امانت دارى در سيره پيشوايان

 

امانت دارى در سيره پيشوايان‏

حجة الاسلام المسلمين محمد محمدى اشتهاردى‏

وسعت معناى امانت و اهميت آن در اسلام

يكى از خصلت‏هاى بسيار مهم فردى و اجتماعى، امانت دارى است. امانت دارى به معناى حفظ و سالم نگه‏داشتن آن از خطر و آسيب است. واژه امانت در اصل از «أمن» و آرامش و اطمينان گرفته شده ؛ چنان كه امانت دارى موجب امنيت، اعتماد و سلامتى جامعه از انحرافات و خطرها خواهد شد.
قيّومى صاحب لغت نامه «المصباح المنير» مى‏نويسد:
«امانت در اصل از امن به معناى سكونت و آرامش قلب است و از نظر لفظ و معنا مانند واژه سلِمَ است: «اَمِنَ مِنَ الاسد، مثل سَلِمَ مِنهُ»، يعنى از گزند شير ايمن شد، مرادف است با از گزند شير به سلامت ماند»،(1)
ضد امانت، خيانت است كه زشت‏ترين خصلت از نظر عقل و دين مى‏باشد.
گرچه در ميان مردم وقتى از امانت دارى سخن به ميان مى‏آيد، غالب مردم به امانت در امور مالى توجّه مى‏كنند، ولى بر اساس معناى لغوى و آيات و روايات بسيارى كه در اين راستا آمده، امانت دارى معناى وسيع و شاخه‏هاى مختلفى دارد كه هر كدام در جاى خود مهم است.
به طور كلى در وهله اول، امانت را مى‏توان به دو شاخه: معنوى و مادى تقسيم كرد هر كدام از اين دو نيز داراى شاخه‏هاى متعدد و آثار متناسب با خود دارند.
امانت‏هاى معنوى مانند: اسلام، ايمان،قرآن، نماز، ولايت، مقام و…
امانت‏هاى مادى مانند: وديعه مالى، قرض الحسنه، بيت المال، سپرده‏هاى گوناگون، در نزد اشخاص حقيقى و حقوقى، بانك‏ها و…
حتى يك سوزن ته گرد و يك نخ هم در نزد افراد و يا مسؤولان دولتى، يك نوع امانت است. از امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) نقل شده كه فرمودند: «امانت‏هاى خداوند، اوامر و نواهى او است و امانت‏هاى بندگان خدا، امانت‏هاى مالى است كه به همديگر مى‏سپارند.»(2)
كوتاه سخن آن كه در بررسى آيات و روايات چنين بر مى‏آيد كه بزرگ‏ترين امانت الهى همان تكليف و مسئوليت است كه خداوند در پرتو آزادى و اراده‏اى كه به انسان داده، در اختيارش نهاده است، بر همين اساس حضرت على (ع) نقل مى‏كند كه پيامبر (ص) يك ساعت قبل از رحلتش خطاب به من فرمود: «يا اَباالحسن اَدّ الامانة اِلَى البرّ والفاجِرِ فى ما قَلَّ و جَلَّ حَتّى فى الخيط وَالمخيط؛ اى ابوالحسن! امانت را چه مربوط به شخص نيكوكار باشد يا بدكار، چه كم باشد، چه زياد، حتى امثال نخ و سوزن هم به صاحبش برگردان.»(3)
از اهمّيت امانت دارى و رد كردن به موقع آن به صاحبش، همين بس كه امام سجّاد (ع) فرمود: «بر شما باد به دادن امانت به صاحبش، سوگند به آن كسى كه محمّد (ص) را به حق به پيامبرى مبعوث كرد، اگر قاتل پدرم حسين (ع) همان شمشيرى را كه با آن پدرم را شهيد كرد، به عنوان امانت به من مى‏سپرد، (و من آن را مى‏پذيرفتم) در امانت دارى آن خيانت نمى‏كردم.»(4)
امام صادق(ع) نيز فرمود: «هر كسى كه او را مسئول امانتى كرده‏اند و او آن را به صاحبش برگرداند، هزار گره از گره‏هاى آتش دوزخ را از گردنش گشوده است، بنابراين به اداى امانت پيشى گيريد و آن را جدّى بگيريد، زيرا هر كسى كه حريم امانت را رعايت كند، شيطان صد نفر از شياطين گمراه‏گر را بر آدمى گمارد، تا او را وسوسه و گمراه كنند.»(5)
اين حديث بيان گر آن است كه امانت دارى و رعايت حريم امانت به طور كامل، بسيار كار دشوارى است و انسان در اين راستا بايد بسيار جدى و مراقب باشد تا در كمند شيطان قرار نگيرد. چنين كسى بايد با اراده نيرومند، در برابر القائات شيطان، استوار بوده و مقاومت كند.

