دين و سياست در رويكرد امام خمينى (ره) به قرآن

 

دين و سياست در رويكرد امام خمينى(ره) به قرآن‏

ابراهيم طالبى‏دارابى‏

اين مقاله توسط مركز فرهنگ و قرآن دفتر تبليغات اسلامى تهيه شده است.

مسأله دين و سياست از اصلى‏ترين مباحث و مبانى انديشه‏هاى سياسى امام است. دو پديده‏ى خطرناك باعث گرديد تا اين موضوع در نظر امام مهم جلوه كند و پيش از هر اقدام و نظرى به شرح و بحث پيرامون آن بپردازند:
1. تلاش بيگانگان و قدرتمندان براى القاى اين تفكّر كه سياست عندالاقتضاء از دين جداست و پيوند اين دو حاصلى جز ويرانى و عقب ماندگى ندارد.
2. اهمال پاره‏اى از مسلمانان خصوصاً صاحب نظرانى كه تقدّس و معنويت دين از جمله اسلام را منافى توجه به سياست و سياستگذارى فرض كرده‏اند و با پرهيز از عمل و اقدام سياسى، دين را در انزوا و حاشيه جستجو نموده و مى‏كنند.
امام با هر دو تلقى به مخالفت برخاست. هم با دلايل عقلى از پيوند ميان سياست و ديانت دفاع كرد و هم قرآن را به صحنه آورد و مبانى و استدلالات خود را به وحى (در برگيرنده‏ى روش‏ها، اهداف و احكام) يعنى نصّ خداوند منضم و مستند ساخت.
هدف اصلى اين نوشتار نيز روشن ساختن استنادات آيات وحى در انديشه وى است. در حقيقت امام نيز همان كار رسول‏اللَّه(ص) را انجام داد: همّ و اهتمام امام معطوف راهى شد كه در آن راه مسلمانان بيدار و آگاه شدند.

اسلام دربردارنده همه جهات آدميان است‏

قرآن در منظر امام، كتابى است كه آحاد جامعه را به تعالى و تحرّك مى‏رساند. هم عادات اجتماعى بشر را معين ساخته و هم عبادات آدميان را بى جهت نگذاشته است. اين كتاب الهى به تحرّك و بيدارى مردم مى‏انجامد و همين عاملى است براى ايجاد عدالت اجتماعى. در اين‏باره امام معتقد است:
«اسلام مكتب تحرّك است و قرآن كريم كتاب تحرّك، تحرّك از طبيعت به غيب، تحرّك از ماديّت به معنويت، تحرّك در راه عدالت، تحرك در برقرارى حكومت عدل و مع‏الاسف آنهايى كه مى‏خواستند شرق را غارت كنند و ملت‏هاى مسلمان را به اسارت بكشند آن‏ها تبليغاتى كردند كه حتى خود شرقى‏ها هم، آنها كه غافل بودند از اسلام و از مكتب‏هاى توحيدى، باورشان آمد. آنها بعكس آن چيزى كه مكتب‏هاى توحيدى هست كه همه مكتب تحرك بودند، گفته‏اند ديانت افيون جامعه است.(1) يعنى دين آمده است كه مردم را خواب كند،… مثل يك افيونى كه به چرت فرو مى‏رود، مردم را اين طور كند تا اينكه آن سرمايه‏دارها مردم را بچاپند.(2) بعكس آن، وقتى كه تاريخ انبياء را ملاحظه كنيد مى‏بينيد كه انبياء آمدند مردم را بيدار كنند، اين مردم افيونى را هشيار كنند. موسى(ع) كه تفصيل تاريخش در قرآن هم هست و در كتب آسمانى هم هست، ملاحظه مى‏كنيد كه يك آدمى بوده است، يك شبانى بوده است. شبانِ حضرت شعيب بود مدت‏ها و با يك عصا مردم را، همين مردم توده را بر ضد فرعون كه در زمان او بزرگ‏ترين قدرت بود بسيج كرد نه اينكه مردم را خواب كرد تا فرعون بچاپد آنها را. مردم را بيدار كرد كه فرعون نچاپد آن‏ها را… آيا اسلام آمده است كه مردم را تخدير كند؟ خواب كند؟ يا اينكه قرآن يك كتاب سلحشورى است، قرآن يك كتاب جنگجويى است در مقابل مشركين، مشركينى كه قدرتمند بودند، اينكه مى‏فرمايد: «قاتلوا المشركين كافّة»(3) مشركين در آن‏وقت همان قدرتمندها بودند. مشركين قريش همه‏ى قدرت دست آنها بود. آيا پيغمبر را مشركين، قدرتمندها بسيج كردند، درست كردند كه مردم را خواب كند و مشركين بچاپند مردم را؟ يا پيغمبر اسلام مردم را بسيج كرد؟ همين سر و پا برهنه را بسيج كرد بر ضد مشركين و قتال كرد و جنگ كرد تا مشركين را دماغشان را به خاك ماليد و عدالت اجتماعى را ايجاد كرد …».(4)

