عزت در قرآن

 

عزت در قرآن

حجه الاسلام سيد جواد حسينى

بعد از نام گذارى سال 81 به نام ((عزت و افتخار حسينى)) در بيانات مقام معظم رهبرى, مسئله عزت اسلامى و حسينى در جامعه بيشتر مطرح شده, هرچند عزت حسينى سالها است كه در بين شيعه به عنوان يك شعار اساسى مطرح بوده, و هر سال در ماه هاى محرم و صفر و ديگر ايام, اين شعار به گوش مى رسد ((هيهات منا الذله)) بى شك عزت و افتخار حسينى كه ريشه در اسلام و قرآن دارد, در پرتو فرهنگ والا و عزت ساز قرآنى, دست يافتنى است, چنان كه دور ماندن از قرآن, و ائمه اطهار(ع) ذلت و خوارى فرد و جامعه را در پى دارد.
آن چه در پيش رو داريد, نگاهى است به عوامل عزت از ديدگاه قرآن, و اشاراتى هم به سخنان امام حسين(ع) در زمينه فوق.

O قرآن و عزت

عزت كه در اصل از ((عزاز)) گرفته شده, سرزمين محكم, و نفوذناپذير را گويند ((إرض عزيزه)) يعنى زمينى كه آب در آن راه نيابد, و از نظر اجتماعى و رفتارى حالتى است كه از شكست انسان پيش گيرى مى كند, (حالت شكست ناپذيرى) و مانع مغلوب شدن انسان در مقابل دشمنان مى گردد, بر عكس ((ذلت)) نقطه مقابل عزت به معناى شكست پذيرى, نبود عزت و شرافت است.(1)

الف: اقسام عزت:

در قرآن به دو نوع عزت اشاره رفته است, ((عزت ممدوح)) و شايسته كه مخصوص خدا و رسول(ص) و مومنان است,(2) و عزت ((مذموم)) و ناروا كه حالت نفوذناپذيرى در مقابل حق, و برترخواهى از پذيرش واقعيات مى باشد, اين عزت در واقع ذلت است.
قرآن كريم مى فرمايد: ((بل الذين كفروا فى عزه وشقاق))(3) ولى كافران گرفتار عزت (دروغين, و غرور) و اختلاف مى باشند.
و در آيه ى ديگر مى فرمايد: ((واذا قيل له اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم ولبئس المهاد))(4) هنگامى كه به او (منافق) گفته مى شود از خدا بترس, لجاجت و تعصب و غرور (و عزت دروغين) او را مى گيرد و به گناه مى كشاند, آتش دوزخ براى او كافى است و چه جايگاه بدى!
اگر عزت, عزت راستين بود به سمت گناه كشيده نمى شد.
على (ع) فرمود: ((كسى كه نفس عزيز و شريفى دارد, آن را با زشتى (و ذلت) گناه, خوار نمى سازد)).(5)
در جاى ديگر فرمود: ((كل عزيز داخل تحت القدره فذليل)) هر انسان عزيزى كه در زير قدرت ديگرى و غير از خدا باشد ذليل و خوار است.(6)
آن چه در اين مقال بيان مى شود عزت شايسته و عزت راستين است.

ب: عزت راستين از آن خدا و خداجويان:

خداوند متعال, سرچشمه عزت راستين و واقعى است, هر كس به آن سرچشمه راه يافته به عزت راستين دست يازيده, قرآن عزيز مى فرمايد: ((ولله العزه ولرسوله وللمومنين ولكن المنافقين لا يعلمون))(7) و عزت (سربلندى) از آن خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند (و درك اين عزت را ندارند)

