ضد حمله تبليغاتى در جنگ روانى

 

ضد حمله تبليغاتى در جنگ روانى

حجة الاسلام و المسلمين محمد تقى رهبر

در بخش نخستين مقال گفتيم: ترور شخصيت‏ها به گونه‏هاى مختلف سياستى است كه معارضان با حركت‏هاى اصلاحى پيامبران و رهبران هدايت همواره تعقيب كرده و مى‏كنند. دشمنان اگر بتوانند چهره‏هاى منزه را با قتل و ترور از مردم بگيرند به اين كار اقدام خواهند كرد و اگر نتوانند آنان را ترور شخصيتى مى‏كنند. چنانكه در داستان پيامبران مى‏خوانيم و قرآن حكايت مى‏كند كه قطب اشرافى و استكبارى و مترفين كه رسولان حق را سد راه اميال نفسانى خود مى‏دانستند آنان را به قتل و شكنجه و زندان محكوم مى‏كردند. داستان به آتش افكندن ابراهيم، قتل زكريا و يحيى و چوبه دار مسيح و… عليهم السلام و دشنام‏ها و تهمت‏ها همه در راستاى سياست كشتار و اعدام شخصيت‏هاى الهى و طلايه داران توحيد بوده و مجرى آن صاحبان زر و زور بودند كه ابزار تزوير و فريب را نيز به استخدام مى‏گرفتند. در روايتى از سخن امام حسين (ع) است كه بنى اسرائيل يعنى همان يهوديان عنود، (كه بقاياى آنها امروز چنگال در خون مظلومين فلسطين آلوده دارند) در يك سپيده دم هفتادتن از پيامبران خدا را مى‏كشتند و با خيال راحت در دكان‏هاى خود مى‏نشستند و به گفت‏گو و كسب و تجارت مى‏پرداختند، گويى آب از آب تكان نخورده است!
همين سياست در روياروئى با نهضت مقدس رسول گرامى اسلام دنبال مى‏شد و سرگذشت تاريخى توطئه قتل و ترور طلايه داران اين نهضت در تاريخ اسلام پيش روى ماست و در صفحات تاريخ مى‏خوانيم و اين شيوه ناميمون تا به امروز ادامه دارد و ابعاد گسترده‏ترى به خود گرفته است.. اين يك نوع ترور.
نوع ديگر اين كه: هرگاه دشمن نتواند چهره‏هاى آزاده و صالح و مصلح را از مردم بگيرد و از صفحه جامعه و تاريخ حذف كند به سياست ديگرى دست مى‏يازد كه آن ترور شخصيت و بمباران تبليغاتى و تهمت و اهانت است كه اين شيوه نيز در تاريخ رسالت و امامت به صورت گسترده بكار گرفته مى‏شده و جنگهاى روانى و تبليغى و سوژه‏ها و دستاويزهاى ارباب زر و زور در اينجا نيز حجم كلانى از اين ماجرا را تشكيل مى‏دهد.
و در گذشته گفتيم كه تهمت ساحر و كذاب و مفسد و امثال آن ابزار جنگ روانى بود كه عليه پيامبران بكار مى‏بستند تا آنان را بى اعتبار جلوه داده و مردم را از دور آنها پراكنده كنند و كار دعوتگرى را با شكست مواجه سازند.
اين شيوه سياسى در عصر ما و دوران انقلاب اسلامى به شدت ادامه يافت، از همان آغاز پيروزى انقلاب عناصر مزدور دست نشانده به ترور و قتل عالمان دين و نيروهاى وفادار نظام رو آوردند. شهداى بزرگوارى همچون قاضى، صدوقى، مدنى، اشرفى، دستغيب، مطهرى،بهشتى، قدوسى، باهنر، رجائى و صدها چهره علمى و انقلابى و ضد امپرياليستى را از مردم گرفتند و جبهه نفاق، خانه‏ها و مسجدها و سنگ فرش خيابان‏ها را به خون بى‏گناهان رنگين ساخت و آنها كه ماندند و امروزه پرچمدار انقلاب‏اند آنها نيز هدف اين حمله بودند كه اراده الهى نخواست و تير دشمن به خطا رفت و آنان را به عنوان ذخيره انقلاب اسلامى حفظ و حراست كرد. هرچند اين چهره‏ها نيز از ترور شخصيتى دشمن مصون نماندند.