امانت دارى از نظر قرآن و سيره پيامبر(ص)

در آيات متعددى از قرآن سخن از لزوم امانت دارى و نكوهش خيانت به امانت به ميان آمده است؛(6) از جمله در توصيف مؤمنان و نماز گزاران راستين مى‏فرمايد:«وَالَّذينَ هُم لاما ناتِهِم و عَهدِهِم راعُونَ؛ آنها امانت‏ها و عهد خود را رعايت مى‏كنند».(7) يعنى آنهايى كه حريم امانت را رعايت نمى‏كنند، مؤمن راستين، و نمازگزار حقيقى نخواهند بود.
از جمله اعلام مى‏دارد كه اداى امانت از فرمان‏هاى الهى است كه بايد حتماً به انجام آن اقدام كرد، آن جا كه با تأكيد مى‏فرمايد:«اِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم اَن تُؤدُّوا الاماناتِ اِلى اَهلِها(8)؛ خداوند به شما فرمان مى‏دهد كه امانت‏ها را به صاحبانش پرداخت كنيد.
در مورد شأن نزول اين آيه چنين نقل شده: وقتى در سال هشتم هجرت، مكّه به دست سپاه اسلام به فرماندهى پيامبر اكرم (ص) فتح و آزاد شد، عثمان بن طلحه در آن وقت كليد دار كعبه از طرف مشركان بود، پيامبر(ص) او را احضار كرد و كليد را از او گرفت تا در كعبه را باز كند و درون خانه كعبه را از لوث وجود بت‏ها پاك نمايد، پس از انجام اين كار، عباس عموى پيامبر(ص) از پيامبر (ص) تقاضا كرد تا كليد دارى كعبه را (كه منصب مهمى بود) ، به او واگذارد، ولى پيامبر (ص) بر خلاف اين تقاضا، پس از بستن در كعبه، كليد را به عثمان بن طلحه (با اين كه در آن وقت مشرك بود) داد، در حالى كه اين آيه را تلاوت مى‏كرد:«اِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم اَن تُؤَدُّوا الاَماناتِ اِلى اَهلِها»(9)
اين شيوه پيامبر (ص) كه بر اساس فرمان قرآن بود، حاكى از اهمّيت ويژه در امانت دارى است، تا آن جا كه تقاضاى عمويش را رد كرد و امانت را به صاحبش كه مشرك بود بازگرداند.

