نقش احكام جزايى در ايجاد امنيت

 

نقش احكام جزايى در ايجاد امنيت‏

محمد آصف عطائى‏

اين مقاله توسط مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى تهيه شده است‏
نظم و امنيت اجتماعى و اعتماد و اطمينان عامه‏اى مردم، نسبت به حفظ ارزش‏هاى ملى و مذهبى، از اساسى‏ترين و حساس‏ترين بخش‏ها و حوزه‏هاى امنيت، و از جمله‏ى نيازهاى اوليه‏ى جوامع بشرى به حساب مى‏آيد، ضرورت حياتى آن، هنگامى درك مى‏شود كه انسان پيامدهاى ايجابى و سلبى آن را شناسائى نمايد.
حفظ جان، مال، ناموس و حيثيت انسان، متوقف به وجود امنيت و ثبات اجتماعى مى‏باشد. اگر امنيت از جامعه‏اى‏رخت بر بندد، و به جاى آن هرج و مرج و ناامنى گسترش پيدا كند، به گونه‏اى كه جان، مال و آبروى افراد، در معرض خطر قرار گيرد، قطعاً ادامه‏ى حيات، زندگى و پيشرفت در چنين محيط ناامنى، امكان‏پذير نخواهد بود.
افزون بر اين سرمايه‏گذارى، پيشرفت، تلاش و فعاليت در جهت رشد و ترقى جامعه و مردم، نيازمند بستر مناسبى است كه نخستين شرط آن در حوزه‏هاى مختلف سياسى، اقتصادى و فرهنگى، استقرار نظم و امنيت است. وقتى شرائط اجتماعى ناامن باشد، تجّار و ثروتمندان در حوزه‏ى اقتصاد، از سرمايه‏گذارى خوددارى خواهند كرد و در مسائل علمى و فرهنگى اهل قلم و انديشه، فعاليت لازم را انجام نخواهند داد و در اظهارنظر و عقيده مردم راه كتمان و تقيه را در پيش خواهند گرفت و تضارب افكار، آرا و انديشه‏ها، ديگر معنايى نخواهد داشت. در يك چنين فضاى آلوده و مسموم، انسان‏هاى بى‏شخصيت و متملق، صحنه‏گردان جامعه شده و با نفاق و دورويى ارزش‏هاى مادى و معنوى جامعه و مردم را بازيچه‏ى اميال و خواسته‏هاى خود قرار خواهند داد.
حضرت على(ع) يكى از ويژگى‏هاى عصر جاهليت را، عدم امنيت، مخصوصاً براى انديشمندان و آگاهان جامعه شمرده و مى‏گويد: «جامعه‏ى جاهليت، جامعه‏اى بود كه انديشمندان و آگاهان جامعه، دهانشان بسته و نادانان و انسان‏هاى بى‏هويت، مورد احترام بودند…»(1)
بعلاوه استفاده از امكانات و نعمت‏هاى مادى و معنوى كه خداوند در اختيار انسان‏ها قرار داده است در سايه‏ى امنيت و آرامش اجتماعى، امكان‏پذير خواهد بود. لذا اگر امنيت و آرامش در زندگى انسان، وجود داشته باشد، استفاده از مواهب و نعمت‏هاى الهى و تلاش و فعاليت براى رفع نيازها و مايحتاج زندگى، فراهم خواهد شد، ولى اگر شب و روز انسان، در فضاى آلوده به ترس، ناامنى و اضطراب سپرى شود، استفاده از نعمت‏ها و لذائذ زندگى، شيرينى و حلاوتش را از دست خواهد داد ولو انسان در محيطى باشد كه از نظر آب و هوا مساعد و از نظر رفاه و آسايش هم در وضع مطلوب به سر برد، ولى هيولاى ترس، اضطراب و ناامنى شرنگ تلخ و ناگوارش را به كام همه خواهد پاشيد. به همين خاطر، در جامعه و محيطى كه ناامنى حاكم شود، افراد آن، از همه‏ى امكانات مادى و رفاهى خويش دست بر مى‏دارند و در مكان امن، با حداقل امكانات مادى و رفاهى زندگى مى‏كنند.
لذا امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «پنج خصلت و ويژگى اگر در زندگى انسان نباشد، لذت و شيرينى زندگى از بين خواهد رفت، و عقل و خرد از كار افتاده و دل را به خود مشغول مى‏دارد كه اولى آن، صحت و سلامتى و دومى آن، نعمت امنيت و آرامش است…»(2)
