دشمنى يهود با اسلام

 

دشمنى يهود با اسلام(*)

جواد بختيارى‏

آيين يهود، يكى از سه دين بزرگ داراى كتاب آسمانى است. پيامبران بسيارى براى هدايت و راهنمايى آنان از جانب خداوند آمده كه همگى در دوران زندگى و رسالت خويش متحمل رنج‏هاى فراوانى شده‏اند، تا بتوانند مردم زمان خويش را از خواب غفلت بيدار و متوجه مبدأ هستى و روز جزا كرده و در پرتو عمل به احكام الهى به سعادت و خوشبختى هميشگى نايل شان كنند.
يهود از روز نخست تشكّل قومى خود، واكنش‏هاى ناشايستى نشان داده و در زمان هر پيامبرى به گونه‏اى نافرمانى و مخالفت خود را ابراز داشته‏اند. كه صفحات تاريخ گواه گويا و شاهدى بى‏طرف بر مدعا است. بازماندگان قوم بنى‏اسرائيل در آغاز بعثت نبى مكرم اسلام(ص) آن چنان دست به دشمنى و عداوت يازيدند كه قرآن مجيد «از آنان با عنوان سرسخت‏ترين دشمن مسلمانان ياد مى‏كند»(1).
در اين نوشتار به تبيين نظر قرآن در اين‏باره مى‏پردازيم:

صفات و ويژگى‏هاى يهود در قرآن‏

يكى از راه‏هاى شناخت هر قوم و ملتى دانستن اوصاف و ويژگى‏هاى آنان است. قرآن كريم در آيات بسيارى صفات و ويژگى‏هاى يهوديان را يادآور شده و با بيان اوصاف آنها مسلمانان را با ماهيت اصلى و واقعى‏شان آشنا مى‏سازد.

قساوت قلب‏

از جمله بيمارى‏هاى روانى و گناهان قلبى كه در عقل و شرع درمان علاج آن‏ها لازم و ضرورى است، بيمارى قساوت قلب (سنگ دلى و سخت دلى) است. افزون بر اين كه خود قساوت قلب، بيمارى و علامت ناسالمى دل انسان است؛ سبب بيمارى‏هاى ديگرى هم مى‏شود كه از جمله آن‏ها انحراف انسان از صراط مستقيم عبوديت در گفتار و كردار است.(2) قرآن كريم آثار وخيم قساوت قلب را اين چنين بيان مى‏كند:«اَفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلاِسْلام فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلْوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أَوْلئِكَ فى‏ ضَلالٍ مُبينٍ(3)؛ «پس آيا كسى كه خدا سينه‏اش را براى (پذيرش) اسلام گشاده، و (در نتيجه) برخوردار از نورى از جانب پرودرگارش مى‏باشد (همانند فرد تاريك دل است)؟ پس واى بر آنان كه از سخت دلى ياد خدا نمى‏كنند، اينانند كه در گمراهى آشكارند.»

قرآن كريم از اين سنگ دلى يهود اين گونه سخن مى‏گويد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(4)؛ سپس دل‏هاى شما (يهوديان) بعد از اين واقعه سخت شد؛ همچون سنگ يا سخت‏تر از آن؛ چرا كه برخى از سنگ‏ها مى‏شكافد و از آن، نهرها جارى مى‏شود، و پاره‏اى از آنها شكاف بر مى‏دارد و آب از آن تراوش مى‏كند، و پاره‏اى از خوف خدا (از فراز كوه) به زير مى‏افتد؛ اما دل‏هاى شما چنين نيست و خداوند از اعمال شما غافل نيست.»
بر پايه شواهد و قرائن فراوان، يهود در طول تاريخ از سنگ دل‏ترين ملّت‏ها بوده و هست؛ چنان كه اگر زمانى بر منطقه‏اى حاكم مى‏شدند با بى‏رحمانه‏ترين شيوه دست به كشتار مى‏زدند. شايد آنان اين طور جنگيدن و خونريزى را از توراتِ تحريف شده گرفته باشند كه در اسفار مختلف از آن سخن به ميان آورده است از جمله «…هيچ كسى را زنده نگذاريد و به كسى رحم نكنيد. پير و جوان دختر و زن و بچه همه را از بين ببريد.(5)» و در سفر اشعيا نبى اين گونه آمده است «هر كه
گير بيفتد با شمشير يا نيزه كشته خواهد شد. اطفال كوچك در برابر چشمان والدينشان به زمين كوبيده خواهند شد. خانه‏هايشان غارت و زنان بى عصمت خواهند گرديد.»(6) اين بينش و نگرش را خداوند چنين در قرآن به نقد مى‏كشد: چون از شما پيمان محكم گرفتيم كه خون همديگر را مريزيد و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد؛ سپس شما به اين پيمان اقرار كرديد و خود گواهيد؛ ولى باز همين شما هستيد كه يك ديگر را مى‏كشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان بيرون مى‏رانيد و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به يك ديگر كمك مى‏كنيد؛ و اگر به اسارت پيش شما آيند به دادن فديه آنان را آزاد كنيد؛ با آن‏كه نه تنها كشتن بلكه بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است. آيا شما به پاره‏اى از كتاب تورات ايمان مى‏آوريد و به پاره‏اى ديگر كفر مى‏ورزيد.(7)