اهمّيت امانت دارى در روايات‏

شايد كمتر موضوعى در گفتار پيامبر (ص) و امامان (ع)، هم چون امانت دارى مورد توجّه جدى قرار گرفته و با تعبيرات گوناگون به اوج ارزش آن تصريح شده باشد، ده‏ها؛ بلكه صدها سخن از پيشوايان معصوم (ع) در مورد رعايت امانت و هشدار درباره خيانت در آن به ما رسيده كه هر كدام به نحوى ما را به حفظ حرمت امانت دارى فرا مى‏خواند. در اين جا به عنوان نمونه به چند حديث كه هم بيان گر اهمّيت امانت دارى و هم بيان گر موضع‏گيرى و روش و منش پيشوايان در اين راستا است اشاره مى‏كنيم:
1- امام صادق (ع) فرمود: به ركوع و سجود طولانى افراد نگاه نكنيد (و تنها آن را نشانه دين دارى ندانيد) چرا كه اين چيزى است كه به آن عادت كرده‏اند كه هرگاه آن را ترك كنند نگران مى‏شوند، ولى به راست گويى و امانت دارى آنها بنگريد»(10) كه اگر امانت دار نيستند بدانيد كه دين ندارند.
2- نيز فرمود:«به بسيارى نماز، روزه، حج و كارهاى نيك افراد و سرو صداى مناجات و راز و نياز شبانه آنها ننگريد، بلكه به راست گويى و امانت دارى آنها بنگريد»(11) يعنى با ميزان قرار دادن راست گويى و امانت دارى، شخصيت دينى و معنوى انسان‏ها را بسنجيد، نه ظاهر آراسته آنها؛ چنان كه پيامبر (ص) نيز فرموده:«لَيسَ مِنّا مَن يُحَقِّرُ الاَمانَةَ؛(12) كسى كه حفظ امانت را كوچك بشمرد از ما نيست!»
3- پيامبر (ص) فرمود: كسى كه به امانت خيانت كند و آن را به صاحبش برنگرداند و با اين حال بميرد، بر دين اسلام نمرده است، لذا در حالى با خدا ملاقات مى‏كند كه خداوند نسبت به او خشمگين است.»(13)

