از تزكيه درون تا تصفيه برون
آخرين قسمتغلامرضا گلى زواره
به صلابت كوه به لطافت باران
امام در عرفان حماسى خود با معنويت قيام كرد و رابطه تنگاتنگ اين دو را بيان داشت و تبلور اجتماع عرفان و حماسه در تمامى ابعاد شخصيت ايشان مشاهده گرديد. امام در حالى كه حشمت، وقار و ابهت خيره كننده و كم مانند داشت حالتى از معنويت در سيمايش درخشندگى داشت كه از اين جهت با درك منحصرش آدمى به آرامش و امنيت خاطر مىرسيد. در حالى كه تحمل نگاه نافذ و شكافندهاش آسان نبود گرمى، مهر و عطوفتى كه در چشمانش موج مىزد چنان انسان را مجذوب مىساخت كه چه بسا فراموش مىكرد در مقابل مردى خارقالعاده با قدرتى شگفتانگيز قرار دارد. آن شخصيت بزرگ با تمامى اقتدار و عظمتى كه قدرتهاى جهان از شنيدن نامش به هراس مىافتادند. آن قدر رئوف بود كه وقتى با كودكان مواجه مىگرديد به آنان سلام مىنمود و حتى سهم اين نوباوگان را در پيشبرد نهضت اسلامى فراموش ننموده و از آنان تشكر نمودهاند.(1) اگر هم مىخواستند به اطفال تذكرى دهند شخصيت آنان را تكريم مىنمودند و اجازه نمىدادند عزت نفس بچهها مورد خدشه و نقصان قرار گيرد.
گمان نمىرود در همدردى و تشخيص زبان واقعى مردم و بيان عمق انديشههاى آنان كسى چون امام پيدا شود كه چون پدرى مهربان و با چهرهاى سرشار از محبت و صفا به خواستههاى آحاد مردم توجه كند و براى غمخوارى آنان و گرهگشايى از مشكلاتشان تلاش نمايد. امام در حالى كه در مقابل ابرقدرتها و دشمنان گوناگون داخلى و خارجى دلى به استقامت كوههاى پولادين و بلكه با صلابتتر از آنها دارد، در برابر مردمان رنج ديده و ستم كشيده و مسلمان چنان خاضع و نرم مىگردد كه با ديدن مناظر غمآلوده و صحنههاى مصيبت بار از زندگى محرومان اشك تأثر به صورت پرصلابتش جارى مىگردد و وسعت اين قلب به اندازهاى مىشود كه در ملاقات با مردم و گوش دادن به خواستههاى آنان و نيز در خدمت بىشائبه به طبقات جامعه هرگز احساس خستگى نمىكند و كوشش ايشان همواره بر اين واقعيت استوار بوده كه بين او و مردم هيچ مانعى و حاجبى نباشد و يا چيزى از امّت مسلمان مكتوم نماند.(2)
امام در ابراز محبت به ديگران هيچ ملاكى جز رضايت حق نداشتند. اشتياق ايشان صبغهاى الهى داشت و خدمت به مردم نيز از منظر امام نوعى عبادت و تقريب به حق تلقى مىگرديد. او كه در برابر مردم اين قدر فروتنى از خويشتن بروز مىداد بر اين باور بود كه آدمى داراى آن چنان منزلتى است كه اگر بخواهد در مقابل همچون خودش سر تسليم و ذلت فرود آورد و از غير خدا هراس داشته باشد دون از شأن اوست. خود را خوار و بى مقدار نموده است از اين رو با جرأت و علم به قدرت نظامى سياسى آمريكا فرمود: «امريكا هيچ غلطى نمىتواند بكند». در مقام تربيت و ارشاد فرزندان، شاگردان و مريدان خويش امام آنان را به نماز شب كه از بهترين راههاى تزكيه است توصيه مىنمودند و هم آنان را به كوشش و مبارزه و قرار گرفتن در جبهههاى حق براى محو باطل فرا مىخواندند و بدين گونه ثابت نمودند جمع بين زهد و تقوا خدمت و مسؤوليت اجتماعى امكان دارد و خود هم به نحو اكمل اين گونه بودند.