ثروت پرستى و مال اندوزى‏

در تاريخ بشريت هيچ امتى مانند يهود وجود نداشته كه اين چنين شيفته ثروت و مال دنيا باشد. آنها براى به دست آوردن مال، از هر راهى استفاده مى‏كردند گرچه مخالف با شرف و حيثيتِ انسانى باشد.(8) قرآن كريم كسانى را كه فقط به دنبال مال اندوزى هستند و هيچ گونه بهره‏اى از معنويات و هدايت ندارند به حيوانات تشبيه كرده و مى‏فرمايد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ(9)؛ «آنها دل‏ها [= عقل‏ها]يى دارند كه با آن انديشه نمى‏كنند و نمى‏فهمند؛ چشمانى كه با آن نمى‏بينند، و گوش‏هايى كه با آن نمى‏شنوند. آنها هم چون چهار پايانند، بلكه گمراهتر. اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت باز هم گمراهند.»
يهوديان با اين كه پيامبران زيادى داشتند و مى‏توانستند با بهره‏گيرى از مواعظ و نصايح آنان از ضلالت و گمراهى نجات يابند، ولى هميشه در غفلت بودند، و تنها به جمع آورى مال دنيا فكر مى‏كردند، تا آن جايى كه به مرحله‏ى پرستش مال مى‏رسند؛ چنان كه عيسى ابن مريم(س) به آنها مى‏فرمايد:«لا تَعبُدُوا رَبَّيْنِ اللَّهَ وَ المال(10)» يعنى دو خدا را پروردگار و ثروت را عبادت نكنيد.
قرآن كريم حقيقت حال يهود و شدت علاقه آنان را به زندگى مادى دنيا، اين گونه توصيف مى‏كند: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ(11)؛ «آنان (يهوديان) را حريص‏ترين مردم حتى حريص‏تر از مشركان بر زندگىِ (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهى يافت (تا آن‏جايى) كه هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود. در حالى‏كه اين عمر طولانى او را از كيفر و عذاب (الهى) باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بيناست.»
به فرموده‏ى قرآن، يهود حريص‏ترين مردم به زندگى دنيا است و به خيال اين‏كه عمر طولانى مانع از عذاب الهى مى‏شود هميشه اين آرزو را داشته‏اند. شايد يكى از علل مال اندوزى يهود عدم اعتقاد آنان به جهان آخرت در مقام عمل مى‏باشد خداوند متعال در قرآن كريم با اشاره به اين عقيده يهود اين گونه مى‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الاخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ(12)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد با مردمى كه خداوند آن‏ها را مورد غضب قرار داد. (يعنى يهوديان كه ملت مغضوب عليهم هستند چنان كه در آيه 90 سوره بقره گفته شد.) دوستى نكنيد آن‏ها از آخرت مأيوسند همان گونه كه كفار مدفون در قبرها مأيوس مى‏باشند.»
از ويل دورانت نقل شده كه «يهود به جهان پس از مرگ معتقد نيست و پاداش و كيفر را منحصر به زندگى دنيا مى‏داند.»(13)

