نقش احكام جزايى در ايجاد امنيت
محمد آصف عطائى
اين مقاله توسط مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى تهيه شده است
نظم و امنيت اجتماعى و اعتماد و اطمينان عامهاى مردم، نسبت به حفظ ارزشهاى ملى و مذهبى، از اساسىترين و حساسترين بخشها و حوزههاى امنيت، و از جملهى نيازهاى اوليهى جوامع بشرى به حساب مىآيد، ضرورت حياتى آن، هنگامى درك مىشود كه انسان پيامدهاى ايجابى و سلبى آن را شناسائى نمايد.
حفظ جان، مال، ناموس و حيثيت انسان، متوقف به وجود امنيت و ثبات اجتماعى مىباشد. اگر امنيت از جامعهاىرخت بر بندد، و به جاى آن هرج و مرج و ناامنى گسترش پيدا كند، به گونهاى كه جان، مال و آبروى افراد، در معرض خطر قرار گيرد، قطعاً ادامهى حيات، زندگى و پيشرفت در چنين محيط ناامنى، امكانپذير نخواهد بود.
افزون بر اين سرمايهگذارى، پيشرفت، تلاش و فعاليت در جهت رشد و ترقى جامعه و مردم، نيازمند بستر مناسبى است كه نخستين شرط آن در حوزههاى مختلف سياسى، اقتصادى و فرهنگى، استقرار نظم و امنيت است. وقتى شرائط اجتماعى ناامن باشد، تجّار و ثروتمندان در حوزهى اقتصاد، از سرمايهگذارى خوددارى خواهند كرد و در مسائل علمى و فرهنگى اهل قلم و انديشه، فعاليت لازم را انجام نخواهند داد و در اظهارنظر و عقيده مردم راه كتمان و تقيه را در پيش خواهند گرفت و تضارب افكار، آرا و انديشهها، ديگر معنايى نخواهد داشت. در يك چنين فضاى آلوده و مسموم، انسانهاى بىشخصيت و متملق، صحنهگردان جامعه شده و با نفاق و دورويى ارزشهاى مادى و معنوى جامعه و مردم را بازيچهى اميال و خواستههاى خود قرار خواهند داد.
حضرت على(ع) يكى از ويژگىهاى عصر جاهليت را، عدم امنيت، مخصوصاً براى انديشمندان و آگاهان جامعه شمرده و مىگويد: «جامعهى جاهليت، جامعهاى بود كه انديشمندان و آگاهان جامعه، دهانشان بسته و نادانان و انسانهاى بىهويت، مورد احترام بودند…»(1)
بعلاوه استفاده از امكانات و نعمتهاى مادى و معنوى كه خداوند در اختيار انسانها قرار داده است در سايهى امنيت و آرامش اجتماعى، امكانپذير خواهد بود. لذا اگر امنيت و آرامش در زندگى انسان، وجود داشته باشد، استفاده از مواهب و نعمتهاى الهى و تلاش و فعاليت براى رفع نيازها و مايحتاج زندگى، فراهم خواهد شد، ولى اگر شب و روز انسان، در فضاى آلوده به ترس، ناامنى و اضطراب سپرى شود، استفاده از نعمتها و لذائذ زندگى، شيرينى و حلاوتش را از دست خواهد داد ولو انسان در محيطى باشد كه از نظر آب و هوا مساعد و از نظر رفاه و آسايش هم در وضع مطلوب به سر برد، ولى هيولاى ترس، اضطراب و ناامنى شرنگ تلخ و ناگوارش را به كام همه خواهد پاشيد. به همين خاطر، در جامعه و محيطى كه ناامنى حاكم شود، افراد آن، از همهى امكانات مادى و رفاهى خويش دست بر مىدارند و در مكان امن، با حداقل امكانات مادى و رفاهى زندگى مىكنند.