امام با بيان مطالب بالا در پى تبيين جامعيت قرآن است. تلقيّات باطلى كه از سوى پاره‏اى فيلسوفان غربى و مادّى در جوامع گسترانده شد و اوهام مخدّرى كه گردا گرد مسلمانان به هاله‏اى خطرناك در آمده بود امام را بر آن داشت تا به زدودن انحرافات همّت نمايد. دغدغه ايشان بيش از همه اين است كه اين نوع تفاسير اغوا كننده به باور عمومى تبديل شده است. اصلاح باورهاى غلط راههاى گوناگونى دارد امّا وى به قرآن استناد مى‏كند و از طريق آموزه‏هاى قرآنى به اصلاح و احياء مى‏پردازد. نگرش امام اين است كه با قرآن و از طريق فهم دقيق و درست آن مى‏توان سنت رسول‏اللَّه(ص) و ائمه اطهار(ع) را در جوامع اسلامى احياء و اجرا كرد. اسلام در بيان امام مكتب تحرّك اجتماعى و انسانى است. انسان در سايه‏ى قرآن به تعالى و مدارج اكمال مى‏رسد و اجتماع بشر به عدالت منتهى مى‏گردد.
نقد بالا به پالايش نگرشى متمركز است كه با قرار گرفتن در متن مسيحيت و عملكرد كليسا به نفى مذهب و يا به حاشيه راندن دين رسيده است. يا دين را افيون و تخدير كننده يافته است و به الغاى آن رأى داده است و يا عملكرد عده‏اى از مذهبيان مسيحى را به حساب تمام دين گذاشته و براى حفظ قداست دين به جدايى آن با سياست فرمان رانده است. امام هر دو تفكّر را به عنوان عوامل خطرناك و ويرانگر نقد مى‏كند. مستندات ايشان، آموزه‏هاى قرآن است. «قاتلوا المشركين كافة» پاسخ به انديشه‏ى باطلى است كه مى‏گويد دين آمده است مردم را خواب كند تا قدرتمندان و ثروتمندان آرامش داشته باشند و اغنياى ستمگر توسط توده مردم نابود نشوند. به استناد قرآن «همچنان كه مشركان همگى به جنگ شما برخاستند، همگى به جنگ ايشان برخيزيد و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است.» «و قاتلوا المشركين كافَّة كما يقاتلونكم كافّة و اعلموا انّ اللَّه مع المتّقين»(5) امام با اين آيه، نگرش ماركسيستى مذهب را باطل مى‏كند و اسلام را عامل تحرك، بيدارى و عدالت اجتماعى معرفى مى‏كند. تاريخ انبياء را به استناد قرآن تاريخ بيدارى، مقابله با زورمندان و ستمگران و بسيج توده مردم براى ايجاد عدالت مى‏داند. وى با ردّ دو تلقّى گمراه كننده از اسلام كه يكى صرفاً به امور معنوى اسلام توجه دارد و ديگرى به امور مادّى آن، مى‏گويد:
«اين غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورق شناخته بودند… اين دو طايفه،(6) اسلام را به تمامى معنى نشناختند كه اسلام چى است، اسلام نه دعوتش به خصوص معنويات است و نه دعوتش به خصوص ماديّات است؛ هر دو را دارد. يعنى اسلام و قرآن كريم آمده است كه انسان را به همه‏ى ابعادى كه انسان دارد بسازند او را، تربيت كنند او را.»(7)

به طور كلى در ديدگاه امام «اسلام كافل همه جهات ما»(8) مى‏باشد. سعادت هر دو جهانِ بشر با تأسّى به قرآن بدست مى‏آيد. زيرا قرآن در انديشه امام «تِبيان كل شى‏ء»(9) است يعنى روشنگر همه چيز و همه‏ى امور است.

دين اسلام در ميان مردم غريب است‏

امام همواره از خاصيت حياتى و انقلابى قرآن و اسلام دفاع مى‏كرد. دل مشغولى اصلى وى اين بود كه مسلمانان خصوصاً علماى دينى با تفاسير و تحليل‏هاى غلط و انحرافى خود مانع از خروش و جنبش و نهضت مردمى و دينى نباشند. وقتى به مباحث آغازين كتاب حكومت اسلامى دقت كنيم به اين مهم مى‏رسيم كه فغان و آه بلند امام از اعوجاجات چسبيده به اسلام بلند است و فريادهاى هشدار دهنده‏ى او سراسر ناشى از هاله‏هاى انبوه شده در اطراف اسلام و قرآن و سنت است. غمى كه در دل امام آكنده شد، تماماً به اين نكته بر مى‏گردد كه عده‏اى تلاش كردند قرآن و اسلام را از سياست و اجتماع دور نگه‏دارند. عمده فعاليت امام صرف باطل كردن اين افتراق هولناك شده است. اگر به استدلالات توأم با شِكوه‏ى ايشان در اسفندماه سال 1348، يعنى در ايامى كه در نجف اشرف و در تبعيد بود توجه كنيد به اهميت آنچه كه مدعاى ما را تشكيل داده است پى خواهيد بُرد:

