بر ساحل معرفت

 

بر ساحل معرفت

اين ستون براى پاسخگويى به سوالات قرآنى شما تدارك ديده شده است, سوالات و شبهات خود را پيرامون مفاهيم و معارف قرآن كريم براى ما ارسال كنيد تا ما نيز به آن ها پاسخ دهيم. در اين شماره به چند پرسش كه مطرح كرده ايد و براى ما ارسال نموده ايد, پاسخ مى دهيم:

O پوشاندن بدن زن در حال نماز چرا؟

O پرسش: اگر خداوند ((عالم الغيب والشهاده))(1) داناى نهان و آشكار است)) چرا زنان بايد در حال نماز بدن خود را بپوشانند در صورتى كه خداوند از آشكار و نهان هر موجودى آگاه است؟

پاسخ: شكى نيست كه خداوند از همه چيز و در همه حال با خبر است و پوشيده و پنهان براى او مفهومى ندارد, با بندگان خود نيز نامحرم نيست, ولى انسان در حالت عبادت خود را در حضور خدا مى بيند و با او سخن مى گويد و به راز و نياز با او برمى خيزد ((اعملوا فسيرى الله عملكم))(2) عمل كنيد پس خداوند عملتان را مى بيند)) در چنين حالى بايد مناسبترين لباس را در حضور او پوشيد و روشن است كه مناسب ترين لباس براى زن همان لباس كامل است, يعنى لباسى كه نشانه عفت و پاكدامنى اوست و بهترين حالات او را منعكس مى كند, تنها چنين لباسى شايسته حال عبادت مى باشد.
حتى در مورد مردان نه تنها با بدن عريان نماز خواندن باطل و دور از روح خضوع و احترام به ساحت مقدس پروردگار است بلكه بهتر اين است كه علاوه بر پوشش مقدار واجب با لباسى نماز بخواند كه نشانه احترام باشد مثلا تنها با لباس زير نماز خواندن خوب نيست و شايسته است لباس رو هم بپوشد.

O پرسش: براى اين كه در هنگام نماز تمام حواس آدمى متوجه نماز باشد و به تحكيم رابطه روحانى خود با خالق عالم بپردازد, چه كار بايد انجام دهد؟

پاسخ: خداوند در آيه 2 سوره مومنين مى فرمايد[ :مومنان] كسانى[ هستند] كه در نمازشان خاشعند. بنابراين خشوع در نماز علامت ايمان است نه نماز خواندن. براى تحصيل خشوع و حضور قلب در نماز امور ذيل توصيه شده است:

1. انديشه در اهميت و آثار نماز:

اگر گوهر گران بهايى و يا يك انگشتر, به ارزش صد هزار تومان, گم كنيم تا مدتى آشفته خاطر مى گرديم و شبها خوابمان نمى برد, اين در حالى است كه دو ركعت نمازى را كه به همه دنيا و لذت هاى آن مى ارزد, از دست مى دهيم و ناراحت نمى شويم!
پس در مرحله اول بايد در اهميت و آثار ارزشمند نماز بيانديشيم, تا پى ببريم با اين نمازهاى فاقد حال و توجه و حضور قلب, خود را از چه فوايد و بركاتى محروم ساخته ايم!! قرآن كريم كسالت در نماز و بى ميلى به اين فريضه الهى را از اوصاف منافقين بر شمرده است درباره آنان مى فرمايد: ((… و چون به نماز مى ايستند با حال بى ميلى نماز مى گذارند و براى مردم ريا مى كنند و جز اندكى ياد خدا نمى كنند))(3)

2. كنترل افكار خود قبل از شروع نماز:

از جمله كارهايى كه براى تحصيل حضور قلب و توجه بايد انجام داد, اين است كه انسان, پيش از نماز لحظاتى را به تفكر مشغول گردد و توجه خود را به خدا معطوف سازد, براى چند دقيقه در محل نماز, خود را از غير خدا فارغ كند, دل را از افكار و خيال هاى واهى خالى سازد و با متمركز ساختن حواس خود, و فراموش كردن گرايش هاى دنيوى, سعى كند حضور قلب پيدا كند. البته با تفكر و پشيمانى در اثر از دست دادن منافع معنوى نماز, و جبران زيان و خسارت هاى گذشته, اين مهم بهتر حاصل مى گردد.

