علماى نجف در مصاف با استعمار و استبداد2

 

علماى نجف در مصاف با استعمار و استبداد
قسمت دوم‏

غلامرضا گلى زواره

حكايت يك حماسه‏

پس از رحلت آية اللّه حكيم، مرحوم آية اللّه سيد محمد باقر صدر آن فقيه به خون خفته، فرهنگ حماسه و شهادت و فلسفه عاشورا را در اذهان زنده مى‏نمود و پيام حسين بن على (ع) را به عنوان رمز حيات به شيعيان مى‏رسانيد. آية اللّه صدر پس از رسيدن به مقام مرجعيت، پرچم مبارزه و مخالفت با حزب بعث را به تنهايى بردوش گرفت و با صدور فتوايى تاريخى و حماسى، وظيفه شرعى مردم مسلمان را در قبال اين تشكيلات ضدّ دينى مشخص نمود:
بسم اللّه الرحمن الرحيم به اطلاع عموم مسلمانان مى‏رساند كه پيوستن به حزب بعث، تحت هر عنوانى، شرعاً حرام است و هرگونه همكارى با آن به منزله يارى ظالم و كافر و دشمنى با اسلام و مسلمين است «محمد باقر صدر».
زمانى كه فتواى مذكور از نجف به سراسر عراق انتشار يافت حاكمان بعثى از يك طرف اقدام به دست‏گيرى و اعدام نمايندگان و شاگردان آية اللّه صدر و بستن مساجد آنان و از سوى ديگر در اماكن مذهبى تظاهر به تديّن و مقدس مآبى كردند. پس از مدتى حزب بعث با خودكامگى و سفّاكى وارد ميدان سياست شد و رعب و هراس را در ميان افراد جامعه شدت بخشيد، از آن سوى با وقوع انقلاب اسلامى در ايران شور انقلاب و حماسه در دل‏هاى شيعيان عراق به جوش آمد. آية اللّه صدر با در نظر گرفتن اين شرايط براى شكستن سدّ رعب و وحشت مردم، قيام مسلحانه را عليه حزب بعث و سركرده‏هاى آن انتخاب كرد و فتواى جهاد داد. اين فتوا نيز حاكمان بعثى عراق را در موجى از هراس فرو برد و آنان نيز براى خنثى كردن چنين وضعى به تكاپو افتادند و هر كس را كه ارتباط جزيى با شهيد صدر داشتند دست گير مى‏نمودند. به همين جهت خانه آية اللّه صدر را در نجف محاصره كرده و آن را تحت نظارت كامل گرفتند و به هيچ كس اجازه آمد و رفت را نمى‏دادند.
آنان با يورش وحشيانه و گسترده‏اى نمايندگان آية اللّه صدر و ديگر افراد مؤمن و انقلابى را در سراسر عراق دست گير كردند. آية اللّه صدر از اين حركت ضد انسانى خشمگين گرديد و در روز دوشنبه 16 رجب 1399 را به منظور ابراز انزجار و تنفر از اين كار ناشايست حكومت بعثى، زمان اعتصاب عمومى اعلام كرد. مردم نجف و ساير شهرهاى مهم عراق براى اطاعت از فرمان رهبرشان در اين روز دست از كار كشيدند، بازارها را تعطيل كردند و گروه گروه براى بيعت با مرجع و پيشواى خود به خانه آية اللّه صدر شتافتند.
