ارزشها در سيره درخشان امام صادق (ع)
حجة الاسلام محمد محمدى اشتهاردى
در اين نوشته بياد بنيانگذار حوزه علميه تشيّع، صادق آل محمّد رئيس مذهب (ع) به مناسبت 25 شوّال سالروز شهادت آن بزرگوار بر آن شديم نظر شما را به دور نماى كوتاهى از زندگى سراسر درخشان آن بزرگمرد علم و دين جلب كنيم:
پدر و مادر و نام و راز لقب امام صادق(ع)
امام صادق عليه السلام فرزند امام باقر عليه السلام در 17 ربيع الاول سال 83 هجرى قمرى در مدينه چشم به جهان گشود، و در روز 25 شوال سال 148 در 65 سالگى به دستور منصور دوانيقى مسموم شد، و به شهادت رسيد، مرقد مطهّرش در قبرستان بقيع واقع در مدينه است.
مادرش فاطمه كه به امّ فروه معروف بود، دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است، قاسم پسر خاله امام سجّاد عليه السلام بود، و از فقهاى برجسته شيعه و از اصحاب ارجمند امام سجاد عليه السلام به شمار مىآمد.
امّ فَروه از بانوان برجسته شيعه و از نظر تقوا و علم، در سطح بسيار عالى قرار داشت، بر همين اساس امام صادق عليه السلام را با عنوان «ابن المكرّمة» (پسر مادر ارجمند) (1) مىخواندند.
نام آن حضرت، جعفر بود، ولى او را صادق مىخواندند، يكى از معانى جعفر، نام نهرى در بهشت است، امام باقر عليه السلام او را به اين نام ناميد، چرا كه وجود پربركت او همچون آب گوارا و زلال شهر بهشت، حياتبخش و پرثمر است، امام صادق عليهالسلام در ضمن گفتارى فرمود: «پدرم از روى آگاهى نامم را جعفر ناميد، زيرا جعفر نام نهرى از نهرهاى بهشت است.»(2)روزى امام سجّاد عليه السلام از نوهاش ياد كرد و فرمود: «نام او جعفر است، كه او را در آسمان صادق مىخوانند» يكى از اصحاب به نام ابوخالد پرسيد ؛ «با اينكه همه شما صادق (راستگو) هستيد، چرا تنها نام او صادق است؟» امام سجاد عليه السلام در پاسخ فرمود: پدرم از پدرانش از پيامبر صلىاللّه عليه و آله و سلم نقل كردند كه فرمود: هنگامى كه پسرم جعفر بن محمد… متولّد شد اورا صادق بناميد، زيرا نام پنجمين نوه او (پسر امام هادى) جعفر است كه به دروغ ادّعاى امامت مىكند، از اين رو در پيشگاه خداوند، جعفر كذّاب نام دارد بنابراين براى اينكه بين اين دو نفر بر اثر تشابه اسمى، اشتباه رخ ندهد، نام صادق را رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم براى آن حضرت برگزيد اين گزينش بيانگر آن است كه امام صادق عليه السلام در همه برنامه هايش راستگو و درستكار است.
تأسيس دانشگاه جعفرى
امام صادق عليه السلام 31 سال (83 – 114ه.ق) همراه پدر بود و پس از شهادت پدر، 34 سال زمام امور امامت و ولايت را به دست گرفت، آن حضرت در اين دوران، بر اثر جنگ و ستيز بنى اميّه و بنى عباس، از فرصتى كه به دست آمد كمال استفاده را نمود و به تأسيس حوزه علميه و پرورش شاگردان، و ايجاد انقلاب فرهنگى در سطح وسيع و عميق پرداخت، و در اين راستا، توفيقات سرشارى به دست آورد، به طورى كه حدود چهارهزار نفر شاگرد از مجلس درس او با واسطه و بدون واسطه استفاده مىكردند، و بسيارى از آنها به مقامات عالى علمى و فقهى نايل شدند، صدها مجتهد، استاد، علّامه از مكتب او برخاستند، مسجد نبوى مدينه به دانشگاه عظيمى تبديل يافت، برجستگان و فرزانگانى همچون: زرارة بن اعين، هشام بن حكم، جابربن حيّان، هشام بن سالم، ابان بن تغلب، مفضّلبن عمر، مؤمن الطّاق، معلّى بن خنيس و… از اين دانشگاه فارغ التّحصيل شدند كه هر كدام استاد برجسته، و پايه گذار علوم، و صاحب كرسى تدريس در فنون گوناگون علوم شدند، و كتابهاى مختلفى براى آگاهى بخشى به نسلهاى آينده تأليف نمودند، و منشأ آثار و بركات و تحوّلات عظيمى در تاريخ اسلام و تشيّع شدند.