لذا امام صادق(ع) مىفرمايد: «پنج خصلت و ويژگى اگر در زندگى انسان نباشد، لذت و شيرينى زندگى از بين خواهد رفت، و عقل و خرد از كار افتاده و دل را به خود مشغول مىدارد كه اولى آن، صحت و سلامتى و دومى آن، نعمت امنيت و آرامش است…»(2)
خلاصه آنكه نخستين شرط زندگى سالم اجتماعى استقرار نظم و امنيت اجتماعى است، نظم و امنيتى كه در سايهى آن، آحاد جامعه در انجام فعاليتهاى مشروع و قانونى خود، آزادى كامل داشته و از امكانات جامعه به طور يكسان برخوردار باشند و همهى افراد بدون توجه به رنگ، نژاد، مليت و منزلت اجتماعى، اقتصادى، سياسى و خانوادگى در برابر قانون مساوى باشند.
حال سخن را با اين سؤال پى مىگيريم كه: دين اسلام براى ايجاد نظم و امنيت در جامعه، چه راهكارهايى را در نظر گرفته است؟
نظم و امنيت اجتماعى، جايگاه خاص و ويژهاى را در متن فرهنگ غنى اسلام، به خود اختصاص داده است. دين مقدس اسلام براى ايجاد وضعيت مطلوبى كه در پرتوى آن، عامهى مردم در تمام زواياى زندگى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى از آرامش و امنيت كامل برخوردار شوند. اصول و قوانينى را مطرح، و پيشكش جوامع بشرى نموده است تا از يك سو از درون، انسانها را متحول ساخته و زمنيه اكتساب فضايل اخلاقى را فراهم سازد، و از طرف ديگر، عليه اراذل و اوباش و قانونشكنان كه با اعمال و رفتار غيرانسانى و غير اخلاقى خويش، امنيت و آرامش مردم را بر هم زده و نظم عمومى را مختل مىسازد، مبارزهى جدى، مداوم و قاطعانهاى را سازماندهى نمايد. دين اسلام در كنار اصل خودآگاهى، اصول و راهكارهايى را «به منظور پاكسازى جامعه از فساد و تبهكارى و مبارزه و پيكار با ريشههاى ناامنى و ناهنجارىهاى اجتماعى» قوياً مورد توصيه و تأكيد قرار داده است كه به برخى از آنها به صورت فهرستوار اشاره مىشود:
1. اعلام مقررات از قبيل: اعتقاد قلبى، احكام عبادى و دستورات اخلاقى، رعايت تقوا، عدالت و تعاون و همكارى، منع از فساد، تجاوز و ستمگرى… و گنجاندن اين امور، زيرِ پوشش فرامين و قوانين الهى كه سرپيچى و تخلف از آن، خشم و غضب الهى و عذاب و آتش اخروى را به دنبال خواهد داشت.
ناگفته پيداست كه تهديد انسانهاى مجرم و تبهكار و قانونشكن به عذاب الهى، در واقع تعبيهى يك دستگاه پليسى نيرومند و كنترل كننده در درون جان انسانهاست. نيروى قدرتمندى كه در خلوت و جلوت و در حضور و غياب، مراقب رفتار و گفتار انسانها مىباشد.
2. طرح و برنامههاى تربيتى كه از دامان مادر و محيط خانواده شروع و محيط اجتماع و مراحل مختلف زندگى انسان را در بر مىگيرد. اصول و ارزشهاى تربيتى كه اگر درست پياده شود قطعاً جامعهى بشرى را به سوى ارزشهاى انسانى و اخلاقى و كمالات معنوى، رهنمون مىگردد.
3. ايجاد مسؤوليت مشترك در قالب اصل امر به معروف و نهى از منكر و اينكه آحاد جامعه در قبال حوادث و اتفاقات كه در گوشه و كنار جامعه به وقوع مىپيوندد، مسؤول هستند و تا جايى كه برايشان مقدور و ممكن باشد بايد از لغزشها و انحرافات يكديگر جلوگيرى كنند و همديگر را به اعمال نيك و انسانى دعوت نموده و از اعمال زشت و ناپسند و مجرمانهاى كه قهر و غضب الهى، فساد، هرج و مرج و ناامنى اجتماعى را به دنبال دارد نهى نموده و آنها را به وظايف دينى، اجتماعى و ملىشان وادار نمايند و آگاه سازند.