خلاصه آنكه نخستين شرط زندگى سالم اجتماعى استقرار نظم و امنيت اجتماعى است، نظم و امنيتى كه در سايه‏ى آن، آحاد جامعه در انجام فعاليت‏هاى مشروع و قانونى خود، آزادى كامل داشته و از امكانات جامعه به طور يكسان برخوردار باشند و همه‏ى افراد بدون توجه به رنگ، نژاد، مليت و منزلت اجتماعى، اقتصادى، سياسى و خانوادگى در برابر قانون مساوى باشند.
حال سخن را با اين سؤال پى مى‏گيريم كه: دين اسلام براى ايجاد نظم و امنيت در جامعه، چه راهكارهايى را در نظر گرفته است؟
نظم و امنيت اجتماعى، جايگاه خاص و ويژه‏اى را در متن فرهنگ غنى اسلام، به خود اختصاص داده است. دين مقدس اسلام براى ايجاد وضعيت مطلوبى كه در پرتوى آن، عامه‏ى مردم در تمام زواياى زندگى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى از آرامش و امنيت كامل برخوردار شوند. اصول و قوانينى را مطرح، و پيشكش جوامع بشرى نموده است تا از يك سو از درون، انسان‏ها را متحول ساخته و زمنيه اكتساب فضايل اخلاقى را فراهم سازد، و از طرف ديگر، عليه اراذل و اوباش و قانون‏شكنان كه با اعمال و رفتار غيرانسانى و غير اخلاقى خويش، امنيت و آرامش مردم را بر هم زده و نظم عمومى را مختل مى‏سازد، مبارزه‏ى جدى، مداوم و قاطعانه‏اى را سازماندهى نمايد. دين اسلام در كنار اصل خودآگاهى، اصول و راهكارهايى را «به منظور پاك‏سازى جامعه از فساد و تبهكارى و مبارزه و پيكار با ريشه‏هاى ناامنى و ناهنجارى‏هاى اجتماعى» قوياً مورد توصيه و تأكيد قرار داده است كه به برخى از آن‏ها به صورت فهرست‏وار اشاره مى‏شود:
1. اعلام مقررات از قبيل: اعتقاد قلبى، احكام عبادى و دستورات اخلاقى، رعايت تقوا، عدالت و تعاون و همكارى، منع از فساد، تجاوز و ستمگرى… و گنجاندن اين امور، زيرِ پوشش فرامين و قوانين الهى كه سرپيچى و تخلف از آن، خشم و غضب الهى و عذاب و آتش اخروى را به دنبال خواهد داشت.
ناگفته پيداست كه تهديد انسان‏هاى مجرم و تبهكار و قانون‏شكن به عذاب الهى، در واقع تعبيه‏ى يك دستگاه پليسى نيرومند و كنترل كننده در درون جان انسان‏هاست. نيروى قدرتمندى كه در خلوت و جلوت و در حضور و غياب، مراقب رفتار و گفتار انسان‏ها مى‏باشد.
2. طرح و برنامه‏هاى تربيتى كه از دامان مادر و محيط خانواده شروع و محيط اجتماع و مراحل مختلف زندگى انسان را در بر مى‏گيرد. اصول و ارزش‏هاى تربيتى كه اگر درست پياده شود قطعاً جامعه‏ى بشرى را به سوى ارزش‏هاى انسانى و اخلاقى و كمالات معنوى، رهنمون مى‏گردد.
3. ايجاد مسؤوليت مشترك در قالب اصل امر به معروف و نهى از منكر و اينكه آحاد جامعه در قبال حوادث و اتفاقات كه در گوشه و كنار جامعه به وقوع مى‏پيوندد، مسؤول هستند و تا جايى كه برايشان مقدور و ممكن باشد بايد از لغزش‏ها و انحرافات يكديگر جلوگيرى كنند و همديگر را به اعمال نيك و انسانى دعوت نموده و از اعمال زشت و ناپسند و مجرمانه‏اى كه قهر و غضب الهى، فساد، هرج و مرج و ناامنى اجتماعى را به دنبال دارد نهى نموده و آنها را به وظايف دينى، اجتماعى و ملى‏شان وادار نمايند و آگاه سازند.
4. وضع قوانين جزايى و كيفرى كه حاكم و حكومت اسلامى براى ايجاد نظم و امنيت و جلوگيرى از هرج و مرج و ناامنى بدون هيچ گونه تبعيض و تفاوتى دقيقاً بايد اجراء نمايد، مى‏توان گفت آخرين راهكار كه دين مقدس اسلام، براى استقرار نظم و امنيت و توسعه و گسترش آن و مبارزه با چالشهاى اجتماعى و خشكاندن ريشه‏هاى ناامنى، بزهكارى و تبهكارى… در نظر گرفته است احكام جزايى و قوانين كيفرى، مثل قصاص، حدود و تعزيرات… مى‏باشد و ما نيز در اين بخش قدرى درنگ و تأمل نموده و نكاتى را يادآور مى‏شويم:

قصاص و امنيت‏

قصاص به معناى مقابله‏ى به مثل در جنايات عمومى و عمدى است. قصاص را از آن جهت، قصاص گويند كه در تعقيب و به دنبال جنايت اوليه مى‏باشد.
عزيزترين سرمايه‏ى انسان در زندگى دنيوى، حيات او است. در قوانين اسلامى، ارزش حيات انسان، با هيچ چيز ديگرى، قابل مقايسه نيست، تا جايى كه جرم قتل و آدم‏كشى، در رديف گناهانى چون شرك به خدا، و كشتن يك انسان به منزله‏ى كشتن تمام انسان‏ها و هدايت و نجات يك انسان به منزله‏ى هدايت و نجات تمام انسان‏ها تلقى شده است. به جرأت مى‏توان گفت: مقام، منزلت و ارزشى كه دين مقدس اسلام براى انسان‏ها و حيات او قائل شده است در هيچ مكتب ديگرى ديده نمى‏شود. دين مقدس اسلام براى اينكه حيات و زندگى انسان را در مجراى طبيعى، پويا و پرتحرك آن به جريان در آورد در كنار ساير اصول تربيتى و ضوابط ديگرى قانون قصاص را در نظر گرفته است و با تشريع و اجراى آن، حيات را براى جامعه‏ى انسانى به ارمغان آورده و عرصه‏ى زندگى را براى تاخت و تاز افراد مجرم، تبهكار و متخلف از قوانين و مقررات، كه مانع آسايش و آرامش زندگى مردم مى‏شوند، تنگ نموده است لذا در يك جمله‏ى كوتاه اما بسيار رسا و بليغ و پر معنا، فلسفه‏ى قانون قصاص را بيان داشته است كه: «وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَااولى الألْباب لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» (3).
درك و فهم قانون قصاص در آيه‏ى شريفه به صاحبان خرد و انديشه واگذار شده است ولى امام سجاد(ع) در يك بيان بسيار زيبا، آيه‏ى مباركه را تفسير و درك و فهم آن را سهل و آسان كرده است لذا مى‏فرمايد: «اگر فردى تصميم بگيرد ديگرى را به قتل رسانده و از بين ببرد و از قانون قصاص و الزامى بودن آن، اطلاع داشته و بداند كه در صورت ارتكاب قتل، خود او نيز به دست قانون، افتاده و به كيفر عمل ننگين خود، خواهد رسيد، قطعاً دست از قتل و آدم‏كشى بر مى‏دارد و نتيجه‏اش اين مى‏شود كه: كسى را كه مى‏خواسته است به قتل برساند، زنده بماند، و نيز خود فرد جانى كه تصميم ارتكاب قتل را داشته است زنده مانده و قصاص نخواهد شد، چون جرمى مرتكب نشده است تا كيفرش را ببيند و نيز حيات بقيه‏ى افراد جامعه بيمه و تضمين مى‏شود: زيرا انسان‏هاى جانى و تبهكار، هرگاه متوجه قانون قصاص و ضرورت اجراى آن شوند، ترس و لرزه بر اندام و قامت‏شان مستولى شده دست از قتل و آدم‏كشى بر مى‏دارند»(4)
از حضرت على(ع) نيز نقل شده است كه: «خداوند قصاص را واجب نموده است تا جان مردم در امان بوده و خون آن‏ها به ناحق بر زمين ريخته نشود.»(5) باز از آن حضرت نقل شده است كه: «سنگ را از همان جاى كه دشمن پرت كرده است بازگردانيد كه شرّ را جز شرّ پاسخى نيست.»(6)
