بر ساحل معرفت

 

بر ساحل معرفت

اين ستون براى پاسخگويى به سوالات قرآنى شما تدارك ديده شده است, سوالات و شبهات خود را پيرامون مفاهيم و معارف قرآن كريم براى ما ارسال كنيد تا ما نيز با كمك پژوهشگران مركز فرهنگ و معارف قرآن, به آن ها پاسخ دهيم.

آيا خداوند انسان ها را گمراه مى كند؟!

سوال: اگر كارهاى خداوند براساس عدل و حكمت است, منظور از آيه93 سوره نحل كه مى فرمايد: ((يضل من يشإ ويهدى من يشإ)) چيست؟
اگر هدايت و گمراهى به خواست خداوند است چگونه با عدل الهى سازگار است كه ما را به جرم گمراهى كيفر و در برابر هدايت پاداش دهد؟
پاسخ: آيات قرآن مجيد يكديگر را تفسير مى كند و بسيارى از آيات وجود دارد كه بايد در كنار هم چيده شوند تامعناى آن ها با توجه به يكديگر روشن شود. در اين آيه گفته شده كه: ((خداوند هر كه را بخواهد هدايت مى كند)) در آيات ديگرى از قرآن مانند آيه74 سوره مومن گفته شده: ((كذلك يضل الله الكافرين)) اين گونه خداوند كافران را گمراه مى سازد, و در آيه 34 سوره مومن چنين مى خوانيم: ((كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب)) اين گونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده اى را گمراه مى سازد.
اين دو آيه توضيح مى دهد كه چگونه كسانى توفيق و لطف الهى را از دست داده و از راه مستقيم زندگى و سعادت دور مى افتند و ما با توجه به اين دوآيه مى توانيم معنى آيه اول مورد سوال را به طور روشن بفهميم كه آنهايى كه به مضمون آيه اول از هدايت الهى محروم مى شوند, همان گنهكاران و افراد بى ايمان و ستمگرند نه افراد ديگر و بى توفيق شدن افراد آلوده نيز امرى كاملا طبيعى است.
درآيات الهى نيكى ها از جانب خدا و گمراهى و بدى از جانب نفس آدمى است.
در آيه 79 سوره نسإ مى خوانيم: ((ما اصابك من حسنه فمن الله وما اصابك من سيئه فمن نفسك)) در مورد هدايت الهى كه در آيه مورد سوال به آن اشاره شده است: ((و هر كه را بخواهد هدايت مى كند)) نيز مطلب به همين صورت است, منظور از هدايت همان لطف وتوفيق الهى است كه شامل حال بندگان خالص مى شود, اين افراد هر روز استعداد و شايستگى خود را براى توفيق الهى در اثر عمل به دستورات و تعاليم آسمانى بيشتر مى كنند و از آن سهم بيشترى مى برند.
از اين رو در قرآن مى خوانيم كه: ((والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنين))(1) و كسانى را كه در راه ما تلاش كنند راه ها را به آنان نشان مى دهيم.
بنابراين ((ضلالت الهى)) به معناى سلب توفيق و ((هدايت)) كسب توفيق است.

