بر ساحل معرفت
پرسش: آيا جنها مثل انسانها مكلّف هستند يا نه؟ آيا پيامبر و امام آنها همان پيامبر و امام انسانها مىباشد؟ با توجه به آيه شريفه (130، انعام) كه رسول هر قومى از جنس خودش مىباشد؛ توضيح بفرماييد؟
پاسخ: يكى از اصول مسلم و معارف قرآن وجود جن است، و اعتقاد به آن يك واقعيت قرآنى است. قرآن كريم درباره آنها مىفرمايد: «وَ الجانّ خَلَقناهُ مِن قبلُ مِن نار السَّمُوم» و پيش از آن، جن را از آتشى سوزان و بىدود خلق كرديم.(1) آيات و روايات دلالت دارند كه جنها نيز مانند انسانها مكلف و مختار هستند.(2) از جمله آياتى كه بر اختيار و تكليف جنها دلالت دارد، آيهاى است كه مبعوث شدن پيامبرانى را براى آنها عنوان كرده است.(3) در جايى ديگر قرآن از قول خود جنها مىگويد: «و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى منحرفند، پس كسانىكه به فرمانند، آنان در جستجوى راه درستند، ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود».(4)
آنها هم مانند انسانها، كافر و مسلمان هستند، يعنى برخى مسلمانند و برخى كافر. در سوره جن و احقاف، داستان ايمان آوردن گروهى از جنيان به پيامبر اسلام و كتاب آسمانى او بيان شده است كه: رسول خدا – صلى الله عليه و آله – پس از آن كه از مكه به سوى طائف رفت تا مردم را به اسلام دعوت كند، اما كسى دعوت آن حضرت را پاسخ نگفت. در بازگشت به محلى رسيد كه آن را وادى جن مىگفتند، شب را در آن جا ماند و به تلاوت آيات الهى مشغول شد، در آن هنگام شب گروهى از جنها، صداى صوت قرآن پيامبر – صلى الله عليه و آله – را شنيدند، گويا نور ايمان در دل آنها تابيد و مجذوب پيامبر شدند و پس از فراغت پيامبر از تلاوت قرآن، به سوى قوم خود باز گشتند و قوم خود را بهسوى ايمان به رسول اسلام دعوت نمودند و بيان داشتند: «اى قوم ما! ما كتابىرا شنيديم كه بعد از موسى – عليه السلام – نازل شده است… اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد، تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناك پناه دهد».(5)
صاحب تفسير فتحالقدير مىگويد: در مورد اينكه آيا خداوند سوى جنها رسولى از جنس خودشان فرستاده است يا نه، ميان دانشمندان اختلاف است و ظاهر آيات قرآن دلالت دارد كه رُسُل فقط از جنس انسان بودهاند (6) برخى ديگر از مفسران معتقدند كه از (آيه 130، انعام) مىتوان استفاده كرد كه: خداوند بهسوى جنها رُسُلى را از جنس خودشان فرستاده است به خاطر اينكه مخاطب در آيه دو طرف (انسان و جن) هستند و در روايت نيز آمده است كه شخصى از حضرت على – عليه السلام – پرسيد: آيا خداوند بهسوى جنها پيامبرى فرستاده است؟ امام على – عليه السلام – فرمود: بله، خداوند پيامبرى را كه نامش «يوسف» بود بهسوى آنها فرستاد و آن پيامبر آنها را به سوى خداوند دعوت كرد اما جنها او را به قتل رساندند.(7)
پس از بعثت پيامبر اسلام – صلى الله عليه و آله – ، نبوت ايشان براى جنها نيز حجت بوده و پيامبر آنها هم حضرت محمد -صلى الله عليه و آله – مىباشد، چنان كه عدهاى از جنها خود تصريح كردهاند كه به پيامبر اسلام ايمان آوردهاند(8) و از قوم خود تقاضا كردند كه به پيامبر اسلام و كتاب او ايمان بياورند.(9)