آنچه از مجموع آيات و روايات استفاده مى‏شود اين است كه: قانون قصاص و اجراى آن، براى استقرار نظم و امنيت، بر طرف ساختن هرج و مرج از جامعه، جلوگيرى از توسعه و گسترش فساد و جنايت… و عبرت‏گيرى آحاد مردم… وضع شده است، نه براى انتقام و انتقام‏گيرى، اجراى قصاص، نسبت به افراد جانى و تبهكار براى جلوگيرى از جنايات و قتل‏هاى بعدى، مؤثرترين راه و منطقى‏ترين روش است، وجود افراد جانى و تبهكار در اجتماعات انسانى بسان عضو فاسد شده و غده‏ى چركين بدن است كه اگر به موقع علاج نشود امكان سرايت ميكروب به بقيه‏ى اعضاء نيز وجود دارد، لذا اگر طبيب و جراح حاذق از طريق دارو و درمان بتواند راه علاجى پيدا كند، اقدام خواهد كرد ولى اگر راه ديگرى وجود نداشته باشد. جز جراحى و قطع عضو، يك لحظه هم درنگ نخواهد كرد.
حق قصاص و از بين بردن افراد شرور و تبهكار و پاك‏سازى جامعه از وجود ننگين آن‏ها، درست مانند جراحى غده‏ى چركين است كه فاسد شده و قابل اصلاح و درمان نيست.
ولى با تمامى آثارى كه در اجراى قانون قصاص، وجود دارد، در قوانين اسلامى، حق قصاص كه براى اولياى مقتول در نظر گرفته شده است حتمى و لازم‏الاجراء نيست بلكه حقى است قابل تغيير و اسقاط، دين اسلام براى افرادى كه بخواهند به مراتب عالى انسانى سير و صعود كنند، مسير را مشخص و راه را باز گذاشته است، در كنار حق قصاص، جنبه‏ى عفو و گذشت را بيشتر رنگ و رونق داده است، لذا در آيه شريفه مى‏خوانيم كه: «اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، زن در برابر زن، پس اگر كسى از سوى برادر «دينى» خود چيزى به او بخشيده شود «حكم قصاص او به ديه تبديل گردد» بايد از راه پسنديده پيروى كند «و صاحب خون، حال پرداخت‏كننده‏ى ديه را در نظر گيرد» و او «قاتل» نيز به نيكى ديه را پرداخت كند، اين تخفيف و رحمتى است از جانب پروردگار شما»(7)
در سوره‏ى شورى‏ مى‏خوانيم كه «جزاى بدى، بدى است، با وجود اين هر كس عفو و اصلاح كند پاداش او با خداست»(8) پيامبرگرامى اسلام هم فرموده‏اند: «هر كس از خون بگذرد ثوابى براى او نيست جز بهشت»(9) و نيز ابابصير از امام‏صادق(ع) درباره «فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّه»(10) سؤال مى‏كند. حضرت در جواب مى‏فرمايد: يعنى اگر صدقه بدهد و از قاتل كمتر بگيرد به همان مقدار كه عفو كرده از گناهانش مى‏ريزد»(11)
از مجموع مطالب ياد شده جواب اشكالاتى همچون:
«عمل قصاص، تكرار جنايت قبلى است.» يا «قصاص، ناشى از غريزه‏ى انتقام‏جوئى است.» يا «قانون قصاص، يادگار دوران سبعيت و توحّش است…» به خوبى روشن مى‏شود، زيرا قصاص تكرار همان جنايت قبلى نيست، بلكه در مبدأ و غايت، با جنايت اولى فرق دارد قصاص، انتقام نيست بلكه براى ايجاد امنيت اجتماعى و حيات جمعى، نعمت ارزشمندى است، لذا مخاطب قرآن هم جمع و جامعه است نه وارث «ولكم فى القصاص حياة»(12)
قدمت يك اصل و قانون، دليلى بر يادگار بودن دوران سبعيت و توحش نيست، بلكه هدف و انگيزه است كه ارزش و جايگاه يك اصل و قانون را روشن و مشخص مى‏كند، در اجرا و تشريع قانون قصاص اگر غرض، برپائى عدالت اجتماعى و استقرار نظم و امنيت عمومى باشد، قانون است ممدوح و پسنديده و تمدن‏ساز، ولو به دوران گذشته ارتباط داشته باشد، درست است كه گفته‏اند: «الرحمة فوق العدل» ولى نبايد فراموش كرد كه فضل و رحمت هرگز نمى‏تواند به اندازه‏ى اجراى عدالت، در جهت تثبيت امنيت و حفظ و پاسدارى از مصالح و منافع عمومى، مؤثر واقع شود.