ج: عوامل عزت در قرآن:
1. خدايى شدن

از آن جا كه منشإ و اساس تمام عزت ها خداوند مى باشد, و ديگران سرا پا فقر و ذلتند, هر كس بخواهد به عزت برسد و از ذلت رهايى يابد در مسير الهى قرار گيرد و در يك كلام خداجو و خدايى شود.
قرآن كريم مى فرمايد: ((من كان يريد العزه فلله العزه جميعا))(8) كسى كه خواهان عزت است[ بايد خدايى شود تا به عزت برسد زيرا] عزت يكسره از آن خداوند است.
و در ذيل آيه رمز و راز عزت يابى, و عزتمندى را كه از طريق خداوند به انسان خواهد رسيد بيان مى كند و آن باورهاى درست و كردار شايسته است: ((اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه)) سخنان پاكيزه (و عقايد درست) به سوى او بالا مى رود و كردار شايسته آن را در بالاتر رفتن (كمك و يارى) مى رساند.(9)
امام عزت داران, حسين بن على(ع) كه خدايى ترين انسان بود, تمام وجود او را عشق به خدا پر كرده بود:
حضرت درباره رسيدن به عزت و راهيابى به عزت الهى مى فرمايد:
((يا من خص نفسه بالسمو والرفعه فاوليائه بعزه و يعتزون يا من جعلت له الملوك نير المذله على اعناقهم فهم من سطواته خائفون))(10)
اى خدايى كه داراى مقام بلند و رفيعى (و عزت مندى) هستى, پس دوستان خداوند با عزت او عزيز و عزت مند مى باشند, و اى خدايى كه شاهان[ ستمگر] را (به خاك ذلت نشاندى) و طوق خوارى به گردن آن ها نهادى, كه سخت از عظمت و عزت تو هراسانند.
آرى عزت ها به دست اوست هر كس داراى لياقت باشد از عزت الهى برخوردار خواهد شد, چنان كه مى خوانيم: ((قل اللهم مالك الملك توتى الملك من تشإ وتنزع الملك ممن تشإ وتعز من تشإ وتذل من تشإ بيدك الخير انك على كل شىء قدير))(11) بگو بارالها! اى مالك حكومت ها! به هر كس بخواهى, حكومت مى بخشى, و از هر كس بخواهى حكومت را مى گيرى, به هر كس بخواهى[ طبق لياقت ها] عزت مى بخشى, و هر كه را بخواهى خوار مى كنى, تمام خوبى ها[ و عزت ها] به دست توست, تو بر هر چيزى قادرى.
از امام صادق(ع) سوال شد آيا خداوند بنى اميه را حكومت عطا نمود؟ (و به آن ها عزت بخشيد؟!!)
فرمود: نه چنان است كه پرسشگر پنداشته, خداوند حكومت را به ما داد, ولى بنى اميه آن را گرفتند (و غصب كردند) درست مانند اين كه لباس دوخته شده شخصى را ديگرى غصب كند (و به نا حق بر اندام ناسازگار خويش بپوشاند)(12) (چنان كه على(ع) فرمود: ((والله لقد تقمصها ابن ابى قحافه))(13) به خدا قسم كه پسر ابوقحافه خلافت را مانند پيراهنى[ غصب شده] بر تن كرد.)
آرى عزت غاصبانه ذلت است, على(ع) فرمود: ((العزيز بغير الله ذليل))(14) عزيزى كه عزتش از غير خدا باشد, ذليل است.
و فرمود: من إعز بغير الله إهلكه العز;(15) كسى كه از طريق غير خدا به عزت رسد, همان عزت (ناروا) او را به هلاكت (ابدى) مى رساند.

2. اطاعت از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و الگو قرار دادن آن ها:

چنان كه اشاره شد عزت ذاتى مخصوص ذات الهى است و عزت عنايى و اعطايى مخصوص رسول خدا و مومنان ((ولله العزه ولرسوله وللمومنين))(16) و مصداق اكمل مومنان, معصومان و امامان راستين و بر حق مى باشند.
شخصى به امام حسن مجتبى(ع) عرض كرد: ((فيك عظمه قال: لا, بل فى عزه قال الله تعالى ((ولله العزه ولرسوله وللمومنين))(17) آيا در شما عظمت است. فرمود: نه, بلكه من داراى عزتم, چنان كه خداوند مى فرمايد: عزت از آن خدا و رسول ومومنان است.
و امام حسين(ع) فرمود: ((إلا ان الدعى ابن الدعى قد ركز بين اثنتين, بين السله والذله و هيهات منا الذله و ما اخذ الدنيه ابى الله ذلك و رسوله…)) بيدار باشيد! زنازاده, فرزند زنازاده, مرا بين دو چيز مجبور ساخته است, بين مرگ و ذلت و خوارى, اما هيهات كه ما ذلت و خوارى را بپذيريم, خداوند ذلت را بر ما روا نداشته و پيامبر(ص) هم اين اجازه را به ما نداده است. بعد از آن كه ثابت شد رسول خدا و امامان راستين داراى عزت الهى مى باشند قرآن از دو طريق مردم را براى رسيدن به آن عزت دعوت نموده.