سپس ائمه آنها هم اهلبيت و دوازده امام – عليهم السلام – مىباشد، چنان كه از ابوحمزه ثمالى نقل شده است كه: روزى جهت شرفيابىبه حضور امام باقر – عليه السلام – اجازه خواستم، گفتند: عدهاى در خدمت آن حضرت هستند، مدتى صبر كردم، پس كسانى خارج شدند، كه آنها را نمىشناختم و غريب به نظرم آمدند! به حضرت عرض كردم: فدايت شوم، الآن زمان حكومت بنىاميه است و شمشيرهاى آنها خونريز است! (يعنى ورود افراد ناشناس براى آن حضرت خطرناك است)، امام فرمود: اى ابا حمزه اينان گروهى شيعه از طايفه جن بودند، آمده بودند تا از مسائل دينى خود سؤال كنند.(10) بنابراين ممكن است قبل از بعثت پيامبر اسلام پيامبرى از جنس خود جنيان مبعوث شده باشد، ولى پس از بعثت پيامبر اسلام(ص) و به امامت رسيدن ائمه – عليهم السلام – نبوت و امامت آن بزرگواران بر جن و انس حجت است.* *
پرسش: در كاربردهاى قرآنى بين «يا أيّها النبى» و «يا أيّها الرسول» چه فرقى وجود دارد؟ آيا مترادفند؟ با توجه به اين كه «يا أيّها الرسول» تنها دو بار (مائده، 41 و 67) به كار رفته به نظر مىرسد كه نكته قابل توجهى است.
پاسخ: «نبى» از مادّه «نبأ» به معناى «پيام» يا «پيام مهم» است. پيامبران الهى را از اين نظر «نبى» مىگويند كه پيام خداوند را به بندگان مىرسانند. گفته شده كه اين واژه، از ماده «نَبْوَه» به معناى رفعت و بلندى است و اطلاق اين واژه بر انبيا به لحاظ بلندى مقام و مرتبه آنها مىباشد.
«رسول» در اصل از ماده «رسل» و به معناى حركت توأم با آرامش است و از آن جا كه فرستادگان پروردگار مأمورند با بندگان خدا با آرامش برخورد كنند، به آنها رسول گفته شده. رسول معناى وسيعى دارد كه فرشتگان و پيامبران الهى را شامل مىشود و اصولاً رسول كسى است كه علاوه بر دريافت وحى داراى مأموريت و رسالت ويژهاى است در حالى كه «نبى» چنين نيست و خطاب خداوند متعال در آيه 67 سوره مائده از اين گونه موارد است.(11)
«نبى» از جهت مصداق، اعم از «رسول» است؛ يعنى همه انبيا داراى مقام نبوت بودهاند؛ ولى مقام رسالت به گروهى خاص از ايشان اختصاص دارد؛ پس مقام رسول از نبى والاتر است، در قرآن گاهى «رسول» و «نبى» هر دو با هم آمدهاند مثل آيه 51 سوره مريم كه در اين صورت رسول غير از نبى است؛ ولى گاهى به تنهايى استعمال شده كه در اين صورت ممكن است رسول و نبى داراى مفهوم واحد بوده و مترادف باشند.
در برخى از روايات آمده كه «نبى» فرشته وحى را در خواب مىبيند و در بيدارى تنها صداى آن را مىشنود؛ ولى «رسول» در بيدارى هم او را مىبيند؛ پس بين آن دو عموم و خصوص مطلق بوده و «رسول» اخص است؛ يعنى هر رسولى «نبى» هست، ولى هر «نبىّ» رسول نيست.(12)
بنابراين، نمىتوان گفت كه «رسول» و «نبى» با هم مترادفند.
همان طور كه اشاره كردهايد جمله «يا أيّها الرسول» تنها دو بار در قرآن آمده است كه در هر دو جا خداوند با لحن خاصى كه روى سخن تنها با پيامبر است و به صراحت و تأكيد دستور مىدهد كه آن چه را از طرف پروردگار بر او نازل شده به مردم ابلاغ كند و از تهديد مخالفان نهراسد و نگران اسلام و مسلمين نباشد.
