از تزكيه درون تا تصفيه برون
آخرين قسمتغلامرضا گلى زواره
گسترش دايره عرفان ناب
با وجود آن كه امام خمينى روش صوفيان را به باد انتقاد مىگرفت، ضمن زدودن هرگونه انحراف از اهل تصوف و عرفان به مخالفان مشى عرفانى سخت مىتاخت، چنانچه در مكتوبى نوشتهاند: «… انكار مقامات عارفين و صالحين را نكنى و معاندت با آنان را از وظايف دينى نشمرى چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم، من نمىخواهم مدعيان را تطهير كنم كهاى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد مىخواهم اصل معنى و معنويت را انكار نكنى»(1)
به همان اندازه كه عرفان منفى جمود، خمود و ركود به بار مىآورد، انسجام جامعه را مخدوش مىسازد و فرهنگ خودمحورى، خزيدن به كنج عزلت و بى تفاوتى نسبت به سرنوشت جامعه را ترويج مىسازد و از باورهاى قرآنى و روايى فاصله گرفته است، عرفان ناب و حقيقى و مباحثى كه اين مشرب مطرح مىسازد جويبار باصفايى مىباشد كه از فرهنگ مقدس اسلامى منشأ گرفته است، به اعتدال و واقعيتها توجه دارد، از ايجاد يأس و حرمان و برخوردهاى انحرافى و تفريط و افراط پرهيز مىكند و به منظور رسيدن به مقام قرب به خداوند ضمن تزكيه و تطهير باطن مىكوشد افراد جامعه را
از باتلاق معاصى و مرداب مفاسد، دنيا زدگى و زخارف فناپذير برهاند و همه را به سوى حق و حقيقت رهنمون سازد. اين گونه عرفان نه تنها با حماسه آفرينى مغايرتى ندارد بلكه با تقويت روحيه فداكارى، مقاومت و مبارزه در افراد، آنان را براى از بين بردن مظاهر شرك، كفر، ستم و نفاق بسيج مىكند. عرفان مثبت مسيرى برهانى و عقلانى را طى مىكند و مقصدش قرار گرفتن در جاذبه كمال مطلق است و هيچ واقعيتى را از عالم هستى حذف نمىكند بلكه همه عالم را با يك عامل قدسى درونى صيقل و شفاف مىنمايد. انعكاس نور الهى را در تمام ذرات و روابط اجزاء جهان هستى نشان مىدهد.(2)
عرفان ناب نااميدى و يأس را كه چون موريانهاى مهلك جوامع انسانى را از درون تهى مىسازد و روح و روان را آشفته و متزلزل مىنمايد ريشه كن مىكند. در انديشه و شعر حافظ اين روح اعتدال و اميدوارى ديده مىشود و استقبال فارسى زبانان از سرودههاى اين شاعر شيرين سخن مىتواند به دليل همين ويژگى و اعتماد به نفس حافظ باشد. اصولاً حافظ وقتى مىخواهد حادثهاى ناگوار و توام با سوگ و ماتم را مطرح كند باز هم حديث غمش شيرين و دلنشين است:
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادى طلبيم
حافظ مصلح اجتماعى هم هست و با آفتهاى جامعه به مبارزه بر مىخيزد. از حكّام و سلاطين جور، عارف نمايان و زهد پيشگان دروغين انتقاد مىكند و روح اميدوارى، عشق، آرزومندى را در اذهان و قلوب زنده مىكند و مىگويد: «مژدهاى دل كه مسيحا نفسى مىآيد» يا «يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور» و يا «نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد» و اين عبارت: «خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندى»(3) اما در بررسى شخصيت امام خمينى (ره) ايشان را انسان كاملى مىبينيم كه هم عارف است و هم فيلسوف و فقيه و فرماندهى نيروهاى نظامى را عهده دار است، رهبر جامعه اسلامى هم هست و چون سيماى