3. انديشه در عظمت خداوند:

وقتى كه انسان در برابر هم نوع خود قرار مى گيرد, مواظب رفتارش هست و حواسش را جمع مى كند, وقتى باور كرديم كه در حضور خدا هستيم و خداوند از روى لطف به ما اجازه داده در حضور او بايستيم و با او سخن گوييم و به درد دل و مناجات بپردازيم, آيا جا دارد از او غافل شويم؟ به همين جهت است كه در روايت آمده است: ((كسى كه نماز مى خواند, ولى دل به نماز نمى سپرد, آيا نمى ترسد كه او را به صورت چهارپا مسخ كنم)) يعنى, غفلت و بى توجهى در نماز آن قدر زشت است كه اگر كسى به آن مبتلا گردد, مستحق اين است كه به صورت حيوانى مسخ شود.
قرآن درباره نمازگزارانى كه از ياد خداوند غافل هستند مى فرمايد: ((فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراوون; پس واى بر نمازگزاران كه دل از ياد خدا غافل دارند آنان كه ريا مى كنند))(4)
4. در هنگام نماز سعى كنيم, معانى جملاتى را كه بر زبان جارى مى كنيم, تصور كنيم و در آنها بينديشيم و با تإمل نماز بخوانيم. به طورى كه اگر قبلا در يك دقيقه, يك ركعت مى خوانديم, اينك يك ركعت را در دو دقيقه بخوانيم و اين براى كسى كه مى خواهد به حضور خدا برود وقت زيادى نيست.
5. امام سجاد(ع) مى فرمايد: ((وقتى نماز مى خوانى فرض كن (در آستانه مرگ هستى) و آخرين نمازت را مى خوانى)). اگر انسان بداند, از عمرش تنها به اندازه خواندن چند ركعت نماز باقى مانده است, حواسش را جمع مى كند و سعى مى كند نمازش را بهتر و شايسته تر بجا آورد و از كاستى هايش توبه مى كند. حال كه ما نمى دانيم عمرمان تا كى باقى است, فرض كنيم اين آخرين نمازى است كه بجا مىآوريم. چنين تصورى باعث مى گردد در برابر شيطان مقاومت كنيم و او را از خود برانيم, از لحظات ودقايقى كه در نماز سپرى مى كنيم, بهره شايان ببريم.
6. سعى كنيم دعاهايى را كه براى قبل از شروع نماز و نيز بعد از نماز وارد شده, بخوانيم. كسى كه به مجرد گفتن: ((السلام عليكم و رحمه الله و بركاته)) از جاى برمى خيزد و به دنبال كارش مى رود, گويا تا حال نزد خدا زندانى بود و انتظار مى كشيد هرچه زودتر در زندان و قفس گشوده شود, تا خود را نجات دهد. پس لازم است بعد از نماز, انسان دست به دعا بلند كرده و براى خود و ديگران دعا كند.(5)

O پرسش: در آيه سوم نسإ مى خوانيم: ((وان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النسإ مثنى وثلاث ورباع فان خفتم الا تعدلوا فواحده; اگر در اجراى عدالت ميان دختران يتيم بيمناكيد هرچه از زنان ديگر كه شما را پسند افتاد دو دو, سه سه , چهار چهار به زنى گيريد پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد به يكى اكتفا نمائيد)).
از سوى ديگر در آيه 129 نسإ مى خوانيم: ((ولن تستطيعوا ان تعدلوا بين النسإ ولو حرصتم; و شما هرگز نمى توانيد ميان زنان عدالت كنيد هرچند بر آن حريص باشيد)). آيا در آيات سوره نسإ درباره ازدواج تضاد است؟
بعضى با ضميمه كردن آن آيه با اين آيه چنين نتيجه گرفتند كه تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم براساس آيه دوم ممكن نيست بنابراين تعداد زوجات ممنوع است.