رباخوارى‏

ربا يكى از محرمات الهى است، كه انسان‏هاى حريص به دنيا گرفتار آن هستند. با اين كه در شريعت موسى و عيسى(ع) ربا منع شده بود، باز هم يهوديان به آن عمل كرده و اموال خود را به اين وسيله آلوده مى‏كردند. قرآن كيفر اين رفتار ناپسند ايشان را عذاب دنيوى و اخروى دانسته و مى‏فرمايد: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً وَ أَخْذِهِمِ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً(14)؛ «پس به سزاى ستمى كه از يهوديان سر زد و به سبب آن كه (مردم را) بسيار از راه خدا باز داشتند، چيزهاى پاكيزه‏اى را كه به آنان حلال شده بود حرام گردانيديم و (به سبب) ربا گرفتنشان با آن كه از آن نهى شده بودند و به ناروا مال مردم خوردنشان و ما براى كافران آنان عذابى دردناك آماده كرده‏ايم.»
اين آيه شريفه نشانگر روح طغيانگر مادى آنهاست كه در راه رباخوارى گام بر مى‏داشتند. از شواهد تاريخى، چنين استفاده مى‏شود كه اين ملت، نظام ماليشان را براساس ربا پايه گذارى كرده‏اند. «رو تشلد» مى‏گويد: يهوديان، نظام اقتصادى جهان را براساس ربا قرار داده‏اند. آن‏ها به هر منطقه‏اى كه وارد شدند، به زمامداران قرض دادند تا سياست آنها را به نفع خود كنترل كنند.

لجاجت يهود

لجاجت و سرسختى بنى اسرائيل به اندازه‏اى بود كه حتى از گفتن جمله «قُولُوا حِطَّةٌ…؛(15) بگوئيد خداوندا گناهان ما را بريز»؛ امتناع ورزيدند و به جاى آن كلمه نامناسبى به طور استهزاء گفتند.(16) براى همين قرآن كريم مى‏فرمايد: «فَبَدَّلَ الذَّينَ ظَلَمُوا قُولاً غَيْرَ الَّذى‏ قيلَ لَهُمْ.(17)؛ «اما كسانى كه ستم كرده بودند، (آن سخن را) به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود تبديل كردند.»
در مجمع البيان در ذيل همين آيه نقل شده است؛ گروهى از بنى اسرائيل به جاى كلمه «حطة» به معنى «ريزش گناهان»(18) از روى مسخره گفتند «حنطة» يعنى گندم.(19) خداوند متعال هم به سبب اين گونه لجاجت‏ها آنها را به عذاب دردناك خويش گرفتار نمود. البته لجاجت و بهانه جويى‏هاى بنى اسرائيل فراوان است كه بخشى از آن در سوره بقره آمده است.

پيمان شكنى يهود

يهود از جمله اقوامى است كه به پيمان شكنى معروف مى‏باشد. قرآن كريم در آيات متعددى از نقض پيمان يهوديان سخن به ميان آورده است. كه بررسى همه موارد رساله جداگانه‏اى مى‏طلبد به همين جهت به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم.
يكى از موارد مهم نقض پيمان يهوديان نقض پيمان دوازده دستور الهى بود كه خداوند در دو آيه به بيان آن پرداخته و مى‏فرمايد: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ(20)؛ «و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه: جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد، و با مردم (به زبان) خوش سخن بگوييد، و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد؛ آنگاه جز اندكى از شما، (همگى) به حالت اعراض روى برتافتيد؛ و چون از شما پيمان محكم گرفتيم كه: خون همديگر را مريزيد، و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، سپس (به اين پيمان) اقرار كرديد و خود گواهيد.»
چنان كه ملاحظه گرديد ده پيمان از فرمان‏هاى الهى در اين دو آيه آمده است و با آن كه يهوديان بر آن اقرار كرده بودند ولى متأسفانه همه آنها را مورد نقض قرار دادند. افزون بر اين، در سوره مائده، سخن از نقض دو پيمان ديگر نيز آمده است: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً(21)؛ «در حقيقت، خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت، و از آنان دوازده سركرده برانگيختيم، و خدا فرمود: من با شما هستم. اگر نماز برپا داريد و زكات بدهيد و به فرستادگانم ايمان بياوريد و ياريشان كنيد و وام نيكويى به خدا بدهيد، قطعاً گناهانتان را از شما مى‏زدايم، و شما را به باغ‏هايى كه از زير (درختان) آن نهرها روان است در مى‏آورم، پس هر كس از شما بعد از اين كفر ورزد، در حقيقت از راه راست گمراه شده است. خداوند متعال به همين سبب آنها را از رحمت خويش دور ساخت و دل‏هاى آنان را سخت و سنگين نمود كه موجب فراموشى نعمتهاى الهى گرديد.(22)»