خطاب خداوند به خصوص در آيه 67، سوره مائده و تأكيد در آن به وسيله تعبير «يا أيّها الرسول» نشان مىدهد كه سخن از حادثه مهمى در ميان بوده كه عدم ابلاغ و تبليغ آن مساوى با عدم تبليغ رسالت محسوب مىشده است و آن حادثه مهم نيز بر اساس روايات فراوان مسألهاى جز تعيين جانشين براى پيامبر(ص) و سرنوشت آينده اسلام و مسلمين، چيز ديگرى نمىتواند باشد.(13)* *
پرسش: ديدگاه قرآن درباره مسأله رجعت چيست؟
پاسخ: مسأله رجعت از مسلمات عقايد ما شيعيان است كه در قرآن هم به اين مسأله اشاره شده.، مثلاً در آيه 69 سوره مريم آمده است: «ثُمَّ لَنَنْزعنَّ من كلِّ شيعةٍ اَيُّهم اَشَدُّ على الرَّحمن عتيا» بزودى از هر جماعتى كه متشكل شدند، متمرّدترين و سركشترين آنها نسبت به خداى رحمان را بيرون مىآوريم، يعنى رؤسا و امامان ضلالت را بيرون مىآوريم كه از اين آيه نيز رجعت فهميده مىشود. (14)
در آيه 83 سوره نمل مى فرمايد «و يَوْمَ نَحْشُر مِنْ كلِّ اُمَّةٍ فوجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ» يعنى [به خاطر بياور ]روزى را كه از هر امتى دستهاى آنها را كه آيههاى ما را دروغ شمردهاند محشور كنيم و رديف شوند» مرحوم علامه طباطبايى – رحمة الله – در تفسير شريف الميزان ذيل اين آيه مىفرمايند كه آيه شريفه نمىتواند مربوط به وقايع قيامت باشد؛ بلكه از حشرى خبر مىدهد كه قبل از روز قيامت واقع مىشود و دليل عمده اين ادعا نيز دو چيز است: يكى اينكه آيه فرمود: يوم نحشر من كل امة فوجا يعنى روزى كه از هر امتى دستهاى را محشور كنيم، بديهى است كه در روز قيامت همه مردم از همه دستهها و امتها محشور مىشوند. «و حَشَرْناهم فَلَمْ نُغادِرْ منهم احدًا»(15) يعنى همه انسانها را برمىانگيزيم و يك نفر هم از قلم نمىافتد. پس اينكه آيه مىفرمايد از هر امتى دستهاى را محشور مىكنيم، معلوم مىشود مراد از اين حشر، قيامت نيست، بلكه مربوط به قبل از قيامت است. دليل ديگر اينكه در چند آيه بعد (نمل، 87) روز قيامت و اوصاف وقايع آن روز را بيان مىكند و معنا ندارد كه قبل از شروع به بيان اصل قيامت و وقايع آن، يكى از وقايع آن را جلوتر ذكر كند، پس معلوم مىشود آيه شريفه از حشرى خبر مىدهد كه قبل از روز قيامت واقع مىشود. كه همان رجعت ناميده مىشود)(16) البته در اصل رجعت روايات فراوانى داريم كه اجمالاً به حد تواتر مىرسد.* *
پرسش: چرا برخى از مطالب و داستانها در قرآن چندين بار تكرار شده است و حتى بعضى از آيات در يك سوره بيش از ده بار تكرار شده است؟