پاسخ: از روايات اسلامى چنين برمىآيد كه نخستين كسى كه اين ايراد را مطرح كرد, ابن ابى العوجإ از ماديين معاصر امام صادق(ع) بود كه اين ايراد را با هشام بن حكم دانشمند مجاهد اسلامى و او كه جوابى براى آن نيافت به سوى مدينه حركت و با امام صادق(ع) سوال را در ميان گذاشت. امام در پاسخ فرمود: منظور از عدالت در آيه 3 نسإ عدالت در نفقه (و رعايت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار) است اما منظور از عدالت در آيه 129 كه امرى محال شمرده شده عدالت در تمايلات قلبى است. هنگامى كه هشام از سفر, بازگشت و اين پاسخ را در اختيار ابن ابى العوجإ گذاشت او سوگند ياد كرد كه اين پاسخ از خود تو نيست.(6)
معلوم است كه اگر كلمه عدالت را در دو آيه به دو معنى تفسير كنيم به خاطر قرينه روشنى است كه در هر دو آيه وجود دارد زيرا در ادامه آيه129 نسإ صريحا مى فرمايد: ((فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقه; تمام علاقه قلبى خود را متوجه به يك همسر نكنيد تا آن زن ديگر را سرگشته و بلاتكليف رها كنيد)) به اين تعبير دو آيه با يكديگر تضادى ندارد.(7)

O پرسش: چگونه مى توان شفاى امراض روحى را از قرآن گرفت؟

پاسخ: امراض روحى يا از ناحيه نقص عقيده است يا اخلاق و يا عمل, قرآن راههايى براى شفاى اين بيمارىها ارائه كرده است.
اما در بعد عقايد: قرآن با حجت هاى قاطع و براهين ساطع خود, انواع ترديدها و شبهه هاى عقيدتى را از بين برده است. آيات الهى با موعظه هاى سودمند, داستان هاى آموزنده و عبرت انگيز, مثل هاى دلنشين, وعده و وعيد, انذار و تبشير, احكام و شرايع و غيره با تمامى آفات و امراض دلها مبارزه كرده و همه آنها را ريشه كن مى سازد به اين جهت خداوند قرآن را شفاى دل مومنان معرفى كرده مى فرمايد: ((وننزل من القرآن ما هو شفإ ورحمه للمومنين))(8) از سوى ديگر شفابخشى قرآن براى كسى است كه زمينه بهبود خويش را فراهم كند و ايمان شرط اول آن است, از اين رو آيه تإكيد فرمود كه: ((شفإ ورحمه للمومنين)).
در بعد اخلاقى: نگاه به مصحف شريف, تلاوت قرآن, تفكر و تعمق در معانى و مفاهيم بلند آن و انس با قرآن, روح و روان آدمى را صيقل مى دهد و نور هدايت را در دل ها مى تاباند و نعمت هاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند. اين خود مى رساند كه قرآن نسخه اى شفابخش براى بهبود فرد و جامعه از انواع بيمارىهاى اخلاقى است.(9)
هم چنين لجاجت و سرسختى نكردن در برابر حق و پذيرش آن, از عوامل ديگر براى شفابخشى قرآن و زمينه اخلاقيات شمرده شده است.(10)
و اما در بعد عمل (احكام): چون تقوى مربوط به عمل است (همان طور كه ايمان به عقيده مربوط است) قرآن كريم فراوان به تقوى سفارش كرده است. قرآن مى فرمايد: ((كسانى به هدايت راه خواهند برد كه باتقوى باشند ((هدى للمتقين)) و به اين ترتيب قرآن با تشويق و ترغيب و اندرز به اعمال نيك, شفابخشى مى كند. قرآن در آيه 57 يونس چهار امر ((موعظه)), ((شفا)), ((هدايت)) و ((بسط رحمت)) را ناشى از خودش بيان كرده است زيرا قرآن واسطه بين خدا و خلق است بدين گونه دل سپردن به آيات كريمه الهى انسان را موجودى پاك و سالم و مبراى از هر گونه آلودگى فكرى, اخلاقى و عملى مى كند و اين همان معناى شفابخشى امراض از ناحيه قرآن است(11) در ضمن اگرچه كل قرآن شفاست, اما بعضى سور و آيات براى شفاى امراض بيشتر تإكيد شده از جمله براى رفع بيمارىهاى اعتقادى: ((سوره حمد)) و ((آيه الكرسى)) سوره ((توحيد)) آيات ابتداى سوره ((حديد)) و انتهاى سوره ((حشر)) سوره ((مائده)) سوره ((محمد(ص))) ((التين)) و… سفارش بيشترى شده است.(12) براى رفع بيمارىهاى قلبى (رذايل نفسانى) تدبر در قرآن به ويژه در سوره هاى انفال, توبه, يونس, ابراهيم, ممتحنه, منافقون و…)) در روايات وارد گرديده است.(13)
براى رفع بيمارىهاى جسمى و اخلاقى سوره ((نحل, يس, فلق و ناس و…)) تإكيد گرديده است.(14)