منظور از لقإ الله چيست؟

سوال: در آيات متعددى از قرآن مجيد كه اشاره به قيامت و رستاخيز مى كند, تعبير به ((لقإ الله)) يا ((لقإ رب)) آمده است.
توضيح بفرماييد اين ملاقات چگونه صورت مى گيرد و آيا با آياتى كه ديدن پروردگار را محال مى شمارد مانند ((لن ترانى يا موسى)) (اى موسى هرگز مرا نخواهى ديد) در تضاد نيست؟
پاسخ: مفسران درباره ((ملاقات پروردگار)) سخنان متفاوتى بيان كرده اند. گاه گفته اند منظور از ((لقإ الله)) ملاقات فرشتگان خدا در قيامت است و گاه بيان داشتند كه منظور ملاقات حساب و جزإ و ثواب اوست و گاهى نيز آن را به معنى ملاقات حكم و فرمان او گرفته اند به اين ترتيب هر كدام كلمه اى را در تقدير گرفته اند در حالى كه مى دانيم تقدير بر خلاف اصل است و تا دليلى بر آن نباشد بايد از آن پرهيز كرد.
بدون شك منظور از اين ملاقات, ملاقات حسى پروردگار نيست, چرا كه ملاقات حسى تنها در مورد اجسام است كه داراى مكان و زمان و رنگ و كيفيات ديگر است. بلكه منظور يك شهود باطنى و ديدار و ملاقات روحانى و معنوى با خداست زيرا در قيامت حجاب ها كنار مى رود و آثار خداوند چنان در عرصه محشر و ديگر صحنه ها و مواقف قيامت ظاهر مى شود كه همه كس حتى كافران, خدا را با چشم دل مى بينند و او را ديدار مى كنند هرچند اين ديدارها نيز متفاوت است.
در حديثى از امام على(ع) به مردمى كه اين گونه آيات را با آيه ((لا تدركه الابصار وهو يدرك الابصار وهو اللطيف الخبير)) در تضاد مى دانست آمده است: ((لقإ به معنى مشاهده با چشم نيست بلكه همان رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان است, در حقيقت اميرمومنان على(ع) مسإله لقإ الله را به چيزى تفسير مى كند كه شهود پروردگار از لوازم آن است و آن روز رستاخيز و برطرف شدن حجاب هاست.))
فخر رازى در تفسيرش در اين باره مى گويد: ((انسان در اين دنيا به خاطر غرق شدن در امور مادى و تلاش براى معاش غالبا از خدا غافل مى شود ولى در قيامت كه همه اين مشغولات فكرى برطرف مى گردد, انسان با تمام وجودش متوجه پروردگار مى شود و اين است معنى ((لقإالله))(تفسير كبير فخر رازى, در آيه مورد بحث)
در حديث ديگرى, از امام على(ع) منظور از ديدن پروردگار آمده است: ((لاتدركه العيون بمشاهده العيان ولكن تدركه القلوب بحقائق الايمان)) چشم هاى ظاهر هرگز او را مشاهده نمى كند بلكه قلب ها به وسيله نور ايمان او را درك مى نمايند.(نهج البلاغه, ص179, تفسير نمونه, ج1, ص217)

سوال: خداوند در قرآن مى فرمايد:
((ان ربكم الله الذى خلق السماوات والارض فى سته ايام))(2) مقصود از شش روز چيست؟ و چرا خداوند همه آن ها را در يك لحظه نيافريد.
پاسخ: اصولا لفظ ((يوم)) كه مرادف آن در زبان فارسى كلمه ((روز)) است, در هر مقامى روى مناسبتى معناى مخصوصى به خود مى گيرد, معمولا اين لفظ در همان معناى روز كه ضد شب است, به كار مى رود ولى گاهى نيز همين لفظ به معناى ((دوران)) استعمال مى شود. مثلا پيرمردى مى گويد: ((روزى كودك بودم, روزى هم جوان, امروز ديگر پير شده ام.))
امام على(ع) مى فرمايد: ((الدهر يومان, يوم لك و يوم عليك; روزگار دو روز بيشتر نيست, روزى به نفع تو و روزى هم به ضرر توست.))
روى اين بيان مقصود از شش روز كه زمين و آسمان در آن آفريده شده شش دوران است كه بر زمين و آسمان ها گذشته تا به صورت فعلى درآمده است يعنى اين وضع فعلى در زمين و اجرام آسمانى نتيجه يك سلسله تحولات پى در پى است تا به صورت فعلى رسيده حال ممكن است مدت يك دوران ده ميليون سال يا ده ميليارد سال بوده باشد.
اما چرا خداوند تمام آن ها را در يك لحظه خلق نكرده و به طور تدريج خلقت آنها صورت پذيرفت؟
پاسخ آن كه جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم جهان ماده است و تكامل تدريجى از آثار لاينفك موجود مادى است و امور مادى بالطبع در طى زمان از صورتى به صورتى درآمده و مراحلى را طى مى نمايد و در نتيجه يك پديده كامل مى شود و زمين و آسمان ها نيز از اين قانون مستثنا نيستند.
اين مسئله را مى توان در تمام پديده هاى مادى اعم از رشد گياهان و درختان و حيوانات و انسان ها و نيز شكل گيرى معادن و منابع مشاهده كرد.