پاسخ: يكى از هدفهاى قرآن از تكرار بعضى آيات، استقرار و جايگزين كردن ايمان در جانهاى مردم و تثبيت عقايد و عبرتها و پند و اندرزهاى آن آياتِ تكرار شده است؛ مانند برخى آياتِ مربوط به توحيد، قيامت، حساب، ثواب، عقاب، داستان پيامبران و…؛ به عنوان نمونه، در سوره مرسلات، آيه «ويل يومئذ للمكذبين» ده بار تكرار شده است. اين سوره بسيارى از نعمتهايى را كه خداوند به مردم عطا فرموده و همچنين بسيارى از بلاهايى را كه بر آنها فرو فرستاده ذكر مىكند، و عبارت فوق (در آن روز واى بر تكذيب كنندگان) پس از هر نعمتى كه خداوند به ياد مردم مىآورد و هر بلايى كه آنان را از آن مىترساند، آمده است تا توجّهشان را به اين نعمتها و بلاها جلب كند و با يادآورى آنها از ادامه تكذيب پيامبران و كفر پرهيز كنند.(17) 31 بار تكرار آيه «فبأىّ آلاء ربّكما تكذبان» در سوره الرحمن آن هم در مقطعهاى كوتاه، علاوه بر اينكه آهنگ جالب و زيبايى به سوره داده است، تكرار آن بعد از ذكر هر نعمت، باعث برانگيخته شدن حسّ شكرگزارى در انسان و شناخت مبدأ آن نعمتها مىشود و جنّ و انس را در برابر اين واقعيت قرار مىدهد كه در مورد اين نعمتها بينديشند و از عقل خود بپرسند كه آيا اين نعمتهاى الهى قابل انكار است؟ و اگر نيست چرا ولى نعمت خود را نشناسند و چرا در آستان مقدسش سر فرود نياورند؟(18)
* *
پرسش: علت اينكه قرآن كريم، زنان پيامبراكرم(ص) را مادران امت مىنامد، چيست؟ آيا چون ازدواج مردان ديگر با ايشان حرام است، چنين فرموده است يا دليل ديگرى دارد؟ چرا بعضى از زنان پيامبراكرم(ص) دشمن اهلبيت(عليهم السلام) شدند؟
پاسخ: الف) همانگونه كه پيامبراكرم(ص) پدر روحانى و معنوى امت به شمار مىآيد، همسران او نيز مادران معنوى امتش محسوب مىشوند.
پدر يا مادر روحانى، كسى است كه نوعى حق معنوى داشته باشد؛ همچون پيامبراكرم(ص) كه پدر روحانى امت محسوب مىشود و هم به خاطر ايشان است كه همسرانشان نيز احترام مادر را پيدا مىكنند.
تحريم ازدواج با ايشان نيز يكى از شئون احترام آنها و احترام پيامبراكرم(ص) به شمار مىآيد.(19)
ب) در طول تاريخ، بسيارند بزرگانى كه همسرانى در شأن خود نداشتند و از جمع نشدن شرايط لازم رنج مىبردند. قرآن مجيد نيز نمونههايى را از انبياى بزرگ الهى ذكر كرده است. آيات شريفه 1 تا 4 سوره مباركه تحريم نيز نشان مىدهد كه پيامبراكرم(ص) نسبت به بعضى از همسرانش چنين بود. آنها به خاطر رقابتهايى كه با يكديگر داشتند، گاه روح پاك حضرتش را جريحهدار مىكردند و گاه با اعتراض به ايشان و يا افشاى سرّشان او را رنج مىدادند؛ تا آنجا كه خداوند به سرزنش آنان و دفاع از پيامبرش پرداخته و مؤكدترين بيان را در اين زمينه فرموده و آنها را به طلاق تهديد كرده است.