حدود و امنيت‏

تعريف حدّ

در لغت، هر چيزى كه بين دو چيز، واسطه شده و از اختلاط آنها، جلوگيرى كند، حدّ گفته مى‏شود، كه جمع آن حدود است و در اصطلاح فقه و شرع، به كيفر و مجازات بدنى، كه براى بعضى از اعمال و جرائم، معين شده است؛ اطلاق مى‏گردد، فرق حدود با تعزيرات، اين است كه در حدّ، مقدار كيفر و مجازات، تعيين شده است؛ ولى تعزير؛ مجازات سبكتر است و اندازه آن، منوط به رأى و نظر حاكم شرع است، به گفته راغب: علت تسميه و نامگذارى «حد» زنا و «خمر» آن است كه: اجراى حدّ، مرتكبين را از، ارتكاب مجدد بازداشته و ديگران نيز، به خود آمده و براى اين كه مشمول قانون اجراى حدود الهى نشوند، دست و بالشان را جمع خواهند كرد و دنبال اعمال خلاف و غير قانونى و جرم و جنايت، نخواهند رفت.

حدود در قرآن‏

اعمال و جرائمى كه حد آنها در قرآن كريم ذكر شده است عبارت است از: زنا، سرقت، قذف و محاربه‏

حدّ محارب‏

در سوره «مائده» راجع به حدّ محارب مى‏خوانيم كه: «كيفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمى خيزند و اقدام به فساد در روى زمين مى‏كنند (و با تهديد اسلحه، به جان، مال و ناموس مردم حمله مى‏برند) اين است كه اعدام شوند، يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها بعكس يكديگر، بريده شود و يا از سرزمين خود، تبعيد گردند؛ اين رسوايى آنها در دنياست و در آخرت مجازات عظيمى دارند.»(13)
در آيه شريفه خدا و رسول خدا(ص)، با هم ذكر شده است، لذا مراد از دشمنى و محاربه، دشمنى خاصى است كه علاوه بر خداوند؛ حضرت رسول اكرم نيز در آن دخالت دارد؛ لذا مراد از محاربه با خدا و رسول او، اعمال و رفتارى است كه برگشت مى‏كند به ابطال اثرِ چيزى كه رسول خدا بر آن ولايت دارد؛ لذا مراد از محاربه و افساد در زمين، از طريق جنگ، دزدى و راهزنى… مصداق پيدا كرده و امنيت و آرامش عمومى را خدشه دار مى‏سازد. محاربه و افساد در زمين هنگامى باعث ايجاد خوف و ناامنى عمومى مى‏شود، كه مردم را با اسلحه، تهديد به قتل و سرقت اموال و تجاوز به عرض و ناموس آنها بنمايند.(14)
از حضرت رضا(ع) در تفسير آيه نقل شده است: «آنكه با خدا و رسولش محاربه كند و در گسترش فساد در زمين بكوشد و مثلاً كسى را به قتل برساند، به همان جرم كشته مى‏شود و اگر هم «بكشد» و هم مالى را بدزدد هم كشته مى‏شود و هم به دار آويخته مى‏شود و اگر مال را بدزدد ولى كسى را نكشد، تنها دست و پايش، به طور خلاف، قطع مى‏گردد و اگر شمشير بكشد و به محاربه خدا، و رسول خدا برخيزد و فساد هم در زمين بگستراند، ولى نه كسى رابكشد و نه مالى را بدزدد، از آن شهر، تبعيد مى‏شود.»(15)