ظلم و جنايت يهود

جناياتى را كه ملت يهود در طول تاريخ انجام داده نمى‏توان فراموش كرد؛ چنان كه اشاره شد، اين روحيه ستمگرى را شايد از تورات تحريف شده ياد گرفته‏اند، يعنى دانشمندان يهود هنگام نگارش تورات، قسمتى از آن را طورى بيان كرده‏اند كه روح ستمگرى و تجاوز را در ميان قوم خويش رواج دهند تا بتوانند جنايات خويش را توجيه كنند.
«عبدالفتاح طبّاره» در اين زمينه چنين مى‏گويد: «جنايات يهود در سرزمين عرب به صورتى بود كه بدن‏ها را به لرزه مى‏انداخت و امروز نسل جديد يهود به پيروى از افكار نياكان خود به جنايات و كشتار وحشتناك دست زده است.»
هم‏چنين گوستاولبون چنين مى‏نويسد: «ملت يهود هيچ‏گاه از جنايات جدا نبوده است آنها اسيران فراوانى مى‏گرفتند، و بدن‏هاى آنها را با ارّه پاره مى‏كردند و جلو سگ‏ها مى‏ريختند و مردم شهر از كوچك و بزرگ و پير و جوان را سر مى‏بريدند.»(23)
قرآن كريم، آنها را آدم‏كش و قاتل انبياء معرفى نموده و مى‏فرمايد: «اِنَّ الَذَّين يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبييّنَ بِغَيْرِ حَقِّ وَ يَقْتُلُونَ الذَّين يَأمُرُونَ بِالقِسْطِ مِنْ النّْاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَليمٍ(24)؛ «كسانى كه به آيات خدا كفر مى‏ورزند و پيامبران را بناحق مى‏كشند، و دادگستران را به قتل مى‏رساندند، آنان را از عذابى دردناك خبر ده.»

خودخواهى يهود

در طول تاريخ يهوديان خود را تافته اى جدابافته مى‏دانسته‏اند و هميشه اين تصور را داشته كه بنده ممتاز خداوند فقط آنها هستند؛ حتى چنين ادعا دارند كه ما پسران خدا هستيم و يا مى‏گويند كه ما دوستان خاص پروردگار مى‏باشيم؛ چنان كه قرآن كريم از زبان آنان نقل مى‏كند: «وَ قالَتِ اليُهُودُ وَ النَصارَى نَحْنُ اَبْناءُ اللّهِ وَ اَحْبَّاءُهُ(25)» و يهوديان و ترسايان (مسيحى‏ها) گفتند: «ما پسران خدا و دوستان او هستيم!» (و گرچه منظورشان فرزندان مجازى باشد.) همچنين در «تلمود» آمده است: «آنان (يهوديان) به اين اصل اساس معتقد بودند كه اسرائيل قوم برگزيده الهى است، البته اين عقيده كتاب مقدس است كه در ادبيات و تفسيرهاى دانشمندان يهود به حدّ اعلى گسترش يافته است. تلمود مكرر اين مطلب را گوشزد مى‏كند كه ميان خدا و يهود رابطه‏اى صميمى و ناگسستنى وجود دارد.»(26)
به همين جهت در ميان يهوديان نوعى خودخواهى و خودپسندى كه ازاوصاف زشت مى‏باشد، رايج است.(27)
اما نظر قرآن در مورد امت برگزيده بودن يهود چيست؟ در ابتداى امر به نظر مى‏رسد كه قرآن كريم ملت يهود را قومى برگزيده معرفى كرده است، ولى با دقت نظر درمى‏يابيم كه قرآن كريم ملت يهود را در زمانى خاص به عنوان ملت ممتاز و برگزيده دانسته، چنان كه در ذيل آيه شريفه «…اَنّى فَضَّلْتُكُمْ عَلى‏ العالَمينَ(28)» از ابن عباس اين گونه نقل مى‏كند كه؛ مراد از «العالمين» مردمان زمان بنى اسرائيل مى‏باشد، چون كه امت محمد(ص) به اتفاق همه، برترين امت‏هاست، چنان‏كه پيامبر اسلام(ص) افضل پيامبران است؛ چون در قرآن كريم آمده است(29): «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ(30)؛ «شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‏ايد: به كار پسنديده فرمان مى‏دهيد و از كار ناپسند باز مى‏داريد، و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند قطعاً برايشان بهتر بود، برخى از آنان مؤمنند (ولى) بيشترشان نافرمانند.»