1. تشويق و الگوپذيرى:

مى فرمايد: ((لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجو الله واليوم الاخر وذكر الله كثيرا))(18)
مسلما براى شما رسول خدا الگو و سرمشق نيكويى است, براى آن ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند. و اخلاق پيامبر(ص) را هم ستود كه ((انك لعلى خلق عظيم)) تو اخلاق بزرگ و برجسته اى دارى.(19)
و از امام حسين(ع) نيز نقل شده است ((و لكم فى اسوه; من الگوى (خوبى) براى شما هستم.))

2. اطاعت و فرمانبرى:

قرآن كريم با تإكيد بر پيروى از پيامبر و ائمه اطهار(ع) مى فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول ان كنتم تومنون بالله واليوم الاخر ذلك خير واحسن تاويلا))(20) اى كسانى كه ايمان آورده ايد, از خدا و پيامبر خدا و صاحبان امر [ اوصياى پيامبر] پيروى كنيد, پس اگر در امرى, اختلاف داشتيد, آن را به (داورى) خدا و رسول بگذاريد, اگر به خدا و قيامت ايمان داريد, اين كار نيكو و پايانش نيكوتر است.
بدين ترتيب, پيروى از پيامبر و امامان اطهار كه هر كدام به سرچشمه عزت پيوسته اند مايه عزت مندى است.(21)
امام سجاد(ع) فرمود: ((اطاعه ولاه الامر تمام العزه))(22) پيروى از صاحبان امر او جانشينان پيامبر اكرم(ص) سرا پا عزت است (تمام عزت در اطاعت از ائمه اطهار(ع) خلاصه مى باشد)
از امام حسين (ع) درخواست شد سخنى را كه خود مستقيما از پيامبر اكرم(ص) شنيده است, بازگو نمايد, حضرت فرمود: ((خداوند كارهاى بزرگ و باشرافت را دوست دارد و كارهاى پست و ذليل را خوش نمى دارد.))(23) آرى انسان عزت مدار, عزت مندانه سخن مى گويد ((از كوزه همان برون تراود كه دراوست)).

3. تمسك به قرآن, كتاب عزت ساز الهى

قرآن كلام الهى و جلوه اى از قدرت و عزت, علم و حكمت پروردگار است و آيات نورانى آن نشانگر عزت و عظمت خداوند متعال مى باشد, قرآن برنامه دست يابى يك مسلمان به عزت و شرافت اسلامى است, چرا كه هم خود قرآن, عزيز و با عزت است: ((ان الذين كفروا بالذكر لما جإهم وانه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه…)); كسانى كه به اين ذكر[ قرآن] هنگامى كه به سراغشان آمد كافر شدند (نيز بر ما مخفى نخواهد ماند) و اين كتابى است قطعا (با عزت) و شكست ناپذير كه هيچ گونه باطلى, نه از پيش رو و نه از پشت سر (و در آينده) به سراغ آن نمىآيد, چرا كه از سوى خداوند متعال كه سرچشمه عزت و بزرگى است نازل شده است.
((تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم))(24) اين كتابى است كه از سوى خداوند عزيز (و شكست ناپذير) و حكيم فروفرستاده شده است.
هر كس به دامان قرآن چنگ زند, عزت مند شده, و به راه عزت مدار هدايت خواهد شد. خداوند عزيز مى فرمايد:
((ويرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق ويهدى الى صراط العزيز الحميد))(25) كسانى كه به آن ها علم داده شده مى دانند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده (يعنى قرآن و…) حق است و به راه خداوند عزيز (و شكست ناپذير) و حميد هدايت مى كند.
آرى عزت مندى مسلمين در اين است كه به اين ريسمان الهى چنگ بزنند و به دستورات آن مو به مو عمل نمايند, لذا قرآن مى فرمايد:
((واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا واذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعدإ فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا وكنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون))(26) و همگى به ريسمان خدا[قرآن و اسلام] چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت (بزرگ عزت و سربلندى و…) خدا را بر خود, به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر (و ذليل) بود, و او ميان دل هاى شما الفت ايجاد كرد, و به بركت نعمت خدا برادر شديد, شما بر لب حفره اى از آتش بوديد, خدا (شما را عزت بخشيد و از آن حالت) نجات داد. اين چنين, خداوند آيات خود را براى شما آشكار سازد.
در آيه ديگر فرمود: ((آنچه را بر تو وحى شده بدان تمسك كن, زيرا تو بر راه راست هستى و اين مايه يادآورى (و بزرگى) تو و قوم تو است و به زودى از (عمل به قرآن از) شما پرسش خواهد شد.))(27)
على (ع) مى فرمايد: ((و عزا لاتهزم انصاره;(28) قرآن (را اطاعت نمودن) عزتى را براى يارانش در پى دارد كه مغلوب و شكست به دنبالش نيست و فرمود: ((و عزا لمن تولاه;(29) (قرآن) عزت و قدرتى است براى كسى كه قرآن برگزيند و از آن اطاعت كند. ))