به عنوان نمونه هشام بن حكم، علّامه عصر خود گرديد، كتابهاى ارزشمندى كه تعداد آنها را 26 تا 31 جلد نوشتهاند تأليف كرد. علّامه سيد شرف الدّين عاملى مىنويسد: «هشام كتابهاى بسيارى تأليف نمود كه 29 عدد آن شهرت دارد.»(3)
جابربن حيّان كه او را پدر علم شيمى مىخوانند يكى از شاگردان امام صادق عليه السلام بود، او كتابى در هزار ورق بزرگ، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تأليف كرد.گفتار شخصيتهاى بزرگ در شأن امام صادق عليه السلام
تاريخ نويس و تحليلگر مشهور «ابن خلّكان» در ضمن گفتارى مىنويسد: «جعفر بن محمد عليه السلام يكى از امامان دوازده گانه مطابق مذهب شيعه اماميّه است كه به خاطر راستگويى و درستكارى، او را صادق گويند، فضائل و كمالاتش مشهورتر از آن است كه نياز به توضيح باشد، جابر بن حيان طوسى شاگرد آن حضرت بود، كتابى در هزار ورق از تعليمات جعفر بن محمد عليه السلام تأليف كرد كه شامل پانصد رساله بود».(4)
جالب اينكه غير از شيعيان، از فرقههاى ديگر اسلامى نيز در محضر تدريس آن حضرت شركت نموده و استفاده مىكردند.
ابوحنيفه رئيس مذهب حنفى، پايههاى علمى خود را از محضر امام صادق عليه السلام پى ريزى و تكميل كرد، و دو سال تمام از محضر آن حضرت كسب فيض نمود، به طورى كه مىگويد: «لَولا السَّنَتانِ لَهَلَكَ نُعمانُ؛ اگر آن دو سال نبود نعمان هلاك مىشد.»(5)
مالك بن انس رئيس مذهب مالكى در ضمن گفتارى در شأن امام صادق عليه السلام مىگويد: «جعفر بن محمد عليه السلام حديث و گفتار بسيار داشت، خوش مجلس بود، از محضرش بهرههاى بسيار آشكار مىشد. هرگاه سخن از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل مىكرد، به احترام نام رسول خدا صلى اللّه عليه و آله رنگ چهرهاش سبز و زرد مىشد، به گونهاى كه براى آشنايان، ناآشنا به نظر مىرسيد.»(6) نيز گويد: «چشمى نديده و گوشى نشنيده، و به قلب انسانى خطور نكرده مردى از نظر علم و عبادت و تقوا، برتر از امام صادق عليه السلام باشد.»(7)
نيز مىگويد: «من جعفر بن محمّد را همواره در يكى از سه حالت ديدهام، يا در حال نماز بود – يا روزه دار بود يا در حال ذكر، او از بندگان بزرگ الهى و از پارسايان سترگ بود.»(8)
ابن حجر هيتمى شافعى مفتى حجاز مىگويد: «به اندازهاى از امام صادق عليه السلام علوم مختلف نقل شده كه آوازه آنها در همه جا پيچيده، و بزرگترين پيشوايان علم و حديث، مانند يحيى بن سعيد، ابن حجر مالك، سفيان ثورى، ابوحنيفه، ايّوب سجستانى و سفيان بن عيينه از شاگردان او بوده و از او نقل روايت مىكنند.»(9)