سازمان اطلاعات و امنيت بغداد به شعبه خود در نجف دستور داد كه هرچه زودتر سيد محمد باقر صدر را دست گير كرده و دور از چشم مردم وى را روانه بغداد كنند.(1) شب از نيمه گذشته بود و يكى دو ساعت به سپيده دم مانده بود كه ناگهان صداهاى مرموز و همهمه‏هايى از كوچه به گوش مى‏رسيد، در اين حال زنگ خانه به صدا درآمد، آية اللّه صدر با گام‏هاى استوار و بدون هراس جلو رفت و از پشت در صدا زد چه كسى هستى؟ ابوسعد رئيس امنيت نجف خود را معرفى كرد و گفت بايد شما با ما بياييد، شهيد صدر درب را گشود و قدم به كوچه نهاد، درون كوچه و معابر منتهى به خانه آية اللّه صدر حدود سيصد سرباز مسلح با ده‏ها اتومبيل نظامى اجتماع نموده بودند تا يك نفر را دست گير كنند.
بنت الهدى صدر، به خود اجازه نداد پس از دست‏گيرى برادر، سكوت اختيار كند و آرام باشد لذا از خانه بيرون رفت و چون آواى توحيد اذان بر شهر نجف اشرف طنين افكند. به سوى حرم امير مؤمنان (ع) روانه شد تا هم شكايت اين جنايات را به محضر جدش ببرد و هم در اين مكان مقدس مردم را از ستمى كه مزدوران بعثى مرتكب شده‏اند، با خبر كند. او با فرياد اللّه اكبر، خطاب به مرد گفت: اى اهالى نجف، اى شيعيان و غيور مردان، مرجع عالى قدر شما را بردند. بدين گونه مردم را از ماجراى شب گذشته مطلع ساخت. اهالى نجف از هر سوى به سوى بارگاه مولاى متقيان آمدند، بازارها و مغازه‏هاى نجف بسته شد، طلّاب مدارس علميه در پيشاپيش جمعيت معترض در حرم حضرت على (ع) اجتماع كردند. بدين صورت زمينه يك تظاهرات جدى و شكوهمند فراهم شد كه بنت الهدى صدر در ايجادش نقش مهمى ايفا نمود.
به تدريج دسته‏هاى تظاهر كننده از مقابل حرم شريف علوى با حركتى آرام به راه افتاد و در خيابان امام صادق (ع) بر تعدادشان افزوده شد، شعارهاى كوبنده امت مسلمان در اعتراض به دست‏گيرى مرجعشان در آسمان نجف پيچيد: اللّه اكبر، نصرمن اللّه و فتح قريب، عاش عاش الصدر(زنده باد زنده باد صدر).
در اين خيابان قواى مسلّح وابسته به رژيم بعث جلو مردم را گرفتند، اما آنان از راه ديگرى به سمت بازار بزرگ نجف حركت كردند. نيروهاى امنيتى مى‏كوشيدند تا با شليك تيرهاى هوايى مردم را پراكنده سازند ولى تظاهرات هر لحظه شديدتر مى‏شد و بر خشم مردم افزوده مى‏گشت.
افراد مسلّح تمامى معابر منتهى به بازار نجف و حرم مطهر را مسدود نمودند و با اسلحه جلو مردم را گرفتند، بدين گونه تظاهرات مزبور، به درگيرى‏هاى خونينى تبديل گرديد.
علاوه بر نجف در شهرهاى ديگر نيز تظاهراتى بدين صورت برگزار شد. چون فرياد خشم مردم سازمان امنيت عراق را دچار خوف و هراس ساخت با آية اللّه صدر كه در زندان به سر مى‏برد رفتار ملايم‏ترى پيش گرفتند و از راه چاپلوسى و نيرنگ وارد شدند و پس از چندى آن مرجع عالى قدر را به نجف بازگردانيدند.(2)

