دادگسترى ما تا دارالقضاى مدينه

 

دادگسترى ما تا دارالقضاى مدينه!

حجةالاسلام و المسلمين محمد تقى رهبر

كسانى كه به حج و عمره مشرّف شده‏اند ملاحظه كرده‏اند كه يك ساختمان مجلل و زيبا در جهت قبله حرم شريف نبوى قرار گرفته است. اين ساختمان متعلق به دستگاه قضائى مدينه است، هتل يا زائر سرا نيست. اما چيزى كه مايه شگفتى است تردد بسيار كم و مراجعه اندك ارباب رجوع به اين ساختمان و تشكيلات قضائى آن است!
و باز هم زائران خانه خدا ديده‏اند كه در اطراف حرم مكى و مدنى مغازه‏هاى طلا فروشى خيره كننده‏اى وجود دارد كه بى‏اغراق هزاران كيلو طلا و جواهرات با اشكال مختلف در آنها جاى دارد و افراد مختلف به راحتى داخل و خارج مى‏شوند و ديدن مى‏كنند و صاحبان مغازه‏ها هيچ دغدغه و دلهره‏اى ندارند كه مثلاً قطعه طلا به سرقت برود يا باند مسلح سرقت، حمله كنند و براى تأمين امنيت اين فروشگاه‏هاى چندين ميلياردى و همچنين بانك‏ها و صرافى‏ها نه محافظى هست و نه پليسى و از سرقت و حمله خبر و گزارشى ديده نشده و بطور خلاصه همه چيز در امن و امان است.
اين در حالى است كه با كمال تأسف بايد اعتراف كرد آن امنيّت مورد آرزو جايش در كشور ما خالى است. شاهد مدعا دادسراها و دادگاه‏ها و مراكز و مجتمع‏هاى قضائى ماست كه روزانه صدها و هزارها پرونده تخلّف از سرقت و كلاه بردارى و تجاوز و قتل و اختلاف و اختلاس و ساير اقلام جرم و جنايت در اين مراكز قضائى به ثبت مى‏رسد. صف طولانى مراجعات و زمان‏هاى طولانى نوبت دادرسى جز تأسف و تحسّر ببار نمى‏آورد، جاى سؤال است كه اينهمه تخلّف و جرم و جنايت چرا؟ تفاوت مكّه و مدينه با قم و مشهد و تهران و اصفهان در چيست؟ آيا آدم‏هاى آن سرزمين از نظر عقائد مكتب بر ما برترى دارند؟ كه چنين نيست. آيا تشكيلات قضائى صالح‏ترند و مطمئن‏تر عمل مى‏كنند؟ كه معلوم نيست. و آيا و آيا؟… آيا صاحب نظران ما به مطالعه نشسته‏اند كه اينهمه ناامنى و تخلّف چرا در جامعه ما رخ مى‏دهد؟ و آيا مى‏توان راهكارى يافت كه زهره چشم از متجاوزان گرفته شود و اينهمه باندهاى فساد و كلاه بردارى شكل نگيرد و براى جلوگيرى و خنثى سازى آن، چه بايد كرد؟ در گزارش‏هاى روزمره همه روزه حوادثى را مرور مى‏كنيم كه از كشف باندهاى فساد و قاچاق حتى دختران و زنان و كشاندن آنها به مراكز فحشاء در داخل و خارج خبر مى‏دهد و كارگردان‏هاى باسابقه كه زنان و مردان بدنام مى‏باشند شناسائى مى‏شوند، دستگير مى‏گردند و به اعمال كثيف خود اعتراف مى‏كنند و تصويرشان را در صفحات روزنامه‏ها و جرائد با خط مشگى بر سيماى آنها مردم مى‏بينند ولى از رفتار دستگاه قضائى با اينها كه مفسدين فى الارض و غارتگران ناموس و شرف جامعه‏اند خبرى جز چندماه زندان و بالاخره رهائى چيزى ديده و شنيده نمى‏شوند و اين عناصر فاسد آرم دار دوباره به جامعه بر مى‏گردند و به فروش مواد و ارتكاب فساد و فريب جوانان دختر و پسر مى‏پردازند و يك مو از سر اينها كم نمى‏شود! و ماجرا همچنان بصورت تسلسل ادامه دارد و دارد. و چه بگويم كه شرح اين مسئله غم‏انگيز در اين سطور و مقال نمى‏گنجد و باب رشوه خوارى كه خود بحث ديگرى است. اينها براى ما جز شرمندگى ببار نمى‏آورد كه ادعاى كلان داريم و از پياده شدن قوانين اسلام حرف مى‏زنيم اما هر روز شاهد گسترش دائره مفاسد مى‏باشيم و معلوم نيست بالاخره كار به كجا خواهد كشيد! باندهائى هستند كه بعضاً هم در برخى نهادهاى حساس كار مى‏كنند ولى با اطمينان خاطر به كلاه بردارى و زورگيرى و شرخرى و باج خواهى دست مى‏يازند كه نمونه‏هاى آن فراوان است و گزارش‏ها و شكايت‏ها در مورد آنها بى اثر مى‏ماند و آنها با خاطر آسوده به سوء استفاده سرگرمند…!
موارد از اين قبيل فراوان است. يك شخص يا يك شركت، واحدهاى مسكونى هزار واحدى را به چهار هزار نفر مى‏فروشد و فرار مى‏كند و گروهى را سردرگم مى‏سازد و ديگرى با جعل سند و اسكناس و دلار به نوعى ديگر به خيانت و كلاه بردارى رو مى‏آورد، ديگرى با سلاح به بانك‏ها و طلافروشى‏ها حمله مى‏كند، مى‏كشد و مى‏دزدد و مى‏گريزد. دزدى آشكار از كيف و تلفن همراه گرفته تا آدم ربائى و تجاوز به عنف و قتل، خوراك صفحات حوادث مطبوعات شده است! آيا يك صدم اينها در جامعه مكه و مدينه ديده و شنيده‏ايد؟! چرا؟ براى سؤال پاسخى بايد يافت…
بنابراين از اين مقايسه نبايد در شگفت بود كه چرا اين مقاله دستگاه قضائى خودمان را با دستگاه قضائى حرمين در كفه سنجش نهاده است! رنج آور است كه جامعه‏اى با داشتن مكتب متعالى تشيع نتوانسته باشد جلو جرم و جنايت را بگيرد و اين باشد وضع اسفبارش اما جامعه با مشخصه‏هاى ديگر توانسته باشد آنگونه بر اوضاع مسلط باشد! مسئولين قضائى بايد به اين مسائل فكر كنند و با كارشناسى و مطالعه به بررسى اين امر بپردازند و گرنه هرچه بر طول و عرض ساختمان و دائره قضائى و امثال آن رو آورند مشكلى را حل نكرده‏اند و مجال به متخلفان داده‏اند و بودجه كشور را بيهوده هدر داده‏اند…