4. وضع قوانين جزايى و كيفرى كه حاكم و حكومت اسلامى براى ايجاد نظم و امنيت و جلوگيرى از هرج و مرج و ناامنى بدون هيچ گونه تبعيض و تفاوتى دقيقاً بايد اجراء نمايد، مىتوان گفت آخرين راهكار كه دين مقدس اسلام، براى استقرار نظم و امنيت و توسعه و گسترش آن و مبارزه با چالشهاى اجتماعى و خشكاندن ريشههاى ناامنى، بزهكارى و تبهكارى… در نظر گرفته است احكام جزايى و قوانين كيفرى، مثل قصاص، حدود و تعزيرات… مىباشد و ما نيز در اين بخش قدرى درنگ و تأمل نموده و نكاتى را يادآور مىشويم:قصاص و امنيت
قصاص به معناى مقابلهى به مثل در جنايات عمومى و عمدى است. قصاص را از آن جهت، قصاص گويند كه در تعقيب و به دنبال جنايت اوليه مىباشد.
عزيزترين سرمايهى انسان در زندگى دنيوى، حيات او است. در قوانين اسلامى، ارزش حيات انسان، با هيچ چيز ديگرى، قابل مقايسه نيست، تا جايى كه جرم قتل و آدمكشى، در رديف گناهانى چون شرك به خدا، و كشتن يك انسان به منزلهى كشتن تمام انسانها و هدايت و نجات يك انسان به منزلهى هدايت و نجات تمام انسانها تلقى شده است. به جرأت مىتوان گفت: مقام، منزلت و ارزشى كه دين مقدس اسلام براى انسانها و حيات او قائل شده است در هيچ مكتب ديگرى ديده نمىشود. دين مقدس اسلام براى اينكه حيات و زندگى انسان را در مجراى طبيعى، پويا و پرتحرك آن به جريان در آورد در كنار ساير اصول تربيتى و ضوابط ديگرى قانون قصاص را در نظر گرفته است و با تشريع و اجراى آن، حيات را براى جامعهى انسانى به ارمغان آورده و عرصهى زندگى را براى تاخت و تاز افراد مجرم، تبهكار و متخلف از قوانين و مقررات، كه مانع آسايش و آرامش زندگى مردم مىشوند، تنگ نموده است لذا در يك جملهى كوتاه اما بسيار رسا و بليغ و پر معنا، فلسفهى قانون قصاص را بيان داشته است كه: «وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَااولى الألْباب لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» (3).
درك و فهم قانون قصاص در آيهى شريفه به صاحبان خرد و انديشه واگذار شده است ولى امام سجاد(ع) در يك بيان بسيار زيبا، آيهى مباركه را تفسير و درك و فهم آن را سهل و آسان كرده است لذا مىفرمايد: «اگر فردى تصميم بگيرد ديگرى را به قتل رسانده و از بين ببرد و از قانون قصاص و الزامى بودن آن، اطلاع داشته و بداند كه در صورت ارتكاب قتل، خود او نيز به دست قانون، افتاده و به كيفر عمل ننگين خود، خواهد رسيد، قطعاً دست از قتل و آدمكشى بر مىدارد و نتيجهاش اين مىشود كه: كسى را كه مىخواسته است به قتل برساند، زنده بماند، و نيز خود فرد جانى كه تصميم ارتكاب قتل را داشته است زنده مانده و قصاص نخواهد شد، چون جرمى مرتكب نشده است تا كيفرش را ببيند و نيز حيات بقيهى افراد جامعه بيمه و تضمين مىشود: زيرا انسانهاى جانى و تبهكار، هرگاه متوجه قانون قصاص و ضرورت اجراى آن شوند، ترس و لرزه بر اندام و قامتشان مستولى شده دست از قتل و آدمكشى بر مىدارند»(4)
از حضرت على(ع) نيز نقل شده است كه: «خداوند قصاص را واجب نموده است تا جان مردم در امان بوده و خون آنها به ناحق بر زمين ريخته نشود.»(5) باز از آن حضرت نقل شده است كه: «سنگ را از همان جاى كه دشمن پرت كرده است بازگردانيد كه شرّ را جز شرّ پاسخى نيست.»(6)