4. در صف مومنان قرار گرفتن

شخصيت هر كس در گرو عزت اوست, انسان به عزت و تكريم شخصيت از همه چيز حتى از آب و غذا بيشتر نيازمند است, چرا كه رنج گرسنگى و تشنگى برطرف مى شود, اما تحقيرى كه از ناحيه ذلت و خوارى و نبود عزت متوجه روح و روان افراد و يا جامعه مى شود به اين سادگى رفع نمى شود, خداوند متعال انسان را عزيز و با عزت آفريده ((ولقد كرمنا بنى آدم)) و هيچ گاه به او اجازه ذلت پذيرى, و از دست دادن عزت را نداده است. امام صادق(ع) فرمود: ((ان الله فوض الى المومن إموره كلها و لم يفوض اليه ان يكون ذليلا إما تسمع الله يقول : ((ولله العزه ولرسوله وللمومنين ولكن المنافقين لا يعلمون)) فالمومن يكون عزيزا و لايكون ذليلا ان المومن اعز من الجبل…))(30)
خداوند تمام امور (زندگى) مومن را به خود (و انتخاب خودش) واگذار نموده, ولى به او اجازه (و اختيار) نداده كه ذلت پذير باشد آيا نشنيدى سخن خدا را كه مى فرمايد: ((و عزت از آن خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند, پس (هميشه) عزيز و با عزت است و هرگز ذلت نمى پذيرد, براستى مومن عزيزتر (ومحكم تر) از كوه است (كه در مقابل هيچ بادى نمى لرزد))).
امام حسين(ع) هم فرمود: كه مومن ذلت نمى پذيرد, و خداوند متعال, و پيامبراكرم(ص) هم به مومنان چنان اجازه نداده است: ((… هيهات منا الذله قط اخذ الدنيه ابى الله ذلك و رسوله; ذلت از ما (مومنان راستين) به دور است چرا كه خدا و رسولش پذيرش ذلت را بر ما روا نداشته است.))(31)
از آن چه گفتيم به دست آمد كه يكى از عوامل عزت زا و عزت آفرين, ايمان و گرايش به خداوند, و در صف مومنين قرار گرفتن است, بلكه بالاتر از نظر فرهنگ قرآنى نه تنها مومن بودن عزت آفرين است, كه همراهى و ارتباط و پيوند با مومنان نيز عزتآور مى باشد.
مى رود از سينه ها در سينه ها
از ره پنهان صلاح و كينه ها
صحبت صالح تو را صالح كند
صحبت طالح تو را طالح كند
چنان كه همراهى ناپاكان, مخصوصا منافقان و كافران ذلت و خوارى را در پى دارد. (32)
((بشر المنافقين بان لهم عذابا اليما الذين يتخذون الكافرين اوليإ من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا))(33)
به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنهاست! همان كه كافران را به جاى مومنان دوست خود برمى گزينند, آيا مى خواهند از آنان عزت (و آبرو) بجويند با اين كه همه عزت ها از آن خدا است.
از آيه فوق استفاده مى شود كسانى كه در پى كسب عزت و آبرو هستند با مومنان همراه و پيوند داشته باشند چرا كه مومنان با سرچشمه اصلى عزت يعنى خداوند در ارتباط مى باشند نه كافران و منافقان.