در اينجا در پاسخ به سؤالات مطرح شده در ارتباط با مسئوليت دستگاه قضائى روى دو نكته بايد انگشت نهاد:
نكته اول: اجراى احكام كيفرى اسلام است همانگونه كه مى‏دانيم هيچ جرمى در اسلام بدون تخلّف نيست، براى قاتل، براى سارق، براى زناى زانى و جانى براى قواد و واسطه گرى در زمينه فحشاء، براى مفسدين (سياسى، اقتصادى، فرهنگى،اخلاقى) و ساير جرائم هر يك كيفر و مجازاتى مقرر شده است. از اعدام، دست بريدن، تبعيد كردن، زندان كردن، تعزير نمودن و غيره، اين قوانين براى تأمين سلامت اجتماع است هرچند در ظاهر با احساسات آدم‏هاى احساسى هم خوانى ندارد. همچنانكه با قوانين بيگانه وفق نمى‏دهد و محافل حقوقى لائيك آن را نمى‏پسندند.
اما قرآن كريم و روايات معصومين اجراى حدود و قصاص را عامل حيات اجتماع مى‏داند «ولكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب»(1)و درباره بريدن دست مرد و يا زن سارق دستور صريح دارد: «السارق والسارقه فاقطعوا ايديهما جزاء بما كسبا نكالا من اللّه»(2) و تأكيد مى‏كند كه قطع دست سارق هم كيفر است براى او و هم عبرت است براى ديگران كه وقتى سرنوشت دزد را ببينند ديگر هوس سرقت نمى‏كنند و اين تمهيدى است كه شارع مقدس براى پيشگيرى از گسترش اين جنايت انديشده است.
براى زناكار درپاره‏اى موارد (زناى محصنه) اعدام و در پاره‏اى موارد صد تازيانه را قرار داده و امر مى‏كند كه اين حد را در ملأ عام و با حضور عدّه‏اى از مردم مسلمان به اجرا در آوريد تا عبرت براى ديگران باشد و از تأثير پذيرى در برابر احساسات آدم‏هاى ضعيف بر حذر مى‏دارد كه نسبت به اين عناصر فاسد رأفت و رحمت در دين خدا جايگاهى ندارد. «الزانى و الزانية فاجلدوا كل و احد منهما ماة جلده ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر و لا تأخذكم بهما رأفة فى دين اللّه و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين» (3)
بنابراين بايد ديد احكام و حدود اسلامى در مورد مجرمان چه مقدار به اجرا در آمده آنگاه به ارزيابى بازتاب اخلاقى و اجتماعى آن نگريست، در كشور عربستان قانون قطع يد سارق به اجرا در آمده و زهره چشم گرفته كه سارق ديگر هوس دزدى نكند و همچنين ساير حدود را بدون فوت وقت و بهانه تراشى (البته در اينجا بصدد توجيه مطلق دستگاه قضائى آنان نيستيم كه هرگز بدون ضعف نيست).
بطور خلاصه: ما در اجراى حدود اسلامى كوتاهى كرده‏ايم لذا مجرمان و متجاوزان احساس امنيت كرده‏اند، ده‏ها بار به زندان افتاده‏اند و حرفه‏اى‏تر شده و به جامعه برگشته‏اند. سارق و يا كلاه بردار به قاضى معرفى شده اما از كنار واقعه بى‏تفاوت گذشته و از مدعى شاهد خواسته! در حالى كه سرقت در فضاى خلوت و بدون شاهد اتفاق افتاده و قاضى مى‏تواند از شواهد و قرائن و اعترافات متهم استفاده كند و به علم خود اجرا حدود نمايد، اين سهل انگارى باعث شده تجاوز و سرقت‏هاى نهانى و بيابانى حتى باقتل افراد بى‏گناه صورت گيرد، مجرم به دام نيفتد و هيچ گونه كيفر و مجازاتى درباره او اعمال نشود!
معلوم است كه با اين شيوه نمى‏توان يك دستگاه قضائى قاطع داشت و از حجم تجاوز و تخلف در جامعه كاست.
نكته دوم: قاطعيت و شجاعت دستگاه قضائى است كه در اجراى حدود و احقاق حقوق بدون مجامله و معامله به اجراى حدود بپردازد. اينگونه بنظر مى‏رسد كه چنين قاطعيتى در دستگاه قضائى نيست. احساسات بر قانون غلبه دارد، در برخى موارد حق و حساب‏هاى ديگر مانع اجراى حدود است يا سفارش و توصيه تيغ قاضى را كند مى‏كند، در پاره‏اى از موارد قاضى از تجربه كافى برخوردار نيست و شأن قضا از او زياده مى‏آيد، نمى‏تواند تشخيص بدهد، تصميم بگيرد، شاكى، دزد مال خود را معرفى كرده و شواهد كافى آورده اما قاضى از جلب مجرم شانه خالى مى‏كند و عملاً به مجرم كمك مى‏دهد مال را درجاى خلوت برده‏اند، از شاكى دو شاهد عادل مى‏خواهد؟! در حالى كه براى كشف جرم عوامل ديگرى چون اقرار متهم و شواهد و قرائن ديگر وجود دارد اما قاضى فاقد تجربه از عوامل آگاهى و سابقه مجرمين استفاده نمى‏كند و يا دست او را بسته‏اند!