آنچه از مجموع آيات و روايات استفاده مىشود اين است كه: قانون قصاص و اجراى آن، براى استقرار نظم و امنيت، بر طرف ساختن هرج و مرج از جامعه، جلوگيرى از توسعه و گسترش فساد و جنايت… و عبرتگيرى آحاد مردم… وضع شده است، نه براى انتقام و انتقامگيرى، اجراى قصاص، نسبت به افراد جانى و تبهكار براى جلوگيرى از جنايات و قتلهاى بعدى، مؤثرترين راه و منطقىترين روش است، وجود افراد جانى و تبهكار در اجتماعات انسانى بسان عضو فاسد شده و غدهى چركين بدن است كه اگر به موقع علاج نشود امكان سرايت ميكروب به بقيهى اعضاء نيز وجود دارد، لذا اگر طبيب و جراح حاذق از طريق دارو و درمان بتواند راه علاجى پيدا كند، اقدام خواهد كرد ولى اگر راه ديگرى وجود نداشته باشد. جز جراحى و قطع عضو، يك لحظه هم درنگ نخواهد كرد.
حق قصاص و از بين بردن افراد شرور و تبهكار و پاكسازى جامعه از وجود ننگين آنها، درست مانند جراحى غدهى چركين است كه فاسد شده و قابل اصلاح و درمان نيست.
ولى با تمامى آثارى كه در اجراى قانون قصاص، وجود دارد، در قوانين اسلامى، حق قصاص كه براى اولياى مقتول در نظر گرفته شده است حتمى و لازمالاجراء نيست بلكه حقى است قابل تغيير و اسقاط، دين اسلام براى افرادى كه بخواهند به مراتب عالى انسانى سير و صعود كنند، مسير را مشخص و راه را باز گذاشته است، در كنار حق قصاص، جنبهى عفو و گذشت را بيشتر رنگ و رونق داده است، لذا در آيه شريفه مىخوانيم كه: «اى افرادى كه ايمان آوردهايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، زن در برابر زن، پس اگر كسى از سوى برادر «دينى» خود چيزى به او بخشيده شود «حكم قصاص او به ديه تبديل گردد» بايد از راه پسنديده پيروى كند «و صاحب خون، حال پرداختكنندهى ديه را در نظر گيرد» و او «قاتل» نيز به نيكى ديه را پرداخت كند، اين تخفيف و رحمتى است از جانب پروردگار شما»(7)
در سورهى شورى مىخوانيم كه «جزاى بدى، بدى است، با وجود اين هر كس عفو و اصلاح كند پاداش او با خداست»(8) پيامبرگرامى اسلام هم فرمودهاند: «هر كس از خون بگذرد ثوابى براى او نيست جز بهشت»(9) و نيز ابابصير از امامصادق(ع) درباره «فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّه»(10) سؤال مىكند. حضرت در جواب مىفرمايد: يعنى اگر صدقه بدهد و از قاتل كمتر بگيرد به همان مقدار كه عفو كرده از گناهانش مىريزد»(11)
از مجموع مطالب ياد شده جواب اشكالاتى همچون:
«عمل قصاص، تكرار جنايت قبلى است.» يا «قصاص، ناشى از غريزهى انتقامجوئى است.» يا «قانون قصاص، يادگار دوران سبعيت و توحّش است…» به خوبى روشن مىشود، زيرا قصاص تكرار همان جنايت قبلى نيست، بلكه در مبدأ و غايت، با جنايت اولى فرق دارد قصاص، انتقام نيست بلكه براى ايجاد امنيت اجتماعى و حيات جمعى، نعمت ارزشمندى است، لذا مخاطب قرآن هم جمع و جامعه است نه وارث «ولكم فى القصاص حياة»(12)