حماسه آفرينى قهرمانان، جامعه را به سوى كمال مطلوب سوق مىدهد و روح دلاورى را در افراد جامعه تقويت مىكند و ساحت و غايت آن بهبودى جنبه معنوى انسان است، عرفان نيز اين گونه است و عرفاى راستين تلاش مىنمايند تا جامعه را از تعلقات فناپذير و امور ناپايدار و هواهاى نفسانى برهانند و افراد را به ساحل سلامت، هدايت و سعادت برسانند. بنابراين، اين دو اگر چه عرصههاى مختلفى دارند ولى اشتراكاتى هم در آنان قابل مشاهده است، عرفان فضيلت است و شجاعت نيز اين حالت را دارد و بنابراين مىتوانند با هم جمع شوند زيرا هيچ فضيلتى، فضيلت ديگر را نفى نمىكند، امكان ندارد عارف واقعى اهل ترس و هراس باشد و ممكن نيست يك انسان شجاعى كه بر عليه باطل بپاخاسته است از معنويت و حالات عرفانى بىبهره باشد و اگر مشاهده مىشود عارفى سلطه را مىپذيرد و تسليم ستم مىشود و طغيان طاغوت را تأييد مىكند بايد دانست كه ادعاى او كاذب است و اگر مشاهده مىگردد شخص شجاعى از معنويت بهرهاى ندارد و در جهت تزكيه درون و تصفيه باطن تلاشى نكرده است شجاعت او نوعى تهور است كه ناپايدارى و زوال در آن ديده مىشود.
امام خمينى در بخشهاى مهمى از وصيت نامه خود، مردم را به روى آوردن به دعاى عرفه، مناجات شعبانيه و صحيفه فاطميه فرا خواندهاند و در فرازهايى از اين نوشتار با ارزش مردم را به قيام عليه ستمگران و استكبار جهانى دعوت كردهاند زيرا عرفان آدمى را به كنارهگيرى از دنيا توصيه مىنمايد نه جدايى گزينى از افراد جامعه. شجاع كسى است كه توانمندى خود را در راه احياى اهداف مقدس و معنوى صرف كند ابوعلى سينا در معرّفى عارف نوشته است: او انسانى شجاع است زيرا از مرگ هراسى ندارد.(3)
اميرمؤمنان حضرت على (ع) از يك سو دنيا را چنان از خود طرد مىكند كه به حرم امن علوى هيچ راهى ندارد: «يا دنيا غُرّى غيرى لا حاجة لى فيك قَد طَلَّقتِك ثلاثاً لا رَجعَةَ فيها؛(4) اى دنيا غير مرا بفريب كه مرا در تو هيچ حاجتى و نيازى نيست تو را سه طلاقه كردهام تا بازگشتى در آن نباشد». امّا آن فروغ امامت از طرف ديگر براى رسيدن به مقام زمامدارى و قرارگرفتن در مسند رهبرى مردم و مديريت سياسى اجتماعى كوششهاى زيادى مىنمايد و خطبه شقشقيه از همين مقوله است. احتجاجات و مناظراتش نيز حول اين محور دور مىزند و خطاب به ديگران مىفرمايد: رهبرى از آن من است و من قطب آسياى سياستم وقتى هم با حضور مردم صحنه بيعت و سياست حجت بر او تمام گرديد خود را مسؤول مىبيند. در فرهنگ اهل بيت(ع) امكان ندارد انسانى عارف و اهل معنا در قبال جامعه احساس وظيفه نكند زيرا به فرمايش حضرت على (ع) خداوند از عالمان راستين تعهد گرفته است در برابر فقر محرومان و تكاثرطلبى زراندوزان ساكت ننشينند اگر چه همه افراد جامعه در اين داستان مسؤوليت دارند ولى علما وظيفهاى سنگينتر و رسالتى مهمتر بر دوش دارند و رهبران اجتماع مسؤوليتى مضاعف دارند.