ملكوتى او با ابعاد گوناگونش مورد بررسى قرار مىگيرد مشاهده مىشود عرفان ايشان بر مسلك عرفانى ديگر عارفان تفوق دارد زيرا او از اين موضع، شجاعتها و استقامتهاى خاص نشان داده و ضمن آن كه خصائص انسانى را در خود به كمال رسانيده همچون اجداد پاكش امّتى را آگاه كرده و به آنان بينش داده و به قيامى واداشته و انقلابى را شخصاً رهبرى كرده است. امام رزمندگانى را تربيت كرد كه همه با حالاتى عارفانه و عاشقانه و توأم با عبادت، دعا و ذكر حماسه آفريدند. در واقع امام چنان دايره ارشاد عرفانى را گسترش داده عمومى نمود تا همه افراد اجتماع به اين جرگه وارد شوند و اگر شايستگى و لياقت دارند از اين ارشاد بهره گيرند و مشاهده شد كه جوانان و نوجوانان با چهرههاى گلگون و ايثارگرىهاى خود چگونه در پرتو رهنمودهاى امام خمينى (ره) به اوج كمال رسيدند و ره صدساله را يك شبه پيمودند، سلحشوران راستينى كه نشانههاى اهل سير و سلوك در سيماى پر صلابت آنان مشهود بود و بيانات امير مؤمنان (ع) درباه شان صادق است كه فرمودهاند: «كجايند مردمانى اين چنين كه به اسلام دعوت شده و آن را پذيرفتند، قرآن را قرائت نموده و معنى آن را متقن و محكم يافته و باور نمودند و به سوى جهاد برانگيخته شدند آنگاه عاشقانه به مانند شوق مادرى شتر ماده نسبت به فرزندان خود بدان سوى حركت كردند و شمشيرها را از غلاف بدر آوردند و در اطراف زمين گروه گروه شدند، برخى كشته و عدهاى نجات يافتند نه به زندگانى كسانى كه از مرگ رهايى پيدا كردند مژدگانى دريافت نمودند و نه از كشته شدن كسانى كه به شهادت رسيدند نگران بودند تا تسليت و تعزيت داده شوند.»(4)
چهارمين فروغ امامت امام سجاد (ع) در مناجات عارفين ضمن برشمردن بسيارى از اوصاف و شرايط ويژه آنان، نتايج و آثار عرفان را چنين بيان فرمودهاند: «چشمهايشان از نظر كردن به محبوب و معشوقشان روشن شود و در معامله دنيا براى بدست آوردن آخرت، تجارتى سود آور مىكنند.»(5) حالتى كه رزمندگان ايران از خود بروز دادند و امام خمينى در وصفشان فرمود: «شهيد نظر مىكند به وجه اللّه» و يا «شهادت اوج كمال انسان است» وقتى آدمى با عرفان و معارف معنوى به بوستان عرشيان گام نهاد چنين مقامى را از آن خود مىنمايد. شيخ نجم الدين كبرى كه خود از مشاهير عرفان است، بر اين اعتقاد مىباشد كه عرفان بدون ايثار و فداكارى نتيجهاش همان خواهد بود كه گوش نامحرمى چون حسن بصرى جاى پيغام سروش نگردد و در تحت سلطه و نفوذ شيطان باشد و شخصى چون عبدالله عمر را به بيعت با پاى حجّاج وادارد و نجم الدين دايه را به فرار و ترك ناموس و فرزندان و خانه و كاشانه ترغيب نموده و اين كار را مقبول و پسنديده جلوه دهد.(6)
اساسىترين مختصات عرفان ناب را قرآن كريم ترسيم كرده است. آنجا كه مىفرمايد:«قُل اِنَّ صَلوتى و نُسُكى و محياى و مماتى للّه ربّ العالمين.»(7) و اصولاً دنيا به تعبير قرآن عرصهاى براى سبقت در نيكىها، و امور خير مىباشد: «ولكلّ وجهة هو مولّيها فاستبقوا الخيرات(8)؛ و براى هر كسى طريقى يا هدفى است كه روى بدان جهت دارد و شما براى خوبى از يكديگر سبقت بگيريد». از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه آن سرور عالميان فرمودهاند: سه گروهاند كه در روز قيامت مىتوانند شفاعت نمايند و شفاعت آنان را خداوند قبول مىكند: پيامبران، عالمان، و شهيدان.(9)