اينها نمونه هايى از گفتار بزرگان اهل تسنّن پيرامون عظمت شخصيّت امام صادق (عليه السلام) است و در ضمن حاكى است، كه شاگردان آن حضرت به شيعيان انحصار نداشتند.برخورد متين با علماى طبيعى (منكر خدا)
جالب اين كه آوازه علمى و اخلاق نيك امام صادق عليه السلام علماى غير مسلمان را نيز به سوى خود جذب نموده بود، و آنها در برابر عظمت علمى و اخلاقى آن حضرت، حيران و مبهوت مىشدند، يكى از آنها «ابن ابى العوجا» (منكر خدا) بود، كه در وصف امام صادق عليه السلام به مفضّل بن عمر (يكى از شاگردان آن حضرت) گفت: «اى مرد! اگر تو به علم كلام آشناهستى، با تو بحث مىكنيم، اگر در مباحثه پيروز شدى از تو پيروى و اگر به علم كلام آشنا نيستى حق بحث با ما را ندارى، و اگر از شاگردان جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) هستى، آن حضرت با ما برخورد بسيار متين و نيك داشت، گفتار ما را با كمال آرامش مىشنيد، هيچگاه به ما ناسزا نگفت، و در پاسخ به ما از مرز انصاف خارج نشد.»
«اِنَّهُ لَحَلِيمُ الرَّزِينُ العاقِلُ الرَّصِينُ لا يَعتَرِيهِ خُرقٌ وَ لا طَيشٌ وَ لا نَزِقٌ…؛ او انسان خوددار و باوقار است، داراى انديشه محكم و استوار مىباشد، تندىها و سستى رأى ما و سبكىهاى ما او را خسته نمىكند، و او گفتار ما را خوب گوش مىكند، به طورى كه ما خيال مىكرديم او را محكوم كردهايم، بعد كه نوبت او شد با كمال متانت يك يك از استدلالهاى ما را بررسى كرده و با گفتارى اندك رد مىكرد، به گونهاى كه هرگونه بهانه در بحث را به روى ما مىبست.»(10)مبارزات سياسى امام عليهالسلام در ابعاد مختلف با طاغوتهاى عصر
يكى از ابعاد مهم زندگى امام صادق عليهالسلام مبارزات سياسى و طاغوت زدائى آن حضرت است، او از هر فرصتى براى طرد و نفى طاغوتيان و ستمگران استفاده مىكرد و در كنار نهضت فكرى، به نهضت سياسى پرداخت و پيروان خود را به مسأله ولايت و حكومت صالحان توّجه داده، و از هرگونه تأييد حاكمان ناصالح و طاغوتيان بر حذر مىداشت. او قيامهاى اسلامى را تأييد مىكرد، و طرفداران قيام را به عنوان نهى از منكر، تشويق و تحريص مىنمود.
امام صادق عليهالسلام در طول 34 سال امامت خود با پنج طاغوت اموى، و دو طاغوت عبّاسى، روبرو بود كه به ترتيب عبارتند: از هشام بن عبدالملك، وليدبن يزيد، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد، مروان بن محمد، عبداللّه بن محمد معروف به سفّاح و منصور دوانيقى، آن حضرت در اين راستا زحمتهاى فراوان و رنجهاى طاقت فرسايى را تحمل كرد، و به پيروزىهاى چشمگير، ژرف و ماندگار نايل شد و سرانجام جانش را براى استوارى اين نهضت فدا نموده و به شهادت رسيد.