5. اصالت خانوادگى

وراثت و تربيت از عاملان اصلى تشكيل شخصيت (و شاكله هاى وجود) انسان است, انسان هايى كه در خانواده هاى با عزت, پدر و مادران با شرافت رشد كرده اند طالب عزت, و نگهبان اصالت خانوادگى خويشند, چنين كسانى اصلا (و يا كمتر) زير بار ذلت مى روند و خداوند نيز عزت و شرف چنين انسان هايى را حراست و نگهبانى مى كند. در جريان داستان حضرت موسى و خضر(ع) مى خوانيم:
((واما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه وكان تحته كنز لهما وكان ابوهما صالحا فاراد ربك ان يبلغا اشدهما ويستخرجا كنزهما رحمه من ربك.))(34)
و اما آن ديوار, از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود, و زير آن, گنجى متعلق به آن دو وجود داشت, و پدرشان مرد صالحى بود, و پروردگار تو مى خواست آن ها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند, اين رحمتى از پروردگارت بود.
آيه فوق مى رساند اگر پدرى صالح باشد خداوند توسط بهترين بندگان (موسى و خضر) عزت (معنوى و اقتصادى) فرزندان او را حفظ خواهد كرد, و چنين فرزندانى نيز اصالت خانوادگى خويش را. امام حسين (ع) مى فرمايد: ((و هيهات منا الذله… و جدود طابت و حجور طهرت و انوف حميه و نفوس ابيه لاتوثر طاعه اللئام على مصارع الكرام… ))(35)
اما هيهات كه ما ذلت و خوارى را بپذيريم, خدا و رسولش چنين اجازه به ما نمى دهد, و دامن هاى پاك و داراى اصالت و تشرف و خاندان داراى همت والا و عزت نفس, هرگز اجازه نمى دهند كه اطاعت فرومايگان (و ذلت) را بر مرگ شرافت مندانه ترجيح دهيم.

6. جهاد و شهادت

عزت و شرافت جامعه و افراد هميشه از سوى ستمگران و زورمداران (بى شخصيت و ذليل) تهديد مى شود, كسانى كه در صف مقدم پاسدارى از عزت و شرافت قرار دارند, رزمندگان و جهادگران راه خدا هستند, آن ها تلاش مى كنند با نثار جان خويش از مرز عزت و شرافت پاسدارى كنند و خود نيز عزت ابدى پيدا كنند) قرآن در وصف اين رادمردان مى گويد: ((فضل الله المجاهدين باموالهم وانفسهم على القاعدين درجه وكـلا وعد الله الحسنى وفضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما درجات منه ومغفره ورحمه)) مجاهدانى را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان[ ترك كنندگان جهاد] برترى مهمى بخشيده, و به هر يك از اين دو گروه[ به نسبت اعمال نيكشان] خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظيمى برترى بخشيده است, درجات (مهمى) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت (نصيب آنان مى گردد).(36)
در آيه ديگر مى خوانيم: ((وكفى الله المومنين القتال وكان الله قويا عزيزا))(37) و خداوند مومنان (رزمنده) را از جنگ بى نياز ساخته (و به آن ها عزت و سربلندى و پيروزى عنايت نمود زيرا) خداوند قوى و شكست ناپذير (و داراى عزت) است.
اين است كه على (ع) درباره فلسفه جهاد مى فرمايد: ((فرض الله الجهاد عزا للاسلام))(38) خداوند جهاد را براى عزت يافتن اسلام واجب و لازم فرمود.
و امام حسين(ع) درباره عزت آورى جهاد و شهادت, در جواب حر بن يزيد رياحى كه او را از جهاد و شهادت ترساند, چنين فرمود: ((ليس شإنى شإن من يخاف الموت ما اهون الموت على سبيل نيل العز و احيإ الحق, ليس الموت فى سبيل العز الا حياه خالده و ليست الحياه مع الذل الا الموت الذى لا حياه معه افبالموت تخوفنى؟ هيهات حاش سهمك و خاب ظنك لست اخاف الموت ان نفسى لاكبر من ذلك و همتى لاعلى من ان احمل الضيم خوفا من و هل تقدرون على اكثر من قتلى؟! مرحبا بالقتل فى سبيل الله ولكنكم لايقدرون على هدم مجدى و محو عزتى و شرفى فاذا لا ابالى من القتل))(39) من كسى نيستم كه از مرگ (و شهادت) بترسم و چه راحت (و آسان) است جان باختن در راه رسيدن به عزت (ابدى) و زنده نمودن حق (و دين الهى). مرگ در راه رسيدن به عزت جز حيات (و زندگانى) جاودانى نيست, و زندگى ذلت بار جز مرگى كه هرگز حيات و زندگى را در پى ندارد نيست. آيا مرا از مرگ (و شهادت) مى ترسانى؟! هيهات تيرت به خطا رفت! و گمانى بس واهى و تهى نمودى من و ترس از مرگ (هرگز). نفس من برتر از آن است, و همت من عالى تر از آن كه از ترس مرگ, بار ستم و ظلم را بر دوش كشم (راستى) شما بيش از كشتن من چه توانايى داريد و چه كار مى توانيد انجام دهيد؟) مرحبا و درود باد بر كشته شدن (و شهادت) در راه خدا, (ولى اين را بدانيد كه هرگز) توانايى نابودى عظمت و عزت و شرف (ابدى) من را نداريد, لذا هيچ باكى از مرگ (و شهادت) ندارم.
همين سخنان بود كه حر بن يزيد را نيز به سمت و سوى عزت ابدى كشاند و براى هميشه خود را عزتمند و آبرودار نمود.
در جاى ديگر فرمود:
((موت فى عز خير من حياه فى ذل))(40) مرگ در راه عزت (و شرف) از زندگى ذلت بار (به مراتب) بهتر است.