دشمنى با اهلبيت(عليهم السلام) از طرف برخى از زنان پيامبراكرم(ص) در زمان خود حضرت نيز سابقه داشت؛ حتى به مقام نبوت ايشان، (در شكل بازخواست) اهانت صورت مىگرفت. بعد از ايشان نيز در داستان «جنگ جمل»، دشمنى و بىاحترامىبه مقام نبوت نسبت به جانشينانش تكرار شد.(20)
اين دشمنى و عداوت اختصاص به رسول اكرم(ص) نداشت بلكه عميقتر و وسيعتر از آن بود به طورى كه دامن فاميل و فرزندان على(ع) (حضرت خديجه و حضرت زهرا(عليهما السلام)) را نيز مىگرفت، مثلاً عايشه خود را از حسن و حسين فرزندان على(ع) مخفى مىساخت و با آنان مانند نامحرمان رفتار مىنمود با اينكه ابنعباس بر او اعتراض مىكرد و مىگفت كه حسن و حسين(عليهم السلام) نسبت به عايشه محرم هستند، هدف وى از اين عمل چيزى جز انكار مقام فرزندى حسنين(عليهما السلام) نسبت به پيامبراكرم(ص) نبود.(21)
علت ديگر در كينه و عداوت بعضى از زنان پيامبراكرم(ص) نسبت به خاندان اهلبيت(عليهم السلام) به خاطر اين نكته است كه از على(ع) كينههاى بدر و اُحد و احزاب و… را به دل داشتند، چرا كه اميرالمؤمنين(ع) تعداد زيادى از بستگان و نزديكان ايشان را كه در اين جنگها در صف مشركين بودند از ميان برده بود، اين كينهها و انتقامجويى آنها، در قلوب منافقين مخفى بود و جزئت اظهار آن را نداشتند، امّا روزى كه حكومت را غصب كردند و اهلبيت(عليهم السلام) را منزوى كردند، تمام كينهها و حسادتها را بر اين خاندان فرور ريختند.(22)* *
[با تقدير از مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى كه در تهيّه پرسشها و پاسخهاى قرآنى، مجله را همراهى كردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مىتوانند براى دريافت پاسخهاى قرآنى به اين آدرس مكاتبه، يا تماس حاصل نمايند:
قم – صندوق پستى 3775 – 37185 نمابر: 7736270 – تلفن: 7742160 – 7742150]پىنوشتها:
1) حجر، 27.
2) ذاريات / 56.
3) انعام / 130.
4) جن / 14 و 15.
5) احقاف، 30 و 31؛ ر.ك: نورالثقلين، عروسى الحويزى، ج 5، ص 19، نشر اسماعيليان.
6) فتحالقدير، على بن محمد شوكافى، ج 5، ص 26، دارالمعرفه، بيروت.
7) تفسير الجديد، شيخ محمد سبزوارى، ج 3، ص 92، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، براى كسب آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: تفسير ابنكثير، ج 4، ص 260، ذيل آيه 29 / احقاف؛ تفسير تبيان، ج 4، ص 276، ذيل آيه 130 انعام.
8) جن، 13.
9) احقاف / 31.
10) ميزانالحكمه، محمدى رىشهرى، ج 2، ص 118، مكتب الاعلام الاسلامى.
11) ر.ك: مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 200 و 503، دارالكتب العربى.
12) ر.ك: اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 1، ص 23، دارالتعارف، بيروت / آموزش عقايد، استاد محمد تقى مصباح يزدى، ج 2، ص 72، سازمان تبليغات اسلامى.
13) براى آگاهى بيشتر ر.ك: غاية المرام، مرحوم محدث بحرانى، چاپ سنگى / تفسير نمونه، آيت اللَّه مكارم شيرازى و ديگران، ج 5، ص 3 – 23، دارالكتب الاسلامية.
14) ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 120، نشر دفتر انتشارات اسلامى.
15) كهف، 47.
16) ترجمه الميزان، سيدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 15، ص 568 – 570، نشر: دفتر انتشارات اسلامى.
17) ر.ك: قرآن و روانشناسى دكتر محمدعثمان نجاتى، ترجمه دكتر عباس عرب، ص 248 – 254، نشر آستان قدس رضوى، چاپ چهارم.
18) تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ج 23، ص 92 و 113، دارالكتب الاسلامية، سوره الرحمن.
19) ر.ك: تفسير نمونه، آيةاللَّه مكارم شيرازى و ديگران، ج 17، ص 204-206، دارالكتب الاسلامية.
20) ر.ك: تفسير نمونه، همان، ج 24، ص 282.
21) نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه سيدمرتضى عسگرى، ص 281، نشر المهدى.
22) ر.ك: بحار، علامه محمدباقر مجلسى، ج 43، ص 159، نشر الاحياءالتراث العربى / چشمه در بستر، آقايى، ص 34 و 89، مؤسسه انتشارات حضور.