«اسلام دين افراد مجاهدى است كه به دنبال حق و عدالت‏اند. دين كسانى است كه آزادى و استقلال مى‏خواهند. مكتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اينها اسلام را طور ديگرى معرفى كرده‏اند و مى‏كنند. تصور نادرستى كه از اسلام در اذهان عامه بوجود آورده و شكل ناقصى كه در حوزه‏هاى علميه عرضه مى‏شود براى اين منظور است كه خاصيت انقلابى و حياتى اسلام را از آن بگيرند، و نگذارند مسلمانان در كوشش و جنبش و نهضت باشند، آزاديخواه باشند، دنبال اجراى احكام اسلام باشند تا حكومتى بوجود بياورند كه سعادتشان را تأمين كند، چنان زندگى داشته باشند كه در شأن انسان است. مثلاً تبليغ كردند كه اسلام دين جامعى نيست، دين زندگى نيست، براى جامعه نظامات و قوانين ندارد. طرز حكومت و قوانين حكومتى نياورده است. اسلام فقط احكام حيض و نفاس است. اخلاقياتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره‏ى جامعه چيزى ندارد، تبليغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه‏ى مردم، طبقه‏ى تحصيلكرده چه دانشگاهى و چه بسيارى از محصلين روحانى، اسلام را درست نفهميده‏اند و از آن تصور خطايى دارند. همان طور كه مردم افراد غريب را نمى‏شناسند، اسلام را هم نمى‏شناسند و اسلام در ميان مردم دنيا به وضع غربت زندگى مى‏كند. چنانچه كسى بخواهد اسلام را آن‏طور كه هست معرفى كند، مردم به اين زودى‏ها باورشان نمى‏آيد، بلكه عمال استعمار در حوزه‏ها هياهو و جنجال به پا مى‏كنند.»(10)
امام پس از گفتار فوق براى اين‏كه فرق ميان اسلام اصيل را با آنچه به عنوان اسلام معرفى مى‏شود، بيان كند به مقايسه ميان قرآن و كتب حديث و رساله‏هاى عمليه مى‏پردازد و چنين مى‏گويد:
«قرآن و كتابهاى حديث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است، با رساله‏هاى عمليه كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته مى‏شود، از لحاظ جامعيت و اثرى كه در زندگانى اجتماعى مى‏تواند داشته باشد بكلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن، از نسبت به صد به يك هم بيشتر است.»(11)

مطالب مربوط به اجتماعيات در قرآن از نظر امام شامل اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق و سياست و تدبير جامعه است كه 99 درصد كل قرآن را در بر مى‏گيرد. اين نوع سخنان بيانگر آسيب‏شناسى دقيق امام در مباحث اساسى مربوط به دين و قرآن است. امام با آسيب‏شناسى دينى به سراغ اين الگو در حركت بود كه اسلام مُدل زندگى است و مكتبى است براى تمام جوامع. هرگونه تلاش براى بقاى عالى و زيست پيامبرانه بايد در چارچوب احكام مترقى اسلام باشد. تلاشهاى ساير كسانى كه به جدايى ميان دين و سياست مى‏رسيدند از نظر امام حركتى خلاف و خائنانه بوده است. غربت اسلام دقيقاً ناشى از باورهاى غلط عالمان و عامه است كه گمان دارند اسلام صرفاً مكتبى اخلاقى و جدا از اجتماعيات و سياسيات است. باورى كه بيش از همه، امام را خشمگين مى‏كند همين تلقى است كه اسلام به سياست هيچ كارى ندارد. به گفته‏ى امام «اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است؛ اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد! اين جنگِ با اسلام است.»(12) اين نكته اوج مخالفت امام با كسانى را نشان مى‏دهد كه چه در درون حوزه و چه در دانشگاه و چه در متن جامعه به دنبال عملى ساختن تئورى استعمارى «جدايى دين از سياست» بودند.
اسلام اصلاح‏كننده فرد و اجتماع‏
يكى ديگر از پايه‏هاى فكرى امام كه از اهميت خاصى برخوردار است، اين عقيده است كه مكتب اسلام به اصلاح فرد و جامعه توجه دارد. از اهداف بنيانى انبياى عظام و از جمله پيامبر اكرم(ص) توجه دادن آدميان به اصلاح فردى و اجتماعى است. خداوند از طريق رسولان خود اين زمينه‏ها را مهيا ساخت تا بشر از سير قهقرايى نجات يافته و در مسير متعالى قرار بگيرد و بهتر زيستن را با بكار گرفتن آموزه‏هاى وحيانى و تكاپوى عقلانى پيشه خويش سازد. امام معتقد است كه مكتب پيامبر اكرم(ص) در برگيرنده‏ى تمامى مردم است و خطاب اسلام به همه آدميان باز مى‏گردد. مهمترين دغدغه‏ى فرد در آيين محمد(ص) بايد رهايى از ضلالت‏ها و سلطه‏هاى غير باشد. امام در هر دو مورد، بيانش را به آيات الهى مستند مى‏سازد و مى‏گويد:
«اسلام براى همه است. اسلام آمده است تمام بشر را اصلاح كند، اينجور نيست كه اسلام براى مسلمين باشد، اسلام آمده است همه مردم را «يا ايها الناس»(13) مردم را دارد دعوت مى‏كند، براى اين است كه آدم بسازد، آمده است كه مردم را از ضلالت و از چنگ طاغوت بيرون بياورد و به هدايت برساند و همه چيزشان را، دنياشان را، آخرتشان را اصلاح بكند.»(14)