البته نيل به مقام شامخ شفاعت از بهترين آمال عارفان خداست گرچه عارف حقيقى چيزى جز لقاء حق طلب نمىكند ولى تداوم راه معرفت وى را به مقام شفاعت واصل مىنمايد و آنچه خواسته مُسلّم عارف است در دسترس شهيدان شاهد قرار مىگيرد و جهاد با اين هدف بدون عرفان سازنده امكانپذير نخواهد بود كما اين كه عرفان با انگيزههاى مزبور بدون فداكارى در راه دين نخواهد آمد البته عارفى كه همواره مشغول جهاد اكبر و تزكيه درونى است هرگز جهاد اصغر را ترك نمىكند و گرنه در جهاد با نفس دچار شكست خواهد گرديد.(10) و سرانجام عارف راستين انسانى است در گلستان جهان بدون خار، دين حق را يار و ياور، در گفتار با مردم گويندهاى بيدار است. در برابر حق و حقيقت موجودى پركار و در باغ انسانيت درختى پر بار و در تمام اعمال، رفتار و حركاتش صفات خداوندى نمودار، فرمان حق را به گوش جان نيوشيده، در اين درگه دل سپرده و جان خويش به عشق زنده كرده و جز حق نگفته و غير حضرت جمال و جلال چيزى نديده است. پرورش مكتب انبياست و مأنوس با فرهنگ اوليا و به سير و سلوك بينا، عاشق خدا، مجاهدى فى سبيل الله، آراسته به اخلاق وارستگان، همراه و همراز ابرار و اميد نااميدان.(11) و ما در سيره نظرى و عملى امام خمينى عارفى را نظاره گر بوديم كه خود را به چنين خصايلى زينت داده بود. در واقع امام، سلوك يك عارف را طى نمود و به حقيقت واصل گرديد، تكليف خويش را تمام شده تلقى نكرد و متوجه جامعه گرديد تا انسانها را با مراقبتهاى ويژه تربيت نمايد،او كه قبلاً شيطان را از ساحت تفكر و عمل خويش رانده بود، تصميم گرفت عرصههاى اجتماعى را از لوث وجود اين جرثومه فساد پاك كند و چون خواست به اين تلاش همت گمارد با حاكميت طاغوت مواجه گشت و در اين حال ستيز با استبداد و ستم را در رأس برنامههاى خويش قرار داد. در اين حال گويى بالاترين مرحله سلوك عرفانى امام آغاز گرديد و وظيفهاى كه پيش رويش نهاده شده بود بخوبى از انجامش برآمد و حماسهاى آفريد كه در طول قرون و اعصار هيچ كدام از عارفان موفق به تحقق آن نشدند و همچون اولياى الهى اصلاحات اجتماعى را از حقايق ملكوتى كه عرفان به آن دست مىيابد انفكاكناپذير دانست و بىتفاوتى نسبت به جامعه را يك نوع محروميت دينى تلقى كرد:
خرقه پوشان به وجود تو مباهات كنند
ذكر خير تو در آن سوى سماوات كنند
پارسايان سفر كرده در آفاق شهود
با شميم صلوات تو مناجات كنند
بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد
كه خط سير نگاه تو مراعات كنند…(12)
ياران امام خمينى همانها بودند كه در مكتب عاشورا عرفان و حماسه را بخوبى آموختند، شهيدان كربلايى كه ثبات و اخلاص از خود نشان دادند و جان مقدس خود را در حمايت از حق فدا كردند و مرگ باعزت و سعادت را به زندگى ننگين با گروه ستمگر ترجيح دادند.(13)مدرّس عالى مقام هنر آميختن معنويت با سياست
