گفته‏ها و نوشته‏ها

 

گفته‏ها و نوشته‏ها

اهل بيت عليهم السلام معلّم قرآنند، شاگرد از طريق معلّم با كتاب آشنا مى‏شود. ما هم از طريق اهل بيت به قرآن مى‏رسيم.
(تمثيلات، ج‏1، ص‏113)

الگوى ساده زيستى

اسود و علقمه گويند: بر على(ع) وارد شديم در پيش آن حضرت طبقى بافته شده از ليف خرما بود، در ميان طبق دو گرده نان جوين مشاهده كرديم، نخاله آرد جو بر روى نان‏ها آشكارا ديده مى‏شد، على نان را برداشت و بر روى زانوى خود گذاشت تا آن را بشكند. آن گاه با نمك ميل فرمود. به كنيزى كه نامش فضه بود گفتم چه مى‏شد اگر نخاله اين آرد را براى على(ع) مى‏گرفتى؟
در اين هنگام اميرالمؤمنين (ع) تبسّم نموده فرمود: من خودم دستور داده‏ام نخاله‏اش را نگيرد. گفتم براى چه يا على؟!
فرمود: زيرا اين طور نفس بهتر ذليل مى‏شود و مؤمنان به من پيروى خواهند كرد تا وقتى كه به اصحاب ملحق شوم.
(انوار نعمانيه، ص‏18)

شايستگى سجده‏

از حضرت صادق(ع) سؤال شد آيا غير خدا براى سجده شايستگى دارد؟ حضرت پاسخ نفى داد و فرمود: نه، گفته شد پس چگونه خداوند فرشتگان را به سجده آدم امر فرمود، حضرت جواب داد: كسى كه غير خدا را با امر خدا سجده مى‏كند در واقع خدا را سجده كرده است پس در مورد سجده ملائكه بايد گفت: فرشتگان با سجده آدم خدا را سجده كرده‏اند زيرا به امر الهى سجده آدم نموده‏اند.
(سفينه، ج‏1، (سجد)، صفحه 598)

تأثير رحمت بيشتر از خشونت است

در مسائل ملايمت و جهت رحمت بيشتر از خشونت تأثير مى‏كند. من در زمان اختناق رضاخانى وقتى در مدرسه فيضيه صحبت مى‏كردم، آن گاه كه از جهنّم و عذاب‏الهى بحث مى‏كردم همه خشكشان مى‏زد. ولى وقتى از رحمت حرف مى‏زدم مى‏ديدم كه دل‏ها نرم مى‏شود و اشك‏ها سرازير مى‏گردد و اين تأثير رحمت است، با ملايمت انسان بهتر مى‏تواند مسائل را حل كند تا با شدّت.
(صحيفه نور، ج‏18، ص‏153)

با چه كسى وصلت كند

مردى به حضرت امام حسن(ع) عرض كرد دخترى دارم به نظر شما با كه وصلت كند؟
فرمود: با كسى كه متّقى و با ايمان باشد. چه اگر او را دوست بدارد مورد احترامش قرار مى‏دهد و اگر دشمنش بدارد، به وى ستم نمى‏كند.
(المستطرفات، جلد2، ص‏218)

محيط آلوده

على(ع) فرموده است: وقتى محيط اجتماع آلوده و ناپاك شد سجاياى انسانى و فضائل اخلاقى بى‏رونق و زيان آور مى‏شود و بر عكس رذائل و ناپاكى در جامعه رايج و سودبخش مى‏گردد.
(ابن ابى الحديد، ج‏20، كلمه‏125، ص‏270)

رضاى الهى

على عليه السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت حسين(ع) فرموده: خوشبخت و رستگار كسى است كه علم و عملش دوستى و دشمنيش، گرفتن و رها كردنش، سخن گفتن و سكوتش، رفتار و گفتارش تنها براساس رضاى الهى استوار باشد و بر خلاف امر پروردگار قدمى برندارد.
(تحف العقول، ص‏91)

اثر وضوء

مردى از پيامبر اكرم پرسيد: روز قيامت از بين جمعيت انبوهى كه از زمان حضرت نوح تا عهد شما اجتماع كرده‏اند چگونه امت خود را شناسايى مى‏كنيد؟
حضرت فرمود: امت من چهره‏هاى تابنده و درخشانى دارند كه بر اثر وضوء اين زيبايى در سيماى آنان ديده مى‏شود و هيچ كس ديگر چنين ويژگى و نشانى ندارد.
(وسائل الشيعه، ج‏1)

مؤثرترين عامل طهارت قلب:

مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى مى‏فرمايد: مؤثرترين عامل اصلاح قلب مداومت بر سجده طولانى است اگرچه در هر شبانه روز يك بار با توجه اين ذكر را بگويد: «لا اله الاّ انت سبحانك انّى كنت من الظالمين». (اسرار الصلاة، ص‏270)

به وعده وفا كنيد!