حضرت امام حسين (ع) از سويى با خداى خويش در صحراى عرفات مناجاتى عارفانه دارد كه به دعاى عرفه موسوم است، او در آن بيابان غرق در حالات ملكوتى و معنوى است و تمامى لحظات زندگى امام از چنين ويژگى برخوردار است ولى از سوى ديگر فرياد مىزند: من قيام كردهام تا راه جدّ و پدرم را بروم اگر چه زمامداران قبلى روشى جداى از سنت نبوى پيش گرفته و مردم به روش آنان خو گرفتهاند. خود دعاى عرفه نيز حاوى نكات حماسى است اگر چه عالىترين مضامين عرفانى را داراست. عارف از خدا مىخواهد كه او را بپذيرد و از او بگيرد و به سود جامعه انسانى مصرف شود. در واقع عارف مىكوشد در همه حال غبار دنياطلبى به دامنش ننشيند اما در متن مردم باشد و بكوشد بار جامعه را بر دوش گيرد و گره كارشان را بگشايد اگر كسى توفيق اين را به دست آورد كه مردم را از بردگى هواى نفس به بندگى خدا برساند كار عرفانى كرده است و البته چه بسا اين اهتمام، به مبارزه، مقاومت و دفاع هم نياز دارد كه همان حماسه است.
انبياء و فرستادگان الهى ضمن بندگى خداوند و توجه خالصانه به ساحت قدس الهى براى اصلاح جامعه و خلع قدرت از ستمگران به عرصههاى سياسى و اجتماعى آمدند و در اين راه مرارتها كشيدند و حتى كشته شدند. امام خمينى در تأسى از سيره انبياء و اولياء نيز مناجاتهاى خود را با حماسههاى نستوهانه خويش جمع كرد، او از سويى در پيشگاه پروردگار از ذلتهاى خود سخن مىگويد و از طرف ديگر از اقتدار و صلابت خود در برابر ابرقدرتها و اجانب خبر مىدهد و پيروانش را بدين سو فرا مىخواند، بين نرم خويى و انعطاف ناپذيرى در ظاهر اختلاف و انفكاك ديده مىشود اما وقتى اين دو خصلت از يك سرچشمه منشأ گيرند نه تنها ناموزون نبوده بلكه هماهنگ هستند. قرآن كريم بين عفو و ملايمت و نبرد با مهاجم يا قساوت مقدس چنين تقريبى ايجاد كرده است: «تعاونوا على البرّ والتقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان»(5)
و در حالى كه مردم را به مودّت و رحمت، برادرى و اصلاح بين يكديگر دعوت مىكند، تأكيد مىنمايد اگر كسى از راه موعظه و نصيحت هدايت نشد و به مفاسد روى آورد و به عفت عمومى آسيب رسانيد نه تنها در مورد او رأفتى نشان ندهيد بلكه حكم الهى را در موردش جارى كنيد و اجراى عدالت را بر عفو و اغماض ترجيح دهيد. در خصوص ارتباط با خداوند در آيات نورانى قرآن و نيز احاديث شريف به حالتى بين خوف و رجاء تأكيد شده است يعنى در ضمن اين كه بايد به رحمت و عطوفت الهى اميدوار بود در مسير زندگى بايد از پروردگار خوف داشت. در مورد كوتاهى وظايف و دچار شدن به آلودگى و معاصى، حضرت على(ع) فرمودهاند: مردان با تقوا به خدا اميدوارند و هيچ نقطه اميدى غير از حضرت حق ندارند در عين حال از خدا هم خوف دارند و هيچ عاملى غير از حضرت بارى تعالى آنان را به هراس وانمى دارد.(6)