نمونه‏هايى از سيره پيامبر(ص) و امامان (ع) در امانت دارى‏

از بررسى سيره درخشان پيامبر (ص) و امامان (ع) به دست مى‏آيد كه آنها به مسئله امانت (معنوى و مادى) بسيار دقّت كرده و اهميت مى‏دادند؛ مثلاً:
1- پيامبر(ص) در حفظ امانت به قدرى جدى و كوشا بود كه به «امين» لقب گرفت، به طورى كه قبل از بعثت وقتى مشركان او را مى‏ديدند مى‏گفتند: امين آمد. چنان كه در ماجراى نصب حجرالاسود در جاى خود، كه پنج سال قبل از بعثت رخ داد، همين مطلب آمده است كه گفتند: «هذا الامين قد رضينا به؛ ما به داورى اين امين در نصب حجرالاسود، راضى شديم.»(14)
در ماجراى هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه آن حضرت در سخت‏ترين و خطرناك‏ترين شرايط، حضرت على (ع) را به جاى خود نصب كردو شبانه از مكه خارج شد، امورى موجب شد كه پيامبر (ص) على (ع) را جانشين خود كند و پس از چند روز، هجرت نمايد، در رأس اين امور، اداى امانت‏هايى بود كه بعضى از مشركان در نزد پيامبر (ص) داشتند، ابن هشام در سيره خود مى‏نويسد: «حضرت على (ع) سه شبانه روز در مكه ماند تا امانت‏هاى مردم مكه را كه نزد پيامبر(ص) بود، به صاحبانش برساند تا پس از آن كه امانت‏ها را به صاحبانش رد كرد او نيز هجرت كند.»(15)
از حوادث جالب اين كه در ماجراى جنگ خيبر كه در سال هفتم هجرت رخ داد، آذوقه سپاه اسلام، تمام شد و از نظر غذا رسانى به قدرى در مضيقه قرار گرفتند كه براى برطرف نمودن گرسنگى، از گوشت حيواناتى مانند اسب، قاطر و…(كه گوشتشان مكروه است) مى‏خوردند، در اين شرايط چوپانى از يهوديان را ديدند كه گوسفندهاى آنها را از بيابان به سوى قلعه‏ها مى‏برد، خواستند آن گوسفندان را به غنيمت بگيرند، چوپان گفت: اين‏ها نزد من امانت است. پيامبر (ص) در برابر صدها سرباز گرسنه، با صراحت فرمود:«در آيين ما خيانت به امانت، يكى از بزرگ‏ترين جرم‏ها است، برتو لازم است كه همه گوسفندها را تا در قلعه ببرى و به صاحبانش برسانى.» آن چوپان اسلام را پذيرفت، گوسفندان را به صاحبانش سپرد و سپس به سپاه اسلام پيوست و با يهوديان جنگيد تا به شهادت رسيد.(16)
مسئله جالب ديگر درباره هشدار شديد پيامبر(ص) به كسى است كه اندكى در امانت بيت المال خيانت كرده بود، او يكى از اصحاب به نام “مِدعَم” غلام رفاعة بن زيد بود، هنگامى كه رسول خدا (ص) و همراهان از جنگ خيبر باز مى‏گشتند به سرزمين وادى القرى رسيدند، در آن جا مدعَم مشغول پياده كردن وسايل سفر پيامبر(ص) از پشت شتر بود، ناگاه تيرى از ناحيه دشمن به پيكر مَدعَم اصابت كرد و به شهادت رسيد، اصحاب دور جنازه مطهّر او جمع شدند و ضمن اظهار تأسف، خطاب به او گفتند:«بهشت بر تو گوارا باد.» پيامبر (ص) فرمود:«نه سوگند به كسى كه جان محمّد در دست اوست، اكنون زبانه‏هاى آتش از لباسى كه مِدعَم پوشيده شعله‏ور است، چرا كه او آن را از غنايم خيبر برداشته.»(و به امانت خيانت كرده است) حاضران از اين سخن پيامبر(ص) به سختى تحت تأثير قرار گرفتند، يكى از اصحاب به پيش آمد و عرض كرد:«اى رسول خدا! آيا من هم كه دو بند كفش ناچيز را از غنايم برداشته‏ام، مجازات مى‏شوم؟» پيامبر (ص) فرمود:«يقدّ لك مثلها فى النّار؛ براى تو نيز همانند آن دو بند كفش در آتش دوزخ بريده مى‏شود.»(17)
2- امام صادق (ع) فرمود:«حضرت على (ع) در پيشگاه رسول خدا (ص) به آن مقام بسيار ارجمند نرسيد مگر به خاطر دو خصلت: راست گويى و امانت دارى.»(18)
امانت دارى حضرت على (ع) در همه امور، به ويژه حفظ بيت المال، بسيار دقيق و جدّى بود، به گونه‏اى كه عده‏اى از دوستانش به او پيشنهاد كردند براى پيشرفت كار حكومت (حداقل در آغاز كار) براى افراد صاحب نفوذ، در تقسيم بيت المال امتيازى قائل شود، آن حضرت با كمال صلابت و خشم اين پيشنهاد را رد كرد و فرمود:«آيا به من دستور مى‏دهيد كه براى پيروزى خود، از روى جور و ستم در حق كسانى كه بر آنها حكومت مى‏كنم، استفاده كنم؟ سوگند به خدا تا زنده‏ام و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى‏كنند، هرگز به چنين كارى دست نمى‏زنم، اگر اين اموال از خودم بود، به طور مساوى در ميان آنها تقسيم مى‏كردم (و عدالت را رعايت مى‏نمودم) تا چه رسد به اين كه اين اموال، اموال خدا (و متعلّق به بيت المال) است.»(19)
در حديث آمده: حضرت على (ع) هنگام فرا رسيدن وقت نماز آن چنان دگرگون مى‏شد كه غير عادى به نظر مى‏رسيد، علّتش را مى‏پرسيدند، مى‏فرمود: «وقت نماز رسيده، وقت همان امانتى كه خدا بر آسمان و زمين عرضه داشت و از حمل آن ابا كردند و ترسان شدند.»(20)
3- بعداللّه بن سنان مى‏گويد: امام صادق (ع) را در مسجد النبى ديدم كه پس از نماز رو به قبله نشسته بود، پرسيدم: بعضى از سلاطين و طاغوتيان در نزد ما امانتى مى‏گذارند، خمس مال خود را نيز به شما نمى‏پردازند، آيا امانتشان را به آنها برگردانيم؟» در پاسخ سه بار فرمود:«وَ رَبِّ هذِه القِبلَةِ…؛ سوگند به پروردگار اين قبله، اگر ابن ملجم قاتل جدّم على (ع) – كه من در جست جوى او (براى انتقام) هستم، و او خود را مخفى مى‏كند – امانتى به من بسپرد (و من بپذيرم) آن را حتماً به او خواهم داد.»(21)