7. بصيرت و آگاهى:

عامل ديگر كه در ايجاد عزت, و شرف آفرينى نقش مهمى دارد و آگاهى و بصيرت دينى و آگاهى نسبت به زمان و زمانه است, قرآن عزت و رفعت مقام آگاهان را اين چنين بيان مى كند: ((يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبير))(41) خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه علم (و آگاهى) به آنان داده شده درجات عظيمى (و عزت بزرگى) مى بخشد و خداوند به آن چه انجام مى دهيد آگاه است.
چنان كه قبلا بيان داشتيم ايمان و مومنين عزت آفرين هستند, علم و آگاهى نيز چنين است, چرا كه انسان آگاه در معرض هجوم نقشه هاى ذلت آور دشمن قرار نمى گيرد.
على(ع) مى فرمايد: ((آن كس كه زمان را بشناسد, از برخورد با رويدادهاى آن غافل (و عاجز) نمى ماند. بلكه براى رويارويى با آن ها (و نقش هاى ذلت آور دشمن) آمادگى پيدا مى كند.))(42)
چنان كه متقابلا جهل و بى خبرى باعث ذلت مى شود, على(ع) فرمود: ((والجهل ذل))(43) نادانى (و بى خبرى از دين و زمان…) ذلت و خوارى را در پى دارد.
يكى از عواملى كه ياران امام حسين(ع) پيشواى عزت آفرينان, تا پاى جان ماندند و آن عزت و افتخار ابدى را آفريدند و عزت مند و جاودانه شدند, همان بصيرت و آگاهى بود, در رإس همه ابى الفضل رشيد كه زير بار ذلت امان نامه و… نرفت, چون بصيرت نافذى داشت. امام صادق(ع)فرمود: ((كان عمنا العباس نافذ البصيره))(44) عموى ما, ابوالفضل(ع) بصيرتى ژرف داشت.
در مقابل عمر سعد كه زير بار آن همه ذلت و خوارى رفت يكى از كاستى هاى عمر سعد, نداشتن تيزبينى و بصيرت بود, ابن زياد با بهره بردارى از اين كمبود فكرى, فردى ذليل و فرومايه و هزار چهره, يعنى شبث بن ربعى را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند, شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين, كافر حربى است كه قتلش واجب مى باشد!! و به همين دليل, قتل او در ماه حرام اشكالى ندارد.(45)