O پرسش: آيا ارزش وجودى مرد از زن بيشتر است؟

براساس آيات قرآن زن و مرد از ((نفس واحد)) خلق شدند و از اين جهت با يكديگر يكسانند ((يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحده))(15) در آيه 178 بقره و 45 مائده نيز سخن از قصاص است, اما چگونه است اگر مرد قاتل زنى باشد او را قصاص نمى كنند تا هنگامى كه خانواده زن نصف ديه قاتل مرد را بپردازند آيا اين به معنى برترى ارزش وجودى مرد نسبت به زن و تعارضى با آيه نسإ نيست؟
پاسخ: آن چه حقيقت و ارزش وجودى آدمى را شكل مى دهد قلب و روح انسانى است و از نظر قرآن زن و مرد از نفس واحده هستند و هيچ يك از نظر اصلى بر ديگرى ترجيح ندارد بلكه هر دو مكمل يكديگرند(16) عمده تفاوت هايى كه هست تفاوت هاى جسمانى و روانى است كه خداوند متعال زن را با عاطفه تر و مرد را عقلانى تر خلق كرده است.
ولى در مسائل ارزشى ملاك برترى تقوى است(17) وجود تفاوت هاى روحى و جسمى بين زن و مرد موجب تفاوت آنها در پاره اى از مسائل حقوقى گشته كه اين تفاوت ها نيز در عين عدالت و متناسب با آن روحيات است. اسلام در اصل قصاص تفاوتى نگذاشته و هر دو را مستحق قصاص مى داند چون ارزش وجودى آنها يكسان است, اما از جهت آن كه مردان غالبا عضو موثر اقتصادى در خانواده هستند اگر ديه بيشترى به آنان تعلق نگيرد تنها آن مرد قربانى نخواهد شد بلكه خانواده او نيز به فشار طاقت فرسايى گرفتار خواهند شد چون نفقه خانواده بر دوش مرد است. در واقع ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوى انسان مقتول نيست بلكه دستور خاصى است كه به بدن و جسم انسان كشته شده مرتبط است. شاهدش اين كه وقتى خدا حكم ديه را بيان مى كند بين عالم و جاهل و… فرقى نمى گذارد(18) در امر ديه هم مهم ترين شخصيت ها با ساده ترين افراد يكسانند. (19)

O پرسش: من ترانه هاى خارجى را گوش مى دهم و اين را هم مى دانم كه گناه دارد ولى من با گوش دادن آن نه خوشحال مى شوم و نه خوشم مىآيد. حال سوال داشتم كه بگويم اين طور گوش دادن من گناه دارد يا خير؟ علت آن را لطفا بگوييد.

پاسخ: موسيقى مبتذل و مناسب با مجلس لهو و لعب گناه و حرام است و در حرمت آن ((موجب فساد شدن)) شرط نمى باشد و خلوت و غير خلوت ندارد. در قرآن كريم آياتى هست كه مسلمانان را از غنإ نهى مى فرمايد:
((ومن الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله…; يعنى بعضى از مردم سخنان بيهوده را مى خرند تا مردم را از روى نادانى, از راه خدا گمراه سازند و آيات الهى را به استهزإ گيرند, براى آنان عذابى خواركننده است))(20) يكى از مصاديق لهوالحديث كه حرام است موسيقى وغناست.(21)
و هم چنين آيه 30 سوره حج مى فرمايد: ((…فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور…; يعنى از بت هاى پليد اجتناب كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد)) اين جا هم يكى از موارد قول زور (سخن باطل) كه حرام است موسيقى و غناست.(22)
بايد توجه داشت كه فاسد شدن قلب, امرى اختيارى نيست كه بگوييم: ((من كارى مى كنم كه فاسد نشوم)) بلكه اگر مقدمات آن حاصل شود قلب خود به خود زنگار گرفته و فاسد مى شود و گوش دادن به نوارهاى مبتذل (ترانه) يكى از آن مقدمات است. حضرت صادق(ع) فرمود: ((الغنإ يورث النفاق; غنإ نفاق را به ارث مى گذارد))(23) و باز فرمود: ((الغنإ يتعقب الفقر; غنإ فقر را به دنبال دارد))(24) البته فقر منحصر به فقر مادى نيست, فقر معنوى شديدتر و بدتر از فقر مادى است. و نيز حضرت رسول اكرم(ص) در وصيت خودش به على(ع) سه چيز را باعث قساوت قلب مى داند كه يكى از آنها گوش دادن به لهو است.