در مورد انتقال صحيفه سجّاديه از يحيى بن زيد به پسر عموهايش محمد و ابراهيم (دو پسر عبداللّه بن حسن مثنّى) چنين روايت شده: متوكّل بن هارون مى‏گويد: صحيفه را با كمال حفظ امانت به مدينه بردم، نخست به محضر امام صادق (ع) رفتم و ماجراى وصيّت يحيى بن زيد و شهادت او را خبر دادم، سپس عرض كردم. يحيى صحيفه سجّاديه را به من داد تا به پسر عموهايش محمد و ابراهيم برسانم (گويا بين محمد و ابراهيم پسران عبداللّه بن حسن مثنّى با امام صادق (ع) بر سر مسئله قيام، يك نوع نقاهت و جدايى وجود داشت و متوكل مى‏خواست صحيفه به آنها نرسد) اينك صحيفه را نزد شما آورده‏ام، امام صادق (ع) در مورد شهادت يحيى به شدت گريه كرد و در حق او دعا نمود نگاهى به صحيفه كرد و فرمود: «سوگند به خدا! اين خط عمويم زيد! و املاى جدّم امام سجّاد (ع) است» آن گاه عرض كردم: «آيا اجازه مى‏دهيد اين صحيفه را به محمد و ابراهيم، پسران عبداللّه بن حسن، برسانم؟» آن حضرت نخست اين آيه را خواند: «انّ اللّه يأمروكم ان تؤدّوا الامانات الى اهلها؛ خداوند به شما فرمان مى‏دهد كه امانت‏ها را به صاحبانش باز گردانيد» آن گاه فرمود: آرى صحيفه را به آنها بده (زيرا امانت است و طبق سخن خدا در قرآن، امانت را بايد به صاحبش داد) آن گاه متوكّل برخاست تا نزد محمد و ابراهيم برود، امام صادق (ع) فرمود:«همين جا باش و براى آن دو، پيام فرستاد كه نزد من بياييد، آنها آمدند، متوكّل در حضور امام صادق (ع) امانت (صحيفه) را به محمد و ابراهيم سپرد.»(22)
يكى از امانت‏ها، قرض الحسنه است. قرض گيرنده بايد متوجه باشد كه مبلغى را كه قرض گرفته يك نوع امانت است، وقتى موعدش فرا رسيد، بايد آن را به صاحبش بپردازد، كه اگر بدون عذر شرعى، يك ساعت از موعدش بگذرد، به همان اندازه خيانت نموده است. بر همين اساس در سيره زندگى امام صادق (ع) آمده است: عبداللّه بن سيّابه باپدرش (سيّابه) از اهالى كوفه و از دوستان و آشنايان امام صادق (ع) بودند. سيّابه از دنيا رفت و چون فقير بود چيزى براى پسرش عبدالرّحمان به ارث نگذاشت، يكى از دوستان سيّابه نزد عبدالرّحمان آمد و پس از احوال پرسى و گفتن تسليت، هزار درهم به او قرض داد، عبدالرّحمان آن پول را پذيرفت و با آن به فعاليت‏هاى اقتصادى پرداخت، كارش رونق گرفت به طورى كه مستطيع شد و تصميم گرفت براى انجام مراسم حج به مكّه برود. نزد مادر رفت و تصميمش را به او گفت، مادر به او گفت: «قبل از سفر حج، پولى را كه از دوست پدرت قرض گرفته‏اى پرداخت كن.» او نزد دوست پدر رفت وپس از تشكر، قرض خود را ادا كرد. سپس عازم مكه شد. پس از انجام مراسم حج به مدينه رفت و براى زيارت امام صادق (ع) به محضر آن حضرت شرفياب شد. امام صادق پس از اطلاع از فوت سيّابه، اظهار تأسف كرد و به عبدالرّحمان تسليت گفت، سپس به او فرمود:«آيا پدرت مالى براى تو به ارث گذاشت؟»(كه تو مستطيع شدى و براى انجام حج به مكّه آمدى؟) عرض كرد: نه چيزى به ارث نگذاشت.
امام صادق فرمود: پس با چه مالى مستطيع شدى و به مكّه آمدى؟ عبدالرّحمان به شرح ماجراى قرض دادن دوست پدرش و رونق تجارت و كارش پرداخت، هنوز سخنش تمام نشده بود، امام صادق (ع) به او فرمود: آن هزار (درهم) را چه كردى؟ آيا به صاحبش دادى (امانت را به صاحبش رد كردى؟) عرض كرد: به صاحبش برگرداندم. امام صادق (ع) فرمود: «احسنت، آيا ميل دارى پندى به تو بدهم؟» عرض كرد: فدايت شوم! آرى. امام فرمود: «عليك بصدق الحديث و اداء الامانة تشرك النّاس فى اموالهم هكذا – و جمع بين اصابعه؛ بر تو باد به راست گويى و امانت دارى، تا شريك مال مردم شوى، اين چنين كه مى‏بينى – هنگامى كه اين سخن را فرمود، انگشتانش را به هم جمع كرده و نشان داد». يعنى آدم خوش معامله اين چنين شريك مال مردم است.
عبدالرحمان مى‏گويد: اين سخن (نورانى) امام صادق (ع) را به خاطر سپردم و رعايت كردم، كارم به قدرى رونق گرفت كه در يك سال زكات اموالم سيصد هزار درهم شد.(23)
آرى اگر امانت دارى به طور صحيح و كامل در جامعه رعايت شود، موجب آثار درخشان، از جمله آرامش فكر، استحكام روابط، و افزايش اعتماد خواهد شد، در غير اين صورت، رشته‏هاى برادرى و دوستى از هم مى‏گسلد و مردم نسبت به همديگر بد بين شده و به جاى احساس امنيت، احساس وحشت مى‏كنند، نگرانى‏ها جايگزين آرامش خواهد شد و همين امر باعث نابودى بخشى از ارزش‏ها در جامعه؛ به ويژه خصلت قرض الحسنه مى‏گردد. چرا كه عدم اعتماد موجب مى‏شود كه خيرانديشان، به اين امر حياتى و مقدس، اقدام نكنند، و از پيامدهاى شوم آن كه امروز گريبان گير جامعه ما شده بترسند؛ مثلاً پر شدن زندان‏ها كه بر اثر برگشت چك‏ها است و از معضلات مهم اجتماعى و اقتصادى به شمار مى‏آيد از همين باب است.