هنر امام خمينى اين بود كه مسايل معنوى و عرفانى را با شريعت ارتباط داد و اين دو را به سياست پيوند زد و راه رستگارى را در دنيا و آخرت در اين ويژگى جستجو نمود. نكته مهم اين است كه امام خمينى چنين هنرى را نزد كه آموخت، به نظر مىرسد يكى از ريشههاى آن شخصيت استاد وارسته و عارف فرزانه آية الله ميرزا محمد على شاه آبادى(1369 – 1292 ه. ق) نهفته است و اين درس مهم را امام نزد آن بزرگوار عرصه عرفان و سياست آموخته است.(14) اگر چه آية الله شاهآبادى به عرفان شهرت دارد امّا آغاز آشنايى امام با ايشان از بحثهاى فلسفى بين آن دو مىباشد. تجاذب و تجانس روحى و فروتنى در برابر استاد مذكور باعث شد كه امام امت درباره آن مرحوم بفرمايد: من در تمام عمرم مردى به اين لطيفى نديدهام، لطافت روحى شگفتى داشت و آية الله شاهآبادى را گوهرى كمياب تشخيص داد كه در مورد بحث هايش خاطر نشان ساخت اگر هشتاد سال هم درس بگويد در درس او حاضر مىشوم. آن عارف مبارز چنان با امام صميمى بود كه مىگفت: «روح الله واقعاً روح الله است» يا «روح الله فرد خاصى است».(15)
آية الله شاه آبادى علاوه بر آن كه قلههاى دانش، حكمت، عرفان و فقه را فتح نموده و از نظر سجاياى اخلاقى و كمالات روحى و خصال معنوى سيره معصومين را تداعى مىنمود، شيوههاى تبليغاتى و مبارزات پيگيرش با رژيم پهلوى و افشاى خلاف كارىهاى كارگزاران ستم، استمرار حركت انبياء را به ذهن آدمى متبادر مىنمايد. آن مرحوم عرفان و حماسه را با يكديگر عجين ساخت و ضمن طى مقامات معنوى و سلوك عرفانى هيأتهاى مذهبى را تشكيل داد كه بعدها به هستههاى مقاومت عليه نظام پهلوى تبديل گشت به همين دليل امام خمينى دربارهاش فرمود: «… مرحوم آية الله شاه آبادى علاوه بر آن كه يك فقيه و يك عارف كامل بودند يك مبارز به تمام معنا هم بودند».(16)
آية الله شاه آبادى علاوه بر آن كه مقتضيات زمان و مسايل سياسى اجتماعى عصر خود را به خوبى مىشناخت، داراى رفتار مبارزاتى بود و مشى او در اين مسير بر انديشه ملهم از مبانى عرفانى استوار بود. رئوس كلّى نگرش سياسى او را مىتوان در كتاب «شذرات المعارف» وى مشاهده نمود. هنگامى كه نام اين اثر به گوش مىخورد آنچه در ذهن آدمى ترسيم مىگردد و انتظارش را از خواندن اين نوشتار دارد طرح مباحثى درباب معرفت شهودى و عرفان و مقولاتى از اين نمونه است ولى وقتى كتاب گشوده مىشود و نخستين شذره «مرواريد» با عنوان «شعاء صدور الانام» ملاحظه مىشود، خواننده درمى يابد كه مؤلّف بابصيرتى خاص و احاطهاى كامل به بحث آسيبشناسى اجتماعى جوامع اسلامى و علل رشد انديشههاى باطل و رذايل اخلاقى و رفتارهاى مذموم و قبيح پرداخته است و بدين گونه آينهاى از عرفان ناب و پيوند ميان معارف شهودى و مسايل اجتماعى در برابر چشم خواننده اثر مذكور نهاده مىشود در همين بخش آيةالله شاه آبادى مىگويد: «قرآن مجيد با اسلام انفرادى مناسبت ندارد زيرا كه نمىفرمايد: به تنهايى نماز كن بلكه علاوه توليد نمازگزار و اقامة صلوة را در عهده مسلمين گذارده (است)…»(17)