رهايى انسان از چنگ طاغوت از برنامه‏هاى اساسى پيامبران الهى بوده است. اصلاح انسانها هم به رهايى از ضلالت‏ها و گمراهى‏ها وابسته است و هم بيرون خزيدن از ورطه هلاكت‏آميز طاغوت‏ها و ستمگران و قدرتمندان سلطه‏گر. انسان‏ها مورد خطاب خداوند قرار گرفتند تا زير سلطه‏ى غير نباشند. خداوند به عنوان صاحب اصلى انسان‏ها هيچگاه اجازه نمى‏دهند تا موجود احسنِ او زير سلطه‏ى زورگويان، طواغيت و ظالمان قرار گيرد. انسان‏ها آفريده شدند تا به سعادت برسند. يكى از شرايط مهم اين هدف، بيدارى و آگاهى بشر است كه موجب مى‏گردد به راحتى زير سلطه‏ى غير نباشد:
«اسلام مى‏خواهد كه هيچ يك از افراد اين مملكت اسلامى پيوسته‏ى به غير نباشد، تحت نفوذ غير نباشد…»(15)
از نظر امام اين مسأله در آيات مختلف قرآن آمده است و قرآن پر از اين مفاهيم است كه انسان فقط تحت فرمان و حكومت خداوند باشد. آيه‏ى نفى سبيل با صراحت خاص، آدميان را از اين مسير هلاكت بار بر حذر مى‏دارد: «و لَن يَجعل اللَّه للْكافرين على المؤمنينَ سبيلا»(16). «و او هرگز براى كافران به زيان مسلمانان راهى نگشوده است.» انديشه‏ها و مبارزات سياسى امام، ملهم از آياتى است كه به صراحت اعلان مى‏كند تحت نفوذ و سلطه‏ى زورمندان و حكومتهاى باطل قرار نگيريد. نه در دوره‏ى مبارزه بلكه در دوره‏ى تأسيس و استقرار نظام جمهورى اسلامى نيز امام، همگان را از اين بليّه ويرانگر بر حذر مى‏داشت. از پيام حج وى در مردادماه 1366 چنين بر مى‏آيد كه آن دغدغه‏ها و دل‏مشغولى‏ها هنوز هم باقى است:
«آيا براى علماى كشورهاى اسلامى ننگ‏آور نيست كه با داشتن قرآن كريم و احكام نورانى اسلام و سنت پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) احكام و مقررات كفر در ممالك اسلامى تحت نفوذ آنان پياده شود و تصميمات ديكته شده‏ى صاحبان زر زور و تزوير و مخالفان واقعى اسلام اجرا مى‏گردد.»(17)

آنچه كه در قرآن آمده است، با اين هدف وحى شد تا بشر و اجتماع اصلاح شود و حقايق بر جامعه آشكار گردد و صالحان توسط مردم به تنظيم و تدبير اجتماع مأمور گردند. صلاح و رستگارى بشر و جامعه در اين است كه با باطل مبارزه كنند و زورگويى را تحمل نكنند و نگذارند كافران و ملحدان بر آنها حاكم و فرمانروا شوند. قرآن كه بيانِ مكتب اسلام است راههاى اصلاح و سعادت جامعه و آدميان را مشخص ساخته است. اين گونه نيست كه آدمى به حال خود رها شده باشد و تسليم هر گونه اجتماع و حكومتى باشد. امام كه پيشگام حركت نوين مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى در قرن بيستم است، آموزه‏هاى قرآن را بكار گرفت و راه اصلاح اجتماعى و انسانى را پيش روى گذاشت و با بسيج افكار عمومى، قرآن را در صحنه حاضر ساخت. از نظر وى مناسبات فردى و اجتماعى بايد براساس قواعد و دستورات قرآنى شكل بگيرد. به عنوان مثال حج يك حركت اجتماعى و سياسى محسوب مى‏شود. مطابق انديشه‏ها و سياست‏هاى امام، حج را بايد به صحنه بيدارى و قيام همگانى عليه زورمندان و دشمنان خداوند تبديل كرد. هدف اصلى حج‏گزاردن اين است كه به امور مسلمانان اهتمام و التفات شود. در اسلام، حج به كنگره عظيم و تأثيرگذارى مى‏ماند كه مسلمانان از طريق آن بايد سعادت و صلاحيت خويش را تضمين نمايند. به عبارتى، مسلمانان هر سال در ايام حج بايد به امور فردى و سياسى خود آگاه و عامل گردند. امام در اين زمينه نيز به قرآن استناد مى‏كند:
«سياست يك خدعه نيست، سياست يك حقيقتى است، سياست يك چيزى است كه مملكت را اداره مى‏كند، خدعه و فريب و اينها نيست، اينها همه‏اش خطاست. اسلام سياست است، طبيعت سياست است. خدعه و فريب نيست…اين اجتماع حج از امور بسيار سياسى اسلام است كه تمام طبقات مستطيع كه هر جاى ايران اسلامى هستند، هر جاى ممالك اسلامى هستند جمع بشوند در هر سال در يك محل، چند تا مجتمع‏شان بكنند، بنشينند مطالبشان را بگويند، بنشينند رفع اشكالاتشان را بكنند. يك همچو مجلس‏هايى كه اسلام درست كرد مثل حج، هيچ قدرتى نمى‏تواند درست كند، همه ممالك اسلامى و سران ممالك اسلامى جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايى ببرند، نخواهند موفق شد، با خرج فلان‏ها، تبليغات فلان، خداى تبارك تعالى با كلمه‏ى «وللَّه على الناس حج البيت»(18) با يك كلمه مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم كرده است… اين اجتماعات، اجتماعات سياسى است. اجتماعى است… ما مسلمين نمى‏توانيم از آن استفاده كنيم. بى عُرضه هستيم، او فراهم كرد همه را، و ما مسلمين نمى‏توانيم از آن استفاده كنيم… ليكن مى‏روند آنجا و كار مثبتى انجام نمى‏دهند، از اوّل هم مى‏روند، فكر اينند كه سوغاتى چقدر بگيرند، فكر آنى كه بايد باشند نيستند. اعمالشان را بجا مى‏آورند، بعدش هم هيچ كلمه‏اى راجع به گرفتارى‏هاى مسلمين و گرفتارى‏هاى اسلام،… فكر اين نيستند.»(19)