نژادپرستى يهود

روح نژادپرستى يهوديان زاده همان خيال و تصور باطل خودبرتربينى آنهاست كه منشأ بسيارى از انحرافات و تصورهاى باطل از جمله نژاد پرستى گرديد تا بدان حد كه «گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى به ما نخواهد رسيد.»(31)
اين امتيازطلبى و اعتقاد به برترى نژاد ملت يهود با هيچ منطقى انسانى سازگار نيست؛ چون هيچ گونه تفاوت ميان انسان‏ها در پيشگاه الهى وجود ندارد؛ افزون بر آن معيار برترى در منطق قرآن پرهيزگارى است، «اِنَ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقاَكُمْ؛(32) «كه برترى، از آنِ متقين مى‏باشد.»

دشمنى يهود با ديگر ملل:

چنان كه اشاره شد روحيه ستمگرى و تجاوز در سرشت يهود ريشه دوانيده و موجب شده است تا آنان در تاريخ با هيچ ملّتى سرسازش و صلح نداشته و همواره با ديگران در جنگ و دشمنى باشند؛ هم‏چنان كه با انبياى خويش ناسازگارى كرده و نافرمانى از دستورهاى آنان را به حد اعلا مى‏رسانده‏اند. قرآن كريم در مورد اين كه يهوديان و مسيحيان همديگر را قبول نمى‏كردند، مى‏فرمايد: «وَ قالَتِ اليَهُودُ لَيْسَتِ النَصارى‏ عَلى شَى‏ءٍ و قالَتِ النَصارى‏ لَيْسَتِ اليَهُودُ عَلى‏ شَى‏ء.(33)؛ يهوديان گفتند: ترسايان (مسيحى‏ها) بر حق نيستند و ترسايان گفتند: يهوديان بر حق نيستند».

دشمنى يهود با اسلام:

يهود از آغاز با مسلمانان و پيامبر مكرم اسلام(ص) به دشمنى و خصومت پرداختند. براى بيان شدت دشمنى يهود با اسلام خداوند متعال مى‏فرمايد: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ(34)؛ «مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏اند، دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و قطعاً كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، نزديك‏ترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت، زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى‏اند كه تكبر نمى‏ورزند.»