قدمت يك اصل و قانون، دليلى بر يادگار بودن دوران سبعيت و توحش نيست، بلكه هدف و انگيزه است كه ارزش و جايگاه يك اصل و قانون را روشن و مشخص مىكند، در اجرا و تشريع قانون قصاص اگر غرض، برپائى عدالت اجتماعى و استقرار نظم و امنيت عمومى باشد، قانون است ممدوح و پسنديده و تمدنساز، ولو به دوران گذشته ارتباط داشته باشد، درست است كه گفتهاند: «الرحمة فوق العدل» ولى نبايد فراموش كرد كه فضل و رحمت هرگز نمىتواند به اندازهى اجراى عدالت، در جهت تثبيت امنيت و حفظ و پاسدارى از مصالح و منافع عمومى، مؤثر واقع شود.حدود و امنيت
تعريف حدّ
در لغت، هر چيزى كه بين دو چيز، واسطه شده و از اختلاط آنها، جلوگيرى كند، حدّ گفته مىشود، كه جمع آن حدود است و در اصطلاح فقه و شرع، به كيفر و مجازات بدنى، كه براى بعضى از اعمال و جرائم، معين شده است؛ اطلاق مىگردد، فرق حدود با تعزيرات، اين است كه در حدّ، مقدار كيفر و مجازات، تعيين شده است؛ ولى تعزير؛ مجازات سبكتر است و اندازه آن، منوط به رأى و نظر حاكم شرع است، به گفته راغب: علت تسميه و نامگذارى «حد» زنا و «خمر» آن است كه: اجراى حدّ، مرتكبين را از، ارتكاب مجدد بازداشته و ديگران نيز، به خود آمده و براى اين كه مشمول قانون اجراى حدود الهى نشوند، دست و بالشان را جمع خواهند كرد و دنبال اعمال خلاف و غير قانونى و جرم و جنايت، نخواهند رفت.
حدود در قرآن
اعمال و جرائمى كه حد آنها در قرآن كريم ذكر شده است عبارت است از: زنا، سرقت، قذف و محاربه
حدّ محارب
در سوره «مائده» راجع به حدّ محارب مىخوانيم كه: «كيفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمى خيزند و اقدام به فساد در روى زمين مىكنند (و با تهديد اسلحه، به جان، مال و ناموس مردم حمله مىبرند) اين است كه اعدام شوند، يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها بعكس يكديگر، بريده شود و يا از سرزمين خود، تبعيد گردند؛ اين رسوايى آنها در دنياست و در آخرت مجازات عظيمى دارند.»(13)
در آيه شريفه خدا و رسول خدا(ص)، با هم ذكر شده است، لذا مراد از دشمنى و محاربه، دشمنى خاصى است كه علاوه بر خداوند؛ حضرت رسول اكرم نيز در آن دخالت دارد؛ لذا مراد از محاربه با خدا و رسول او، اعمال و رفتارى است كه برگشت مىكند به ابطال اثرِ چيزى كه رسول خدا بر آن ولايت دارد؛ لذا مراد از محاربه و افساد در زمين، از طريق جنگ، دزدى و راهزنى… مصداق پيدا كرده و امنيت و آرامش عمومى را خدشه دار مىسازد. محاربه و افساد در زمين هنگامى باعث ايجاد خوف و ناامنى عمومى مىشود، كه مردم را با اسلحه، تهديد به قتل و سرقت اموال و تجاوز به عرض و ناموس آنها بنمايند.(14)
از حضرت رضا(ع) در تفسير آيه نقل شده است: «آنكه با خدا و رسولش محاربه كند و در گسترش فساد در زمين بكوشد و مثلاً كسى را به قتل برساند، به همان جرم كشته مىشود و اگر هم «بكشد» و هم مالى را بدزدد هم كشته مىشود و هم به دار آويخته مىشود و اگر مال را بدزدد ولى كسى را نكشد، تنها دست و پايش، به طور خلاف، قطع مىگردد و اگر شمشير بكشد و به محاربه خدا، و رسول خدا برخيزد و فساد هم در زمين بگستراند، ولى نه كسى رابكشد و نه مالى را بدزدد، از آن شهر، تبعيد مىشود.»(15)حدّ سارق