امام بر آن است كه اسلام براى نجات آدميان از انواع خسران‏ها (چه اخلاقى و چه اجتماعى و سياسى) آمده است. اگر آحاد انسان‏ها بايد در فكر اصلاح خويشتن مجاهده و كوشش نمايند، همانا براى خسران‏هاى سياسى و اجتماعى نيز بايد فكر بنيادى بنمايند. تلاش نهايى امام چه در عرصه اجتماعى و چه در عرصه فردى اين است كه آدمها بكوشند تا از اسارت‏هاى مختلف نجات يابند. به نظر وى اگر انبياء نمى‏آمدند انسان‏ها بدتر از حيوانات به جان هم مى‏افتادند. انبياء داعى اين مطلب بودند كه انسانها بايد به سوى صالحات و حقايق در حركت باشند. امام به اين نكته‏ها توجه خاص داشت:
«ان الانسان لفى خسر»(20) انسان در خسارت است، انسان شقى است «الّا الذين ءامنوا» يعنى الّا آن اشخاصى كه تحت تربيت واقع شده‏اند. نه اسلموا، آمنوا، غير مؤمن‏ها، غير اشخاصى كه در تحت تربيت انبياء عظام واقع شدند و در اين زمان در تحت تربيت رسول اكرم واقع شده‏اند، همه‏شان خسارت دارند، در زيان و خُسر هستند، مستثنى فقط مؤمنيند كه مؤمنين البته داراى اين صفات هم هستند «و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»(21) به اين استثناست. ما بقى همه ما ديگر در خسران هستيم. اسلام آمده است كه همه اين خسارتمندها را، همه اين ناقص‏ها را بياورد در اين جهت مؤمنين، اسلام نيامده است كه جنگ بكند، اسلام نيامده است كه كشورگيرى كند، نيامده است كه فتح كند، اسلام و ساير اديان حقه آمده‏اند كه مردم را از اين خسران بيرون كنند و وارد كنند در اين حصار ايمان و مع‏الاسف موفق نشدند، كوشش خودشان را كردند و موفق نشدند، الّا مقدارى. اين مقدار از كمال هم كه در انسان‏ها در عالَم هست به تبع انبياست. اگر انبياء نيامده بودند، شايد همه مردم، الّا نادرى، همه شان مثل حيوانات جنگل و بدتر از او به جان هم مى‏افتادند.»(22)

در مكتب فكرى امام، اسلام برنامه متكامل و جامع است و لذا با عمل به توصيه‏هاى آن، آدمى به هدف عالى و نهايى‏اش نائل مى‏شود. قانونِ اسلام، همان قرآن است كه براى تمامى امور راه حل و دستور ارائه كرده است. يكى از امتيازات مسلمانان اين است كه از نظر برنامه‏ها و اهداف دچار سردرگمى و بلاتكليفى نيستند. قرآن اين نقيصه مهم و اساسى انسانها را مرتفع نموده است. انديشه سياسى امام كه منبعث از آموزه‏هاى وحيانى و نگرشهاى عقلانى است از اين ويژگى برخوردار است كه راه‏حل‏ها و برنامه‏هاى بنيادين را فروگذار نكرده است. از نظر ايشان، قوانينى كه خداوند از طريق پيامبر اكرم(ص) براى بشر فرستاد در هر شرايط پاسخگوى جوامع مختلف خواهد بود. چونكه جامع است و از مراكز اقتدار و آگاهى مطلق ناشى شده است:
«آن روز كه در غرب هيچ خبرى نبود و ساكنانش در توحّش به سر مى‏بردند و آمريكا سرزمين سرخپوستان نيمه وحشى بود، دو مملكت پهناور ايران و روم محكوم به استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حكومت مردم و قانون در آنها نبود، خداى تبارك و تعالى به وسيله‏ى رسول اكرم(ص) قوانينى [قرآن كريم ]فرستاد كه انسان از عظمت آنها به شگفت مى‏آيد. براى همه‏ى امور قانون و آداب آورده است. براى انسان پيش از آنكه نطفه‏اش منعقد شود تا پس از آن كه به گور مى‏رود، قانون وضع كرده است. همان طور كه براى وظايف عبادى قانون دارد براى امور اجتماعى و حكومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقى و متكامل و جامع است… هيچ موضوع حياتى نيست كه اسلام تكليفى براى آن مقرر نداشته و حكمى درباره‏ى آن نداده باشد.»(23)