علل دشمنى‏

با نگرشى هر چند گذرا در اديان قبل از اسلام به خوبى درمى‏يابيم؛ آيين‏هايى كه دستخوش تحريف و بازيچه تغيير واقع نشده‏اند با تعاليم اسلام سازگارتراند؛ زيرا دين مبين اسلام در حقيقت مكمل و متمم آنها تلقى مى‏شود. اما از آن جايى كه دين يهود مورد تحريف واقع شده بود سران آن مى‏دانستند كه با رشد و نفوذ اسلام در ميان مردم، منافع دنيوى‏شان در معرض خطر و نابودى قرار خواهد گرفت. از اين‏رو، با مسلمانان و شخصِ نبى مكرم اسلام(ص) با شديدترين وجهى به دشمنى برخاستند. افزون بر اين، عوامل ديگرى نيز در دشمنى يهود مؤثر بود از جمله: اول؛ حسادت يهود نسبت به پيامبر اكرم(ص)(35) و مسلمانان؛ «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ(36)؛ «بسيارى از اهل كتاب پس از اين كه حق برايشان آشكار شد از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‏كردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند.»
از مرحوم طبرسى نقل شده كه اين آيه در مورد جماعتى از يهوديان نازل شده است.(37)
توطئه‏ها و دسيسه‏هاى يهود در حدى بود كه موجب اذيت و آزار رسول مكرم اسلام(ص) مى‏گرديد؛ براى اين، خداوند متعال براى تسلى و آرامش خاطر پيامبر اسلام(ص) مى‏فرمايد(38): «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ(39)؛ «اى پيامبر، كسانى كه در كفر شتاب مى‏ورزند، تو را غمگين نسازند، از آنان كه با زبان خود گفتند: «ايمان آورديم»، و قلب آنها ايمان نياورده تو را اندوهگين نسازند! و (همچنين)گروهى از يهوديان كه خوب به سخنان تو گوش مى‏دهند، تا دستاويزى براى تكذيب تو بيابند؛ آنها جاسوسان گروه ديگرى هستند كه خودشان نزد تو نيامده‏اند؛ آنها سخنان را از مفهوم اصليش تحريف مى‏كنند.
دوم؛ از آنجا كه يهوديان در تعاليم پيشين خود بنا را بر ردّ و تكذيب انبيا و رسولان گذارده بودند. بنابراين هر پيامبرى كه بعد از حضرت موسى(ع) برانگيخته مى‏شد، او و قومش را دشمن داشته و با تلاش‏هاى فراوان در صدد نابودى آنان برمى‏آمدند؛ چه اين‏كه پذيرش حقانيت انبياى پسين، معيار دست برداشتن از آموزه‏هاى باطل پيشينيان‏شان بود. چنان‏چه همين معامله را پيشتر با حضرت عيسى(ع) و مسيحيان انجام و در پى آن، همان شيوه را در برخورد با پيامبر اسلام(ص) و مسلمانان بكار گرفتند.

واكنش يهود هنگام ظهور اسلام‏

از آن‏جايى كه، بنابه فرمايش قرآن،عيسى‏بن مريم(ع) پيشتر بشارت‏آمدنِ پيامبراكرم(ص) را به آنان داده بود: «وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ…(40)؛ «و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى‏كنم و به فرستاده‏اى كه پس از من مى‏آيد و نام او احمد است بشارتگرم….»
از اين‏رو يهوديان مى‏دانستند، كه در شبه جزيره عربستان پيامبر خاتم ظهور خواهد كرد، و بر خصوصيات او آن چنان واقف بودند كه كه فرزندانشان را مى‏شناختند. «اَلَّذينَ آتَيَناهَمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ(41)؛ كسانى كه به ايشان كتاب (آسمانى) داده‏ايم، همان گونه كه پسران خود را مى‏شناسند، او (- محمد) را مى‏شناسند.»
در روايات تاريخى آمده است كه تبّع كه قبيله اوس و خزرج را مى‏شناخت در مدينه منزل نمود؛ هنگامى كه نفرات آنان زياد شد اموال يهوديان را مى‏گرفتند، آنان مى‏گفتند: اگر پيامبر ما محمد(ص) مبعوث شود شما را از اينجا خارج مى‏كنيم. اما هنگامى كه حضرت محمد بن عبدالله(ص) مبعوث شد، قبيله اوس و خزرج به حضرت ايمان آوردند و يهوديان كفر ورزيده و ايمان نياوردند.(42) چنان كه قرآن كريم مى‏فرمايد:
وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ(43)؛ و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان آمد، و از دير باز (در انتظارش) بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى‏جستند، ولى همين كه آنچه (كه اوصافش) را مى‏شناختند برايشان آمد، انكارش كردند پس لعنت خدا بر كافران باد.»
هم چنين مرحوم طبرسى در تفسير خويش از ابن عباس نقل مى‏كند كه «يهوديان قبل از بعثت پيامبر اكرم(ص) براى اوس و خزرج خط نشان مى‏كشيدند كه اگر رسول خدا(ص) مبعوث شود به حساب شما مى‏رسيم ولى همين كه ديدند پيامبر آخرالزمان از ميان يهود نيست، به او كفر ورزيدند و گفته‏هاى قبلى را به كلى انكار نمودند.(44)»