O پرسش: هدف خداوند از آفرينش ما انسان ها چه بوده است؟ مثلا بعد از يك عمر زندگى كه ما مى كنيم و روز قيامت همه به اعمالشان رسيدگى مى شود, بعضى افراد به جهنم و بعضى هم به بهشت مى روند خوب آخر كار چيست؟ يعنى كه خداوند از آفرينش ما انسان ها چه هدفى داشته است؟ ما كه اين همه زندگى كرده ايم و به اعمالمان رسيدگى شود براى خدا چه نتيجه اى دارد؟

پاسخ: ما هميشه در كارهاى خود هدفى داريم, كه اين هدف معمولا دفع كمبودها و نيازهاى ماست; حتى وقتى به كسى خدمت مى كنيم يا گرفتارى را نجات مى دهيم و يا حتى ايثار و فداكارى مى كنيم, نيز نوعى كمبود معنوى ما را برطرف ساخته و نيازهاى مقدسى از ما را برآورده مى كنند. اما كار خدا را نمى توانيم با كارهاى خودمان مقايسه كنيم, چون وجود ما محدود است, براى رفع كمبودهايمان تلاش مى كنيم و اعمالمان همه در اين مسير است; ولى درباره يك وجود نامحدود (خدا) اين معنا امكان پذير نيست.
اگرچه عقل حكم مى كند كه فاعل هر فعلى بايد در كارهاى خود فايده و نتيجه اى را در نظر داشته باشد, و از كمالاتى كه در نتيجه انجام آن كار به دست مىآيد استفاده كند و به كمالات خود بيفزايد ولى اين حكم درباره خداوندى كه منبع تمام كمالات و كمال مطلق است, لازم نيست كه در كارهايش فايده اى (براى خود) در نظر بگيرد, زيرا او نيازى ندارد تا از نتيجه كارهايش بهره ببرد.
البته اين به معناى پوچى و بى هدف بودن كارهاى خداوند نيست, بلكه مقصود اين است كه خداوند ذى نفع نيست, به عبارتى خداوند ناقص و نيازمند نيست كه با اين كار نياز خود را برطرف كند و به كمال برسد, بلكه سود آن هم به مخلوقات و بندگان برمى گردد. قرآن كريم در آيه119 از سوره هود مى فرمايد: خداوند انسان ها را خلق كرد تا آنها را مشمول رحمت خويش نمايد; بنابراين, آفريدن و… كمالى براى فعل خداست نه براى ذات خدا و آفرينش نوعى احسان و فيض از جانب خدا نسبت به مخلوقات است كه چنين آفرينشى حسن ذاتى دارد.(25)