«دست مرد دزد و زن دزد را، به كيفر عملى كه انجام دادهاند، بعنوان يك مجازات الهى قطع كنيد؛ و خداوند توانا و حكيم است»(16) «نكال» در متن آيه، به معناى عقوبتى است كه به مجرم مىدهند تا از جرائم خود، دست بردارد و ديگران هم با ديدن آن، عبرت بگيرند. از امام صادق(ع) نقل شده است كه «وقتى دزد دستگير شد و وسط كف دستش، قطع گرديد، اگر دوباره دزدى كند، پايش نيز از وسط قدم قطع مىشود و اگر بار سوم، باز دزدى كرد، به حبس ابد، محكوم مىگردد، در صورتى كه در آن زندان نيز مرتكب دزدى شود كشته خواهد شد».(17)
«حدّ زِنا»
از جمله شهوات كه در طبيعت انسان، قرار داده شده و اكثراً باعث جرم و جنايت و ناامنى و احياناً نزاع و خونريزى مىشود، شهوت جنسى است. شهوت جنسى آتش زير خاكسترى را مىماند، كه اگر درست، جهت داده نشود و كنترل نگردد، هر لحظه امكان دارد فردى، خانوادهاى و يا جامعهاى را طعمه خويش ساخته و نابود كند.
در بعضى آيات قرآن، عمل شنيع زنا، در كنار گناهانى چون: شرك به خدا و قتل نفس آمده است، كه اين خود شدت جرم زنا را مىرساند؛ لذا در سوره فرقان مىخوانيم كه: «و (بندگان خاص خداوند) كسانى هستند كه معبودى ديگرى با خداوند نمىخوانند، و انسانى كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز بحق نمىكشند، و زنا نمىكنند، هر كس چنين كند مجازات سختى خواهد شد».(18)
در سوره اسراء، ابتدا منعى از كشتن فرزند، به خاطر ترس از گرسنگى شده است، يك آيه بعدش منعى از كشتن انسانهاى بى گناه بيان شده و در وسط اين دو آيه، آيه منعى از عمل ننگين زنا آمده كه: «و نزديك زنا نشويد» كه كار بسيار زشت و بد راهى است».(19)اجراى حد زنا و امنيت اجتماعى
دين مقدس اسلام، راههاى مشروع و قانونى را براى ارضاء و كنترل غرائز جنسى،: در نظر گرفته است، تا بتواند آرامش و آسايش فردى و اجتماعى را تأمين؛ و دغدغه و نگرانى روحى و روانى غيرتمندان عفيف و پاكدامن را مرتفع سازد، آخرين راهكار دين مقدس اسلام، در اين حوزه؛ اجراى حدّ زنا، مىباشد. حدّ زناى كه بهترين وسيله و مؤثرترين روش بازدارنده از جرم و جنايات است. حدّى كه نيكان را عزيز و محترم، و مجرمين و جنايتكاران را رسوا و تأديب نموده و امنيت و آرامش را در جامعه ايجاد مىنمايد، دستهاى آلوده و كثيف را، از حريم عفاف مردم، قطع و كوتاه مىسازد؛ لذا در سوره مباركه نور مىخوانيم: «هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد، و نبايد رأفت (محبت كاذب) نسبت به آن دو، شما را از اجراى حكم الهى؛ مانع شود، اگر به خدا و روز جزاء ايمان داريد؛ و بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند».(20)
اينكه قرآن كريم مىگويد: بايد عدهاى از مؤمنين، هنگام اجراى حدّ، حضور داشته و از نزديك، جريان را مشاهده كنند، براى اين است كه از يك طرف، شخص مجرم، چهره كثيفش؛ روشن شده و عرصه زندگى در اجتماع، برايش تنگ شود، تا از ارتكاب مجدّد، خوددارى كند، از طرفى ديگر، ديگران نيز دست و پاى خود را جمع كرده و هوس فحشاء و منكرات نكنند و اِلاّ به چنگ قانون افتاده و رسواى خاص و عام خواهند شد.