امام خمينى حماسه و عرفان را با هم جمع كرده بود يعنى هم روحى لطيف داشت و هم با دشمنان و معاندان سازشناپذير بود. آن روح قدسى به مصداق والّذين آمنوا اشدّ حبّا للّه (7) نسبت به خداوند شديدترين اشتياقها را داشت و بر اثر تطهير دل از بصيرت ويژهاى محظوظ گشت او با اين كوله بار معنوى و بينش ملكوتى و توجه كامل به معبود و عشق آتشين به وصال حق هماره با كژىها به ستيز پرداخت و در ضمن رهبرى جبهه حق را عهده دار گشت. سر چشمه سلحشورى و سيماى حماسى امام در پيكار با پليدى و سرسختى در توسعه ارزشها، در قرآن نهفته است زيرا كلام وحى خداوند را قهّار، عزيز(شكستناپذير) خشم گيرنده بر جويندگان باطل و… معرفى كرده است. معصومين نيز در نيايشهاى خود خدا را به صفاتى چون كوبنده ستمگران، غلبه كننده و نجات دهنده صالحان ستودهاند. انسانى كه آيينه حق نماست جامع صفات حماسى هم خواهد بود اين شيوه استمرار و احياء كننده سيره رسول اكرم (ص) است كه صاحب ذوالفقار(حضرت على (ع)) درباره آن وجود مبارك و والا فرموده است: ما هرگاه كارزار برايمان دشوار مىشد خود را با رسول خدا نگاه مىداشتيم چنانكه از ما هيچ كس جز او به دشمن نزديكتر نبود.(8)آنگاه كه سپاه معاويه در نبرد صفين آب را بر روى سپاه امام على (ع) بست گدازههاى حماسه از آتشفشان نخستين پيشواى شيعيان فوران كرد و به نيروهاى خود فرمود: از شما خواستهاند تا دست به نبرد گشائيد پس يا به خوارى تن در دهيد و از مقامى كه داريد فرود آييد يا شمشيرهاى خود را از خون دشمن سيراب سازيد و از آب گوارا بياشاميد.
حماسه امام خمينى كه پرتوى از قهر و غضب الهى است در شخصيت او شكوه خاصى را به نمايش گذاشت و همانگونه كه امام حسين (ع) فرياد زد: «هيهات مناالذّله» از امام خمينى نيز فرياد برائت از مستكبران جهان در مراسم حج و غرش او عليه قرار داد اسارت بار كاپيتولاسيون را مىشنويم. امّا بايد دانست كه مسلك عرفانى امام بر مبناى قرآن و سنت است و با محور بودن ثقلين، تعمق و تفكر، ملازم با اجتماع، عشق آتشين به حضرت حق گره خورده است و به همين دليل مسلك از ساير مسالك عرفانى جدا مىشود.انقطاعى عارفانه استقامتى دليرانه
كسى كه هيچ گونه ستمى را امضاء نمىكند روح ستبر دارد. و چنين حالتى راز و نياز، نجوا و ذلت در برابر خداى خويش را به همراه مىآورد. مرد الهى وقتى در برابر حق خود را تسليم ديد و هيچ قدرت و غرورى را در خود احساس نكرد در اين وقت مشمول عنايت پروردگار گرديده و آنگاه عزيز مىشود در اين حال است كه او كمالات معنوى را درك مىنمايد و با بصيرتى ملكوتى حقايقى را مشاهده مىكند.