جويبار محبّت در كوير اختناق‏

روز 18 رجب سال 1399 ه. ق منزل آية اللّه صدر در شهر نجف و كوچه‏هاى منتهى به آن از آغاز صبح تا نيمه شب مالامال از جمعيت شيعيانى بود كه روز گذشته براى رهايى رهبرشان از زندان رژيم بعثى دست به تظاهرات زده و با مزدوران رژيم عفلقى درگير شده فرياد اعتراض‏آميز خويش و مظلوميت مرجع عالى قدر خود را به گوش جهانيان رسانيده بودند.
اين تجديد پيمان امت مسلمان با آية اللّه سيد محمد باقر صدر، كارگزاران ستم را بيش از گذشته دچار وحشت نمود و به همين دليل دستور محاصره خانه آن فقيه مجاهد و قطع رابطه با ديگران را صادر نمودند. در پى اين توصيه ظالمانه، در كوچه‏هاى اطراف منزل آية اللّه صدر نيروهاى امنيتى مستقر گشته و كنترل نه ماهه محل اقامت عالمى مبارز آغاز شد.(3)
مدتى از آغاز محاصره مى‏گذشت و جز عده‏اى انگشت شمار از آشنايان آية اللّه صدر به كسى اجازه ورود به خانه ايشان را نمى‏دادند. آية اللّه صدر، شيخ محمد رضا نعمانى را كه در كتابخانه ايشان بود فراخواند و گفت: اين سربازانى كه در اين آفتاب گرم و شرايط طاقت فرسا اطراف خانه ما به نگهبانى مشغول اند و عرق از سر و صورتشان مى‏ريزد مرا ناراحت مى‏كند. درست است كه براى تأمين رضايت ستمكاران به اين وضع تن داده‏اند، اما انحراف و بدبختى آنان ناشى از مساعد نبودن شرايط اجتماعى و يا تربيت منفى است كه اين قوا را بدين صورت مطيع و منقاد بار آورده است.
سپس حاج عباس خادم را صدا زد و گفت: مأموران اطراف منزل ما به شدت تشنه‏اند، آنان را از آب خنك سيراب ساز. در اثر همين رفتار كريمانه آية اللّه صدر عده قابل توجهى از همين سربازان از مريدان و مشتاقان وى گشتند و به دليل همين دلباختگى با فرماندهان و سران سازمان اطلاعات درگير شدند و برخى از آنان اعدام شدند.(4)
در ايام محاصره، روزى زيد حيدر(از اعضاى شوراى فرماندهى ملى حزب بعث) و فرماندار نجف (عبدالرزاق حبوبى) به منزل آية اللّه صدر آمدند، چند تن از شاگردان ايشان نيز حضور داشتند، ايشان از نقش حوزه علميه نجف و علماى اين شهر در انقلاب اسلامى عراق سخن به ميان آورد و خطاب به كارگزاران رژيم بعث گفت: مردم هنوز هم از روحانيت و مرجعيت دينى خود در تمام مسايل زندگى كسب تكليف مى‏كنند، نه از دولت مستبد و وابسته ابرقدرت‏ها، در حالى كه دولت عراق با عالمان دينى خصومت داشته و عليه آنها قيام كرده است كه اين كينه در واقع عناد با تمامى امت اسلامى است. لذا زيد حيدر و عبدالرزاق حبوبى را مخاطب خويش قرار داد و گفت: دولت بعثى شما به خاطر مخالفت با ديانت، كشتارگاه بزرگى در بغداد به راه انداخته است كه در آن حيوانات را به سوى قبله ذبح نمى‏كنند كه صريحاً مخالف احكام الهى است.
آية اللّه صدر در ادامه فرمود: دولت شما خيابانى را كه مقبره حسين بن روح – از نائبان خاص امام مهدى (عج)- در آن واقع شده خراب مى‏كند و اين كار موجب محو مرقد آن بزرگوار خواهد شد، در صورتى كه شيعيان با اين مكان پيوندى معنوى دارند، چنين اقدامى، دشمنى با ارزش‏هاى دينى و شعائر مذهبى است. اين كارها باعث مى‏شود كه مردم حكومت بعثى را ناديده گرفته و به فرمان علما عليه حزب بعث بشورند. آن دو كارگزار با شنيدن اين سخنان سربه زير افكندند و چيزى نگفتند.
آية اللّه صدر بار ديگر لب به سخن گشود و اظهار داشت: اگر دولت بعثى مى‏خواهد آراء و نظرات امت مسلمان را درباره مسايل حكومتى و سياسى بداند بايد به علماى دين مراجعه كند و نظر آنان را بداند.
پس از آن عضو شوراى فرماندهى ملى حزب بعث و عبدالرزاق حبوبى(فرماندار نجف) با شرمسارى، آن مجلس را ترك نمودند.(5)