O هدف از خلقت انسان ها

قرآن كريم براى خلقت انسان هدف هاى متعددى بيان كرده كه برخى از آنها هدف مقدماتى و متوسط و برخى هدف نهايى و عالى خلقت هستند. از جمله: آزمايش و امتحان,(26) علم ومعرفت,(27) رحمت و فياضيت,(28) عبادت و پرستش,(29) رسيدن به لقإ الله.(30)
انسان ابتدا بايد معبود را بشناسد و نسبت به او معرفت پيدا كند, آن گاه او را عبادت كند و در مراحل سخت آزمايش محكم و استوار بماند تا استعدادهاى انسانيش شكوفا گرديده و به سمت تكامل انسانيت (خليفه الهى) حركت كند تا به بهشت و رحمت خاصه و مقام قرب الهى برسد و به نعمت ها و لذت هايى كه در دنيا در تصور عقل انسان نمى گنجد دست يابد و آنجاست كه عقل انسان مى تواند درك كند كه: ((ورضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم)).(31)
بنابراين علم و معرفت, امتحان و آزمايش, عبادت و پرستش هر يك از هدف هاى متوسط و مقدماتى خلقت هستند و هدف عالى و نهايى رسيدن به كمال و نهايت قرب الهى است.
((وان الى ربك المنتهى))(32) انتهاى سير انسان به سوى پروردگار است: ((ان الى ربك الرجعى))(33) برگشت به سوى خداست: ((انا لله وانـا اليه راجعون))(34) ما متعلق به خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم.(35)

[ با تقدير از مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى كه در تهيه پرسش ها و پاسخ هاى قرآنى, مجله را همراهى كردند.
ضمنا خوانندگان گرامى مى توانند براى دريافت پاسخ هاى قرآنى به اين آدرس مكاتبه, يا تماس حاصل نمايند:

قم ـ صندوق پستى 3775 ـ 37185 نمابر: 7736270 ـ تلفن: 7742160 ـ ]7742150
پى نوشت ها:
1ـ توبه, 94.
2ـ توبه, 105.
3ـ نسإ, 142.
4ـ ماعون, 6 ـ 4.
5ـ راهيان كوى دوست, مصباح يزدى, ص77 ـ 88, انتشارات شفق قم, 1375 ش. جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به كتاب حضور قلب در نماز از ديدگاه عالمان ربانى و عارفان الهى, نوشته محمد بديعى و صلاه الخاشعين آيه الله شهيد دستغيب.
6 ـ تفسير البرهان, ج1, ص420.
7ـ تفسير نمونه, ج4, ص155.
8ـ اسرإ آيه;82 ترجمه الميزان, ج14, ص305 ـ 307.
9ـ تفسير نمونه, ج8, ص318 ـ 319.
10ـ تفسير نمونه, ج7, ذيل آيه44 سوره فصلت.
11ـ ترجمه الميزان, ج10, ص128 ـ 132.
12ـ مجمع البيان, ج1, ص;88 ج3, ص;231 ج9, ص144.
13ـ بحارالانوار, ج7, ص293.
14ـ كنزالدقائق, ج7, ص173.
15ـ نسإ آيه1.
16ـ روم, آيه21.
17ـ حجرات آيه23.
18ـ مائده, آيه45.
19ـ تفسير نمونه, ج17, ص;312 آينه جمال و جلال, ص400.
20ـ لقمان, 6.
21ـ الميزان, سيد محمد حسين طباطبايى, ج16, ص214, منشورات موسسه الاعلمى للمطبوعات, بيروت.
22ـ تفسير نمونه, ناصر مكارم شيرازى, با همكارى جمعى از دانشمندان, ج14, ص91 ـ 92, دارالكتب الاسلاميه, و الميزان, ج14, همان, ص372.
23ـ بحارالانوار, ج57, ص241, باب الغنا, دار احيإ التراث العربى, موسسه الوفإ, بيروت.
24ـ همان.
25ـ اقتباس از: الميزان, علامه طباطبايى, ترجمه سيد محمد باقر موسوى, ج8, ص54, و ج18, ص579, نشر دفتر انتشارات اسلامى, تفسير نمونه, ج22, ص391 ـ 392, دارالكتب الاسلاميه, پرسش ها و پاسخ ها, استاد جعفر سبحانى, ص91 0 95, انتشارات سيدالشهدإ.
26ـ هود, 7.
27ـ طلاق, 12.
28ـ هود, 119.
29ـ ذاريات, 56.
30ـ نجم, 42.
31ـ توبه, 72.
32ـ نجم, 42.
33ـ علق, 8.
34ـ بقره, 156.
35ـ جهت آگاهى بيشتر ر.ك: تفسير نمونه, ج22, ص389 ـ 398, ذيل آيه56 ذاريات, دارالكتب الاسلاميه, پرسش ها و پاسخ ها, استاد جعفر سبحانى, ص91 ـ 95, انتشارات سيدالشهدإ.