برخورد يهوديان با پيامبر اكرم(ص) بعد از بعثت‏

يهوديان بعد از بعثت نبى مكرم اسلام(ص) كارشكنى‏هاى فراوانى انجام دادند كه در اين گفتار فقط به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏شود.
الف) خيانت يهود بعد از جنگ احد: پيامبر اكرم(ص) در اوايل هجرت به مدينه روزهاى سختى را مى‏گذراندند، از طرفى تعداد مسلمانان كم و از طرف ديگر فشار دشمنان اسلام بيش از حد بود. به همين جهت پيامبر اسلام(ص) براى آسوده خاطر بودن از داخل مدينه با قبايل مختلف يهوديان مدينه عهدنامه‏هايى نوشتند كه مسلمانان را آزار و اذيت نكنند.(45)
با اين وجود عده‏اى از يهوديان مدينه پس از حادثه اُحُد به سوى مكه رفتند تا با مشركان مكه بر ضد پيامبر اسلام(ص) هم‏پيمان شوند. پس پيمانى را كه با رسول خدا(ص) و مسلمانان داشتند شكستند.(46) قرآن كريم به اين مطلب چنين اشاره مى‏كند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً(47)؛ آيا كسانى را كه از كتاب (آسمانى) نصيبى يافته‏اند نديده‏اى؟ كه به جبت و طاغوت ايمان دارند، و درباره كسانى كه كفر ورزيده‏اند مى‏گويند: اينان از كسانى كه ايمان آورده‏اند راه يافته‏ترند.»
ب) كارشكنى‏هاى يهود در مورد اتحاد مسلمانان: به بركت حضور مبارك پيامبر اكرم(ص) در مدينه دو قبيله «اوس» و «خزرج» از جنگ و خونريزى دست برداشتند، و در سايه ايمان به تعاليم اسلامى مانند دو برادر در كنار هم زندگى آرام و پر نشاطى داشتند. اين اتحاد و همبستگى، سخت يهوديان را متأثر كرد، تا اين كه روزى يكى از آنها به نام «شامس» فرصت را براى اجراى طرحى شوم و تفرقه‏انگيز مناسب ديد، و جوانى را مأمور كرد كه اتحاد آنان را به هم بزند. اين جوانِ يهودى با بازگويى خاطرات تلخ دوران درگيرى و خونريزى بين اوس و خزرج، آنان را سخت به جان هم انداخت كه نزديك بود آتش جنگ بار ديگر ميان آنان شعله‏ور شود، پيامبر اكرم(ص) از نقشه شوم يهوديان پرده برداشت و با پند و اندرز مسلمانان را متوجه اين نقشه نمود.(48) قرآن كريم در آياتى از سوره آل عمران به اين ماجرا و كارشكنى يهود اين چنين اشاره كرده مى‏فرمايد: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ(49)؛ بگو: اى اهل كتاب چرا كسى را كه ايمان آورده است، از راه خدا باز مى‏داريد، و آن (راه) را كج مى‏شماريد، با آن كه خود (به راستى آن) گواهيد؟ و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر از فرقه‏اى از اهل كتاب فرمان بريد، شما را پس از ايمانتان به حال كفر بر مى‏گردانند.»
گويا هميشه اين طور بوده كه گروهى از دشمنان اسلام كارشان نفاق افكندن و تفرقه انداختن ميان مسلمانان بوده است. ولى آنچه كه مهم و لازم مى‏باشد هوشيارى مسلمانان در برابر اين گونه تفرقه‏ها مى‏باشد.
ج) جاسوسى عليه مسلمانان: عده‏اى از قوم يهود براى ضربه زدن به مكتب نو پاى اسلام در مدينه دست به جاسوسى مى‏زدند حتى به نقل مورخان، برخى از احبار يهود به ظاهر اسلام آوردند تا به مقاصدى كه دارند برسند، ولى در باطن به رسول خدا(ص) ايمان نداشتند، بلكه در زمره منافقان بودند.(50)
يهوديان جهت دست يابى به اسرار مسلمانان از چنين افرادى استفاده مى‏كردند و اطلاعات راجع به محافل مسلمانان را در اختيار رهبران خود قرار مى‏دادند تا تدبيرات لازم را براى مقابله با مسلمانان طراحى نمايند.
د) ايجاد بحران اقتصادى: يكى از اقدامات دشمنان اسلام محاصره اقتصادى بوده و هست. سران يهود مدينه براى اين كه مسلمانان را از آيين اسلام برگردانند و يا اعتقادات آن‏ها را تضعيف نمايند،آنان را در بحران اقتصادى شديدى قرار مى‏دادند؛ به طورى كه عده‏اى از مسلمانان به ويژه مهاجرين به سبب فقر در معرض تهديد مرگ قرار گرفتند. حتى از دادن امانت‏هايى كه قبل از اسلام به آنان سپرده بودند، خوددارى مى‏كردند و براى تبرئه خود به آن‏ها مى‏گفتند؛ هنگامى بر ما لازم بود امانت شما را برگردانيم كه شما اسلام اختيار نكرده بوديد. ولى ايمان شما به اسلام، اين حقوق را ابطال كرد!(51)
قرآن كريم به اين موضوع چنين اشاره مى‏فرمايد: «وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(52)؛ و از اهل كتاب، كسى است كه اگر او را بر مال فراوانى امين شمرى، آن را به تو برگرداند، و از آنان كسى است كه اگر او را دينارى امين شمرى، آن را به تو نمى‏پردازد، مگر آن كه دايماً بر (سر) وى به پا ايستى. اين بدان سبب است كه آنان (به پندار خود) گفتند: در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند، بر زيان ما راهى نيست. و بر خدا دروغ مى‏بندند با اين كه خودشان (هم) مى‏دانند.»
چنان كه در جواب تقاضاى فرستاده پيامبر اكرم(ص) جهت قرض گرفتن از يهوديان گفتند: «خدا محتاج و فقير است ولى ما بى‏نياز هستيم(53)»

