدى نمانده است… ايران مركز تاخت و تاز اجانب خصوصا امريكا و ايادى خبيثه آن است.))(20)
تصميم جدى و قاطعيت امام در مورد هر چه كه به عنوان وظيفه و تكليف شرعى تشخيص مى دادند تا حدى بود كه اگر دنيا و اهلش با ايشان مخالفت مى كردند از آن منصرف نمى شدند, شهيد آيه الله محمد رضا سعيدى مى گويد: به امام عرض كردم شما را تنها مى گذارند, فرمودند: ((اگر جن و انس يك طرف باشند و من يك طرف, حرفم همين است كه مى گويم.))(21)
امام از آن روز كه پا به ميدان نهاد و با حكومت فساد به ستيز پرداخت, نه تنها براى يك لحظه پاى سرسختى و استقامتش سست نشد, بلكه هر روز استوارتر و قاطع تر گرديد. او در برخورد با خواص و نيروهاى خودى و افراد آشنا نيز همين صلابت را توم با صراحت داشت و در اجراى موازين شرعى و عمل كردن به وظيفه الهى از هيچ كس پروا نداشت و مى فرمود: ((با خداى خود پيمان بسته ام كه رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمى دارم, من كار به تاريخ و آن چه اتفاق مى افتد ندارم. من تنها بايد به وظيفه شرعى خود عمل كنم.))(22)
همو در جاى ديگر هشدار دادند: ((دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نيست و در صورت تخطى هر كس در هر موقعيت, بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد.))(23)
ايشان در همين مورد تكيد نمودند ((… بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس در هر مرتبه اى كه باشد, عقد اخوت نبسته ام. چهار چوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است, دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذير جمهورى اسلامى است… كسانى كه از منافقين و ليبرال ها دفاع مى كنند, پيش ملت عزيز و شهيد داده ما راهى ندارند.))(24)
امام بر اين باور بود كه در افراد ملى گرا و مدافعان دروغين آزادى, نوعى انحراف ديده مى شود و اگر آنان به تشكيلات اجرايى و حكومتى راه يابند به اسلام و مسلمانان چنان ضربه اى خواهد خورد كه طى سال هاى متمادى, بايد خسارات و عوارض مخرب آن را تحمل كرد. به همين دليل كوتاه شدن دست اين افراد را از قواى سه گانه عنايت الهى دانست و افزود: امكان دارد اين اشخاص با برنامه هاى خود فسادى پديد آورند كه از ضرر منافقان بيش تر و حتى بالاتر است.(25)
و در جايى فرمود: ((انقلاب به هيچ گروهى بدهكارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهك ها و ليبرال ها مى خوريم. آغوش كشور و انقلاب هميشه براى پذيرفتن همه كسانى كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است, ولى نه به قيمت طلب كارى آنان از همه اصول…))(26)
گروهى از افراد خودى, اعم از روحانى و دانشگاهى براى جلب رضايت افراد ليبرال مطالبى را مطرح كردند كه موجب يس و حرمان مردم نسبت به انقلاب اسلامى و دستاوردهاى آن مى گرديد. امام در فراز پيامى كه صادر فرمودند جواب اين گونه اشخاص را چنين دادند: ((… نبايد براى رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهار نظرها و ابراز عقيده ها, به گونه اى غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولى اش عدول مى كند. تحليل اين مطلب كه جمهورى اسلامى ايران چيزى به دست نياورده يا ناموفق بوده است, آيا به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمى شود؟))(27)