در همين سال‏هاى اخير و فعال شدن طيف ليبرال و وابسته به بيگانه در داخل كشور ديديم كه در فضاى باز تبليغاتى سياسى – كه بلائى براى كشور و ملت و اسلام بود – قلم‏هاى مسموم و لجام گسيخته و مزدبگير، ناگفته‏اى نگذاشتند، هرچه توانستد سلاح تهمت و تزوير و تحريف را به كار بسته و كوتاه نيامدند. بقيةالسلف انقلاب را به باد فحش و ناسزا گرفتند تا سنگرهاى انقلابى اسلام را از سرداران و سابقه داران تهى سازند و انقلاب را استحاله كنند و جغد شوم سلطه را باز گردانند، پياده نظام دشمن امپرياليستى و صهيونيستى جادّه صاف‏كن بيگانه شدند، رنگين نامه‏هاى زنجيره‏اى كه از مساعدت مطبوعاتى داخل سوء استفاده مى‏كردند و صفحات خود را از دشنام و اهانت لبريز كردند نه فقط شخصيت‏هاى شناخته شده‏اى كه چهل سال امام را همراهى كردند و امروزه نيز سنگ صبور اسلام و انقلابند را مورد هتك و اهانت قرار دادند بلكه حتى به اسلام و مقدسات گستاخانه تاختند. شرم آور است كه اين همه در لواى آزادى بود كه سياست تساهل و تسامح در اختيار آنها گذاشت و آنگاه كه اين سياه نامه‏ها زبان درازى شان كوتاه شد بانگ مظلوميت برداشتند كه آزادى نيست و گروهى براى آنها اشك تمساح ريختند و در شعارهاى انتخاباتى و تريبون‏ها و سخنرانى‏ها خواهان آزادى و ولنگارى اين نويسندگان بى‏تعهد و آن ورق پاره‏هاى آلوده شدند و جاى شگفتى است كه غربت اسلام و انقلاب به جائى رسيده است كه آنها كه شكمشان از بيت المال و دسترنج اين ملت سير شده و نان انقلاب را مى‏خورند، از در بند شدن آزادى! شكوه و ناله دارند اما هرگز نخواستند بفهمند كه در لواى اين آزادى نا معقول چه اهانت‏ها به اسلام و مقدسات و پيشوايان دين و باورهاى مردم شد كه نتيجه آن همين اباحيگرى دست پرورده فضاى باز سياسى و تبليغاتى و قداست شكنى و حرمت سوزى است. ارباب جرائد و مطبوعات وابسته آتش بيارش بودند و وااسفا! كه توطئه دشمن به بار نشسته و ثمره جنگهاى روانى و هجمه فرهنگى كه خطر آن سالهاست گوشزد شده است در كمين اسلام و انقلاب سنگر گرفته است و گوش شنوائى وجود ندارد. صداى شكستن استخوان ارزشها را بشنود و چشم بينائى كه در فضاى كشور بنگرد و صحنه‏هاى ضد ارزش و اباحيگرى و كشف حجاب جديد و حراج غيرت دينى و ناموسى و ناامنى مالى و جانى و اخلاقى را در عصر انقلاب اسلامى مشاهده كند و سكوت و بى‏تفاوتى كه از تمام آنچه گفته شد عجيب‏تر و تأ
سف بارتر است حاكم شده و در همين فضا و محيط و با امكانات اين كشور و قوت‏لايموت مردم محروم فستيوال بين المللى زن و مد لباس و تجمل و رفاه در فرهنگ سراها ب ا از جيب كسانى كه با پاى برهنه بدنبال لقمه نانى سرگردانند برداشته شده و به زنان هنرپيشه‏اى مى‏دهد كه تصويرشان در صفحات جرايد الگوى بدحجابى و عشوه‏گرى دختران اين جامعه است! و صدها مسئله و درد و رنج ديگر كه قلم را ياراى نگارش آن نيست.