آن حضرت هرگز به طاغوتيان و سردمداران ظلم چراغ سبز نشان نداد، بلكه همواره با گفتار و رفتار و شيوههاى ويژه، مردم را از نزديك شدن به آنها بر حذر مىداشت، و آنها را طاغوت مىخواند، چنانكه در روايت عمر بن حنظله آمده: با صراحت فرمود: «كسى كه در موضوعى، حق يا باطل نزد آنها (بنى اميّه يا بنى عبّاس) برود مانند كسى است كه نزد طاغوت براى محاكمه رفته است، و آنچه طاغوت حكم كند گرچه حق باشد، اخذ مال به حكم او مانند اخذ مال حرام است، زيرا آن را به حكم طاغوت گرفته است با اينكه خداوند در قرآن فرمان داده كه به طاغوت كافر گردند و از فرمان او سرپيچى كنند».(11)
در مورد قيام محمد بن عبداللّه محض (نوه امام حسن مجتبى) وقتى كه پدرش عبداللّه از امام صادق عليه السلام خواست تا با محمد بيعت كند، و قيام او را بر ضد خليفه وقت (كه يكى از طاغوتهاى اموى بود) تأييد نمايد، امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مىخواهى به محمد (پسرت) دستور خروج دهى، به خاطر قاطعيت در كار خدا و اجراى امر به معروف و نهى از منكر، سوگند به خدا ما تو را كه بزرگ ما هستى وانگذاريم، و با پسرت براى قيام بيعت كنيم.»(12)
اما اينكه چرا امام صادق عليه السلام خود قيام مسلّحانه نكرد، اتّفاقاً همين سؤال را يكى از شاگردانش به نام سدير از آن حضرت پرسيد، در اين هنگام آن حضرت با سدير در كنار چند گوسفند توقّف كرده بودند، امام به او فرمود: «وَاللّهِ لَو كانَ لِى شِيعَةٌ بِعَدَدِ هذِهِ الجِداء ما وَسَعَنِى القُعُودُ، سوگند به خدا اگر شيعيان من به اندازه تعداد اين بزغالهها بودند، خانه نشينى برايم روا نبود و قيام مىكردم.»
سدير مىگويد هماندم از مركب پياده شدم، كنار آن بزغالهها رفتم و آنها را شمردم هفده عدد بودند.(13)
امام صادق عليه السلام در طاغوت زدايى و طرد جريانهاى طاغوتى سخن بسيار گفت، در اين جا نظر شما را به چند نمونه جلب مىكنيم:
«مَن مَدَحَ سُلطاناً جائِرا وَ تَخَفَّفَ وَ تَضَعضَعَ لَهُ طَمَعاً فِيهِ كانَ قَرِينُهُ فِى النّار؛ كسى كه سلطان ستمگرى را تمجيد كند و در برابر او كرنش و فروتنى نمايد تا در كنار او به نوايى برسد، چنين كسى همنشين آن سلطان در آتش دوزخ خواهد بود.»(14)
نيز فرمود: «مَن سَوَّدَ اِسمُهُ فِى دِيوانِ وُلدِ سابِعٍ، حَشَرَهُ اللّهُ يُومَ القِيامَةِ خِنزِيراً؛ كسى كه نامش را در ليست كارگزاران يا حقوق بگيران بنى عباس بنويسد، خداوند او را در روز قيامت، به صورت خوك محشور گرداند.»(15)
چند نمونه از ارزشهاى والاى انسانى در سيره امام صادق عليهالسلام
امام صادق عليه السلام به ارزشهاى انسانى و كمالات اخلاقى اهمّيت بسيار مىداد و شخصيّت انسان را در محور همين ارزشها مىدانست. به عنوان نمونه نظر شما را به چند مورد جلب مىكنيم:بندگى و خلوص
او قبل از هر چيز عبد خدا بود و همواره در پيشگاه خدا در نهايت تواضع به سر مىبرد. ارتباط و پيوندش با خدا چنان تنگاتنگ بود، كه همواره سجدههاى طولانى انجام مىداد و به ياد خدا بود و مكرّر باحالى ملكوتى و چشمى پر از اشك مىگفت: «رَبِّ لاتَكلِنِى اِلى نَفسِى طَرفَةَ عَينٍ اَبَداً لا اَقَلَّ مِن ذلِكَ وَ لا اَكثَرَ؛ پروردگارا! مرا به اندازه يك چشم به هم زدن و نه كمتر و نه زيادتر، به خويش وا مگذار.»
يكى از شاگردانش به نام ابن ابى يعفور مىگويد: «آن حضرت را ديدم دست به سوى آسمان بلند كرده و اين دعا را مىخواند و اشك مىريزد، سپس رو به من نموده و فرمود: خداوند به اندازه كمتر از يك چشم به هم زدن يونس پيامبر را به خويش واگذارد و او آن گناه (ترك اولى، دورى از قومش) را مرتكب شد.»