مهم‏ترين نتيجه‏اى كه از اين مباحث امام مى‏توان اتخاذ كرد اين است كه ايشان در پى آن بود كه اسلام و قرآن را از مهجوريت شديد بيرون آورد. كوشش او هدفدار بوده است. اصلى‏ترين هدف اين بود كه اسلام بر جامعه اسلامى، حكومت كند و مسلمانان تحت فرمان خداوند و در سايه حكومت قرآن زندگانى نمايند. از نظر امام هر گونه كوتاهى و ضعف براى به حاكميت رساندن صالحان و مؤمنان بيانگر دو چيز است: يا ناشى از قرائت و فهم نادرست و انحرافى عالمان و روشنفكران است و يا بخاطر ترس و واهمه‏اى است كه عده‏اى را در راه رسيدن به مقاصد حقّه‏ى انبياء و اولياى الهى به تشكيك و قصور واداشته. او با هر دو مانع مبارزه كرد. علت اصلى اين انگيزه، فهم و قرائت درستى است كه امام از اسلام و قرآن و سنت ارائه كرده است. در منظر وى، اسلام براى تنظيم مناسبات همه جانبه مسلمانان آمده است. حال اگر حكومت و نظامى بر جامعه اسلامى مسلط باشند كه هيچ تعهدى به كارگيرى و اجراى احكام اسلام نداشته باشند، آن سيستم سياسى نمى‏تواند مشروعيت داشته باشد از اين‏رو بر مسلمانان لازم است براى اجراى احكام اسلامى و حاكم كردن «ما انزل الله» نهايت كوشش و فداكارى را انجام بدهند. هيچ عاملى مسقِط تكاليف الهى آدمى نيست كه با زورگويان و ظالمان و آنانكه از نظر قرآن غاصب حقوق اجتماعى و الهى‏اند، در ستيز و مبارزه نباشد. پذيرش هر نوع حكومتى كه مبتنى بر اسلام نباشد و خصوصاً ظالم و متجاوز به حقوق اسلامى باشد از نظر وى خلاف مشى انبياء، سيره ائمه اطهار و سنت لايتغيّر الهى است.

بطور كلى اولين مؤلّفه بنيانى انديشه سياسى امام كه اغلب به آيات و آموزه‏هاى قرآنى(24) مستند و مدلّل است اين نكته است كه اسلام مكتب مبارزه و سياست است. اين دين مجموعه‏ى قوانين و مقررات و توصيه‏هايى است كه بايد بر جامعه سارى و جارى باشد. مكتبى كه متكفل معنويات و اجتماعيات آدميان است، بايد بر مسلمانان حاكم باشد. و به عبارت ديگر از نظر امام، دين با سياست ممزوج و آميخته است و هيچ قدرتى نمى‏تواند اين دو را از هم بگسلد و ميان آنها جدايى افكند.

از اسلام (قرآن و سنت) برداشت‏ها و قرائات مختلفى ارائه شده است. فهم و برداشت‏هاى امام از متون دينى از ويژگى‏هاى با اهميتى برخوردار است. همانگونه كه شهيد مطهرى مى‏گفت اسلام شناسان و فقيهان و مجتهدين با توجه به مقتضيات زمان، گره گشايى مى‏كردند؛ امام نيز دو عنصر كليدى زمان و مكان را در فهم و برداشت‏هاى دينى‏اش دخالت مى‏داد. دقايقى كه امام بر آنها تأكيد داشت و در سياست عملى‏اش نيز بكار گرفت باعث گرديد همانند وى در تاريخ كمتر وجود داشته باشد. در بسيارى از زمينه‏ها، روش و نگرش قرآنى و سياسى امام بى‏مانند است. دو ويژگى منحصر به فرد امام در اين عرصه اين بود كه وى اولاً با كسانى كه برداشت‏هاى بسيار سطحى و قشرى از دين ارائه مى‏كردند، مقابله‏ى شديد داشت. به طورى كه مبارزه با آنها را مهم‏تر و مشكل‏تر از مبارزه با شاه و حكومت استبداد مى‏دانست. اين گروه در نظر امام متحجّران و خشكه‏مقدسانى‏اند كه ضربات سختى بر پيكر اسلام وارد نموده و مى‏كنند. و ثانياً در نظر و عمل با آن عدّه از متفكران و عالمان كه اساساً با ايجاد و برقرارى حكومت اسلامى و تلفيق ديانت و سياست مخالفت مى‏ورزيدند، مبارزه مى‏كرد. كارزار صعب امام باعث گرديد تا از وى به عنوان «مجدد المذهب قرن»(25) ياد گردد.