سوال: با اين كه پيامبر(ص) هم خودش در راه راست بود هم مسلمانان را به راه راست هدايت كرده بود, پس چرا در حال نماز مى فرمود: ((اهدنا الصراط المستقيم)).
پاسخ: جهان هستى با تمام پديده هاى خود ـ اعم از مادى و معنوى ـ قابل زوال و دستخوش تغيير و تحول است هم چنان كه اصل پيدايش يك پديده در پرتو علت و شرايط خاصى صورت مى گيرد, هم چنين استمرار و ادامه وجود آن, شرايط و مراقبت هاى خاصى لازم دارد تا به آن لباس استمرار و بقا بپوشاند و از زوال و فناى آن جلوگيرى كند.
موضوع هدايت به راه راست نيز مشمول همين قانون است. بقا و ادامه هدايت در فرد و يا جامعه به مراقبت ها و شرايط خاص نيازمند است و الا ممكن است يك فرد هدايت يافته در آينده عمر خود از هدايت منحرف شده گمراه گردد.
بنابراين اگر يك فرد هدايت يافته, بگويد: ((اهدنا الصراط المستقيم)) هدف اين است كه ما را در اين راه پايدار فرما و اين نعمت را درباره ما مستمر و دائمى گردان.
مفسر بزرگ اسلام ((طبرسى)) در ((مجمع البيان)) مثال مى زند و مى گويد: ((و نظير اين گونه تعبيرات در ميان ما فراوان است; شما وقتى احساس مى كنيد كه مهمان عزيز شما مى خواهد كم كم دست از غذا بكشد فورا به او مى گوييد: ميل بفرماييد در صورتى كه او آرام آرام مشغول خوردن است ولى منظور اين است كه اين كار را ادامه بده. ))

آيا آيه 39 سوره الرحمن با ساير آيات متعارض است؟
سوال: در سوره ((الرحمن)) آيه39 چنين مى خوانيم: ((فيومئذ لا يسال عن ذنبه انس ولا جان)) در آن روز از گناه هيچ كس چه از جن يا از انس, سوال نمى شود, در حالى كه در آيات متعددى از قرآن مى خوانيم: در آن روز از گناهكاران سوال مى شود, اين دو قسم آيات چگونه با يكديگر قابل جمعند؟
پاسخ: براى فهم درست قرآن بايد نگاه جامع به آيات داشت چرا كه در قرآن آيات محكم و متشابه, ناسخ و منسوخ, مجمل و مبين, و… وجود دارد.
همانطور كه آيات بعد از اين سوره گواهى مى دهد, منظور از سوال نكردن از گناهكاران در اين جا اين است كه سوال زبانى از آنها نمى شود كه آن ها مانند اين جهان با ((زبان)) پاسخ بگويند, بلكه قيافه هاى ايشان حاكى از اعمال آنهاست و دست و پا و اعضاى تن آنان تمام اعمال و گفتارشان را بازگو مى كند.
در دو آيه بعد در همين سوره مى فرمايد: ((يعرف المجرمون بسيماهم)) مجرمان از چهره هايشان شناخته مى شوند و در سوره ((يس)) آيه 65 مى خوانيم: ((اليوم نختم على افواههم وتكلمنا ايديهم وتشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون)) امروز بر دهانشان مهرى مى نهيم و دستهايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى دادند شهادت مى دهند, بنابراين اگر در آيه مورد بحث مى فرمايد ((سوال نمى شود)) يعنى سوال زبانى نمى شود.

سوال: در سوره انبيإ آيه98 درباره معبودان باطلى كه مشركان مى پسنديدند چنين مى فرمايد: ((انكم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون)) شما و آنچه غير خدا مى پرستيد, هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى شويد.
بنابراين معبودهاى غير واقعى در آتش دوزخ خواهند سوخت در صورتى كه بعضى معبودهاى باطل مانند حيواناتى كه اقوام نادان آن ها را مى پرستيدند از موجودات جاندار مى باشند. گناه اين موجودات جاندار چيست كه در آتش بسوزند؟!
پاسخ: چنان كه مفسر عاليقدر شيعه مرحوم ((طبرسى)) در تفسير خود (مجمع البيان) مى گويد: خطاب در آيه متوجه مشركان مكه است و همه آيه هاى سوره ((انبيإ)) در مكه نازل شده است و معبودهاى باطل مردم ((مكه)) از چوب و فلز و سنگ بود و معبودهايى كه آتش گيرانه دوزخند همين بت ها و امثال آن است كه در هنگام نزول قرآن, مردم مكه آنها را پرستش مى نمودند و معبودهاى زنده كه مورد پرستش بعضى از مردم است مشمول اين آيه نيست, جالب اين كه در آن زمان در شبه جزيره عربستان موجود زنده اى مورد پرستش بت پرستان نبوده است.
نكته قابل توجه اينجاست كه خداوند اين معبودهاى دروغين را در دوزخ مى سوزاند تا مشركان بفهمند كه آن معبودهاى دروغين كه در نظر آن ها موجودات مقدسى بودند چگونه آتش بر جان خود آنها شدند و كوچكترين نيروى دفاعى از خود ندارند.