پرسيدم آيا كارش به حدّ كافران رسيد؟ فرمود: «نه، ولى هركس در چنين حالى (بىتوبه) بميرد هلاك شده است.»(16)
آن حضرت در نقش انگشترش چنين نوشته بود: «اَنتَ ثِقَتِى فَاعصِمنِى مِن خَلقِك؛ خدايا تو تكيه گاه محكم و مورد اطمينان من هستى، مرا از گزند مخلوقاتت حفظ كن.»
نيز نوشته بود: اَللّهُ خالِقُ كُلِّ شَىءٍ؛خداوند آفريدگار هر چيز است.» و در نگين انگشتر ديگرش نوشته بود: «يا ثِقَتِى قِنِى شَرَّ خَلقِكَ؛ اى خداى مورد اطمينان من، مرا از گزند اشرار مخلوقاتت حفظ كن.»(17)
حفص بن غياث مىگويد: روزى امام صادق عليه السلام را در كنار درخت خرمايى ديدم، در آنجا وضو گرفت و مشغول نماز شد و به سجده رفت شمرده پانصد بار در سجده گفت: «سبحان اللّه» سپس بر تنه آن درخت تكيه داد و به راز و نياز و مناجات با خدا پرداخت.(18)
خوف از عذاب الهى، و حالت ملكوتى
روزى امام صادق عليه السلام براى خوردن غذا، در كنار سفره نشست، كاسه آبگوشتى نزدش نهادند، آبگوشت داغ بود، وقتى كه امام لقمه را در ميان آبگوشت گذاشت آن را داغ يافت، در همين هنگام به ياد داغى حرارت آتش دوزخ افتاد، دستش را از غذا كشيد و چند بار به طور مكرّر فرمود: «نَستَجيرُ بِاللّهِ مِنَ النّار، نَعوُذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ؛ درخواست پناهندگى مىكنيم از خدا در مورد آتش دوزخ، پناه مىبريم به خدا از آتش دوزخ.»(19)
هنگامى كه امام صادق عليه السلام نماز مىخواند، آن چنان در خوف و اضطراب فرو مىرفت كه رنگ چهرهاش سرخ و زرد مىشد، گويى به طور مستقيم رودررو با شخصى سخن مىگويد.
روزى آيات قرآن را در نماز به گونهاى تلاوت مىكرد، كه گويى روحش در جهان ملكوت سير مىكند و از كالبدش خارج شده است، آن آيات را به طور مكرّر مىخواند، تا به حال عادى بازگشت، حاضران پرسيدند: «اين چه حالى بود كه به شما عارض شد؟» فرمود: «آيات قرآن را پيوسته تكرار كردم تا به حالتى رسيدم كه گويى آيات قرآن را به طور مستقيم از خداوند نازل كننده آيات شنيدم.»(20)دلجويى از مؤمن و رفع پريشانى او
يكى از مؤمنين كه داراى همسر و فرزندانى بود، به سفر رفت، و سفر او طولانى شد، شبى در خواب ديد قوچى با دو شاخش به دامن همسرش حمله مىكند، وقتى كه از خواب بيدار شد، بسيار پريشان گرديد، و حتى به همسرش سوءظن پيدا نمود كه مبادا نامحرمى بااو ارتباطى پيدا كرده است، اين سوء ظن او را بيشتر ناراحت و نگران نمود، به حضور امام صادق عليه السلام رفت و آنچه در خواب ديده بود بازگو كرد، امام صادق عليه السلام با كمال خوشرويى از او دل جويى نمود و سپس فرمود: «آن دو شاخ كنايه از دو سر قيچى است، همسرت علاقه سرشار به تو دارد، و خود را آماده استقبال از تو نموده و با قيچى موهاى بدنش را زدوده تا براى همسرش پاكيزه گردد.» اين گفتار شيرين و نرم امام، به طور كلّى نگرانى را از آن مؤمن بر طرف ساخت، او شاد شد و با نشاط كامل به خانهاش بازگشت، و دريافت كه همسرش با اشتياق فراوان در انتظار او به سر مىبرد، و تعبير خواب امام، مطابق واقع بوده است.»(21)