آية الله شاه آبادى اسلام را دينى اجتماعى و مؤثر در سرنوشت مردم معرفى مىكند و عقيده دارد براى درمان دردهاى اجتماعى، مسلمانان بايد غرور به حقانيّت خود را كنار بگذارند و ميدان تبليغ را به دشمن واگذار نكرده و به اسلام انفرادى قناعت نكنند بلكه بايد با امر به معروف و نهى از منكر به ميدان آمده، يأس از سعادت دنيوى و اخروى را كنار نهاده، افتراق و اختلاف را فراموش كنند و بنيه اقتصادى را تقويت نمايند تا موفق شوند. در شذره دوم ايشان سياست را اين گونه تعريف مىكند:سياست تحريف نشده و غير شيطانى عبارت از تدبير در جريان مصالح نوعيّه و منع از تحقّق مفاسد آنهاست. از نگاه آن فقيه عارف نه تنها حدود، ديات و قصاص، سياست اسلامى و دينى است بلكه اغلب احكام اسلامى مشتمل بر سياست است و در پايان اين مباحث خاطر نشان مىنمايد: مىتوان گفت على التحقيق دين اسلام سياسى است.(18)
مباحث اين اثر از مسايل اجتماعى – سياسى و راههاى علاج مشكلات جوامع و اتخاذ تدابيرى در اين ارتباط آغاز مىگردد و به بحثهاى ژرف عرفانى و شهودى، مطالبى درباره اسماء، صفات و مظاهر آن ختم مىگردد و در واقع واژگان اسلام، عرفان و سياست از بنيادهاى اساسى انديشه آية الله شاه آبادى است كه خود نيز در ميدان عمل اين طرح را به اجرا نهاد و همين بنياد اعتقادى عميق است كه در دهههاى بعد در انديشه و رفتار امام خمينى (ره) به عنوان هنر شگرف احياگر اسلام ناب محمّدى در عصر حاضر در تابلويى اعجاب آور و عظيم به شرح، بسط و تعميق مىنشيند و عرض اندام مىنمايد و به طور تفسير گونه، تقرير و تحرير يافته و انديشه موجز و درهم پيچيده مرحوم شاه آبادى در آثار گوناگون امام خمينى (ره) مشاهده مىگردد، نكات اساسى نظريه امام در اين مجموعه نورانى در دو محور خلاصه مىگردد. نخست: پيوند شريعت و طريقت (به هم آميختگى ظاهر و باطن دين) دوم: ارتباط اساسى بين موازين شرعى و مسايل سياسى. اوّلين محور در شرح دعاى سحر مطرح شده است: عارف كامل كسى است كه دو چشم دارا باشد ظاهر و باطن، كتاب الهى هر دو را ببيند ظاهر بدون باطن، جسم بدون روح و دنياى بدون آخرت است، به باطن نيز جز از طريق ظاهر نمىتوان دست يافت. كسى كه با چنگ زدن به ظاهر دينى خود را به باطن شريعت برساند و به آينه نظر افكند تا جمال محبوب را مشاهده كند به راه مستقيم راه يافته است.(19)
محور دوم كه مبنى بر پيوند ديانت با سياست است از بديهيات و ضروريات در سيره و انديشه امام خمينى است، امام مىگويد: «واللّه اسلام تمامش سياست است»(20) و معتقد است: «اين معنا را كه كسى بگويد اسلام با زندگانى چه كار دارد اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است…»(21) در وصيت نامه سياسى الهى امام متذكر گرديدهاند: «… اسلام مكتبى است كه بر خلاف مكتبهاى غير توحيدى در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سياسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است…»(22)از آموزشهاى اخلاقى تا تلاشهاى مبارزاتى
پرورش شاگردانى كه بتوانند با سلاح حكمت و عرفان و معارف معنوى در مقابل افكار پوچ و جريانات الحادى و التقاطى بايستند نخستين اقدام امام در حوزه علميه قم به شمار مىآيد و لذا اين مباحث را از سال 1324 ه ش تدريس مىنمودند و مقيّد بودند در مجلس درسشان افراد شناخته شده، فاضل و معتقد حضور يابند. با اين وجود با امتحان كتبى و شفاهى كه مرتب از شاگردان به عمل آوردند آنان را به طور مستمر ارزيابى مىنمودند.(23) امام به هنگام تدريس حكمت و عرفان از سوى جاهلان متنسّك تحت فشار بود. مرحوم حاج سيد احمد خمينى در اين باره گفته است: مقدس مآبها در زمينه دروس عرفانى و فلسفى تحمّل بينش امام را نداشتند اما آن روح قدسى شكستن اين جوّ متحجّران و سد انجماد را در درون حوزه به عنوان قدم نخست مبارزه تشخيص دادند و روحيه و توان علمى و مبارزاتى ايشان كه جويبارى از لطف و رحمت خداوند متعال بود، نگذاشت امام در برابر رسوبات فكرى عقب نشينى نمايند يا شكست بخورند.(24)