يكى از جنبه هاى جالب در سيره سياسى و اخلاق مبارزاتى امام كه شجاعت و شهامت او را به اثبات مى رساند, ستيز با تحجر و جمودگرايانى است كه افق ديدى تنگ و آگاهى ناقص و اندكى دارند و با هرگونه تحول و ابتكارى مخالفند و يافته هاى تخيلى و تصورهايشان را عين حقيقت دانسته و بر اين اساس معارف اسلامى و فرهنگ قرآن و عترت را از چهارچوب فكر منجمد خود فراتر نمى برند. آن حكيم گران مايه و رهبر فرزانه در طول ساليان دراز مبارزه فرهنگى, سياسى و اجتماعى ضمن آن كه نقش حقايق قرآنى و روايى را در پى افكندن طرحى نو در جامعه دريافته بود, به حركت هاى منفى جاهلان و تنك مايگان در وارونه سازى ابعاد معنوى و زندگى ساز قرآن پى برد و جسورانه فرياد زد: ((اى حوزه هاى علميه, دانشگاه هاى اهل تحقيق, به پا خيزيد و قرآن كريم را از شر جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از روى علم و عمد به سوى قرآن تاخته و مى تازند, نجات دهيد. ))(28)
ايشان در كتاب ولايت فقيه مى فرمايند: ((امروز جامعه اسلامى طورى شده كه مقدسين ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمين را مى گيرند و به اسم اسلام, به اسلام صدمه مى زنند. ))(29)
چون شمارى از مقدس نماها در برابر انديشه هاى پويا, روحانيان مبارز و باورمندان به ستيز با استبداد و استكبار قرار گرفتند و خاستگاه استعمار را مبنى بر اين كه روحانيت نبايد در سياست دخالت كند, جاهلانه پى گرفتند و به جامعه القا كردند كه جاى علماى دين در مسجد است و نه عرصه هاى اجتماعى ـ سياسى, امام كه از اين برنامه هاى آنان دل پرخونى داشت, فرمود: ((… اين گونه افكار ابلهانه به استعمارگران و دولت هاى جائر كمك مى كند كه وضع كشورهاى اسلامى را به همين صورت نگه دارند و از نهضت اسلامى جلوگيرى كنند. اين ها افكار جماعتى است كه به مقدسين معروف اند و در حقيقت مقدس نما. بايد افكار آنان را اصلاح كنيم و تكليف خود را با آن ها معلوم سازيم, چون اين ها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند.))(30)
و هشدار مى دهند كه: ((… امروز عده اى با ژست تقدس مآبى, چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب و نظام مى زنند كه گويى وظيفه اى غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان احمق در حوزه هاى علميه كم نيست, طلاب عزيز لحظه اى از فكر اين مارهاى خوش خط و خال كوتاهى نكنند. اين ها مروج اسلام امريكايى اند و دشمنان رسول الله.))(31)

پى نوشت ها:
1. مجله حوزه, شماره 49, ص150.
2. سرگذشت هاى ويژه, ج چهارم, ص14.
3. صحيفه نور, ج20, ص227.
4. عقيقى بخشايشى, خاطرات آيه الله پسنديده, يكصد سال مبارزه روحانيت مترقى, ج دوم, ص79 ـ 77.
5. زندگى نامه سياسى امام خمينى, محمد رجبى, ص175.
6. محقق معاصر استاد على دوانى گزارش اين مقاومت و قيام را در كتابى تحت عنوان نهت دو ماهه روحانيون كه در 15 ديماه 1341 انتشار يافت, آورده است.
7. صحيفه نور, ج اول, ص63.
8. فرازهاى فروزان, ص405.
9. نك: صحيفه نور, ج اول, ص93 ـ 91.
10. بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى, ج اول, ص468.
11. صحيفه دل, ص37.
12. نك: دوانى, على, نهضت روحانيون ايران, ج چهارم, ص302 ـ 331, ج پنجم, ص122 ـ ;1 حكيمى, محمد رضا, تفسير آفتاب, همگام با خورشيد, اسماعيل فردوسى پور, ص177ـ 147.
13. صحيفه نور, ج اول, ص190.
14. همان.
15. همان ص158.
16. همان, ص165.
17. همان, ص207.
18. امام خمينى از تبعيد تا پيروزى, ص35.
19. صحيفه نور, ج اول, ص214.
20. همان, ص324.
21. سيروس پرهام, انقلاب ايران و مبانى رهبرى خمينى, ص76.
22. روزنامه كيهان, شماره 16447.
23. محمدى رى شهرى, محمد, خاطرات سياسى, ص294.
24. همان, ص289 و نيز حديث بيدارى.
25. مجموعه آثار يادگار امام, ج اول, ص632.
26. صحيفه نور, ج21, ص96.
27. ويژه نامه يكصدمين سال ميلاد امام خمينى, روزنامه كيهان, مهر 1378, ص4.
28. مجله آينه پژوهش, شماره 58, ص3.
29. ولايت فقيه, امام خمينى, ص195.
30. همان, ص130.
31. دليل آفتاب, ص146.