اينها همه ثمره همان آزادى است كه از ه نان اسلام را خورده و لباس مذهب برتن دارند مروج آن شده‏اند. خوانندگان گرامى! آنچه در فرازهاى اخير مقال به قلم آمد هدف اصلى اين نگارش نبود، اما سخن كه به آزادى قلم و بيان رسيد نتوانست اشاره‏اى به آنچه امروزه خون به دل مردم با شرافت و متدين كرده نداشته باشد و تأسف آور تعطيل شدن فريضه امر به معروف و نهى از منكر و بى‏تفاوتى در برابر مفاسد و مفسدان است كه آنهمه روايات در نكوهش آن رسيده و ما اي مقال بيرون است.
بارى، سخن اصلى اين مقال جنگهاى روانى و شخصيت سوزى و هتك و حذف چهره‏هاى انقلابى، در زير لواى آزادى و شايعه سازى بود كه هدف آن راندن فرزندان اصيل امام و انقلاب از صحنه و كوتاه كردن دست آنها از عرصه سياست و مديريت نظام بود كه به شيوه‏هاى گوناگون در حال اجرا مى‏باشد. در اين راستا رسانه‏هاى بيگانه و دجالهاى خبرى شايعه مى‏سازند و برخى عناصر داخلى وقلم‏هاى مسموم و مزدبگير خوراك تبليغاتى تهيه مى‏كنند و جوّ فكرى جامعه را تيره و تار مى‏سازند، تا چهره‏هاى انقلاب و دشمن شناس و سازش‏ناپذير را از صحنه مديريت كشور و مجلس و ديگر مسئوليت‏ها برانند تا خود بتوانند شب پره‏هاى بازيگر اين ميدان باشند، زمينه سقوط تدريجى نظام را كه دشمن طراحى كرده، و آمريكا و اسرائيل به صراحت گفته‏اند عملى سازند. در سوژه‏هاى تبليغاتى و جنگ‏هاى روانى از ثروت و دارائى و باغ و تجارت و رفاه و تفريح گاه و كارخانه و كمپانى‏هاى داخل و خارج آنها كه وجود خارجى ندارد حرف مى‏زنند تا فضاى افكار عمومى را مسموم كنند و يا از عملكرد دختر و پسر آنها كه ربطى به آنان هم ندارد حربه تبليغى مى‏سازند كه به فرض صحت آن نسبت‏ها به شخص آنان ارتباط ندارد. وزر و وبال اعمال ديگران را به گردن آن چهره‏ها مى‏اندازند و لباس تهمت بر قامت آنان مى‏پوشند تا اعتبار اجتماعى آنان را خراب كنند كه در هيچ سنگر كليدى نتوانند خدمت كنند و وجود آنها كه سرمايه انقلاب است ودشمن از آن هراس دارد، ديگر نتواند منشأ آگاهى و بيدارى و مقاومت ملت باشد..اينها بخشى از جنگ‏هاى روانى‏اى است كه امروزه به اجرا درمى آيد و جامعه ما بدان آلوده شده است.

مقابله با جنگهاى روانى

در هر جنگى حمله وگريز و هجمه و دفاعى هست. جنگهاى روانى نيز از اين قاعده مستثنى نيستند. همانگونه كه در جنگ تسليحاتى بايد به دفاع پرداخت در جنگ تبليغاتى نيز مى‏بايست دفاع كرد و سكوت و تسليم به همان زشتى است كه تسليم در عرصه كارزار.