ستاره‏اى خونين‏

آخرين روزهاى محاصره بود كه عيسى خاقانى به عنوان نماينده صدام همراه يكى از مأموران سازمان امنيت عراق كه ابوعلى نام داشت به منزل آية اللّه صدر آمد. خاقانى خطاب به آية اللّه صدر گفت: صدام مرا به حضورتان فرستاده تا در امورى تبادل نظر كنيم، شايد موفق شويم به اوضاع آشفته كنونى سرو سامانى بدهيم. در اين حال وى حرفش را قطع كرد و منتظر گرديد تا آية اللّه صدر مطلبى بر زبان جارى سازد، ولى او چيزى نگفت و سكوت اختيار نمود. اين بار خاقانى گفت: عرب‏هاى خوزستانى تحت ستم به سر مى‏برندو ما بايد درباره بهبودى اوضاع آنان نيز فكرى كنيم. عيسى خاقانى پس از اندكى مكث ؛ ادامه داد: چرا هميشه بايد حوزه نجف تحت نظارت و اداره ايرانيان باشد، ما بايد خودمان در مقابل آن، حوزه‏اى عربى تأسيس كنيم و شما زعيم آن باشيد. آية اللّه صدر در جوابش گفت: اعراب خوزستان ايران هيچ مشكلى ندارندو هم چون ديگر اقوام ايرانى در صلح و صفا، آرامش و امنيت به سر مى‏برند و به طور قطع وضع مناسبت‏ترى نسبت به عرب‏هاى عراق دارند و شما به دليل خصومت با جمهورى اسلامى ايران اين مسائل دروغين را مطرح مى‏نماييد. شما بايد به آزادى ملت عراق از قيد و بند اسارت و تحقير توسط حزب بعث فكر كنيد. غم عرب‏هاى مظلومى را بخوريد كه منابع و دارايى‏هاى آنان را براى تحكيم حكومت خودتان به غارت مى‏بريد و آنان را در فقر و فلاكت نگه مى‏داريد. خاقانى نااميد و سرافكنده از آن جا بيرون رفت امّا فرداى آن روز با همان مأمور قبلى به خانه آية اللّه صدر آمد و گفت: جناب صدر، صدام مى‏خواهد به محاصره محل اقامت شما پايان دهد ولى اين برنامه در صورتى عملى مى‏شود كه شما لااقل به يكى از شرايطى كه مطرح خواهم نمود عمل كنيد در غير اين صورت به گفته صدام سزايتان مرگ است. آية اللّه صدر مانند كوهى استوار و بى‏اعتنا به اين تهديدها غرق در سكوت بود و تنها به بافته‏ها و ياوه‏هاى وى گوش مى‏داد. خاقانى يادآور شد:
نخستين شرط آن است كه از تأييد انقلاب اسلامى ايران و رهبرى آن (امام خمينى) دست برداريد.
شرط دوم اين است كه با صدور بيانيه‏اى از موضع‏گيرى‏هاى ما حمايت كنيد كه در اين صورت حزب بعث پشتيبان شما خواهد بود.
سومين شرط آن كه گرايش به حزب دعوت و عضويت در آن را ضمن فتوايى تحريم كنيد.
شرط چهارم اين كه فتواى تحريم ورود به حزب بعث را ملغى اعلام كنيد و بر جواز آن فتوا دهيد.
آخرين شرط هم اين است كه خبرنگاران جرايد و نشريات خارجى و داخلى را به حضور بپذيريد تا آنان درباره مسايل فقهى از شما سئوال كنند و جوابشان را بدهيد.
شهيد صدر نگاهى به عيسى انداخت و گفت در غير اين صورت چه مى‏كنيد؟ خاقانى جواب داد؟ به گفته صدام اعدام مى‏شويد، آن استوانه فقاهت و ديانت در حالى كه خشمگين به نظر مى‏رسيد فرمود: مرا از مرگ هراسى نخواهد بود و در انتظار چنين وضعى مى‏باشم امّا هرگز تسليم زورگويان و ستم‏گران نمى‏شوم، لذا از عملى ساختن تمامى شروطى كه شيخ عيسى خاقانى طرح نموده بود امتناع كرد و افزود: به صدام بگوييد هر وقت خواست مرا اعدام كند، با شما ديگر سخنى ندارم و اگر شما هم حرف ديگرى براى گفتن نداريد اين جا را ترك نماييد.(6)
ساعت دو بعدازظهر روز شنبه 19 جمادى الاول سال 1400 مصادف با 16 فروردين 1359 ه. ش كه به دليل هواى گرم و آفتاب سوزان، عبور و مرور در كوچه‏هاى نجف كم شده بود، ابوسعد رئيس جنايت‏كار سازمان امنيت نجف به خانه آية اللّه صدر آمد و خطاب به آن شخصيت والامقام گفت: در بغداد گروهى از مسئولان كشورى مايلند كه با شما ديدارى داشته باشند و پس از سؤال و جوابى مختصر ابوسعد و مزدورانش آن مرجع مبارز را به وسيله خودروى به سرعت از نجف به بغداد بردند و چون بعثى‏ها از افشاگرى‏هاى خواهر او (بنت الهداى صدر) بيم داشتند، روز بعد وى را نيز به مركز حكومت عراق بردند.