اينكه در روايات آمده اجراى يك حد از باران چهل روز براى جامعه اسلامى سودمندتر است براى اين است كه حدود از باران رحمت براى حيات اخلاقى جامعه انسانى تأثير بيشترى دارد. اگر حدود الهى به بهانه‏هاى واهى تعطيل شود ثمره آن همين است كه در جامعه مشاهده مى‏كنيم..
نكته ديگر اينكه ما از جوّ سازى‏هاى تبليغاتى بيگانه هراس داريم و اين ستم بزرگى بر اسلام و مسلمانان است. مگر قرآن كريم نمى‏گويد: «و لا يخافون فى الله لومة لائم»(4) از نكوهش نكوهش گران در راه خدا بيم نداشته باشيد و مگر خداوند نمى‏فرمايد: «فلا تخشوا الناس و اخشون»(5) از مردم نترسيد از من بترسيد، اگر ما مدعى پيروى اسوه عدالت بشرى على بن ابيطالب (ع) هستيم چرا قاطعيت را از آن امام عدل و داد نمى‏آموزيم.
نكته ديگر اينكه ملاحظات مجامع استعمارى و حقوق بشر استكبارى گوئى از ما زهره چشم گرفته است، مى‏ترسيم بگوئيم ما مسلمانيم و قوانين اسلامى ملاك عمل براى ماست.
دنياى استعمارى و محافل حقوق بشر آن در برابر دلخراش‏ترين ستم‏ها بر مظلومان و قتل عام‏ها و شكنجه‏ها سكوت كرده‏اند چرا كه در جهت منافع نامشروع ابر جنايتكاران زمين و امپرياليسم آمريكا و صهيونيسم جهانى است اما در برابر اجراى حدود و قوانين كيفرى اسلام پاى حقوق بشر و دفاع از زندانى سياسى و امثال آن راپيش مى‏كشند. از اين هياهوها نبايد هراسيد. چرا اين محافل و مجامع بين المللى در خصوص آنچه در كشور عربستان مى‏گذرد حساسيت نشان نمى‏دهند اما از حقوق بشر صادراتى حربه‏اى عليه ما ساخته‏اند و پاره‏اى از عناصر وطنى هم آب روى آسياب آنها مى‏ريزند و در مطبوعات و گفته‏ها و نوشته‏ها براى حقوق بشر در ايران اشك تمساح مى‏ريزند و چرا براى پاره‏اى عناصر خود فروخته به عنوان دفاع از حقوق بشر و زندانيان سياسى و حقوق زن و امثال آن جايزه صلح نوبل را اختصاص مى‏دهند؟!
اينها براى ما و كارگزاران امور در هر رده و دستگاهى بايد درس باشد كه بدانند بيگانگان و دشمنان سوگند خورده ما هرگز از ما راضى نخواهند شد تا خود را دست بسته تسليم آنان كنيم آنگاه ديگر سياه نمائى نخواهند كرد و همه سياهى‏ها سفيد خواهد شد. بديهى است تا ما بر اصول خود پاى مى‏فشريم و حاضر به پذيرش خواسته‏هاى دشمنان اسلام نيستيم هرگز آنها مهر تأييد بر هيچ يك از مواضع ما اعم از حقوقى، سياسى، فرهنگى، و.. نخواهند زد چنانكه قرآن كريم مى‏فرمايد: «ولن ترضى عنك اليهودو لاالنصارى حتى تتبع ملتهم»(6) يهوديت و مسيحيت از شما راضى نخواهند شد تا هنگامى كه از ملّت و آئين آنها پيروى كنى. و اين چيزى است كه با اصول و مبانى اسلام وفق نمى‏دهد.
بنابراين در اجراى حدود الهى نبايد چشم به راه تأييد دشمنان اسلام باشيم ما هر كارى كنيم از نظر آنها ناپسند است. پس بايد كار خود را بكنيم و راه خود را برويم و از زوزه‏هاى بيگانه نهراسيم به گفته مولوى:
زانكه از بانگ علا لاى سگان
هيچ واگردد زراهى كاروان‏
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر فطرت خود مى‏تند

هرگاه دشمن از ما تعريف كرد بايد بدانيم كه از راه منحرف شده‏ايم و هر كه بر وفق مراد دشمن حرف زد بداند كه درست در جهت خلاف اسلام و ملت و ميهن گام برداشته است. اين اصلى است انكارناپذير لذا توقع نبايد داشت حقوق بشر غربى بر مسائل ما صحه بگذارد وگرنه كاروان انقلاب تا به حشر لنگ خواهد ماند و بايد راه ارتجاع را بپيمايد.
بطور خلاصه اگر نظام قضائى ما بخواهد موفق باشد بر دو اصل ياد شده كه مرضى خدا و پيامبر و اولياء و منطبق با مصالح اسلام و مسلمين است استوار و قاطع بايستد.
1 – اجراى حدود الهى
2 – شهامت و قاطعيت در اجراى قانون

پى‏نوشت‏ها: –
1. سوره بقره، آيه 179.
2. سوره مائده، آيه 38.
3. سوره نور، آيه 2.
4. سوره مائده، آيه 54.
5. سوره مائده، آيه 44.
6. سوره بقره، آيه 120.