مهمتر اين‏كه در عصرى كه اغلب تأكيد داشتند كه «هدف اساسى مذهب جلوگيرى از كشتار اغنيا به دست تهيدستان و فقراست».(26) و برخى در راه آزادسازى مللِ ستمديده و مظلومان زمين بر آن بودند كه «مردم جهان سوم براى مبارزه با امپرياليسم غرب بايد دين خود را كنار بگذارند.» و نيز به زعم و پندار باطل افرادى تأثير گذار «دين افيون مردمان»(27) بوده است. امام به صحنه آمد و اصرار نمود كه فقط با دين و قرآن بايد به جنگ و ستيز با باطل و طواغيت رفت. تأكيد مؤكد وى اين بود كه دين براى نجات و صلاح و سعادت بشر است و بر همه آراء و افكار كه از دين برداشتى منحرفانه ارائه مى‏كردند. نشان باطل زد و اتفاقاً به پيروزى نيز نائل شد و يك نظام نوين اسلامى در يكى از با سابقه‏ترين سرزمين‏هاى طاغوتى و پادشاهى، بنيادگذارى كرد و اسلام را در نزد مسلمانان و مردم دنيا عزيز ساخت.
از مؤلّفه‏هاى اساسى و كاربردى انديشه‏هاى سياسى امام در اين وادى، اين بود كه وى ارزشهاى قرآنى و آيات و آموزه‏هاى قرآنى را در بدترين شرايط به گفته‏ها و استدلالات خود مضاف ساخت. يك رويداد جهانى كه در غرب متمركز شده بود مانع عمده‏اى بر سر راهِ احياءگران و اصلاح‏گران اسلامى ايجاد مى‏كرد و اغلب وسوسه غريبى در اذهان به وجود مى‏آورد كه دين نمى‏بايد در صحنه سياست بكار آيد. نمونه مهمى كه آنان ارائه مى‏نمودند اين بود كه در قرون ميانه (وسطى) مسيحيان، و ارباب كليسا عملكرد بسيار ناگوار و خشنى از خود بر جاى نهادند و زمينه‏هاى گرايش به سكولاريسم را در نزد فيلسوفان ليبراليست اروپا فراهم ساختند. در چنين شرايطى كه هيچ كس در درون حوزه‏هاى علميه جرأت نمى‏كرد براى حاكميت اسلام تن به خطر بدهد، امام يك تنه پا پيش نهاد و عظيم‏ترين و دينى‏ترين انقلاب قرن را به راه انداخت و دلها و افكار را مجذوب شيوه‏ها و نگرش‏هاى قرآنى و اسلامى خويش كرد. از همان آغازين روزها فرياد بر آورد كه «اسلام و قرآن در خطر است» و صريح‏ترين بيان سياسى خود را فاش ساخت:
«اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد! اين جنگ با اسلام است.»(28)

با همين سخنان امام به جنگ دو گروه خطرناك رفت: آنهايى كه از اساس مخالف تشكيل حكومت اسلامى بودند و از نظام سلطنتى موروثى شاه حمايت مى‏كردند و كسانى كه اذهان عمومى را مشوش مى‏ساختند كه سياست دونِ شأن علما و مسلمانان است. امام به همه آن‏ها گفت:
«اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام … براى حكومت اسلامى دستور دارد، براى تشكيلاتش دستور دارد… براى تحرك جامعه دستور دارد.»(29)
و نيز فرياد برآوردند كه:
«واللَّه اسلام تمامش سياست است، اسلام را بد معرفى كرده‏اند، سياست مدُن از اسلام سرچشمه مى‏گيرد. من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم. من پاپ نيستم كه فقط روزهاى يكشنبه مراسمى انجام دهم و بقيه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور ديگر كارى نداشته باشم(30)… اسلام برنامه حكومت دارد… دعا و زيارت يك باب از ابواب اسلام است لكن سياست دارد اسلام، اداره‏ى مملكتى دارد اسلام(31)… و مسجد مركز سياست اسلام بوده است.»(32)
بطور خلاصه مؤلفه‏ها و دقايق اصلى انديشه سياسى امام در باب مكتب اسلام به عنوان منبع و مخزن عادات و عبادات انسان و جامعه عبارت است از:
1. مسلمانان بايد آگاهى و هوشيارى خود را تشديد كرده و همواره از حاكميت و حكومت اسلام و قرآن دفاع نمايند.
2. اسلام را بايد در تمامى ابعادش جستجو كرد و از گرايش يك بُعدى علما و عامه پرهيز نمود.
3. اسلام دين مبارزه، زندگى، ساختن و در يك كلمه دين سياست است.
4. هيچ مبارزه‏اى قاطعيت و مشروعيت ندارد مگر آنكه مبانى و ارزشهاى آن منبعث از اسلام باشد.
5. علما و روشنفكران و عامه مردم وظيفه دارند هيچگاه تحت سلطه و نفوذ اغيار نباشند.
6. قرآن راهنما و هادى انسانها براى رهايى از سلطه، بيدارى از غفلت‏ها و اصلاح شدن از خسران‏هاست.
7. آنهايى كه معتقدند اسلام از سياست جداست، در واقع با اسلام مى‏جنگند.
8. مبارزه و انقلاب سياسى امام با حكومت ظالمانه شاه، با اتكاء به مكتب اسلام و آموزه‏ها و آيات قرآن صورت گرفت.
9. و كلاً از نظر امام اسلام با سياست عجين است و برنامه حكومت و تدبير اجتماع در دين اسلام مندرج است.
10. از همه اينها مهمتر اينكه انديشه‏هاى امام در باب اسلام و سياست به آيات و آموزه‏هاى مختلف قرآن مستند و منضم است.

