اقتصاد در سيره پيشوايان

 

اقتصاد در سيره پيشوايان

حجه الاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى

پيش سخن

اقتصاد در لغت به معناى راست و مستقيم است. بر همين اساس در قرآن به معناى قصد و اعتدال آمده است(1) . در اصطلاح نيز به معناى كند و كاو و گزينش و اتخاذ روش هاى صحيح براى بهره بردارى از منابع اقتصادى, براى توليد كالاها و خدمات و توزيع آنها در جهت مصرف است.
اقتصاد, يكى از اركان اصلى حفظ نظام و اقتدار آن است كه پشتوانه استوارى براى استقلال و مسايل سياسى, علمى, فرهنگى و اخلاقى است كه خداوند آن را مايه قوام و استحكام جامعه قرار داده است آن جا كه مى فرمايد: ((ولا توتوا السفهإ اموالكم التى جعل الله لكم قياما; اموال خود را كه آن را خداوند وسيله قوام شما قرار داده به دست سفيهان نسپاريد.))(2)
با بررسى و ارزيابى آيات قرآن و سيره عملى و گفتار پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان(عليهم السلام) چنين استفاده مى شود كه اقتصاد بر دو گونه است: مثبت و منفى. اقتصاد مثبت, درآمدهاى مالى اى است كه از راه حلال و پاك به دست آمده و حقوق آن ادا شود. چنان كه امام صادق (عليه السلام) به يكى ياران فرمود: ((احفظ عزك; عزت خود را حفظ كن.)) او پرسيد: قربانت گردم! عزتم چيست؟ فرمود: ((صبح زود به بازار رفتن (براى كار و تلاش) و در نتيجه گرامى داشتن خود.))(3)
طبق اين سخن, كسى كه بر اثر كار و تلاش و زحمت براى كسب روزى حلال, خود را از ديگران بى نياز مى كند, عزيز و باشرافت است.
خداوند در قرآن كريم خطاب به پيامبر مى فرمايد: ((خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزكيهم; از اموال مردم, صدقه (و زكات) بگير, تا به اين وسيله آنها را پاك سازى و پرورش دهى.))(4)
در اين آيه پرداخت زكات, پاك كننده روح و روان, معرفى شده است.
اقتصاد منفى, درآمدهايى است كه از راه نامشروع به دست آيد, يا حقوق آن رعايت نگردد و يا ثروتى كه موجب طغيان و غرور گردد; مثلا در قرآن آمده: ((ويل للمطففين; واى بر كم فروشان))(5) قارون كه بر اثر غرور, از اداى زكات اموالش سركشى كرد, در پاسخ موسى(عليه السلام) علت زكات ندادن خود را چنين بيان كرد: ((انما اوتيته على علم من عندى; من با علم خود اين مال را به دست آورده ام.)) (نه اين كه خدا به من داده باشد)(6)
بنابراين اقتصاد گاهى مثبت است و زمانى هم منفى. بر همين اساس دنيا از نظر اسلام بر دو گونه است: پسنديده و ناپسند. اقتصاد نيك از اركان حفظ جامعه و موجب بروز ارزش هاى فراوان است. لذا چنين اقتصادى از نظر اسلام مايه قوام, استوارى و عزت است. رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است: ((العباده سبعون جزءا افضلها طلب الحلال; عبادت هفتاد جزء است, برترين آن, كسب روزى حلال است. ))(7) امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: ((احتفظ بمالك فانه قوام دينك; مال خود را محافظت كن, چرا كه ثروت مايه برپايى دين تو است.))(8)