شهيد آية الله مرتضى مطهرى كه از برجستهترين شاگردان امام در عرصه حكمت و عرفان بود، شيوه ستيز با افكار انحرافى مادى گرايى را از مكتب امام آموخت و با تأليف آثار گرانبهايى به دفاع از اسلام و مبارزه با تجددگرايى و تفكرات معارض دين وانديشههاى التقاطى پرداخت.(25) پروفسور حامد الگار در اين مورد نوشته است: امام در بيست و هفت سالگى با تدريس حكمت كه بسيار به عرفان نزديك است كار تدريس خود را شروع كرد و اندك زمانى پس از آن جلسات خصوصى تدريس عرفان را ترتيب داد. در همين جلسات بود كه امام بهترين و صميمىترين شاگردان خود نظير آيةالله مطهرى را تعليم داد كه پس از شهادت ايشان، او را پاره تن خود ناميد.(26)
مرحوم آية الله جوادى ملكى تبريزى بحث خصوصى در اخلاق و عرفان داشت كه امام جزء مستمعين اين مباحث بود، امام پس از ارتحال مرحوم ملكى درس مذكور را عصر روزهاى جمعه به ترتيب شرح منازل السائرين خواجه عبدالله انصارى براى جمعى از اهل علم و عدهاى از مقدسين بازار ادامه دادند. درس مذكور كه در مدرسه فيضيه برگزار مىگرديد به دليل دور نبودن از مسائل سياسى، توسط عمّال رضاخان تعطيل گرديد تا آن كه مكان تدريس به مدرسه حاج ملاصادق انتقال يافت.(27)
كتاب اربعين حديث امام خمينى بخشى از همين درسهاى اخلاقى است كه در سال 1358 ه ق از تأليف آن فارغ گشتهاند.(28) امام با مطرح نمودن اين مباحث مىخواست ضمن تعليم مكارم اخلاقى و مبارزه با آفات نفسانى (از جمله ترس و هراس) زمينههاى فكرى – تربيتى لازم براى مبارزه با رژيم شاه را در اذهان بوجود آورد يا حداقل از گرفتار شدن اغلب مردم در دامهاى الوانى كه دستگاه ستم گسترده بود جلوگيرى كند.(29) شهيد آيةالله مرتضى مطهرى درباره اثرات ارزشمند اين دروس نوشته است: «درس اخلاقى كه وسيله شخصيت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مىشد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمى، مرا سراسر مست مىكرد…بخش مهمى از شخصيت فكرى و روحى من در آن درس و درسهاى ديگر – كه در طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم – انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مىدانم راستى كه او روح قدسى الهى بود.»(30)
فرهنگ عرفانى تربيتى امام خمينى شاگردانى پرورش داد كه از حصارهاى پولادين دود و آتش عبور كردند و بر هستى غارتگران زر، زورگويان و سلطه طلبان حرمان هستى سوز عصيان محرومين صالح را نشان دادند و اين مبنايى شد براى آن كه جهان خواران به خود آيند. امام از آغازين روزهاى تدريس آيينه تمام نماى صدق، صفا و سمبل ايثار و تقوا بوده با رسالت الهى اصلاح، تربيت و تزكيه مبارزه عليه ظلم و بيداد و تمامى عوامل استكبار در تاريكترين دوران توحش دنياى متمدن قد برافراشت و با اتكا به خداوند متعال و حمايت ياران باوفايش و فداكارى مردم دست از جان شسته جامعه جهانى و دنياى اسلام را دچار تحول نموده و نظام تربيتى نوينى بنيان نهاد كه در اسلام ناب محمّدى ريشه داشت. آن اسوه راستين تربيت دينى، تمامى نيروهاى مستعد را از ورطه تباهى به قله ايثار و نور رهنمود ساخت. عزت و افتخار را براى مسلمين جهان به ارمغان آورد.