حدّ سارق‏

«دست مرد دزد و زن دزد را، به كيفر عملى كه انجام داده‏اند، بعنوان يك مجازات الهى قطع كنيد؛ و خداوند توانا و حكيم است»(16) «نكال» در متن آيه، به معناى عقوبتى است كه به مجرم مى‏دهند تا از جرائم خود، دست بردارد و ديگران هم با ديدن آن، عبرت بگيرند. از امام صادق(ع) نقل شده است كه «وقتى دزد دستگير شد و وسط كف دستش، قطع گرديد، اگر دوباره دزدى كند، پايش نيز از وسط قدم قطع مى‏شود و اگر بار سوم، باز دزدى كرد، به حبس ابد، محكوم مى‏گردد، در صورتى كه در آن زندان نيز مرتكب دزدى شود كشته خواهد شد».(17)

«حدّ زِنا»

از جمله شهوات كه در طبيعت انسان، قرار داده شده و اكثراً باعث جرم و جنايت و ناامنى و احياناً نزاع و خونريزى مى‏شود، شهوت جنسى است. شهوت جنسى آتش زير خاكسترى را مى‏ماند، كه اگر درست، جهت داده نشود و كنترل نگردد، هر لحظه امكان دارد فردى، خانواده‏اى و يا جامعه‏اى را طعمه خويش ساخته و نابود كند.
در بعضى آيات قرآن، عمل شنيع زنا، در كنار گناهانى چون: شرك به خدا و قتل نفس آمده است، كه اين خود شدت جرم زنا را مى‏رساند؛ لذا در سوره فرقان مى‏خوانيم كه: «و (بندگان خاص خداوند) كسانى هستند كه معبودى ديگرى با خداوند نمى‏خوانند، و انسانى كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز بحق نمى‏كشند، و زنا نمى‏كنند، هر كس چنين كند مجازات سختى خواهد شد».(18)
در سوره اسراء، ابتدا منعى از كشتن فرزند، به خاطر ترس از گرسنگى شده است، يك آيه بعدش منعى از كشتن انسانهاى بى گناه بيان شده و در وسط اين دو آيه، آيه منعى از عمل ننگين زنا آمده كه: «و نزديك زنا نشويد» كه كار بسيار زشت و بد راهى است».(19)