همانگونه كه دفاع از ميهن و ملت و جهاد با دشمن، سرمايه شرف و عزت است خنثى كردن تبليغات به منظور پاس داشت ارزشها و ارزش آفرين‏ها وظيفه‏اى است كه نبايد آن را كمتر از دفاع از سرزمين دانست و شايد ارزشمندتر باشد چرا كه انسانها هستند كه تاريخ را مى‏سازند. مقابله با جنگهاى روانى خود نوعى جهاد است كه عرصه آن افكار عمومى و برخورد انديشه‏ها و عقايد مى‏باشد، و اثر معنوى آن برتر از ارزشهاى مادى است. اين جنگ سلاح ويژه خود را مى‏طلبد و مقابله به مثل در اين تجاوز نيز اصلى است پذيرفته شده و دستور قرآن است: «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم»(1)؛در مقابله با جنگهاى روانى از دو ابزار و عامل مى‏توان بهره گرفت. يكى تكذيب دشمن در ادعاهاى نارواى خود و زدودن تهمت از دامن متهمان بى‏گناه كه يك وظيفه الهى است و چنانچه ملاحظه مى‏كنيم خداوند در برابر حربه‏هاى تبليغاتى دشمن به دفاع از پيامبران خود برخاسته و حمله دشمنان را بدون پاسخ نگذاشته است.و به دفاع از مؤمنان پرداخته و وعده دفاع و يارى داده است: «انّ الله يدافع عن الذين آمنوا انّ اللّه لا يحبّ كل خوّان كفور(2)، خداوند از مؤمنان دفاع مى‏كند، خداوند هيچ خيانت كار كفر پيشه‏اى را دوست ندارد». اين وعده راستين الهى است. بنابراين دفاع از مؤمنان يك سنت خدائى است كه رهروان اسلام نيز بايد بدان تأسى جويند.و از سويى ديگر در آيات كريمه قرآن مى‏آموزد كه حمله دشمن را چگونه بايد پاسخ داد و راه و روش آن را نشان مى‏دهد. اگر دشمن پيامبران را مجنون و پيروان آنها را سفيه مى‏نامد، درست با استفاده از همين واژه قرآن معارضان را سفيه و بى خرد و فاقد شعور مى‏خواند، منافقان و همدستان يهودى آنها، مسلمانان را افرادى بى خرد مى‏ناميدند و شخصيت آنها را تحقير كرده و آنان را شايسته پيروى نمى‏دانستند يا نسبت فساد به آنها مى‏دادند و خود را مصلح مى‏خواندند و يا به تمسخر و استهزاى مؤمنان دست مى‏يازيدند كه همه اينها ابزارهاى جنگ روانى عليه مؤمنان بود و جالب آنكه آيات قرآن با لحن كوبنده‏ترى آنان را پاسخ داده است. آيات نهم تا هيجدهم سوره بقره در اين مورد شايان تأمل است به خلاصه ترجمه آن مى‏نگريم:
«برخى مردم (يعنى منافقان) كسانى اند كه مى‏گويند ايمان آورده‏ايم اما مؤمن نيستند، آنها با خدا و مؤمنان خدعه مى‏كنند در حالى كه حقيقاً با كسى جز خودشان خدعه نمى‏كنند اما اين را نمى‏فهمند.دلهايشان كانون بيمارى است از اينرو خداوند بر بيمارى شان افزوده و عذابى دردناك به كيفر تكذيبشان پيش روى دارند.
هنگامى كه به آنان گفته مى‏شوددر زمين فساد نكنيد مى‏گويند ما اصلاحگريم! بدان كه آنها مفسدان اند اما اين را نمى‏فهمند.
و آنگاه كه به آنها گفته شود ايمان آوريد آنگونه كه مردم ايمان آوردند مى‏گويند آيا ما هم مانند مردم سبك عقل و بى‏خرد ايمان بياوريم؟ آگاه باش كه بى خرد سبك عقل خود اينها هستند اما اين را نمى‏دانند.
و چون با مؤمنان روبرو شوند گويند ايمان آورديم و آنگاه كه با شيطان‏هاى خود خلوت كردند گويند: ما مؤمنان را مسخره كرده‏ايم، در حالى كه خداوند آنها را به تمسخر گرفته و در وادى طغيانگرى سرگردان مى‏سازد، داستان اينان به داستان كسى ماند كه آتشى افروخته و چون پيرامونش را روشن ساخت خدا روشنائى آنها را بگيرد و در ظلمت چشمگير رها سازد.