به نسبت همين نگرش مسؤوليتى كه عارف بر عهده دارد خيلى بيش از وظايف حكيم مىباشد. دل عارف به ياد حق آرام مىگيرد و در پرتو اين اطمينان، آرامش و امنيت روحى، قادر است عليه طغيان و تباهى قيام كند و اين همان خصلت حماسى عارفى شوريده حال است كه هيچ عاملى او را نمىترساند و تحت هيچ شرايطى خوف و هراس به دل راه نمىدهد. اگر او را به زنجير هم ببنديد چون در بيشه شيران پرورش يافته و با دعا و راز و نياز درون را صيقل داده از اين وضع پروايى ندارد. دستگيرى، حبسها و فشارها تنها مىتواند پيكر او را مورد تهاجم قرار دهد امّا روح عارف از حماسه آفرينى دست برنمى دارد و در اين حال هم فرياد مىكند و اعتراض مىنمايد. استاد شهيد مرتضى مطهرى مىگويد: عارف تكيهاش به نيروى عشق است كه نيروى انقلابى است نه به نيروى عقل كه نيروى محافظه كارانه است.(9)
انسان عارف با يقين و توكّلى فوق العاده براى نشر توحيد و خدمت به خداپرستان از هيچ كوششى دريغ نمىنمايد، هرگز آرام نمىگيرد مگر آن كه به محبوب خود برسد و هيچ گاه به وصال حق نمىرسد مگر آن كه تمام آنچه را كه در اختيارش بوده، در راه حضرت دوست نثار كند. حماسه عارف اين است كه در راه دين آن چنان فداكارى نمايد تا «كلمة اللّه» اعتلا يابد يا با آنان كه اهل شرك و نفاقند و طغيان كرده و ادعاى سلطهطلبى دارند مبارزه مىكند تافتنه ريشه كن شود و موانع حق جويى و حق خواهى بر طرف گردد چنانچه قرآن كريم فرموده است: «وَ قاتِلُوهُم حَتّى لاتَكونَ فتنة و يكون الدين كُلّه للّه(10)؛ با آنان نبرد نمائيد تا ديگر فتنهاى نباشد و دين همه دين خدا گردد».
چون عارف به فكر تحصيل رحمت مختص الهى است هرگز از مبارزه در راه دين مضايقه و اعراض نمىنمايد زيرا مقاومت، دفاع و جهاد در راه خدا موجب جلب رحمت حق مىگردد اگر چه راز آن براى همگان مشهود نمىباشد. امام خمينى آيينهاى از عرفان ناب را با ايجاد شور و حماسه در جامعه به نمايش گذاشت و جنبههاى معنوى او نيروى محرّكه نهضت اسلامى گرديد و گرنه كدام سياستمدارى تجويز مىكرد كه بدون ابزار قدرت به شرق بتازد و بدون آن كه از شرق استمداد طلبد به غرب يورش ببرد. آن روح وارسته با جلوههاى عارفانه كه در پرتو تزكيه، تهذيب و بندگى خداوند بدست آورد از سرزمينى كه سالهاى متمادى بر آن بذر شرك، نفاق و فساد افكنده بودند، خرمن توحيد، اشتياق و محبت درو كرد و نسل در گهواره آرميده قيام پانزده خرداد سال 1342 ه. ش را به ميادين نبرد فرستاد تا آرامش استكبار و آسايش شيطان بزرگ را بر هم بزند. شورى كه آن عارف كامل در سراسر گيتى افكند انسانهاى نااميد را در آن سوى جهان حركت داد و گوهرهاى نهفته و گنجهاى دفن شده درونى را ياد آور شد كه تمامى اينها به يمن وجود ملكوتى و انفاس قدسى او بود. اگر اين تحول فكرى و روحى و اسلامى كه امام در جهان پديد آورد مىخواست از مسير طبيعى و مجارى متداول عبور كند بايد چندين سال در بستر تاريخ در حال كوچ باشد اما چون اين حماسهها با بصيرت معنوى و عرفانى توأم بود تاريخ را طى الارض كرد و آنگاه عروج، صعود و وصال را به ارمغان آورد. در واقع امام قبل از اقدام به قيام، توجه درونى خود را به سوى حق معطوف ساخت و موانع اين معرفت باطنى را بر طرف ساخت. عبادتش رياضت تمام نيروهاى درونى بود كه از قلمرو طبيعت رها شده و به سوى آسمان پركشيده و به روح عروج اولياء واصل شده تا هنگام تجلى حق چيزى در حرم آمن دلش رهزنى نكند و غبار آلود نسازد و با ايجاد اين ملكه ثابت هر وقت خواهان شهود شروق حق بود، بدون مزاحمت انجام مىشد زيرا تمامى وجودش در سلك قدس و رشته قداست در آمده بود.(11) پيروزى حيرت آور و معجزه آساى مردى بى سلاح و بدون حمايت و هماهنگى حتى يك كشور خارجى و تنها به اتكاى خالصانه به معشوق ازلى را بايد جلوهاى از دم عيسوى و كلام موسايى امام خمينى دانست:
آب كوثر نخورم منّت رضوان نبرم
پرتو روى تو اى دوست جهانگيرم كرد(12)حماسه عرفانى امام خمينى در نخستين سالهاى مبارزه اين گونه جلوه نموده است:
«به خداى متعال من اين زندگى را نمىخواهم انّى لا ارى الموت الا السعادة و لا الحيوة مع الظالمين الّا برما. اى كاش مأموران بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم»، در جاى ديگر فرمودهاند: «خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد»(13)
و در پيامى خاطر نشان ساختهاند: «امروز خمينى آغوش و سينه خويش را براى تيرهاى بلا و حوادث سخت در برابر توپها و موشكهاى دشمن باز كرده است و همچون همه عاشقان شهادت براى درك شهادت روز شمارى مىكند.»(14)
امام خمينى از همان آغاز مبارزه سياسى رأس حكومت و اساس سلطنت استبدادى را هدف قرار داد و در هيچ شرايطى از مواضع اصولى خود دست بر نداشت و فرياد زد: «هيهات كه خمينى در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظارهگر صحنههاى ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براى اداى واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظيم شهادتم قدرتها و ابر قدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خمينى يكّه و تنها بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم شرك و بت پرستى است ادامه مىدهد…»(15)
امام در اعلاميهاى كه به مناسبت فرا رسيدن چهلمين روز فاجعه خونين فيضيّه صادر نمود، فرمود: «من مصمّم هستم كه از پاى ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم و در پيشگاه مقدّس حق تعالى با عذر وفود كنم. شما هم اى علماى اسلام مصمّم باشيد و بدانيد پيروزى با شماست.»(16)در شب پانزدهم خرداد 1342 ه.ش كه مأمورين نظامى رژيم پهلوى امام را دستگير كردند تا به تهران ببرند در چهره دژخيمانى كه ايشان را به تهران مىبردند وحشت هويدا بود و با هراس به اطراف نگاه مىكردند امام در مقام دلدارى به آنان اظهار داشت: اين قدر وحشت زده نباشيد در اين بيابان كسى نيست كه به شما تعرض وارد نمايد و طى خاطرهاى بيان فرمودند: از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و اصولاً هرچه فشار و تهديد، زندان و تبعيد در مورد ايشان اعمال مىگرديد امام براى مبارزه با طاغوت و استكبار مصمّمتر مىگرديد.
امام اين شجاعت و شهامت برخاسته از معنويت درونى را در عرصههاى ديگر نيز بروز داد و از موضع عارفى وارسته موفق گرديد با متحجران و افراد مقدّس مآب به ستيز برخيزد و آنان را رسوا و منزوى سازد. آن روح قدسى در نامهاى سراسر افتخار كه محتوايى عرفانى داشت و براى رأس هرم كمونيسم نگاشت، از شكسته شدن استخوان هاى كمونيزم خبر داد و با اين بصيرت معنوى، كرامتى جاويدان را در تاريخ ثبت كرد.پىنوشتها: –
1- نك: صحيفه نور، ج 5، ص 265.
2- نك: فرازهاى فروزان، ص 297 – 291.
3- اشارات، ابوعلى سينا،ج سوم، نمط نهم، فصل 24، ص 391.
4- نهج البلاغه، فرازى از خطبه سوم (شقشقيه).
5- سوره مائده، آيه 2.
6- نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 432.
7- بقره، آيه 165.
8- نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 9.
9- عرفان حافظ ،شهيد آية الله مطهرى، ص 104.
10- سوره انفال، آيه 39.
11- نك: عرفان و حماسه، ص 36.
12- ديوان امام، ص 83.
13- فرازهاى فروزان، ص 322.
14- يا ساغر از هزار، ص 59.
15- صحيفه نور، ج 20، ص 113.
16- صحيفه نور، ج 1، ص81.