نگاهى به سيره پيشوايان

پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان(عليه السلام) به مسئله كار, كشاورزى, دام دارى و به طور كلى به امر توليد اهميت بسيار مى دادند. در گفتار و رفتار, اقتصاد خوب را محور و معيار ارزش ها
مى دانستند. بر همين اساس پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) دست سعد انصارى را كه بر اثر كار پينه بسته بود بوسيد و فرمود: ((هذه يد لاتمسها النار; اين دستى است كه آتش دوزخ به آن نخواهد رسيد.))(9)
امام صادق(عليه السلام) دورنماى زندگى اقتصادى حضرت على(عليه السلام) را چنين بيان مى كند:
((كان اميرالمومنين صلوات الله عليه يضرب بالمر و يستخرج الارضين… و ان اميرالمومنين اعتق الف مملوك من ماله و كد يده; اميرمومنان, على(عليه السلام) در زمين بيل مى زد و مواهب زمين را (بر اثر كشاورزى) خارج مى نمود. آن حضرت هزار برده را از مال شخصى و با دسترنج خود خريد و آزاد كرد.))(10)
حضرت على(عليه السلام) آن چنان به توسعه كشاورزى اهميت مى داد كه بر اثر تلاش خستگى ناپذيرش نخلستانى كه داراى صد هزار نخله خرما بود پديدار ساخت.(11)
از برسى تاريخ و روايات به دست مىآيد كه حضرت على(عليه السلام) در عصر خلافت سه خليفه اول ـ كه از مقام رهبرى بركنار زده شده بود ـ به آباد كردن قنات ها و احداث باغ ها پرداخت. سپس همه آنها را ـ كه تعدادشان بيش از ده مورد بود ـ وقف فقرا, زائران خانه خدا و درماندگان راه نمود.(12)
در اين راستا نظر شما را به بيان يك نمونه جلب مى كنيم:
نام دو باغ از باغ هاى احداثى حضرت على(عليه السلام) ((بغيبغه)) و ((ابونيزر)) بود كه آن حضرت سرپرستى اين دو باغ را بر عهده شخصى به نام ابونيزر (شاهزاده تازه مسلمان) قرار داده بود. ابو نيزر مى گويد: روزى در باغ بودم, امام على(عليه السلام) هنگام غذا وارد باغ شده و به من فرمود: آيا در باغ غذا هست؟ گفتم: ((با كدويى كه از محصولات اين باغ است, روغنى كه موجود بوده, غذايى را آماده ساخته ام)) فرمود: آن غذا را بياور تا با هم بخوريم. غذا را حاضر كردم و پس از ميل غذا و شستن دست ها, كلنگ را به دست گرفت و به سوى قنات چشمه آن باغ حركت كرد. داخل چاه شد و به لاىروبى و پاك سازى مسير قنات پرداخت. پس از مدتى در حالى كه عرق از پيشانيش مى ريخت از چاه بيرون آمده و پس از رفع خستگى بار ديگر به داخل چاه رفت و هم چنان به لاىروبى و صاف كردن مجراى آب چاه پرداخت. هنگام كلنگ زدن به زمين چاه, صداى همهمه آن حضرت به بيرون چاه مى رسيد. آن قنات را به گونه اى پاك سازى نمود كه بر اثر آن مانند قطر گردن شتر, آب قنات زياد شد, آن حضرت هنگام بيرون آمدن از چاه فرمود: ((خدا را گواه مى گيرم كه اين چشمه و باغ را وقف كردم)) آن گاه از من قلم و كاغذ طلبيد. حاضر كردم, آن حضرت در آن چنين نوشت: ((بسم الله الرحمن الرحيم, وقف كرد بنده خدا على اميرمومنان اين دو باغ معروف به ((چشمه ابى نيزر)) و ((بغيبغه)) را تا درآمد محصولات آنها در تإمين هزينه زندگى فقراى مدينه و درماندگان راه صرف گردد; ((ليقى الله بهما وجهه حر النار يوم القيامه; تا خداوند به وسيله اين دو چشمه و مرزعه وقف شده, چهره على (عليه السلام) را در قيامت از داغى آتش دوزخ حفظ كند.))
پس از شهادت على(عليه السلام) دو مزرعه مذكور تحت سرپرستى امام حسن(عليه السلام) و پس از او تحت سرپرستى و نظارت امام حسين(عليه السلام) بود. آنها نيز مطابق وقف نامه, از درآمد آن, به فقرا و درماندگان راه بذل و بخشش مى كردند. جالب اين كه در يكى از سال ها امام حسين(عليه السلام) مقروض شد. معاويه ـ كه در آن عصر حكومت مى كرد ـ خواست از اين فرصت سوء استفاده كند لذا به امام حسين (عليه السلام) پيغام داد كه حاضرم آن دو باغ را به مبلغ دويست هزار دينار خريدارى كنم. امام حسين(عليه السلام) در پاسخ به او فرمود: ((اين دو مزرعه قابل فروش نيستند. پدرم آن را بر عموم فقرا و مستمندان وقف نموده, تا چهره اش از حرارت آتش دوزخ مصون بماند. بنابراين آنها را به هيچ قيمتى نمى فروشم.))(13)
امامان ديگر نيز به مسئله كار و توليد, از راه كشاورزى, دام دارى, تجارت و… بسيار اهميت مى دادند و خود به طور مستقيم و غير مستقيم پرچم دار اين ميدان بودند. شخصى به خدمت امام صادق(عليه السلام) آمد در حالى كه دستش بر اثر بيمارى از كار افتاده بود, عرض كرد چون نمى توانستم با دستم كار كنم, درمانده و تهيدست شده ام. امام صادق(عليه السلام) به او فرمود: ((اعمل فاحمل على رإسك واستغن عن الناس…; كار كن, اگر با دست نمى توانى, با سر خود بار حمل كن, و به اين وسيله هزينه زندگيت را تإمين كرده و از مردم بى نياز شو, همانا رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) با دوش خود سنگ را حمل مى كرد بر ديوار يكى از باغ هاى خود مى نهاد و آن را مى ساخت.))(14)
برو كار ميكن مگو چيست كار
كه سرمايه جاودانى است كار