امام در دوران جوانى متأثر از انديشههاى اساتيد عرفان و اخلاق بود و در همين سنين وقتى سياستهاى ضد اسلامى رضاخان را مشاهده كرد با تأليف و تدريس علوم و معارف دينى از فرهنگ اسلام و ارزشهاى الهى پاسدارى نمود و اين موضوع را تا ايستادگى در برابر كارشكنى عمّال رژيم در تعطيل كردن مجلس درس و بحث ادامه داد.(31)
عرفان و مسايل عبادى و ادعيه كه در تزكيه و سير و سلوك نقش مهمى دارند موضوع اولين نوشتههاى امام را تشكيل مىدهند. در حالى كه بيست و هفت بهار از عمر ايشان سپرى مىگشت، نخستين اثر عرفانى خود را، كه از نبوغ و ذوق سرشار عرفانى او حكايت داشت، در قالب شرح دعاى مباهله كه داراى اسم اعظم و تجلى اتمّ است بيان كرد. اين نوشتار بانام شرح دعاى سحر معروف و به طبع رسيده است بعدها آن روح قدسى آثار ديگرى را در اين قلمرو به رشته نگارش در آورده اين آثار چيزى جز سلوك و پيشرفت مداوم ايشان به سوى منبع حقيقت نبود، سازماندهى مردم براى قيام اسلامى و مبارزه با ستم. استكبار توسط امام از جهتى مرحلهاى از پرتو افشانى عرفانى ايشان بوده است در واقع ثمره تلاش درونى و تزكيه روحى امام از مرحله فردى عبور نمود و با تأثيرگذارى عميق بر قلمرو سياست ببار نشست. در اولين اعلاميههاى سياسى امام اين آيه زينت بخش است: قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى ثمّ تتفكروا.(32) اين همان آيهاى است كه در آغاز كتاب منازل السايرين در ابتداى باب يقظه آمده است، نوشتارى كه در ايام درس آية الله شاهآبادى مأخذ به شمار مىرفت و امام آن را به عنوان متن درس مورد استفاده و مراجعه قرار مىداد. قيام كردن بر اين اساس در راه حق نقطه عزيمت سير و سلوك است به همين دليل امام در اين باره مىگويد: خداوند قادر متعال. راه حركت از دنياى تاريك طبيعت به سوى دورترين نقطه انسانيت واقعى را پيش روى بشر گذاشته است و فرمان خداوند در اين آيه تنها راه اصلاح در اين دنياست. پس از تفسير عرفانى اخلاقى اين آيه، امام در ادامه به تحليل وضع اسف بار مسلمانان مىپردازد و آن را ناشى از اين مىداند كه همه مسلمانان فقط براى ارضاى نفس طمّاعشان قيام كردهاند. تنها به كمك «قيام براى خدا» است كه مسايل و مشكلات اصلاح مىشوند. در نتيجه قيام براى خدا هم علمى است براى تزكيه نفس و هم مسئوليتى است براى اصلاح امور امّت مسلمان. مبارزه را هم عليه نفس و غفلت و هم عليه فساد، بىدينى و ظلم در جهان. شايد در هيچ جاى ديگر جز در همين تفسير كه امام از قيام براى خدا ارائه مىدهد ايشان به اين صراحت به ارتباط تنگاتنگ درونى ميان عرفان، اخلاق و سياست در تجزيه و تحليلهاى خود نپرداخته است.(33)پىنوشتها: –
1- نامه عرفانى امام خمينى (رهعشق)، ص19 ؛ يك ساغر از هزاران، دكتر فاطمه طباطبايى، ص58.