سامان بخش نابسامانيها
امام صادق عليه السلام بسيار در فكر افراد مختلف جامعه، به خصوص بينوايان بود، تا آخرين توان خود، براى سامان يافتن نابسامانىهاى آنها تلاش مىنمود، و با برخوردهاى لطيف و مهرانگيز خود آنها را نوازش مىداد. حتّى به يكى از يارانش به نام مفضّل پول داده بود تا اگر بين مسلمانان درگيرى و نزاعى رخ داد، و اصلاح آن بستگى به كمك مالى داشت، به آنها كمك مالى كند، و در اصلاح و رفع پريشانى آنها بكوشد.(22)
مقلّد و مطيع امام كيست؟
يكى از ياران مخلص امام صادق عليهالسلام «عبداللّه بن ابى يعفور» نام داشت، او آن چنان امام شناس بود، كه جز اطاعت از امام به چيز ديگرى نمىانديشيد، روزى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «اگر انارى را دو نصف كنى و بفرمايى يك نصف آن حلال و نصف ديگرش حرام است، آنچه حلال دانستهاى حلال مىدانم و آنچه حرام دانستهاى حرام مىدانم.»
امام صادق عليه السلام دو بار فرمود: «رحمك اللّه؛ خدا تو را رحمت كند.»
عبداللّه بيمار شد، بيماريش شديد گرديد، اهل خبره شراب را براى آرامش درد او تجويز نموده بودند، او به محضر امام صادق عليه السلام آمد و ماجرا را بيان كرد.
امام به او فرمود: «هرگز شراب نخور» عبداللّه به كوفه بازگشت، دردش شديدتر شد، بستگانش شراب آوردند، هرچه اصرار كردند او درد شديد را تحمل كرد و شراب نخورد، سرانجام پس از مدّتى شفا يافت.
او در عصر امام صادق عليه السلام از دنيا رفت، امام صادق عليه السلام در ضمن نامهاى به مفضّل بن عمر درودهاى فراوان به عبداللّه فرستاد و فرمود: «او در حالى كه به عهدش نسبت به خدا و پيامبر و امام وفا نمود از دنيا رفت و مشمول آمرزش و رحمت الهى شد.»(23)
در مورد بانويى به نام «ام خالد معبديّه» نظير اين ماجرا پيش آمد، اطبّاء براى تسكين درد بيمارى شديد او دستور نوشيدن شراب به او دادند، او به حضور امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد: آيا جايز است به اين دستور عمل كنم؟ امام از او پرسيد: «چه چيز تو را از نوشيدن شراب جلوگيرى مىكند؟» او در پاسخ گفت: «من قلّاده اطاعت از شما به گردن خود آويختهام» (مقلّد شما هستم) امام صادق عليه السلام به او فرمود: «هرگز حتى اجازه نوشيدن يك قطره از شراب را به تو نمىدهم.» سپس سه بار فرمود: «وقتى كه مرگ به گلوگاه رسيد پشيمان خواهى شد.» او سخن امام را اطاعت كرد و هرگز شراب نياشاميد.(24)چهار سخن آخر امام صادق عليه السلام
امام صادق عليه السلام در 25 شوال در سال 148 ه.ق، بر اثر زهرى كه مزدوران منصور دوانيقى در مدينه، به وسيله انگور به او خوراندند، مسموم و بسترى شد، حال او ساعت به ساعت وخيمتر مىشد تا به شهادت رسيد، هنگامى كه در بستر شهادت بود، سخنانى فرمود كه از او به يادگار مانده از جمله چهار سخن پر محتوا و عميق زير است:
1 – يكى از دوستان به بالين آن حضرت آمد و سخت مىگريست. امام به او فرمود: «مؤمن راضى به رضايت الهى است، اگر همه نيكيها به او عرضه شود، و يا به عكس بدنش قطعه قطعه گردد، براى او خير است.»(25)