پى‏نوشت‏ها:
1) اشاره به سخن كارل ماركس و فريدرش انگلس: «مذهب آه و ناله خلق ستمديده است، قلب دنيايى بى قلب و روحِ وضعيتى بى‏روح است. مذهب افيون مردمان است.» برخى‏ها معتقدند كه منظور آن‏ها اين است كه مذهب عاملى آرامبخش و مسكّن در جهانى پر درد و رنج است. اما ماركس به صراحت مى‏گويد: «الغاى مذهب به عنوان خوشى موهومِ مردم لازمه‏ى شادى واقعى آنهاست.»
2) ناپلئون بناپارت در اين باره مى‏گويد: «هدف اساسى مذهب جلوگيرى از كشتار اغنيا به دست تهيدستان و فقراست.» اين سخن كاملاً با استدلال امام در تعارض است. امام با قرائت خود با افكار القاء شده در سطح جهان (غرب و شرق) ستيزه دارد.
3) توبه/ 36.
4) صحيفه نور، ج 4، ص 520 و 521، چاپ جديد.
5) توبه/ 36.
6) منظور امام دو قشر «متحجّر» و «متجدّد» است. اوّلى خشك مقدّسان و دومى روشنفكران غير متعهدند.
7) كوثر (مجموعه سخنرانى‏هاى امام خمينى)، ج 2،ص 7.
8) كوثر، ج 3، ص 333، (سخنرانى 5 / 12 / 57)
9) اشاره به آيه 89 سوره‏ى نحل: «و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لِكل شى‏ء و هُدى و رحمة و بشرى للمسلمين» و ما قرآن را كه بيان كننده‏ى هر چيزى است و هدايت و بشارت براى مسلمانان است بر تو نازل كرده‏ايم.
10) امام خمينى، ولايت فقيه، چاپ اول (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1373) ص 4 و 5. (اميرالمؤمنين(ع)، سخنى دارد كه ذكر آن در اينجا مفيد است: «ولا يدرك الحقّ الّا بالجدّ؛ حق جز با كوشش بدست نيايد.» نهج البلاغه خطبه‏ى 29).
11) ولايت فقيه، ص 5.
12) كوثر، ج 1، ص 484، (سخنرانى 23 / 7 / 57).
13) در سراسر قرآن اين عبارت مكرراً آمده است.
14) صحيفه‏ى نور، جلد 5، چاپ جديد، ص 567، (سخنرانى 5 / 7 / 58).
15) صحيفه نور، ج 2، چاپ جديد، ص 573. (سخنرانى 1 / 10 / 57).
16) سوره‏ى نساء/ 141.
17) صحيفه نور، ج 20، ص 126، (پيام به حجاج – 6 / 5 / 66)
18) آل عمران/ 97.
19) صحيفه نور، ج 5، چاپ جديد، ص 560 (سخنرانى 4 / 7 / 58)
20) آيات سوره‏ى عصر.
21) آيات سوره‏ى عصر.
22) صحيفه نور، ج 12، ص 171 (سخنرانى 20 / 3 / 59)
23) ولايت فقيه، ص 6.
24) منظور ما از آموزه‏هاى قرآنى در اينجا اين است كه امام در برخى از موارد به مفاهيم و مضامين قرآنى اشاره مى‏كند و به آيه خاص استناد نمى‏كند. از اين رو اصطلاح آموزه قرآنى را براى اين گونه مستندات اشاره‏اى و مضمونى بكار گرفتيم تا نسبت به واژه‏ى آيات تميز يابد.
25) تعبير از آيت الله العظمى اراكى.
26) سخن مشهور ناپلئون بناپارت.
27) جمله‏اى از فرانتس فانون نويسنده انقلابى و مشهور كتاب «دوزخيان روى زمين».
28) كوثر، ج 1، ص 484 (سخنرانى 23 / 7 / 57).
29) كوثر، ج 1، ص 271 و 472.
30) صحيفه نور، ج 1، ص 99 و 100 (سخنرانى 21 / 1 / 1343).
31) صحيفه نور، ج 1، ص 198 (سخنرانى 23 / 8 / 1344).
32) صحيفه نور، ج 1، ص 199 (سخنرانى 23 / 8 / 1344).