يكى از اشعار منسوب به امام على (عليه السلام) اين رباعى است:
لنقل الصخر من قلل الجبال
احب الى من منن الرجال
يقول الناس لى فى الكسب عار
فقلت العار فى ذل السوال
يعنى: حمل سنگ هاى سخت از بالاى كوه ها براى من دوست داشتنى تر و آسان تر است از اين كه زير بار منت كسى بروم. مردم مى گويند: كسب و كار, عار و مايه سرشكستگى است, ولى من مى گويم: ننگ و عار, پذيرش ذلت و دست نياز به سوى ديگران دراز كردن است.))
امام صادق(عليه السلام) مى فرمود:
((من در بعضى از مزرعه هاى خودم كار مى كنم و با عرق جبين به كشاورزى مى پردازم, با اين كه اشخاصى هستند كه به جاى من كار كنند, ولى كار كردن خودم از اين روست تا خداوند متعال بنگرد كه من در جست و جوى روزى حلال هستم.))(15)
يكى از اصحاب امام كاظم(عليه السلام) ـ به نام على ـ مى گويد: روزى امام كاظم(عليه السلام) را ديدم كه در زمين, مشغول كشاورزى است, به گونه اى كه از پاهايش عرق مى ريخت. پيش رفتم و گفتم: ((فدايت گردم مردان كجايند, كه به جاى شما كار كنند و شما خود را به زحمت نيندازيد.)) آن بزرگوار در پاسخ من چنين فرمود: ((اى على! آن كس كه از من و از پدرم بهتر بود, در زمين كار مى كرد.))
گفتم: او چه كسى بود؟
فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرمومنان على(عليه السلام) و همه پدرانم.
كلهم كانوا قد عملوا بايديهم و هو من عمل النبيين والمرسلين و الاوصيإ والصالحين; همه آنها با دست خود كار مى كردند و كار كردن, روش پيامبران, رسولان, امامان و صالحان است.))(16)
مردى به امام صادق(عليه السلام) عرض كرد: سوگند به خدا كه من دنيا طلب شده ام, و (به وسيله كار و كشاورزى و دام دارى و…) دنيا را طلب مى كنم و دوست دارم ثروتمند شوم (از اين رو متإسف هستم) امام صادق(عليه السلام) از او پرسيد: مى خواهى با اين ثروت چه كنى؟ جواب داد: مى خواهم به وسيله آن هزينه زندگيم را تإمين كنم. امام صادق(عليه السلام) فرمود: ((ليس هذا طلب الدنيا, هذا طلب الاخره; اين روش, دنياطلبى نيست, بلكه آخرت طلبى است.))(17)
آخرين سخن اين كه حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: ((الذى يطلب من فضل الله عزوجل ما يكف به عياله اعظم اجرا من المجاهدين فى سبيل الله; آن كس كه با كار و كسب, در جست و جوى فضل و رزق خدا است, تا به اين وسيله هزينه زندگى اهل خانه اش را تإمين نمايد, پاداشش همانند پاداش جهادگرى در ميدان هاى نبرد, براى خداست. ))(18)

پى نوشت ها:
1. لقمان, ;19 مائده, 66.
2. نسإ, 5.
3. بحارالانوار, ج78, ص352.
4. توبه, 103.
5. مطففين, 1.
6. قصص, 78.
7. وسائل الشيعه, ج12, ص11.
8. غرر الحكم, ج2, ص262.
9. اسدالغابه, ج2, ص269 (شرح حال سعد بن معاذ)
10. فروع كافى, ج5, ص74.
11. همان, ص75.
12. در اين باره به وسائل الشيعه, ج13, ص302 و… مراجعه گردد.
13. مستدرك الوسائل, ج2, ص;514 معجم البلدان, ج4, ص176.
14. فروع كافى, ج5, ص76 و 77.
15. همان.
16. همان, ص76.
17. وسائل الشيعه, ج12, ص19.
18. فروع كافى, ج5, ص88.