برزان ابراهيم – برادر ناتنى صدام كه آن زمان رياست سازمان امنيت عراق را عهده دار بود – شخصاً از اين دو خواهر و برادر بازجويى كرد و سپس آية اللّه صدر را تهديد به مرگ نمود و از او خواست كه اگر چند كلمه‏اى عليه انقلاب اسلامى بنويسد از اعدام رهايى خواهد يافت، آية اللّه صدر گفت: من هرگز به اين خواسته ضد دينى شما تن نمى‏دهم و راهى كه برگزيده‏ام تغيير نخواهم داد و مهياى شهادتم. برزان ابراهيم كه از تسليم زعيم نجف و سازش او با حزب بعث نااميد گرديد به شكنجه گران ديو سيرت خود فرمان داد كه آن دو سيد پاك طينيت را به شهادت برسانند. سه شنبه شب 23 جمادى الاول سال 1400 مطابق با 19 فروردين 1359 ه.ش در حالى كه شب از نيمه گذشته بود، سيد محمد صادق صدر آرام و قرار نداشت و به آينده دو عموزاده مظلومش كه در زندان رژيم بعثى بودند فكر كرد، زيرا در اين سه روز هيچ خبرى از آنان نداشت. در همين انديشه بود كه درب خانه‏اش به صدا درآمد و مزدوران بعثى بمحض آن كه ديدند درب باز شد و سيد صادق پشت در است، با وقاحت بسيار، آن سيد عالى‏قدر را از خانه بيرون كشيدند و با اتومبيل به سوى گورستان وادى السلام نجف بردند وقتى در برابر غسّال خانه توقف كردند سيد محمد صادق صدر فهميد كه چه حادثه دردناكى روى داده و صدام جنايتكار دست خود را به چه خونى آغشته نموده است.
دو تابوت لاك و مهر شده را تحويلش دادند و گفتند: بدون باز كردن به خاك بسپاريد و در اين باره با كسى چيزى نگوييد. سيد محمد صادق با گريه و زارى به آن تابوت‏ها مى‏نگريست. سرانجام پس از غسل و كفن و نماز ميت پيكر پر از جراحت آن دو شهيد را در جوار بارگاه اميرمؤمنان (ع) در آرامگاه خانوادگى شرف الدين به خاك سپردند.(7)
در آن سياهى مرگبار، پس از آن كه ستاره‏اى فروزان غروب كرد و انديشمندى شهيد به اجداد طاهرينش پيوست تنها پيام حضرت امام خمينى بود كه چون آذرخشى درخشيد و آن كوير ستم زده را روشنايى بخشيد. امام خمينى خاطرنشان ساختند: «شهادت اين بزرگواران كه عمرى را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذرانده‏اند به دست اشخاص جنايت كارى كه عمرى به خون خوارى وستم پيشگى گذرانده‏اند عجيب نيست. عجيب آن است كه مجاهدان راه حق در بستر بميرند و ستم گران جنايت پيشه، دست خبيث خود را به خون آنان آغشته نكنند! عجيب نيست كه مرحوم صدر و همشيره مظلومه‏اش به شهادت نايل شده‏اند، عجب آن است كه ملت‏هاى اسلام و خصوصاً ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاه‏ها و ساير جوانان عزيز عراق از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول اللّه (ص) وارد مى‏شود. بى‏تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان رايكى پس از ديگرى مظلومانه شهيد كنند… اميدوارم كه…. ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند. من اميدوارم كه خداوند متعال بساط ستم‏گرى اين جنايت كاران را در هم‏پيچد. اين جانب براى بزرگداشت اين شخصيت علمى و مجاهد كه از مفاخر حوزه‏هاى علميه و از مراجع دينى و متفكران اسلامى بود از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت به مدت سه روز عزاى عمومى اعلام مى‏كنم و روز پنج شنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومى اعلام مى‏نمايم و از خداوند متعال خواستار جبران اين ضايعه بزرگ و عظمت اسلام و مسلمين مى‏باشم.»(8)

پى‏نوشت‏ها: –
1. يادواره شهيد صدر، ضميمه اطلاعات، 19 فروردين 1361.
2. ديدار با ابرار، ج 15(شهيد صدر بر بلنداى انديشه و جهاد) مصطفى قلى‏زاده، ص 122 – 120.
3. يادواره شهيد صدر، ص 13.
4. مباحث الاصول، الجزء الاول من قسم الثانى، سيد كاظم حسينى حائرى، مقدمه.
5. مجله سروش، شماره 139، چهاردهم فروردين سال 1361.
6.مقدمه مباحث الاصول، ص 162 – 161.
7. جنايات رژيم بعث عراق، عبدالامير فولاد زاده، ص 137 – 135، از تكريت تا كويت، جوديت ميلر، ترجمه حسن تقى زاده ميلانى، ص 147.
8. صحيفه نور، ج 12، ص 57.