«محمد عاكف» شاعر معروف تركيه عقيده داشت كه مسلمان معتقد و با ايمان هميشه به وعده‏هاى خود وفا مى‏كند. او مى‏گفت: وعده‏اى كه داده شد بايستى وفا كرده شود، اگر به كسى در ساعت چهار وعده ملاقات داده‏ايد، در چهار و ده دقيقه رفتن گناه است.
در سال‏هاى اوليه مشروطيت، در تركيه روزى كه برفى به قدّ انسان بر زمين نشسته بود و هيچ وسيله نقليه‏اى كار نمى‏كرد، عاكف به هر وسيله‏اى اتفاقاً از «بيگاربگى» به «بشيكتاش» عبور كرده از آنجا تا «چاپا» پياده به خانه «مدحت جمال» رفت ؛ زيرا قبلا در آن روز به او وعده ملاقات داده بود، وقتى كه به آن جا رسيد، نيمى از بدنش در اثر برودت، يخ بسته بود! با وجود اين به صاحبخانه گفت: براى نيامدن من، مانع برفى كافى نيست، بلكه مرگ لازم بود، زيرا گفته بودم كه خواهم آمد.

اين به آن در

زمانى كه معاويه خواست عبدالله پسر عمرو عاص را به حكومت كوفه بگمارد، مغيرة بن شعبه از اين امر خيلى ناراحت شد و از باب خيرخواهى به معاويه گفت: اى پسر ابوسفيان، پدر را به حكومت مصر و پسر را به حكومت كوفه مى‏گمارى و خويشتن را در ميان دو فكّ شير درنده قرار مى‏دهى؟
معاويه از اين سخن بيمناك شد و به جاى پسر عمروعاص، مغيره را به حكومت كوفه منصوب كرد.
مغيره اميدوار بود در دوران حكومت خويش در كوفه، پول فراوانى از بيت‏المال به جيب بزند اما عمروعاص هم بى‏كار ننشست و براى آنكه نيرنگ او را بدون جواب نگذارد، فوراً به نزد معاويه رفت و از حرص و طمع مغيره سخن‏ها گفت و هشدار داد كه چند ماهى نمى‏گذرد كه خزانه خالى مى‏شود و از اين گذشته او مالياتها و خراج‏هاى بسيار از مردم مى‏ستاند و آنها را هم به اموال شخصى خود مى‏افزايد. معاويه از اين سخنان بيمناك شد و به عمروعاص گفت: حال كه من فرمان حكم او را صادر كرده‏ام، چه بايد بكنم؟ عمروعاص پاسخ داد: خيلى آسان است! فرد ديگرى را عهده‏دار خزانه و امر خراج نماييد!
معاويه پند او را پذيرفت، و مغيره را فقط مسئول و متصدّى كارجنگ و نماز كرد! پس از چندى بين عمروعاص و مغيره اتفاق ملاقات افتاد. عمروعاص نيشخندى زد و گفت «هذه بتلك، يعنى اين به آن در» و از آن موقع، اين جمله در ميان عرب و عجم ضرب المثل گرديده است.

مايه اختلاف خداى لايزال‏

پيامبر اكرم(ص) به يكى از يارانش به نام اسامه توصيه فرمودند: بر تو باد به سجده كردن كه هيچ بنده‏اى براى خدا سجده نمى‏كند مگر آن كه خداوند متعال حسنه‏اى براى او ثبت مى‏كند و گناهى را از او محو مى‏نمايد و مقام او را يكدرجه ترفيع مى‏دهد و نزد ملائكه به او افتخار مى‏كند كه عليرغم تمامى جاذبه‏هاى باطل در برابر عظمت خدا كرنش مى‏كند. (جامع احاديث الشيعه، ج‏5، ص‏26)

عالم و صوفى

آورده‏اند كه پادشاهى پيرو علما بود و وزيرش پيرو صوفيان و مشايخ. پس بين ايشان در حقانيت اين دو طايفه گفتگو بود تا اين كه شبى هر دو جامه درويشان به تن كرده بر بام خانه عالم شدند و او را فراخواندند وگفتند ما دو فرشته‏ايم و بشارت دهيم تو را كه به پيامبرى مبعوث شدى، عالم گفت اى شياطين نشنيديد كه پيامبر فرمود[لا نبى بعدى‏] پيامبر بعد از من نخواهد بود دور شويد، پس هر دو بر بام شيخ كه مراد وزير بود شدند و مطلب باز گفتند. شيخ فرحناك شد و پذيرايى كرده و گفت من منتظر چنين موقعيتى بودم، پس بازگشتند و روز بعد وزير به نزد شيخ رفته در او آثار تكبر و نخوت و بى‏اعتنايى ديد و چون مجلس خلوت شد شيخ موضوع شب گذشته را باز گفت، پس وزير دريافت كه اصل دين و ايمان از علم و علماست.
(جامع التمثيل، ص‏161)

دعاى خير

درويشى مستجاب الدعوة در بغداد پديد آمد. حجّاج بن يوسف را خبر كردند. بخواندش و گفت: دعاى خيرى بر من كن!
گفت: خدايا جانش را بستان!
حجّاج گفت: از بهر خداى اين چه دعاست؟
درويش گفت: اين دعاى خير است تو را و جمله مسلمانان را.
اى زبردست زير دست آزار
گرم تا كى بماند اين بازار
به چه كار آيدت جهاندارى‏
مردنت به كه مردم آزارى

در عشق اگر جان بدهى‏

در عشق اگر جان بدهى، جان اين است
اى بى سر و سامان، سر و سامان اين است‏
گر در او، دل تو دردى دارد
آن درد نگه دار كه درمان اين است

(عطار نيشابورى)

ور عشق نباشد

گر در ره دوست، پايدار آيد دل‏
بر مركب مقصود سوار آيد دل‏
گر دل نبود، كجا وطن سازد عشق‏
ور عشق نباشد به چه كار آيد دل‏

(اوحدالدين كرمانى)