اجراى حدود؛ كه در متون اسلامى، فراوان مورد تأكيد قرار گرفته است از يك جهت مؤثرترين وسيلهاى است براى ايجاد امنيت و آرامش اجتماعى، اگر دست جانى بزهكار، قطع شود، بقيه دستها؛ هوس دزدى نخواهند كرد، ولى اگر دست سارق قطع نشود، هر روز بر تعداد آنها افزوده و زندگى اجتماعى به جهنمى غير قابل تحمّل، تبديل خواهد شد. اگر افراد زانى، قاذف، شارب الخمر و محتكر… حدود و تعزيرات اسلامى را در تعقيب خود، احساس كنند، دست از اعمال ننگين خود، برداشته و يا به حداقل اكتفا خواهند كرد، ولى در صورتى كه حدود و تعزيرات اسلامى، تعطيل شود، افراد تبهكار و جانى، بدون ترس و وحشت، زندگى را به كام مردم، تلخ خواهند كرد.اجراى حدود و حيات واقعى
هنگامى كه از امام كاظم (ع) راجع به تفسير آيه «يُحْيىِ الارضَ بَعد مَوتِها» سؤال مىشود و اينكه مراد از احياى زمين چيست؟ و با چه چيزى، احياء مىشود؟ امام در جواب مىفرمايد: «زنده شدن زمين به اين نيست كه باران ببارد و آب در نهرها جارى شود و دشتها سبز و خرّم گردد و درختها شكوفه بدهد، بلكه حيات واقعى در روى زمين، آن وقت، تحقق پيدا مىكند، كه خداوند براى هدايت مردم، مردانى را مبعوث، و آنها، عدالت را در جامعه حاكم نمايند، و با حاكميت عدالت و ارزشهاى الهى، روى زمين آباد مىگردد و انسانها؛ روى سعادت و خوشبختى را خواهند ديد. آگاه باشيد كه پياده شدن و اجراى حدود الهى در روى زمين، از چهل روز بارش باران، بيشتر به حال مردم، سودمند است».(21)
به اميد روزى كه با اجراى قوانين، احكام و دستورات اسلام راستين در پهندشت هستى، ظلم ،تجاوز، سرقت، اختلاس و ناامنىها و ناهنجاريها، از كل جهان، رخت بر بندد، و خورشيد عدالت و برابرى، امنيت و آزادى و سعادت و خوشبختى، از وراى جبال، و حجابهاى خفقان، استثمار و استعمار و بى عدالتى و نامردى، سر برآورده و بر صفحه زندگى تاريك و آشفته انسان، بتابد، و چشمه ساران فضيلت، انسانيت و نيكبختى، از هر سو، به جوش آمده و بر پهنه كوير زندگى، جارى شود، گلهاى اخلاق و آزادى از هر سو جوانه زده و گلبوتههاى اميد، صلح، آرامش و امنيت زينت بخش آغوش گرم انسانها و اجتماعات بشرى شود.پىنوشتها:
1) نهج البلاغه، خطبه 2: بَارضٍ عالِمُها مُلْجَمٌ و جاهِلُها مُكرَّمٌ.
2) الخصال، ج 1، ص 19؛ بحارالانوار، ج 81، ص 171: خمسُ خصالٍ مَن فقد منهن واحدة لم يزل ناقص العيش زايل العقل مشغول القلب فأولها صحة البدن و الثانية الامن… .