اجراى حد زنا و امنيت اجتماعى‏

دين مقدس اسلام، راههاى مشروع و قانونى را براى ارضاء و كنترل غرائز جنسى،: در نظر گرفته است، تا بتواند آرامش و آسايش فردى و اجتماعى را تأمين؛ و دغدغه و نگرانى روحى و روانى غيرتمندان عفيف و پاكدامن را مرتفع سازد، آخرين راهكار دين مقدس اسلام، در اين حوزه؛ اجراى حدّ زنا، مى‏باشد. حدّ زناى كه بهترين وسيله و مؤثرترين روش بازدارنده از جرم و جنايات است. حدّى كه نيكان را عزيز و محترم، و مجرمين و جنايتكاران را رسوا و تأديب نموده و امنيت و آرامش را در جامعه ايجاد مى‏نمايد، دستهاى آلوده و كثيف را، از حريم عفاف مردم، قطع و كوتاه مى‏سازد؛ لذا در سوره مباركه نور مى‏خوانيم: «هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد، و نبايد رأفت (محبت كاذب) نسبت به آن دو، شما را از اجراى حكم الهى؛ مانع شود، اگر به خدا و روز جزاء ايمان داريد؛ و بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند».(20)
اينكه قرآن كريم مى‏گويد: بايد عده‏اى از مؤمنين، هنگام اجراى حدّ، حضور داشته و از نزديك، جريان را مشاهده كنند، براى اين است كه از يك طرف، شخص مجرم، چهره كثيفش؛ روشن شده و عرصه زندگى در اجتماع، برايش تنگ شود، تا از ارتكاب مجدّد، خوددارى كند، از طرفى ديگر، ديگران نيز دست و پاى خود را جمع كرده و هوس فحشاء و منكرات نكنند و اِلاّ به چنگ قانون افتاده و رسواى خاص و عام خواهند شد.
اجراى حدود؛ كه در متون اسلامى، فراوان مورد تأكيد قرار گرفته است از يك جهت مؤثرترين وسيله‏اى است براى ايجاد امنيت و آرامش اجتماعى، اگر دست جانى بزهكار، قطع شود، بقيه دستها؛ هوس دزدى نخواهند كرد، ولى اگر دست سارق قطع نشود، هر روز بر تعداد آنها افزوده و زندگى اجتماعى به جهنمى غير قابل تحمّل، تبديل خواهد شد. اگر افراد زانى، قاذف، شارب الخمر و محتكر… حدود و تعزيرات اسلامى را در تعقيب خود، احساس كنند، دست از اعمال ننگين خود، برداشته و يا به حداقل اكتفا خواهند كرد، ولى در صورتى كه حدود و تعزيرات اسلامى، تعطيل شود، افراد تبهكار و جانى، بدون ترس و وحشت، زندگى را به كام مردم، تلخ خواهند كرد.

اجراى حدود و حيات واقعى‏

هنگامى كه از امام كاظم (ع) راجع به تفسير آيه «يُحْيىِ الارضَ بَعد مَوتِها» سؤال مى‏شود و اينكه مراد از احياى زمين چيست؟ و با چه چيزى، احياء مى‏شود؟ امام در جواب مى‏فرمايد: «زنده شدن زمين به اين نيست كه باران ببارد و آب در نهرها جارى شود و دشتها سبز و خرّم گردد و درختها شكوفه بدهد، بلكه حيات واقعى در روى زمين، آن وقت، تحقق پيدا مى‏كند، كه خداوند براى هدايت مردم، مردانى را مبعوث، و آنها، عدالت را در جامعه حاكم نمايند، و با حاكميت عدالت و ارزشهاى الهى، روى زمين آباد مى‏گردد و انسانها؛ روى سعادت و خوشبختى را خواهند ديد. آگاه باشيد كه پياده شدن و اجراى حدود الهى در روى زمين، از چهل روز بارش باران، بيشتر به حال مردم، سودمند است».(21)
به اميد روزى كه با اجراى قوانين، احكام و دستورات اسلام راستين در پهندشت هستى، ظلم ،تجاوز، سرقت، اختلاس و ناامنى‏ها و ناهنجاريها، از كل جهان، رخت بر بندد، و خورشيد عدالت و برابرى، امنيت و آزادى و سعادت و خوشبختى، از وراى جبال، و حجابهاى خفقان، استثمار و استعمار و بى عدالتى و نامردى، سر برآورده و بر صفحه زندگى تاريك و آشفته انسان، بتابد، و چشمه ساران فضيلت، انسانيت و نيكبختى، از هر سو، به جوش آمده و بر پهنه كوير زندگى، جارى شود، گلهاى اخلاق و آزادى از هر سو جوانه زده و گلبوته‏هاى اميد، صلح، آرامش و امنيت زينت بخش آغوش گرم انسانها و اجتماعات بشرى شود.