آنها كر و كور و گنگ‏اند كه بازگشت به حق ندارند…»(3)
در قرآن موارد بسيار ديگرى را مى‏توان ديد كه شيوه ضد حمله جنگ روانى را عليه دشمن دين مى‏آموزد.
در صدر اسلام شعرائى بودند كه با بيهوده سرائى مردم را سرگرم ساخته ودر برابر آيات قرآن دكان ريا گشوده بودند(مانند برخى روزنامه نگاران و رمان نويسان امروز كه به جنگ ارزشهاى اسلامى آمده‏اند) در قالب شعر يا نثر به هجو و تمسخر و اهانت مؤمنان مى‏پرداختند، قرآن اين شاعران و سخن سرايان را سرزنش كرده و كسانى را كه دنبالشان افتاده‏اند را گمراهانى خواند كه غوغا سالارى را دامن مى‏زنند:« والشعراء يتبعهم الغاوون، ألم‏تر انهم فى كل واد يهيمون و انّهم يقولون مالا يفعلون»(4)؛ (مثل برخى ساده دلان كه در دام توطئه تبليغاتى افتاده و حتى برخى خواص كه فريب شيادان سياسى را خورده‏اند) شايان ذكر اينكه: از ديدگاه قرآن در مقابله با جنگ‏هاى روانى تنها مقابله به مثل كافى نيست بلكه ابتكار عمل را بايد در دست گرفت (موضع هجومى نه موضع دفاعى) قرآن با ملاكاتى كه در ارزش‏ها و ارزشگذارى‏ها به دست مى‏دهد از يك سو جبهه حق را تقويت مى‏كند و روحيه مى‏دهد تا مرعوب حمله تبليغى نشوند و از سوى ديگر ابّهت و شخصيت موهوم دشمن را در هم مى‏شكند تا در نظر مؤمنان حقير جلوه كنند و بت‏هاى خيالى آنها بى اعتبار گردند.حاصل اين مقال اينكه:
امروزه نيز دشمنان اسلام جنگى را سامان داده در عرصه فرهنگ و سياست و تبليغات و ترور شخصيت‏ها و گروهى پادو در داخل و ستون پنجم، پياده نظام دشمن شده و به انحاء مختلف كارگزار اين جنگ روانى‏اند، در سالهاى اخير اين جنگ در گرفته و همچنان ادامه دارد و از جمله ابزارهاى آن آزادى بيان و قلم و شايعه سازى و ايجاد بحران روانى براى مردم است كه صاحبان انديشه و قلم و علم و عمل كه از روى تعهد قلم مى‏زنند و قدم بر مى‏دارند بايد با حساسيت و بيدارى و روحيه دشمن‏شناسى به مصاف حريف بيايند و مجال ندهند ارزشها مورد اهانت قرار گيرد و چهره‏هاى ارزشى مظلوم واقع شوند و بمباران تبليغاتى آنان را از صحنه اجتماع و سياست دور نسازد و بلائى كه بر سر بسيارى از انقلاب‏ها آمده بر سر انقلاب ما نيايد و شجره‏اى كه با خون پاك‏ترين فرزندان قرآن روئيده و به ثمر نشسته با حملات ميكروب‏ها و انگل‏ها نخشكد كه ستمى است غير قابل گذشت و ترحم بر دشمن و سكوت در برابر توطئه‏ها مشاركت با خصم براى نابودى خويش است كه خداوند آن را اجازه نداده و وجدان‏هاى آگاه آن را تقبيح مى‏كند.(انّ العزة لله و لرسوله و للمؤمنين)

پى‏نوشت‏ها: –
1. سوره بقره، آيه 194.
2. سوره حج، آيه 38.
3.سوره بقره، آيه 9 – 18.
4. سوره شعراء، آيه 224 – 226.