2 – كنيز آن حضرت به نام سالمه گويد: امام صادق عليه السلام در ساعات آخر عمر، جمعى از بستگان خود را نام برد و فرمود: فلان مبلغ پول به آنها بدهيد، از جمله هفتاد دينار به حسن افطس بدهيد، عرض كردم آيا حسن افطس كه قبلاً با كارد بزرگ به شما حمله كرد و مىخواست شما را بكشد پول بدهيم؟
امام عليه السلام اين آيه (آيه 21 سوره رعد) را كه در مورد فرمان به صله رحم است خواند و فرمود: «آيا نمىخواهى به فرمان اين آيه عمل كنيم؟ اى سالمه! خداوند بوى خوش بهشت را به گونهاى آفريد كه به فاصله دوهزار سال راه، مىرسد، ولى همين بوى خوش با آنهمه گستردگيش به عاق والدين و كسى كه صله رحم نكند نمىرسد.»(26)
3 – حميده همسر امام صادق عليه السلام مىگويد: امام صادق عليه السلام در ساعات آخر عمر، بستگانش را به حضور طلبيد، چشمهايش را گشود و به آنها نگريست و فرمود: «اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُستَخِفَّاً بِالصَّلوةِ،همانا كه شفاعت ما به كسى كه نماز را سبك بشمارد نرسد.»(27)
4 – امام صادق عليه السلام چنين وصيت كرد: «بعد از من هفت سال در مراسم حج مجالس سوگوارى تشكيل دهيد.» و براى هزينه اين مجالس، اموالى راتعيين كرد، سپس فرمود: مقدارى از اين اموال را در اين مراسم به نيازمندان بدهيد.(28)
اين وصيّت، آن هم تشكيل مجالس در مراسم حج، يكى از وصيتهاى سياسى آن حضرت بود، تا در آن مجالس در بين مجمع عظيم مسلمانان، حقايق گفته شود، و اسرار پشت پرده فاش گردد و مردم، ظالم و مظلوم را بشناسند، و به حمايت از مظلوم و دشمنى با ظالم بپردازند. نظير اين روايت را پدر ارجمندش امام باقر عليه السلام نيز فرمودند.»(29)
خدايا! به بركت وجود مبارك امام صادق عليه السلام ما را از شاگردان و پيروان راستين آن حضرت فرما، و زندگى سراسر درخشان آن بزرگمرد علم و تقوا را، الگوى سازنده و بالنده در مسير زندگى ما قرار بده.پىنوشتها:
1. رياحين الشريعه، ج 3، ص 17.
2. بحار، ج 47، ص 8 و 9.
3. المراجعات، ص 312.
4. بهجة الآمال، ج 2، ص 474 – 476.
5. نعمان بن ثابت نام ابو حنيفه است (الامام الصادق تأليف حيدر اسد، ج 1، ص 70).
6. سفينة البحار، ج1، ص 423.
7. بحار، ج 47، ص 28.
8. سفينة الحار، ج 2، ص 432.
9. الصواعق المحرقه، ص 201.
10. بحار، ج 3، ص 58.
11. نساء 60، اصول كافى، ج 1، ص 67.
12. ارشاد مفيد (ترجمه شده)، ج 2، ص 186.
13. اصول كافى، ج 2، ص 242.
14. وسائل الشيعه، ج 12، ص 133.
15. همان، ص 130.
16. اصول كافى، ج 2، ص 581.
17. جنات الخلود، ص 13.
18. بحار، ج 47، ص 37.
19. روضة الكافى، ص 164.
20. بحار، ج 84، ص 248.
21. كشكول شيخ بهائى (ترجمه شده) ص 432.
22. اصول كافى، ج 2، ص 209.
23. رجال كشى، ص 249.
24. وسائل الشيعه، ج 17، ص 257.
25. انوار البهيه، ص 266.
26. اقتباس از فروع كافى، ج 7، ص 55.
27. انوار البهيّه محدّث قمى، ص 268.
28. وسائل الشّيعه، ج 13، ص 294.
29. منتهى الآمال، ج 2، ص 79.