3) سوره بقره، آيه 179.
4) التفسير المعين، ص 115، ذيل آيه 45 سوره مائده: «…لاَنّ من هم بالقتل يعرف اَنّه يقتَصّ منه فكفّ لذلك عن القتل كان حياة للذى كان هَمَّ بقتله و حياة لهذا الجانى الذى اراد ان يقتل و حياة لغيرهما من الناس اذا علموا ان القصاص واجب لايجسرون على القتل مخافة القصاص»
5) نهج البلاغة، حكمت 252، فرض اللَّه القِصاص حُقناً لِلدّماء.
6) همان، حكمت: 314 «ردُّو الحجر من حيث جاء فان الشرّ لا يدفعُه ألاّ الشر.»
7) بقره / 178: «يَا ايُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثَى بِالْأُنثَى فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيه…».
8) شورى/ 40: «وَ جَزَ ؤُاْ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَافَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّه».
9) التفسير المعين، ذيل آيه 45 مائده: من عَفا عن دم لم يكن له ثواب الّا الجنّه.
10) مائده/ 45.
11) التفسير المعين، ذيل آيه 45 مائده: عن ابىبصير قال: سألت اباعبداللَّه(ع) فَمَن تصدق به فهو كفارة له قال: يكفر عنه من ذنوبه بقدرما عَفا من جراح او غيره.
12) بقره/ 179.
13) قرآن كريم مائده 33. اِنّما جَزاؤ الّذينَ يُحارِبُونَ اللَّه وَ رَسُولَهُ و يَسْعَوْنَ فى الارض فَساداً اَنْ يُقَتَّلُوا اَوْ يُصَلَّبُوا او تُقَطَّعَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِن خِلاف اَوْ يُنْفُوا مِنَ الاَرْضِ ذلكَ لَهُم خِزْىٌ فى الدُّنيا و لَهُم فى الاخِرَةِ عذابٌ عظيمٌ.
14) الميزان جلد 6 ذيل آيه 33 مائده.
15) همان صفحه 338:… فقال: اذا حارب اللَّه و رسوله و سعى فى الارض فساداً فَقَتل، قُتِل به و ان قتل و اخذ المال قُتل و صُلب و ان اخذ المال و لم يقتل قطعت يده و رجله من خلاف و ان شهر السيف فحارب رسوله وسعى فى الارض فساداً فقتل قتل به….
16) قرآن كريم، سوره مائده آيه /38: و السارق و السارقةُ فاقَطعُوا ايديهُما جَزاءً بما كسَبَا نكالاً مِن اللَّه و اللَّه عزيزٌ حكيم.
17) تفسير عياشى: 1 صفحه 318 ح 105.
18) قرآن كريم فرقان 68: و الَّذينَ لا يَدْعُونَ مع اللَّه اِلهاً ءَاخَرَ و لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ اِلا بالحَقِّ و لا يَزْنُونَ و مَن يَفْعَلذلك يَلْقَ أثاماً.
19) قرآن كريم اسراء 33: و لا تَقَربُوا الزِّنى اِنَّهُ كانَ فاحشةً و سآءَ سبيلاً.
20) قرآن كريم سوره نور/2: الزانية و الزّانى فاجلِدُوا كُلَّ واحدٍ مِنهُما مائَةَ جَلْدَة و لا تَأخُذْكُم بهما رَأفة فى دِينِ اللَّه اِنْ كُنْتُمْ تُؤمِنُونَ باللَّه و اليوم الآخرِ و ليَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَة مِنَ المؤمنينَ.
21) وسائل الشيعه ، ابواب مقدمات حدود ج 28/12 حديث 3: قال ليس يحييها بالقطر ولكن يبعث الله رجلاً فيحيون العدل، فتحيى الارض لاحياء العدل و لاقامة الحدّ فيه انفع فى الارض من القطر اربعين صباحاً.