2- عرفان در ارتباط چهارگانه انسان، علامه محمد تقى جعفرى، مجله حضور، شماره 5 و 6، سال 1371، مشرب عرفان امام خمينى و حافظ، احمد فرشبافيان، ص58.
3- نك: گفتگويى با بهاءالدين خرمشاهى، سوره جنگ دهم، 187 و 184.
4- نهج البلاغه، خطبه 121.
5- مناجات خمس عشر(مناجات عارفين). مفاتيح الجنان.
6- مشرب عرفانى امام خمينى و حافظ، ص21
7- سوره انعام، آيه 162.
8- سوره بقره، آيه 148.
9- جامع الاحاديث، ج13، ص16.
10- عرفان و حماسه، آيةالله جوادى آملى، ص 43 و 42.
11- عرفان اسلامى، حسين انصاريان، ج اول، ص36 و 35.
12- دفتر تبسّمهاى شرقى، ذكريا اخلاقى، ص 26 و 25.
13- نك: مقتل الحسين، علامه مقرّم،ص89.
14- در اين مورد بنگريد به كتاب كاروان علم و عرفان از نگارنده، ج دوم ،ص 33 – 9.
15- عارف كامل(نكتهها و آموزههايى از آية الله شاه آبادى، ص 50، 35، 26، مجله رشد معارف اسلامى، شماره 14 و 15، پاييز و زمستان 1370 ؛صحيفه نور، ج18، ص267.
16- نك: فرازهاى فروزان (پژوهشى در سيره تربيتى، اخلاقى و عرفانى امام خمينى)، از نگارنده، ص305 – 300.
17- شذرات المعارف، آيةالله ميرزا محمد على شاه آبادى، ص4.
18- همان، ص 11.
19- بنگريد به شرح دعاى سحر امام خمينى، ص 63 – 62.
20- صحيفه نور، ج اول، ص 65.
21- همان، ج 2، ص 165.
22- صحيفه امام، ج 21، ص 403 – 402.
23- بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، سيد حميد روحانى، ج اول، ص 38.
24- امام حوزه و سياست، سيد احمد خمينى، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370، ص 9.
25- نقش امام خمينى در احياء تفكر فلسفى، علىاكبر ضيايى،ص24 – 23.
26- پگاه حوزه، شماره 9، ص 8 – 7.
27- مجله حوزه، شماره 32، ص 51.
28- بنابه اظهارات آيةالله سبحانى.
29- زندگينامه سياسى امامخمينى، محمد حسن رجبى، ج اول، ص 86.
30- علل گرايش به مادى گرى، ص 9 – 8.
31- علما و رژيم رضاخان، ص 278.
32- سبأ، آيه 46.
33- مجله پرسمان، شماره 11، ص 3.