پى‏نوشت‏ها: –
1. المصباح المنير، واژه امين.
2. تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 496.
3. بحارالانوار، چاپ اسلاميه، ج 77، ص 275 و 418.
4. مشكاةالانوار طبرسى، ج 3 ،ص 142.
5. همان.
6. مانند آيات: سوره مؤمنون،آيه 8؛ سوره معارج، آيه 32؛ سوره نساء، آيه 58؛ سوره انفال، آيه 27؛ سوره بقره، آيه 283 و سوره احزاب، آيه 73.
7. سوره مؤمنون آيه 8؛ سوره معارج، آيه 32.
8. سوره نساء، آيه 58.
9. تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 63.
10. اصول كافى، ج 2، آيه 105.
11. بحارالانوار، ج 75، ص 114.
12. همان، ص 172.
13. همان، ص 171.
14. كحل البصر محدث قمى، ص 125.
15. سيره ابن هشام، ج 2، ص 138.
16. همان، ج 3، ص 345؛ فروغ ابديت، ج 2، ص 247.
17. سيره ابن هشام، ج 3،ص 353 و 354.
18. اصول كافى، ج 2، ص 104.
19. نهج البلاغه، خطبه 126.
20. تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 313.
21. مشكاة الانوار، ص 140؛ مجموعه ورّام، ج 1، ص 20.
22. مقدمه صحيفه كامله سجّاديه (باتلخيص)/
23. اقتباس از فروع كافى، ج 5، ص 134؛ بحارالانوار، ج 47، ص 385.