آيا سجده براى غير خدا جايز است

سوال: خداوند در آيه 100 سوره يوسف مى فرمايد: ((ورفع ابويه على العرش وخروا له سجدا وقال يا ابت هـذا تاويل روياى من قبل)) و[ يوسف] پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگى به خاطر او به سجده افتادند و گفت: پدر! اين تعبير خوابى است كه قبلا ديدم.
(چون يوسف قبلا در خواب ديده بود كه خورشيد و ماه و يازده ستاره در برابر او به سجده افتادند)
ولى از طرفى در تاريخ مى خوانيم: هنگامى كه اميرمومنان(ع) عازم صفين بودند, گروهى كه در كنار جاده صف كشيده بودند طبق رسم و احترامى كه براى سلاطين ساسانى قبلا معمول مى داشتند, تا چشمانشان به آن حضرت افتاد به خاك افتادند. اميرمومنان(ع) تا اين منظره را ديد ناراحت شد و فرمود: چه معصيت بى لذتى را مرتكب مى شويد, برويد به دنبال كار خود كه من هم مانند شما مخلوق هستم.!
پاسخ: سجده به عنوان پرستش, مخصوص ذات مقدس خداوند است و براى هيچ كس غير او جايز نيست.
پدر و مادر و برادران يوسف همانطور كه در تفسير اين آيه از حضرت صادق و حضرت هادى(عليهما السلام) نقل شده, اين سجده را به عنوان شكر براى خداوند به جاى آوردند و چنان كه صاحب تفسير مجمع البيان گفته است, ضمير ((له)) در ((خروا له سجدا)) به خداوند برمى گردد نه به يوسف, يعنى سجده براى خداوند كردند.
در جريان سجده فرشتگان در برابر آدم(ع) نيز مطلب از همين قرار است, يعنى سجده براى خدا و آدم قبله بوده است, روى اين بيان, ديگر منافاتى ميان آيه و مطلب تاريخى كه از اميرمومنان (ع) نقل شده است نيست.

سوال: چرا برخى از ستمگران غرق نعمتند و مجازات نمى بينند؟

پاسخ: از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند به وسيله زنگ هاى بيدارباش و عكس العمل هاى اعمالشان و يا گاهى به وسيله مجازات هاى متناسب با اعمالى كه از آن ها سر زده است, بيدار مى سازد و به راه حق باز مى گرداند.
اين ها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتى هاى آنان, نعمتى براى آن ها محسوب مى شود, چنان كه در قرآن مى خوانيم: ((ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون))(3) در خشكى و درياهافساد و تباهى بر اثر اعمال مردم ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد كه ايشان برگردند.
ولى آن ها كه گناه وعصيان را به مرحله نهايى رسانده و تمام پل ها را پشت سر خود خراب كرده اند خدا آنها را به حال خود واگذار مى كند و به اصطلاح به آن ها ميدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شده و استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند.
آيه 178 سوره آل عمران به اين معنى تإكيد كرده مى فرمايد: گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند مهلتى كه به ايشان مى دهيم, براى آنها خوب است بلكه مهلت مى دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايد و براى آنان عذاب خوار كننده است.
در خطبه اى كه حضرت زينب(ع) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار ايراد كرد با استدلال به مفهوم اين آيه خطاب به يزيد فرمود: ((تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما تنگ كرده اى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را هم چون اسيران از اين ديار به آن ديار مى برى, نشانه قدرت توست و يا در پيشگاه خدا قدر و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست؟!
اشتباه مى كنى, اين فرصت و آزادى را خداوند به خاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار توست…))

پى نوشت ها:
1. سوره عنكبوت, آيه69.
2. يونس, 3.
3. روم, 41.