پى‏نوشت‏ها:
1) نهج البلاغه، خطبه 2: بَارضٍ عالِمُها مُلْجَمٌ و جاهِلُها مُكرَّمٌ.
2) الخصال، ج 1، ص 19؛ بحارالانوار، ج 81، ص 171: خمسُ خصالٍ مَن فقد منهن واحدة لم يزل ناقص العيش زايل العقل مشغول القلب فأولها صحة البدن و الثانية الامن… .
3) سوره بقره، آيه 179.
4) التفسير المعين، ص 115، ذيل آيه 45 سوره مائده: «…لاَنّ من هم بالقتل يعرف اَنّه يقتَصّ منه فكفّ لذلك عن القتل كان حياة للذى كان هَمَّ بقتله و حياة لهذا الجانى الذى اراد ان يقتل و حياة لغيرهما من الناس اذا علموا ان القصاص واجب لايجسرون على القتل مخافة القصاص»
5) نهج البلاغة، حكمت 252، فرض اللَّه القِصاص حُقناً لِلدّماء.
6) همان، حكمت: 314 «ردُّو الحجر من حيث جاء فان الشرّ لا يدفعُه ألاّ الشر.»
7) بقره / 178: «يَا ايُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثَى‏ بِالْأُنثَى‏ فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيه…».
8) شورى/ 40: «وَ جَزَ ؤُاْ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَافَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّه».
9) التفسير المعين، ذيل آيه 45 مائده: من عَفا عن دم لم يكن له ثواب الّا الجنّه.
10) مائده/ 45.
11) التفسير المعين، ذيل آيه 45 مائده: عن ابى‏بصير قال: سألت اباعبداللَّه(ع) فَمَن تصدق به فهو كفارة له قال: يكفر عنه من ذنوبه بقدرما عَفا من جراح او غيره.
12) بقره/ 179.
13) قرآن كريم مائده 33. اِنّما جَزاؤ الّذينَ يُحارِبُونَ اللَّه وَ رَسُولَهُ و يَسْعَوْنَ فى الارض فَساداً اَنْ يُقَتَّلُوا اَوْ يُصَلَّبُوا او تُقَطَّعَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِن خِلاف اَوْ يُنْفُوا مِنَ الاَرْضِ ذلكَ لَهُم خِزْىٌ فى الدُّنيا و لَهُم فى الاخِرَةِ عذابٌ عظيمٌ.
14) الميزان جلد 6 ذيل آيه 33 مائده.
15) همان صفحه 338:… فقال: اذا حارب اللَّه و رسوله و سعى فى الارض فساداً فَقَتل، قُتِل به و ان قتل و اخذ المال قُتل و صُلب و ان اخذ المال و لم يقتل قطعت يده و رجله من خلاف و ان شهر السيف فحارب رسوله وسعى فى الارض فساداً فقتل قتل به….
16) قرآن كريم، سوره مائده آيه /38: و السارق و السارقةُ فاقَطعُوا ايديهُما جَزاءً بما كسَبَا نكالاً مِن اللَّه و اللَّه عزيزٌ حكيم.
17) تفسير عياشى: 1 صفحه 318 ح 105.
18) قرآن كريم فرقان 68: و الَّذينَ لا يَدْعُونَ مع اللَّه اِلهاً ءَاخَرَ و لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ اِلا بالحَقِّ و لا يَزْنُونَ و مَن يَفْعَل‏ذلك يَلْقَ أثاماً.
19) قرآن كريم اسراء 33: و لا تَقَربُوا الزِّنى‏ اِنَّهُ كانَ فاحشةً و سآءَ سبيلاً.
20) قرآن كريم سوره نور/2: الزانية و الزّانى فاجلِدُوا كُلَّ واحدٍ مِنهُما مائَةَ جَلْدَة و لا تَأخُذْكُم بهما رَأفة فى دِينِ اللَّه اِنْ كُنْتُمْ تُؤمِنُونَ باللَّه و اليوم الآخرِ و ليَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَة مِنَ المؤمنينَ.
21) وسائل الشيعه ، ابواب مقدمات حدود ج 28/12 حديث 3: قال ليس يحييها بالقطر ولكن يبعث الله رجلاً فيحيون العدل، فتحيى الارض لاحياء العدل و لاقامة الحدّ فيه انفع فى الارض من القطر اربعين صباحاً.