مفاتيح ترنم

 

مفاتيح ترنم

گره گشا

صد شكر كه چون تو پيشوايى داريم
فريادرس روز جزايى داريم
باكى نبود زمشكلات جانكاه
تا چون تو رضا(ع) گره گشايى داريم

(على هنرور)

موقوفه دين

جان لوح سفيدى است, سياهش نكنيد
هر آنچه گناه است نگاهش نكنيد
اين قطعه زمين دل كه در دست شماست
موقوفه دين است, تباهش نكنيد

(جواد محدثى)

خورشيد

بايد از فيض شهادت دين خود احيا كنم
جان خود تقديم آن خورشيد بى همتا كنم
بايد از جان بگذرم در راه استقلال دين
تا زخود خوشنود و راضى خالق يكتا كنم
گر شهادت آرمان ماست از مردن چه باك
مى روم تا در بهشت قدسيان مإوا كنم
مى ستيزم با هر آن كس دشمنى با حق كند
گر كشم يا كشته گردم با خدا سودا كنم

(شهيد على بيگ زاده)

خورشيد طوس

خورشيد دين مى تابد از خاك خراسان
ظلمت گريزان است و خفاشان هراسان
ايران به اقيانوس عرفان تو وصل است
ما را فقط گنج تولاى تو اصل است
ايران ما مديون لطف بى حد توست
اين جلوه هاى جاودان از مرقد توست
جبريل مى سايد جبين بر آستانت
ملك سليمان گوشه اى از داستانت
مشهد زتو, شهر قم از معصومه روشن
لطف شما بر هم زن نيرنگ دشمن
بنيان دين بى مهرتان سست و خراب است
عالم جدا از عشقتان خواب و سراب است
قم گشته از درياى علمت پر تلاطم
قم مشهد علم است و مشهد خانه قم
اى قبله كوى تو مغناطيس دل ها
مهر تو رويانده بسى گلها ز گل ها
ما تشنه ايم و كوثر حق, بارگاهت
ما تيره جانان, در پى برق نگاهت
از خاكبوس آستانت گرچه دوريم
عشق تو را در سينه داريم و صبوريم
اى كعبه دل هاى ما كوى ((ولا))يت
اى عاشقان راه معنى مبتلايت
عيسى دمى, يوسف رخى, شمس الشموسى
نور خدا, خورشيد عالمتاب طوسى
اى نور تو در جبهه هامان پرتو افكن
در پشت جبهه درگهت مإوا و مإمن
آنان كه با خون, ره به ديو و دد گرفتند
درس شهادت از قم و مشهد گرفتند
آغوش بگشادند هر تير بلا را
تا متصل سازند طوس و كربلا را
آرى شرار عشق تو افسردنى نيست
اين جان به تو زنده است و هرگز مردنى نيست
هر كس ز هر جا عاقبت مإيوس گردد
سوى خراسان آيد و پابوس گردد
اين مادران صابر و گم كرده فرزند
دريا دلان داغدار و دردمندند
دارالشفاى درگهت جانباز دارد
كمتر ز آهو نيست, او هم راز دارد
دعبل از آن خلعت كه از دست تو پوشيد
يك قطره از درياى احسان تو نوشيد

شمس ضحى

اكنون دل غمديده ام از غم رها شد
آخر گره از مشكل پيچيده واشد
اين مژده بر گوشم رسيد از هاتف غيب
گفتا زجا برخيز ميلاد رضا شد
شمس ولايت از مدينه گشت طالع
عالم منور از رخ شمس ضحا شد
برخيز ساقى ساغر ما پر زمى كن
زيرا كه روز شادى اهل ولا شد
ما باده نوشان مى خم غديريم
چون روز مولود وصى مرتضى شد
بيت امام هفتمين شد طور سينا
ارض و سما از پرتوش غرق ضيا شد
بايد به احمد تهنيت گوئيم زيرا
از پرده بيرون بضعه خيرالورا شد
در دامن تكتم گل زهرا چو بشكفت
عالم معطر گشت و پرنور و صفا شد
اى قبله هفتم پناه بى پناهان
ما را به درگاه تو دست التجا شد
كن دستگيرى از فقيران و ضيعفان
اى آن كه لطفت شامل خلق خدا شد
اى ياور درماندگان و دردمندان
هر كس كه آمد بر درت دردش دوا شد
نوميد كى گردد زدرگاه عطايت
هر كس كه با مهر و ولايت آشنا شد

(هنرور)

وصف قبرستان بقيع

جلوه جنت به چشم خاكيان دارد بقيع
يا صفاى خلوت افلاكيان دارد بقيع
گرچه با شمع و چراغ اين آستان بيگانه است
الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقيع
گرچه محصولش بظاهر يك نيستان ناله است
يك چمن گل نيز در آغوش جان دارد بقيع
گرچه مى تابد بر او خورشيد سوزان حجاز
از پر و بال ملائك سايبان دارد بقيع
مى توان گفت از گلاب گريه اهل نظر
بى نهايت چشمه اشك روان دارد بقيع
بشكند بار امانت گرچه پشت كوه را
قدرت حمل چنين بار گران دارد بقيع
تا سر و كارش بود با عترت پاك رسول
كى عنايت با كم و كيف جهان دارد بقيع
اينكه ريزد از در و ديوار او گرد ملال
هر وجب خاكش هزاران داستان دارد بقيع
فاطمه بنت اسد, عباس عم, ام البنين
اين همه همسايه عرش آستان دارد بقيع
در پناه مجتبى در ظل زين العابدين
ارتباط معنوى با قدسيان دارد بقيع
باقر علم نبى و صادق آل رسول
خفته اند آنجا كه عمر جاودان دارد بقيع
خفته بين منبر و محراب اما باز هم
از تو اى انسيه حورا, نشان دارد بقيع
راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت
تا يكى مهر خموشى بر دهان دارد بقيع
شب كه تاريك است و در بر روى مردم بسته است
زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقيع

نگين قم

شهرها انگشترند و ((قم)) نگين
قم هماره حجت روى زمين
تربت قم, قبله عشق و وفاست
شهر علم و شهر ايمان و صفاست
مرقد ((معصومه)) چشم شهر ما
مهر او جانهاى ما را كهربا
دخترى از اهل بيت آفتاب
وارث در حيا, گنج حجاب
در حريمش مرغ دل پر مى زند
هر گرفتار آمده, در مى زند
هر دلى اينجاست مجذوب حرم
جان, اسير رشته جود و كرم
اين حرم باشد ملائك را مطائف
زائران را ارمغان, عشق و عفاف
آستان بوسش بسى فرزانگان
معرفتآموز, از اين آستان
ديده پاكان به قبرش دوخته
عصمت و پاكى از آن آموخته
((حوزه قم)) هاله اى بر گرد آن
فقه و احكام خدا را مرزبان
قم هميشه رفته راه مستقيم
بوده در مهد هدايت ها مقيم
شهر خون, شهر شرف, شهر جهاد
شهر فقه و حوزه, علم و اجتهاد
هر كجا را هر چه سيرت داده اند
اهل قم را هم بصيرت داده اند
نقطه قاف قيامند اهل قم
برق تيغ بى نيامند اهل قم
اهل قم زاول ولايت داشتند
در دل و در ديده ((آيت)) داشتند
سر نمى سودند جز بر پاى دين
دل نمى دادند الا بر يقين
دين, مطيع امر مولا بودن است
راه را با رهنما پيمودن است
اهل قم از ياوران ((قائم)) اند
در قيام و پيشتازى دائم اند
دختر موسى بن جعفر را درود
كز عناياتش تراويد اين سرود

(جواد محدثى)