پى‏نوشت‏ها: –
* اين مقاله توسط مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى تهيه شده است.
1) ر.ك مائده / 82.
2) سيد عبدالحسين دستغيب شيرازى، قلب سليم، چاپ 12، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1374. ص 303.
3) سوره زمر، آيه 22.
4) بقره / 74.
5) ر.ك. كتاب مقدس، پيشين، سفر حزقبال، 9: 5 – 6.
6) ر.ك. پيشين. سفر اشعيا نبى، 13: 10 – 16.
7) بقره/ 84 و 85.
8) عفيف عبدالفتاح طباره، پيشين، ص 81.
9) اعراف / 179.
10) ر.ك. عفيف عبدالفتاح طباره، پيشين، ص 81.
11) بقره / 96.
12) ممتحنه / 13.
13) ر.ك. عفيف عبدالفتاح طباره، پيشين، ص 83.
14) نساء / 160- 161.
15) بقره / 58.
16) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 1، چاپ 25، تهران؛ دارالكتب الاسلاميه، 1369، ص 269.
17) بقره / 59.
18) راغب، پيشين، ص 122.
19) الطبرسى، پيشين، ج 1، ص 118.
20) بقره / 83 – 84.
21) مائده / 12.
22) ر.ك. مائده 13.
23) ر.ك. طباره، پيشين ص 111.
24) آل عمران / 21.
25) مائده / 18.
26) تلمود، ص 79.
27) ر.ك. تلمود ص 79.
28) بقره / 47.
29) الطبرسى، ج 1، پيشين، ص 102.
30) آل عمران / 110.
31) بقره / 80.
32) حجرات /13.
33) بقره / 113.
34) مائده / 82.
35) الطبرسى، ج 3، پيشين، ص 234.
36) بقره / 109.
37) الطبرسى، ج 1، پيشين، ص 184.
38) الطبرسى، ج 3، پيشين، ص 194.
39) مائده/41.
40) صف / 6.
41) بقره / 146.
42) ابى النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى السمرقندى، تفسير العياشى، تهران: المكتبة العلميه الاسلاميه، بى‏تا، ج 1، صص 49 – 50.
43) بقره / 89.
44) الطبرسى، ج 1، پيشين، ص 158.
45) ر.ك. المجلسى، ج 19، پيشين، ص 110 – 111.
46) ر.ك. الطبرسى، ج 3، پيشين، ص 92.
47) نساء / 51.
48) ر.ك. جعفر سبحانى، ج 1، پيشين، صص‏468- 469.
49) آل عمران، 99- 100.
50) ر.ك، ابن هشام، ج 2، ص 175.
51) ر.ك. عفيف طباره، پيشين، ص 60.
52) آل عمران / 75.
53) آل عمران / 181.