د: عزت ستيزان

1. سلاطين ستم پيشه: ستمگران در پوشش سلاطين و شاهان در طول تاريخ باعث ذلت و خوارى جامعه ها و از بين رفتن عزت آن ها شده اند, در قرآن مى خوانيم: ((ان الملوك اذا دخلوا قريه افسدوها وجعلوا اعزه اهلها اذله وكذلك يفعلون))(46) پادشاهان (ستم پيشه) هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى كشند و عزيزان آن جا را به ذلت مى كشند (آرى) كار آنان همين است.
در حديث هم مى خوانيم كه مردم به دنبال عزت در خانه شاهان (ستم پيشه مى روند) و هرگز در آن جا عزت نخواهند يافت (جز ذلت و خوارى) ((والناس يطلبونها فى ابواب السلاطين))(47)
2. منافقان: ((يقولون لئن رجعنا الى المدينه ليخرجن الاعز منها الاذل ولله العزه ولرسوله وللمومنين ولكن المنافقين لا يعلمون))(48) آن ها (منافقان) مى گويند اگر به مدينه بازگرديم, عزيزان ذليلان را بيرون مى كنند! در حالى كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند, در نتيجه عزت ستيزى مى كنند نه ذلت گريزى.

پى نوشت ها:
1ـ راغب اصفهانى, مفردات الفاظ قرآن (تهران مكتبه المرتضويه) صص344 ـ 345.
2ـ منافقون, آيه8.
3ـ سوره ص, آيه2.
4ـ بقره, آيه206.
5ـ عبدالواحد آمدى, غرر الحكم (قم) دفتر تبليغات اسلامى, ص231.
6ـ على بن شعبه, تحف العقول, ص266.
7ـ منافقون, آيه8.
8ـ فاطر, آيه10.
9ـ همان.
10ـ شيخ عباس قمى, مفاتيح الجنان, دعاى امام حسين در روز عرفه, ص483.
11ـ آل عمران, آيه26.
12ـ محمدى رى شهرى, ميزان الحكمه, (دارالحديث, چاپ دوم, 1419 هـ.ق) ج5, ص1956.
13ـ نهج البلاغه, خطبه شقشقيه.
14ـ محمد باقر مجلسى, بحارالانوار, (بيروت, موسسه الوفا) ج75, ص10.
15ـ ميزان الحكمه, ج5, ص1957.
16ـ منافقون, 8.
17ـ بحارالانوار, همان, ج44, ص106, روايت15.
18ـ احزاب, آيه21.
19ـ قلم, آيه4.
20ـ نسإ, آيه59.
21ـ ر. ك: استاد ناصر مكارم شيرازى و همكاران, تفسير نمونه, (دار الكتب الاسلاميه1370), ج3, ص434.
22ـ ميزان الحكمه, (همان), ج5, ص1958, روايت 12838 و ر.ك على بن شعبه, تحف العقول, ص283.
23ـ ابن ابى جمهور احسائى.
24ـ زمر, آيه1.
25ـ سبا, آيه6.
26ـ آل عمران, آيه103.
27ـ زخرف, آيات43 ـ 44.
28ـ محمد دشتى, نهج البلاغه, خطبه198, ص418.
29ـ همان.
30ـ ميزان الحكمه, ج5, ص1957.
31ـ بحارالانوار, ج45, ص8.
32ـ بنى صدر تا آن زمانى كه همراه امام بود داراى عزت بود, آنگاه كه به دام منافقين افتاد, ذليلانه, با آرايش زنانه فرار كرد و رئيس منافقين هم زمانى خود را در نوك پيكان مبازره با امريكا و غرب مى دانست, ولى سرانجام ذليلانه به دامن غرب و بدتر از همه صدام پناهنده شد ((فاعتبروا يا اولى الابصار)).
33ـ نسإ, 139.
34ـ كهف, 82.
35ـ بحارالانوار, ج45, ص8.
36ـ نسإ 95ـ 96.
37ـ احزاب, 25.
38ـ نهج البلاغه, ص682, حكمت 252.
39ـ توفيق ابوعلم, كتاب اهل البيت (مصر, مطبعه سعادت) ص448, و ر.ك ملحقات احقاق الحق, ج11, ص601.
40ـ همان دو.
41ـ مجادله, 11.
42ـ على بن شعبه, تحف العقول, ص98.
43ـ همان, ص265.
44ـ شيخ عباس قمى, نفس المهموم, تهران, كتاب فروشى علميه اسلاميه, 1374 هـ, ص176.
45ـ سيد حسين اسحاقى, جام عبرت, قم, انتشارات دفتر تبليغات اسلامى, 1381, ج2, ص104.
46ـ نمل, 34.
47ـ سيد محمد حسين عاملى, (از علماى قرن 11 هـ.ق) اثنا عشريه, چاپ قديم, ص155.
48ـ منافقين, 8.